سينمای ما - يادداشت هوشنگ گلمكاني به مناسبت سالمرگ رسول ملاقلي‌پور (1385- 1334) / آن فريادهای مهربان
شنبه 17 بهمن 1388 - 6:59

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (70 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (346 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1340 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



يادداشت هوشنگ گلمكاني به مناسبت سالمرگ رسول ملاقلي‌پور (1385- 1334)
آن فريادهای مهربان
 آن فريادهای مهربان


سينماي ما - می‌گويم: رسول جان، چرا زور بی‌خود می‌زنی؟ خب خلقت ما اين جوری است ديگر. اين را که ديگر کاريش نمی‌توانيم بکنيم. اين سگرمه‌ها را نگاه کن. با ژل و بوتاکس و جراحی پلاستيک هم درست نمی‌شود. هر کاری که بکنيم، باز می‌گويند بداخلاقی. تازه تو که فرياد هم می‌زنی و فحش هم می‌دهی. چه فحش‌های غليظ و گاه بامزه‌ای! توی فيلم‌هايت هم پر از داد و فرياد و چيزهای خشن است. آن آقای بلندقامت و قوی‌هيکل توی فيلم سلام سينما يادت هست؟ همان که اول قرار بود نقش پاسبانی را بازی کند که مخملباف در نوجوانی خلع سلاح کرده بود. مخملباف ازش پرسيد: دوست داری چه جور نقش‌هايی بازی کنی؟ جواب داد: نقش منفی. مخملباف تعجب کرد و پرسيد: چرا منفی؟ او هم جواب داد: فيزيکم اين جوری است؛ فقط نقش منفی به من می‌خورد. يک همچين چيزهايی. خب همين است ديگر رسول جان. هی سعی نکن که ثابت کنی خشن نيستی. اين جوری فايده ندارد. توی همين تلاش‌ها باز حرف‌هايی می‌زنی که کار را خراب‌تر می‌کند؛ عکس‌اش را ثابت می‌کند. ولش کن، کار خودت را بکن. فيلمت را بساز. فقط همين فيلم آخرت نشان می‌دهد که چه قلب بزرگ و مهربانی داری. وقتی که رفتی، تازه ياد اين نوشته‌ات که دو سال پيش نوشته بودی و دير آوردی و به آن شماره عيد نرسيد افتاديم و وقتی که آن را خوانديم، ديديم که هيهات! آن تکه آخرش که خطاب به مادرت نوشته بودی باز هم بزند توی سرت که اين توسری‌ها گواراترين عيدی‌هاست، فقط از يک قلب مهربان می‌آيد. خب بله، البته فحش هم می‌دادی؛ و چه فحش‌هايی! فريادهايی می‌زدی که بند دل آدم پاره می‌شد. شايد يادت نباشد که وقتی نقد اولين فيلمت را توی مجله - تازه با کلی احتياط، آن هم وقتی که هنوز نمی‌شناختمت - نوشتم، تماس گرفتی و بابت همان چند تا انتقاد ملايم، مرا شستی و گذاشتی کنار. البته نه فرياد زدی و نه فحش دادی، اما تند و قاطع حسابم را رسيدی و هی پيچ و تاب خوردم که خودم را خلاص کنم، اما حرف‌هايت را زدی و خلاص. ولش کن. مهم نيست. مهم آن چيزهايی است که پشت آن چهره خشن، پشت آن فحش‌های آب‌دار و پشت آن فريادهاست. فقط کسانی که حتی يک بار با تو برخورد کرده‌اند می‌دانند که تو بجز مهربانی، آن قدر شوخ و بامزه‌ای که آدم را از خنده روده‌بُر می‌کنی. همين برخورد آخر پس از افطاری هتل ارم، توی محوطه هتل که با عباس ديديمت، آن قدر از حرف‌هايت خنديديم که مدت‌ها بود اين قدر نخنديده بودم و پس از آن هم. صدای خنده‌های‌مان محوطه را پر کرده بود و مدام سرها به سوی‌مان می چرخيد که آن طرف چه خبر است. اين بود که وقتی خبر رفتنت آمد، فقط همان شب پرخنده به عنوان آخرين تصوير از تو در ياد و نظرم بود. البته تو روزهای پس از آن شب، و پس از درآمدن شماره‌ای که مطالبی در مورد تو و فيلم آخرت در آن بود، خبرهايی از تو می‌آمد که دلخور و عصبانی شده‌ای؛ به‌خصوص از اين که جمله‌هايی در آن‌ها به نظرت چهره‌ای خشن از تو ساخته. بعد هم در جاهايی حرف‌هايی زده بودی و کارهايی کرده بودی برای انکار و تکذيب اين قضيه که کار را خراب‌تر می‌کرد. تلفنی که حريفت نيستم. هی منتظر فرصتی بودم که در ديداری، حضوری بهت بگويم: دست بردار رسول، کار خودت را بکن. مگر کدام يک از ما آدم بی‌عيبی هستيم که تو می‌خواهی ثابت کنی اين عيب‌ها را نداری. همه‌مان از جايی می‌لنگيم! بعضی‌هامان از چند جا. بالای پنجاه سالگی هم که آدم نمی‌تواند چيزهای ذاتی‌اش را عوض کند؛ به‌خصوص اين سگرمه‌های بی‌پير را که نمی‌شود اطو کرد. قيافه اين جوری‌مان را هم که نمی‌توانيم شبيه جوانی‌های آلن دلون کنيم. همين است ديگر. ضمن اين که پُرش رفته و کمش مانده، که اين چند صباح را هم بايد با همينی که هست بسازيم. تازه فراوان ديده‌ايم که آدم‌هايی با ظاهر نه چندان دل‌چسب، وقتی که می‌فهميم چه‌قدر مهربان و مثبت‌اند، قيافه‌شان هم مطبوع و دل‌چسب می‌شود. تو هم همين جوری هستی. فقط آدم‌ها بايد با خودت برخورد کنند. آن وقت فريادهايت هم خوش‌آهنگ می‌شود و فحش‌هايت که ديگر نگو! تازه مهم اين است که همين آدم با همين ظاهر و قيافه و سبيل و سگرمه، با همين فحش‌ها و فريادها يکی از مهم‌ترين سينماگران دو دهه اخير کشور شده و چندتا از بهترين و ماندنی‌ترين آثار اين سينما را ساخته است. بی‌خيال بقيه‌اش. جای تو حتمأ توی بهشت است. اما البته فعلأ حرف مرگ را نزن، برو فيلمت را بساز.


منبع خبر : وبلاگ هوشنگ گلمكاني
سه شنبه,14 اسفند 1386 - 23:19:8

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

سهیل
سه‌شنبه 14 اسفند 1386 - 23:36
2
موافقم مخالفم
 

حاج رسول برای همیشه برای ما زنده است چون او یک فیلمساز به واقع مردمی بود و مردم قدر شناس ایران هیچگاه او را از یاد نمی برند . روحش شاد

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 1.0107691288 seconds.