مترسك :: سينمای ما :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ايران :: Iranian Movie News & Information
پنجشنبه 13 فروردين 1388 - 19:4
module-htmlpages-display-pid-97.html

• هدیه «سینمای ما» برای تعطیلات آخر هفته - ترجمه آخرین داستان وودی آلن که تازه در «نیویورکر» چاپ شده؛ / تفاله‌های منهتن      • گزارش شبکه خبری بی بی سی از اکران «اخراجی‌ها 2»؛ / مفسر شبکه: «اخراجی‌ها» قالب‌ها را شکسته است      • آخرین وداع باسازنده خاطره‌انگیزترین ملودی‌های تاریخ سینما؛ یادداشت امیر قادری و یک زندگی‌نامه کوتاه؛ / آهنگساز «محمد رسول‌الله»، «دکتر ژیواگو» و «لورنس عربستان» هم رفت      • درخواست رئيس انجمن نويسندگان، خبرنگاران و عکاسان ورزشي؛ / سازندگان «مرد دو هزار چهره» عذرخواهی کنند      • همه زندگي من / كتايون رياحي كه دوباره ستاره سريال يوسف پيامبر شد در یک گفتگوی مفصل با وحید سعیدی      






جمعه 22 دي 1385 - 16:47

مترسك


ديشب بعد مدت‌ها ديپرس شدم. برنامه سينما يك، دو سوم از شاهكار عمرم، مترسك اثر جري شاتزبرگ را نشان داد كه از قبل در جريان‌اش بودم. مي‌دانستم كه قرار است روي تصاوير فيلم محبوب‌ام چه حرف‌‌ها و تحليل‌هايي بشنوم، پس پي‌اش را نگرفتم. اما فكر نمي‌كردم قرار است ضربه را از جاي ديگر بخورم. از دوبله فيلم مورد علاقه‌ام. دوبله مترسك را سال‌ها پيش از اين هم شنيده بودم. يكي دو سكانس‌اش را كه اصلا با واكمن ضبط كرده بودم و شب‌هاي نوجواني براي خودم گوش مي‌كردم. جايي كه آل پاچينو و جين هكمن توي كافه‌ي اول فيلم نشسته‌اند و دارند درباره خاطرات قديم و آرزوهاي جديد حرف مي‌زنند. يا وقتي زن پاچينو توي كابين تلفن به‌اش دروغكي مي‌گويد بچه‌شان مرده و بعد جين هكمن كه آن بيرون ايستاده، با خوشحالي براي رفيق‌اش آرزوي خوش‌بختي مي‌كند. در نسخه قديم استاد ايرج ناظريان جاي هكمن حرف مي‌زد و استاد خسروشاهي جاي پاچينو. هرم صداشان، دهن آدم را سرويس مي‌كرد. جملات‌شان را هنوز از برم. و بعد ديشب ديدم كه فيلم را دوباره دوبله كرده‌اند.
گور باباي مترسك و دوبله و احساس من. چيزي كه پشت‌ام را لرزاند، اين بود كه مگر چه قدر بين فرهنگ و جو سي سال پيش با حالاي‌مان فاصله افتاده؟ مگر چه قدر از آن حال و هوا دور شده‌ايم كه حس خسروشاهي اين قدر عوض شده و ناظريان كه ديگر نيست؟! به چه روزي افتاده‌ايم كه جاي آن ترجمه و ديالوگ‌نويسي درجه يك را اين حرف‌هاي مكانيكي بي‌احساس و سليقه گرفته‌اند؟ اين حال و هواي كلي كه عوض شده، چيست؟ كجا رفته؟
اما زياد هم نبايد نااميد شد. فايده اين جور نمايش فيلم در تلويزيون همين است كه آدم به اين بهانه مي‌تواند درباره محبوب‌ترين فيلم‌ عمرش چيزهايي بنويسد. يك نقدي بر مترسك بنويسم كه نگو. برو بريم.

بعد‌التحرير 1: خانم سحر همايي، از خدا مي‌خواهيم در تكميل آرشيو عكس بخش خارجي سايت سينماي ما jahan.cinemaema.com كمك كنيد. چي از اين بهتر. به نظرم خوب است روي CD رايت كنيد و براي‌مان بفرستيد. باز هم ممنون. بقيه مطالب‌تان را هم به آدرس سينماي ما بفرستيد تا در بخش‌هاي مختلف استفاده كنيم.

بعد‌التحرير2: در كامنت‌ها شكايت بقيه و جواب آقاي منگ را بخوانيد. به نظرم مصطفي جوادي حالا ديگر بايد ازم متشكر باشد كه جوابيه‌ اول‌اش را توي سايت نگذاشتم. اين طوري بحث كردن و فحش دادن چه قدر خوب است. با هم رفيق شديد، ما را فراموش نكنيد.

بعدالتحرير 3: شما به نيما بگوييد روزنوشت جديد بنويسد. به حرف من كه گوش نمي‌كند.

بعدالتحرير 4: همين الان در ويكي‌پديا ديدم كه امروز سالگرد پخش اولين آلبوم لد زپلين در سال 1970 است. گفتم اين را هم بد نيست براي‌تان بگويم.


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

امير عباس صباغ
جمعه 22 دي 1385 - 17:31
3
موافقم مخالفم
 
تبريك

امير جان سلام

سرم خيلي خيلي شلوغه امتحانام شروع شده

بازديد روزانه 50 هزار نفر رو بهت تبريك ميگم

امید غیائی
جمعه 22 دي 1385 - 18:3
-1
موافقم مخالفم
 
MIMI VICE،مترسک،، سانسور،دوبله، و هزار چیز دیگر.

سلام امیر خان و برو بچز عزیز.

ما یه فرمانده داشتیم دوران خدمت همیشه میگفت "چند تا نکته میخواهم بگویم چون آخری مهمتره اول آخری رو میگم" حالا من هم از ته شروع میکنم:

1-از اینکه چند وقتی نبودم معذرت میخواهم،کار و درس و هزار تا چیز(بخوانید کوفت) دیگر. فرصت سر خاراندن هم نمی داد فقط هر روز سری به سایت میزدم و یکی از اون پنجاه هزار بیننده سایت بودم.

2-در اینکه دوبله ایران در این چند ساله رشد رو به پایینی داشته شک نکنید.(عجب؟؟؟!!!!) نه در مورد کمیت که در مورد کیفیت. بله میتوان با مقایسه ای بین آثار بزرگی که در تلویزیون پخش شد و نسخه اصلی آنها به این نکته رسید.هنگامی که در فیلمها روابط تعیین کننده به راحتی توسط مترجم یا مدیر دوبلاژ عوض میشوند و مثلاً دوست تبدیل به خواهر و معشوقه تبدیل به همسر می شود دیگر نمی توان روابط بین اینها را به راحتی جفت و جور کرد. اگر در فیلم"گلادیاتور"متوجه رابطه خواهر و برادر نشوید که بیشتر در لحن گفتاری "خواکین فینیکس"وجود دارد چگونه میتوان نگاه های "کانی نیلسن"را توجیه کرد.

3-از سانسور نگویید که بسیار مورد مثال داریم.از "21 گرم"گرفته تا "هامون"و با پر رویی تمام "کینگ کونگ" (که نسخه اصلی این فیلم رو هم دوست ندارم). بحث سانسور است.جنابان مسئول اگر با موازین شما مغایرت دارد چه اصراری به لت و پار کردن این آثار دارید که بعضی ها را از فرم ساختاری و روایت گویی منحصر به فردشان دور میکنید.نشان ندهید و خیال ما را هم راحت کنید.به شعور ما لطفاً توهین نکنید.

4-از خوش شانسی پریروز داشتم فصل نامه "سنما و ادبیات" را میخواندم که البته این شماره نیم ویژه نامه "لارس فن تری یر" است ولی در مطلبی از "محسن آزرم"به فیلم "مترسک"اشاره شده بود، و خوب قیافه مرا وقتی دیروز فهمیدم که قرار است همان را در سینما یک ببینم میتوانید تجسم کنید؟ با ذوق و شوق فیلم را دیدیم و متحیر از اینکه "چرا این طوری بود؟" خوب گفتیم ما را با فیلمهایی با "صفت" اجتماعی رابطه ای نیست حتماً. ولی از قرار معلوم این قیچی بی رحم و بی سواد "سانسور"این بار بر پیکره دوبله هم نشسته است چه برسد به فیلم!

4-عرض به خدمت حضرات که چند شب پیش فیلم مورد علاقه امیر خان را زیارت کرده و(این تیکه رو با لحن مظفر خان بخوانید) پیشنهادش را به شما ها میدهیم. ببینید تا با هم بحث کنیم. البته میدانم موعد امتحانات پایان ترم است و دوستان سخت مشغول.

5-last but not least : اینکه""""امیر خان"""" وآقایان و خانمها دوشنبه هستید در کانون یا نه؟نیاییم و تکی در سینما بچرخیم!!! "کلی برنامه و کلاس را کنسل کرده به شوق اولین جلسه

بیاید تا ذوق و شوق ما هم به این برنامه نپلاسه "

خوب دوستان به امید دیدارتان. این هم حسن ختام این کامنت از فیلمA very long engagement

I regret nothing.except my hair

حمید دهقانی
جمعه 22 دي 1385 - 19:19
-3
موافقم مخالفم
 

واقعا معلوم نیست چرا آقای خسروشاهی اینجور مردونه عزمشو جزم کرده که گند بزنه به خاطرات خوشی که از دوبله های معرکه چند دهه قبلش داشتیم. اون از اون دوبله آدم آهنی وار پاچینو در پدرخوانده 2 و 3. اینهم از شاهکار مترسک. فیلم بهدی کدومه آقای خسروشاهی؟!

عماد
جمعه 22 دي 1385 - 19:44
0
موافقم مخالفم
 
پیشنهاد

سلام آقای قادری...این اولین باره که اینجا کامن میذارم،ولی خیلی وقته که خواننده م.دو تا پشنهاد دارم:یکی اینکه یه فروم برای اینجا راه بندازین،تا بجای اینکه این بحثا توی کامنت ها انجام شه،تو فروم انجام شه که بمونه.

یکی هم اینکه واسه بخش سینمای جهان یه تیم خبری درست کنین چون دیر به دیر اپدیت میشه،من خودم تقریبا هر روز میتونم آپدیت کنم.مثلا هنوز خبر ساخته شدن اندیانا جونز 4 که مال هفته پیشه نیست.البته فقط یه پیشنهاد کمک بود.

پ.ن:راستی امتیاز توقیف شد؟!!

پ.ن2:دیشب دیدم داوودی و اینا داشتن حرف میزدن،نگو داشتن فاتحه مترسکم میخوندن!دیگه سازمانی که کینگ کنگ رو تحلیل سیاسی بکنه و کونگ رو نماد شرق و جک بلک رو نماد غرب و واتس رو طعمه ی غرب بدونه!!!معلومه که از این بهتر نمیشه!

پ.ن3:الان Volver پدرو رو دیدم!به نظرم بعد Talk to Her بهترین فیلمش بود.

پرواز
جمعه 22 دي 1385 - 20:44
-1
موافقم مخالفم
 
حیف شد!!!!!!

حیف شد من نتونستم مترسک را بیبنم ولی سعی می کنم تکرارش را بیبینم.(البته اگر امتحانات بذارن)راستی من پرسیدم که روزنامه امتیاز چاپ میشه یا نه؟ولی هیچ کس جوابم را نداد(چقدر من را تحویل گرفتید.)

ع.ر.سعادتی
جمعه 22 دي 1385 - 21:34
0
موافقم مخالفم
 
پرویز دوایی

به نام حضرت حق

باسلام واحترام

ازآموزگارعشق به تمام زیباییها استاد پرویز دوایی سخن بگوییداوکه درنوشته هایش باغ نظر می آفریند.

باسپاس

ع.ر.س

حميدرضا
شنبه 23 دي 1385 - 9:33
2
موافقم مخالفم
 
مترسك و كلاغها

1- من 6سالي ميشه كه دنبال مترسك بودم.به هرچي فيلم فروشي هم هست رفتم ولي هيچ كدوم نداشتن!فكركنم اونايي كه ديدن روي ويدئوبوده.

2- ازقبل شنيده بودم كه دوبله قديمي عالي داره.آخه فيلمهاي دهه 70 دوبله هاي عاليتري داره .مثل اينكه لامصباازبچگي توي نيويورك بزرگ شدن!

3-به دوستم زنگ زدم گفتم كه مترسكو ميخوادنشون بده.گفت كه وقتي 30 دقيقه اش روزدن اونوقت حالت جا مياد! گفت كه زمان فيلم 112دقيقه هست.

4-فيلم شروع شد.تاحسين عرفاني صحيت كردفهميدم كه كارتمومه .فيلمو خراب كردن رفته!! من نميدونم چراهرچي آدم قلدرتوفيلمهاهست بايد بدن به عرفاني!!. خود خسروشاهي هم كه نميدنم كه چون سنش بالارفته اينجوري شده؟پس چرا طهماسب و اسماعيلي اينجوري نيستن؟

5- فيلم كه تموم شد مدت فيلمي كه پخش شده بودروحساب كردم:75 دقيقه!!! حدود37دقيقه رو زده بودن!!

6- اين مترسكي كه من ديدم چيززياددندون گيري نبود. واقعادل زده شدم.هيچگونه اعتراض دهه هفتادي توش نبود.

مخصوصا با اون دوبله شبيه سينماي حرفه اي!!

7- پس بايدمنتظزبمونم كه نسخه dvd فيلم روبادوبله قديم پيداكنم.هيچ فرقي نكرد.مثل خيلي ازفيلمهايي كه دنبالشونم ولي پيدانمي كنم : پنج قطعه آسان - آخرين جزيات - بازگشت به خانه - شناگر - هاد - .....

نوید غضنفری
شنبه 23 دي 1385 - 11:58
1
موافقم مخالفم
 
!stairway to heaven

سلام امیر جان

آی گفتی! يه نسخه دوبله قدیمی مترسک با بیچارگی سه چهار سال پیش دستم رسید، مشکل دوبله اش نبود مشکل نسخه ای بود که از ماهواره گرفته بودن و صدا رو روش گذاشته بودن، کانال مجارستان بود و جاهایی که دوبله ناقص بود، برمی گشت روی زبون شیرین مجاری که تازه یه نفر با صدای نخراشیده جای همه حرف می زد...استاد اما همون نسخه رو تا چند ماه یه جای امن میذاشتم تا مبادا آسیبی چیزی به اش برسه!...اما این نسخه، درست به اندازه ای که دیگه صدای الان خسروشاهی روی چهره پیر آل پاچینو نمی شینه، روی اون چهره شکننده آل هم نمی شینه که یادم میاد اون موقع که هنوز روزگار خوب بود «نوشتی» و ما خوندیم که جین هکمن باید مدام مواظب بود که کسی این چهره زیبا رو متلاشی نکنه یا جمله ای شبیه این...یادش به خیر، اون موقع ها با یه جمله این طوری یه راست می رفتیم تو هوا. چاکریم

سحرهمائی
شنبه 23 دي 1385 - 14:25
0
موافقم مخالفم
 
raindrops keep falling on my head

4 تا فیلم در این چند روز دیدم: تله گیس بریده قاپ زنی از سینما 4 و انجمن شاعران مرده که خیلی دوست داشتم ببینمش. درست همین مترسک را ندیدم که البته سه شنبه می بینمش چون اصولا سینما 1را سه شنبه ها می بینم.و خب متا سفانه نمی توانم نظری بدهم ولی روزنوشت شما خاطره ای را یادم آورد.اینکه بوچ و ساندنس را آن سالها که اولین بار دیده بودم روی نوار ظبط کردم و مرتب گوش می دادم. و آن ترانه اش که مستقیم پرتم می کرد توی یک حسی. انگار که توی رنگین کمان بودم.

این که زمانه عوض شده و بد شده که خیلی تابلو است ولی از بعضی ها انتظار نداریم.خسروشاهی یکی از بتهای من است و حالا می شنوم که صدایش دیگر آن حس را ندارد.مثل این است که یک پتک توی سرم می خورد.خسرو شاهی مثل قبل نیست؟خدایا مگر می شود؟

بعد التحریر: سی دی را جمع و جور می کنم و می فرستم.امیدوارم که به درد بخور باشد و بالاخره ما هم یک کمکی کرده باشیم.

حمید قدرتی
شنبه 23 دي 1385 - 14:51
-2
موافقم مخالفم
 
سوتی بازار

فکرش را بکن پسر چه ضایع . مصطفی با آقای منگ دعوایش شد به نمایندگی از بچه ها بعد ... اصلاً بگذار یه جور دیگه بگم ...

توی یه شهر یا یه دهکده ، دقیقاً وسط میدون اصلی شهر مصطفی و منگ می خوان با هم دوئل کنند . همه ساکت دارند نگاه می کنند یعنی چی می شه کدوم یکی طرف مقابل رو با تیر از پا در می آره . مصطفی با انگشتان کشیده و قد بلند با آن بارونی که حالا دیگه یه مقدرا داده عقب تر تا اسلحش رو سریعتر برداره یا آقای منگ . iهفت تیر کشی که تا حالا کسی از مبارزاتش رو ندیده . آقای منگ با صورت گندمگون . ته کفش وسترنیش موقعی که پاش تکون می خوره صدای قشنگ و دلهره آوری میده (( دلنگ دلنگ )) .... هیچ کسی حتی تکون هم نمی خوره .... پره آسیاب بادی یه هوشروع می کنه به چرخیدن . هنوز 10 دقیقه تا مبارزه مونده .... ساعت بزرگ شهر 4 بار نواخته می شود . دنگ دنگ دنگ دنگ ... این صدا در این سکوت آنقدر می پیچه که از ترس تکون میخورم و آب دهنم رو قورت میدم ... این سکوت باعث شده که تپش قلب بگیرم ... گورپ گورپ گور.... مصطفی و منگ بدون هیچ حرکتی هم دیگه رو نگاه می کنن ... بارونی مصطفی در باد پیچ و تاب قشنگی می خوره ... یاد حرف مصطفی می افتم . اون روزی که تو کافه سفارش لیموناد داده بود من داشتم اونو تو لیوانش می ریختم . همون موقع بود که منگ برای اولین بار خودشو تو جمع نشون داد - اون کیه ؟ نمی دونم آقای مصطفی . اصلاً ازش خوشم نمی اد . مثل بچه پرو ها می مونه . خیلی بد نگاه می کنه . خواهش میکنم آقای مصطفی من فقط همین یه کافه رو دارم اگه شما وسائلش رو بشکونید این دفه ورشکست می شم اگه به من پیر رحم نمی کنید به زن و بچم رحم کنید ... - بد بختها من به خاطر خودتون می گم فردا شاخ می شه می اد ازتون پول زور می گیره ... خیلی شانس آوردم که آقای مصطفی این منگ رو تو وسط شهر دعوت به مبارزه کرد نه تو کافه من ... من به ایشون مدیونم ... حالا منگ رجز خونی رو شروع می کنه ... از این قسمت خیلی خوشم میآد ... مخصوصاً قسمت فحش دادنهاش ... به نظر من حتی از خود دوئل جذابتره ... ( به شخصه فیلم سولاریس تارکوفسکی را تا دقایق پانزده شانزده دیدم ،و از فردایش هر وقت خوابم نمی آمد از سولاریس به عنوان یک دیازپام قوی استفاده می کنم،تارکوفسکی هم شد فیلمساز ) مصطفی خیلی ناراحت می شود . این را می شود از گوشش فهمید کاملاً قرمز شده . چوب کبریتی که روی لبش است تف می کند می کند بیرون و می گوید ( خوب دوستان بالاخره هويت گند ما را به خودمان شناساند اين آقاي منگ ) . آقای منگ دندان قوروچه می کند و می گوید : ( چرا غرق در نوستالژی می شوید ،بیگانه با خود و زمانه ی خود و خو گرفته با جهالت و بلاهت نوستالژیسم ) مصطفی می گوید : (من و توي برادر))(مگر خواهر ها هم توي اين باغها هستند؟) نبايد کيشلوفسکي را درک کنيم وگرنه مرد زمانه خود نيستيم ...آقاي منگ ممنون که چشم و گوشمان را باز کردي که گول عرفان مسخره برسون را نخوريم ... نا گهان یکی از اهالی شهر مصطفی را با جمله ای که می گوید از پای در می آورد : < آقای جوادی لطف کن نتیجه آمارگیریت را در باب اینکه دخترها یا به قولی خواهرها اصلا توی این باغها نیستند را برای خودت نگه دار یا برای صفحه نامه های مجله های زرد مثلا خانوادگی بفرست. اینجا جای این تقسیم بندی ها و دو دسته بازی ها نیست. > وای چه دردی بالاتر از این که آدم از خودی و آن هم به اشتباه بخورد یعنی هدف چیز دیگری بوده اما مصطفی زخمی شد . کاش این جمله را تلفنی به او می گفت مثلاً زنگ می زد به همراه او با اینکه وسط دوئل بود اما از این فاجعه بهتر بود . اما مصطفی که همراه ندارد . اصلاً او از اول تنها بوده یا همه اسم میل همدیگر را می دانستند و به صورت میل اول مطمئن می شدند بعد هدف گیری و شلیک و بقیه قضایا ...

بیائید اسم میلهای همدیگر را بدانیم تا روز مباداها در دسترس باشیم . یعنی هر کس اسم میل خودش را اگر مایل بود اعلام کند ...

ای میل من : www.ghabetanha@yahoo.com

omid jafari
شنبه 23 دي 1385 - 15:35
-1
موافقم مخالفم
 
salam

امیر خان منکه تصمیم گرفتم از این به بعد فیلم از تلویزیون نگاه نکنم.با این کارهای عجیب و غریبشون.مثل اینکه مسوولان محترم تمام تلاششون رو میکنن که به بهترین شکل ممکن لذت فیلم دیدن رو به ما بچشونن.واقعا جای تشکر داره

برادر
شنبه 23 دي 1385 - 17:54
2
موافقم مخالفم
 
چه خوب است

سلام آقاي قادري

حالتان كه خوب است وانشائ الله دماغتان چاق كه به گمانم هست

جناب قادري هم به شما و هم اقاي حسني نسب تبريك عرض ميكنم واقعا كع در اين وانفساي انتشار روزنامه ومجله به درد بخور چه خوب است كه شما در استانه 50 هزار بازديد روزانه هستيد تبريسك اقاي قادري

بعد التحرير 1 : دلم ميخواهد با هم دوست شويم هر چند دوستي يك طرفه من وشما چند ساله است

بعد التحرير 2 : اگر اشكالي ندارد مي خواهم با شما سر شوخي را باز كنم

مصطفی انصافی
شنبه 23 دي 1385 - 18:30
-1
موافقم مخالفم
 
آورده اند که

روزی حکیم میرزا انصاف سینما زادگان ملقب به پیر هالیوود عارف و عالم برجسته ی اواخر قرن 20 و اوایل قرن 21 میلادی ( متولد مارس و به روایتی دیگر مارچ 1988) در خانقاه در انتظار شاگردانش آلفرد تیک تاک و آندری خالکوبسکی و آکیرا بروبابا نشسته بود و در و دیوار را نظاره همی کرد که ناگاه آلفرد از در درآمد و بانگ برآورد که ای شیخ چه نشسته ای که ما فیلم « Godfather » را نمی یابیم و هر چه در آرشیو سرچ می نماییم فیلم های جشنواره ای می یابیم. گویی پدرخوانده Hidden شده و به تحت الارض فرو رفته است. شیخ پرسید: به هنگام جست و جو چشم بصیرتت را باز نمودی؟ آلفرد پاسخ همی داد که آری، نمودم. شیخ برخاست تا به شخصه سری به آرشیو بزند که می دانست این سه شاگرد از طویله ای خر، خرترند. وقتی به اتاق آرشیو رسید طبقه بندی جیدید آرشیو او را Surprise نمود. فیلم ها سه دسته شده بودند: فیلم های بی ارزش داخل پرانتز فیلمفارسی و نسخ هالیوودی و بالیوودی آن ها / فیلم های خنثی داخل پرانتز فیلم های بی ارزش تر از بی ارزش / فیلم های ارزشمند ارجمند هنرمند. شیخ از شاگردان همی پرسید که کدام طبقه را جست و جو نمودید؟ آندری پاسخ داد : فیلم های خنثی را. شیخ نگاهی به فیلم های خنثی نمود و همی گفت که ای حمار ابله خر! این طبقه مربوط به فیلم های « مخمل محسن باف» و « کیارستم عباسی» است نه مربوط به فیلم های « حکیم کاپولای فقید». القصه شیخ گشت و هر سه نسخه ی « پدرخوانده» را در کنار « گاو» و « حکم» و « سگ کشی» و ... یافت. به خانقاه بازگشتند و دی وی دی « پدرخوانده ی یک» را در دی وی دی پلیر نهادند ( سامسونگ با ضمانت سام سرویس) و چراغ ها را کشتند و سینما خانقاه را اصطبلیش ( Establish ) نمودند. تیتراژ به پایان نرسیده بود که سه کله پوک بانگ برآوردند که ما این فیلم را تا نصفه دیده ایم و خوش نداریم دامن دیده را دوباره به دیدن این فیلمفارسی آلوده نماییم. شیخ با عصبانیت برخاست و با فریاد فرمود: اگر من مراد شمایم و شما مرید منید خاک بر سر همچو منی. از اتاق بیرون رفت و در را به هم کوفت. سه کله پوک وقت را مساعد دیدند و دی وی دی « مراد برقی و هفت دخترون » را درون دی وی دی پلیر نهادند و به تماشا نشستند و از دیدن آن همه دختر نجیب تر از اسب، لذت مضاعف بردند. از قضا شیخ با دوربین مدار بسته سینما را کنترل می نمود و به محض دیدن قانون شکنی سه کله پوک، با 110 تماس گرفت. هنوز دختر سوم شوهر پیدا نکرده بود که یک لشگر سرتیپ و سپهبد و ارتشبد ریختند و سه کله پوک را به جرم جنایت و ارتکاب گناه کبیره در خانقاه گرفتند و بردند. در راه آکیرا شیخ را همی دید و با طعنه و کنایه گفت: ای شیخ آدم فروش! تو دست « الیا کازان» را از پشت بسته ای. اینک که ما را در بند همی بینی کامنتت چیست؟ شیخ عصبانی شد و فریاد برآورد که این واژه ی زشت و کریه را از که آموخته ای که من در جلسات نقد و بررسی فیلم جز به پارسی سخن نگفته ام. آکیرا سر به زیر افکند و گفت: از « امیر قادری» منتقد سینما آموخته ام. شیخ دودستی بر سر خود کوبید و فرمود شرم بر تو، شرم بر «امیر قادری» و شرم بر من که مریدانی چون شما سه خرس بی غیرت داشتم. آن سه را بردند و حبس ابد حکمشان کردند که عبرتی باشد برای دیگران. تا باد چنین بادا...

برگرفته از وبلاگ اختصاصی حکیم میرزا انصاف سینمازادگان

http://www.negahehaftom.blogfa.com

سحر همائی
شنبه 23 دي 1385 - 22:51
-1
موافقم مخالفم
 
یادم رفته بود

یادم رفت اینها را بگویم:رفقا دوشنبه می روید یا نه؟جز امید غیائی کسی چیزی نگفت ها.

در جواب رفقای پیگیر امتیاز باید بگویم طبق گفته آقای قادری فعلا چاپ نمی شود ولی قرار است در آینده در شکل و شمایل جدید چاپ شود.(مراجعه شودبه روزنوشت 28 آذر)

صوفیا جان اگر این را میخوانی خواستم بگویم ان شا ا... امتحانهایت خوب شود ما جایت را خالی نگه می داریم تا پایان امتحانات.به امید دیدارت در کانون فیلم.

امید غیائی
شنبه 23 دي 1385 - 22:57
-1
موافقم مخالفم
 
جواب و سئوال و عرض ارادت

سلام امیر خان و برو بچز عزیز.

اول اینکه بابا 2 روز مونده ها!؟ آخر سر میاین کانون یا نه؟؟

دیم: هم اینکه پرواز عزیز "امتیاز" را پر دادند و به پرواز در آمد ولی مثل اینکه قرار است با همان کادر فنی قبلی بریم برای تیم ملی،نه ببخشید چاپ بشه و دوباره جلدش کنیم و روی بوم دلمان بنشیند.

سیم:دوست عزیز عماد خان گل و بلبل،قرار است دوشنبه ها در کانون فیلم تهران دور هم جمع شویم.آدرسش در صفحه اصلی سایت هست. میز گرد مطروحه شما را هم فکر کنم طبق قول امیر خان آنجا داریم،البته یه ذره فرق فوکوله و شاید اونقدر ها هم گرد نباشه.

چهارم:دوستان عزیز غایب از نظر وحاضر در دل، چشم دوشنبه جای شما را هم خالی میکنم البته این طور که معلومه باید جای خیلی ها رو خالی کنم.

به امید دیدار همه.

You'll figure that out. The more you know who you are, and what you want, the less you let things upset you.

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 24 دي 1385 - 13:22
0
موافقم مخالفم
 
حریم تلویزیون

با سلام خدمت امیر آقای گل و سایر دوستان . به نظر من این تلویزیون دیگه شورشو در آورده . به تنها چیزی که بها نمیده حق کپی رایت برای محصولات فرهنگی داخلی و خارجی است . خیلی راحت محصولات موسیقی ایرانی را بدون اجازه از صاحبانش پخش و هرکجاکه دلشون بخواد قطع می کنند تا پیامهای اعصاب خرد کن بازرگانی رو پخش کنن . یا فیلمهای خارجی را با سانسور وحشتناک پخش می کنند و تازه باند صوتی درخشان آنها را هم عوض می کنند. باید این تلویزیون ضد فرهنگی رو تحریم کرد ! هر چند که کسی به این تحریمها اهمیت نمی دهد . راستی وبلاگم به روز شد :

www.cinema-cinemast.blogfa.com

کاوه اسماعیلی
يکشنبه 24 دي 1385 - 13:25
-4
موافقم مخالفم
 

1.من و مصطفی انصافی بدون اینکه با هم فحش بدیم با هم دوست شدیم.هر چند هنوز حرفشو پس نگرفته.حاظرم تا ته دنیا باهاش چونه یزنم که کیارستمی سینما رو خوب میشناسه و فیلمساز بزرگیه نه فقط صرفا یک شاعر یا متفکر خوب...دوباره کلوزآپ رو از اول خوب ببین تا به غنای فنی فیلم پی ببری.

2.خیلی دلم میخواد امیر جوابی رو که احتمالا در یک مباحثه شفاهی به نیما حسنی نسب در مورد DEPERATED گفته بازگو کنه تا ما هم بشنویم..نیما گفته قوت فیلم به فیلمنامه درخشانش برمیگرده و کار اسکورسیزی در حد مثلا تنگه وحشت نیست.

3.نیما.روز نوشت جدید بنویس.به حرف امیر هک گوش کن.

3.وای ی ی ی ی ی .....لدز پلین..........

4.من از سه هفته دیگه میام کانون .دست نگه دارید تا من بیام.

5.من مترسک رو تلویزیون ندیدم ولی باورم نمیشه دوبله شو عوض کردن.صدا و سیماهاتونو پرت کنید بیرون.

6.یه سوال دیگه از امیر COMFORTABLY NUMB چه ربطی به اون صحنه داشت؟

omid jafari
يکشنبه 24 دي 1385 - 14:55
7
موافقم مخالفم
 
salam

بی معرفتها یکی به من بگه جلسه کانون کجا تشکیل میشه

هر چی زنگ میزنم کانون کسی جواب نمیده

زود باشین وگرنه سایت رو هک میکنم داغشو به دل همتون میذارم ها!!

سهند خانوم
يکشنبه 24 دي 1385 - 16:44
3
موافقم مخالفم
 

در این گیر و دار و بدلختی امتحانها یه وقتی پیدا کردم که سر بزنم دیدم حالا که ما امتحان داریم به طرز خفن ، شما هم تند تند روزنوشت می نویسین ...

من تلویزیون را بوسیدم و گذاشتم کنار . عمرا دلم نمی خواد فیلم اشو ببینم و بعد یه خاطر تکه تکه شدنش و هزار دلیل دیگه حرص بخورم . حتی با اینکه مثل خانم همایی خیلی دلم میخواست انجمن شاعران مرده را البته برای بار چندم ببینم ، ولی بی خیالش شدم و گفتم نه! تو قیلم از تلویزیون نمی بینی دختر !

راستی . چرا برنامه های کانون فیلم دوشنبه هاس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم فقط حسرت به دل ماها که تهران نیستیم می گذارین . 5 شنبه ای ، جمعه ای . ای بابا . اینجا هم شانس نیاوردی سهند خانوم!

رضا بهروز
يکشنبه 24 دي 1385 - 18:18
0
موافقم مخالفم
 
خوشحالم

خوشحالم از اینکه اینجا زندگی جریان داره. جریان خون تو رگ این سایت و این روزنوشت تماشاییه!

به قول اید گرفتار هزار کوفت و زهرمار این زندگیم که نمیدونم کی تموم میشه یا اصلا تموم میشه؟

خوب مترسکو که ندیدم چه نسخه قدیم و چه جدید! حالا اگه دیده بودم هم باز باید کامنت تکراری می نوشتم که خسروشاهی چه کرده و سانسور چه کرده و نسخه قدیم و دوبله قدیم و ...

میامی وایس خوش کیفیتم پیدا کردم و 2 هفته ای میشه و هنوز ندیدمش! متاسفم حال و روزم تاسف خوردنم داره والا!

شرمندهء سینما و خودم...

سینما! روزمره شدن ما را ببخش...فراموش کن...بی خیال شو!!

راستی کسی لئون 70 دقیقه ای رو از شبکه 3 دیده؟ صدای خسرو شاهی به گری اولدمن خوب میومد؟ نظرتون چیه؟

حنانه سلطانی
يکشنبه 24 دي 1385 - 21:35
1
موافقم مخالفم
 
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

سی سال پیش؟چرا راه دور می روید؟همه چیز نسبت به ده سال قبل هم دگرگون شده.همیشه نسل انقلابی ها از نسل ما انتقاد کرده اند.می خواهم برای یک بار هم که شده من از آنها انتقاد کنم.چه بلایی سرشان آمده؟آن آرمانها و اعتقادها کجا رفته؟چرا این قدر بی حوصله و بی تفاوت شده اند؟دیگر از آن صمیمیت و دوستی و ایثاری که وصفش را شنیده ایم خبری نیست.واقعا اینها همان هم سنگرهای شهیدان هستند؟!دور هم که جمع می شوند همه کار می کنند جز حرف زدن یا به موبایلشان پیله می کنند یا مثل دیوار صم بکم می نشینند.چند روز پیش جلوی یکی از عشق فیلم هایشان اسم کیشلوفسکی را آوردم.باورتان نمی شود چه گفت:"همان بهتر که مرد"!!!طرف همان کسی بود که زمانی مجله فیلم هایش را لای روزنامه می گذاشت که جای انگشت رویشان نماند.هنوز هم کتابخانه اش منحصربفرد است.همیشه از این می ترسم که نکند من هم مثل او و هم نسلانش شوم.نمی دانم. باید جواب این سوالات را از خودشان پرسید هرچند که حتی حوصله جواب دادن و فکر کردن به وضعیتشان را هم ندارند!

فردا خوش بگذره.ان شاءالله جلسه 23 بهمن.

سحر همائی
دوشنبه 25 دي 1385 - 10:22
3
موافقم مخالفم
 
کانون فیلم تهران:سینما ایران

ببین هی می آیید سوال می پرسید ما هم که سوخته رفاقت!بعدا نگویید یکی در میان کامنتهای این بابا همائی است. کانون فیلم در سینما ایران تشکیل می شود ولی آقای جعفری باید بروید عضو بشوید.به همان آدرس بولوارمیر داماد.

ایول بچه ها امروز می روید همدیگر را می بینید.(می روید که؟) ولی بی معرفتی نکنید بیایید برای ما هم تعریف کنید.

سهند خانوم می دانی من هم دل خوشی از این تلوزیون ندارم ولی از دل این بی رحمی ها و تکه پاره کردن فیلمهای محبوبمان گاهی می شود فیلمهایی را دید که دنبالشان بودیم و زیاد هم قیچی نشده اند.نمی دانم انجمن شاعران مرده چقدر قیچی شده بود ولی برای من که بار اول بود می دیدمش زیاد هم بد نبود. شاید هم من زیادی قانعم!

کاوه
دوشنبه 25 دي 1385 - 12:32
1
موافقم مخالفم
 

فکر میکنم این سایت قرار بود جای بحث و دعوا(از نوع مثبت)درباره سینما، زندگی،فوتبال و... باشه اما کم کم داره تبدیل به سایت دوستیابی میشه.همه میل از هم میخوان و... (کیه که ندونه میشه بحث سینمایی را همین جا انجام داد و در چتهای دوطرفه کسی به سینما فکر نمیکنه)

خلاصه میشه بعنوان یک ارکات جدید از این روزنوشت استفاده کرد.

منگ
دوشنبه 25 دي 1385 - 13:7
1
موافقم مخالفم
 
ناله سر دادیم "گور پدرت لوک"

واااااااااااااااااای........................وای.......وااااااااااااااااااای................وای..............

تیری از کمان روزگار بر جهید و چنان بر قلب ما نشست که ناله سر دادیم "گور پدرت لوک بسون"

گور پدرت که آنقدر سر به هوا شده ای که بچه ات را می برند و سرش هزار بلا می آورند و تو ککت هم گزیدن نمی کند ،گور پدرت که من را کردی سگ قلاده به گردن ،سگی که قلاده اش دست سینما افتاد ، که افساره ولگردیش هم افتاد پس معرکه ی سانسور ،گور پدرت که هر وقت چشمانم به روی جمال یکی از 9 پسرت می افتد ،صبر کن............نه، یکی را منها کن "عنصر پنجم" در حد استفراغ سگ هم نبود....بله هر وقت چشمانم به روی جمال یکی از هشت فرزندت می افتد ته قلبم سرد می شود ،نوک انگشتانم می خارد، کول هایم تیر می کشد ،دچار اپیدمی سرفه می شوم ، به یاد دوچرخه سالهای وبا می افتم ، همان سایز 28 "ورزیون شیر خوابیده"{سعی نکنید این آخری را ربط دهید چون هرگونه کاوش عبث است}، وقتی "لئون" را می بینم قصد می کنم که بروم و سینما را بکشم ،یا بیایم خواستگاری این فرزند خلف تو ،...........

دیروز خبر آوردند که لئون دربعد از ظهر گرم زمستان ساعت 17 در بلندی های جام جم در طهران، تیر خرد و 70 دقیقه نگذشت که جان داد ،می گویند از جبهه شرق که همان سانسورخواهان باشند صدای جشن و سرور پیام بازرگانی می آمد ،خدا بیامرزد لئون را آن شیر مرد لیبرال را که سالها در جنگ های داخلی زیر زیرکی جریان ساز بود و نشانی از او نمی دانست هیچ سینما پرستی ،ولی نهایتاً ،در کنار تخته سنگی بزرگ دراطراف ولایت پارک ملت ، هنگامه رفع حاجت به تیر بلا قربانی شد ...." گور پدرش که مواظب اطراف نبود ،مگر من که عاشقش شدم عهد بستم که همیشه کنارش باشم ؟ اینکه نمی شود؟ " {سالها از این جنگ داخلی می گذرد و هر روز بر تعداد قربانی ها افزوده می شود ،امروز هم خبر آوردند که مترسک را زده اند ،حتی می گویند ،سانسور خواهان به خودی ها هم تیر می زنند ......به ما بگوید یک زنگ به این پدر سوخته ی ، بی همه چیز بزنیم و بگوییم که لئون را زدند کله پایش کردند ..........بگوییم که پسرت در بد موقعیتی نفله شد . ......... بپرسیم که چه وقت آرتور را فارغ می شود ........و بگوییم که ما مُردیم از عشق تو لوک ...بگوییم ما از زمانی که عاشقت شدیم ،دل به بی بند و باری کشیدیم ،به هر چشم و ابرویی دل دادیم ،و به به او بگوییم از عاشق شدن های نیم ساعته ی خود، به هر هرزه ایی که فامیلش سینما بود،.........بگوییم که لوک............گور پدرت .........گور پدرت که ما را بی خواب کردی

2.خوش به حالتان ،شما همین امروز کاری همسطح کار موج نویی ها را آغاز کردید ،می نشینید از فیلم و از عشق به فیلم تا ساعتی بحث جدل می کنید ، با یکدیگر سر فیلم های محبوب خود نزاع می کنید و به روش بسیار منطقی مصطفی جوادی با کشیده به یکدیگر حالی می کنید که فیلم یعنی چه ! اما من را فراموش نکنید ...من اگر قرار باشد که بیایم و در این کشیده بازار بساط بحث وجدل باز کنم ،باید 2 روز با قاطر 6 روز با اسب ،یک هفته با بالن ،15 روز با مینی بوس ،و چندی را با هواپیما طی کنم که به گمانم لحظه ای به این مجلس عیش می رسم که نیما حسنی نسب یک میلیون سال نوشت خود را به روز کرده است ...

3.قدرتی سلام .آخر برادر تو هم شدی اصغر آقا فرهادی که بدون هیچ دل شوره ای یک دفعه زِرتی فیلم را می بندی ،و آدم را رها می کنی در برزخ "پایان باز" .پس من خودم پایان این "وسترن کَته ای" را می بندم ،بعد از اینکه مصطفی جوادی از پشت، تیر قساوت خودی را نوش جان می کند ، در راه زمین و هوا تیری شلیک می کند که درست می آید تا فرق جناب منگ را ببوسد ،اما در میانه راه دست غیب فیلم را به حالت pause می زند و با پاک کن، تیر را در هوا پاک می کند و دوباره دکمه ی play را می زند ، حال جناب منگ که به مانند فیلم پالپ فیکشن نظاره گر یک معجزه بوده به ضمیر پاک خود توجه کرده و دست از چموشی بر می دارد و می گوید ،"به خدا من یه مردیکه ی پوچ عوضیم که آمده ام در این دهکده به دور از نزاع مصاحبت کنم ،نه کافه کاباره ی حمید قدرتی را به هم می زنم نه جای مصطفی جوادی را تنگ می کنم ، و در گوشه ای از این کامنتگاه تنفس می کنم، من از خیلی ها تیر خردم ،شما دیگر نزنید ،این منگ بی بوحصله را " ، و فیلم با جمله "غلط کردم" پایان می یابد.

"شاید رفلکس انوار شخصیت من در آینه ی ضمیر کمی هاه گرفته ی جناب قدرتی کژ و مژافتاده و ایشان تصویر منگ بنده را آمیخته با پر رویی دیده اند ، اما اشکال ندارد ،شاید نه من پر رو باشم نه جناب قدرتی ضمیرشان را هاه گرفته ، این ها همه نقصان قلم است ....سوءبرداشت.......... }

فرهاد ترابي
دوشنبه 25 دي 1385 - 14:56
-2
موافقم مخالفم
 
جفنگ آباد

حميد و مصطفي داريد گند مي زنيد به اين كامنت ها .اين چرنديات چيست كه در بحر طويل مي سراييد.دو تا حرف در مورد سينما بزنيد تا چار تا چيز ياد بگيريم بابا جان مشنگيسم مثل خوره به جونمون افتاده از اس ام اس هامون گرفته تا اين كامنتها.صدا وسيما همينه آقا اين ديگه نوستال‍‍‍‍‍ژي بازي نداره كه.حال آدم بد ميشه از اين جفنگيات منگ ولنگ ودبنگ و .............

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 25 دي 1385 - 16:27
0
موافقم مخالفم
 
لنی ریفنشتال و سالن کوچک حوزه !!!

با سلام . مطالبی جدید در مورد سالن کوچک حوزه هنری و لنی ریفنشتال و شاهکارش پیروزی اراده را در وبلاگم گذاشتم . لطفا یه سر بزنید :

www.cinema-cinemast.blogfa.com

مصطفی انصافی
دوشنبه 25 دي 1385 - 17:42
-4
موافقم مخالفم
 
من و کاوه

کاوه ی عزیز گفت ما با هم دوست شدیم . آره دوست شدیم اما قرار نیست من حرفامو پس بگیرم و همرنگ کاوه بشم . ما با هم دوستیم. زن و شوهر نیستیم که بخواهیم با هم تفاهم داشته باشیم . این طوری مردونه تره. کاوه گفت می خواد با من خرف بزنه. این ایمیل من. حالا هرکی می خواد PM بده بفرسته به ایمیلم. کاوه ! من و تو می تونیم به جای بحث سر اختلافات و قانع کردن همدیگه سر نقاط مشترکمون حرف بزنیم. در حکایت حکیم میرزا انصاف سینمازادگان رو هم بخونید.

negahehaftom.blogfa.com


دوشنبه 25 دي 1385 - 18:32
-3
موافقم مخالفم
 
برنامه زمستاني كانون فيلم

سلام.برنامه كانون فيلم در روزنامه باني فيلم ديروز چاپ شده.ولي براي كساني كه نديدنش(مثل خودم)برنامشو مي نويسم.

85/11/2:مروري بر آثار فرهاد ورهرام

گذر شهر بر آب(1385)-عروس مقدس(76-1375)-ياد و يادگار(1379)

85/11/23:تصوير واقعيت در سينما

فيلم سينمايي يونايتد 93(محصول 2006)

85/11/30:بازيگران زن و دنياي فيلمسازي

پرند زاهدي(زير خاكستر،1382)-شبنم قلي خاني(خونه،1384)-پريوش نظريه(نزديك تر از قفس،1385)-فاطمه گودرزي(دروغ،1383)

85/12/7:كميك استريپ در سينما

سوپرمن(1978)

85/12/14:نگاهي به آثار كاوه بهرامي مقدم

جايي نزديك ابرها(1385)-من با خدا حرف مي زنم(1384)-تصوير يك زندگي(1384)-قبل از طلوع(1384)

85/12/21:برگزيده آثار اعضاي كانون فيلم ايران


دوشنبه 25 دي 1385 - 18:35
-1
موافقم مخالفم
 

منو بگو كه فكر مي كردم امروز شروع مي شه.طبق معمول دقيقه 90 رفتم ثبت نام كنم كه ديدم هفته ديگه س.5000 تومان حق عضويت سالانه+يك قطعه عكس مدارك لازم براي ثبت نامه.

امید غیائی
دوشنبه 25 دي 1385 - 19:45
1
موافقم مخالفم
 
ضدحال اساسی

سلام دوستان و بروبچز عزیز.

خوب یک به هیچ به نفع کانون.

فیلم کوتاه با فیلمنامه ای من درآوردی:

روز-داخلی-دفتر فرمانده

امید با ذوق و شوق از فرصت به دست آمده از رفتن فرمانده استفاده کرده و گوشی تلفن را برداشته و شماره گیری میکند.بعد از اینکه تلفن مربوطه جواب نمیگوید،او با ترس و لرزی فراوان تلفن همراه خود را از جیبش بیرون آورده و شماره همراه مسئول کانون فیلم تهران را میگیرد.صدایی از پشت گوشی با عجله میگوید:امروز جلسه نداریم،برنامه کانون در روز نامه بانی فیلم دیروز آمده و گوشی راقطع میکند. امید با یاسی که در چهره اش خوانده میشود تلفن را قطع میکند و از پنجره به بیرون چشم میدوزد.

صحنه 2 روز-خارجی-خیابانی یکطرفه

امید با سرعت به تمام روزنامه فروشی های موجود در خیابانی یکطرفه سر میزند و هر دفعه با جواب نداریم دکه دار روبرو میشود.

صحنه3 شب-داخلی-اتاق امید

امید پشت کامپیوتر نشسته است و آدرس روزنامه فوق الذکر را در پنجره صفحه موتور جستجو میزند ،صفحه مربوط به امروز باز می شود ولی وقتی آرشیو راجهت روز 24 دیماه در هر موتور جستجوی لعنتی بی کار برده هیچی نداری میزند فقط با صفحه سفید مواجه میشود.

روز و شب-داخلی خارجی-ذهن امید در حالت لنگ در هوا.

صدایی میگوید خوب این از اولیش، اگر به قول جواد خیابونی تا سه نشه بازی نشه چی؟؟؟؟ ای داد بی داد. دیزالو،تمام.

خوب این هم از یک فرم فیلمنامه نویسی من در آوردی جدید ناشی از شوک کانون.حالا من آدرس این روزنامه فوق الذکر را میگذارم هر کی تونست بره یه خبر هم به بقیه بده.

http://www.bonniefilmdaily.com/fa/index.php

    1234   >

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2008, cinemaema.com
Page created in 1.41401696205 seconds.