News

  • نمایش و دانلود قسمتهای از نشست رسانه ای «آزمایشگاه»
  •  
  • نمایش و دانلود قسمتهای از نشست رسانه ای «خوابم میاد» را اینجا ببینید + گزارش نشست
    رضا عطاران: متعلق به سینمای سخیف کمدی ام/ مشکل جدی خودم هستم
  •  
  • اختصاصی سایت «سینمای ما»:
    فیلم گفت و گوی دو نفره مریلا زارعی و رضا عطاران را اینجا ببینید
  •  
  • نمایش و دانلود قسمتهای از نشست رسانه ای «برف روی کاجها» را اینجا ببینید + گزارش نشست
    معادی: سیاه و سفید بودن «برف روی کاج ها» ریسک بزرگی بود
  •  
  • عکس ها: محسن هردان
    گزارش تصویری از جلسه پرسش و پاسخ فیلم «آزمایشگاه»
  •  
  • فیلم گفت و گوی اختصاصی سایت «سینمای ما» با صابر ابر را این جا ببینید
    صابر ابر از کیفیت حضورش در نقش های متنوع برای کاربران «سینمای ما» می گوید.
  •  
  • اختصاصی سایت «سینمای ما»: فیلم گفت و گوی دو نفره مهناز افشار و صابر ابر درباره بازیگری سینما و تئاتر
    حضور مهناز افشار در تئاتر یک اتفاق است
  •  
  • عکس ها: محسن هردان
    گزارش تصویری از جلسه پرسش و پاسخ فیلم «خوابم میاد»
  •  
  • عکس ها: محسن هردان
    گزارش تصویری از جلسه پرسش و پاسخ فیلم «برف روی کاجها»
  •  
  • عکس ها: محسن هردان
    گزارش تصویری از جلسه پرسش و پاسخ فیلم «ملکه»
  •  
  • فیلم گفت و گوی اختصاصی سایت «سینمای ما» با مهناز افشار را این جا ببینید:
    مهناز افشار از حضور چشمگیر در جشنواره سی ام برای کاربران «سینمای ما » می گوید.
  •  
  • زانیار خسروی از اولین تجربه بازیگری‌اش می‌گوید:
    پیمان معادی ریسک کرد نه من!
  •  
  • برنامه "پرانتز باز" دوشنبه 17 بهمن ماه
    هر شب برنامه سینمایی «پرانتز باز» را اختصاصا در سایت «سینمای ما» بشنوید
  •  
  • موسیقی پایانی فیلم را از اینجا دانلود کنید؛
    دنگ شو با «ضد گلوله» آمد
  •  
  • عکس ها: محسن هردان
    گزارش تصویری از جلسه پرسش و پاسخ فیلم «من همسرش هستم»
  •  
  • عکس ها: محسن هردان
    گزارش تصویری از جلسه پرسش و پاسخ فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه»
  •  
  • گزارش تصویری محسن هردان از نشست پرسش و پاسخ فیلم سینمایی «پل چوبی»
    دغدغه ساخت یک رمانس عاشقانه داشتیم
  •  
  • گزارش تصویری محسن هردان از نشست پرسش و پاسخ فیلم سینمایی «چک»
    تو را دعوت می‌کنم که با هم فیلم‌های بی‌نام ببینیم، بی آن که بدانیم «روبربرسون» آن را ساخته یا «قدرت الله صلح میرزایی».
  •  
  • گزارش تصویری محسن هردان از نشست پرسش و پاسخ فیلم سینمایی «آمین خواهیم گفت»
    حرف مشترک دور ماندن انسان‌های معاصر از یکدیگر است
  •  
  • آیین اختتامیه سی امین جشنواره بین المللی فیلم فجر برگزار شد + فهرست کامل برگزیدگان
    داریوش مهرجویی برای «نارنجی‌پوش» دو جایزه برد/ شیرین یزدان بخش برای «بوسیدن روی ماه» و پریوش نظریه برای «در انتظار معجزه» دیپلم افتخار گرفتند
  •  










       

    RSS حسن الحسني



    شنبه 10 مرداد 1388 - 4:38

    توهین ولتاژ بالا و جوونای قدیم

    لینک این مطلب

    شما هم بنويسيد (2)...

    I
    یک توهین جمعی

    گفته بودم که دیدن تیزر فیلم «پست فطرت: ولتاژ بالا» رفته بود روی اعصاب‌ام... که این فیلم یک توهین جمعی (به مخاطب‌ها) ست... که دیگر هالیوود شورش را در آورده و... . و گفته بودم که می‌خواهم در این مورد یادداشتی بنویسم. پشیمان‌ام که این وعده را دادم - «پست فطرت: ولتاژ بالا» لایق بحث نیست و حرف زدن در موردش کالری هدر دادن است! به هر حال... دنده‌ام نرم... قول دادم و باید سر حرفم بمانم. تنها راهی که توانستم خودم را راضی کنم که در این باره بنویسم این بود که فقط در مورد فیلم ننویسم و کلی‌تر – و در مورد چند موضوع مرتبط – بنویسم.


    سعی کردم که خیلی خوش‌بینانه به ماجرا نگاه کنم و با خودم گفتم که شاید تیزر بد بوده و خود فیلم بد نباشد. که خب، نتیجه‌اش همان نگاه خوش‌بینانه بود: «پست فطرت: ولتاژ بالا» از آن چیزی که فکر می‌کردم هم بدتر بود – تازه خودم را هم آماده کرده بودم که ضد حال بخورم... اما باز هم بدجور زد توی ذوق.

    «پست فطرت: ولتاژ بالا» سعی کرده که فیلمی جنجال‌برانگیز و جسور باشد. فیلمی که شجاعانه ساختارشکنی کند. (مثلا خواسته همان کاری را بکند که تارانتینو در اوایل مسیر خود انجام داد). با بی‌سلیقگی سعی می‌کند با استفاده از خشونت و نژادپرستی و... نامطبوع باشد، به مخاطب شوک وارد کند و تکان‌اش دهد. و فیلم با همان تئوریِ «بزرگ‌تر/بیش‌تر بهتر است» و «بزرگ‌تر/بیش‌تر پیشرفت است» ساخته شده است. یعنی اینکه فیلمساز سعی کرده المان‌هایی که معمولا شوک‌دهنده‌اند را به زور در فیلم بگنجاند که فیلم‌اش ساختارشکن، بحث‌برانگیز، پیشرو و... باشد. جالب است بدانید «پست فطرت: ولتاژ بالا» در گیشه هم موفق نبوده و همین خشونت احمقانه‌ی فیلم، نژادپرستی‌اش و تنفر از زنان (میساجُنی)اش از عواملی‌اند که باعث شکست فیلم در گیشه‌اند. (نمی‌گویم که الزاما در گیشه موفق نبودن مساوی با شکست است، اما شکست در گیشه برای «پست فطرت: ولتاژ بالا» نشانه‌ی شکست فیلم است). به هر حال به نظر می‌رسد که الان مُد شده که فیلم بخواهد حال مخاطب را بگیرد و شوک‌زده‌اش کند... (دیگر مفرح بودن جواد شده!).

    با وجود اینکه «پست فطرت: ولتاژ بالا» تمام تلاش‌اش را می‌کند تا بحث‌برانگیز باشد و خشونت فیلم برای خشن بودن، ساختارشکنی‌اش برای ساختارشکن بود، نامطبوع بودن‌اش برای نامطبوع بودن است، اما نژادپرستی و میساجنی فیلم برای نژادپرست بودن و میساجنیست بودن نیست. تنفر از زنان و نژادپرستی قرار است که بُعد طنز فیلم باشد – آن هم از نوع جسورانه‌اش! این بُعد فیلم هم مثل باقی فیلم است: زور می‌زند که جنجال بر پا کند، بحث بر انگیزد و متظاهر است.

    نمی‌خواهم بگویم که ساختارشکنی و بحث بر انگیز بودن چیز بدی ست. یکی دو پاراگراف بالاتر از تارانتینو و ساختار‌شکنی و جنجالی بودن‌اش تعریف کردم. و نمی‌خواهم بگویم که طنز نباید به کسی/گروهی توهیین کند. اصلا معقتدم که طنز باید دست‌اش باز باشد که با هر کس و هر موضوعی که خواست شوخی کند... اما به شرط اینکه خنده‌دار باشد. نمونه‌اش هم فیلم‌های عالی «در بروژ» و «قصه‌های عامه‌پسند» و... است. اگر هم یک کارگردان می‌خواهد که ساختارشکنی کند بداند که چرا می‌خواهد این کار را بکند. اصلا نیاز به ساختارشکنی هست؟ چه ساختاری را شکسته؟ و فقط ساختارشکنی نکند که ساختار شکسته باشد! سعی نکند که بحث برانگیز باشد که فقط جلب توجه کرده و باشد و بحث بر انگیخته باشد. و از همه مهم‌تر به شعور مخاطب‌اش توهین نکند. نمی‌گویم که توهین نکند –مثلا «ساوث‌پارک» (Southpark) (که توهین هم می‌کند) را خیلی دوست دارم. مشکل‌ام با دست کم گرفتن مخاطب و توهین به شعورش است.

    البته از آنور بام هم نباید افتاد... که هر چیزی را توهین ببینیم و به‌مان بر بخورد (یک یادداشت با همین موضوع به زودی خواهم نوشت).



    II
    فیلم‌های دارای نفوذ

    یکی از دوستان‌ام روی یاهو مسنجر برایم لینکی فرستاد – شامل عناوین پُرنفوذترین فیلم‌ها. لیست با «تولد یک ملت» (دیوید وارک گریفیث) شروع می‌شود و با «جنگ ستاره‌ها»ی (جورج لوکاس) تمام. فیلم‌هایی که در آن لیست نام برده شده بودند واقعا شایستگی‌اش را داشتند. اما نکته‌ی جالب اینجا بود که عنوان هیچ فیلمی از سه دهه‌ی گذشته در آن لیست نبود؟ یعنی در این سی و چند سال –بعد از «جنگ ستاره‌ها»- هیچ فیلمِ با نفوذی ساخته نشده؟



    البته اینکه بیشتر فیلم‌های پرنفوذ و برش‌دار از اوایل حیات سینما باشند تا حدودی قابل درک است: (1) آن زمان فیلم‌های کمی ساخته شده بود و تاثیر گذار بودن آسان بود؛ (2) از لحاظ تاریخی، هنوز زود است که تاثیر فیلم‌های معاصر را ببینیم. اما با این حرف‌ها، قضیه باز هم به نظر من مشکوک می‌زند. مگر می‌شود در این سه دهه فیلم پرنفوذی ساخته نشده باشد؟

    چند سال بعد از «جنگ ستاره‌ها»، «بلیدرانر» (Blade Runner) ساخته شد و بعد از این فیلم –و تحت تاثیر قرار گرفته از آن– فیلم‌های زیادی با موضوع آینده و نوآر ساخته شد. فیلم‌های تارانتینو باعث شد که خیلی از فیلم‌ها –برای الهام گرفتن و موضوع فیلم– رو به فرهنگ عام و پاپ بیاورند. تیتر اول فیلم «هفت» تاثیر زیادی روی خیلی فیلم‌ها داشت. همه‌ی این فیلم‌ها دارای نفوذند. اما وقتی که دقیق‌تر نگاه می‌کنیم می‌بینیم که نفوذشان به اندازه‌ی فیلم‌های پر نفوذ پیشین‌شان نیست. یا از نوعی دیگر است: خیلی فیلم‌ها از «قصه‌های عامه‌پسند» و «هفت» الهام گرفتند، اما تاثیر این فیلم‌ها به ساخت شیوه‌ های جدیدی برای داستان‌گویی نیانجامید. فیلم‌های معاصر بیشتر از آنکه از فیلم‌های پرنفوذ این سه دهه الهام بگیرند –و به دنبال پیدا کردن راه‌های تازه‌‌ای برای داستان‌گویی باشند– دست به اسکی و تقلید کردن زده‌اند.

    خب، (1) این تقصیر فیلم‌های پرنفوذ سه دهه‌ی اخیر است؛ (2) یا اینکه مقصر فیلمسازها و خلاقیت‌شان‌اند؟ (3) یا شاید هم مشکل از آن لیست است که اول گفتم؟ هر چه باشد آن لیست فیلم‌های زیادی را از قلم انداخته است – به عنوان مثال «دوستان خوب» (Goodfellas)، «کار درست را انجام بده» (Do the Right Thing)، «رُزِتا» (Rosetta) و... . نظر شما چیست؟ یک، دو، یا سه؟ یا...؟ پر نفوذترین فیلم‌های سه دهه‌ی اخیر چه‌اند؟



    III
    «جوونم، جوونای قدیم»

    خیلی وقت‌ها در فیلم‌ها و سریال‌ها می‌بینیم که بزرگ‌ترها از نسل ما ناامیدند و معتقدند که جوان هم جوان‌های قدیم. چند روز پیش به این نتیجه رسیدم که حداقل در مورد من حرف‌شان درست است. روزی که امتحان «شعر فارسی» داشتم باید از یک شعبه به شعبه‌ی دیگر دانشگاه می‌رفتم. بیست دقیقه تا نیم ساعتی پیاده راه بود. شب‌اش که خانه آمدم از درد ماهیچه‌های پا نمی‌دانستم که چه کنم. فکر کنم درد ترک اعتیاد هم در همان مایه‌ها باشد! یا یکی دو روز پیش باید به کتابخانه دانشگاه می‌رفتم. به خاطر ترافیک سنگین مرکز شهر، طرح ترافیکم و جای پارگ گیر نیاوردن نمی‌شود با ماشین رفت و باید با مترو رفت. اما هوا آنقدر گرم بود –و متروهای لندن کولر ندارند– بی‌خیال کتابخانه رفتن شدم. غروب با ماشین رفتم که هم طرح ترافیک نیست، هم خیابان‌ها خلوت‌ترند و جای پارک کردن راحت‌تر گیر می‌آید. قدیمی‌ها راست می‌گویند: «جوونم، جوونای قدیم»!



    IV
    هدیه‌ی امروز من به شما

    1.


    عکس: فوتبال و افغانستان

    2. کلیپی جالب از ستاره‌های هالیوود در مورد انتخابات ریاست جمهوری امریکا – که با توجه به انتخابات ریاست جمهوری ایران، بی‌ربط هم نیست:
    http://www.youtube.com/watch?v=5cGvqs-jf_w
    تا آخر ببینید. زود قضاوت نکنید.


    V
    پاسخ به کامنت‌های روزنوشت قبلی

    آریان.گ، سینا، سید آرش قریشی و احسان هاشمی، از کامنت‌هاتان و لطف‌تان ممنونم.

    سینای عزیز، متاسفانه مطلبی برای پرونده‌ی تارانتینوی شما ندارم. ایمیل‌ات را بده، تا اگر مطلب به درد خوری پیدا کردم ایمیل کنم.

    سید آرش قرشی عزیز، من هم مثل شما با نقاشی‌های ایمان ملکی خیلی حال می‌کنم و با نظر شما در مورد نکته قوت‌های «شوالیه‌ی تاریکی» موافقم.

    خانم مهتاب عزیز، به من هم از دیدن کارتون‌هایی که بچه‌ها این روزها می‌بینند لذت نمی‌برم. البته قسمتی از دلیل‌اش نوستالژیک است، قسمتی‌اش بزرگ شدن‌م است، قسمتی عوض شدن دوره زمانه و قسمتی هم اینکه ننشسته‌ام و کارتون‌ها را ببینیم!

    از همه‌ی بچه‌ها که در روزنوشت‌های قبلی کامنت گذاشته‌اند، تشکر می‌کنیم. حال دادید!

    شما هم بنويسيد (2)...



    چهارشنبه 6 خرداد 1388 - 1:52

    کن و تارانتینو - «شوالیه‌ی تاریکی» و خشونت

    لینک این مطلب

    شما هم بنويسيد (7)...

    I
    خلاصه‌ای از حرف و حدیث‌های نشریه‌ها و سایت‌های خبری در این چند وقته: کن و تارانتیتو



    جشنواره‌ی کن تا حد زیادی در مورد ستاره‌هاست... شاید خیلی بیش‌تر از این که در مورد ستاره‌ها باشد جایی ست برای مطرح شدن، حرف و حدیث، سر و صدا کردن، ستاره‌ها، دیدن و دیده شدن و ... . همه جور ستاره هم در کن بود. از پاریس هیلتون گرفته تا مارتین اسکورسیزی. خیلی از ستاره‌هایی که آنجا بودند، هیچ کار (مستقیم) با جشنواره و فیلم‌های‌اش نداشتند. پاریس هیلتون که برای یک پارتی روی ساحل آنجا بود و مارتین اسکورسیزی هم برای تبلیغ پروژه‌ی محترم‌اش – ترمیم و حفاظت فیلم‌های قدیمی. اما هر چه باشد بیشتر سر و صدا به خاطر جشنواره‌ی کن بود... پنه‌لوپه کروز، اریک کانتونا، کوئنتین تارانتینو و ... .

    نشریات خیلی روی پنه‌لوپه کروز در «بال‌های شکسته» (Broken Embraces) –فیلم پدرو المادوار– مانور دادند که در این فیلم او را در فضای جدیدی می‌بینیم. که بُعد تازه‌ای از پرسونای‌اش است. که حتی حاضر شده که در چند صحنه بدون آرایش باشد (که برای یک بازیگر هالیوودی کار بزرگی است). که بهترین بازی‌اش است. خیلی از نشریه‌ها و سایت‌های خبری معتقد بودند که این اولین بار است از استعدادهای بازیگری کروز استفاده می‌شود.

    حرف از شکستن ذهنیت‌ها شد. پنه‌لوپه کروز پرسونای‌اش را شکست. دیگران هم این کار را کردند. نشریات و سایت‌ها خیلی در این‌باره نوشتند: شارلوت گینزبرگ (در «ضدمسیح» (Antichrist)) و اریک کانتونا در «در جستجوی ریچارد» (Looking for Eric).

    اما شاید بیشترین حرف‌ها در مورد کوئنتین تارانتینو و «لعنتی‌های بی‌آبرو» (Inglorious Basterds) بود. تا حدی که صف بستن خبرنگارها برای ورود به سالن کنفرانس هم برای خودش گزارشی شد. خبرنگارهای نام‌دار با کارت/برچسب سفیدشان بدون صف وارد سالن می‌شدند و خبرنگارهای بی‌نام و نشان با کارت/برچسب‌های صورتی باید صف می‌بستند – و خیلی‌های‌شان هم نتوانستد که وارد سالن کنفرانس شوند و ... . تشویق‌های بلند همه وقتی که نام تارانتینو بر پرده نقش بست. هیجانی که وقتی تارانتینو قرار است جایی باشد فضا را پر می‌کند و... از موضوعاتی بود که در حاشیه‌ی فیلم تارانتینو نوشته شد.



    اما در مورد خود «لعنتی‌های بی‌آبرو» چه گفته شد؟ خیلی‌ها گفتند که بازگشت خوشایند تارانتینو به کن است. بعد از آن که در سال 1994 جایزه بهترین فیلم را برد و در سال 2004 هم داور بود، «لعنتی‌های بی‌آبرو» بازگشتِ خوش‌آمد، خوش‌آیند و خوشحال‌کننده برای طرفداران و عاشقان تارنتینو به کن بود. و چه جایی بهتر از کن برای این‌که تارانتینو دوباره خودش را مطرح کند و به همه بگوید که به دوران اوج بازگشته. اما خوب، بالطبع این نظر همه نبود. خیلی‌ها فیلم را دوست نداشتند. خیلی‌ها تارانتینو را دوست نداشتند (کلا تارانتینو از آن کارگردان‌هایی است که ملت یا او و فیلم‌های‌اش را عاشقانه دوست دارند و یا خیلی از تارانتینو و فیلم‌های‌اش بدشان می‌آید). خیلی‌ها هم با زیر سوال بردن تارانتینو دنبال آن بودند که چرا تارانتینو تا این حد هیجان‌برانگیز است.



    II

    برای فوق‌لیسانس، این انتخاب را داشتیم که یک واحد (از هشت واحد) سینمایی نباشد. من هم شعر فارسی را انتخاب کردم. با خودم فکر می‌کردم که هر چه باشد در یک دانشگاه انگلیسی ست و یکی از تنها دو ایرانی کلاس‌ام. بالاخره بقیه دانشجوهای این کلاس که فارسی‌شان خوب نیست. پس اگر زیر 90 (از 100) شوم که باید برم بمیرم. خیلی از کلاس‌ها را با همین ذهنیت پیچاندم، درس هم برای این واحد نخواندم و ... . دیروز فهمیدم که نخیر...! به این آسانی هم نیست. فقط ترجمه اشعار فردوسی، مولانا، سعدی، رودکی، خیام، بابا طاهر و ... نیست. باید تحلیل و بررسی‌شان کنیم. از المان‌ها، سبک، الهام‌ها و... بگوییم.

    مثل این است که یک فرانسوی –که فیلم‌بین هم نباشد– فیلم «از نفس افتاده» (Breathless) گدار را نشان بدهیم و از تئوری مؤلف، موج نو فرانسه، سبک گدار و... سوال کنیم.

    خلاصه‌اش این است. تا 5شنبه وقت دارم که شب و روزم را در کتابخانه دانشگاه بگذرانم. و این نتیجه‌اش می‌شود:

    (نقاشی از ایمان مالکی ست)



    III

    در یادداشت قبلی‌ام گفته بودم که «شوالیه‌ی تاریکی» فیلم خشنی ست. می‌خواهم حرفم را پس بگیرم: خشن نیست، تیره ست. در آن یادداشت می‌خواستم منظورم را برسانم و گفتم که خشن است. حالا می‌خواهم حرفم را پس بگیرم و بگویم که چرا. و همچنین می‌خواهم که به جنجال‌ها و حرف و حدیث‌هایی که بعد از اکران فیلم فضا را پر کرده بودند بپردازم.


    در انگلستان به «شوالیه‌ی تاریکی» پرونده نمایش 12A داده شد. یعنی اینکه اگر بالای 12 سال هستی، برو حال‌اش را ببر. اگر زیر 12 سال هستی، برو با بزرگترت بیا! نکته‌ی مهم هم همین جاست: زیر 12 سال‌ها هم می‌توانستند که فیلم را ببینند – البته با همراهی یک بزرگ‌تر. این موضوع صدای خیلی‌ها را در آورد... که چرا باید بچه‌ها در معرض دیدن چنین فیلمی قرار بگیرند؟ که «شوالیه‌ی تاریکی» خشن است و روی ذهنیت بچه‌ها تاثیرات بدی می‌گذارد و... . نارضایتی‌ها تا حدی بالا رفت که یک رکورد جدید در تعداد شکایت‌ها و اعتراض‌های وارد به BBFC (British Board of Film Classification) زده شد. اما بی.بی.اف.سی سر موضع خودش ماند و 12A را 15 نکرد. از لحاظ قانونی هم حق با بی.بی.اف.سی بود. قوانین مربوط به این جور چیزها می‌گویند که خشونت فیلم‌های 12A نباید به جزئیات بپردازد و نباید روی خون و آسیبی که به بدن وارد می‌شود تاکید کند. «شوالیه‌ی تاریکی» هم همینطور است. علاوه بر این سو کلارک (سخن‌گوی بی.بی.اف.سی) گفته که خشونتِ «شوالیه‌ی تاریکی» کامیک‌بوکی ست و مشابه به خشونتی که در «تام و جری» و یا در «ایچی و سکرچی» در «سیمپسون‌ها». اما چیزی که بی.بی.اف.سی در نظر ندارد (یا دارد و بی‌خیال‌اش می‌شود) این است که خشونت کارتون‌ها راستین‌گرا و رئالیست نیست. در حالی که در «شوالیه‌ی تاریکی» خشونت به دلیل لحن و محتوی تیره فیلم واقعی و راستین‌گراست. آن هم برای بچه‌ها.

    با این حال من با بی.بی.اف.سی موافق‌ام که «شوالیه‌ی تاریکی» نباید 15 باشد. حداقل به خاطر خشونت‌‌اش نباید باشد. به عنوان مثال، بیشتر اعتراض‌ها به آن صحنه‌‌ای ست که جوکر مداد (یا خودکار... یادم نمی‌آید) را در چشم یکی فرو کرد. مخالف‌ها می‌گفتند که این صجنه برای بچه‌ها خیلی خشن است. اما طبق قوانین بی.بی.اف.سی این صحنه 12A است: خون و زخم که نشان داده نمی‌شود و صحنه گذراست... هیچ تاکیدی روی خشونت نیست. علاوه بر این، جوکر و بت‌من هر چقدر هم که ضربه به آن‌ها وارد می‌شود، زخمی نمی‌شوند. با این تعاریف، «شوالیه‌‌ی تاریکی» (از لحاظ خشونت) به درستی 12A است و نیازی به 15 کردن‌اش نیست. اما من خواهر کوچک‌ام را نمی برم که فیلم را با هم ببینیم. یعنی اینکه قبول دارم فیلم برای بچه‌ها/نوجوان‌های زیر 15 سال مناسب نیست، اما این عدم تناسب به دلیل خشونت فیلم نیست... به دلیل لحن و محتوای تیره‌ی فیلم است: اینکه «شوالیه‌ی تاریکی» زندگی را بی‌معنی و پوچ جلوه می‌دهد؛ اینکه شخصیت‌های خوب در فیلم کم‌اند؛ اینکه شخصیت‌‌های خوب دچار بحران شخصی‌اند؛ اینکه آینده‌ی روشنی در دیدرس نیست؛ و... . به جای اینکه بزرگ‌ترها نگران خشونت فیلم باشند، اگر قرار است نگران چیزی باشند، باید نگران دنیای تیره و عقاید نهیلیستی فیلم باشند. و گر نه خشونت «شوالیه‌ی تاریکی» آنقدرها هم بد نیست. اصلا خشونت شاید آنقدرها هم که می‌گویند مخرب نباشد. خود من از کلاس چهارم پنجم ابتدایی «مقیم شرور» (Resident Evil)، «شیطان می‌گرید» (Devil May Cry)، «مکس پین» (Max Payne) و... بازی می‌کردم و هزار جور فیلم پر از خشونت دیدم. فقط هم من نبودم... خیلی از دوستان، همکلاسی و فامیل‌های‌مان هم بودند. می‌خواهم بگویم که خشونت «شوالیه‌ی تاریکی» (که خشن هم نیست) نباید عاملی باشد که باعث اضطراب و نگرانی بزرگ‌ترها باشد. اگر چیزی باید نگران‌کننده باشد، تیرگی فیلم است. که البته همین تیرگی فیلم و المان‌هایی که فیلم را تیره می‌کنند (و ممکن است برای بچه‌ها منفی باشند) همان المان‌هایی‌اند که «شوالیه‌ی تاریکی» را فیلمی می‌کنند که با آن حال می‌کنیم. اما، وقتی که قرار باشد که بچه‌ها هم آن فیلم را ببینند، کمی مشکل‌ساز می‌شود. از این روست که می‌گویم بهتر بود که بی.بی.اف.سی پروانه‌ی نمایش 15 را به «شوالیه‌ی تاریکی» می‌داد و خیال همه را راحت می‌کرد.


    البته قابل درک است که چرا بی.بی.اف.سی می‌خواسته که «شوالیه‌ی تاریکی» 12A باشد. وقتی که در سال 2002 «مرد عنکبوتی» (Spiderman) مهر 15 به‌اش خورد، خیلی‌ها گفتند که چرا؟ بچه‌ها خیلی سوپرقهرمان‌های (Superhero) کامیک‌‌بوک‌ها را دوست دارند. (انیمیشن «باورنکردنی‌ها» (The Incredibles) این را ثابت می‌کند). آن موقع بی.بی.اف.سی پروانه‌‌ی 12A را معرفی کرد که هم بچه‌ها بتوانند سوپرقهرمان‌ها را ببینند و هم این که بار مسوولیت‌ها را از شانه‌های خودش بر دارد. وقتی که یک فیلم 12A است دیگر حق انتخاب و مسولیت آن انتخاب با پدر و مادر ها ست.


    اما همان طور که «شوالیه‌ی تاریکی» نشان داد به این سادگی‌ها نمی‌شود از زیر بار مسولیت فرار کرد و از آن موقعیت‌هاست که هر کاری هم که کنند باز هم نقد خواهند شد (Damned if you do, damned if you don’t)! به هر حال، اگر «شوالیه‌ی تاریکی» فیلم کم اهمیت‌تری (از لحاظ گیشه) بود، بدون شک بی.بی.اف.سی ریسک نمی‌کرد و همان پروانه‌ی 15 را به فیلم می‌داد.

    حالا که گذشت و ما هم فیلم را دیدیم و حال‌اش را بردیم.
    (در مورد خشونت حرف‌ها زیاد است... باشد برای روزی دیگر).

    راستی، این دو لینک ارزش دیدن دارد. در مورد یادداشت قبلی‌ام و «نگهبانان»‌اند. هدیه امروز من به شما:

    http://www.youtube.com/watch?v=n5WsciSNVS0
    http://www.youtube.com/watch?v=nd5cInmK6LQ&feature=related



    IV

    و این هم هدیه‌ی (تارانتینویی) امروز:

    کنفرانس «لعنتی‌های بی‌آبرو» تارانتینو:
    http://www.festival-cannes.com/en/mediaPlayer/9974.html

    و... سال 1994. وقتی که تارانتینو جایزه‌ی بهترین فیلم را برد:
    http://www.youtube.com/watch?v=cGHmtvWHZ2Q

    شما هم بنويسيد (7)...



    يکشنبه 27 ارديبهشت 1388 - 15:42

    قضیه عجیب جولیا رابرتز و دو هدیه!

    لینک این مطلب

    شما هم بنويسيد (3)...

    I

    1. خیابان - روز - خارجی
    هوا ابری ست و باران می‌آید. جو و فضا خاکستری ست. اما دوربین بی به اتمسفر و هوا و باران‌اش بی‌اعتناست. وقتی که سالی چندین و چند بار روزها به همین شکل‌اند، دیگر کسی به آسمان، به هوا، به باران توجهی ندارد. همینی ست که هست.

    ماشین‌ها از سمت چپ تصویر می‌آیند و از راست خارج می‌شوند. و یا بر عکس. ماشین‌های گوناگون. ماشین‌های سیاه، نقره‌ای، سفید، قرمز، خاکستری، آبی و... . ماشین‌های جدید و قدیمی. ماشین‌های گران. ماشین‌های ارزان. ماشین‌هایی که تازه روشن شده‌اند و هنوز بخار شیشه‌های‌شان را گرفته است و دودِ به بخار ملحق شده‌ی سفید از اگززشان بیرون می‌آید. ماشین‌هایی که شیشه پنجر‌شان کمی پایین آمده تا راننده دود سیگار را از آن بیرون دهد. گاه ماشین‌هایی که صدای آهنگ‌شان بلندتر از صدای موتورشان است، و گاه صدای موتورشان آهنگ‌شان است. ماشین‌هایی که چند نفر در آن نشسته‌اند و ماشین‌هایی که فقط یک سرنشین دارند. ماشین‌هایی که راننده‌های‌شان با گوشی موبایل مشغول صحبت‌اند. ماشین‌هایی که چراغ نارنجی را رد می‌کنند و ماشین‌هایی که با نارنجی شدن چراغ سرعت‌شان را کم می‌کنند. ماشین‌هایی که با نارنجی شدن چراغ قرمز بی‌درنگ حرکت می‌کنند و ماشین‌هایی چند لحظه بعد از سبز شدن چراغ حرکت می‌کنند. ماشین‌ها می‌آیند و می‌روند... سریع... آهسته... دوربین نسبت به همه‌شان بی‌تفاوت است. تا آن ماشین نقره‌ای کوچک که پشت چراغ قرمز می‌ایستد. هم با هوا و جو آن روز هارمونی دارد و هم تضاد. خیلی اتفاقی ست که آن ماشین توجه دوربین را جلب می‌کند. اما... انگار از اول قرار بوده که آن خودرو از میان تمام ماشین‌ها انتخاب شود. خیلی اتفاقی ست، اما انگار که از پیش تعیین شده است. دوربین روی آن ماشین مکث طولانی‌ای می‌کند و بعد به آهستگی به طرف‌اش زوم می‌کند.

    2. خیابان (داخل ماشین) - روز – داخلی
    پسری در ماشین است. ماشین با سبز شدن چراغ حرکت می‌کند. از داخل‌اش آهنگ «ای جان جان» ساسی‌مانکن پخش می‌شود: «تو چشات خوشگله، خودت میدونی خوراک آتلیه عکسه/ وقتی کنارمی انگار جولیا رابرتز کنارم نشسته». با شنیدن این آهنگ، پسر فکر می‌کند که جولیا رابرتز کجاست؟ چرا خبری از او نیست؟ زمانی لقب "ملکه‌ی هالیوود" را داشت. اما حالا...؟ چرا فراموش شده است؟ چرا وقتی که می‌گویند قرار است مایکل جکسون –که ملقب به "پادشاه پاپ" است/بود– کنسرتی بدهد، هنوز هم مردم از چند روز قبل صف می‌بندند که بلیت گیرشان بیاید. اما وقتی که آخرین فیلم جولیا رابرتز اکران شد... انگار نه انگار.



    این‌ها را گفتم تا این سوال را بپرسم که چه به سر جولیا رابرتر آمد؟ خبری ازش نیست! البته هیچ وقت از جولیا رابرتز خوش‌ام نیامده و فیلم‌هایش برایم اهمیت زیادی نداشته‌اند. اما دوست دارم بدانم که کجاست... چه می‌کند... چرا دیگر اهمیتی ندارد... چرا دیگر "ملکه‌ی هالیوود" نیست؟ اگر او دیگر ملکه نیست، چه کسی ملکه است؟ و... . موضوع بحث خوبی ست – فکر کنم. شما نظرات‌تان را بگویید. من هم کاوشی می‌کنم و به همین زودی‌ها ندا می‌دهم. «دور همی یک بحثی هم کرده باشیم» (به قول مسعود شست‌چی)!


    II

    این روزها مشغول کار روی پرونده‌ای هستم... موضوع‌اش ونگ کار وای است. وقتی که برای تحقیق کتاب/مقاله می‌خوانم، لذت‌بخش نیست... حال نمی‌دهد. شاید برای این باشد که کتاب/مقاله را برای خواندن نمی‌خوانم. دنبال مطلب‌ام. هر چیزی که می‌خوانم، در این فکرم که این به درد آن جای پرونده می‌خورد و این پاراگراف با آن پاراگرافی که نوشتم تطابق/تناقض دارد و... .
    مشکل اینجاست که این سبک خواندن، خواندن نیست. تحقیق کردن است... پژوهش است. خواندنی خودآگاه است. مجال نمی‌دهد که در دنیای واژه‌های کتاب/مقاله گم شد و چند ساعت روز را با آن گذراند و از دنیا جدا شد.


    III

    یکی، دو روز پیش هوای همیشه آفتابی کن، بارانی بود. آن هم نه نم نم... باران درست حسابی که حتی چتر هم فایده‌ای نداشت. و ملت ناراحت که باران همه چیز را خراب کرد. روی فرش قرمز راه رفتن هم مثل کشیدن آب حوض شده بود... خیس. نتیجه‌اش این شده بود که کنِ پر زرق و برق شده بود مثل بفتایِ بی‌زرق و برق و مرطوب انگلیس.



    در این هوا نه ستاره‌ها بیرون می‌رفتند که دیده شوند و به طبع مردم هم حس زیر باران ماندن برای دیدن ستاره‌ها را نداشتند. نه کسی بود که دیده شود و نه کسی که ببیند. وقتی که توریست‌ها نتوانند بیرون بروند و در شهر خوش بگذرانند، مجبور هستند که به فضاهای بسته بروند. خب، آنجا هم که حوصله‌شان سر می‌رود. پس رفتند که فیلم ببینند و سرگرم شوند. نبود سرگرمی‌ها دیگر مردم را وادار به فیلم دیدن کرد. که خوب هدف و نکته‌ی اصلی جشنواره رفتن هم همین فیلم دیدن است (یا باید باشد). پس باران همه چیز را خراب نکرد، همه چیز را درست کرد و جشنواره کن را به هدف اصلی‌اش باز گرداند. حیف که فردایش دوباره هوا افتابی شد!
    (عکس جشنواره‌ی پارسال است... ببخشید! مال امسال را پیدا نکردم).

    IV

    امروز تیزر فیلم «پست فطرت: ولتاژ بالا» (Crank: High Voltage) را دیدم. یکی از بزرگترین توهین‌های جمعی ست! بی‌خود نیست که میانگین سنی سینماروها در انگلیس 17 سال است و خیلی‌ها بی‌خیال سینما رفتن شده‌اند و رو به تلوزیون آورده‌اند.



    در این مورد هم بزودی مطلب مفصلی می‌نویسم. اما خوشحال می‌شوم که نظر شما را هم بدانم.


    V

    از همه که تا حالا روزنوشت‌ها را خوانده‌اند و کامنت گذاشته‌اند تشکر می‌کنم. و (به قول عادل فردوسی‌پور) صمیمانه دست‌شان را می‌فشارم.


    VI

    هدیه‌ی امروز من به شما...

    تارانتینو به روایت کیارستمی:
    http://www.youtube.com/watch?v=gs7oT_OCMWw

    و ونگ کار وای به روایت تارانتینو:
    http://www.youtube.com/watch?v=DX8aUixCpek

    فکر کنم خود این بازی جالبی شود: تارانتینو به روایت کیارستمی... ونگ کار وای به روایت تارانتینو... و حالا _____ به روایت ونگ کار وای (جای خالی پر کنید!). و همین طور ادامه دارد. حتما هم نمی‌خواهد که ویدئو باشد. اگر در مجله/روزنامه/کتاب/اینترنت/... مطلبی خوانده‌اید، منبع‌اش را بگویید و جمله/پاراگراف را نقل کنید. منتظرم (مشتاقانه)...

    شما هم بنويسيد (3)...

     1 2 > >|






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 194488
    بازديد ديروز: 1255954
    متوسط بازديد هفته گذشته: 1048021
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 366151237



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات