آقا يادداشت امروز را حتما بخوانيد. چند نكته دارد كه حتما بايد بهاش توجه كنيد.
اول اين كه قرار است بر و بچههاي مجله تماشاگران ( كه اميدوارم من هم جزوشان باشم و برسم كه بروم )، فردا در كافهاي جمع شوند و خبرش را ( به نقل از وبلاگ مزدك علينظري ) اين جا ميخوانيد:
"در این نمایشگاه که از روز شنبه 5 اسفند در «بوفه گالری ماه مهر» آغاز به کار خواهد کرد، Art work های تماشاگران به نمایش در می آید. دیدار با شورای سردبیری، اعضای تحریریه، دست اندرکاران و مهمانان ویژه، از برنامه های جنبی نمایشگاه است که علاوه بر روز افتتاحیه، سه شنبه های هر هفته در همان مکان برقرار خواهد بود. دقیق تر بنویسیم: روزهای 8، 15 و 22 اسفندماه، ساعت 17 تا 19.
ضمناً ساعات بازدید از نمایشگاه 9 صبح تا 8 شب است. آدرس: خیابان ولیعصر (رو به روی پارک ملت)، خیابان کاج آبادی، شماره 12، بوفه گالری ماه مهر.
بچه های تماشاگران قول داده اند که حضور فعالی در این برنامه داشته باشند. این اشتیاق آن ها نوید خلق روزهای خاطره انگیزی را به هوادارانشان می دهد."
به هر حال رفقا قرار است شنبه 5 اسفند از ساعت 17 تا 19 آن جا جمع شويم و خوشحال ميشويم اگر شما هم بياييد. اين "تماشاگران" خاطره همه ما از روزهاي جواني جامعه است. روزهايي كه مظهرش شد 8 آذر و پيروزي ايران بر استراليا. روزهاي كشف يك مدل جديد نوشتن. روزهاي زور زدن و استخوان تركاندن. روزهايي كه قشر جديدي توانست خودش را نشان دهد و به جامعه تحميل كند، و مجله تماشاگران به مديريت نادر داودي، يكي از مهمترين بسترهاي مطبوعاتي چنين حركتي بود.
نميدانم در آن سالها كجا بوديد. ولي راستاش ما بعضي از بهترين مطالبمان را براي تعدادي از بهترين خوانندگانمان، در همين تماشاگران نوشتيم. نه اين كه واقعا بهترين مطالبمان باشد، اما به هر حال خوب يا بد، اولين بار بود كه چنين مطالبي نوشته ميشد و چاپ ميشد. قبلاش نبود، چون ما نبوديم و تماشاگران اولين تمرينهاي ما براي ما شدن بود. اميدوارم كامنتهاي اين دفعه راجع به نظر و خاطراتتان درباره تماشاگران باشد. مجلهاي كه آن موقع مرد و هنوز زنده مانده. كنجكاوم كه اين كامنتها را بخوانم و به بچههايي كه عكسشان را اين جا ميبينيد نشان دهم. ديگر عمري نمانده. چهار – پنج سالي از آن روزها ميگذرد و برايم جالب است بدانم شما هم تماشاگران ميخوانديد يا نه.
اينها را به اين خاطر گفتم كه بدانيد خواندن و ديدن كامنتهايتان چه قدر برايم مهم است. باور كنيد نميدانم چرا آقاي فرهاد ترابي قهر ميكند يا آن يكي دوست ديگر، فكر ميكند جواب ندادن من به تك تك كامنتها يعني بياعتنايي. اين جا خانه خودتان است. به من چه كه دخالت كنم. مثلا دقت كنيد به اين ايميل محسن رضازاده كه آدم كيف ميكند كه يكي اين قدر خوب حرف ـآدم را ميگيرد و بازتاب ميدهد. اين طور آدم فكر ميكند كه تنها نيست:
chand vaghte pish dashtam ketabe zangha baraye keh beh seda dar miayande asare Ernest Hemingway
ra mikhandam...dar avayele ketab beh chand jomlehye mahshar barkhordam keh halam ra avaz kard...jomlehha in bood:sarasare rooz ba khodash shookhi nakardeh bood va aknoon keh shookhi mikard khod ra kheily sare haltar ehsas mikard.beh khod goft to ham dari mesle hamehye anha mishavi.to ham akhmoo mishavi...(chand satre bad in tori edameh peida mikonad):fekrash ra keh bokoni mibini keh behtarin adamha hameh baneshat boodehand.baneshat boodan keheily behtar ast.neshanehye yek chizi ham hast.mesle in ast keh ensan dar eine zandeh boodan omre javid ham dashteh bashad.in kheily pichideh bood.gar cheh edehye ziadi az anha baghi namandeh bood.na...az adamhaye shad ziad namandeh boodand.eddehye besyar besyar kami mandeh boodand...(va bad ravie dastan beh khodash in jomleh ra migooyad):agar bekhahi hamintor fekr koni to ham nemimani
بعدالتحرير: راستي، اين روزنوشت را دير آنلاين كردم، ولي هر كدام از شما كه ظرف امروز اين روزنوشت را ديد به بقيه هم خبر بدهد. خوشحال ميشوم همديگر را آن جا ببينيم..
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
امیررضا نوری پرتو
شنبه 5 اسفند 1385 - 10:9
22 |
|
|
|
دوستان تمایل به گذاشتن قرار هستند ؟
با سلام خدمت امیر عزیز و سایر دوستان . آقا درخواست من چه زود برآورده شد ؟! اگه دوستان به این دعوت امیر تمایل دارند من هم هستم . سه شنبه این هفته یا هفته های آتی - هر کدوم از اون سه تا سه شنبه مذکور - دور هم و در کنار امیر جمع بشیم . اگه مایلین من که تو کامنت قبلیم هم اظهار تمایل کردم . در خدمتتون هستم . به شرطیکه همه کامنت گذاران عزیز بیان . نظرتونو سریع بفرمایین تا برنامه رو هماهنگ کنیم . بودن در کنار شما و امیر عزیز باعث افتخار بنده است .
|
رحمن
شنبه 5 اسفند 1385 - 13:52
-17 |
|
|
|
تارکوفسکی و کلوچه های گردویی
فردا اولین حقوقم را می دهم پای هفتصد تا دی وی دی که تک تکشون رو با دقت انتخاب کردم.نمیدونم خوشحال باشم از این یا نگران چاشت فردا که حتی پول کلوچه گردوییش رو هم ندارم. بهر حال برای فیلم دیدن باید زنده باشم چون گمون نمی کنم با جسدم یه دی وی دی رام دفن کنن.فکر کنم باید بین اساتید قرعه بندازم.
|
کاوه اسماعیلی
شنبه 5 اسفند 1385 - 16:55
12 |
|
|
|
تماشاگران عزیز
یادم هست.اولین شماره اش را که خواندم گزارش سفر و کنسرت های گوگوش بود..خاتمی آمده بود.جامعه آمده بود.پیام امروز آمده بود. و بعد تماشاگران...با آن نثر معرکه.آی سیامک رحمانی کجایی ؟
|
شنبه 5 اسفند 1385 - 17:20
-5 |
|
|
|
amir jan dar in shomareye film ham terekondia cheghad az mostanadet(aghaye kimiae)tarif kardan ekran omomish nemikoni ?
|
سحر همائی
شنبه 5 اسفند 1385 - 19:35
-8 |
|
|
|
I am so sorry
متاسفم. خواننده اش نبودم.آن روزها تازه اولین روزهای آشنایی ما با مطبوعات بود. یعنی اولین روزنامه و مجله های زندگیم را در همان دوره فوتبال می خریدم و کم کم معتاد شدم و باقی قضیه. با این حال می دانم که این جور زنده کردن خاطرات چه حالی دارد.یک بخش از هویت امروز آدم گذشته اش است.خوش بگذرد.
|
مصطفی جوادی
شنبه 5 اسفند 1385 - 20:19
-7 |
|
|
|
سینمای ما
آنجایی که گفتی چسبیده به گوشم بود ولی حال دیگر دیر شده. راستش اگر هم می دانستم نمی آمدم چون ربطی به من ندارشت. تماشاگران نمی خوانم . ولی امیر رضا نوری پرتو( آدم نمی داند کجایش را باید فاکتور بگیرد) بد نمی گوید. هفته ای یک بار که خیلی بی مزه است ولی در کل بد نیست . متاسفم که تماشاگران نخوانده ام تا درباره اش بنویسم. ضمنا دوستانی که درباره بحث کردن بحث می کنند به جای این حرفها واقعا شروع کنند. چرا هیچ کس رقص های خوب را یادآوری نکرد( بحثی که سارا راه انداخت). چرا هیچ کس قضیه سینمای شرق آسیا را ادامه نداد.و خیلی چیزهای دیگر که در حال جریانند.
|
عليرضا شيرنشان
شنبه 5 اسفند 1385 - 22:14
-2 |
|
|
|
كاش ...
تماشاگران و چه قشنگ نوشته اي امير : مجلهاي كه آن موقع مرد و هنوز زنده مانده ، مجله اي كه عالمي داشت خواندنش هر هفته توي كتابخانه دانشگاه صنعتي اصفهان، يادش بخير، و چه جايش خالي است اين روزها نشريه اي هفتگي كه هر هفته به انتظار چاپش بنشينيم، كاش ما هم تهران بوديم ، كاش چنين ديدار ها و دور جمع شدن هايي هم توي اصفهان ما بود ، حالا هر هفته نه ، ماهي يكبار، نشد لااقل يك بار در سال! ، آره حتي يكبار در سال... كاش دوباره تماشاگران چاپ مي شد.
|
sofia
شنبه 5 اسفند 1385 - 23:55
-26 |
|
|
|
متاسفانه با تماشاگران آشنایی نداشتم.اعتراف میکنم تنها مجله های عمرم ماهنامه فیلم و هفت بودندو هستند.بقیه رو ممکنه یکی دو شماره خریده باشم و بعدشم... ولی یه نکته قرار نیست 4-5 ساعت قبل قرارو اطلاع بدینا!ما که دایم online نیستیم!
|
منگ
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 2:37
13 |
|
|
|
نوش جانتان
سلام اینگونه اصلا قابل قبول نیست ،بنده شب تا صبح نمی خوابم و جان می کنم تا یک کامنت زپرتی بنویسم ،تا می آیم بفرستم ،شما هوس می کنید یک روز نوشت تازه بنویسید ،بعد از آن که من کامنت مادر مرده را می فرستم شما روزنوشت جدید را می فرستید ،و در این بین کامنت بد بخت بنده مهجور می ماند ،اگر کمی دیر به دیر آپ کنید تمرکز کامنت بیشتر می شود و طبیعتاً مرکزیت بحث هم حفظ می شود (به این می گویند شل کن سفت کن ..نه؟؟!)...مثلا کامنت قبلی من در مورد راننده تاکسی بود ،و فکر کنم حداقل لایق یک فحش بود ...ولی دریغ از یک اظهار نظر ،بابا من در مورد راننده تاکسی صحبت کردم ،ایحالناس ،یعنی وقتی بنده از راننده تاکسی انتقاد می کنم هیچ ککی گزیدن نمی کند، خوب دنبال موضوع می گردید ،این هم موضوع .....**راننده تاکسییییییییی** ،و در مورد تماشاگران و کلا نشریات ... در میان نشریات بنده هرهزار سال یک بار مجله فیلم را تهیه می کنم که آن هم بیشتر مواقع حوصله خواندنش را ندارم . پس نوستالژی "تماشاگران" هم مال خودتان . نوش جان
|
ehsan
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 14:59
-9 |
|
|
|
از وقتی تماشاگران منتشر نمی شود انگار شنبه هایمان یک چیزی کم دارد نمیدونم این جمله رو کی گفته ولی یادش بخیر مصاحبه های دو صفحه وسط که وقتی تموم می شد دلت می سوخت طرحهای معرکه صفحه اول ..... وای یادش بخیر ... تماشاگران هم یادش بخیر شد
|
omid jafari
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 15:40
1 |
|
|
|
وقایع نگاری نارنیا
اخ دیروز جاتون خالی چقد خوش گذشت.بچه های تماشاگران.نادر داوودی عزیز.سیامک رحمانی.پژمان راهبرعلیرضادبیر.هوشنگ نصیرزاده.امیرمهدی ژوله.محراب قاسم خانی .اینا همه بودن و گفتن و خندوندن.تو عمرم اینقد نخندیده بودم.حالا حتما نمیبایس که خواننده تماشاگران باشین تا بیاین اونجا.قدمتون روی چشم حتما سه شنبه بیایین.(انگار خودم میزبانم!!)راستی اونجا دبیر هم اعلام کرد که نامزد کرده و همه ازش شیرینی خواستن از بودجه شورای شهر.گالری خیلی کوچیک بود ولی ادمای بزرگی اونجا بودن.تشکر امیر جان که این خاطره تکرارنشدنی رو برام رقم زدی
|
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 16:7
18 |
|
|
|
moh3n
salam bar hamegi badaz chand vaght nayomadan be safeye comenta baz omadam(miomadam mikhondam vali chizi nemisneweshtam)avalan bayad begam ke chera shoma hameye ghararha ro mizarid dame emtehanat?!! sanian inke kheili delam bara tamashagaran o baro bachesh tang shode, salesan ye pishnahad-ke albate taeed pishnahade amirreza hast,onam ine ke hafteye bad 3shanbe hame jam shim to in gallery o ye roze khob besazim be omid shadie hame va amir khan
|
کاوه اسماعیلی
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 16:34
18 |
|
|
|
خدایا.اسکورسیزی را به تو می سپارم.
1.این شبیه تیتریه که امیر تو مجله فیلم نوشته یود.فقط جای دلپیرو رو با اسکورسیزی عوض کردم.اون روز من ضد ایتالیایی حسابی حرصم در اومده بود که چرا امیر قادری مثلا برزیلی یا انگلیسی نیست که من همچین مطلبی رو درباره اونا بخونم.ولی حالا از اون وام می گیرم برای مارتی...زیاد به اسکار نمونده.الحق و الانصاف(حال کردین؟) departed شایستگیشو داره.. 2.نیمه اول پیکان _ پرسپولیس تموم شده..آخه.
|
حنانه سلطانی
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 18:41
-11 |
|
|
|
آن سالها
پنج شش سال پیش در به در دنبال یک مجله سینمایی خوب می گشتم تا دوستی فیلم عزیزم را پیشنهاد کرد.ای کاش آن زمان کسی هم تماشاگران را معرفی کرده بود.ببینم این فیلم ما قصد ندارد بعد از 24 سال یک نمایشگاه اختصاصی راه بیاندازد.
|
امید غیائی
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 19:34
-29 |
|
|
|
من هم نخواندم.
سلام امیر خان و بر و بچز. این مجله ای که شماها می گین رو من یادم نمیاد.شاید اگه می دیدم می فهمیدم خوندم یا نه.اون موقع ها که غیر از سندباد و پینوکیو و آلیس در سرزمین عجایب عقلم به جای دیگه ای نمی رسید. حالا تازه یه 5-6 سالیه که شازده کوچولو رو کشف عمیقانه کردم(زپرشک آبلیموی حال بُر).ولی با ماجرای دیدن و دور همدیگه جمع شدن کلاً موافق موافقم.من که دارم از کی تا حالا داد می زنم.
|
شهرام
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 22:20
-7 |
|
|
|
وا كه چه شنبه ها و پنجشنبه هاي نازنيني بودند. اون گفتگو هاي دو صفحه اي . اون ضد گزارشها . اون تيترها . يادش بخير. به همه بروبچ سلام مارو برسون .همه شماره هاشو دارم و الان هم بعض وقتها سر ميزنم. وخيل خوش ميگذرونم .
|
امید غیائی
يکشنبه 6 اسفند 1385 - 22:56
1 |
|
|
|
بحث بر روی همان بحثی که بحثش را کردیم.
سلام رفقا.(این دفعه اینطوریه دیگه) آقا به نظر این بنده سرا پا تقصیر البته، سینمای شرق اسیا خیلی کلی هستش. ما تو یه فیلمش موندیم حالا بخوایم در مورد یه جریان حرف بزنیم که دیگه هیچی. بیای یه فیلم پیشنهاد بدین. من که گفتم یه فیلم رو کسی جواب نداد.میخواین یکی دیگه بگم. باشه: احمق مرا ببوس: بیلی وایلدر. مازیار تو که هستی بابا؟؟؟؟راستی دیدی اون یارو یکشنبه چی گفت؟؟؟؟ در ضمن من با موافقت کامل منتظر شنیدن فیلم پیشنهادی شما هم هستم.من دو تا گفتم.بخواین تا صبح براتون فیلم میگم. ای بابا یکی یه چیزی بگوید ترو حضرت فیل. همین. یا حق.
|
دوشنبه 7 اسفند 1385 - 0:42
5 |
|
|
|
اسم تماشا گران که میاد من فقط یاد یه چیز می افتم یکی از نوشته هات درباره تیم ایتالیا که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش پیدا می شد صحنه های یه عالمه فیلم که من هنوزم حتی یک لحظه از اونها رو ندیدم یکیشونو یادمه روکو و برادرانش.چقدر از اون نوشتت خوشم اومده بود یادمه از مجله کندمش تا مثلا بهتر نگهش دارم امروز مجله هست ولی ...راستی امیر جان این فیلم ها رو از کجا گیر می یاری؟من هر جا سراغی ازشون می گیرم بهترین حالتش اینه که چشماشون گرد میشه و مودبانه می گن نداریم
|
امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 7 اسفند 1385 - 10:29
-9 |
|
|
|
چی شد قرارمون ؟ + نقد محله چینی ها - کتاب فروشی هدهد !
با سلام خدمت دوستان عزیز و امیر خان گل گلاب . ما که نفهمیذیم آخرش هم دوستان تمایلی به جمع شدن دور هم دارند یا نه ؟ نمیدونم چرا اصلا ذات ما ایرانی ها با کار گروهی جور نیست . شایان ذکر است خود من به شدت آدم منزوی و گوشه گیری هستم و بیشتر اوقات سرم تو لاک خودمه ! با این حال اگه امیر و سایر سروران عزیز تمایل داشته باشند من در خدمتم . *** وبلاگم با نقدی بر محله چینی ها ( شاهکار رومن پولانسکی ) و سریال کتاب فروشی هدهد ( مرضیه برومند ) آپدیت شد . ضمن اینکه نقدی رو که دوست عزیزم جناب آقای مصطفی انصافی در رابطه با فیلمنامه شوکران برام ارسال کرده بودند رو در وبلاگ و در آخر همین مطالب به روز شده گذاشتم . خواهشمندم سری به وبلاگم بزنید و اگه دوست داشتین کامنت بذارین . مخلص همه دوستان عزیز !
|
سهند خانوم
دوشنبه 7 اسفند 1385 - 11:37
-18 |
|
|
|
تماشاگران ................. باور نکردنیه.... فوق العاده بود ... تکرار اسمش واسم تداعی کننده کلی روزهای خوبه با خاطره های خوب تر ... همش دوست دارم بگم ای کاش و از این حرفا . سرسختانه امیدوارم که یکی از همین سه شنبه ها اونجا باشم ....
|
کاوه اسماعیلی
دوشنبه 7 اسفند 1385 - 13:26
-9 |
|
|
|
مال من چی شد؟
|
سيامك رحماني
دوشنبه 7 اسفند 1385 - 20:37
22 |
|
|
|
امير مرسي از نوشته ات و خوشحال شدم كه نظر خيلي از خواننده هاي تماشاگران رو خوندم. خوشحال مي شم با اين دوست هاي اغلب نديده ديداري داشته باشيم و نمايشگاه تماشاگران چه بهانه خوبيه
|
محمد خواجهپور
سهشنبه 8 اسفند 1385 - 2:28
-1 |
|
|
|
هر چیزی که بود
یک عمر بود تماشاگران. تماشاچی لذت ذیگران بود و لذت بردن. برای من که دور بودم در شهری در جنوب فارس تماشاگران نفس کشیدن هوای شهر بود. بعد توی خدمت توی ناف آموزشی پنج شماره تماشاگران را یک نفس سر دو تا پست سر هم میخواندم همان موقعها بود که تعطیل شد. عزا گرفتم یک تک شماره بعد اش آمد سیاه بود.
|
مهيار هادي زاده
سهشنبه 8 اسفند 1385 - 12:2
-9 |
|
|
|
يادش بخير
سلام امير جان. الان كه مطلبت رو خوندم اولين تصويري كه تو ذهنم اومد شماره نوروزي سال 80 بود. يه ترن هوايي بود و توش منصور پور حيدر نشسته بود با علي پروين و انتظامي و گارسيا ماركز و فروتن. يادته پسر؟ يادته از دروغ سيزده شماره عيد؟ گابريل گارسيا ماركز بر اثر سرطان درگذشت. من خر رو بگو كه چه جوري باور كردم. پسر دمت خيلي گرم. راستي تو يادته از اون مصاحبه اي كه با مهناز افشار و بهرام رادان كرده بود؟ اصلا اون مصاحبه ابراهيم شيباني و باران كوثري بگو كه اراهيم هي ميگفت با باران سر فيلمبرداري زير پوست شهر همش ميرفتيم ماشين سواري.پسر يادش بخير.
|
مهدي
چهارشنبه 9 اسفند 1385 - 0:3
9 |
|
|
|
يادش خوش
سلام استاد . تنها نشريه اي بود كه خط به خطش رو ميخوندم . واقعا لذت بخش بود . ممنون بابت يادآوري ..
|
سهند فردی
جمعه 11 اسفند 1385 - 20:39
-2 |
|
|
|
سلام ... راستی آقای قادری نمیشه یه قرار دیگه واسه سه شنبه 22 ام گذاشته بشه ؟ حالا که ما گذرومون به پایتخت افتاده !؟
|
سهند
شنبه 12 اسفند 1385 - 10:33
-4 |
|
|
|
یادمه یه شماره پر عکس داشت ... فکر کنم واسه جام جهانی بود ... دقیقا یادم نیست ... که زود تموم شد . من از بس سریش شدم تا روزنامه فروش رو راضی کردم یکی واسم نگه داره . کلی هم به پسر خاله هام فخر فروختم ...بیچارشون کردم تا اجازه بدم اونا هم یه نگاهی بهش بندازن ! عکسای توپی داشت . تا قبل از اینکه بیام دانشگاه عکس سیروس قایقران رو که از همون شماره داشتم چسبونده بودم به دیوار اتاقم ! بعدها به دلایل شبه روشنفکری ! دیگه عکس فوتبالیست رو دیوار نگذاشتم . به جز یه پوستر از دیه گوی عزیزم ! و ایتالیا که یواشکی یه گوشه کمدم نصب کردم ! ولی الان دلم کلی اونروزا رو می خواد ... یه تماشاگران با کلاس . شور و شوق خریدنش .
|
reza khandani
شنبه 12 اسفند 1385 - 14:2
-13 |
|
|
|
tamashagaraniha
salam nemidonam chera nazare ghablim ro nazashtid ro sait? be nazare man tamashagaran yek kare jadid dar arseye matboate ma bod vali kheili dost dashtam ye parvande ham amir khane ghaderi darbareye in haftenameye estesnayi dar biyaran motmaenam ke mitereke hatman to namayeshgaheton sherkat mikonam chon kheili az khateratam znde mishe
|
علی .ک
سهشنبه 15 اسفند 1385 - 16:49
-6 |
|
|
|
ارشیو
سلام . اگه اشتباه نکنم تماشاگران سایت هم داشت .میشه کسی همت کنه و همه مصاحبه هارو ( یا همه شماره ها رو ) دوباره بذار تو اینترنت . من از نسل شما نیستم .انتظار خیلی مجله ها و روزنامه ها رو کشیدیم ولی انحصار تماشاگران این بود که بعد از انقلاب اولین بود . میشه ؟ میشه کسی همت کنه ؟! ... کاش من هم تهرون بودم .بعد از تعطیلی یادمه برای خیلی ها ایمیل فرستادم .الان فقط ژوله یادمه . ایمیل دادم تا بدونم کجا مینویسن .هیچکی هم جواب نداد .
|
مریم
يکشنبه 27 اسفند 1385 - 16:14
22 |
|
|
|
تماشاگران
یادش خیر هر هفته چقدر روز شمری میکردیم برای ستون یادداشتهای زیر زمینی سیامک که واقعا وی چسبید برای نوای هفته و صفحه موسیقی برای ستون سعیده اسلامیه برای عکسهای کاوه برای پاتوقاش باهاش خیلی ها رو شناختیم همین امیر قادری خودمون سیامک رحمانی که البته من از هفته امه پرسپولیس شناختمش و بعدش پیام آور به همونم راضی بودیم ولی رفت کاش بعده دیگه ای هم وجود داشته باشه
|
علی سنجری
يکشنبه 29 شهريور 1388 - 18:24
21 |
|
|
|
تماشاگران
سلام.
|