سينمای ما - گفتگو با منیژه حکمت کارگردان فیلم سه زن؛ / انگار همه‌مان آلزایمر گرفته‌ایم
شنبه 17 بهمن 1388 - 2:38

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (69 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (345 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1339 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



گفتگو با منیژه حکمت کارگردان فیلم سه زن؛
انگار همه‌مان آلزایمر گرفته‌ایم
انگار همه‌مان آلزایمر گرفته‌ایم


سینمای ما - سینمای ما - وحید سعیدی، گلاویژ نادری: .

* ايده سه زن از كجا آمد و فيلمنامه بر چه مبنايي شكل گرفت؟


بله خودم طرح را دادم. به اتفاق آقاي داريوش عياري آن را نوشتيم. بحث ما درباره ايران و فاصله نسل‌هاي آن بود. اول از همه يك جوان ايراني را نشان داديم، جوان ايراني كه اين همه بلا به سرش مي‌آيد و همه از او توقع دارند و اينكه اين جوان راه خودش را مي‌رود و مي‌داند كه چه مي‌كند و به دنبال كشف و شهود خودش است. او به شكل ما زندگي نمي‌كند و ما اجازه نداريم كه به او بگوييم تو بايد به شكل ما زندگي كني يا نگاه ما را داشته باشي. به هر حال داستان با اين جوان ايراني شروع مي‌شود كه در فضاي كشف و شهود به سر مي‌برد. در ادامه مسئله هويت فرهنگي بود كه ما قضيه «فرش» را گنجانديم كه شخصاً تحقيقاتش را انجام دادم و شخصيت مادر كه به نوعي بررسي نسل خودم بود در واقع به نوعي بررسي اشتباهات نسل خودم بود.


* نغمه ثميني از چه زماني وارد كار شد؟


وقتي خط اوليه مشخص شد آن را به خانم ثميني داديم و به اين ترتيب او مسئول نوشتن فيلمنامه شد.


از جايي هم مصطفي خرقه‌پوش به جمع نويسندگان اضافه شدند كه البته او به عنوان تدوينگر هم قرار بود با ما همكاري داشته باشد.


به هر حال نقطه‌نظرها گفته مي‌شد و به ايرادات اشاره مي‌شد و خانم ثميني هم روي اين فيلمنامه يكسال زحمت كشيدند. چرا كه فيلمنامه، فيلمنامه سختي بود.


* آقاي خرقه‌پوش قبل از شروع نگارش فيلمنامه، به كار ورود كردند؟


بله همان تيم خودمان بوديم، بيشتر ديالوگ‌هاي شخصيت‌هاي جوان را ايشان كار كردند.


* چطور شد كه فيلمنامه به اين ساختار رسيد؟ ساختاري كه در آن چندين روايت به موازات هم پيش مي‌آيند. مثلاً نمونه كامل از اين دست «كراش» است. به نظر شما چقدر تحت تاثير اين نوع ساختار قرار داشتيد؟


به نظر من كه تحت تاثير اين نوع ساختار نبوديم. چيزي كه تيم فيلمنامه‌نويسي را خيلي نگران مي‌كرد اين بود كه اين كاراكترها در كنار هم نيستند و اين نگراني هم وجود داشت كه براي مخاطب باور‌ناپذير باشد.


* آيا ساختار فيلمنامه نمي‌طلبيد كه اينها در كنار هم و به موازات هم نباشند؟


به هر حال بايد با يك ساختاري شروع مي‌كرديم و جلو مي‌رفتيم يا بايد ريسك مي‌كرديم و حق هر كدام از شخصيت‌ها را جداگانه دنبال مي‌كرديم و در نهايت اينها در خود فيلمنامه به صورت رفت و برگشت‌ها با هم تركيب شوند كه اينها در نهايت سه ماه طول كشيد.


مثلاً نظر تيم اين بود كه آن دختر را در كنار مادرش ببينيم؛ ولي نظر من اين بود كه او را نبينيم.


* البته در اين صورت فيلم روايتي كلاسيك پيدا مي‌كرد؟


بله كلاسيك مي‌شد و حقيقتش اين است كه شخصاً روايت كلاسيك را در سينما دوست ندارم. البته سينماي كلاسيك آمريكا را خيلي دوست دارم ولي به نظر من در سينماي ايران روايت كلاسيك فيلم را معمولي مي‌كند. البته نمي‌دانم كه مشكلش چيست اما در ساختار سينماي ايران با روايت كلاسيك هر كاري هم كه بكنيم، فيلم به حال معمولي در مي‌آيد.


* يعني شما از اين بيم داريد كه فيلم‌تان ملودرام مي‌شد؟


بله، نمي‌خواهم كه فضاي سانتي مانتال غالب باشد و اصولاً ملودرام را هم دوست ندارم. شخصاً از اين دو فيلمي هم كه ساختند پرهيز كردم چون اصلاً دوست ندارم كه صرفاً اشك مخاطب را سرازير كنم و در نتيجه تماشاچي يك نگاه سطحي به فيلم داشته باشد من مي‌خواهم كه با مته سوراخ كنم و به عمق مسائل فيلم بروم كه در اين حالت روايت و ساختار خاص خودش را بايد داشته باشد. بنابراين شكل گرفتن يك فيلمنامه را به اين صورت كه اول پايه قصه را بگذاريم و بعد شروع به چيدن عناصر بعدي بكنيم نمي‌پسندم و اصولاً چيدمان‌هاي اينگونه را دوست ندارم مثل اينكه به مخاطب بگوييم اين مادر قصه است، اين را بفهم! اين دختر قصه است، اين را هم بفهم! دليل فلان چيز، اين است، اين را بفهم! اصولاً فضاهاي فيلم‌هاي من فضاهاي خانه‌اي نيست چرا كه وقتي يك مادر با دخترش تنها در خانه نشسته‌اند وقتي مادر روسري داشته باشد اين مسئله واقعي نيست و من دوست ندارم كه به تماشاچي دروغ بگويم، مثلاً من در فيلم به داخل واحدهاي آپارتمان نمي‌روم، حتي اگر براي لحظاتي ورود به داخل نشانه داده مي‌شود، تحت تاثير يك نوع گيجي است. بنابراين سراغ فيلمنامه‌هايي نمي‌روم كه در آن مجبور باشم خلاف واقعيت عمل كنم. چه در سه زن، چه در زندان زنان و... وارد فضاي خانه‌اي نشدم.


* در ارتباط با ساختار فيلمنامه شما بيشتر تحت تاثير چه كسي هستيد؟


من سينماي نئورئاليسم ايتاليا را دوست دارم، دهه 50 فرانسه و به طور كل اروپا را دوست دارم و خيلي دوست دارم در اين ساختار فيلم بسازم البته به سينماي كلاسيك آمريكا هم علاقه‌مندم. به نظر من با شرايط سينماي ايران ما نمي‌توانيم سراغ ساختار كلاسيك برويم زيرا در ساختار كلاسيك، آن درام، يك درونياتي را مي‌خواهد كه ما در سينماي ايران نمي‌توانيم آن را نشان بدهيم به همين دليل به ساختار اجتماعي رئال مي‌پردازم در اين ساختار هم يك سري چارچوب‌هاي خاص خودم را دارم براي مثال وارد فضاي خانه‌اي نمي‌شوم. يا از همان ابتداي فيلم گفته‌ام كه نسل جوان فيلم من، نسلي است كه مي‌داند چه مي‌كند. البته يك مسئله‌اي هم هست؛ اينكه ما يك دختر جوان را به دنبال كشف و شهودهاي خودش در فضاي اجتماع رها مي‌كنيم، فضايي كه به خودي خود ناامني‌هايي را هم براي اين دختر خواهد داشت، اما براي من حتي اين مسئله هم يك چيز سطحي بود و مايل نبودم راجع به آن چيزي بگويم. چرا كه حرف‌هاي بزرگتري براي گفته شدن داشتم تا اينكه مثلاً بخواهم درباره گير دادن يك راننده كاميون به يك دختر چيزي بگويم، چيزهايي از اين دست اصولاً جايي در ساختار فيلمنامه‌ام ندارند يا اينكه در تهران من عاشق سكانس‌هاي داخل تهرانم، عاشق اينكه با مردم عادي كار كنم در فضاهاي روستا هم با مردم عادي كار كرده‌ام در اين فيلم هم به جز چند كاراكتر اصلي كه بازيگرند بقيه مردم عادي هستند. مثل مادر آن دختر كه فرش را به پگاه مي‌دهد او يك زن كاملاً روستايي است به اين ترتيب باورپذيري را زياد مي‌كنم و كاراكترهاي اصلي را تبديل به يكي از آنها مي‌كنم كه در نهايت مقبول تماشاچي باشد.


مثلاً خانم نيكي كريمي مي‌شود يكي از همين شهروندها در دل همين شهر، جداي از اينكه او يك بازيگر است يا در اينجا به اين شكل بازي مي‌كند يا...


اصولاً من پاستوريزه كار نمي‌كنم بلكه اين دو حالت را يعني بازيگري حرفه‌اي و مردم عادي را با هم مخلوط مي‌كنم و در نهايت يك مجموعه را از آنها بيرون مي‌آورم.


* با توجه به اين ديدگاه چرا نقش‌هاي اصلي‌تان را به نابازيگران نمي‌سپاريد؟


جاهايي كه ما مي‌رويم جاهاي سختي هستند. من نمي‌توانم با كسي كه ستاره نباشد و نمي‌دانم بازي‌اش چگونه است در جايي مثل چهارراه گلوبندك، دوربين به دست كار كنم، نمي‌توانم همه فشارها را به خودم و به گروهم بياورم. مثلاً خانم كريمي در همان چهارراه گلوبندك خيلي زحمت كشيدند به هر حال ايشان دوربين را مي‌شناسند، حركات دست، محيط و... حالا اگر يك بازيگر عادي باشد تا بخواهيم با او هماهنگ شويم، مسلماً زمان بيشتري از دست مي‌دهيم و فشار بيشتري را متحمل مي‌شويم. در ضمن مسئله توليد هم هست. ما سرمايه انبوه هم نداريم كه به واسطه آن بتوانيم كارمان را چندماه طول بدهيم در حداقل زمان بايد بتوانم كار را جمع كنم. به همين خاطر به استفاده از ستاره‌ها اعتقاد دارم.


* از يك منظر ديگر هم به جذب تماشاچي كمك خواهد كرد.


به هر حال ما كه يك فيلم را مثلاً براي كمد خانه‌مان نمي‌سازيم، فيلم را مي‌سازيم كه مردم بيايند و آن را ببينند و مدام مي‌شنويم كه همه مي‌گويند چه كساني در آن فيلم بازي كرده‌اند؟ يعني براي مردم هم معروفيت بازيگر مهم است بنابراين من به استفاده از ستاره‌ها اعتقاد دارم در عين حال به جهت باورپذير كردن كار به راحتي از مردم عادي هم استفاده مي‌كنم.


* در جاهايي شده كه در يك فيلم مثل لالايي ستاره حذف مي‌شود ممكن است شرايطي به وجود بيايد كه مجبور باشيد در فيلمي مثل «سه زن» ستاره‌ها را هم حذف كنيد؟


بستگي به قصه فيلمنامه دارد. قصه به ما مي‌گويد كه چه چيزي مي‌خواهيم و يا نمي‌خواهيم، قصه به ما مي‌گويد كه اين كار ما جواب مي‌دهد يا نمي‌دهد و به نوع فيلم هم بستگي دارد.


در فيلم سه زن وجود اين سه بازيگر به من كمك كرد تا جواب بگيرم و از سختي كار هم كاسته شود اما در «لالايي» قصه چيز ديگري است. اگرچه ساختار لالايي كلاسيك به حساب نمي‌آيد اما در آن فيلم استفاده از ستاره‌ها لزومي ندارد به هر حال قصه و سوژه خودش به آدم مي‌گويد كه چطور باشد بهتر است حتي اگر كارگردان هم بخواهد به زور چيزي را اعمال كند باز اين خود قصه است كه تعيين مي‌كند چه چيزي جا مي‌افتد و يا جا نمي‌افتد.


* چرا با توجه به ساختاري كه براي فيلمنامه مدنظر داشتيد خانم نغمه ثميني را انتخاب كرديد آيا به دليل كارهاي تئاتري‌اش بود؟


يكي از كارهاي تئاترش را ديده بودم. كاري را هم كه با خانم رخشان بني‌اعتماد داشت ديده بودم و حس كردم به طور كلي ايشان سينماي اجتماعي را مي‌شناسد و از سواد بالايي هم برخوردار است. او به خوبي با ما مدارا مي‌كرد و از آن دسته نبود كه كار را در خانه خودش دنبال كند بلكه پا به پاي ما در تحقيقات كمك مي‌كرد چه راجع به فرش چه راجع به نسل جوان كه به لحاظ تحقيقات از اهميت بالايي برخوردار بود و ما بايد به يك سري شناخت‌هاي دقيق درباره اين نسل مي‌رسيديم. به هر حال خانم ثميني جزو آن دسته كساني نبود كه فقط پولي بگيرند و فيلمنامه‌اي بنويسد. من شخصاً با آدم‌هاي حرفه‌اي در اين زمينه كار نمي‌كنم.
* مسئله «فرش» از ابتدا در فيلمنامه بود يا اينكه بعداً اضافه شد؟


ما قبل از ورود خانم ثميني راجع به سراميك و فرش تحقيق كرديم. فرش ايران قدمت زيادي دارد به علاوه در زندگي مردم ايران حضور دارد و اين حضور اينقدر پررنگ است كه در همه جا با زندگي مردم عجين شده و خوشبختانه ما اثر فرش را روي زمين مي‌بينيم و هنوز به صورت تابلويي كه صرفاً آويزانش كنيم در نيامده، بنابراين من فرش را انتخاب كردم و تصميم گرفتم روي آن كار كنيم شما در هر جايي مي‌توانيد دار قالي را ببينيد يعني دار قالي هنوز حضور دارد و در آن خلوت زنانه با هر گره‌اي كه زده مي‌شود در واقع خود زندگي بافته مي‌شود در اين زمينه آقاي ميري يكي از صادركنندگان فرش كه شخصاً آدم هنرمندي هم هستند به ما خيلي كمك كردند.


* يعني از ابتداي فيلمنامه قضيه دعواي گرفتن فرش بود؟


اين قضيه آرام‌آرام وارد قصه شد و خانم ثميني هم حضور داشتند كه تيم نويسندگان در كنار هم، گره به گره مثل يك فرش آن را بافتيم چون واقعاً فيلمنامه سختي بود ولي به هر حال ما به خطرش تن داديم و گفتيم كه اين فيلم را بسازيم.


* چرا شخصيت «مادر بزرگ» هيچ صحبتي نمي‌كند؟ او بيمار است؟


اين نظر شخصي خودم بود كه با نغمه ثميني در ميان گذاشتم و او هم در متن اعمال كردند من شخصاً صحنه‌هاي مربوط به مادربزرگ را دوست دارم كه گذشته آلزايمري ما را تداعي مي‌كند.


آلزايمر يك بيماري است كه در آن شخص حافظه بسيار گذشته‌اش را به ياد دارد و مابقي چيزها را به ياد نمي‌آورد و طبعاً اصلاً حرفي نمي‌زند. من خواستم گذشته را به اين شكل نشان بدهم. مثل آلزايمري كه نسل به نسل با ما مي‌آيد.


* با اين حال باز هم حرف آخر را «مادر بزرگ» مي‌زند و تكليف را روشن مي‌كند.


«مادر بزرگ» وقتي مي‌بيند كه مي‌خواهند فرش را از چنگ دخترش بيرون بياورند، آن گذشته دور به يادش مي‌آيد، آن فرارش در جواني و آن فرش نيمه بافته‌اش كه آن را بريد و فرار كرد.


* با اين‌حال در ابتدا خيلي منفعل به نظر مي‌رسد ولي در نهايت تكليف را «مادر بزرگ» روشن مي‌كند.


منظور اين است كه آن گذشته آلزايمري ما حتي اگر خيلي هم دور باشد باز هم مي‌تواند تاثيرگذار باشد.


مثل صحنه‌اي كه او فرش را به همان روستاي دوران جواني‌اش مي‌برد و اين كار را براي حفظ كردن فرش انجام مي‌دهد بعد مي‌بيند كه آنجا ديگر ويرانه‌اي بيش نيست بنابراين فرش را آنجا نمي‌گذارد بلكه به امامزاده پناه مي‌برد به اين معني كه چاره‌اي نداريم به جز اينكه پناه ببريم، شايد از بس كه حافظه تاريخي نداريم، و اين يكي از مشكلات بزرگ تاريخ اين سرزمين است. او با پناه بردن به امامزاده سعي مي‌كند به آرامش برسد.


* سرنوشت «فرش» در اين فيلم خيلي شبيه به سرنوشت نسل سوم است، آيا اين نمي‌تواند به اين معني باشد كه نسل جوان ما و نسل امروز ما به نوعي نيازمند بازگشت به گذشته است. چون در فيلم براي اينكه «فرش» حفظ شود در نهايت توسط مادربزرگ به اما‌مزاده برده مي‌شود.


به هر حال اگر اين مادر بزرگ «فرش» را در جاي امني حفظ مي‌كند تا از بين نرود و غارت نشود بنابراين آن جوان نيز درك مي‌كند كه بايد اين بار را به دوش بكشد.


* به هر حال شما يك انتقادي هم به گسست نسل‌ها داشتيد. اينكه نسل جوان نمي‌خواهد باورها را از گذشته‌ها بپذيرد و گذشته‌ها را قبول ندارد همين مسئله باعث سرگرداني او هم مي‌شود. يعني در عين اينكه قهرمان داستان شما نسل جوان هستند با اين‌حال چنين انتقادي را هم درباره آنها مطرح مي‌كنيد.


البته انتقاد نيست بلكه نوعي تلنگر است. «مادر بزرگ» گذشته را به آن اما‌مزاده مي‌برد، نسل مياني كه فاقد حافظه تاريخي است در آن زيرزمين، گذشته را پيدا مي‌كند و نسل جوان بايد گذشته را حمل كند. نسل مياني كه گذشته را از لابه‌لاي صندوقچه خاك گرفته بيرون مي‌آورد و نسل جوان هم كه چه بخواهد و چه نخواهد چاره‌اي به جز حمل اين گذشته را ندارد و به اين شكل اين سرزمين به او سپرده مي‌شود. به هر حال اين سه نسل چه بخواهند و چه نخواهند، با هر تعريفي كه دارند و با تحمل هرگونه سختي بايد چيزهايي را حفظ كنند.


* در ارتباط با اتفاقي كه باعث شده اين خانواده از هم پاشيده شود آيا شخصيت «مادر» كه نماينده نسل خودتان است را مقصر مي‌دانيد؟ همانطور كه معلوم نيست خود اين «مادر» به چه كسي و به كجا پناه مي‌برد.


بله من او را مقصر مي‌دانم. زماني كه «نيكي كريمي» در يك ديالوگ به برادر خودش مي‌گويد «- نمي‌دانم» اين دقيقاً كليد فيلم است و نشان مي‌دهد كه نسل مياني با تمام ادعاهايش، تلاش‌هايش و خستگي‌هايش هنوز چيزي را نمي‌داند و فاقد حافظه تاريخي است.


* يعني نمي‌داند كه چرا زندگي‌اش از دست رفته؟


اصلاً نمي‌داند كه در چه شرايطي به سر مي‌برد، در واقع نسلي كه گم شده است همين نسل مياني است و نه نسل گذشته و نسل جوان.


نسل گذشته كه زندگي‌اش را كرده و نسل جوان هم كه به هر حال راه خودش را پيدا مي‌كند بنابراين گم شده اصلي همين نسل مياني است. نسل من است كه اين شرايط را ايجاد كرده، نسل من است كه سرنوشت را به اين شكل رقم زده و در عين حال كلي ادعا دارد و مدام شعار مي‌دهد. وقتي مي‌گويم نسل من نه اينكه در هيات من باشد بلكه به شكل روشنفكر، نويسنده، سياستمدار، دولتي و به طور كل يك مجموعه است كه در حال اداره يك كشور هستند و انتقاد متوجه كل اين مجموعه است و اگر هر اتفاقي براي نسل جديد مي‌افتد به اين خاطر است كه نسل مياني آن را رقم زده بنابراين اجازه ندارد كه به نسل جديد توهين كند و يا آنها را تحقير كند.


اگر نسل ما به نسل جديد مي‌گويد كه شما آرمان‌خواه نيستيد، شما بي‌هويت هستيد و... اين نسل كه از كره مريخ و يا هر جاي ديگري به اينجا نيامده، بلكه نسل ما آنها را رشد داده و اين شرايط را، ما براي آنها به وجود آورديم.


شخصاً اعتقاد دارم كه اين نسل راه خودش را پيدا مي‌كند. اصلاً به چه حقي مي‌گوييم كه از اين نسل كاري بر نمي‌آيد؟ بهتر است ابتدا انتقاداتي به خودمان، به نسل خودمان داشته باشيم، نسلي كه با تمام ادعاهايش كمترين حافظه تاريخي را هم ندارد.


* در جاهايي از فيلم حس مي‌شود كه مينو اصلاً نگران «مادرش» نيست بلكه تمام نگراني‌اش متوجه دخترش و فرش است. در جايي هم خود فرش ديگر مهم نيست.


به هر حال چينش سكانس‌ها اين مجموعه را به وجود آورده است من شخصاً اين نوع ساختار را دوست ندارم كه مثلاً كاراكتر داستان در جايي زير گريه بزند و بگويد «آي مادرم». اين فيلم سه گمشده دارد كه روايت هر سه بايد به اندازه خودشان در فيلم جلو برود و به تدريج بعد از نيمه فيلم دريافت‌هاي خودش را پيدا مي‌كند. يعني تا نيمه فيلم كشف است مثلاً جريان پگاه در آن زيرزمين و پس از آن كه اين جريان فهميده مي‌شود به آرامش مي‌رسد.
«مادر بزرگ» فرش نيمه بافته خودش در جواني را برداشته و فرار كرده و مينو آن را در زيرزمين پيدا مي‌كند و به آرامش مي‌رسد. يعني به نوعي از نيمه فيلم اين كشف مي‌شود و مي‌فهمد كه بايد دقت كند و فقط ظاهر جريان مهم نيست.
از طرفي اصلاً دوست نداشتم كه وارد بحث‌هاي اجتماعي بشوم. به همين خاطر تا نيمه اول، مينو به دنبال گم‌شده‌هاست و در نيمه بعدي به دريافت‌هاي خودش مي‌رسد.


* پس به همين خاطر است كه شركت قضيه فرش‌ها را دنبال نمي‌كند.


بله. قصد ما اين بوده كه فقط اين جو و اين فضا وجود داشته باشد در همين حد كه با «رفيع» يك صحبتي مي‌شود و به تدريج كه به دريافت مي‌رسد، بحث هم تمام مي‌شود.


* آيا به جاي شخصيت پگاه مي‌توانست يك پسر حضور داشته باشد يا اينكه با ورود يك پسر فضاي متفاوتي به وجود مي‌آمد.


فرقي نمي‌كرد مي‌توانست يك پسر باشد. به هر حال فضا فضاي ايران بود و هدف ديدن كليت اين مجموعه در فضاي ايران بود. در نگاه من ايران هميشه يك «زن» است. يك زن با تمام زيبايي‌ها، لوندي‌ها و طنازي‌هايش. من ايران را يك «مرد» نمي‌بينم.


* اينكه نويسنده و كارگردان فيلم هر دو زن بوده‌اند تاثيري در اين قضيه نداشته كه قهرمان فيلم هم يك زن باشد؟


نه، بحث اوليه ما خود ايران بود و نگاه من به ايران هميشه نگاه به يك «زن» بوده است. شايد خيلي خوب نباشد كه آدم نگاه جنسيتي به كشورش داشته باشد اما به هر حال اعتقاد من اين است. نكته ديگر هم اين است كه اين سه زن در فيلم با خود «ايران» مي‌شوند 4 زن و ايران «زن» بزرگتر است. مادر همه مادران. به هر حال هدف مطرح كردن جنسيت «زن» نبود. شخصيت نيكي كريمي مي‌توانست مرد باشد و در كل اين داستان مي‌توانست بين پسر، پدر و پدربزرگ هم صدق كند.


* به هر حال خانم حكمت مي‌خواهد حرف بزرگي بزند و با تجربه‌اي كه براي بيان حرف خودش در اين قالب دارد مي‌داند كه اين زبان تند باعث الكن شدن فيلم مي‌شود و در نتيجه مخاطب مدنظر به آن پيام اصلي دست پيدا نمي‌كند. بنابراين چرا كمي از آن زهر كلام را كم نمي‌كند تا فيلمش مثله نشود و مخاطب فرصت ديدن كامل فيلم را پيدا كند.


من وقتي فيلم مي‌سازم اصلاً فكر نمي‌كنم كه در چه جامعه‌اي زندگي مي‌كنم من مي‌گويم كه مقطع سال 1385 ايران را مي‌خواهم به تصوير بكشم. همين. در اين صورت به مسئله سانسور فكر نمي‌كنم. من بعد از اينكه فيلم دچار (جرح و تعديل) شد، دوباره آن را نگاه مي‌كنم و وقتي ببينم كه حتي فقط 20 درصد آن اثرگذاري كه مدنظرم است در كل باقي‌مانده كار خودم را ارائه مي‌دهم و فقط در صورت محو صددرصدي مفهوم فيلم، آن را ارائه نمي‌دهم به هر حال سينما محدود به يك برهه خاص نمي‌شود و باقي مي‌ماند. در آينده نسخه سانسور شده‌اش را همه مي‌بينند. در هر صورت من فيلم خودم را مي‌سازم. بعد بايد آن را بگذاريم روي وزنه و بررسي كنيم كه چه چيزي مي‌چربد و كدام شرايط مي‌تواند، حداقل تاثيرگذاري را داشته باشد.


* درباره اكران‌هاي خارج از كشور اين فيلم صحبت كنيد و آيا اينكه نسخه اصلي به نمايش در خواهد آمد.


جريان فيلم از برلين شروع شد و تا آذرماه از طرف 70 فستيوال درخواست داشته است كه بيشتر آنها حالت رقابتي و مسابقه دارد و بيشترين حجم اين فستيوال‌ها در آبان، آذر و دي‌ماه است كه در جاهاي مختلف مثل فلورانس، دمشق، كلكته، استراليا، ملبورن، لس‌آنجلس، بوستون و... درخواست شده است كه در تمام آنها نسخه اصلي به اكران در مي‌آيد.


* بازخوردهاي حضور فيلم‌تان در جشنواره‌ها تا به حال به چه صورت بوده است؟


به نظرم خيلي خوب بود. البته جشنواره‌هاي اصلي ما از آبان و آذر است ولي در حال حاضر اين فيلم را لهستان خريداري كرده در حال فروش فيلم به آمريكا و فرانسه هستيم اما تمركز اصلي ما روي اين دو ماه (آبان و آذر) است مثل فستيوال اينترنشنال دبي كه در تاريخ 21 آذر است كه البته در اين فستيوال چون خانم كريمي داور هستند فيلم را در بخش رقابتي قرار نداديم.


* با توجه به جمعيت زياد ايراني‌هاي مقيم در دبي آيا تلاشي براي اكران فيلم در آنجا نمي‌كنيد؟


شخصاً به اين قضيه تمايل دارم، به هر حال اين فستيوال پشتوانه خوبي خواهد بود تا باب مذاكره براي اكران باز شود.


* براي پخش DVD در ايران برنامه‌ريزي خاصي انجام داده‌ايد كه مثلاً بخش‌هايي از پشت صحنه را در آن بگنجانيد و يا چيزهاي خاصي كه مدنظرتان باشد.


بله. با رسانه‌هاي مختلف در اين خصوص وارد مذاكره شديم و در پخش آن مسائلي مثل پشت صحنه و ديگر چيزها هم گنجانده شده است كه نسبت به DVD فيلم‌هاي قبلي متفاوت‌تر است. به هر حال CD اين كار با زمان 80 دقيقه با پشت صحنه تنظيم شده است.


منبع خبر : همشهری امارات متحده
چهارشنبه,15 آبان 1387 - 15:35:25

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.783909082413 seconds.