سينمای ما - گزارش سینما حقیقت-5: اولین شکایت ما از برگزار کنندگان جشنواره؛ / خیلی ممنون از شما، ولی چرا «شیکاگو 10» زیرنویس نداشت؟
جمعه 16 بهمن 1388 - 19:57

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (69 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (345 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1338 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



گزارش سینما حقیقت-5: اولین شکایت ما از برگزار کنندگان جشنواره؛
خیلی ممنون از شما، ولی چرا «شیکاگو 10» زیرنویس نداشت؟
خیلی ممنون از شما، ولی چرا «شیکاگو 10» زیرنویس نداشت؟


سینمای ما - صوفیا نصرالهی: سینما حقیقت در این دوره فیلم های مطرح و مشهوری را به نمایش گذاشته است. فیلم "تاکسی به سوی تاریکی" یا آن طور که در بروشور جشنواره ترجمه شده "راندن به سوی تاریکی" همان فیلمی است که توانست اسکار بهترین فیلم مستند سال گذشته را از آن خود کند. در نتیجه کنجکاوی برای دیدن آن زیاد بود. اما متاسفانه نتیجه تقریبا ناامید کننده بود. فیلم درباره ی یک راننده تاکسی افغانی به اسم "دلاور" است که بی گناه توسط آمریکاییان دستگیر شده و باگرام فرستاده می شود و بعد از یک هفته زیر شکنجه های سربازان آمریکایی می میرد. موازی با این روایت، فیلمساز داستان هایی از شکنجه های دیگر زندانیان چه در باگرام و چه در ابوغریب حکایت می کند. اتفاقا فیلم شروع بدی هم ندارد. چند تا تصویر باشکوه و سینمایی از آسمان و افق و دشت دارد به طوری که مشتاق می شویم تا ببینیم کارگردان برنده ی اسکار این فیلم قرار است چگونه ما را روی صندلی هایمان میخکوب کند؟چه طور می خواهد این قصه را که از فرط تکراری شدن گاهی –البته متاسفانه- تاثیرش را از دست داده به گونه ای متفاوت روایت کند. اما هیچ غافلگیری در کار نیست. فیلم همان شیوه ی همه ی مستندهایی را به کار برده که هر روز در شبکه ی خبر شاهد آن هستیم. استفاده از عکس ها و فیلم های شکنجه، نشان دادن گزارش های سربازان آمریکایی و مصاحبه با آن ها. هرچند فیلم ایده های جالبی در مورد نحوه ی شکنجه ی زندانیان و حقایق باگرام داشت اما مشکلش این بود که از نظر بصری و سینمایی فاقد ایده ی جذابی بود. احتمالا تنها به خاطر سوژه اش مورد توجه داوران آکادمی قرار گرفته بود. مستند خوب باید در روایت سوژه اش ابتکار به خرج دهد. به خصوص وقتی سوژه ی فیلم انقدر تکراری است که صبح تا شب از همه ی شبکه های خبری دنیا پخش می شود، آن چیزی که باعث منحصر به فرد شدن آن می شود نحوه ی روایت است. فیلم "راندن به سوی تاریکی" را که دیدم به نظرم خیلی آشنا بود. یادم افتاد که در جشنواره ی فجر سال گذشته فیلمی درباره ی جنگ عراق از برایان دی پالما نشان دادند که دقیقا مثل همین فیلم بود. یک سوژه ی ملتهب که برای تعریف کردن آن دی پالما از گزارشات و حرفهای سربازان آمریکایی و تصاویر شکنجه ها استفاده کرده بود. تازه فیلم دی پالما به مراتب بهتر بود. چون دوربین به مقر سربازان آمریکایی در عراق رفته بود و تماشاگر خیلی بی واسطه شرایط زندگی و روحی آنان را که منجر به اعمال خشونت می شد، می دید. مشکل همه ی این فیلم ها این است که سوژه شان آنقدر تکان دهنده است که سازندگان آن را به تنهایی برای تحت تاثیر دادن تماشاگر کافی می دانند. در نتیجه فیلم "راندن به سوی تاریکی" هم مثل بسیاری از این فیلم ها در سطح می ماند. اما مستند بعدی از همان ریجارد لیکاک افسانه ای است. فیلم "پرتره ی استراوینسکی" دقیقا همان چیزی است که باید باشد. یک مستند درباره ی یک شخصیت که تمام و کمال خودش را در اختیار آن شخصیت قرار داده و از آن جا که استراوینسکی از آن پیرهای فرزانه ی دوست داشتنی است که دنیا را خوب می شناسد، مستند هم جذاب از کار درآمده و هم عمیق. نمای شروع فیلم از نوزنده های یک ارکستر زهی است که دارند یک سمفونی را اجرا می کنند و دوربین کم کم به طرف استراوینسکی که در حال رهبری گروه است می رود و از این جا کاملا روی او متمرکز می شود. این مستند از آن فیلم هایی است که باید دید و از حرف های استراوینسکی درس زندگی گرفت. یکی از بهترین گفت و گوهای فیلم جایی است که استراوینسکی از موسیقیدان های مورد علاقه اش حرف می زند و می گوید که: من حس و حالم هر لحظه تغییر می کند. لیکاک هم می گوید که خب آدم های عاقل هستند که معمولا تغییر عقیده می دهند. و پاسخ استراوینسکی این است:" من تغییر نکردم، متحول شدم." مستند لیکاک درباره ی استراوینسکی هم برای مردم عادی جذاب خواهد بود و هم برای کسانی که دستی در موسیقی دارند حرف های جالبی دارد. لیکاک خودش را کاملا از فیلم حذف کرده و اجازه داده که استراوینسکی بی واسطه با دوربین حرفهایش را بزند و البته وقتی جلوی دوربین کاراکتر جذابی مثل استراوینسکی دارید، این بهترین شیوه ی فیلمسازی است. مستند درباره ی شخصیت های پخته و دنیا دیده ای مثل استراوینسکی مرا یاد فیلم های کمدی رومانتیک می اندازد.(مقایسه عجیبی است ولی سعی می کنم توضیحش بدهم!) از این جهت که هر دو ساختمان ساده ای دارند. ممکن است به نظر خیلی ها پیش پا افتاده بیایند و اگر سازنده شان کارش را بلد نباشد خیلی سطحی از آب در می آیند. انقدر که شاید حتی تا آخر هم نتوانید نگاهشان کنید. اما اگر فیلمسازشان جهان بینی داشته باشد و قواعد فیلم ساختن را درست و حسابی بادند، آن وقت دیگر هیچ چیز با آن ها برابری نمی کند. می توانید ببینید و چگونه زیستن را یاد بگیرید. این دقیقا اتفاقی است که در "پرتره ی استراوینسکی" می افتد. جایی از فیلم از در یک مصاحبه ی مطبوعاتی از استراوینسکی می پرسند: حالا که سنت بالا رفته آیا هنوز هم قوه ی خلاقیت سابق را داری؟ و استراوینسکی پاسخ می دهد:" از نظر شما من یک آدم خل مسنی هستم ولی از نظر خودم آدم پیری نیستم. من دارم زندگی می کنم و گناه من نیست که 83 سال دارم نه 38 سال!"کسانی که در سینما فلسطین نشسته بودند و این جواب استراوینسکی را در فیلم شنیدند احتمالا حس کردند که این شخصیت برایشان آشنا است. همین طور هم بود. وقتی استراوینسکی را می دیدید که در سن 83 سالگی انقدر روشن بین و طناز و نکته سنج است بی اختیار یاد مردی می افتادید که پیش از نمایش فیلم درباره ی زندگی و فیلم هایش با شما صحبت کرده بود: خود فیلمساز، ریچارد لیکاک. استراوینسکی در حقیقت پرتره ی تمام عیار خود ریچارد لیکاک بود. این دو مرد خیلی شبیه هم به جهان اطرافشان نگاه می کنند. شاید یکی از دلایلی که این مستند انقدر جذاب از کار درآمده بود هم همین بود. لیکاک در استراوینسکی خودش را می دیده. بعد از دیدن این فیلم به احترام لیکاک و استراوینسکی و همه ی چیزهایی که ازشان یاد گرفتیم، دست زدیم. فیلم دیگر ریچارد لیکاک درباره ی تبعیض نژادی به نام "کودکان ناظرند" هم مستند و خوب و قابل توجهی بود. نکته ی خوب این فیلم، بی طرفی فیلمساز در روایت وقایعی بود که سال 1961 اتفاق افتاده بود . وقتی برای اولین بار قرار بوده بچه های سفید و سیاه با هم به یک مدرسه بروند. فیلم را که می دیدید نمی توانستید این همه خشونت غیرانسانی را باور کنید. و بدتر از همه این که مادران سفید واقعا به کاری که می کردند ایمان داشتند. این مستند بخشی از تاریخ ایالات متحده را صادقانه و بی طرفانه، بازگو می کند. فیلم سوم لیکاک "موزهای جزیره ی قناری" که نمایش داده شد در واقع اولین فیلم او بوده است. البته ما این مستند صامت چند دقیقه ای را فقط به احترام استاد بزرگی دیدیم که دو فیلم قبلی اش تاثیر زیادی رویمان گذاشته بود. وگرنه گمان نمی کنم به جز رابرت فلاهرتی کسی نکته ی آن را گرفته باشد.(این همان فیلمی است که فلاهرتی با دیدن آن لیکاک را برای فیلمبرداری "داستان لوییزیانا" انتخاب کرد.)تا اینجا جشنواره را با همه ی فیلم های بد و خوبش دوست داشتیم و به دست اندرکاران آن به خاطر همه ی زحمت هایشان دست مریزاد گفته بودیم که....!.این اولین شکایت ما از برگزار کنندگان جشنواره است. خیلی ناراحت و سرخورده شدیم.بهترین مستند این دوره تا به امروز "شیکاگو 10" بود. وصفش را شنیده بودیم و برای دیدنش لحظه شماری کرده بودیم. مستندی با سوژه ی جذاب تظاهرات ضد جنگ سال 1967 در آمریکا که به خشونت کشیده شده بود. مستندی با پرداختی نو، موسیقی خوب، کارگردانی درست که همه ی فاکتورهای یک مستند خوب را داشت. ولی این بهترین مستند جشنواره را درست نفهمیدیم چون دوستان هر نوع زیرنویسی را از ما دریغ کرده بودند. فیلم نه زیرنویس فارسی داشت و نه انگلیسی. حالا تصور کنید با این وضعیت صدای سینماها، مستندی که پر از دیالوگ و نریشن است و ما که دائم گوشهایمان را تیز می کردیم تا جمله ها را بشنویم. این جوری بود که لذت دیدن یکی از بهترین مستندهایی که تاکنون پخش شده، از ما گرفته شد. مستندی که می توانست گوی سبقت را از همه ی فیلم ها ببرد به خاطر نداشتن زیرنویس درست دیده نشد. این اولین گلایه ما از برگزار کنندگان جشنواره است. امیدواریم که آخریش هم باشد.

منبع خبر : سینمای ما
شنبه,27 مهر 1387 - 15:6:41

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.96001291275 seconds.