chand setare baraye cafe setare?!!
سامان مقدم ناامیدت نمی کند! جهش های او همیشه بیشتر از یک قدم بوده.از "سیاوش" به "پارتی" و بعد "مکس" و حالا هم "کافه ستاره".مطمئن نیستم که این فیلمو دوست دارم یا نه! ساختار ۳ اپیزودی و تودرتوی این فیلم و فضای ایرانی آن عجیب به دلم نشست.بازیهای منسجم و قوی بازیگران هم در نوع خود دیدنی بود.فضای تاریک و قهوه ای رنگ فیلم که مناسب با شرایط قهرمانانش رنگ گرفته بود حکایت از دقت و ظرافت سازندگانش می کرد.یکی از نکاتی که خیلی خوشم اومد استفاده از رنگ قرمز در صحنه های عاشقانه بود.مثلا لباس ملوک وقتی پسرجوان مهمانش بود یا ژاکت سالومه در سکانس رومانتیکی که زیر باران و با ابی داشت. همه چیز مهیا بود تا "کافه ستاره" بدرخشدو برای خود جائی در دل روشنفکران غرغرو باز کند که صدائی آمد!! خبر کپی بودن این فیلم از روی یکی از بهترینهای سینمای مکزیک به سرعت شیوع آنفلونزای مرغی همه جارو گرفت! و این بهانه خوبی بود که از تعداد ستاره های اهدائی به این فیلم کم شود.(آخه برادر من کپی می کنی بکن.اما انقدر تابلو؟! حتی اسمارو هم ضابلو گذاشتی که! نمی شد اسم ابی رو بذاری کامبیز؟! یا صحنه دردو دل نیکو خردمند با اون پیرمرده تو خیابون رو یه کم تغییر می دادی؟ یه کم حرفه ای تر عمل می کردی خوب!!).شخصا یک ستاره دیگه به خاطر پایان به روش ماستمالیشن از این فیلم کم می کنم! آنقدر ماستکی بود که نصف مردم از سالن خارج شده بودند چون فکر می کردند فیلم ۵ دقیقه قبلش تموم شده! یه نکته دیگه راجع به بازیها بگم و تمومش کنم.رویا تیموریان عالی بود.عاشق نفس گرفتنش بین ادای کلمات شدم.کی باور می کنه این همون رئیس بند زنان در "زندان زنان" باشه؟ در حق هانیه توسلی اجحاف شد! می شد بیشتر از اینها به نقش سالومه پرداخت.هانیه با "شبهای روشن" محبوب "از ما بهترون"(روشنفکرارو می گم!!) شد و با "وفا" محبوب همه. هرچقدر فریاد بزنید افسانه بایگان خوب بود قبول نمی کنم!! نه صدا و نه نگاه "فریبا"رو دوست نداشتم. نگار فروزنده و پژمان بازغی هم که معلوم است! به خصوص نگار که اولین نقشی از او بود که اینطور به دل می نشست. فکر کنم این فیلمو دوست داشتم!!!
|