سلام متاسفانه نمي دانم اين سينماي ما با چه ساز و كاري روبروست كه چنين فيلم هايي از سلف " روز برمي آيد" به آن راه پيدا مي كنند. در سينما كه فيلم را ديدم،به علت دير رسيدن،تيتراژ اول را از دست دادم. 5 دقيقه كه از فيلم گذشت، احساس كردم من اين داستان را جاي ديگري هم ديده ام. 5 دقيقه بعد،مطمئن شدم كه خودش است! " مرگ و دوشيره " استاد پولانسكي. خودش است. خون در سرم دويد. هم داشتم فكر مي كردم آقاي كارگردان چطور داستان را جلو مي برد هم چون تيتراژ اول را نديده بودم ( چيزي كه هيچگاه برايم اتفاق نيفتاده جز در اين يك مورد خاص ) كنجكاو بودم بدانم آيا نوشته اند كه فيلم را از جايي برداشت كرده اند. داستان كه جلو مي رود،ناخودآگاه تصاويرش را با "مرگ و دوشيزه" استاد مقايسه مي كني و به نتيجه اي نمي رسي. فكر مي كني چرا اينهمه آدم خود را معطل كرده اند براي اثري كه قبلا ساخته شده و جز بهترين آثار تاريخ سينماست؟ فيلم هر چه به انتها نزديك مي شود،تازه متوجه مي شوي آقايان محترم براي اينكه اندك تفاوتي با با اصل اثر داشته باشند،قضيه را ربط مي دهند به دوران انقلاب. مرد شكنجه گر يك ساواكي ست و زن كه توسط او شكنجه شده،به خاطر شوهرش در چنگ مرد اسير بوده تا جايش را لو بدهد. در آخر هم كه همه چيز مثل روز برايت روشن مي شود: شكنجه گري كه زن به او شك دارد ( ما هم به او شك داريم؟!) واقعا شكنجه گر او بوده. كه البته در آخر به سزاي اعمال خود مي رسد. ناخودآگاه مي روي در فكر و به "مرگ و دوشيزه" فكر مي كني. جايي كه بالاخره هم نمي تواني بفهمي واقعا مرد،شكنجه گر بوده يا زن اشتباه مي كرده. بازي سيگورني ويور را مقايسه مي كني با بازي وحشتناك يكتا ناصر. در آنجا ويور با بازي متزلزلش تو را به شك مي اندازد كه واقعا دارد درست مي گويد يا نه. ولي اينجا يكتا ناصر،طوري رفتار مي كند كه همان اول همه چيز را حدس مي زني. از همه جالبتر بازي داريوش فرهنگ است كه ناخودآگاه او را با بن كينگزلي بزرگ مقايسه مي كني ( چه مقايسه اي!) و تازه فرق بازيگران بزرگ را مي فهمي. داريوش فرهنگ از همان اول داد مي زند كه خودش شكنجه گر است و چون نمي خواهد آن را در بازي اش بروز دهد،بدجوري توي ذوق مي زند. و از همه جالبتر،همان تيتراژ ابتدايي ست. جايي كه مي نويسند: برداشتي آزاد از نمايشنامه " دوشيزه و مرگ" آريل دورفمان!!!
|