سينمای ما - گفت و گو با کمال تبریزی درباره "همیشه پای یک زن در میان است": فیلم ام هم فمینسیتی است و هم ضد فمینیست
شنبه 17 بهمن 1388 - 9:54

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (70 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (346 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1340 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



گفت و گو با کمال تبریزی درباره "همیشه پای یک زن در میان است": فیلم ام هم فمینسیتی است و هم ضد فمینیست
گفت و گو با کمال تبریزی درباره "همیشه پای یک زن در میان است": فیلم ام هم فمینسیتی است و هم ضد فمینیست


[ نگار باباخانی ]


سینمای ما - «کمال تبريزي» که چند وقتي بود خودش را درگير کارهاي سريال «شهريار» کرده بود و خبري از او در سينما نبود، در فيلم «هميشه پاي يک زن در ميان است»، که بازگشتش به سينما، پس از دو سه سال کار خارج از سينما است، به قاعده يي که اين سال ها برايش تبديل به يک قانون نانوشته شده، پايبند مي ماند. حالا ديگر اين نکته که اين کارگردان محبوب، يک خط در ميان فيلم کمدي مي سازد، تقريباً براي همگان يک رويه عادي به نظر مي رسد و بنابراين پس از فيلم معناگرايانه و عرفاني «يک تکه نان»، که اجماع منتقدان آن را فيلمي براي کاستن از حساسيت ها و فشارهاي فيلم «مارمولک» قلمداد کردند، حدس زدن اين نکته که کمال تبريزي در جديدترين فيلمش، دوباره رو به سوي سينماي کمدي خواهد آورد، کار چندان مشکلي نبود - که ديديم اين اتفاق هم رخ داد...

«هميشه پاي يک زن در ميان است»، که براساس چند داستان از مجموعه داستان «غيرقابل چاپ» نوشته «سيدمهدي شجاعي» جلوي دوربين رفته، حتي در کارنامه کمال تبريزي هم، که عادت کرده ايم فيلم هايش، در رويه کلي شان، چندان ربطي به هم نداشته باشند، يک تجربه جديد به شمار مي آيد. يک کمدي نامتعارف و يک تلاش تاکنون انجام نشده - يا کم انجام شده - که کمدي را با فانتزي پيوند مي دهد و از اين ديدگاه، شايد بتوان آن را، کامل شده تجربه «گاهي به آسمان نگاه کن» ناميد.

فيلم، مثل هر تجربه جديدي، از آنجا که روي خط کمدي و کارتون (کاريکاتور) سير مي کند، مي تواند يک ريسک در کارنامه تبريزي قلمداد شود. اينکه آيا اين تجربه جديد به بار نشسته يا نه، حکايت ديگري است که آن را در زمان اکران عمومي به بررسي خواهيم نشست. اما همين که فيلمسازي چون او، که مي تواند بي ريسک و بي خطر، راهي آزموده شده را بپيمايد، ولي اينگونه تن به بازيگوشي و تجربه گري مي سپارد، اتفاقي ارزشمند است که کمال تبريزي را شايسته تحسين و ستايش مي کند...

---

-کتاب «غيرقابل چاپ» سيدمهدي شجاعي را چطور کشف کرديد؟

آقاي شجاعي فيلمنامه يي براي کانون پرورش فکري نوشته بود که قرار بود من آن را بسازم. يادم است راجع به آن فيلمنامه و بازنويسي اش بحث و گفت وگو داشتيم و در آن اثنا ايشان يکي از کتاب هايشان به نام «غيرقابل چاپ» را به من دادند تا بخوانم

- در واقع به عنوان آشنايي - حتي کتاب را برايم امضا کردند. وقتي من کتاب را خواندم نوع نگاه خاصي که نويسنده در قصه هاي کوتاهش نسبت به زن ها داشت خيلي به نظرم جذاب آمد و فکر کردم اگر اين ويژگي با يک ايده يي که مربوط مي شود به نوع نگاه من نسبت به جنس مونث ترکيب شود، يعني اگر آن قصه ها را مبنا قرار دهيم و اين نوع نگاه را به آن اضافه کنيم مي توان فيلمي ساخت که يک جور بيانيه يا مانيفستي است راجع به خانم ها و حضور و نقش و تاثيراتشان در جوامع مختلف در طول تاريخ. اين طور شد که به نظرم آمد از قصه هاي اين کتاب مي توان براي نوشتن چنين فيلمنامه يي استفاده کرد. در کتاب «غيرقابل چاپ» هفت، هشت قصه کوتاه وجود دارد که از آن ميان من چهار قصه آن را انتخاب کردم که در واقع همان ايده مدنظر من را بيان مي کردند. با خود آقاي «شجاعي» هم صحبت کردم و موافقت کامل ايشان را براي استفاده از قصه هاي کتابش گرفتم و بعد اين قصه ها را به آقاي «مقصودي» دادم و برايش توضيح دادم که مي خواهم چه اتفاقي بيفتد. در مرحله اول قصدمان اين بود که يک کلاژي از اين قصه ها داشته باشيم که نه به صورت ايپزوديک بلکه به صورت داستان هاي مجزايي باشند که يک جوري مرزشان به همديگر نزديک مي شود، يعني از يک داستان ما پرتاب مي شويم به يک داستان ديگر تا الي آخر.

-با شخصيت هاي يکسان؟

نه، شخصيت هاي يکساني هم نداشت، بلکه شخصيت هاي متفاوتي داشت که درهم ادغام مي شدند. آقاي مقصودي بر اين اساس يک کليتي را نوشتند که به نظر من خيلي خوب آمد. البته قبل از اين هم با چند نفر از دوستان فيلمنامه نويس ديگر صحبت کرده بوديم که اين کار را انجام بدهيم که متاسفانه نشد و از آن طرف خوشبختانه توانستيم با آقاي مقصودي توافق کنيم و ايشان فيلمنامه يي نوشتند که در مرحله اول به نظر من خيلي خوب آمد يعني فکر کردم اين الان پايه و اساس خوبي است براي اين که حالا بياييم راجع به گسترش فيلمنامه و اينکه چه جوري فيلمنامه شکل واقعي خودش را پيدا کند صحبت کنيم که در بحث هاي متعدد آقاي مقصودي بازنويسي دوم و سوم را هم انجام دادند و بعد نهايتاً در مرحله توليد به يک مشکلاتي برخورديم که عملاً نتوانستيم کارمان را ادامه بدهيم.

-همين مشکلاتي که به کنار کشيدن حوزه هنري از توليد فيلم انجاميد؟

بله، اول قرار بود تهيه کننده فيلم حوزه هنري سازمان تبليغات باشد که به دلايل کاملاً نامعلوم و نامشخصي يک دفعه از بار ساختن فيلم شانه خالي کردند.

-واقعاً دليل اين کنار کشيدن را نگفتند؟

هيچ دليلي وجود نداشت، يعني ما کاملاً خوب با همديگر پيش مي رفتيم. جلساتي که راجع به فيلمنامه داشتيم به خوبي برگزار شد، آنها نقدهايشان را مطرح مي کردند، مشکلاتي که با فيلمنامه داشتند را مي گفتند و ما سعي مي کرديم اصلاح کنيم. تا آخرين لحظه هم مشکل خاصي با هم نداشتيم. اما شايد يکي از دلايل کنار کشيدن آنها بي اعتمادي شان نسبت به کارهايي که من مي کنم و عدم آشنايي کافي با نوع کاري که من انجام مي دهم، بود. در واقع تغييرات و تفاوت هايي که بين فيلمنامه ارژينال و اصلي وجود دارد با آنچه که ساخته مي شود را خوب درک نمي کردند. يعني در بعضي از قسمت هاي فيلمنامه لازم است من قصه را رها کنم و خيلي راجع به آن فکر نمي کنم، چون بايد سر صحنه با خود بازيگرها و موقعيتي که در آن به سر مي بريم اتود زده شود و بعد آن اصلاحات را انجام بدهيم، ولي از آنجا که ظاهراً مسوولان حوزه هنري نتوانستند تصور کنند موقع ساخت چه اتفاقي مي افتد، بنابراين درست يک روز مانده به شروع فيلمبرداري از ساخت فيلم کنار کشيدند و اعلام کردند ديگر کار را ادامه نمي دهند و توليد فيلم را متوقف کردند. از آن به بعد من دنبال يک تهيه کننده ديگر گشتم که با چند نفر از افراد مختلف صحبت کردم و نهايتاً با آقاي علي اکبري به توافق رسيديم.

-برخورد تهيه کننده جديد با فيلمنامه چطور بود؟

آقاي علي اکبري در همان بدو امر به نظرش آمد که ما يک تغييراتي توي ساختار قصه مان بدهيم. چون متعلق به بخش خصوصي هستند برايشان خيلي اهميت داشت که فيلم مخاطب عام را هم جذب کند و گيشه خوبي داشته باشد. به هر حال اين دغدغه براي تهيه کنندگان بخش خصوصي طبيعي است. بنابراين ما اين بار با دعوت از خانم نغمه ثميني سعي کرديم نوع نگاهي را که به قصه و شخصيت هاي داستان داريم خيلي تغيير ندهيم، اما ديگر از آن حالت کلاژ و داستان هاي مختلفي که درهم ادغام شده بودند يک مقدار فاصله بگيريم و سعي کنيم قصه واحدي را توضيح بدهيم که در واقع شخصيت هاي اصلي مان که يک زن و يک مرد هستند بتوانند توي اين قصه هاي مختلف وارد شوند. يعني يک شخصيت زن و يک شخصيت مرد محوري که زن و شوهر هستند و در اوايل فيلم دچار اختلاف مي شوند را محور فيلمنامه قرار داديم که همه حوادث و ماجراها يک جوري براي آنها رخ مي دهد. حوادثي که قبلاً به صورت پاره پاره و مجزا اتفاق مي افتد در فيلمنامه بازنويسي شده حول محور همين دو شخصيت زن و شوهر رخ مي داد. در واقع فيلمنامه يک مقداري وحدت موضوعي و داستاني پيدا کرد که زحمت اين بخش را خانم ثميني کشيدند و در مجموع وقتي به آن فيلمنامه اصلي و نهايي رسيديم، فيلم دوباره وارد مرحله پيش توليد شد و فيلمبرداري را اوايل امسال شروع کرديم.

-شما با آقاي «مقصودي» تجربه موفق «ليلي با من است» را داشتيد و با پيمان قاسم خاني تجربه جنجالي و پرفروش «مارمولک» را، چرا در «هميشه پاي يک زن در ميان است» به سراغ «قاسم خاني» نرفتيد؟

پيمان قاسم خاني به نظرم خيلي مناسب چنين فضايي نبود. با آقاي قاسم خاني موضوعات ديگري را مطرح کرديم و درباره اش صحبت کرديم که قرار است ايشان بنويسد و من کار کنم ولي فکر کرديم پيمان به لحاظ آن تسلطي که دارد و موضوعات مختلفي که در حال و هواي آنهاست شايد خيلي نتواند با موضوع اين فيلمنامه ارتباط برقرار کند. نوشتن فيلمنامه هم تقريباً مثل ساختن فيلم است، يعني وقتي تهيه کننده يا کارگرداني طرح و تم اصلي کارش را پيدا مي کند بايد سعي کند آن را به فيلمنامه نويسي پيشنهاد بدهد که روحيه اش بيشتر با چنين فضايي آشنا و سازگار باشد و تشخيص اين موضوع به نظر من خيلي مهم است. يعني اگر در اين مرحله درست اين اتفاق رخ بدهد و فيلمنامه نويس مناسب براي آن موضوعي که در نظر گرفته شده انتخاب شود خيلي زودتر به نتيجه خواهيم رسيد.

-آيا بعد از بازنويسي فيلمنامه سر صحنه هم تغييراتي انجام داديد؟ (همان تغييراتي که حوزه هنري به خاطر آنها نگران بود.)

من معمولاً اين طور کار مي کنم، يعني تا مرحله يي که لازم است با فيلمنامه نويس بحث و گفت وگو مي کنم، به نسخه نهايي که رسيديم ديگر تقريباً ارتباط فيلمنامه نويس با من قطع مي شود و ما وارد مرحله ساخت فيلم مي شويم، که در آن مرحله هم حتماً تغييراتي به وجود مي آيد. ولي تغييرات، خيلي اساسي و پيکره يي نيست، تغييراتي است که در جزئيات اجراي صحنه رخ مي دهد و بيشتر به رتوش کردن و صيقل دادن شخصيتي مربوط مي شود که کاملاً در فيلمنامه روي آن کار شده و مشخص است. مقداري از تغييرات را هم با در نظر گرفتن وقايعي که مي افتد و اتودهايي که براي بازيگري و بازيگرداني مي گيريم انجام مي دهيم. يعني مثلاً بازيگر پيشنهاداتي مي دهد يا مثلاً بازيگردان مان وقتي دارد با بازيگر کار مي کند به نتيجه يي مي رسد يا تغييرات جزيي توي ديالوگ مي دهند و قسمت هايي را اضافه يا حذف مي کنند. اينها هم در حد رتوش هايي است که معمول است و موقع اجرا حتماً صورت مي گيرد. ولي کليت فيلمي که مي بينيد همان فيلمنامه يي است که نهايتاً خانم «ثميني» آن را بازنويسي کردند.

-نويسنده کتاب تا چه مرحله يي در کار حضور داشت، آيا از فيلمنامه نهايي رضايت داشت؟

معمولاً من تا به حال سراغ نداشته ام که وقتي از نوشته يي اقتباس مي شود، نويسنده کاملاً راضي باشد از اينکه چنين اتفاقي براي داستانش رخ داده. در واقع از زاويه ديد نويسنده اقتباس از کتابش به اين معناست که بلايي بر سر نوشته اش آمده و تبديل شده است به يک چيز ديگر. تقريباً مي توانم بگويم موارد خيلي کمي وجود دارد که نويسنده يي از اقتباس اثرش براي فيلم راضي باشد و در اکثر موارد هميشه با فيلمنامه نوشته شده دچار مشکل مي شوند که به نظرم بخشي از اين نارضايتي طبيعي است، چون به هرحال دو جور سليقه بر نوشته حاکم مي شود. يعني ذهنيت يک داستان نويس خيلي متفاوت است با کسي که فيلمنامه مي نويسد، فيلمنامه يک جور دستورالعمل است براي اينکه فضايي را در آن موقعيت و صحنه يي که به وجود مي آيد بسازيم و اينجا ديگر فيلمنامه نويس نمي تواند خيلي تخيل پردازي کند، چون بايد با واقعيت محض رودررو شود و به واقعيت وفادار باشد. اما در نوشتن داستان توصيف و تخيل حرف اصلي را مي زند و خيلي با واقعيت کاري نداريم. يعني اتفاقاتي که مي افتد و توصيفاتي که نويسنده مي کند کاملاً مي تواند غيرواقعي و تخيل و ذهنيت محض باشد. از آنجا که هيچ وقت آن تخيل و قدرتي که در قصه و رمان وجود دارد در فيلمنامه به اين سادگي ها به دست نمي آيد و فيلمنامه نويس مجبور است از موقعيت قهرمان هاي داستان و اتفاقاتي که در صحنه مي افتد براي پيشبرد قصه کمک بگيرد به دليل همين فاصله و اختلاف بين داستان و فيلمنامه معمولاً اين مشکلات را به وجود مي آورد و همواره اختلاف سليقه پيش مي آيد. در مورد فيلمنامه «هميشه پاي يک زن در ميان است» هم اين اختلاف پيش آمد و آقاي «شجاعي» هم اعتراض داشتند که چرا وقتي چنين داستاني وجود دارد ما چنين فيلمنامه يي از آن اقتباس کرده ايم. البته اين اعتراض و اختلاف اوليه به هر حال وجود داشت اما در نهايت خيلي خوب با هم به توافق رسيديم و در گفت وگوهاي بعدي آقاي «شجاعي» بزرگواري کردند و قبول کردند بگذارند ما هر جوري که فکر مي کنيم و با روحيه مان سازگار است اين کار را انجام بدهيم و من هم در تيتراژ فيلم و با اطلاع قبلي به ايشان نوشتم که با برداشت کاملاً آزاد از نوشته هاي «سيدمهدي شجاعي» و ايشان هم پذيرفتند.

-البته عنوان فيلم برگرفته از اسم يکي از داستان هاي کوتاه است.

بله. چون عنوان بسيار زيبايي بود و به نظرم آمد که مناسب موضوع فيلم است آن را انتخاب کرديم.

-به نظر مي آيد عنوان «هميشه پاي يک زن در ميان است» هم بار مثبت و فمينيستي دارد و هم ضدفمينيستي است.

در واقع هر دو اين مفاهيم را در خودش دارد. يعني هم راجع به فمينيست حس مخاطب را تحريک مي کند و هم ضد آن. چون نقش مثبت و منفي زن ها را در اين فيلم مي بينيم. اما در کليت باز مثل هميشه خانم ها هستند که برنده مي شوند (مي خندد).

-چرا هيچ وقت خودتان فيلمنامه کارهايتان را نمي نويسيد؟

شايد اولين دليلش اين است که فرصت نوشتن فيلمنامه را پيدا نمي کنم. يعني من ايده هاي خيلي زيادي دارم و طرح و موضوع و سوژه يابي ام بد نيست. حتي يک دفترچه دارم که پر از اين يادداشت ها است و هر کدام مي تواند فکر و ايده يي براي نوشتن يک فيلمنامه باشد، اما واقعيت اين است که خودم فرصت نگارش فيلمنامه را ندارم و بنابراين طبيعي است که چون خودم درگير اجراي کار و ساختن فيلم هستم، براي اينکه فاصله مقطعي در فيلمسازي ام به وجود نيايد لازمه اش اين است که از يکسري نيروي نويسنده خوش فکر استفاده کنم و کمک بگيرم که با من همفکري کنند و به جاي من قلم بزنند، حتي ايده و فکر آنها هم اضافه شود به موضوع اصلي که دارم. مثلاً الان ما فيلمنامه يي به اسم «امضا» را در دست داريم که طرح و ايده اوليه اش را من مطرح کرده ام و با خانم نغمه ثميني و آقاي حبيب رضايي سه نفري نشسته ايم و کلي روي اين ايده بحث و صحبت کرده ايم تا اينکه تبديل شد به يک فيلمنامه بسيار خوب و عالي، يعني الان اين فيلمنامه آماده است که من تعهداتي که دارم را انجام بدهم، به سراغ ساختن اين فيلمنامه مي روم. بنابراين فکر مي کنم که اين راه حل معقولي است. با توجه به اينکه همه چيز سرعت زيادي پيدا کرده و عمر آدم ها هم کم شده ديگر کسي خيلي فرصت اين را پيدا نمي کند هم فيلمنامه اش را بنويسد و هم خودش کارگرداني کند. اما اينکه به عنوان فيلمساز نظارت و همفکري کنم با يک فيلمنامه نويس و سعي کنم با همفکري آن فيلمنامه نويس بروم به آن سمت و سويي که خودم تمايل دارم، خب چرا اين اتفاق نيفتد. يعني به صورت کاملاً طبيعي اين اتفاق مي افتد. اگر روزي پيش بيايد که من بتوانم وقت آزاد داشته باشم امکان اينکه شروع به نوشتن فيلمنامه کنم هم کم نيست.



-البته من اين را به عنوان ايراد کارنامه شما مطرح نکردم.

بله، من هم چنين برداشتي نکردم، چون اصولاً خودم خيلي علاقه دارم به نوشتن، اصلاً دلم مي خواهد يک فضاي آزاد داشته باشم که بتوانم مثلاً از هزاران سوژه يي که يادداشت کرده ام يکيش را به دست بگيرم و شروع کنم به نوشتن، که فکر مي کنم بد هم نشود. اما واقعاً فرصتش پيش نمي آيد. با اين حال معتقدم اگر کارگرداني با همفکري يک فيلمنامه نويس فيلمنامه اش را بنويسد نتيجه عالي تر و بهتري مي گيرد تا اينکه خودش تنهايي بخواهد اين کار را انجام دهد.

-در کارنامه شما تقريباً يکي در ميان کار طنز و جدي وجود دارد. اين فيلم «هميشه پاي يک زن در ميان است» هم که بعد از اثر معناگراي «يک تکه نان» فضايي طنز دارد، آيا اين روال را خودتان اين طور پيش برده ايد يا اينکه تصادفي شکل گرفته است؟

فکر مي کنم کاملاً تصادفي بوده، يعني براساس موضوعات و موقعيت هايي که پيش آمده اين اتفاق افتاده است. ولي اگر فرضاً به من دائم پيشنهاد کار طنز شود سعي مي کنم آن کار طنز را انتخاب کنم و بسازم. يعني کار طنز وسوسه يي در من به وجود مي آورد و کارهاي ديگر حتي اگر خيلي عميق و دوست داشتني باشند به حد کارهاي طنز نمي رسند. البته منظورم هر نوع کار طنزي نيست، بلکه بايد کاري باشد که عرصه هاي تازه يي را کندوکاو کند. ولي باز هم بستگي به موقعيت هايي که پيش مي آيد فضاي فيلم هايم مي تواند شکل بگيرد، مثلاً همين فيلمنامه «امضا» که درباره اش گفتم کاملاً جدي و غيرطنز است، البته کار طنز هم به نظر من جدي است ولي با اين تفاوت که در عالم طنز مطرح مي شود. در فيلمنامه «امضا» طنزي به آن معنا وجود ندارد و کار خاصي است که يک جور تعابير و تفسيرات خاصي در آن هست.

-کار جديدتان «پاداش» هم ظاهراً سوژه اش طنز است.

بله، «پاداش» کاملاً طنز است ولي فيلم بعدي ام «امضا» طنز نيست.

-البته طنز «هميشه پاي يک زن در ميان است» هم خاص است. يادم است يک بار گفته بوديد که از نوع طنز باستر کيتوني است، يعني در عين جديت تماشاگر را مي خنداند.

فيلم «هميشه پاي يک زن در ميان است» به نظرم خيلي فيلم خاصي است، يعني فيلمي است که اصلاً ساختار کلاسيک ندارد و تماشاگر را آماده نمي کند براي ديدن فيلمي که قصه يي با روال معمول و روتين داشته باشد، در واقع يک جور کلاژي است که در عين حال مي توانيم بگوييم کلاژ هم نيست، يعني در عين اينکه داستاني دارد نقل مي شود اما از آن ويژگي هاي فيلم هايي که کلاژ هستند هم بهره مي گيرد. بنابراين مي توانم بگويم اساس طنزي که در فيلم دارد شکل مي گيرد مثل طنزهايي نيست که تا به حال من کار کرده ام. شايد اگر بتوانيم مقايسه کنيم (که باز هم مقايسه دوري است) مقداري از نظر نوع نگاهي که به اتفاقاتي که در داستان رخ مي دهد و به شخصيت هايي که در قصه وجود دارد مربوط مي شود، يک جورهايي شبيه «گاهي به آسمان نگاه کن» است اما از يک زاويه ديگر و به نظرم با يک حس کاملاً پخته تر از آن کار. يعني تاثيرگذاري مقاطعش حتي از فيلم «گاهي به آسمان نگاه کن» بيشتر است و امکان جذب مخاطبش هم از آن فيلم بيشتر است. از نظر ساختماني هم طنزش از نوعي است که در کارنامه من تا به حال وجود نداشته و براي اولين بار از اين نوع جنس نگاه طنزآلود استفاده شده است که جاهايي طنزش در واقع غمگينانه مي شود، جاهايي تلخ مي شود و جاهايي تند مي شود و در واقع لبه انتقادي و تيز پيدا مي کند. يعني تقريباً انواع و اقسام شوخي هاي مختلفي را که مي شود با موضوعات مختلف کرد در اين فيلم مي بينيم، هم از طنز موقعيت و هم از طنز کلامي استفاده کرده ايم. به هرحال مي توانم بگويم از ساخته شدن اين فيلم خودم شخصاً خيلي راضي هستم و فکر مي کنم که جاي اين جور موضوعات در سينماي ما يا حداقل در سينماي طنز ما خالي است يعني مقداري نگاه طنزآلود توام با يک نگاه روشنفکرانه که در کنار يک طنز عاميانه قرار مي گيرد و با همديگر پيش مي روند و هيچ وقت شما نمي توانيد حس کنيد که آيا اين فيلم مي خواهد با مخاطب عام ارتباط برقرار کند يا مخاطب خاص. سعي کرده ايم که هر دو اينها را با همديگر ترکيب کنيم. خودم شخصاً تمايل دارم در فيلم ها اين اتفاق بيفتد، يعني ما صرفاً براي مخاطب خاص فيلم نسازيم و صرفاً براي مخاطب عام هم فيلم نسازيم، بلکه بتوانيم تا جايي که امکان دارد اين دو را با همديگر ترکيب کنيم و هر دو گروه را بتوانيم تحت تاثير قرار دهيم. طبيعتاً خيلي کار دشوار و سخت مي شود ولي اگر اين اتفاق بيفتد به نظرم به فيلم مطلوبي مي رسيم که سينماي ايران بايد دنبالش باشد.

-صحنه يي در فيلمنامه هست که شخصيت اصلي زن با بازي گلشيفته فراهاني به خاطر مشکلاتي که برايش به وجود آمده مي زند زير گريه و شما گفتيد که در اين صحنه تماشاگران قرار است بخندند. تضاد موجود در اين صحنه به نظر جالب است.

از اين جور لحظات در طول فيلم زياد داريم، در همين صحنه يي که گفتيد تماشاگر مي تواند استنباط طنز کند اما درونش يک جور تلخي آن گريه هم وجود دارد. يعني در مجموع صحنه تلخ نيست و آن اتفاق يک جور در ادامه فرآيند طنز و موقعيت کمدي است که براي قهرمان قصه به وجود آمده ولي وقتي که قهرمان قصه گريه مي کند کاملاً گريه اش را باور مي کنيد و مي پذيريد که هر کس ديگري هم جاي او باشد الان واقعاً اينقدر کم مي آورد که شروع مي کند به گريه کردن، ولي نوع بازي خانم فراهاني طوري بود که در همان صحنه گريه کردنش باز هم رگه هايي از طنز وجود داشت و ايشان اين توانايي را داشت که به خوبي اين تضاد را در بازي اش نشان بدهد و اين تضادي است که چون در بطن زندگي وجود دارد اگر بتوانيم چنين موقعيت هايي را بيشتر در فيلم مان داشته باشيم فکر مي کنم اصلاً با يک حس متفاوت روبه رو مي شويم. در واقع وقتي چنين ترکيب متضادي در فيلم وجود داشته باشد گروه بيشتري از مخاطبان جذب فيلم مي شوند و آدم ها مي توانند به تناسب روحيه خودشان استنباط طنز يا تراژدي کنند، يعني هر دويش را در کنار همديگر احساس کنند، اين بستگي دارد به سطح فکري و نوع نگاه و جهان بيني شان که چطور به موقعيت خانم ها توي جامعه فکر مي کنند. وقتي شما چنين موقعيتي را به وجود مي آوريد اين حس کاملاً در مخاطبان فيلم به وجود مي آيد و به نظر من باعث مي شود آن شکل هرمنوتيک به وجود بيايد، يعني هر کسي از زاويه ديد خودش تعبير و تفسير خاص خودش را داشته باشد و بتواند بهره و لذت خودش را از تماشاي اثر ببرد. وقتي چنين شکلي پيدا مي کند مي توانيم بگوييم که هم دسته مخاطبان عام به فيلم توجه مي کند و هم گروه مخاطبان خاص.

-اين فيلم هم مثل «ليلي با من است» و «مارمولک» با خط قرمزها سروکار دارد؟

بله، تقريباً. (مي خندد) اميدوارم بعد از نمايش اش در جشنواره در اکران عمومي دچار مشکل نشود، يعني آن اتفاقي که براي مارمولک افتاد، براي اين فيلم پيش نيايد.

-مهران مديري انتخاب شما بود يا تهيه کننده؟

بخشي از انتخاب آقاي مديري برمي گردد به تهيه کننده، چون به هر حال آقاي مديري به نظر من علاوه بر اينکه آدم توانايي است در اجراي نقش اش و در واقع با کاري که انجام مي دهد، مي تواند خوب خودش را آداپته کند و اصلاً دوست دارد اين اتفاق بيفتد که با يک شخصيت و تيپ کاملاً متفاوت ظاهر شود و توانايي انجام اين کار را هم دارد. به هر حال از يک زاويه ديگر هم جزء سوپراستارهايي است که طرفدار مردمي زياد دارد، يعني همين که بگوييم توي فيلمي آقاي مهران مديري دارد بازي مي کند خود به خود يکسري از مخاطبان علاقه مندند که بيايند اين فيلم را ببينند. اين بخش از حضور ايشان برمي گردد به تهيه کننده و اينکه دلش بخواهد يا شرايط و موقعيتي پيش بيايد که توي فيلم آدمي مثل مهران مديري حضور داشته باشد که بتواند حيطه مخاطبان عام را افزايش دهد. اما واقعاً آقاي مهران مديري جزء بازيگراني است که مي تواند کاري کند که مخاطبان خاص را هم به خودش جلب کند، يعني اينقدر متفاوت ظاهر شود و شکل متفاوتي پيدا کند که بتواند در واقع تحسين آنها را از نظر نوع بازي و تغيير قالبي که در آن بوده به وجود بياورد. تا حد زيادي اين اتفاق در اين فيلم افتاده است، البته چون شخصيت خيلي متفاوتي به نام وکيل «جاهد» را توي فيلم بازي مي کند که از نظر واقعيت بيروني اش آدمي نيست که خيلي توي جامعه نمونه اش را داشته باشيم. خيلي آدم خاصي است با يک تئوري خاص نسبت به خانم ها و فرضيه هاي مختلفي نسبت به زنان و نقش و تاثير آنها در جامعه دارد. در واقع شخصيتي که آقاي مديري نقش او را ايفا کرده است شخصيت کاملاً خاصي است که يک جوري بيانيه يي که از طريق فيلم قرار است ارائه شود از زبان اين شخصيت گفته مي شود که از همان نقطه هم شروع مي شود و اين آدم به تدريج شروع مي کند به استحاله شدن و تغيير موضع دادن نسبت به خانم ها. آقاي مديري در اجراي اين نقش با آن ظرايف و جزئياتي که داشت خيلي خوب از عهده اش برآمده است. به هر حال رفتن سراغ آقاي مديري صرفاً به اين خاطر نبوده که ستاره يي وجود دارد به نام مهران مديري و اينکه ما اگر او را بياوريم توي فيلم مان مي توانيم مخاطب بيشتري داشته باشيم، بلکه انطباقي که مهران مديري با اين شخصيت داشته و مي توانسته اين انطباق را به وجود بياورد و آن نقش و شخصيت را خوب جلوه دهد باعث شد که ايشان را انتخاب کنيم.


منبع خبر : اعتماد
شنبه,20 بهمن 1386 - 1:28:5

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.78873705864 seconds.