سينمای ما - یادداشتهای هفتگی امیر قادری-4 / درد اسطوره شدن
چهارشنبه 14 بهمن 1388 - 9:11

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (34 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (20 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (132 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (91 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (317 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (67 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (96 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (342 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1334 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



یادداشتهای هفتگی امیر قادری-4
درد اسطوره شدن
درد اسطوره شدن


سینمای ما - امیر قادری:1- افشين قطبي برگشت. در شرايطي که اصلاً فکرش را نمي کرديم. مثل مرده يي که زنده شده باشد. انگار که صحنه آخر فيلم شين (جرج استيونس، 1953) تغيير کرده باشد. آلن لد سوار بر اسب و هفت تير به کمرش، شهر را امن و امان کرده، خانواده را به هم رسانده و حالا مي خواهد آنجا را ترک کند. براندون دووايلد در نقش نوجوان راوي که در تمام طول داستان از پايين به بالا قهرمان را ديد زده، يعني در نقشي شبيه ما تماشاگران فصل قبل پرسپوليس، آمده رفتن قهرمان را ببيند. بعد شين براي پسر سخنراني مي کند از اين قرار که هر کسي بايد برود دنبال هدف خودش، زندگي خودش؛ و مي تازد و دور مي شود. بعد پسر مي ايستد و گريه مي کند و داد مي زند؛ برگرد شين. هرچند که در جريان هستيد، اين جور مواقع معمولاً قهرمان قصه قرار نيست برگردد. اين بار اما در مورد افشين قطبي، ظاهراً آخر داستان تغيير کرده است،

2- ملت حالا دو دسته شده اند، بعضي ها اعتقاد دارند که در اين بازگشت، سرشت اصلي قهرمان پول پرست حسابگر که تا به حال گول مان زده رو خواهد شد، دسته دوم هم اعتقاد دارند که اين بازگشت، قهرمان زنده و رويايي را خواهد کشت. مدفون اش خواهد کرد. در هر دو مورد اما اگر خوب نگاه کنيد؛ قماري در کار است، يکي براي تماشاگر عاشق و يکي در مسير خود قطبي، که راست کار خودمان است...

3- ... و يادم هست در روزنامه شرق آن وقت ها، مصاحبه گر از اکبر گلپايگاني پرسيده بود؛ چرا دوباره برگشته که بخواند؟ او با نخواندن اش مي توانست اسطوره آواز ايران شود. و گلپايگاني جواب داده بود؛ من بايد بخوانم و لذت اش را ببرم. اسطوره شدن به چه درد من مي خورد.

4- «انعکاس» رضا کريمي، اين روزها بر پرده سينماهاي تهران است. اين کارگردان ها، در ايران معمولاً به قرباني و گاف منتقدها تبديل مي شوند. فيلمسازهاي کاربلدي که ريزه کاري هاي اجرايي شان را معمولاً منتقد محدود و باطن بين، ايراني نمي گيرد، پس يا گوشه يي مي افتند و فراموش مي شوند يا توسط حسين فرح بخش جذب مي شوند تا فيلم دوپولي بسازند يا مي افتند در مسير ساخت فيلم هايي که بهش مي گويند تجربي و هنري و جدي، تا ديده شوند. کارگردان هايي که مي توانستند فيلم هاي خوبي براي مردمي بسازند که پول مي دهند و وارد سينما مي شوند. انعکاس البته اصلاً به خوبي «هزاران زن مثل من» يکي از فيلم هاي قبلي کريمي نيست. فيلمي که حتي بشود تماشايش را توصيه کرد هم نيست. اما از اين ريزه کاري هاي اجرايي زياد دارد. اين کارگرداني است که مايه اش را دارد. بايد تشويق اش کرد که فيلم بهتر بسازد.

5- جشن انجمن منتقدان برگزار شد و اين روزها همه نشسته اند و دارند عيب هايش را يکي يکي بازگو مي کنند. واي اگر در ايران يکي کار اجرايي بکند و بقيه در سايه بنشينند و نگاهش بکنند. همه محدوديت هاي چنين اجرايي را در کشور ما مي دانند. اما وقتي قرار است نقد کنند، فرض مي کنند که اين محدوديت ها را نمي دانند. ضمن اينکه به هر حال هيچ چيز و هيچ جا کامل نيست. نتيجه اش مي شود اينکه شعار اصلي مديران در سطوح مختلف مملکت مي شود اين؛ سري را که درد نمي کند، دستمال نمي بندند. شخصاً به جايزه يي که از جشن گرفتم افتخار مي کنم. معمولاً اين جايزه ها را به موهاي سپيد مي دهند و آدم هايي که در چارچوب تعريف شده، کار و زندگي کرده اند. اين بار اين طوري نبود.

6- بخشي از هفته پيش ام به درآوردن پرونده يي مفصل درباره مجري هاي تلويزيون گذشت. پاي صحبت شان که مي نشيني، کم کم مجري و مجري گري را فراموش مي کني. بعد از مدتي ناگهان به تصويري غريب و مهيب از سازمان بزرگي به اسم راديو و تلويزيون ملي ايران مي رسي. برج و بارويي مرموز، عظيم، پر پيچ و تاب که روز به روز بزرگ و بزرگ تر مي شود، قواعد و قوانين خودش را به ساکنانش و بينندگانش تحميل مي کند و در عين حال چيزي از اسرار آميز بودن اش کاسته نمي شود. قلعه مهيبي که هر روز بزرگ تر و غيرقابل شناخت تر و پيچيده تر و حسابگرتر مي شود و درهاي ورود و خروج اش به دنياي بيرون را يکي يکي مي بندد. آن تو چه مي گذرد؟ قوانين اش را کي تعيين مي کند؟

7- سوال سينمايي مهم و بي جواب و در عين حال پر جواب سال 2007 اين بود؛ چرا رابرت فورد، جسي جيمز را کشت و بعد اينکه چرا نمي شود دست از تماشاي فيلم ظاهراً کم حادثه و تحرک زودياک برداشت. سال 2008 اما هنوز معلوم نيست.

8- شروع کرده ام به خواندن رمان «کافه پيانو»ي رفيق خودم، فرهاد جعفري. اين يکي را توصيه مي کنم بخوانيد؛ به خصوص به دليل مايه مرکزي و پنهان اش که به نظرم باعث موفقيتش شده؛ يکي از طبقه متوسط که آرزو دارد به خودش، به زندگي اش، به خواسته هاي کوچک و روزمره اش احترام گذاشته شود. اين آرزوي پنهان اين روزهاي مردم اين سرزمين هم هست.

9- اگر اين بازيکني که من شنيده ام، آمدنش به پرسپوليس قطعي شود، آن وقت ترکيب آزاد منشي فانتزي اش با روح سرمربي تيم، چه ضيافتي در چمن سبز خواهد ساخت.

10- صحنه يي است در ادوارد دست قيچي (تيم برتون، 1991) که ادوارد، افسرده از ريا و فساد مردم شهر، نشسته گوشه خيابان که سگي که موهاي سرش ريخته روي چشم اش، از راه مي رسد و کنارش مي نشيند. ادوارد هم دست مي کند و با قيچي هايي که جاي دست دارد، موي جلوي چشم سگ را کوتاه مي کند. صحنه شاهکاري است. هم به اين خاطر که کنايه يي مي زند به اينکه ادوارد مي خواهد - يعني مجبور است - از جهان رومانتيکش بيرون بيايد و واقعيت دردناک را با چشم هايش ببيند. بعد هم به اين دليل که هنر دست هاي غريب ادوارد را که باعث تنهايي اش شده و به اين روزش انداخته، به تماشاگر يادآور مي شود و دست آخر به دليل درک فيلمساز از اين قانون ساده که؛ آدم وقتي ناراحت است، دلش مي خواهد با دستش کاري انجام بدهد.
سه شنبه,18 تیر 1387 - 4:29:50

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات

هيچ كس
سه‌شنبه 18 تير 1387 - 10:9
0
موافقم مخالفم
 

من نفهميدم شما طرفدار پرسپوليسي يا استقلال ؟ نيما رو مي دونم استقلاليه!

راستي يه سوال كه ذهنمو خيلي مشغول كرده اينه كه شما كي مي خوابي؟ اصلا برنامه خواب شما چطوريه؟

farshid
سه‌شنبه 18 تير 1387 - 14:35
4
موافقم مخالفم
 

راستی این مقایسه افشین قطبی با شین را اول به ذهن خودت رسید یا کامنتی که برای نیما گذاشته بودم هم تاثیر داشت ؟در هر حال برایم جالب بود .

قمار هم به شاید تا حدودی به این شرایط نزدیک باشد ولی باید صبر کرد و ما صبر می کنیم هر چند دلمان می خواهد قطبی مثل همیشه امپراطور باقی بماند .

farshid

محمد
سه‌شنبه 18 تير 1387 - 15:12
0
موافقم مخالفم
 

دمت گرم امیر خان... رو سفیدمون کردی همش جالب بود!


سه‌شنبه 18 تير 1387 - 20:47
1
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری

یادداشت خوبی بود

درمورد قطبی باید بگم:ایشون نه یه اسطوره و یه انسان فرازمینی هستند اونطور که شما میگید و نه یه ادم حسابگر و فریبکار اونطور که یه عده دیگه میگند

گذشت زمان همه چی رو درمورد ایشون ثابت می کنه

درمورد جشن منتقدین هم خداوکیلی اگر خودتون انتخاب نمی شدید باز هم اینطوری سنگشون رو به سینه می زدید؟

ماني
چهارشنبه 19 تير 1387 - 3:9
1
موافقم مخالفم
 

امير خان با جاني دپ چيکار داري عکس خودتو ميزاشتي بالا تو مردم اين امواج مغزيتو ببينن بالاي سرت حرکت دوراني غير يکنواخت انجام ميدن تو رو به هر طرف کشوندن يه لقمه از هر کدوم برداشتي بعد از اين همه مدت تحفه اوردي برا دوست داراي دست نوشته هات هر چند وقت نداري ولي يکم بيشتر وقت بزار واسه ما !!!!!


چهارشنبه 19 تير 1387 - 14:27
1
موافقم مخالفم
 

بدون تعارف بگم:حتی نوشته های ساده شما هم قابل تامله

اگر ممکنه درباره فیلم های سینمایی جدید که روی اکران هستند مطلب اختصاصی بذارید


چهارشنبه 19 تير 1387 - 14:37
1
موافقم مخالفم
 

آخییییییییی!

هرچی تودلت بود نوشتی دیگه؟

خیلی خوب بود

شادباشی و همیشه باشی

ماني
پنجشنبه 20 تير 1387 - 2:7
0
موافقم مخالفم
 

امير خان با جاني دپ چيکار داري عکس خودتو ميزاشتي بالا تا مردم اين امواج مغزيتو ببينن بالاي سرت حرکت دوراني غير يکنواخت انجام ميدن تو رو به هر طرف کشوندن يه لقمه از هر کدوم برداشتي بعد از اين همه مدت تحفه اوردي برا دوست داراي دست نوشته هات هر چند وقت نداري ولي يکم بيشتر وقت بزار واسه ما !!!!!!!


پنجشنبه 20 تير 1387 - 6:59
3
موافقم مخالفم
 

اینجا خیلیها خوشحالن که تو انتخاب شدی و تبریک می گم از ته دل.......

مهم اینه که اقا نمیشه نادیدت گرفت.کسی که تورو خوب بشناسه میدونه که واقعا حقته. خدا رو شکر

mitra
پنجشنبه 20 تير 1387 - 23:51
1
موافقم مخالفم
 

ye soal az aghaye ghaderi?

filme edward vaghean sale 1991 sakhte shode?

montazere javabetoon hassam

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.901082992554 seconds.