سينمای ما - فيلم - كالت «هامون»؛ بيست سال بعد- 3 / باد ما را خواهد برد / نشانه‌شناسي عناصر و مولفه‌هاي فضاي روشنفكري در «هامون»
جمعه 16 بهمن 1388 - 18:1

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (69 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (345 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1338 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



فيلم - كالت «هامون»؛ بيست سال بعد- 3
باد ما را خواهد برد / نشانه‌شناسي عناصر و مولفه‌هاي فضاي روشنفكري در «هامون»
باد ما را خواهد برد / نشانه‌شناسي عناصر و مولفه‌هاي فضاي روشنفكري در «هامون»


سينماي ما- نيما حسني‌نسب: اين‌كه «هامون» يك فيلم كالت جدي و اساسي شده، به هزار و يك دليل آشكار و پنهان برمي‌گردد. اين‌كه اين‌همه آدم مثل ما عاشق و خوره و شيفته تماشاي چند ده باره‌اش هستند نكته‌هاي فراواني دارد. يكي از آن‌ها براي ما شايد همين باشد كه «هامون» پر از نشانه‌هاي پيدا و پنهان روشنفكري ايراني‌ست؛ همه چيزهايي كه هر روز و هر شب‌مان را پر كرده و هر طرف كه نگاه كنيم، به يكي از آن‌ها برمي‌خوريم. جستن همه اين نشانه‌ها و نماد و تمثيل و دلالت‌هاي مختلف و متعدد و متنوع از لابلاي نماها و ديالوگ‌هاي فيلم، انگيزه و بهانه اوليه اين نوشته بود. وقتي اين دفعه از اين زاويه سراغ «هامون» رفتم، باز هم انگار بار اول است. صد جور نماد و نشانه ديدم كه حتي فهرست‌كردن همه‌شان پشت سر هم حجمي برابر اين مجموعه مي‌خواهد. داريوش مهرجويي عمري در اين فضا و با اين آدم‌ها نفس كشيده تا در آستانه نيم قرن زندگي روشنفكرانه بتواند همه نشانه‌هاي كوچك و بزرگ و راست و دروغ و جدي و مضحك آن را به رخ ما بكشد و به روي‌مان بياورد. ما هم شايد اولش روي ترش كنيم (مثل خيلي‌ها كه موقع نمايش اول «هامون» كردند)، اما هر چه زمان مي‌گذرد بيش‌تر مي‌فهميم كه مهرجويي چه بي‌مهابا همه‌مان را نواخته است. ميزان لذت و خوش‌آمدن از اين همه واقع‌بيني و ريز بيني و عرضه نشانه‌هاي فضاي روشنفكري معوج ايراني ارتباط مستقيمي با خوش‌آمد يا نفرت ما از فيلم دارد. باز هم يادآوري مي‌كنم كه نكته‌ها و موضوع‌هايي كه براي اين مجموعه انتخاب شده، فقط و فقط مشتي نمونه خروار است و جا براي پرداختن به اين ماجرا، حالا حالاها هست...
***
روي تيتراژ فيلم «هامون» موسيقي باخ شنيده مي‌شود. در عنوان‌بندي هم آمده كه موسيقي فيلم براساس تم‌هايي از باخ و يك آرياي آنتيك ساخته شده است. به تعبير داريوش مهرجويي، در «هامون» از باخ در گام لامينور استفاده شده، چون در گام لامينور مي‌شود دستگاه اصفهان موسيقي سنتي ايران را هم نواخت. پس در موسيقي فيلم به اين تلفيق جالب مي‌رسيم كه از يك‌طرف لامينور كنسرتو براي ويلون باخ هست و از طرف ديگر بيداد دستگاه اصفهان و ساز ني. مهرجويي مي‌گويد دليل استفاده از باخ علاقه‌اش در آن مقطع به اين آهنگساز بود و اين‌كه در آن دوره اين قطعه خاص از باخ را بسيار گوش مي‌داده است. در كنار اين، به‌قول خودش «مساله باخ و ايران» هم هست و اين‌كه تلفيق موسيقي كلاسيك غرب و موسيقي سنتي ايران مي‌تواند تعبيرها و تاويل‌هاي زيادي را درباره فيلم و مضمون هميشگي «سنت و مدرنيسم» مطرح كند. حميد هامون در اتومبيل به اين موسيقي باخ گوش مي‌كند و زنش در خانه به شكلي بسيار ابتدايي و ناشيانه سه‌تار مي‌زند و مرغ سحر را تمرين مي‌كند. نگاه هجوآميز مهرجويي به علاقه روشنفكران نسبت به سازهاي ايراني در سكانس سه‌تار زدن مهشيد براي حميد به‌شدت جذاب و به‌يادماندني است و مثال‌هاي عيني‌اش را هم دور و اطراف زياد پيدا خواهيد كرد.
***
سكانس بعد از تيتراژ، كابوسي فلليني‌وار است. فدريكو فلليني از فيلمسازان معتبر و محبوب روشنفكران ايران است و همه‌شان از تماشاي فيلم‌هايي مثل هشت و نيم و زندگي شيرين و آماركورد خاطره‌هاي خوبي دارند. مهرجويي مي‌گويد كه كابوس اول فيلم را خودش عيناً در خواب ديده، ولي كتمان نمي‌كند كه موقع نوشتن فيلمنامه تحت تاثير فلليني بوده است. روياي اول فيلم به تعبير مهرجويي «رويايي قرن هفدهمي است كه در عين حال خيلي هم ايراني باشد.» لباس‌هاي شخصيت‌ها تركيبي از غرب قرن هفدهم ميلادي (سه كوتوله) و ايران قرن دهم هجري (لباس شخصيت جعفري) است و شعرخواني شخصيت سليمي (حسين سرشار) به زبان ايتاليايي به اشاره‌هاي فلليني‌وار آن كمك كرده است. در اين كابوس، وجوه اسطوره‌اي هم قابل رديابي است؛ شخصيت مهندس عظيمي در هيبت جن (ساتير) با شاخ كوچك و پاهايي شبيه سم بَز و شنل سياه مي‌خواهد با حميد هامون مقابله كند و عروسش را ازش بگيرد.
***
هامون از خواب مي‌پرد و در آپارتمان شلوغش لابلاي خرت‌وپرت‌هاي مختلف كتاب‌هاي «داستان پيامبران و كليات شمس»، «فرهنگ انجيل» و «ترس و لرز» (كي‌ير كه‌گور) در قاب ديده مي‌شود. رساله دكترايي كه حميد هامون درگيرش شده، «عشق و ايمان نزد ابراهيم» نام دارد و فيلم با ارجاع‌هاي مختلف و جابه‌جا به اين موضوع محوري اشاره مي‌كند. در ديالوگ‌هاي هامون با علي عابديني و مادر زنش درباره ابراهيم و اسماعيل تا اقدام به قتل عشقش مهشيد (قرباني‌كردن؟!) كه مي‌تواند يادآور گرفتاري‌هاي ذهني او در آن مقطع از زندگي باشد. مذهب و عرفان در «هامون» نشانه‌هاي بسياري دارند كه هر كدام سمت و سوي مشخصي دارد و بر نكته يا مضموني دلالت مي‌كند. از كتاب‌ها گرفته تا لوكيشن‌هاي مذهبي و يا حتي جايي كه فهرستي از علايق و دلبستگي‌هاي مذهبي عرفاني علي عابديني در شعر هامون مي‌ايد و شناخت فشرده‌اي از شخصيت او به بيننده فيلم مي‌دهد: «تو همون تنهايي‌هات بود كه به راهت رسيدي/ به لائوتسه به بودات/ به علي و حلاجت/ به حافظت...» در همين سكانس، علي عابديني در كلبه كوچكشچندتا كتاب مهم به دست حميد هامون مي‌دهد:«داستان پيامبران در كليات شمس» ، «قصص قرآن» و يك كتابمهم و كليدي ديگر: Zen and the Art of Motorcycle Maintenance (ذن و فن نگهداري از موتورسيكلت). بعضي از تماشاگرن «هامون» فكر مي‌كردند كه اين عنوان من‌درآوردي هم بخشي از گوشه و كنايه‌هاي مهرجويي به عرفان‌زدگي باب روز روشنفكران است، اما اين كتاب جذاب و خواندني حتي به فارسي هم ترجمه شده و موقع نمايش «هامون» قابل دسترسي بود. نكته اين‌جاست كه موضوع مركزي كتاب كه از طريق پرداختن به موتورسيكلت به خودشناسيو عرفان مي‌رسد، همان ويژگي كليدي شخصيت علي عابديني است كه تئوري «دل با يار و سر به كار» را پيشه كرده و روزمرگي را هم كنار زندگي عارفانه‌اش دارد. اگر در پي نشانه‌هاي ديگر هم باشيم، سكانس مراسم عزاداري و قيمه‌پزان عاشورا در خاطره كودكي حميد هامون و صحنه نماز يادگرفتنش در كودكي از مادر هم نشانه‌هايي‌ست كه بر گذشته و رگ و ريشه مذهبي حميد هامون دلالت آشكاري دارد. خوره‌هاي فيلم و هامون‌بازهاي حرفه‌اي بايد يادشان باشد كه اسم پسر حميد هامون علي است و مهشيد هم وقتي مي‌خواهد به او هديه بدهد، شمايل گردني علي به دستش مي‌دهد؛ هماني كه حميد همون وقتي مي‌خواهد به قصد كشتن مهشيد راه بيفتد، گردنبندش را بازمي‌كند و داخل داشبورد ماشين مي‌اندازد.
***
در صحنه‌هاي مختلف «هامون» شخصيت‌هاي مختلفي را در حال شعرخواني مي‌بينيم؛ حتي رفتگر فيلم هم به‌جاي حرف‌زدن شعر حافظ تحويل حميد هامون مي‌دهد: «اي خسرو خوبان نظري سوي گدا كن/ رحمي به من خسته‌دل بي سروپا كن...» و ديوانه داخل تيمارستان هم براي دكترش حافظ مي‌خواند:«آزمودم عقل دورانديش را/بعد از اين ديوانه سازم خويش را ... آقاي دكتر»! هامون يك بار موقع حرف‌زدن با دكتر روانكاو شعري از نيما يوشيج را با تغيير مي‌خواهد:«چهل و خورده‌اي ازم گذشته دكتر، ولي بدتر آويزونم، آويزون، چي كار كنم؟ ما آويخته‌ها، به كجاي ين شب تيره بياويزيوم قباي ژنده و كپك‌زده خودمون رو؟» مهم‌ترين شعرهاي فيلم را دو بار از زبان حميد هامون مي‌شنويم: يك بار در سكانس كتاب‌سرا موقعي كه به مهشيد كتاب «ابراهيم در آتش» احمد شاملو را مي‌دهد و مي‌گويد:«اگه مي‌خواي بسوزي اينو بخون... مرا تو بي‌سببي نيستي/ براستي صلت كدام قصيده‌اي اي غزل؟» و بار ديگر زماني كه در اوج گرفتاري دارد جعبه‌هاي سانتريفوژ را با آسانسور شركت پايين مي‌برد و در حالت استيصال بلند مي‌خواند: «منم آري منم كه از اين‌گونه/ تلخ ميگريم/كه اينك زايش من از پس دردي چهل ساله/ در نگاني اين نيمروز تفته/ در دامان تو كه اطمينان است و پذيرش است/ كه نوازش و بخشش است/ در نگراني اين لحظه ياس/ كه سايه‌ها دراز مي‌شود/ و شب با قدم‌هاي كوتاه/ دره را مي‌انبازد...»
مهرجويي به‌خوبي از موقعيت شاملو و گرايش روشنفكران ايراني به شعرهاي او (چه در وجه حماسي و مبارز و چه در مقام عاشقانه‌ها و شبانه‌ها) باخبر است.پس براي نشان‌دادن گرايش‌هاي ادبي شخصيت فيلم هم گزينه‌اي بهتر از شاملو وجود ندارد. حتي در جايي از فيلم هم هامون شعري براي علي عابديني گفته كه از نظر لحن و فرم شبيه تجربه‌هاي فولكلوريك شاملو در پريا و قصه‌هاي ننه دريا است و جايي از شعر هم از همين قطعه‌ها استفاده شده: آتيش آتيش چه خوبه/ حالام تنگ غروبه/ چيزي به شب نمونده/ به سوز تب نمونده/ به جستن و واجستن/ تو حوض نقره جستن»
***
مهرجويي بعضي از صحنه‌هاي فيلم را در كاشان اجرا كرده است. جايگاه تاريخي اين شهر و سابقه‌اش و همين‌طور سكوت و بافت سنتي آن در مقابل كلان‌شهر شلوغ و بي‌درو پيكر تهران در فيلم نمادي از آشفتگي‌هاي حميد هامون و آرامش علي عابديني است. از لوكيشن‌هاي نمادينديگر فيلم، يكي بازار و محوطه و صحن و ضريح امامزاده شاه‌عبدالعظيم است كه مهشيد و هامون براي زيارت و تفرج به آن‌جا مي‌روند؛ يكي ديگر از مدهاي روشنفكرانه مرسوم و رايج ايراني كه مهرجويي خيلي خوب مي‌شناسد. شك نكنيد كه «هامون» فيلم زمانه خودش است كه توانسته به فيلم همه دوران‌ها تبديل شود. پس بي‌دليل نيست كه شخصيت منفي فيلم كه در كابوس اول در هيبت جن ظاهر مي‌شود و در داستان به عنوان خائن و همسر احتمالي آينده مهشيد معرفي‌اش مي‌كنند، بساز و بفروش است كه با شراكت مادر مهشيد آپارتمان‌سازي مي‌كنند و يكي از همين خانه – قلك‌هايش را هم به هامون انداخته است. نكته جالب ماجرا اين‌جاست كه مهرجويي اين موج ساخت‌وسازهاي بي‌رويه و بي‌شكل كه تهران را به‌سرعت برق از قيافه انداخت چنان گسترده مي‌بيند كه حتي علي عابديني (مراد و منجي حميد هامون) هم در فيلم مهندس مشاور ساختمان است!
***
يكي از سكانس‌هاي كليدي «هامون» در مطب روان‌پزشكي مي‌گذرد. روانكاوي و مراجعه به روان‌شناس و روانپزشك در ايران يكي از پزها و مدهاي شايع روشنفكري‌ست. پس طبيعي است كه مهشيد هم در تكميل همه نشانه‌هاي روشنفكري ابتر معاصر سراغ دكتر سماواتي برود. نگاه مهرجويي به دكتر در فيلم هجوگونه است، خصوصاً جايي كه حميد او را سوال‌پيچ كرده و همراهش مي‌رود و مي‌فهمد دكتر روانكاو به توالت مي‌رفته و عجله داشته است. مهشيد هم مثل بيش‌تر روشنفكران احساس خودبرتر بيني دارد و فكر مي‌كند بايد به بهشت موعودي برود كه ايران نيست. پس او هم مثل اغلب‌شان سوداي مهاجرت در سر دارد. در مطب روانكاو مي‌گويد:
مهشيد: دلم مي‌خواد كسي باشم ولي خودمو واسه اين مردم و مملكت زيادي مي‌بينم. مي‌خوام برم...
دكتر: كجا؟
مهشيد: چه مي‌دونم. يه جايي كه بشه نفس كشيد...
***
مهرجويي در «هامون» از قضيه كتاب‌بازي و رد و بدل‌كردن كتاب‌هاي مختلف براي نمايش سلايق و دغدغه‌هاي روشنفكرانه شخصيت‌هايش استفاده فوق‌العاده‌اي كرده است. كتاب‌هايي كه علي عابديني به هامون مي‌دهد و سكانس معروف ملاقات مهشيد و هامون در كتابسرا اوج اين ماجراست. كتاب‌ها سوژه‌هاي مختلفي دارد و خيلي از علاقمندان فيلم «هامون» در آن سال‌ها سعي مي‌كردند حتماً يك نسخه از آن‌ها را در كتابخانه‌شان داشته باشند:
هامون: سلام
مهشيد: چطوري؟
هامون: دير كه نكردم؟
مهشيد: چرا ديگه داشتم مي‌رفتم.
هامون: جدي؟ (به جلد كتابي كه مهشيد در قفسه مي‌گذارد نگاه مي‌كند) Energy for man. راجع به جود و مود و اين حرفاست؟
مهشيد: نه، انرژي اتمي‌يه. راستي كتابات رو آوردم (كتابي از كيفش بيرون مي‌آورد كه نسخه انگليسي «دميان» هرمان هسه است) اين «دميان» معركه بود.
هامون: آره معركه است.
مهشيد: (كتاب «كودكي و نوجواني تولستوي» را دست هامون مي‌دهد) تولستوي، كودكي و نوجواني رو آوردم بخوني.
هامون: منم يه چيزايي آوردم بخوني (هامون كتابي از جيبش بيرون مي‌آورد؛ نسخه انگليسي «فراني و زويي»)
همشيد:بده ببينم.
هامون: (كتاب را با شيطنت روي دست مهشيد مي‌زند) «فراني اند زوئي»، يه چيزيه پر از درد و راز و رنج و عشق.
هامون: (نگاه خاصي به مهشيد مي‌اندازد و كتاب «آسيا در برابر غرب» (داريوش شايگان) را نشان مي‌دهد) حالا اگه مي‌خواي مخ‌ات كار كنه اينو بخون... (كتاب «ابراهيم در آتش» را درمي‌آورد) حالا اگه مي‌خواي يه خورده بسوزي اينو بخون.
هرمان هسه هميشه محبوبيت فوق‌العاده و غيرعادي ميان روشنفكران ايراني داشته و «دميان» و «گرگ بيابان» هم معروف‌ترين كارهايش ميان اين دسته است. فراني و زوئي سالينجر كتاب محبوب و برجسته‌اي‌ست كه زمان اكران «هامون» هنوز ترجمه فارسي‌اش منتشر نشده بود. مهرجويي بعدها سراغ كتاب رفت و فيلمنامه «پري» را براساس سه داستان سالينجر نوشته كه فراني و زوئي هم جزوشان بود. اولين ترجمه داستان‌ها بعد از نمايش اين فيلم منتشر شد و اكنون كه نسخه‌هاي فارسي مختلفي از آن در بازار هست، جزو محبوب‌ترين كتاب‌هاست. در كنار اين‌ها، در پايان سكانس كتاب‌سرا، مهرجويي با نمايش كتاب كوچك و كم‌صفحه‌اي لابالي آن‌همه كتاب كه رويش نوشته «پنج داستان: حميد هامون» روي گرايش به انتشار كتاب‌چه‌هاي شعر و داستان كوتاه در ميان روشنفكران اشاره بامزه و معناداري مي‌كند.
***
«آسيا در برابر غرب» نوشته دوست فيلسوف مهرجويي داريوش شايگان است. كتابي كه در آن نويسنده به دفاع از نظام ارزشي آسيا در برابر تهاجم فرهنگي غرب پرداخته و با تكيه بر عناصر عرفاني و متافيزيگكي آسياسس، مثل كتاب ديگر «بت‌هاي ذهني و خاطره ازلي» ارزش‌هاي نظام آسيايي والاتر دانسته است. فيلم مهرجويي هم چنين درونمايه‌اي را در خود دارد و كتاب، نمادي از اين موضوع است. حتي در صحنه كابوس ديگر «هامون»، مردي در كسوت آسيايي و با شمشير عربي شخصيت ديگري را كه نماينده نظام غربي و تكنولوژيك است اما در هيبت سامورايي (به نشانه پيشرفت غرب‌گرايانه تكنولوژي ژاپن) ظاهر شده گردن مي‌زند. صحنه‌اي كه نمايش بصري عنوان آسيا در برابر غرب به نظر مي‌رسد. مهرجويي در چند جاي فيلم بحث اصلي لين كتاب و موضوع سنت و مدرنيسم و غرب و شرق، عرفان و تكنولوژي و خلاصه همه مباحث مرتبط با آن را در ديالوگ‌هاي روزمره ميان آدم‌ها جا داده و حواس‌مان باشد كه جوري اين كار را كرده كه انگار اين‌ها طبيعي‌ترين موضوع‌هايي است كه مي‌شود درباره‌شان حرف زدو هنر مهرجويي در «هامون» دقيقاً در همين قالب‌بندي درست حرف‌هايي‌ست كه ظاهراً قلنبه‌سلنبه‌تر از حد و اندازه‌هاي يك فيلم به نظر مي‌رسند. سكانس كليدي در اين مورد، برخورد هامون و تقوي رئيس اداره است كه از حرف‌هايش مي‌شود فهميد چه‌قدر گرفتار اين تكنولوژي و ظواهر آن است. هامون در مقابل، از عشق و معنويت حرف مي‌زند:
تقوي: دست از اين بدويت تاريخي كپك‌زده‌ات بردار، بدبخت. ببين كره كجا داره مي‌ره؟ اندونزي كجا مي‌ره؟ تايوان كجا مي‌ره؟
هامون: كجا داره مي‌ره؟ مثه يه مشت سوسك و مورچه دارن توي مرداب تكنيك دست و پا مي‌زنن. همه‌اش هم به خاطر اين شيكم صاب‌مرده است. راحت لم‌دادن... معنويت چي شد بدبخت؟ به سر عشق چي اومد؟
تقوي: برو سراغ سونيا، هيتاچيا، سوزوكي‌يا، ميتسوبيشي‌يا. كوني‌نيكاها، توشيباها...(رفته رفته به‌زبان ژاپني حرف مي‌زند) آكايي يه يوكه كونيكائه يو كه...
***
مهشيد به عنوان روشنفكرنماي نمونه‌اي ايراني كه تيزي و تندي حمله‌ها و هجوهاي فيلم مهرجويي اغلب به طرف او نشانه رفته، در همه كارهاي هنري دخالت كرده است. جايي از فيلم، هامون مي‌گويد: «آره، بريزم، بپاشم، بسازم. چي چي رو ساخته؟ هيچي. هر كاري رو شروع كرده، نصفه‌كاره ول كرده؛ تئاتر، موسيقي، نقاشي... حالا هم كه بند كرده به مد لباس» و بعد در سكانسي هجوآميز نمايشگاه شلوغ لباس‌هاي مهشيد را نشان مي‌دهد كه حتي نمي‌تواند سليقه عام يك به قول خودش «بدسليقه» را راضي كند. سكانس‌هاي بعدي، كولاژي از كارها و فعاليت‌هاي وشنفكرانه مهشيد است كه همه‌شان را مهرجويي به‌تندي به هجو نزديك كرده است؛ از مطالعات عرفاني-روانشناسي و يونگ‌بازي كه در آن دوران با كتاب «انسان و سمبول‌هايش» حسابي بحث روز بود. اين ديالوگ هامون درباره مهشيد را يادتان بياوريد و اين دفعه به هجو و بامزگي‌اش دقت كنيد:«واقعاً هم مريض بود. تازه زده بود به گورجي‌يف و يونگ و عرفان‌بازي. مي‌خواست هر جور شده، مركز عاطفي وجود رو مهار كنه... هه!» مهرجويي خودش مي‌گويد كه دوره‌اي از زندگي با اينجور مطالعات توانسته بحران جدي و مخربي را در ذهنش پاك كند، اما باز هم اين دليل نمي‌شود كه نسبت به موج بي‌ريشه مد روز اين به قول خودش «عرفان‌بازي»‌ها بي‌تفاوت باشد؛ مهشيد را در نماهاي مختلف در وضعيت‌هاي عجيب و غريب مي‌بينيم كه شبيه ذن و مديتيشن و اين چيزهاست. در نمايي لبه پشت‌بام به ماه خيره شده و جايي چارزانو روي زمين تمركز كرده و ... اما بارزترين وجه شخصيت مهشيد، در كنار عرفان‌بازي و مد لباس و يادگيري ناشيانه و بي‌خودي ساز سنتي، كارهايي‌ست كه در نقاشي مدرن و آبستره انجام داده است. اين صحنه‌ها تند و تيزترين هجويه‌هاي «هامون» درباره روشنفكربازي‌هاي باب روز است. بوم‌ها و رنگ‌هايي كه بي‌جهت به هم پاشيده مي‌شوند تا نمايشگاه و گالري مسخره‌اي جور شود و چندتايي هم‌پالكي و روشنفكر ظاهري ديگر در اين پاتوق‌ها فرصت داشته باشند حرف‌هاي بي‌سروته عجيب بزنند. سكانس گالري «هامون» اوج اين نگاه هجوآميز و نشانه‌شناسي دقيق اين جريان است. مهشيد در خانه كارگاهي دارد و در آن ب«به‌اصطلاح» نقاشي آبستره مي‌كشد؛ با گلاب‌پاش يا آفتابه پلاستيكي – فرقي نمي‌كند- روي بوم رنگ و اكليل مي‌ريزد و منتظر معجره مي‌ماند. يك‌جا وقتي از نتيجه مسخره كارش عصبي شده، گلاب‌پاشي را به طرف بوم نقاشي پرتاب مي‌كند و محكم به بوم مي‌خورد و رنگ ابي لكه بزرگي روي بوم مي‌گذارد. اين صحنه قطع مي‌شود به نمايي از همين بوم با لكه رنگ كه حالا به عنوان تابلو روي ديوار گالري آثار مهشيد نصب شده است! يكي از تماشاگران گالري كه اتفاقاً در يك شوخي فرامتني بامزه نقشش را پرويز كلانتري (نقاش معروف معاصر) بازي كرده، درباره تابلوي مورد نظر مي‌گويد:«يه جور انفجار رنگ آبي رو در زمينه سفيد مي‌بينيد كه حالت انفجار اوليه رو تداعي مي‌كنه... مي‌خواستم يه‌خورده توضيح بدين چون نقاشي‌ها يه جور خاصيه؛ هم فضاييه هم شاعرانه‌س... يه سانتيمانتاليسم زنانه هم توشون ديده مي‌شه.»! اين چكيده نگاه مهرجويي به جريان‌هاي روشنفكري باب روز است كه هنوز همه را به خودش جلب مي‌كند و نشانه‌هايش را هر روز دور و برمان سراغ مي‌گيريم. شوخي تند ديگري هم با اين‌جور تجربه‌هاي آبستره در نقاشي در سال‌هاي اخير در فيلم هست كه ظريف اما فوق‌العاده است: هامون با عجله از پله‌هاي خانه بالا مي‌رود كه به كارگر خانه برخورد مي‌كند و ماست و هندوانه و سبزي و ميوه و ساير خريدهاي روز خدمتكار روي پله و در و ديوار مي‌ريزد. از جمله يك سطل ماست كه محتوياتش روي يكي از تابلوهاي مهشيد مي‌پاشد. مهشيد با جيغ و داد اعتراض مي‌كند كه تابلوم رو خراب كردي... و حميد هامون جواب مي‌دهد: «خيلي خب بابا، مگه چه فرقي كرده؟»!
***
«ترس و لرز» كي‌ير كه‌گو هم در عنوان‌بندي به عنوان يكي از منابع اقتباس فيلمنامه مي‌آيد و هم در چندجاي فيلم اشاره‌هاي آشكاري به آن وجود دارد. مثل صحنه‌اي كه علي عابديني در بقعه شاهزاده ابراهيم نسخه‌اي از آن را به هامون مي‌دهد. بحث رابطه عشق و ايمان و آويختگي و از دست‌رفتن اين دو مقوله در ذهن انسان و اساساً اگزيستانسياليسم جاري در فيلم كه در «ترس و لرز» هم مطرح است، محور اين تاكيدهاست و خود كي‌ير كه‌گور هم در زندگي خصوصي و در رابطه عاشقانه‌اش با رژينا كه منجر به جدايي دردناك‌شان شد، تجربه‌اي مشابه حميد هامون و مهشيد را از سر گذرانده است. كي‌ير كه‌گور بلافاصله پس از اين تجربه تلخ با شور و التهاب به نوشتن «ترس و لرز» مشغول مي‌شود و انگار هامون هم به همين دليل است كه در آن شرايط بد و آشفته زندگي خصوصي رساله عشق و ايمان ابراهيم را رها نمي‌كند و با جديت مشغول نوشتن است. هامون در سكانس خانه مادر مهشيد مي‌گويد:«... به كتاب ترس و لرز فكر مي‌كردم و راستش خودم هم دچار ترس و لرز شده بودم. چون توي اون كتاب... ببينين، مي‌خواستم ببينم چرا ابراهيم پدر ايمانه؟ مي‌خواستم به عمق عشق ابراهيم به اسماعيل پي ببرم.»
***
سكانس آخر «هامون» قرينه كابوس اول است؛ اين‌بار ظاهراً همه چيز به خوبي و خوشي تمام شده و همه جمع و شاد و سرخوش‌اند، مشكلات حل شده، كسي به كسي كار ندارد، همه با هيبت‌هاي عجيب ايراني و ژاپني و اروپايي و لباس‌هاي فولكلور ايراني سفره شادماني پهن مي‌كنند. با اين‌كه نشانه‌ها همه دلالت بر پايان آشفتگي‌هاي حميد هامون دارد، كابوس اما انگار تمامي ندارد و باد وحشتناكي همه چيز را با خودش مي‌برد؛ هم خوشي‌ها و آرامش را و هم عروس زيبا و عشق حميد هامون را. زندگي هم كم از اين كابوس آخري نيست؛ وقتي ظاهراً همه چيز خوب و بي‌دردسر است، باد طومار زندگي بازيگر نقش حميد هامون را در هم پيچيد و همه ما حسرت‌زده در سوگ رفتن زودهنگامش مانده‌ايم؛ شايد چون همين چند لحظه پيش بود كه علي عابديني در قامت منجي با تور ماهيگيري حميد هامون/خسرو شكيبايي را از درياي خروشان پس گرفته بود.






منبع خبر : شهروند امروز
پنجشنبه,10 مرداد 1387 - 2:31:36

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

farshid
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 4:42
-1
موافقم مخالفم
 

فوق العاده خوب بود هر چند جبران کم نوشتن توی روزنوشت نمی شود به هر حال هامون از ان فیلمهای بالینی است که هر از چند گاهی ادم دلش می خواهد باز بنشیند و نگاه کند هنوز فیلم امروز است یک جور سرگشتگی که اگر چه شاید توی نسل های مختلف جلوه های متفاوتی پیدامی کند ولی جوهر اصلی همانی است که مهرجویی خوب توی هامون به ان پرداخته.

farshid

siavash
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 14:51
0
موافقم مخالفم
 

nokteye jaleb ineke inrooza khode hamoun baz boodanam tabdil shode be yeki az oon namadhaye rooshanfekrie motedavele iroonia. ''halam dare be ham mikhore... be nazaram booye marg mide

نيلوفر
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 17:7
1
موافقم مخالفم
 

اگر ما نقد و مطلبي براي شما بفرستيم روي سايت قرار ميدهيد؟لطفا جواب رو در همين كامنت بنويسيد،چون من واقعا 5-6 باره به شما ايميل ميزنم يا در بخش نظرات پرسيدم اما شما جواب نداديد.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.834065198898 seconds.