سينمای ما - يادداشت مجيد اسلامي درباره قطعي شدن عدم انتشار هفت / نه "هفت" نه "هفت و نيم"
شنبه 17 بهمن 1388 - 4:21

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (69 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (345 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1339 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



يادداشت مجيد اسلامي درباره قطعي شدن عدم انتشار هفت
نه "هفت" نه "هفت و نيم"
نه "هفت" نه "هفت و نيم"


سينماي ما - هفت ديگر منتشر نخواهد شد. آری، ماه‌ها پس از لغو امتیاز هفت، تازه حالا به این نتیجه رسیده‌ایم! اوایل ما هم مثل خیلی از خوانندگان فكر می‌كردیم این اشتباهی اداری‌ست (مگر می‌شود مجله‌ای كه طی پنج سال هرگز حتی یك اخطار یا تذكر كتبی نگرفته، ناگهان لغو امتیاز شود؟) بعدتر هم نقل‌قول‌هایی شنیدیم كه بله، اشتباه شده، ما را با نشریه‌ای دیگر اشتباه گرفته‌اند. بعد جلساتی برگزار شد و موارد اتهام را به‌شكلی غیررسمی اعلام كردند كه معلوم شد اشتباهی در كار نیست (مواردی چون چاپ عكس بازیگر فاسد آمریكایی جانی دپ روی جلد، پرداختن به فیلم‌های یاس‌آورِ فیلمسازی به نام آكی كوریسماكی، پرداختن به آثار علی جبار حسین مجسمه‌ساز عراقی و ...) این موارد چنان ناموجه بود كه بلافاصله اضافه كردند دلیل اصلی این‌ها نیست؛ «دلیل اصلی ترویج فرهنگ غرب است». این جمله دهان آدم را می‌بندد. در مقابل چنین اتهامی چه می‌توان گفت؟

بعدتر گفتند شاید امیدی باشد. اما هیئت نظارت نمی‌توانست رسماً حرف خود را پس بگیرد. وزیر ارشاد در مصاحبه‌ای آشكارا اعلام كرد كه در مورد یك نشریه اشتباه شده و باید جبران شود (آیا می‌توانست منظورش نشریه دیگری باشد؟) بعدتر گفتند تقاضای نشریه دیگری بكنید، به شكل فرمالیته، تا مراحل اداری طی شود. ما عنوان «هفت‌ونیم» را برگزیدیم. خندیدند، گفتند: «چه بامزه!» جلسات هیئت نظارت دوشنبه‌ها بود و چندین و چند دوشنبه آمد و رفت و اتفاقی نیفتاد. می‌گفتند استعلام‌ها نیامده. بعد استعلام‌ها آمد و جواب همه‌شان هم مثبت بود. هفته پیش هیئت نظارت تشكیل جلسه داد و تقاضای مجوز جدید «به‌تشخیص» رد شد. گفتند: متاسفیم، ولی هیئت مخالف است...

در این فاصله اما اتفاق مهم‌تری افتاد. یك روز دیدیم كه اصلاً انگیزه‌ای برای ادامه نداریم. كیوسك‌ها را می‌دیدیم كه روز به روز بیش‌تر به تصرفِ نشریات عامه‌پسند درمی‌آیند. دوستان و آشنایان هر كسی كه از راه می‌رسید می‌گفت: «حالا واقعاً توی این اوضاع و احوال شما هنوز می‌خواهید مجله دربیاورید؟» كم‌كم به خود آمدیم و دیدیم نه، نمی‌خواهیم.



یك روز به خود آمدم و دیدم این نه‌فقط پایان هفت، كه پایانِ یك دوران است؛ شاید پایانِ فعالیت‌های مطبوعاتی. دوران‌های زندگی مرا اغلب (شاید بیش از دیگران) تقدیر رقم زده است. روزگاری از ورود به دانشگاه محروم شدم و به عنوان كارمندی ساده منتقل شدم جنوب. چند سال بعد مجوز ورود به دانشگاه را پیدا كردم و برگشتم تهران. روزگاری ماندن در مجله فیلم برایم ناممكن شد، آمدم بیرون و مجموعه فیلم‌نامه‌های نی را دست گرفتم و بعدتر هفت شكل گرفت. و حالا باید بپذیرم كه دوران فعالیت‌های ژورنالیستی شاید برای همیشه تمام شده. می‌توانم برای حیاتِ فرهنگی حتی به همین وبلاگِ شخصی قناعت كنم. شاید فیلم بسازم، فیلم‌نامه بنویسم، كتاب ترجمه كنم، داستان بنویسم. نمی‌دانم.

خودم را خوشبخت حس می‌كنم كه می‌توانم از نوشتن،‌ ترجمه، تدریس، و كار هنری به یك اندازه لذت ببرم. حتی می‌توانم درهای ارتباط را ببندم و فقط برای دل خودم بنویسم و ترجمه كنم؛ برای دل خودم فیلم ببینم، و به حداقلِ رابطه‌ها قناعت كنم (مگر در سال‌های دور زندگی‌ام این‌گونه نبود؟)

چنان به زمان حال وابسته شده‌ام كه هر چیزی در گذشته را بدون هیچ حسی به یاد می‌آورم. گویی عصبِ گذشته را از دندانِ حافظه‌ام كشیده‌اند. همه‌چیز یادم هست، از گذشته‌های خیلی دور تا همین چند لحظه پیش. ولی چند لحظه پیش برایم با چند ده سال پیش یكی‌ست. نوستالژی را در درونم دفن كرده‌ام (من نكرده‌ام، این یك‌جور مكانیزم دفاعی‌ست). حسرتِ هیچ گذشته‌ای را نمی‌خورم، چه نزدیك، چه دور.

حالا می‌فهمم كه چرا این جمله‌ها از داستان «درخت گلابی» گلی ترقی محبوب‌ترین متن زندگی من است و همیشه در ذهنم طنین‌انداز است، هر لحظه و همه‌جا:

خوشم. خوبم. شنگول و منگولم. كجا هستم؟ هیچ‌جا. نیمه شب است یا نزدیك سحر؟ نمی‌دانم. انگار در مكثی خالی میان دو دقیقه‌ی پرهیاهو نشسته‌ام، میان بی‌نهایت گذشته و بی‌نهایت فردا. نگاهم از اجسام و اشیا، از دار و درخت و باغ و باغبان، از بنی‌آدم و های‌وهویش، از زرق‌وبرق و بوق‌ها، از حرف‌ها و بلندگوها و از خودم – خود فاضلِ روشنفكرِ هنرمندم – فاصله گرفته و خیره به پسری كوچك است كه سرِ بلندترین درخت عالم نشسته و چشمش خیره به عنكبوتی صبور است كه آرام و بی‌سروصدا توری نازك می‌بافد.

نویسنده‌‌ی محبوب من در رمان دو دنیا نیز می‌آموزد كه بند نافش را از گذشته پاره كند و به شهودِ دلپذیرِ زمان حال بپیوندد. من هم اين را خوب ياد گرفته‌ام.

و این‌گونه است كه می‌شود هر اتفاقی را (هرقدر ناگوار) به فال نیك گرفت.



چند روز پیش دوست نازنینی كه خبر را شنیده بود sms زد كه: «عصبانی‌ام، احساس ناتوانی و عجز می‌كنم». جواب دادم: «من نه مایوسم، نه عصبانی، و بیش از هفت، به هفت‌ونیم فكر می‌كنم»

پیش‌تر گویا نوشته‌ام، كسی كه مُرده و به قراری نرسیده، دست‌كم خوشحال است كه نزد دوستي كه سر چهارراه منتظر مانده،‌ عذرش موجه است!

ما خوشبختانه زنده‌ایم... هنوز...



بعدالتحریر: دفتر هفت تا یك هفته دیگر بیش‌تر دایر نیست. اگر كسی می‌خواهد كسری‌هایش را تكمیل كند (جدا از شماره‌های نایاب)، می‌تواند شنبه و یكشنبه به دفتر مراجعه كند و آن شماره‌ها را با تخفيف تهيه كند.




منبع خبر : وبلاگ مجيد اسلامي
سه شنبه,8 مرداد 1387 - 18:7:17

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

پ
سه‌شنبه 8 مرداد 1387 - 20:8
-2
موافقم مخالفم
 

عجب...

shadd
سه‌شنبه 8 مرداد 1387 - 20:57
0
موافقم مخالفم
 

‫یک سری به وبلگ ما بزنید

www.cinemaeiran.blogfa.com

بيتا
سه‌شنبه 8 مرداد 1387 - 21:3
-2
موافقم مخالفم
 

سلام به همگي

اگه دوست داريد در مورد سياوش خيرابي يا همون بهرام كيان بامزه و عاصي ترانه مادري كه خيلي ها اعتقاد دارن يه حامد بهداد دومه بيشتر بدونيد و عكساشو ببينيد و مصاحبه هاشو بخونيد به ما سر بزنيد.مطمئن باشيد پشيمون نميشيد

WWW.siavashkheiraby.blogfa.com

eh3an
سه‌شنبه 8 مرداد 1387 - 21:23
1
موافقم مخالفم
 

آنونس؛عكس؛مشخصات فيلمهاي امروز سينماي ايران(به روز)

يك بار سر بزنيد!

{جديد ها و ناياب ها}

د ر

http://edv.blogfa.com

محمد
چهارشنبه 9 مرداد 1387 - 3:52
-2
موافقم مخالفم
 

خستگي باستاني، خستگي موروثي، ذره ذره از تنم به در مي شود. آرامش پر بار اين درخت، به من هم سرايت كرده است. خوبم؟ خوشم؟ كجام؟ هيچ جا! نيمه شب است يا نزديك سحر؟ نمي دانم! انگار در مكثي خالي، ميان دو دقيقه ي پر هياهو نشسته ام. ميان بي نهايت گذشته و بي نهايت فردا. نگاهم خيره به عنكبوتيست كه صبور و آرام، توري نازك مي بافد! آقاي مجيد اسلامي، اگر واقعا حس و حال محمود باغ دماوند در درخت گلابي بهتان سرايت كرده، پس اينم جواب ميمچه كوچولو به شما، درباره ي علت اين موضوع : از بس كري، كوري، خنگي، از خود راضي هستي! خب ديگه، ميمچه كوچولوئه و ضد حال ها و زخم زبونها و تند حرف زدنهاش! شوخي بود. در كل، مي دونيم كه اين اتفاق اخير خيلي برايتان ناراحت كننده بوده، ولي زياد بهش فكر نكنيد... در اين شرايط، ‌اتفاقا هر كسي كه فعاليت بهتر و مفيدتري انجام بده، بيشتر مورد سرزنش و تنبيه قرار مي گيره! انشاالله همچنان موفق تر از گذشته باشيد. شاد باشيد.

حسين.ح
چهارشنبه 9 مرداد 1387 - 12:2
0
موافقم مخالفم
 

آقاي مجيد اسلامي عزيز طاقت بيار و مرد باش. شايد سال بعد همه چيز عوض شود و هفت را باز ببينيم. آخرش است. شايد چند ماه ديگر تمام شود، البته به لطف خود مردم.

پويا نبي
چهارشنبه 9 مرداد 1387 - 13:27
0
موافقم مخالفم
 

سلام به همه بچه هاي زحمت كش سينماي ما فيلمبرداري فيلم وقتي همه خواب بوديم به كارگرداني بهرام بيضايي 5 مرداد به پايان رسيد به وبلاگ من هم سري بزنيد: poyanabi.blogfa.com

محمد هادی (حمید) کاویانی
چهارشنبه 9 مرداد 1387 - 17:50
0
موافقم مخالفم
 

سپاس اگر...

""""هیچکس نگران فرهنگ و مردم ایران نباشد..."""""""

چون ما کمر به کشتن ایران و فرهنگش بسته ایم...

رضا
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 1:6
-1
موافقم مخالفم
 

سلام واقعا دیگه داره حالم از کامنت به هم می خوره از اینکه می بینم یک هنرمند بزرگ داره حرف میزنه و یه عده بدون خوندنش فقط کامنتی میذارن که ... بی خیال شاید برای منم دیگه فرقی نکنه ولی همین ماییم که اجازه می دیم هفت تعطیل بشه و باز هم ماییم که انگیزه ی نوشتن رو از اساتید و هنرمندان می گیریم چرا فرهنگ ما تو جند سال اخیر انقدر داره مسخره می شه ، خدا عالمه !

آقای اسلامی عزیز!

با کتاب مفاهیم نقد فیلمتون سینما رو شناختم و با هفت زندگی کردم ازتون ممنونم ولی اگه الان به نظرات هر وب سایت یا وبلاگ درست و حسابی نگاه کنید حتما متوجه می شید که بیش از نصف مردم اصلا حال خوندن ندارن حتی حال دیدن هم ندارن

یکیشون خود من تا وقتی که هفت بود مطالب کوتاهشو می خوندم بلنداشو میذاشتم برای بعد که هنوزم برای خیلی از اون مطالب بعد نرسیده

شاید هفت و نیم بهتر باشه نمی دونم توی وب آزادی زیاده ولی به شرطی که اکثریت مخاطبان مثل من نباشن!!!

در آخر چون این سایت منبعشو نوشته ولی لینکشو نذاشته برای دوستان خوبم آدرس وبلاگ هفت و نیمو می نویسم

haftonim.blogfa.com


پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 5:48
1
موافقم مخالفم
 

راستی عجیبه که این نوشته رو اینجا نقل کردید. می‌دونید که مجید اسلامی هیچ از سینمای ما خوشش نمیاد. بارها با گوشه کنایه توی نوشته هاش اینو نشون داده.....

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 1.07604718208 seconds.