چند تا نكته رفقا. اول اين كه از اعلام آمادگيتان براي حضور در كانوني فيلمي كه با هم صحبتاش را كرديم ممنون. اميدوارم آنها كه رايشان را نگفتند، در كامنتهاي اين يكي روزنوشت بيخبرمان نگذارند. به هر حال اگر همه چيز درست پيش برود، اوايل هفته آينده عضوگيري كانون فيلم تهران را شروع خواهيم كرد. خبرش را اميدوارم جمعه اعلام كنم تا فرصتي و مكاني پيش بيايد و دور هم جمع شويم.
بعد هم اين كه جو باربرا مرد. مقاطع زماني هستند كه آدم حسابيهاي زيادي ميميرند. اين چند وقته هم همين طور. از جك پالانس و احمد قدكچيان و فيليپ نوآره و بابك بيات و چند داخلي و خارجي ديگر و حالا هم كه يكي از آنهايي كه بخشي از بهترين لحظات عمرمان را بهاش مديونيم. اسم جو باربرا و همكارش ويليام هانا را از سالهاي بچگي يادم هست. وقتي هيچي دربارهشان نميدانستم ولي اسم اين دو نفر را اول خيلي از كارتونهاي محبوب آن سالها و هنوز، ميديديم و حفظ كرده بودم. اسمشان را كه بگويم، آه از نهاد شما هم بلند خواهد شد: يوگي و دوستان، فلينستونها، چند تا كارتون نامعروفتر و از همه مهمتر تام و جريهايي كه بهشان ميگفتيم « اصل ». چون با دنبالههايشان فرق داشتند و اين را ميشد و از ريتم و تصاوير و موسيقي و ايدههاي درجه يكشان فهميد. باربرا در 95 سالگي مرد. يكي از آخرينهاي نسلي كه سرگرميسازي حرفهشان بود. از اين كه مردم را ميخنداند حال ميكردند و از همين خنداندن مردم پول درميآوردند و براي اين كه بتواني مردم را بخنداني و سرگرمشان كني، بايد دوستشان داشته باشي. اين جمله آخري شاهكار، مال آنتوان چخوف است و فهميدناش كلي تجربه ميخواهد.
بعد هم اين كه قرار است روزنامه امتياز دوباره منتشر شود با قطع و شكل و شمايلي جديد، اما با همان همكاران. اين را براي دوستاني گفتم كه چند باري است در اين باره پرسيدهاند.
بالاخره اين كه تدوين فيلم آقاي كيميايي دارد تمام ميشود. اميدوارم تبديل به همان فيلمي شود كه انتظارش را داريد. حضور ديشب مسعود كيميايي در جشنواره فيلم شهر جنجالبرانگيز بوده. به نظرم ويژگيهاي اصلي سينماي مسعود كيميايي مغفول و ناشناخته مانده و موافقان و مخالفان در مسيرهاي اشتباهي بحث ميكنند. چيزي هم كه اين وسط حيف ميشود، سينماي كيميايي است. به هر حال قبل از همه اين حرفها، اميدوارم فيلم « آقاي كيميايي »، محصول جذابي براي ديدن باشد. هر كي ميگويد فيلمه سرحال ميزند، انگار مرا به آرزويم رسانده باشد.
درباره پاسخ به كامنتها هم چشم. حتما از اين هفته شروع ميكنيم، و بالاخره اين كه مخلصيم.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
سهند خانوم
سهشنبه 28 آذر 1385 - 17:1
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
آخ ...چه روزای بدیه . چه آدمایی رو از دست می دیم... این یکی دیگه آخرش بود . چقدر همیشه بهش حسودیم می شد .و چقدر ذلم می خواست یه کمی از اینهمه ذوق و استعداد رو منم داشتم ! راستی... خواهشا درباره کانون فیلم بیشتر توضیح بدین.
|
امید غیائی
سهشنبه 28 آذر 1385 - 19:26
1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
سلام امیر خان و بر و بچز عزیز. یه شب از اون شب استثنایی گذشته و تقریباً آتیشم خوابیده، "خون بازی" تازه داره جا میفته و باز هم هزار افسوس که کاش با همون یه کلوزآپ از باران همون موقع که مادرش و لیلا داشتن میرفتن بیرون از سمت چپ تصویر تموم میشد، اون وقت میشد محکم تر از فیلم دفاع کرد. از فیلم خوشم اومد و فکر کنم از کامنت قبلیم کمی معلوم بود. اینکه بگیم بانوی سینمای ایران از معضلات اجتماعی که اعتیاد تهدید کننده ترین موضوع به حساب میاد و هزار تا معضل دیگر رو در پی داره، چیزی نمی دونه خیلی بی انصافی نیست ؟؟؟(راستی دیشب میخواستم تو سالن یه ذره بلند بگم بچه های سایت سینما ما کسی هست؟؟؟ گفتم بابا میندازمون بیرون نه استاد رو میبینیم نه "خون بازی"رو. اگر نه فکر کنم بجه های زیادی اونجا بودند) این اختاپوس هزار سر و پای اعتیاد که تو دختر و پسره این مملکت افتاده انقدر نفرت انگیزه که فیلم ساختن در موردش، هم نفرت انگیز جلوه میکنه و هم کاری میکنه ساختار فوق العاده فیلم زیر سوال بره. این عین اعتیاد در جامعه بود، اگر برای سارا نوشتم که از زنانگی چیزی نمیدونم این دفعه میگم به خاطر شغلم خوب میدونم اعتیاد در جوان ها یعنی چی! تعجب نکنید نه آگاهی چی هستم نه مامور مبارزه با مواد مخدر. مدد کار هم نیستم ولی در سازمان مطبوع من از این چیز ها زیاد میبینید. این عین اعتیاد در محله های شهر ماست و شاید اگر خرده نگیرید اعتیاد در بین دختر ها از پسر ها بیشتر نباشه مطمئن باشید کمتر نیست و داغی اون سیلی توی ماشین به صورت سارا(باران) سالها ست روی گونه دختر و پسر این مملکت حس میشه و می سوزونه. اینکه خانم بنی اعتماد جرات بردن یک معضل دیگر رو این بار به جامعه مرفه داشتند کلی احسنت داره. به گفته خود خانم بنی اعتماد این فیلم از نظر ساخت کار متفا وتی در سینمای ایران است. مطمئن باشید از این به بعد از این ساختار زیاد خواهید دید. اگر کار با من هم به گیس و گیس کشی نرسه میخوام بگم خانم هایی که "خون بازی" رو دیدین، شما هم نظری دارین یا نه؟؟ آقایون شما هم دریغ نفرمایید.حالا تا جلسه ها راه بیفته بیاین از همین جا شروع کنیم بزنیم تو سر و کله هم تا عادت کنیم اون موقع. فیلم خوب بود ولی من با هزار امید اومدم گفتم ایول امیر خان کامنت نوشته، حتماً در مورد "خون بازی"هم هست توش که دیدم نبود. در ضمن بر و بچز، این طور که دیشب خود مسول ثبت نام کانون فیلم تهران میگفت جلسه ها دو شنبه ها ساعت 5 تا 8 برگزار میشه و یه مبلغی رو هم بابت حق عضویت باید بدیم(5000). ولی امیر خان نمیشه بندازین آخر هفته.آخ که اون وقت کلی خوب میشه.البته دو شنبه هام میشه ها ولی خوب..........و اینکه امیر خان چشم، گرفتم، یه مطلب رو برای دو تا کامنت ها بفرستم یه جا می یاد، چشم. natural_born_killer_55@yahoo.com
|
علی طهرانی صفا
سهشنبه 28 آذر 1385 - 20:7
1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
مرسی خانم بنی اعتماد
اگر خانم بنی اعتماد در «زیر پوست شهر» و «گیلانه» به سراغ قشر محروم جامعه رفت، حالا از دوربینش خواسته تا مرفهین بی فرح را تصویر کند. نتیجۀ کار یک اثر خوب و به یاد ماندنی از ایشان. «خون بازی» بهترین فیلمی است که در سال سینمایی 84-85 ( فاصلۀ بین دو جشنوارۀ فجر) دیده ام. فیلم نه به درد سطحی زدگی مبتلاست (چهارشنبه سوری)، نه قابلیت هایش به باد فنا رفته (تقاطع)، نه به ورطۀ اغراق بی حد و مرز کشیده شده (میم مثل مادر) و نه جایگاهی پایین تر از نام سازنده اش دارد (به نام پدر). فیلم حساب شده و بی ادعاست. خانم بنی اعتماد، به سهم خودم از شما تشکر می کنم. خیلی ممنون. بعد التحریر1: راستی گربۀ «خون بازی» برای من یادآور سگ «روبان قرمز» بود. ولی مطمئن باشید که این سگ و گربه هیچ وقت به جان هم نخواهند افتاد. بعد التحریر 2: آقا ما هم هستیم. فقط اگر سربازی بگذارد. atehranisafa@gmail.com
|
مصطفی جوادی
سهشنبه 28 آذر 1385 - 21:42
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
فرهنگ مخالف خواني
کاش در مورد حواشي ديشب بيشتر مي نوشتي.کامنت اميد غيائي را که خواندم خيلي شوکه شدم.اين که توي يک محفل مثلا فرهنگي با يک شخصيت فرهنگي که براي خودش بتي است اين گونه برخورد کنند واقعا مايه تاسف است.کسي که زنگ بزند و در برود اصلا در جايگاه نظردادن نيست.
|
حنانه سلطانی
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 12:56
1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
باربرا ماکسول اندرسون گالیله و همه آنهایی که نامشان در تاریخ ثبت شد
نمی دانم چرا چند وقته سراغ هر فیلم و کارتونی که می روم طرف صدق الله اش را می گوید!همین چند روز پیش بود که هوس دیدن دوباره سینما پارادیزو به سرم زد و درست همان موقع آلفردو از پیش ما رفت.حالا هم تازه داشتم کارتونهای کودکی ام را مرور می کردم که این اتفاق افتاد.تام وجری دوست داشتنی ترین کارتون چند نسل است. آن قدر تابلوست که به محض شنیدن کلمه کارتون اولین چیزی است که در ذهنمان تداعی می شود."داری اسم بچه بدها را می نویسی؟"بگذریم آدم فضول و البته بیکار زیاد است.داشتم چی می گفتم؟این آقای عزرائیل چرا چند وقت است به بزرگان گیر داده است؟داداش بی خیال شو.برو سراغ یکی که ما نمی شناسیمش.خوشت می آید مدام حال مارا بگیری!اوس جعفر را با خودت بردی و اوس محمود و ما را داغ دار کردی بس نبود! اه...صدای استاد بدجوری روی اعصابم راه می رود."پل ماکسول پل اندرسون پل واین..." آخرش هم می گوید ان شاء الله شما هم بتوانید پل هایی به نام خودتان ثبت کنید!خسته نباشند اینها که فقط توانستند اسمشان را روی یک پل ثبت کنند.تازه نه از این پل های خیابانی یک جور پل نیم وجبی.ولی باربرا را ببینید که اسمش را کجا ثبت کرده."تمام شد.نمی آیی بیرون؟"ای بابا عجب آدمهایی پیدا می شوند.نمی گذارند دو دقیقه به حال خودت باشی.ولی تا این را ننویسم از جایم تکان نمی خورم. چند روز پیش یکی از بچه ها همان شماره کارتون همشهری جوان را دستم دید و گفت:"ا... گالیله"!!!! این هم از اثرات همان پلهاست!
|
عليرضا شيرنشان
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 13:16
1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
همه اين حرفا مال تهرونه
امير جان با اين كانون فيلم تهرانتون كه داري داغ دل ما را تازه مي كني تو روز نوشت قبلي چيزي ننوشتم چون فكر كردم آخه مثلا ما كه اصفهاني هستيم چه فايده اي در مورد كانون فيلم تهران نظر بديم، كاش يه راه حلي هم براي ما پيدا مي كردي كاشكي يه همچين چيزي توي اصفهان هم داير مي شد خلاصه نمي دونم چي بگم فقط مي دونم كه همه اين حرفا مال تهرونه راستش بعد از اينكه جشنواره اصفهان را هم از ما گرفتند ديگه اتفاق سينمايي خاصي تو اصفهان نيست پس فقط آرزو مي كنم كه توي كانون فيلمتان به همگي خوش بگذره
|
شروين
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 14:28
-2 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
آقاي قادري عزيز اميدوارم كه امكان نمايشش مقدور باشه و نه فقط در جشنواره و چند اكران محدود . مثلا در همون جلسات كانون فيلم كه از همين الان ميگم من هم هستم. در ضمن ديشب 2 تا تئاتر خوب ديدم كه پيشنهاد مي كنم ببينين اگه اهلش هستين. "شوايك" و "مرگ فروشنده". ديشب بعد از يك روز شلوغ پركار ولي با ديدن اين 2 نمايش تا خونه رو هوا بودم. تئاتر شهر - سالن قشقايي
|
پرواز
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 18:52
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
پس ما چی؟
سلام خوشحالم که کانون فیلم تهران میخواد شروع به کار کند ولی پس ما شهرستانی ها چی؟ ولی بازم با اینکه نمیتونم عضو کانون شما باشم آرزوی موفقیت برای شما و تمام سینما دوستان دارم.
|
علی طهرانی صفا
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 19:7
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
یکی از همین روزا ...
اصلاً حالیمون هست که چی کاره حسنیم. صبح و شب خبر مرگ و میر میرسه. حالها گرفته. دیگه دلا دل نیست. دیروز جو باربارا مرد. امروز ناصر عبداللهی مرد. ای تف به این عجوزه. خدا رحمت کنه هر کسی رو که لایق رحمتشه. خدایا بهترین لحظات عمر ما را آخرین لحظات آن قرار بده.
|
امید
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 20:57
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
شما شرایط رو اعلام کن برادر من! ما همواره در صحنه هستیم
|
امید غیائی
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 21:20
1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
اتفاق
سلام امیر خان و بر و بچز. بعد از مدتی بالاخره افتاد.چی؟ خوب سینمای جهان. حالا میشه با یک دید دیگه در مورد فیلم های سینمای جهان هم صحبت کرد، نظر داد و کلی چیز دیگه. من که خوشحالم، خیلی. چون داشتیم محدود میشدیم به سینمای خودمون. واقعاً ممنون.
|
سحر همائی
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 22:14
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
من درباره کانون فيلم تهران نظر ندادم که خب دليلش معلوم است و از طرفي نمي خواستم دوباره فغان و فرياد کنم و نق بزنم که ما دوريم و اين حرفها. ولي الان يک کم گيج شدم و به همين دليل مي نويسم.چون مي بينم اين قضيه با قضيه جلسه سايت و اين حرفها مخلوط شده. به هر حال اگر قرار است آنجا دور هم جمع شويد لطفا تمهيدات مربوط به جلسه را هم لحاظ فرماييد.منظورم براي بار اول و فيلم اولش هست . يک بارش هم غنيمت است آن هم بار اول.از لحاظ اعلام تاريخ و اين حرفها مي گويم .شايد خدا خواست و ما هم آمديم و بچه ها را ديديم. حنانه آماده اي که؟
|
مصطفی انصافی
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 22:47
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
همه بخوانید: مصطفی / امید / سحر ...
پیشنهاد: قبل از برگزاری کانون حتما باید دور هم جمع شیم تا با هم آشنا شیم . خواهشا امیر خان پشت گوش نداز. اول رفاقت بعد عشق فیلم بعد مرگ. خدا همه رو بیامرزه... علی حاتمی ( به همه تون پیشنهاد می کنم عکس های یلدا ذبیحی رو ببینید / البته اگه تا حالا ندیدید) بابک بیات ( موسیقی اعتراض را با گوش جان بشنوید ) امروز هم ناصر عبداللهی ( که ربطش به سینما رو از پرویز پرستویی بپرسید/ گویی غم بزرگی بر سینه اش بود و می خواست آن را بر صدایش سوار کند / ترانه ناصریا را دوباره گوش کنید...) اما مرگ پایان کبوتر نیست...
|
کاوه
پنجشنبه 30 آذر 1385 - 8:26
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
بهتره که اگر برنامه ای هست آخر هفته باشه چون وقت آزاد همه بیشتره در ضمن ترافیک هم کمتره.البته اینو برای جماعت غیر سینمایی مثل خودم گفتم وگرنه دوستان سینمایی که جزء هنرمندان تلقی میشن و صبحشون تازه از ساعت 11-12 شروع میشه و وقت آزاد برای هر گونه فعالیت خلاقانه دارن.
|
الف میم
پنجشنبه 30 آذر 1385 - 13:15
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
اوکی کامپیوتر
من هم زیاد از کانون فیلم تهران سر در نیووردم. یعنی اینکه به چه درد من می خوره؟ ....
|
سارا
پنجشنبه 30 آذر 1385 - 13:47
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
اگه چاره ای تدبیری عضویت افتخاری چیزی برای شهرستانی ها اندیشیده شده با کله هستیم. حداقل هر از چند گاه یک بار که گذارمون به مرکز میفته حاضری می زنیم و ... راستی امیدوارم همه شب چله ی خوبی داشته باشین.÷ر از خنده و قهقه و شیطنت و ایضا ÷ر آجیل و هندونه و بقیه ی خوردنی ها...
|
سياوش
پنجشنبه 30 آذر 1385 - 19:24
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
گير....
از آنجايي كه خون بازي را نديدم و به لطف بعد مسافت از پايتخت حتي موفق به ديدن تقاطع و م مثل مادر نشدم( به روز بودنو حال كرديد؟!!) بنابر اين ميخواهم به علي آقاي طهراني صفا يك گيري در مورد جمله شان در مورد چهارشنبه سوري بدهم. ايشان نوشتنند اين فيلم سطحي زده است، ايكاش منظورشان را واضح تر بنويسند ولي اگر منظورشان اين است كه "اين فيلم فقط فاجعه را روايت ميكند و نسخه نميپيچد يا راه حل نميدهد ، پس سطحي زده است "و در نتيجه ارزش كمي دارد ، با ايشان مخالفم، به نظر من لزومي ندارد كه يك فيلم نتيجه گيري كند و يا راه حل نشان بدهد ، بلكه با روايت درست و تاثير گذار از واقعه مي تواند رسالت خود را تمام كند ( گرچه ااگر اين دو با هم باشد كه قند مكرر است يك چيزي مثل نمره اضافه بر بيست نمره) به نظر من چهارشنبه سوري _ با كمي ارفاق_ يك راوي خوب از فاجعه ايست كه در خانواده اي از قشر متوسط به ظاهر مرفه زير لايه اي از آرامش خفه كننده محيط- كوچه هاي بالاي شهر را در نظر بگيريد كه گاهي پرنده هم در آن پر نميزند، خيلي وهم انگيز است - در حال شكل گيري است يا اصلا شكل گرفته ( اوووف عجب طولاني شد)و اين فاجعه صد البته به اين يك خانواده محدود نميشود و نياز به تعمق بيشتر در آن است و فكر ميكنم فيلم در ذهن يك بيننده فعال تاثير خود را ميگذارد ، گرچه پايان - پايانهاي- اين فيلم را اصلا دوست ندارم
|
جمشید
جمعه 1 دي 1385 - 11:58
-2 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
کانون فیلم تهران آری یا نه ؟
امیر خان این قضیه کانون فیلم تهران رو من پایه هستم حتی می تونم از لحاظ فنی و تکنیکی کمک هم بکنم. آقا یه لطفی کنید فهرست تعدادی از فیلم هایی که قراره پخش کنید رو بزارید. و اینکه دوبله اس و کامل بدون سانسو ؟ من اراک هستم می خوام ببینم آیا ارزشش رو داره که هزینه کنم بیام تهران برای دیدن فیلم های کانون یا نه ؟
|
امير عباس صباغ
جمعه 1 دي 1385 - 13:20
-1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
امير جان سلام قسمت سينما جهان خيلي جالبه فقط به نظرم اگه سايت هاي معتبر و مرجع را امعرفي كنيد خيلي خوب ميشه راستي بازم ميگم اين كانون فيلم رو معه برگزار كنيد كه ما هم بتونيم بيام
|
علی طهرانی صفا
جمعه 1 دي 1385 - 15:50
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
چهارشنبه سوری
آقا سیاوش عزیز سلام. ممنون از اینکه گیر دادی. نه. به نظرم کار فیلم ساز اصلاً راه حل ارائه دادن و نسخه پیچیدن نیست. این کار مربوط به فلاسفه و جامعه شناس ها و روانشناس ها و ... می شود. اما روایت صحیح از یک موضوع، در قالب یک ساختار محکم و قوی، بیش از هرکس دیگری کار یک فیلم ساز است. پس از این جهت با تو موافقم که فیلم نیازی به نتیجه گیری ندارد. پس چرا چهارشنبه سوری فیلمی است که در سطح حرکت می کند نه در عمق؟ فرض کنیم فیلم ارائه دهندۀ روایت صحیحی از وضعیت فعلی گوشه ای از جامعۀ ما باشد. یعنی قبول می کنیم که یک چنین خانواده ای با شخصیت های مرتضی (فرخ نژاد) و مژده (هدیه تهرانی) وجود خارجی دارد یا می تواند داشته باشد. روحی (ترانه علیدوستی) و سیمین (پانته آ بهرام) را هم می پذیریم. حال امری که من بیننده دوست دارم از آن سر در بیاورم چرایی رابطۀ بین مرتضی و سیمین است. امری که سنگ بنای زیرین فیلم نیز هست. تنها جوابی که فیلم ساز به من ارائه می دهد سکانس مثلاً تکان دهندۀ رویارویی این دو است. این سکانس که به نظرم ضعیف ترین سکانس فیلم از نظر اجراست، پر شده از دیالوگ های بی معنی و لوس. ما هنوز چرایی رابطه را نفهمیدیم که سیمین خانم حس همدردی شان گل می کند و خواهان پایان یافتن رابطۀ موجود می شوند! اصلاً این آقا مرتضی و سیمین خانم چه مشکلی تو زندگی شان داشتند که به این نقطه رسیده اند. به نظر شما صرفاً انسانهایی هوسران هستند؟ فیلم هیچ نشانه ای از گذشتۀ آنها به ما نمی دهد. در نتیجه چیزی به فیلم آقای فرهادی نمی توانیم بگوییم جز اینکه خانه از پایبست ویران است. سطحی زدگی به یک چنین مورد گل درشتی محدود نمی شود. یک مورد کاملاً ریز می شود مثل: صحنه ای که روحی مشغول ورق زدن آلبوم عکس خانوادگی مرتضی و مژده است و ما از این طریق متوجه می شویم که مرتضی زمانی جبهه بوده. حالا این روحی چرا اینقدر فضول است و جبهه ای بودن مرتضی چه ربطی به کلیت فیلم دارد، بماند. اگر می خواهی اوج سطحی زدگی را ببینی، می توانی صحنه ای را مرور کنی که روحی به تراس خانۀ مژده رفته و پسر همسایه با یک موشک کاغذی از او طلب شماره تلفن می کند. اصلاً به فیلم نمی چسبد. زیاد از حد مضحک است. پایان بندی فیلم هم ثابت کرد که آقای فرهادی کارگردان بزرگی نیستند. تنها امر چشمگیر فیلم، فقط و فقط بازی خوب هدیه تهرانی و صحنه های جر و بحث و درگیری مابین مرتضی و مژده است. همین. زمانی که کلیت فیلم زیر سؤال می رود جزئیات فیلم چندان ارزشی ندارند. من سعی کردم پاسخ تو را کامل بدهم. پس توقع دارم از تو جواب بشنوم.
|
سارا
جمعه 1 دي 1385 - 17:8
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
راه اندازی "سینمای جهان"مبارک.خسته نباشید .
|
سحر همائی
شنبه 2 دي 1385 - 14:30
1 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
بنگرید که رویاها می آیند
آقای قادری باباما را سورپریز کردی. بی خبر نگاه کردیم و دیدیم سینمای جهان رو به رو یمان است. ایول.دست شما درد نکند. از همین الان با برادرم کل کل میکنم که اگر از فردا من زیاد پای این ابو قراضه نشستم مثل اجل معلق بالای سرم نایستد. خدایا حالا برای این همه مطلب کی کامنت بنویسم؟ برای من که با سینمای آمریکا(با همه احترام به ملویل فرانسوی) بزرگ شده ام و نفس کشیده ام.اگر چه بیشتر از نوع کلاسیک بوده این رویاهای من. ولی دلیل نمی شود که بگویم سینما مرده است(این جمله هم با همه احترامم به پرویز دوائی). مگربا محبوب میلیون دلاری اوج مرگ و زندگی را لمس نکردم؟ مگر به شهر گناه نرفتم؟ مگر عمق گناه و عشق و خیلی چیزهای دیگر را در این فیلم ندیدم؟مگر هیمن دو هفته پیش جک نیکلسون جادویم نکرد؟مگر.... سینما هنوز زنده است و هنوز فیلم هایی ساخته می شوند که نفس آدم را بند بیاورند.چه خوب که بهشان نزدیکتر می شوم با سینمای ما... با سینمای جهان... بعدالحریر:آقای انصافی پیشنهادت را خواندم.من یکی که موافقم.بچه ها هم فکر کنم موافق باشند. باید دید آقای قادری چه می گوید.در ضمن یک نکته خدمت شما عرض کنم آن هم اینکه از دوستت احسان اصلا خبری نیست؟ می دانی چرا می پرسم چون یک عده هستند که از اول تا حالا تقریبا هر روز اینجا بوده اند حتی اگر چیزی درباره روزنوشت به ذهنشان نرسیده آمده اند و نوشته اند که بگویند هستم هنوز. بعضی ها هم بوده اند که گاهی نوشته اند و گاهی نه.خلاصه یک سری اسامی آشنا هستند که هر روز می بینمشان و دوستان مجازیمان هستند. به خصوص آن دسته اول که هر روز بوده اند و پنج شش نفری هستند. دوست شما هم جز همان دسته اول است.ولی چند وقتی است که ناپدید شده آن هم درست موقع مستند آقای کیمیایی.فقط یک بار آن طرف کامنتی گذاشته و دوباره ناپدید شده.خلاصه اینکه من کامنتها را خیلی با دقت می خوانم(می بینی که مید انم با احسان دوستی)و حواسم به همه بچه ها هست بی معرفت هم نیستم. اگر ایشان را دیدی سلامشان را برسان.
|
سیاوش
شنبه 2 دي 1385 - 19:23
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
جواب ندارد...جواب دارد
اول سلام به علی آقای طهرانی صفا واما بعد این که منظورت را از "سطحی زده" روشن کردی ممنونم و از اینکه نظرمان در باره اینکه فیلم لزومی ندارد را ه حل بدهد ، یکی است ، خوشحالم. حرف حق جواب ندارد .ایرادهایی که گرفتی تا حد زیادی( چیزی حدود 90 در صد ) صحیح است مخصوصا پایان بندی اش که خودم هم اشاره کرده بودم. البته قضیه موشک و پسر همسایه که یک کمی بنی اسراییلی است. درست است که نقشی در پیشبرد قصه ندارد ولی فکر نمیکنم کارگردان میخواسته نکته ای را نشان بدهد که بگوییم گل درشت یا سطحی است. حالا زاویه بحث کمی عوض میشود، در اینکه این فیلم ضعفهای زیادی دارد بحثی نیست ولی فراموش نکنیم که داریم در مقیاس سینمای اجتماعی ایران حرف میزنیم . و من معتقدم اصغر فرهادی در این زمینه در ایران جزو یکی از بهترین هاست. برگردیم به فیلم: در مورد علت رابطه هم حق را به تو میدهم ، فکر میکنم فرهادی در دام " گره پایانی " افتاده است ( یعنی برای ایجاد شوک در بیننده در انتها ،تا توانسته اطلاعات کم و حتی غلط انداز از شخصیتها به خصوص مرتضی و سیمین ارایه کرده است) در حالی که به نظر من این شیوه روایت برای فیلمی با این موضوع و رویکرد( معضلات اجتماعی) مناسب نیست. نوع ورود به ماجرا که با ورود روحی به آن خانه همراه است و به نوعی بیننده در میانه راه وارد قصه میشود واز طرف دیگر سر درگمی– احتمالی – کارگردان در انتخاب زاویه روایت فیلم- یعنی اینکه فیلم از زاویه دید .... روایت شود یا دانای کل- به این لکنت در فیلم کمک کرده است. فرهادی در مصاحبه ای با مجله فیلم گفته بود که شناسنامه شخصیتها کاملا برای او و مانی حقیقی شناخته شده بودند و حتی میدانستند که مرتضی و مژده چطور با هم آشنا شدند(نقل به مضمون) ، احتمال میدهم نویسندگان آنقدر به شخصیتها نزدیک شدند که احساس کردند برخی از اطلاعات آنقدر واضح است که نیاز به مطرح شدن نیست و محدودیتهایی که نویسندگان در روایت قایل شدند – که در بالا اشاره کردم- همه و همه این ایراد بزرگ( با تو موافقم) را باعث شدند. ولی ...( این ولی عجب حرف با حالی است ) ولی فکر میکنم تصدیق کنی که این فیلم در درجه اول دست روی موضوع خوبی گذاشته است. ( آفاتی که طبقه متوسط به ظاهر مرفه دچار آن میشوند را در جامعه ای که تکلیف سنت و مدرنیزم در آن حل نشده است – مثل آن سرایدار با یک دوجین بچه در مقابل خانواده های تک فرزند که در نهایت هم نمیتوان گفت کدامیک خوشبخت ترند یا کدامیک بیشتر بدبختی دارند-) . از نظر فیلمنامه ،گر چه اصلا دلیل حضور روحی را متوجه نشدم و همان مشکل – که البته بقیه شایستگیهای فیلم را صفر نمیکند- ، ولی از نظر سیر وقایع وقوت فیلمنامه یکی از بهترین نمونه هایی است که من دیده ام – البته در ایران – ،از نظر اجرا هم تا آنجایی که حافطه ام یاری میکند، گافی ندیدم و مخصوصا صحنه های چهارشنبه سوری و پارک به نظرم خیلی عالی بودند و فکر میکردم واقعی اند. ( بد بختانه فیلم را در دسترس ندارم تا برایت بیشتر مثال بزنم و جزییاتی که موقع دیدن فیلم برایم جالب بود را ذکر کنم ) ، یک اعتراف : اسم شخصیتها را هم فراموش کرده بودم. با تمام این اوصاف هنوز معتقدم به کار بردن عبارت " سطحی زده" برای این فیلم ،کم لطفی است. و چهارشنبه سوری یکی از بهترین فیلمهای اجتماعی ایران، حداقل در دهه ذخیر است. با این حرفت که چند پایان بودن فیلم را به کارگردانی آن ربط داده بودی هم مشکل دارم ، فکر میکنم این فقط تقصیر فیلم نامه و همان محدودیت هاییست که فیلمنامه نویسان برای رئایت قصه قرار دادند. و ربطی به فرهادی کارگردان ندارد – احتمالا با فیلمنامه نویسان توی رو در بایستی افتاده بود. – تکمله : این متن را با عجله نوشتم ایرادات یا تناقضات احتمالی را گوشزد کن
|
امیرمهیار
يکشنبه 3 دي 1385 - 12:17
-2 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
منم راه اندازی بخش سینما جهان را به تو ، نیما و همه ی بچه ها تبریک میگم دستتون درد نکنه.
|
سارا
يکشنبه 3 دي 1385 - 23:30
0 |
![موافقم](modules/EZComments/pnimages/yes_hover.png) |
![مخالفم](modules/EZComments/pnimages/no_hover.png) |
|
كانون فيلم تهران
لطفا به من هم براي كانون فيلم خبر بدهيد .من هم هستم .
|