سينمای ما - شوالیۀ بی سرزمین، درپی فتح مغولستان خارجی!
پنجشنبه 19 فروردين 1389 - 19:7

I نظرسنجی I

جذاب ترین سریال نوروزی امسال تلویزیون کدام بود؟




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


هیچ


  (115 رأي)

گارگردان :
عبدالرضا کاهانی
به رنگ ارغوان


  (51 رأي)

گارگردان :
ابراهیم حاتمی كیا
تسویه حساب


  (55 رأي)

گارگردان :
تهمینه میلانی
پوپک و مش ماشاالله


  (50 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
طهران تهران


  (110 رأي)

گارگردان :
داریوش مهرجویی



شوالیۀ بی سرزمین، درپی فتح مغولستان خارجی!


مصطفی جوادی: می گویند محسن مخملباف دیگر به هیچ جا بند نیست، از دست رفته است و از این حرف‌ها.چنین افسوس خوردن هایی جداً عجیب است. افسوس این که مثلا سینمای او دیگر زبان حال هیچ کس نیست، در حالی که مروری بر آثار او نشان می دهد، که این آثار همواره بیشتر منطبق با افکار و دغدغه های شخصی و موسمی او شکل گرفته اند. او در 17 سالگی در راستای هیجانات انقلابی اش به زندان افتاد و طی آن چهار سال داشت تصمیم گرفت سلاح قبلی اش را با سلاح فرهنگ و هنر عوض کند تا با آن نبرد با ناهنجاری های مورد نظرش برود. اوایل دهه 60 او چهره شاخص حوزه هنری و پیش قراول اسلامی کردن سینما بود. حوزه ای که در آن سال‌های پس از انقلاب با نفوذ فراوانش ، بستری بود برای به جریان‌ساز کردن اندیشه های دیروز او. مخملباف تحت لوای سینمای دینی ، به زورآزمایی با تمام جریاناتی پرداخت که در نوجوانی دست اش به آنها نمی رسید. حذف غیر خودی ها ودستورالعمل های او در باره قواعد سینمای جدید و این جور چیزها. در همان سال‌ها او سه اثر ابتدایی اش را ساخت. او در توبه نصوح، استعاذه و دو چشم بی سو، به بصری کردن ایدئولوژی ها و نمود ظاهری باورهایش پرداخت. مجموعه آثاری که مخملباف با سرپرشوری که داشت و با تلقی اش شخصی اش از دین می خواست همه جهان را به راه راست هدایت کند. در کنار آن سه اثر شعارگونه، که حالا کلاس های اخلاق مدارس و مساجد هم حوصله نمایش شان را ندارند، مخملباف اثر ادبی اش یعنی (( باغ بلور )) را هم منتشر کرد . مجموعه ای از این ها به اضافه پوپولیسم و جاروجنجال هایی که آن روزها در بیانات تندش وجود داشت، او را به عنوان یک سینماگر جنجالی در مرکز توجه قرار داد.اما با ساخت بایکوت در سال 64 بود که مخملباف توانست با نزدیک تر کردن مقالات مصور قبلی اش به زبان عمومی سینما، جایگاه خود را به عنوان مهمترین فیلمساز آن دوران تثبیت کند. او در اثر ضدمارکسیستی اش قصد داشت به تخریب جریانات چپ آن روزهای انقلاب بپردازد. اما طولی نمی کشد که مخملباف از موضع موافق سرسخت خارج می شود و شمایل یک منتقد را جذاب تر می بینید. سیری که با ساخت عروسی خوبان در سال 67 آغاز شده بود. دگماتیسم یکی از ویژگی های همیشگی او بوده است. تندروی‌های مخملباف در بیان ایده‌هایش، عروسی خوبان را به یک جیغ بلند تبدیل کرد. با مضمون این که چرا همه چیز آن طور که ما می خواهیم نیست. اما شاید این تغییر موضع، ناشی از استقبال جریان خاص تر جامعه از آثاری مثل دستفروش و بایسیکل ران باشد. ستایش‌گران تازه ای که برای همراه نگه داشتن آن‌ها دیگر نمی‌شد همان طرز فکر قبلی را ادامه داد. مخملباف در دستفروش که یک شوک بزرگ برد، توانست منتقدان را نرم کند. آن هم با اختلاط سبک هایی که نمود آن ها در اثرش نشان می دهد که تا چه حد به عمق آنها پی برده است! ترکیب عجیبی که خودش عنوان (( سینمای قرآنی )) را به آن داده بود. دستفروش توانست با بردن مضمون به لایه های زیرین تر ، دیدگاه او را عمیق تر جلوه دهد. در حالی که تصویر مخلباف پیشین به گونه ای بود که وقتی زرین دست را برای فیلمبرداری کارش خبر کرد، زرین دست ترسیده بود که یعنی او چه کار می تواند با من داشته باشد! بسیاری شیفته اختلاط واقعیت و خیال، به خصوص در اپیزود دوم آن فیلم شدند.پدیده ای که حالا بیشتر ناکامی در خلق فضای سورئال و از دست دادن بیان رئال به نظر می رسد. مخملباف البته به خاطر عقیم بودن آثارش در رساندن لایه های عمیقی که خود مدعی وجود آنها می‌شد، شروع کرد به سنجاق کردن فایل های تشریحی بر فیلم هایش در مطبوعات. تا به این شکل اشارات سراسر فلسفی و ماورای فهم اثرش منتقل شود. گنده گویی های فلسفی برای او یک توهم فرهیختگی بیش از حد را به همراه داشت. هیچ کس را قبول نداشت و مثلا با تجربه ای مثل باغ بلور، هوشنگ گلشیری را یک تکنسین ادبی می خواند. آفت بزرگ او در این دوران، باز شدن پایش به جشنواره ها و چشیدن طعم آفرین های مارکو کولر و هم قطارانش بود. آب و هوای ونیز و برلین روی فکر او تاثیرات عجیبی گذاشت. او با دگردیسی های ایدئولوژیک تمام نشدنی اش ، در جشنواره نهم با ((نوبت عاشقی)) و(( شبهای زاینده رود)) ، یک سیلی محکم به تمام کسانی زد که فکر می کردند می‌شود روی او حساب کرد.او بعد از آشنا شدن با لیبرالیسم و نسبیت وکارل پوپر و این چیزها ، دست به ساختن آثاری زد که فهم لحظه ای اش را از آن مفاهیم به خوبی آشکار می کرد. اینکه مثلا (( من نوشابه می خورم پس هستم)) سوغات فلسفی او در آن روزها بود . این اولین تزلزل نگاه او نبود ولی شدتش حسابی توی ذوق زد و مسیرش را کج جلوه داد.. اگر فکر می کنید کج شدن از مسیر کج تنها نتیجه اش راستی است، باید بگویم با مفهوم (( کج تر )) آشنا نیستید.
تلاطم زندگی شخصی او( که ابدا ربطی به ما ندارد) و از طرفی فشارهای ناشی از توقیف دو فیلم آخر، آشفتگی های او را تکمیل می کنند و آثاری چون ناصرالدین شاه آکتور سینما ، هنرپیشه و سلام سینما از دل این روزها بیرون می آیند. درناصرالدین شاه.. او اثری ستایشگرانه ساخت تا با آن یک(( ببخشید )) بزرگ بگوید به عقبه سینمای ایران و کسانی که قبلا گفته بود حاضر نیست با آن ها توی یک لانگ شات قرار بگیرد. کسانی مثل مهرجویی که موقع اکران اجاره نشین هایش، مخملباف می خواسته یک نارنجک به خودش ببندد و او را بغل کند که گویا خوشبختانه استخاره کرده و ماجرا به خیر گذشت! گرچه او ببخشید گفتن را مشق کرد اما هیچ وقت آن را یاد نگرفت. او همواره دگرگونی هایش را به (( پیشرفت )) تعبیر کرده و با نفی گذشته می خواسته که حالش را باور کنیم. اما نمیشد این ((حال )) را جدی گرفت، چون چند وقت دیگر، همین حال به گذشته تبدیل میشد و باز همان ماجرا . کسی دیگر حوصله وفق دادن خودش را با پیچ و تاب های او نداشت وغیر قابل پیش بینی بودنش این نگرانی را ایجاد میکرد که نکند فیلم بعدی او مثلا درباره (( پروگرسیو راک)) باشد! بعید نبوده و نیست .گبه و سکوت، با شاعرانگی بصری و بیان انتزاعی شان بیشتر به مذاق مخاطبان جشنواره ای خوش آمد. حمایت موقت آنان از آثار این چنینیِ سینمای ایران دل گرمی تازه ای برای مخملباف ویارانش بود.
زمان ظهور مخملباف های دیگر هم فرا رسیده بود. شروع حمایت ها از سمیرا و بقیه اهالی خانواده برای فیلمسازی دسته جمعی! این حمایت ها به ساخته شدن (( سیب)) در سال 76 توسط سمیرا مخملباف منجر شد. ستایش این فیلم در جایی مثل کن، لذتی بود که الگوی حرکتی مخملبافان را در سالهای بعد شکل داد. یکی از مدهای فیلم سازی در آن دوران بردن دوربین به کشورهای محروم و زوم کردن روی نان خشک و این چیزها بود. آن‌ها در زمینه این ژست های انسان دوستانه، آوانگارد بودند. ((تخته سیاه)) سمیرا در سال 76 و نهایتاً اثر جهانی خود او یعنی سفرقندهار در سال 2000 که با آن حسابی دیده شد و مخلباف کاملاً در قالب یک روشنفکرِ سبز اندیش فرو می رفت. این واژه که همین الان به وجود آمد به کسانی گفته می‌شود که دور هم جمع می‌شوند و درباره اینکه چقدر گل و بلبل در جهان کم است بلوا راه می اندازند و آخر سر به کسی که بیشتر شلوغش کرده جایزه می دهند و او هم جایزه اش را به مثلا فلان دختربچه افغان تقدیم میکند. به این شکل کاراکتر گاندی وار آن آدم تا حد شوالیه ارتقا می یابد. این نشانی است که مخملباف همان سال ها از کشور فرانسه دریافت کرد.
او دورنمای سینمایش را خیلی خوشبینانه ترسیم می کرد و آن نوع از سینمای ایران را بیشتر از یک مد، یک ((موج)) می دانست که سینما را دربر گرفته است. سفر قندهار با استفاده ابزاری اش از فقر و عقب ماندگی ، تا چند سال توانست به کاراکتر جدید او هویت بدهد. هویتی که با از مد افتادن آن نوع سینما ، رنگ باخت. اما اتفاق جالب، خبر تروریست از آب درآمدن بازیگر سفرقندهار و موضع جالب تر مخملباف در این مورد بود. او که ابتدا از گذشته این آدم کاملاً اظهار بی اطلاعی کرده بود، با افتخار تمام می گوید: من از یک قاتل آمریکایی، یک مصلح ساخته ام که از خشونت پیشیمان است!
مخملباف بعد از چند تلاش دیگر در افغانستانی که دیگر او را نمی خواست، کارش تمام شده بود و تصمیم گرفت چمدان اندیشه های فلسفی اش را به تاجیکستان ببرد و از دل آنها چیزی مثل(( سکس و فسلفه)) را به جهان ارائه کند. او با برداشت خام دستانه اش از عشق و اروتیسم، حرف تازه ای برای جهان نداشت. فیلمی که از طرف تاجیکستان به اسکار رفت و دیپروت شد و با وجود آن عنوان آنچنانی اش هم نتواسنت در ایران توجه برانگیز باشد. مخملباف پیش تر از اینها از دایره حساسیت ما خارج شده بود.دیگر آن کسی نبود که مردم توی اتوبوس، هوس میکردند خودشان را به جای او جا بزنند. حالا کسی مثل ده نمکی ، قول می‌دهد که مخملباف نشود!
تنها چیز باقی مانده ((حاشیه)) بود. اوایل امسال خبر منفجر شدن بمبی زیر پاهای (( اسب دوپا)) ، آخرین کار سمیرا مخلباف بیشتر از خود بمب صدا کرد.آنها با یک فیلم شش دقیقه ای که از آن صحنه انفجار با دوربین 35 گرفته بودند به یک کنفرانس خبری در کن دعوت شدند و مخملباف در حالی که با کت و شلوار فراک و پاپیونش کنار سمیرا راه می رفت، فریاد میزد که ببینید میخواهند صدای مارا خاموش کنند! او با احتمال 80 درصدی ملیت ایرانی بمب انداز را هم کشف کرده بود و گفت که ((اگر کشته شوم کار حکومت ایران)) است. گذشته از اینکه او چنین عدد دقیقی را ازکجا آورده ! نگفت که چرا فکر می کند برای آنها خطرساز است. او گفت که چهار بار دیگر هم به او و خانواده اش سوء قصد شده. دو بار سر سفر قندهار و دوبارهم سر(( لذت دیوانگی)) ساخته حنا مخملباف. گویا کارگردان14 ساله ما را دوبار دزدها خواستند که بربایند. درحالی که او فقط داشته از پشت صحنه فیلم خواهرش( پنج عصر) فیلم می گرفته ، تا زمانی که همه خانواده به سفرهای جشنواره ای میروند، توی خانه تنها نماند!
این گونه اظهارات که به نظر می رسد بیشتر از توهم توطئه ناشی شده باشد، منحصر به شخص او نیست . سمیرا معتقد است به جشنواره رم پول داده اند تا فیلم پدرش را نشان ندهند. با همه این ها مخملباف در تاجیکستان هم آن هویت گمشده را پیدا نکرد. افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان و چه می دانم مغولستان خارجی! وقت این است که بپرسیم حقیقتا او دنبال چیست؟ حالا هم که نوبت هند است. (( فریاد مورچگان)) اثر آخر او بیش از هرچیز غم انگیز است.صرفاً به این خاطر که می بینی یک نفر بعد از بیست وچند سال فیلم ساختن، چیزی به عمق نگاه و درک هنری اش افزوده نشده. همه چیز همانقدر شعاری و سطحی است که مثلا در توبه نصوح بود.صحنه تصویر گرفتن زوج جوان، از خیابان های مصیبت زده و گفتن این نریشن (( فقر...بدبختی...ناتوانی)) می تواند گویای زمختی بیان سینمایی او در این روزهای پختگی باشد. فیلم به شدت شکست خورده و مخملباف به همان ((سینمای بی خطر))ی که دیگران را به آن متهم میکرد رسیده است. درحالی که او چند وقت دیگر باید به عنوان رئیس سالِ آکادمی فیلم آسیا ، سینمای درست را به هنرجویان آموزش دهد. اخیراً هم که خبر سند دار شدن (( بریدن)) او را شنیدیم.گویا فرانسوی ها شوالیه شان را پس گرفتند. حالا پاسپورت موسیو مخملباف فرانسوی است. قصه او قصه شکل عوض کردن ها و نرسیدن هاست. او همیشه پشت ((جلد)) بوده ولی خداکند خودش وقت کرده باشد پشت این جلدها را ببیند. ببیند و شاید درفیلم بعدی اش برای ما بگوید. فیلمی که امیدوارم درباره
(( پروگرسیو راک )) نباشد.

پنجشنبه,12 مهر 1386 - 13:17:57

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

حمید قدرتی
شنبه 14 مهر 1386 - 14:45
0
موافقم مخالفم
 

دستت درد نکنه . خوب بود .

سعیدمنصوری
پنجشنبه 19 مهر 1386 - 13:59
0
موافقم مخالفم
 

بالاخره مخملباف مخملبافه! هر چی دوست داری بنویس وبگو تا خسته بشی!والا به خدا!

فاطمه علی اکبریان
شنبه 26 آبان 1386 - 14:56
0
موافقم مخالفم
 

موضع گیری بی منطق بود. فریاد مورچگان زیبایی خاص خودش را دارد که فقط از عهده مخبلباف در می اید.

حسود!

یوسف
جمعه 3 اسفند 1386 - 3:38
-1
موافقم مخالفم
 

خیلی بی منطق بود، لطفا با مطالعه بیشتر و بدون عینک تعصبات صحبت کنید

پیام
جمعه 8 آذر 1387 - 7:6
-1
موافقم مخالفم
 

پیام:

آیا انسان به دین، مذهب ، فرقه بازی و .... سه میلیون خدا نیاز دارد؟

آن هم در نکبت و فقر ؟!!!

آیا کشور های تولید کننده عمده جهان، همانند ما مصرف کنندگان ، اینگونه به خرافات و مسایل ذهنی و تخیلی می پردازند؟!!!

ذهنیت ---> خرافات واقعیت ---- > حقیفت

و آیا خورشید مهربان ما هنگام طلوع از انسان ها پرسش مذهبی و دینی میکند؟

«

ممد حسینی پور
سه‌شنبه 26 آذر 1387 - 8:49
0
موافقم مخالفم
 
شوالیۀ بی سرزمین، درپی فتح مغولستان خارجی!

دوست عزیز حرفت به دلم ننشست. لابد یک جای کارت اشکال دارد. بگرد ببین کجاست!!


سه‌شنبه 4 اسفند 1388 - 11:18
0
موافقم مخالفم
 

واقعآ با این فیلم ساختنش کسی که نداند به دنبال چه هست عاقبتش می شود مجاهدین خلق که به منافقین تبدیل شدند

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.732195138931 seconds.