دایره زنگی، کاملا یک درام شهری با رگه هایی از طنز است . بر خلاف آنکه تصور می شد که این فیلم، یک اثر کمدی است. اصغر فرهادی فیلمنامه نویس بزرگی است، ولی در اینجا در خلق لحظات طنز، خوب عمل نکرده. و این به دلیل شناحت کم او از طنز است. حضور این همه بازیگر کمدی که هر کدام توانایی چرخاندن یک فیلم کمدی را دارند، در این فیلم بی دلیل می نمود و ذره ای استفاده از خلاقیت های آنها نشده. لحظات طنز، اکثرا مانند وصله به فیلم چسبانده شده اند. مانند رقص شریفی نیا و مدیری در زمان پخش تیتراژ فیلم اینجا تهران است. یا آن ماجرای شبکه ی ماهواره ای که تصور می کند بهاره رهنما را برای یک شعر گرفته اند.( پلیس در همان موقع که او با موبایل با آن شبکه صحبت می کند، از کل اتوموبیل های زیاد آن خیابان، فقط ماشین او را کنار زده که بگوید جلو بسته است!!!) روایت منقطع و بریده بریده ی این فیلم هم در برخی لحظات، تبدیل به آشفته بازار شده است. بازی بازیگران فیلم هم علی رغم اینکه همگی بسیار خوب هستند، ولی اکثرا" بین تیپ و شخصیت پا در هوا هستند. دوربین روی دست هم بسیار برای این فیلم واجب بود و استفاده اش ضروری بود. ولی دوربین روی دست این فیلم، یک افتضاح به تمام معنا است. در برخی لحظات فیلم، دوربین دیگه داشت از دست فیلمبردار خارج می شد و کف زمین می افتاد. اما نکته ی قوت این فیلم، فیلمنامه ی فرهادی است. که اگر لحظات طنزش(که در فیلم کم هستند) را کنار بزاریم، در کل فیلم، تا حدودی کم نقص و خوب به پیش می رود. و انصافا پایان متعجب کننده و جالب و کوبنده ای دارد. اما حدس می زنید چرا اکثرا در سالن سینما در پایان آن اعلام نارضایتی کردند و گفتند "چی شد؟" یا گفتند : "مزخرف بود" و....؟(اینها را مطمئنا" خیلی از دوستان در سالن سینما و در آخر فیلم، شنیده اند) مقصر خود فیلم است. ریتم و ضرباهنگ فیلم بسیار تند است و کلی حرف دارد که بگوید و همان تایم طولانی هم برایش کم است. همین ریتم تند و رویت منقطعش، کار دستش می دهد. تماشاگران عام ما، حوصله ی دقت زیاد بر یک فیلم و یا تجزیه تحلیل را ندارند و فیلمسازان ما هم این را می دانند. در واقع مخاطب تا می خواهد به لحظه ای دقت کند، به سرعت وارد بخشی دیگر می شود که بی مربوط به ماجراست. مثلا در اواخر فیلم، جایی که شیرین دارد همه را دور می زند، به جای تمرکز فیلم بر روی او تا اینکه مخاطب را از اصل ماجرا و منظور نهاییش آگاه کند، سکانس های زائدی وجود دارند. مانند حرکت اتوموبیل های مدیری و شریفی نیا در کنار هم در جاده و صحبت کردن آنها با هم و.... اینها در حین ماجرا، بی مربوط وارد می شوند و تمرکز تماشاگر عام و کم طاقت را بر هم می زنند. چندین لحظه ی دیگر اینگونه هستند. به هر حال، خود فیلم باعث می شود تا پایان این فیلم، علی رغم اینکه نقطه ی اوج آن است و بسیار غافل گیر کننده است، تبدیل به پاشنه ی آشیل فیلم شود. خود نگارنده ی این مطلب هم به سکانس آغازین فیلم اشاره کردند. آیا واقعا این رکب زدن به تماشاگر، عرضشش را داشت تا تعدادی سکانس بی ربط را در فیلم گنجاند؟ آیا مخاطب در پایان یک فیلم پیچیده و بریده بریده، آن سکانس آغاز را که مانند یک وصله ی ناجور و بی مربوط است را به یاد می آورد؟ به نظر خود عوامل فیلم، علت سردرگمی بیننده چیست؟ اینکه مخاطبان عام ما، کم حوصله هستند و زیاد هم بر فیلم دقت نمی کنند، کاملا مشخص است. ولی اینها تمام ضعفهای یک فیلم هستند که خودش، خودش را سردرگم می کند. در کل، نمی شود از روایت خوب و زیبای آدم های امروز تهران و تقاتبل عقاید و دیدگاه هایشان، به خصوص بر سر ماهواره، در این فیلم گذشت. این امر، از جمله نکات برجسته ی فیلم است. و به زیبایی و تحسین برانگیز آن را به تصویر کشیده است. بازی بازیگران را هم گفتم که همگی خوب بودند. در مورد بازی باران کوثری باید بگویم که بازی خوبی از خودش ارائه داد. یکی از دوستان که فیلم را در تنها نمایشش در جشنواره و سینما فلسطین دیده، گفته که نسخه ی اکران شده ی کنونی، چیزی حدود 15 دقیقه سانسور نسبت به نسخه ی تنها اکران این فیلم در جشنواره دارد. که حدود 90% آن مربوط به کاراکتر شیرین و بازی باران کوثری است. در واقع فرهادی و بخت آور، در طول فیلم، کدهای بیشتری برای نشان دادن شخصیت حقیقی شیرین در اختیار مخاطب قرار می دهند تا در اواخر فیلم پی به آن ببرد. ولی اکثر این کدها و علائم، در نسخه ی کنونی سانسور شده است. (بخشی از این سانسورها هم به علت آن است که شرین هنوز نمی داند که محمد، پسری پاک است و مانند خیلی از پسران اطرافش نیست و رفتارش ابتدا با او فرق دارد!)به هر حال، اگر آن 15 دقیقه سانسور این فیلم وجود نداشت، بازی باران کوثری هم بسیار بیشتر دیده می شد. ولی در مجموع انصافا بازی خوبی از خود ارائه داد. الان عصری در سینمای ایران به وجود آمده با نام "عصر پس از سنتوری" و ارشاد به دلیل مسائل و مشکلاتی که بعد از حاشیه های سنتوری و پخش سی دیهای قاچاقش برایش پیش آمد، فعلا دارد با تمام فیلمها راه می آید و این را به عینه شاهدش هستیم. وگرنه بعید بود دایره زنگی،، رنگ پرده را به خود ببیند. الان همه،از " عصر پس از سنتوری" استفاده می کنند(یک فیلم باید قربانی می شد دیگه!!). این رسم زمانست دیگه. همانطور که سنتوری، خود قربانی "عصر پس از نقاب" شد. در مجموع دایره زنگی برای اولین تجربه ی سینمایی بخت آور، کار قابل قبول و محترمی بود است . که با کمی دقت، اثر برجسته تری می شد.
|