|
|
|
صداها
|
|
|
(93 رأي)
گارگردان : فرزاد موتمن |
دو خواهر
|
|
|
(1340 رأي)
گارگردان : محمد بانکی |
|
|
|
|
|
|
صبح روز اول - یادداشتی بر کتاب تنگنا به مناسبت برگزیده شدناش در جشن کتاب سال | |
سینمای ما - رضا کاظمی: این یادداشت را دو سه روزی پس از موفقیت کتاب تنگنا در نخستین جشن کتاب سینمایی سال می نویسم. پرسش آغازین من این است : انگیزه این یادداشت ، کتاب تنگنا است یا شخص هوشنگ گلمکانی؟ پاسخ: هردو. *** کتاب تنگنا چیست؟ یک تک نگاری وسواس گونه و مفصل و شیداسرانه درباره فیلمی که نویسنده در روزگار دیدنش مسحور و شیفته اش شده ، در حالی که چندبار در خود کتاب و مصاحبه ها تاکید می کند که هیچ گونه سمپاتی با علی خوشدست ( ضد قهرمان فیلم !)ندارد . قضیه کمی پیچیده شد. پس راز این دلبستگی در چیست؟چگونه می شود شاهد تماشای فیلمی آنارشیستیک یا به تعبیر دقیقتر نهیلیستیک بود که به شدت فردمحور است و همه کششهای دراماتیکش را از نمایش زخم و رنج و فروپاشی مردی ضد اجتماعی ( Anti social) میگیرد و با او و رنجهایش همدل نبود ولی فیلم را دوست داشت.؟ من هم با تماشای تنگنا هرگز با علی خوشدست همدلی نکردم .دست بر قضا در همین چند سال عمرم و بخصوص در دوران پر فراز و نشیب دانشجوییم افرادی همچون علی خوشدست را زیاد دیده ام و اصلا از این دست افراد خوشم نمی آید . نگفتم لمپن چون شک دارم علی همه شناسه های یک لمپن را داشته باشد .دست کم لمپنیزم او بر خلاف لمپنیزم آنارشیستیک ،فردگرایانه و آرمان خواهانه قیصر شباهت بیشتری با لمپنیزم پوچ گرایانه ابی در فیلم کندو دارد.هرچند همان اندک مایه های اسطوره وار ابی و همان اندک نشانه های آرمان خواهی اش هم در علی خوشدست به چشم نمی خورد. تنگنا اگر شخصیتی همدلی برنگیز نداشت، ولی همچنان از دردهای روزگار خویش سخن می گفت. دردهایی که شاید ناآگاهانه ولی عمیقا ریشه در برآیند تفکر خودویرانگر نسل جوان آن روزگار داشت. علی خوشدست قربانی همه چیزهایی بود که پیش از آن سپیده دم شروع فیلم در زندگیش رخ داده بودند و نیازی به بازگفتن آنها نبود. تنگنا برشی از زندگی مردی بی آرمان و پا در هواست. حتی پادرهواتر از حضور همین سعید راد در نمای پایانی صبح روز چهارم که آشکارا فیلمی در همان حال و هوای تنگناست. اتفاقا بخش عمده ای از ارزشهای راستین فیلمی چون تنگنا- با همه کاستی هایش- در مقایسه با این شبیه ترین فیلم سینمای ایران به آن یعنی صبح روز چهارم ساخته کامران شیردل خودش را نشان می دهد. تنگنا فیلمی است در روایت رنج آدمهای ته کشیده، و این درست از دل تجربه های سیاه و دردمندانه فیلمسازی سر بر می آورد که سینما را واگویه درون دردمند خویش میکند تا شاید از ان رهایی یابد درست در نقطه مقابل ، صبح روز چهارم ، فیلمی است روشنفکر نمایانه برای سینما و تمام کوشش کارگردان رسیدن به تجربه ای در فرم و روایت است با دوری گزینی آشکار از نشانه های جامعه شناسانه بومی و ایرانی. من فکر میکنم: آنچه بیشترین توجه گلمکانی را درباره تنگنا - دست کم ،امروز- بر می انگیزد. نگاه فیلمساز به جامعه و کوچه و خیابان آن سالها ست. تنگنا فیلمی پرسه زن است و در پس زمینه همه حضورهای علی خوشدست، تصویر جامعه شناسانه دقیقی از آن دوران به یادگار می ماند. در حالی که سینمای آن سالها در چند تصویر و فضای تکراری و به شدت جدامانده از جامعه بیرونی خلاصه می شد، تصاویر تنگنا سند روشنی از حال و روز تهران دهه پنجاه و شمایل های اجتماعی اش است .همچون کندو که شب رنگی تهران را بیشتر و بهتر از هر سند تصویری دهه پنجاه برای همیشه به یادگار گذاشته. بخش عمده ای از پرداخت وسواس گونه ( من این واژه وسواس را در این نوشته به معنی کاملا مثبت و به منزله نوعی کمال خواهی به کار می برم) گل مکانی در کتاب هم صرف باز خوانی و باز یابی دقیق نشانه ها و مختصات وقوع داستان و موازی سازی تهران دیروز و امروز گردیده. او همچنین به طور جامع به روند شکل گیری فیلمی نامتعارف در دل سینمای عقیم و بی طراوت آن روزگار می پردازد. سینمایی که جز اندک مواردی ،در آن سالها ، نشانی از نو خواهی و اندیشه غیر فرمایشی ندارد.خواننده خردمند، خود به تطبیق نمونه های تاریخی می نشیند. علی خوشدست اگر زورش به همه آن جامعه ای که او را محکوم به تباهی کرده نمی رسد می تواند در سکانس به راستی تلخ پایانی فیلم روی شهر بزرگ پر هیاهو اق بزند و من که جوان این روزگارم با او همراه شوم- در مورد این سکانس با گلمکانی هم عقیده نیستم- ، حسی که با دیدن سکانسی مشابه و ادای دین کننده در فیلم خوب طلای سرخ جعفر پناهی به دست نمی آورم و البته نمی دانم چرا. *** به عقیده من حتی اگر گلمکانی جز همین انتشار منظم و آبرومند ماهنامه فیلم هیچ آفرینش فرامتنی نداشت ، جایگاهی والا در قلمرو فرهنگ و سینمای این سرزمین برایش به یادگار می ماند. من با شناخت اندکم نسبت به گلمکانی دو مشخصه را در او آشکار می بینم. 1- روشمندی خدشه ناپذیر 2- نوجویی و گریز از فسیل شدن این رویکرد ،آثار خجسته ای برای ادبیات سینمایی ایران به همراه داشته. از مهمترین آثار خوانش مستمر و پی گیرانه و ویرایش او در ماهنامه فیلم در طول سه دهه، شکل گیری ناخودآگاهانه نوعی ادبیات موسوم به ادبیات نقد سینمایی است. دست کم روزگاری که من کودکی بیش نبودم و مجله فیلم را می خواندم حضور نگاهی فرادست همه متون را به روشنی احساس می کردم. نگاهی که واژه ها و گزاره ها را پالوده میکند و وسواسی گاه بیش از حد بر واژه ها دارد و از همین گونه است کوشش برای به دست دادن ترجمه های درست و رسای متون و عبارات سینمایی. همین حالا که این نوشته را می نویسم شک ندارم اگر به ویرایش گلمکانی سپرده شود چند تا اشکال حسابی از تویش در می آید... ب-گلمکانی از معدود افرادی است که این شانس را داشته - و البته این همت را هم به آن افزوده- که بخشی از رویاهایش را تححق بخشد. او پیش از تنگنا کتابی خواندنی و ارزشمند درباره فیلم آوای موسیقی ترجمه کرد و به این شکل ادای دینی شایسته به فیلم محبوب و بالینی اش ابراز نمود. وسوسه تنگنا از سالها پیش با او بود و او بارها و به مناسبت های گوناگون از این عشق سخن گفته بود. چه خوب که او به این آرزوی چندین ساله اش هم رسید. خدا کند شما هم به آرزوهایتان برسید.
منبع خبر : سینمای ما | جمعه,21 دی 1386 - 21:31:12
| آرشيو | | |
نظرات
شنبه 22 دي 1386 - 0:16
-1 |
|
|
|
وبسایت بی نظیری دارید دوست گرامی. به کلبه درویشی ما هم سری بزنید و شادمان کنید. سپاس دستانتان پر توان
|
الهام
شنبه 22 دي 1386 - 0:18
1 |
|
|
|
وبسایت بی نظیری دارید دوست عزیز. به کلبه درویشی ما هم سری بزنید و شادمان کنید. سپاس دستانتان پر توان
|
مونیکا بلوچی
شنبه 22 دي 1386 - 0:27
2 |
|
|
|
کتاب واقعا جالبیه
|
يك هم كار!
يکشنبه 23 دي 1386 - 15:7
-1 |
|
|
|
مي داني دوست عزيز، اولين ايرادي كه هوشنگ گلمكاني از اين يادداشتِ كوتاه ات مي گيرد چيست؟! اين كه خودت را نتوانسته اي پشتِ نوشته ات پنهان كني. استاد عقيده دارد، نامي كه هنوز «نام» نشده و كسي با علايق و عقايدش آشنايي ندارد؛ بايد اين توانايي را داشته باشد كه در تجربه هاي اوليه، «خود»ش را پشت نوشته اش پنهان كند. اين آموزه گران قدر گلمكاني را، كه همان روز اول و در برخورد اول به ام گوشزد كرد، تازه دارم هضم مي كنم!
|
اضافه کردن نظر جدید
|
|
|