سينمای ما - فيلم-كالت «هامون»: بيست سال بعد-1 / حميدرضا صدر: از هامون تا شكيبايي و برعكس؛ فرشته‌ها پايين نيامدند
جمعه 16 بهمن 1388 - 18:6

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (69 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (345 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1338 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



فيلم-كالت «هامون»: بيست سال بعد-1
حميدرضا صدر: از هامون تا شكيبايي و برعكس؛ فرشته‌ها پايين نيامدند
حميدرضا صدر: از هامون تا شكيبايي و برعكس؛ فرشته‌ها پايين نيامدند


از شنيدن خبر مرگش حيرت نكرديم. او را با هامون شناخته بوديم و مگر هامون با دغدغه مرگ دست و پنجه نرم نمي‌كرد؟ مگر فيلم با كابوس هيولايي كه مي‌خواست قطعه سنگي بر سرش بكوبد آغاز نشد؟ مگر به جسد خود خيره نماند؟ مگر براي خودكشي تن به دريا نزد؟

شايد هامون در روزگاري ديگر ما را با شكرپراني‌هايش سر شوق مي‌آورد و با شوخي‌هايش به خنده مي‌انداخت. شايد خسرو شكيبايي فيلم‌هاي بيشتري بازي مي‌كرد و قدر خودش را بيشتر مي‌دانست. اما آن روزگار نه براي او شكل گرفتند، نه براي ما. او را با پوزخندهاي تلخ به ياد مي‌آوريم. با سر تكان دادن‌هاي از سر تاسف. زودتر از همه آماده در آغوش كشيدن مرگ شده بود، خيلي زودتر. مي‌دانست زخم‌هاي چركي روز به روز عميق‌تر شده‌اند و فرشته‌اي هم پايين نمي‌آيد تا مرهمي بر آنها بگذارد.

معرفي هامون در آن فصل كابوس (يكي از غيرمنتظره‌ترين صحنه‌هاي آغاز فيلم‌هاي ايراني) لحظه تعيين‌كننده سينماي ايران هم بود (مثل معرفي عزت‌الله انتظامي در گاو و بهروز وثوقي در قيصر)؛ آنچه تاثير شگرفي بر فرهنگ سينماروها گذاشت (نمونه فرنگي‌اش مثل مارلون براندو در اتوبوسي به نام داوس). در هامون چيزي كاملا امروزي جاري بود: مرد ميانسالي با كت و شلوار اسپرت،‌ عينك بزرگي بر چشم و كيفي در دست. هامون مرد شهري بود و شكيبايي بعدها هم از فيلم‌هاي تاريخي و آثاري كه رخدادهايش در فضاهاي روستايي گذشتند به دشواري جا افتاد. چنان كه به نقش مدرس، شكيبايي بود تا مدرس. در عين حال نام هامون همان قدر بر زبان‌ها آمد كه نام شكيبايي.

او شرايط ناپايدار روشنفكر يك لاقبا شده‌اي را ترسيم كرد كه به اين عصر تعلق داشت. پيشترها در دزد و نويسنده نقش سارقي را بازي كرده بود كه كيف يك معلم (علي نصيريان) را مي‌ربود و سپس پا به دنياي او مي‌گذاشت. با هامون كتابش را كه در حد چند ورق بود به رخ كشيد و به نقشه ايران كه درگذر تاريخ كوچك و كوچك‌تر شده بود اشاره كرد و از فصلي به فصل ديگر خودش را هم كوچك‌تر و حقيرتر يافت. بازتابنده و تار به هيچ گرفته شده اهالي كتاب، قلم، درس و مشق بود و خوب مي‌دانست عزت نفسش به باد رفته و جايگاهي در خور انتظارش ندارد.

با ساير شخصيت‌هاي اول مرد سينماي ايران پيش از خود فرق داشت. مثل بهروز وثوقي، ضدقهرمان مردسالار نبود و نمي‌توانست از ته دل خشمش را به رخ كشيده و با انتقام‌جويي به رستگاري دست يابد. نمي‌توانست مثل عزت‌الله انتظامي با اشاره‌اي پا به وادي كمدي بگذارد و آرام شود. شكيبايي با هامون ستاره سينماي ايران قلمداد شد، ولي نتوانست مثل ستاره‌ها نقشي كه با‌آن محبوب شده را تكرار كند.

هامون تكرارشدني نبود. داريوش مهرجويي نزديك به دو دهه بعد در سنتوري روند سقوط يك آدم اهل هنر را ترسيم كرد و به تركيب هامون روي آورد (رويكرد به تك‌گويي و فلاش‌بك، نمايش روزهاي خوش زندگي شخصيت اصلي كنار محبوبه‌اش، ازدواج و سپس جدايي و تاكيد بر جامعه‌اي كه اهميتي به مرد سقوط‌كرده نمي‌دهد). با اين وصف هامون دست‌نيافتني به نظر رسيد. چنان كه سارا و پري به عنوان نسخه‌هاي زنانه هامون، توفيق اين اثر را تكرار نكردند. تكرار نقش هامون دور از دسترس باقي مي‌ماند، حتي براي شكيبايي.

بي‌قراري و دلشوره‌هاي هامون با تماشاگرانش گره خورد. احتمالا بهترين صحنه‌هاي بازي شكيبايي لحظاتي بودند كه طي راه رفتن حرف مي‌زد و دست‌هايش را تكان مي‌داد. به عنوان يك مرد شهري از شهر گريزان بود. با اتومبيل هرگز به مقصد امني نرسيد و فلسفه و تصوف، كرانه آرامي را نشانش ندادند. بازي شكيبايي بازتابنده آن بي‌قراري و دلشوره‌ها بودند. صداي بم خش‌دار، به زبان آوردن برخي جمله‌ها و واژه‌ها با صداي آهسته زير لب، سكوت و مكث مبتني بر بي‌حوصلگي طي مجادله با كساني كه او را نمي‌فهميدند. ديناميسم بازي شكيبايي برتافته از واكنش‌هاي متناقض همزمان بودند. مثل بالا بردن صدا از فرط تعجب يا خشم و پايين آوردن آن با ابراز تاسف، مثل در دست گرفتن تفنگ براي انتقامجويي از زن و سپس در آغوش كشيدن تفنگ و به زبان آوردن نام زن مثل نوجوان‌هاي عاشق؛ آنچه نمايانگر عشق و نفرت توام بود و او را ترحم‌انگيز مي‌كرد.

در او كشش انكارناپذير به زن زيبا – تمايلات مادي – را مي‌ديدم. خوش‌خيالي‌اش در به چنگ آوردن محبوبه از دست رفته، تصويرش را گاه به مرز مضحكه مي‌كشاند. روياي بازگشت زن در آن كرانه ابدي كنار دريا، كنار سفره‌اي خالي با كوتوله‌ها و جامه‌هاي رنگي و ترنم موسيقي؛ اولين وزش بر باد رفت، مثل اوراق تز فلسفي‌اش كه با نسيمي پراكنده شدند. رمانتيسم مراوده او و محبوبه‌اش (ملاقات در كتابفروشي يا پرسه در بازار) دوامي نداشتند. بنابراين سيلي محكمي به گوش زن كوبيد (احتمالا اولين تماس فيزيكي زن و مرد در سينماي پس از انقلاب) و اسلحه قديمي خانوادگي را بيرون كشيد تا مثل مردسالارهاي سنتي پاسخ بي‌وفايي او را بدهد. اما توانايي چكاندن ماشه را هم نداشت. ضعف هامون و قدرت زن – يكي از مولفه‌هاي درام شهر – تازيانه بيشتري به روح مرد مي‌زد. خسرو شكيبايي و بيتا فرهي زوج كليدي تاريخ سينماي ايران شدند و هيچ‌يك بعدها در اثر ديگري به چنين پويايي برابر بازيگران مقابلشان دست نيافتند. تنهايي هامون به نقش‌هاي بعدي شكيبايي هم تحميل شد و به زحمت او را كنار زوج‌هاي سينمايي‌اش پذيرفتيم.

پس از شنيدن خبر وداع ابدي‌اش با دلتنگي به تماشاي دو كليپ از هامون كه در دسترسم بود نشستم. او طي ملاقات با مادر همسرش كه او را به دروغگويي، زورگويي و بي‌لياقتي متهم مي‌كرد به توصيف حيران شدنش در دنياي حضرت ابراهيم پرداخت: چرا ابراهيم مشتاقانه پا به درگاهي مي‌گذاشت تا سر جگرگوشه‌اش را ببرد؟ صدايش كه بالا رفت، زن به صورت مضحكي ترسيد و خدمتكار را صدا زد. كسي آن اطراف نبود تا حرف‌هايش را بفهمد. در صحنه ديگر، سوار بر اتومبيل ديوانه‌وار به دل جاده برفي، كوهستاني زد و بي‌اعتنا به مسير حركت اتومبيل‌ها تا آستانه تصادف پيش رفت و سپس بر لبه پرتگاه قرار گرفت. پايين آمد و نگاهي به دره عميق انداخت. مرگ همان نزديكي بود، در يك قدمي. حتي وقتي خاطره‌هاي شيرين سال‌هاي كودكي را دوره‌كرد و با شيطنت درون حوض بزرگ خانه قديمي پريد، مادرش را با انگاره مرگ تكان داد. در پايان هم تن به دريا مي‌زد تا مرگ را در آغوش كشد. ديگر دنبال مرادي كه هميشه دور از دسترس مي‌ماند، نبود. نكبت دنيا حالش را به هم مي‌زد.

رويارويي شكيبايي برابر كالبدي كه سال به سال و هفته به هفته فرسوده‌تر شد را از سر ناگزيري تحمل كرديم. طعنه‌اي هامون‌وار در چهره‌اش باقي مانده بود كه رهايمان نمي‌كرد (مشابه اثري كه نقش لورنس عربستان بر پيتر اوتول گذاشت). به نظر مي‌رسيد گاهي لاقيدانه بازي در فيلم‌ها را مي‌پذيرد و به آساني نقش‌هايش را به سخره گرفته و ما را دست مي‌اندازد. با اين وصف هامون‌بازها روياي ساخته شدن «هامون 2» را در ذهن ‌پروراندند و گاهي با شوق وصف‌ناپذيري از بازگشت حميد و مهشيد هامون حرف ‌زدند. اما بازگشتي در كار نبود.

روند خودويرانگري ادامه مي‌يافت و وداع نهايي از راه مي‌رسيد. شكيبايي/هامون پرده آخر را با مرگ بازي كرد،‌ بدون آنكه پاسخي به پرسش‌هايي كه مطرح كرده بود، بدهد. بازي هامون ادامه داشت: مگر در اين دوران پاسخي بر آن پرسش‌ها وجود داشت؟



منبع خبر : شهروند امروز
پنجشنبه,10 مرداد 1387 - 2:24:54

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

كاوه
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 17:28
0
موافقم مخالفم
 

بي نظير بود آقاي صدر .مثل هميشه.

ياد سايه خيالها به خير .

امین
جمعه 11 مرداد 1387 - 3:36
-1
موافقم مخالفم
 

فرشته ها پایین نیومدن... قرار نبود که بیان...

مرسی آقای صدر. این متن رو دو سه بار در هفته نامه شهروند خونده بودم و این جا باز هم هم خودنم و لذت بردم...

مرضیه .ج
جمعه 11 مرداد 1387 - 13:19
1
موافقم مخالفم
 

چه کسی باور می کرد به این زودی هامون سبنمای ایران اسمانی شود؟؟؟؟کاش یه خواب بود ای کاش.......ده سال دیگه هم که بگذره باورش برای من سخته......به قول یکی از منتقدها خسرو شکیبایی نمرده خودش و به خواب زده تا ببینه ما چقدر دوسش داریم.............

behnam
سه‌شنبه 29 مرداد 1387 - 11:14
0
موافقم مخالفم
 

nemidunam in del bastane adam be ham noaneshhosne ya eybe, vali har chi hast baese azordegiye adam mishe . az vaghti kuchik budam filma va serialaye telveziunisho negah mikardam. bazish harf nadasht. bazigare bozorgi bud.joz afsus kari az dastam bar nemiyad. yadesh bekheir, rohash shad. khoda be khanevadash sabr bede.

ba tashakkor az aghaye sadr

زهرا م
جمعه 15 شهريور 1387 - 1:23
-1
موافقم مخالفم
 

شما استاد نوشتن برای مرده ها هستید !

خدایشان رحمت کناد !

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.960120916367 seconds.