سينمای ما - یادداشت امیر قادری درباره‌ سینمای جشنواره‌ای ایران و موفقیت مشکوک این سال‌هایش به بهانه برگزاری دوره جدید جشنواره کن / یک پیشنهاد: اسم‌شان را بگذاریم فیلمتوریستی؛ مثل فیلمفارسی
سه‌شنبه 20 بهمن 1388 - 16:11

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (36 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (137 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (322 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (71 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (100 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (350 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1343 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



یادداشت امیر قادری درباره‌ سینمای جشنواره‌ای ایران و موفقیت مشکوک این سال‌هایش به بهانه برگزاری دوره جدید جشنواره کن
یک پیشنهاد: اسم‌شان را بگذاریم فیلمتوریستی؛ مثل فیلمفارسی
یک پیشنهاد: اسم‌شان را بگذاریم فیلمتوریستی؛ مثل فیلمفارسی


سینمای ما - امیر قادری: ميهن و مملكت مان را دوست داريم. از اين كه كسي برايش افتخار بيافريند هم خوشحال مي شويم. ولي حق با كوئنتين تارنتينوست، وقتي در جشنواره كن گفته كه سينماي جشنواره اي ايران را دوست ندارد و اگر قرار است به فيلمي جايزه اي تعلق بگيرد، بايد به خاطر ارزش هاي سينمايي اش باشد نه به هزار و يك دليل سياسي – اجتماعي و خلاصه غير سينمايي.و تارانتينو به كنار، كور كه نيستيم. داريم مي بينيم كه چه فيلم هايي از سينماي ايران آن طرف آب ها دارند جايزه مي گيرند. آثار عباس كيارستمي و استثناهاي كم نظيري مثل نفس عميق و جمعه را كه كنار بگذاريم، سازندگان اغلب اين فيلم ها حداقل استانداردهاي ساخت يك فيلم را رعايت نمي كنند. آثاري با نمادهاي رو و تمثيل هاي گل درشت در رابطه با مسائل اجتماعي و سياسي با بازي بد هنرپيشه ها و كار اماتوري كارگردان و تدوين گر. درباره فيلمنامه شان هم صحبت نكنيم بهتر است. فيلم هايي كه پدر آدم در مي آيد تا تمام مي شوند. اگر بحث نقدهاي مثبت ريويو نويس هاي خارجي است، پس بد نيست كه به دلايلي كه در حمايت از فيلم ها مي اورند توجه كنيم. با خواندن اين ريويوها مي فهميم كه با دوستان سينه سوخته و درد|آشنايي طرفيم كه آدم هاي خيلي صادقي اند و پشت سر هم درباره درد بي وطني و نبود آزادي و له شدن قلب ادم ها و بي سوادي مردم و اين جور چيزها داد سخن مي دهند. اين البته به خودي خود هيچ بد نيست. بدم نمي آمد كه يكي از اين مبارزان راه دموكراسي و احقاق حقوق زن ها بودم. ولي حالا كه نيستم بايد چي كار كنم؟ حالا كه يك عاشق سينماي معمولي ام كه دلم مي خواهد از تماشاي فيلم ها لذت ببرم و خيال باطلم اين است وقتي مردم ياد بگيرند فيلم خوب بسازند و از تماشاي فيلم ها لذت ببرند، خيلي از اين دردها هم خود به خود درمان خواهد شد. آخر به جز چنين حرف هايي درباره سينمايي "صميمي و پاك و صادق و مسئول"، معمولا دلايل ديگري در تاييد اين فيلم ها نوشته نشده. به جز در مورد فيلم هاي كيارستمي كه پشت ظاهر ساده شان، ساختار پيچيده و دقيقي پنهان شده، درباره آثار چند تا از اين فيلمسازها يك نقد تحليلي درست و حسابي وجود دارد؟ اين فيلم ها هميشه با اين صفات موهوم و عجيب و غريب توصيف شده اند. بالاخره يك فيلساز "صادق و صميمي" بايد بلد باشد كه ضربان قلب تماشاگرش را در چنگ داشته باشد؟ طرح دو خطي اش را به يك داستان پيچيده چند لايه تبديل كند؟ دكوپاژ صحيح و تماشاگر فهم يك پلان را بلد باشد؟ به تماشاگرش لذت بدهد؟ به جز شعار و پيام تكراري، موقعيت تازه و متناقضي براي انديشيدن در اختيار و تماشاگرش بگذارد و به جز اله مان هاي يك روشنفكري سطحي درباره آزاد بودن انسان ها و اهميت عشق و برادري، آدم هايش را در موقعيت هاي متناقض يك جامعه در حال گذار تعريف كند؟ نماي درشت خوبي از بازيگرش بگيرد؟ يا همين "ساده و صميمي و درداشنا" بودن برايش كافي است؟ كسي كه خودش را مسئول خوش گذشتن به تماشاگرش داخل سالن سينما نمي داند، چه طور مي تواند درباره سامان دادن به صلح جهاني و از بين بردن مرزها صحبت كند. نكند تماشاچي هاي بدشانس، قرباني هاي اين نبرد مهم و حياتي و جهاني هستند؟ متن نشست هاي مطبوعاتي بعد از تماشاي اين فيلم ها در جشنواره هاي خارجي را كه بخوانيد، باز متوجه مي شويد كه آش همان آش است و كاسه همان كاسه. گفت و گوهاي مطبوعاتي و راديو تلويزيوني دوستان فيلمساز هم همين طور. قرار باشد كه مثال بزنم، شعار تبليغاتي روزي كه زن شدم، موقعيت درجه يكي براي گير دادن به اين فيلم ها فراهم مي كند: "اگر براي تفريح به سينما مي رويد، دور روزي كه زن شدم را خط بكشيد" يا چيزي توي همين مايه ها. اين شعار مثال خوبي براي عيان كردن سطحي نگري هاي حاكم بر اين سينماست. فقط يك ذهن پيش پا افتاده مي تواند چنين خط واضحي بين سرگرمي و مثلا اموزش بكشد. آموزش در بهترين حالت مگر به يك سرگرمي تبديل نمي شود و بالعكس؟ ضمن اين كه چه طور فيلمسازي به خودش اجازه مي دهد كه اين قدر شخصيتش را بالاتر از بقيه فرض كند و در ضمن حرف هايش را اين قدر مهم بداند كه از تماشاگر بخواهد براي چيزي غير از سرگرمي به سينما برود؟ مگر قرار است ان جا چه بلايي سر تماشاگربدبختش بياورد؟ و نكته جالب توجه اين جاست كه چنين سينماگر خودبيني مثلا قرار است از حقوق زن در فيلم هايش دفاع كند. به قول يكي از رفقا، كافي است نيروي انتظامي فلان قانون رسمي كشور را تغيير دهد تا به راحتي بشود بخشي از خيلي از اين فيلم ها را دور ريخت. به اين ترتيب سينماي جشنواره اي ما بيشتر و بيشتر به فيلمفارسي هاي ما نزديك مي شوند. اصلا از اين به بعد در كنار لغت تحقير آميز"فيلمفارسي" براي فيلم هاي تجارتي بد، مي شود از لغتي مثل "فيلمتوريستي" يا اگر حوصله بيشتري در استعمال حروف داشته باشيد، از لغتي مثل "فيلمجشنواره اي" براي اين قبيل آثار سينماي ايران، با همان درجه از تحقير استفاده كرد. چيز پيش پا افتاده، پيش پا افتاده است، حالا با هر سبك و سياقي و با هر هدفي كه مي خواهد ساخته شود. مثلا فرض كنيد كه "ابهام" يكي از بنيان هاي سينماي مدرن است. پس حالا وقتي كه ساختار يك فيلم مدرن، پر شود از نشانه ها و نمادهاي دم دستي و مستعمل و ساختارش هم به شكلي غير هوشمندانه اي بنا شود، طوري كه بشود همه چيزش را حدس زد و هر نشانه اش را به معنايي تعبير كرد كه به شكل بي شرمانه اي از قبل تعيين شده و هيچ كاركرد ديگري در ساختار دراماتيك و بصري اثر ندارد، آن وقت يك فيلم اصطلاحا مدرن با يك فيلفارسي چه تفاوتي خواهد داشت؟ اين طوري به اين نتيجه مي رسيم كه هر جايي كه از كليشه ها ( مهم نيست كه منبعش چي و كجا باشد ) به شكل سردستي استفاده شود با يك فيلم بد مواجه خواهيم بود. و فيلمتوريستي هاي سينماي ايران هم كه پر از چنين عناصر تكراري و بي ظرافتي شده اند. "اين يعني اين" و "اين يعني اين"، كل ماجرا اين طوري است.ماجراي استقبال جشنواره هاي خارجي از اين قبيل فيلم ها، گاهي از اين هم مشكوك تر مي شود. سوال اصلي اين است كه چرا رفقاي خارجي فقط اين بخش از سينماي ما را تحويل مي گيرند؟ بخش جذاب تر ( و البته محدودتر )ي از سينماي ما وجود دارد كه پر از نابلدي نيست. يكي از معدود نقد فيلم ( نه ريويو و توصيف )ها درباره سينماي ايران را يك منتقد خارجي در مورد فيلم خيلي خوب ليلا نوشته بود. يادم هست كه در اين مورد به خصوص، ديگر خبري از كاربرد صفاتي مثل سادگي و صفا و صميميت و اين قبيل چيزها نبود. آن جا از فيلم به عنوان فيلم دفاع شده بود. سينماي ايران سالي حداقل يكي دو فيلم از چنين آثاري توليد مي كنند. پس چرا معمولا كسي سراغ آن‌ها نمي ايد؟ بوتيك و مهمان مامان كجا هستند؟ دليلش به سادگي اين است كه در چنين گزينش هايي، سينما هيچ موضوعيتي ندارد. در تمام اين سال ها ما مزد حاشيه نشيني مان را در دهكده جهاني خورديم. فيلمتوريستي هاي ما مثل كاردستي هايي بودند كه مديران جشنواره ها سر دست مي بردند و به تماشاگران شان نشان مي دادند. درست مثل پدر و مادرهايي كه نقاشي هاي كج و كوله بچه كوچولوي شان را به مهمان ها نمايش مي دهند و آن ها هم دستي به سرش مي كشند كه ايول، چه بچه خوب و بانمكي. و البته كسي انتظار ندارد اين بچه ها وقتي بزرگ شدند، باز به كشيدن اين خرچنگ قورباغه ها ادامه دهند. يك فيلمساز نوجوان ايراني براي اين قبيل جشنواره ها مثل يك كيس است. يك موضوع كه مي توانند رويش مانور بدهند: "ببينيد كه در اين كشورهاي پر از خفقان هنوز رنگ زندگي وجود دارد؟ به اين نوجوان خندان ايراني و لباس هاي تر و تميزش نگاه كنيد؟ ما بزرگترها از شما دفاع مي كنيم. اين نارگيل طلايي را بگير. بارك ا.... افرين." و همين.اين طوري بود كه دهه نود گذشت و فيلمسازان دنيا، آثاري مثل سه رنگ و ترافيك و افشاگر و مردي روي ماه و اي برادر كجايي و روز هشتم و با او حرف بزن و هفت و ادوارد دست قيچي و پستچي و پونت و تغيير چهره و گوست داگ تحويل دادند و كاردستي هاي ما هم جايي همين گوشه كنار، به حيات گلخانه اي شان بين طبقه اي خاص و محدود از سينماي جهان ادامه دادند. فعلا اما قصه دارد به اواخر خودش نزديك مي شود. عباس كيارستمي، جايگاه رفيعش را در سينماي دنيا حفظ كرده. در ساخت آثار او چنان شخصيت و هوشي به كار رفته كه حتي اگر دوست شان نداشته باشيد، باز نمي توانيد وجودشان را انكار كنيد. مثل تارانتينو كه فيلمتوريستي هاي سينماي ايران را شسته و كنار گذاشته، ولي علاقه اش به سينماي كيارستمي را سال ها پيش از اين هم اعلام كرده. اين وسط كار براي طايفه مقلدها و فرصت طلب ها سخت شده است. از حالا به بعد شايد آن ها مجبور شوند به كلاس هاي فيلمنامه نويسي بروند و ذوق و استعداد فروخفته شان را بيدار كنند و با تدوينگرهاي حرفه اي كار كنند و سليقه بيشتري در ساخت فيلم هاي شان به خرج دهند. افتخار ما تماشاگران ايراني هم مي تواند همان يكي دو فيلم خيلي خوبي باشد كه سالانه در سينماي ايران ساخته مي شود. هيچ جشنواره اي هم كه تحويل شان نگيرد، باز اهميتي ندارد.

منبع خبر : سینمای ما
جمعه,3 خرداد 1387 - 14:29:30

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات

parviz kimiavi
جمعه 3 خرداد 1387 - 18:7
2
موافقم مخالفم
 

tazéh fahmidid aghayé ghadéri? Film hayé jachnvarehi sakhtéh michavand ta masouliné cinéma safar konand.har vaght in jachnvareh ha film hayé hatami kia ra dar barnameh hayechan gozachtand an vaght michavad béh in jachnvaréh ha etemad kard

farshid
جمعه 3 خرداد 1387 - 18:34
4
موافقم مخالفم
 

صرف جشنواره ای شدن و جایزه گرفتن ارزش خاصی ندارد قبول دارم سینمای جشنواره ای ما یک جور هایی خودش نیست گاهی یادش رفته که سینما سینماست و این را خوب امدی که ارزش سینما بودن از همه چیز مهمتر است بعد اگر حرفی هم هست توی همین سینما باید باشد به قول ان فیلمساز که هنوز اسمش یادم نمانده اگر فقط می خواهی پیام بدهی یکراست برو تلگرافخانه .

هر چند سینمای کیارستمی مدل به خصوص خودش را دارد ولی مشکل از این جا شروع شد که یک شبه همه خواستند کیارستمی شوند یادم هست چند سال قبل کیارستمی برای نمایش فیلم abc افریقا همراه صمدیان امدند شیراز .

فیلم خوبی بود تمام که شد سوال و جوابها شروع شد و سر و ته بحث ها همین تب فیلمسازی بود (اثرات ژنتیک ان از نیمه های دهه 70 به بعد باید بررسی شود!!) کیارستمی با شور و نشاط عجیبی همه را تشویق به فیلمسازی می کرد نظرش این بود بخش زیادی از فیلمهایی که تهران ساخته می شود فیلمبازی است نه فیلمسازی !! سینمای جشنواره ای را قبول داشت و همه را تشویق می کرد ولی نکته درست و جالب این جا بود که کیارستمی هرگز مدل یا الگوی خاصی را تبلیغ نمی کرد و بیشتر نظرش ایجاد یک موج نو در سینمای ایران بود ولی سو تفاهم ها این جا شروع شد که بیشتر افراد به تقلید از مدلی پرداختند که مال خودشان نبود یک جور ساده انگاری و سهل گیری برداشت غلطی بود که بیشتر افراد دچار ان شدند .

farshid


شنبه 4 خرداد 1387 - 2:27
-1
موافقم مخالفم
 

عالی بود اقای قادری عالی بود خیلی حرف هایتان درست است نمونه بارز این نوع فیلم ها و فیلم سازها هم امسال تنها کسی بود که در یک بخش فرعی پذیرفته شد و از شدت ذوق زدگی برای پذیرفته شدن در این بخش ان را یک افتخار بزرگ برای ایرانیان دانست!!!!!! واقعا این قدر خود باختگی در مقابل غربیان را نمی شود فهمید فقط امید وارم مثل کار قبلیش ابروی ایران و ایرانیان را نبرده باشد

امیر
شنبه 4 خرداد 1387 - 2:55
3
موافقم مخالفم
 

مرسی قشنگ و رک نوشته بودی یه جورایی حرف دل خیلهامونو زدی؟؟

ولی با این شرایط فکر کنم از این هم بدتر بشه سالهای بعد...

ما

هنوزم از اشتباه قبلیشون میسوزیم.

علیرضا
شنبه 4 خرداد 1387 - 11:21
0
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری.این را که نوشتی دلم یکزره گرفت. من از آن دسته آدمهایی هستم که حال می کنم با یک دوربین عکاسی دیجیتال که 20 دقیقه بیشتر ضبط نمی کند فیلم بلند بسازم. اینها که گفتی درست "مهمان مامان" را که بگذاریم کنار عاشق بوتیکم یا چهار شنبه سوری. دارم شکل گیری یک نوع سینما را هم می بینم. اما به نظرم این ماجرا کمی لوس شده است. او کی ! سینمای بدون مخاطب که نشود وسطش تخمه خورد افتضاح است!

اصلا سینما نیست. اما این یک ماجرای دیگر است. اینکه با هندی کم فیلم بسازی یک فرم است.یک نفر جان کنده است ما را به اینجا رسانده اسمش هم عباس است! نباید انتظار داشته باشی هر سال یک نابغه اینجوری کشف شود. مثل موج نوی فرانسه است که دوربین را داد دست جوانهای 20 ساله. اینجور سینما فکر می خواهد. اندیشه. تفکر. که ماشاا... جوانان در این زمینه معمولا تعطیل هستند. پس بگذار دلشان خوش باشد به همینی که میسازند. جای کسی را که تنگ نکرده است. یکوقت دیدی یک نفر پیدا شد این نوع سینما را یک گام جلو تر برد. که پیدا می شود. بیشتر فلسفه است تا سینما. تقصیر کسی هم نیست. مثلا تو چه گناهی کردی که من روایت را دوست ندارم. بیشتر شبیه فلسفه است تا سینما. کلام آخر اینکه بعضی چیزها طول می کشد تا خودش را نشان دهد. این نهال که دارد یک گوشه برای خودش رشد می کند را قطع نکن! بگذار رشد کند هر چند علف هرز!


شنبه 4 خرداد 1387 - 11:37
1
موافقم مخالفم
 

جناب قادری شما که این قدر فهمیده اید خوب است مقوله ی "حسادت ایرانی" را هم مورد بررسی قرار داده و خود را نیز در این میان بشناسید.

مريم رحماني
شنبه 4 خرداد 1387 - 11:41
0
موافقم مخالفم
 

سينما

" ما همه خوبيم"

"اما"

" تو باور نكن"

----------------------------------------------- «سيد علي صالحي»

malileh
شنبه 4 خرداد 1387 - 21:13
2
موافقم مخالفم
 

vaghan az in ke belakhare yeki jor'at kard o in harfaro zad delam khonak shod kamelan ba hamye in harfa movafegham

Z-is-dead
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 1:8
3
موافقم مخالفم
 

مقاله ات دوست داشتنی بود و اسپری بازکننده ی بود برای هر آنکه نمیخواهد درست ببیند(اصلا" چنین اسپری ئی وجود دارد؟!)

همانان که به زور شمشیر میخواهند خود را بزرگتر از دیگران جلوه دهند و با تفاخر میگویند اگر نمیدانید به ما چه؟!بروید یاد بگیرید ای نادانها؟!

و به ما برمیخورد! بد رقم!

که چگونه شد که ما هیچ نفهمیدیم که چه شد اصلا"!

یا با سازنده ی فیلم دشمن خونی میشویم و دکمات!!!(با فتحه ی روی ک)!!! کیبورد را فشار میدهیم پی در پی که هی آقا!تو که بلد نیستی فیلم بسازی برو پی کارت عمو!یا با طرح سوالهایی از آندست که شما در جشنواره ی گذشته از آن سینماگر خاص پرسیدید سعی در مقابله به مثل میکنید البته به همان صورت آزاردهنده و از جایگاه تفاخر و نه آگاهی دهنده و نه نقد کننده!

امیر جان،دوست عزیز،چرا ?!...

نمیخواهم این جوابیه طولانی شود،خلاصه میگویم،که چرا اینقدر تارانتینو یرایت مهم است؟! که حتی نظر درباره سینمای ایران را نیز از دیدگاه او بیان میکنی؟!

تارانتینو یکی دو فیلم خوش ساخت و قابل قبول ساخته و همانطور که خودت نیز میدانی اسم مستعار انتخابی من نیز که قریب به دو سال از آن استفاده میکنم برگرفته از یکی از جملات یکی از فیلمهای همین فیلمساز است! اما

قبلا بارها گفته ام که تارانتینو خود یک شیاد است و به سیاق خودت که واژه جدیدی(فیلمتوریستی)را ابداع کرده ای، سالها قبل واژه ی ((فیلمساز-شارلاتان)) را برای تارانتینو انتخاب کردم و دلایلش را هم گفتم!به یاد داری؟!

تارانتینو در جایگاهی از تاریخ سینما قرار ندارد که نقل قول دیدگاهش برای ما چندان اهمیتی داشته باشد،چرا که او باید اول فکری به حال خودش بکند(فیلم ضد مرگش را دیده اید؟ همینطور Kill Bill2 را , ...)

حالا همانطور که گفتی وگفتم-دیدگاه شخصی تو را دوست داشتنی خواندم بدین دلیل بود که هرآنچه که در مورد سینمای به اصطلاح روشنفکری گفتی درست است و نقد رسوخ کننده ات را در آنمورد و به همین شکل دوست دارم و با اینکه دوست داشتم مفصلتر و عمیقتر بیانش میکردی،بدلیل همان علتی که خودم بیان کردم(بدلیل طولانی شدن مطلب!)تجزیه و تحلیلت را دوست دارم.

اما...

در مورد کیارستمی گفتی و داغ دلم را تازه کردی !!!بد رقم!

در مورد کیارستمی ...نه چیزی نمیگویم!چون میخواهم خلاصه بنویسم.

کیارستمیه باد مارا خواهد برد،کیارستمیه طعم گیلاس،کیارستمیه ABC آفریقا،کیارستمیه ده،کیارستمیه بعد از طعم گیلاس را در همان گروهی البته قرار میدهم که خودت در مورد بقیه گفته بودی،البته و متاسفانه اینبار با سواستفاده از حمل نام مشهورش که همانطور که هوشنگ خان گلمکانی گفته بود او چون مشهور است پس خلاق هم هست و یا چون خلاق بوده مشهور شده و یا چون عده ای داور در نازمان آبادی به سلیقه ی خود و یا به سفارشی از هماندست که خودت اشاره کردی نخل نارگیل یا نخل خرمای زرشکی به فیلم طعم گیلاسش داده اند پس حتما" آدم مهمی است واگر پنجه خودش(به شکل مشت شده) را روی بخار یا خاک طرح بسته بر روی بدنه ی ماشینی؟!نمیدانم بگذارد و با انگشتان دستش انگشتان آن طرح را کامل کند و به شکل طرحی از پنجه ی حیوان یا انسان درآورد و این اثر را به نام خودش ثبت کند!!!و خبرنگاران و عکاسانی را محو این اثر شگفت انگیز!!!!!بکند!(این دقیقا" یکی از بازیهای دوران کودکیم بوده و مطمئنم که در جمع خوانندگان کسی هست که حرف مرا تایید کند و نمیدانم اولین بار کدامیک از دوستانم اینکار را کرد و من دقت کردم و یاد گرفتم و به یکی از اساتیدش تبدیل شدم!!!که البته دوستم گفت که اینکار را از کسی یاد گرفته و او هم حتما"(پیدا کنید نفر اول را!!!) پس شاهکار خلق کرده پس ما هم برویم با توجه به عرا یض آقای گلمکانی چیزی خلق کنیم تا خدای ناکرده بقیه بهمان حسادت کنند!

و یا احیانا" من را به شیوه ی آقای گلمکانی به حسادت متهم میکنید!

برای من همان که خودت گفتی دوست داشتنی است و خواهد بود.

اما مابقیش نه دوست من.

چه تارانتینو خوشش بیاید چه خوشش نیاید!

موفق باشید.

تینا
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 3:56
-2
موافقم مخالفم
 

کاملاً با نظر شما موافقم. متأسفانه بعضی از کارگردانها برق جایزه بی ارزش کورشان کرده و هزاران سال تمدن ایرانی را خیلی راحت له می کنند و با افتخار هم به ایران برمی گردند و انتظار به به و چه چه هم دارند. خوب است لااقل خاراجی ها حوصله شان از فیلمهای جشنواره ای ما سررفته، کرک و پر این کارگردانها را چیده اند. وگرنه معلوم نیست برای اثبات خودخواهی خود تا کجا پیش می رویم.

شاید همین عملکرد سینماگران جشنواره ای ما به دیگران این اجازه را می دهد که فیلمهایی چون 300 را بسازند و یک تاریخ پر ارزش را به مسخره بگیرند.

ما از آقای کیارستمی هم چیزی ندیدیم. ایشان هم سری به ما تماشاگران ایرانی نمی زنند و کاملاً همزبانان خود را از یاد برده اند.

به امید روزی که به تکنیک فیلم ایرانی جایزه دهند، نه به شعار عقب ماندگی ایرانی جماعت.

كابوكي
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 19:3
-1
موافقم مخالفم
 

زماني كورور كورور از ايران فيلم انتخاب ميشد براي جشنوارهها كه حركت سياسي بود. حلا هم هيچ فيلمي انتخاب نميكنند كه باز هم سياسيست.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 1.75043916702 seconds.