دوشنبه 1 آذر 1389 - 11:35



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



چهارشنبه 13 دي 1385 - 17:18

زمانه عوض شده


                                                                                                       

 حالا كه امير در روزنوشتش اين قدر از فيلم تازه استاد اسكورسيزي بزرگ تعريف كرده، فكر كردم بد نيست كه كمي باهاش مخالفت كنم (هر چند اسم پيشنهادي من را هم روي فيلم گذاشته و از معادل پيشنهادي‌ام تعريف كرده)...
خدابيامرز يا به ترجمه‌ي خوب و درست ديگر (رفتگان) فيلم جذاب و درگيركننده‌اي است، اما به هيچ وجه در حد و اندازه‌هاي نام استاد و شاهكارهاي دهه‌ي قبلش (مثل كازينو و رفقاي خوب) نيست و با گاو خشمگين و راننده تاكسي و ... هم نمي‌شود مقايسه‌اش كرد. فيلم - دست بالا - يك اقتباس خوب‌ساخته‌شده و جذاب است كه بخش عمده‌ي بار جذابيتش را مديون فيلم‌نامه‌ي درجه‌يك فيلم منبع (روابط جهنمي) است. اين فيلم هنگ‌كنگي چند سال پيش ساخته شد و اگر قبل از خدابيامرز ديده باشيدش، بخش مهمي از جذبه و قوت فيلم اسكورسيزي را قبلاً تجربه كرده‌ايد. به همين دليل است كه خدابيامرز - با اختلاف -دورتر از روايت‌هاي اريژينال و بديع و چند لحنيِ استاد از جهان پر وسوسه و نيرنگ و سياه تبه‌كاري و گنگستريسم و پليس قرار مي‌گيرد.
قبول! كارگرداني خوب، بازي‌هاي درجه‌يك (خصوصاً از لئوناردو دي‌كاپريو كه با اين كار سطح بازيگري‌اش را چند پله بالا برد)، موسيقي به‌جا و موثر و فيلم‌نامه‌اي پر كشش و با تعليق و پر رمز و راز را نمي‌شود ناديده گرفت. نكته به نظرم در اين‌جاست كه خدابيامرز را چندتا از فيلم‌سازهاي ديگر اين‌روزهاي هاليوود هم مي‌توانستند بسازند، در حالي‌كه خيلي از فيلم‌هاي گذشته‌ي اسكورسيزي هنوز و هميشه يگانه و بي‌بديل هستند.
قبول! رويكرد اخلاقي پيچيده‌ي فيلم را مي‌فهمم و چيزهايي كه با اين نگاه مذهبي - اخلاقي به فيلم روابط جهنمي اضافه شده هم قابل درك است، ولي براي همين موضوع هم يك مثال مهم ديگر دارم؛ مارتي كبير پيش از اين هم يك فيلم سينمايي را بازسازي كرد و ديدگاه اخلاقي - مذهبي فوق‌العاده‌اي به آن داد كه فرسنگ‌ها با نسخه‌ي اصلي تفاوت دارد. اسم فيلم را هم كه حتماً مي‌دانيد: تنگه وحشت را مي‌گويم.
استاد در اين چند سال ديگر مثل گذشته شاهكار نمي‌سازد؛ طبيعي هم هست. دوره‌ و حال و روز و زمانه‌اي كه باعث خلق شاهكارهاي اسكورسيزي‌وار بود، گذشته است. زمانه عوض شده و فيلم‌ها هم. كاري مي‌شود كرد. بايد قبول كنيم و منتظر بمانيم... به قول يكي از دوستان مارتي‌باز، استاد از وقتي ريشش را زد، فيلم‌ها هم شكل عوض كردند... مي‌دانيد اسكورسيزي كِي اين كاررا كرد؟ درست بعد از كارگرداني كازينو،در آغاز هزاره‌ي سوم.


بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب

نظرات

مصطفی جوادی
چهارشنبه 13 دي 1385 - 18:14
-7
موافقم مخالفم
 
حرفه ای

وقتي روابط جهنمي را ديدم فکر نمي کردم اسکورسيزي به سراغش برود.من کلا با دوباره سازي خيلي جور نيستم.آن هم اگر کارگردان دومي براي خودش کسي باشد و ترس سوتي دادنش رهايت نکند.اما خوشبختانه آبرو مندانه تمام شد.من هم ديروز زيارتش کردم.فقط آبرومندانه بود.خبري از طغيان شخصيت هاي بکر هميشگي او نداشت.يک چيزي اش کم است و آن همان چيزي است که توي چند فيلم اخيرش کم بوده.اسکورسيزي فيلم خودش را نمي سازد.چيز جديدي براي گفتن ندارد.فقط کسي است که حالا براي خودش حسابي به چم و خم کار آشنايي دارد و به عنوان يک حرفه اي مي تواند يک سري فيلم حرفه اي بسازد.همين...

امید غیائی
چهارشنبه 13 دي 1385 - 22:46
-9
موافقم مخالفم
 
واقعاً !!!!! (علامت سئوال نداره ها)

سلام نیما خان و بر وبچز عزیز.

اول از همه آقا نیما مثل اینکه سرت خلوت تر شده ها.تموم شد این کتاب سال فیلم؟خدا رو شکر که سر حالی و می بینیم که با این رفیق شفیقت مخالفت می کننده و خوش وخرم ندنده(حمید خان سام علیک). خوب این کاملاً نشون میده که با یه جماعت نون قرض نده سرو کار داریم. تو روز نوشتی که برای فیلم "خدابیامرز"تو کامنت های امیر خان گذاشته بودم یه مقدار از حزف هام رو گفتم حالا اگه بشه بقیه اش.

فیلمنامه واقعاً دین بزرگی بر گردن فیلم داره. اونجا هم گفتم پرداخت خوب شخصیت ها به عهده کس دیگه ای جز فیلمنامه نویس نیست. همون طور که میشه تو فیلمنامه طنز رو چاشنی اون کرد و حتی راه رفتن شوخی وار رو که تماشاگر هم فقط نمود بیرونیش رو می بینه و وقتی فیلمنامه رو بخونی هم خنده ات میگره به اون اضافه کردوفیلمنامه رو تبدیل به یه اثر کاملاً مجزا و مستقل کرد. نسخه اوریژینال فیلم رو ندیدم، اینکه اون فیلم هم میتونست این همه واقعاً شوکه کننده باشه و به همه چیز مشکوک بشین و جواب بعضی از سئوال های کلیدی رو تا آخر نفهمید رو تو خودش داره یا نه، از قرار معلوم داشته ولی آیا این همه گیرا و جذاب و برانگیزنده حس هم زاد پنداری (یه چند ثانیه ای فکر کردم نفهمیدم "همزاد"درسته یا "همذات"!؟) در ضمیر خود آگاه و ناخود آگاه تماشاچی بوده یا نه رو میذارم به عهده دوستانی که از قرار معلوم فیلم رو دیدن و منتظر کامنت هاشون می مونم. ولی در این چند وقت اخیر فیلمی که تونست از نظر شک تا حدود زیادی در گیرم کنه(میدونم قدیمیه ها ولی من تازه دیدمش،یعنی تازه کشفش کردم) فیلم "جکی براون"متعلق به برادر "تارانتینو"بود. حالا با یه تفاوت گنده. اون هم اینکه بیشتر بارحس تعلیق و شکاکیت فیلم تارانتینو به گردن روایت خاص فیلمه و این حس شیرین فیلم مارتی خان به گردن روایت معمولی(بخوانید مختص استاد) است که، داره تا یه چند وقتی درگیرمون کنه و حال کنیم. حالا اینکه "خدابيامرز" را چندتا از فيلم‌سازهاي ديگر اين‌روزهاي هاليوود هم مي‌توانستند بسازند، در حالي‌كه خيلي از فيلم‌هاي گذشته‌ي اسكورسيزي هنوز و هميشه يگانه و بي‌بديل هستند رو قسمت اولش به استناد حرف نیما خان ودومیش هم عقل ناقص خودمون میگه رو نمیشه نادیده گرفت و انکار کرد. راستی فیلم اوریژینال هم موسیقیش اینقدر بچسبِ فیلمه یا نه از جنس تفلونه؟

و اینکه از تعبیر نگاه مذهبي - اخلاقي فیلم که نیما خان گفته بود چیزی نفهمیدم، اخلاقیش رو تا یه حدودی گرفتم ولی مذهبیش رو نه.نیما خان که سرش شلوغه اگر کسی چیزی دستگیرش شد بگین ترو خدا که منتظرم.تا شنبه بگین که دیگه بعد از اون از یه اوستای دیگه میپرسم ها!

حنانه سلطانی
پنجشنبه 14 دي 1385 - 12:32
2
موافقم مخالفم
 
معصومیت از دست رفته

سلام آقای غیائی عزیز

فکر کنم منظور آقای حسنی نسب همان اشاره ی مکرر فیلم به کلیسا باشد و آن نگاه حسرت آمیز به آن که معصومیت از دست رفته آنها را یادآور می شود.و به نظرم منظور از The departed هم همان جداافتادگان از آن معصومیت اولیه باشد.درست می گویم یا نه؟ در چند جای فیلم هم در پس زمینه تصویر علامتهایی شبیه صلیب دیده می شود.اگر اشتباه نکنم در یک صحنه سایه ای روی دیوار به شکل صلیب دیده می شود و در یک پل هوایی هم که دی کاپریو ایستاده این صلیب ها باز هم وجود دارند.(اگر آدرسهایی که می دهم خیلی دقیق نیست به خاطر این است که فیلم را دو هفته پیش دیده ام و این نکته آخر در مورد صلیب را هم کس دیگری اشاره کرده بود و گرنه من عمرا با دیدن یک بار فیلم بهش می رسیدم.)

مصطفی انصافی
پنجشنبه 14 دي 1385 - 14:31
8
موافقم مخالفم
 
چه کسی امیر را کشت؟ نیما

نیما ! می گم بزن امیر رو بکش خودتو راحت کن. بگذریم... از اسکورسیزی نمی توان بد گفت. حتی اگر فیلم بد بسازد. خیابان های پایین شهر در مقایسه با آثار ادیگر اسکورسیزی یک اثر ضعیف است. اما همین اثر ضعیف یک شخصیت دارد مثل جانی بوی که به نظر من یکی از پیچیده ترین شخصیت های تاریخ سینماست. شخصیت پردازی فیلم های به قول اون یارو مارتی کبیر فوق العاده است. متاسفانه هنوز the departed رو ندیدم. ولی می خواهم دوباره راننده تاکسی را ببینم و البته gangs of NY. هر چه بگویم کم گفته ام. حتی Bringing out the dead هم حرف هایی برای گفتن دارد.

يك علاقمند شما دو نفر
پنجشنبه 14 دي 1385 - 17:24
-13
موافقم مخالفم
 
چه خوب!

چه جالب! پس شما هم نظرات متفاوت از هم داريد؟ آن هم براي فيلم استادتان؟ خيلي از فهميدن اين قضيه خوش حال شدم و حالا با دقت و علاقه بيشتر نظرهاي شما دو تا را پي گيري مي كنم و هر كدام را هم مستقل از هم... واقعا مرسي و خسته نباشيد و همچنان كار كنيد و منتظر و چشم به را ه مطالب نظرهاتان هستيم

سحر همائی
جمعه 15 دي 1385 - 17:49
4
موافقم مخالفم
 
حکایت مارتی و عاشقانش

من آن قدرها صاحب نظر نیستم که بگویم فیلم اسکورسیزی ای نیست.ولی این قدر می دانم که فیلم فوق العاده جذاب است. البته خالی از اشکال هم نیست مثلا شخصیت زن فیلم که درست شکل نگرفته و صرفا از روی تصادف با دو شخصیت مرد آشنا می شود.اینجا صرف تصادف آدم را قانع نمی کند.

یک وقهایی هست که بعضی اساتید به جاهایی می رسند که سقف تو قعات از آنها به فلک می رسد.اسکورسیزی هم به اینجا رسیده است.departed را اگر کس دیگری ساخته بود حتما می گفتیم شاهکار است ولی نام اسکورسیزی است که شما را به شک انداخته.

با همه این حرفها فیلم یک اثر قوی است که بعد از مدتها انتظارم از یک فیلم نوآر(وای که می میرم برای این ژانر) را برآورده کرد.باشد که فیلمهای بعدی مارتی انتظار همه مارتی بازان صاحب نظر را هم بر آورده کند.

منگ
شنبه 16 دي 1385 - 3:30
12
موافقم مخالفم
 
مارتی ... خوابیدن با گربه ... بورکینافاسو ... فتوپلی

(از زمانی که مارتی ریشش را زد ،سینما با گربه ها می خوابد)

بارها گفتم که سینمایی که قصه نگوید می شود کله پاچه ی بیات ،و اگر خوب قصه بگوید می شود شاه کلید هنر،خدا بیامرز مانستربرگ فسیل هم این را می گفت ،با آن اسم مضحکی که بر سینما نهاد "فتوپلی"، شبیه همین "خدابیامرز" است نه؟!

و خدا را شکر این استاد،خوب بلد است قصه بگوید ،اگر اسکورسیزی و بسون نبودند شاید من همین لحظه اندرون لحاف تشک گندیده ام بودم، و می خوابیدم تا صبح ،سپیده نزده بروم سر کار" یا همان عملگی"،ولی این دو نفر بودند که ما را سر گشته این کتابخانه و آن انجمن و این ویدئو کلوپ کردند ،نمیدانم لعنت کنم یا به سلامت بادشان بگویم ،ولی دم غنیمت است که ،همین لحظه عیش و نوش خواب می چسبد، پس دراز باد عمر هر خدا بنده ای را که در مدیوم سینما حکایت های شیرین سر می دهد (در ضمن ما هنوز فیلیمهای یک دهه پیش هالیوود را ندیده ایم چه برسد به "خدابیامرز" ،آخر اینجا تمام از "ويجی"فیلم امانت می دهند !به خدا تقصیر این حقیر نیست که اینجا همه اهل سانتی مانتالیسم هستند)

(مرگ حق مالف)

زمانهای قدیم وقتی وارد یک جمع اینترنتی می شدم سعی می کردم یک جنجالی به پا کنم تا از طریق آن جنجال نظرها را به خودم جلب کنم تا اینکه مشتری وبلاگم بیشتر بشود ،ولی از شما چه پنهان مدتی است که دیگر هیچ کس به جنجالهای من اهمیتی نمی دهد، یا اینکه اصلا برایشان مهم نیستم، یا اینکه راه و رسم جنجال سازی یادم رفته ،ولی یک مورد که برایم بسیار دردناک است حق تالیف جنجال است، خدا را شکر در این مملکت دیگر از حق تالیف خبری نیست حتی اگر حق تالیف یک جنجال را داشته باشید باز هم کسی اهمیت نمی دهد ،خلاصه که اینجا بعد از اینکه مالف مُرد، حق مالف هم مُرد

(به یاد آن فیلمهایی که اسمشان در خاطرم نیست ،و بورکینافاسو)

در قسمت کامنت مطالب گذشته ی روزنوشت ، متوجه یک کامنت شدم از یک جناب منتقد ،جناب مهرزاد دانش ،بعد از آن هم اشاره ای شنیدم در باب اینکه کلاس این روز نوشت با حضور افرادی به مانند عالی جنابان منتقد بالا می رود، همین مطالب در ذهنم هضم می شد که متوجه نکته هولناکی شدم ،نکته ای در باب اینترنت و فضای پر تعلیق و یا بهتر بگویم پر زهرمار اینترنت، وقتی به این نکته هولناک فکر می کردم به یاد دو فیلم از سینمای هالیوود افتادم ،متاسفانه ابداً یادم نیست که کارگردان فیلمها چه کسانی بودند یا اینکه اصلا اسم فیلمها چه بود فقط خاطرم است که در هر دو فیلم هم یک بازیگر حضور داشت ،متاسفانه اسم بازیگر هم در خاطرم نیست (!)،ولی میدانم بازیگر مورد نظر در فیلمهای "بی باک" و "هزار مایل تا گریزلند" حضور داشت ،(عجب مصیبتیه این آدرس سینمایی دادن!) خلاصه در این دو فیلم که بر فرض مثال آوردم موقعیتهای هولناک با بازی های حساب شده به تصویر کشیده می شد ،قهرمانان این دو فیلم هر چقدر تلاش می کردند از مشکل به وجود آمده برای زندگیشان رها شوند بیشتر در آن فرو می رفتند، هر چه از زمان فیلم می گذشت گره هایی برای بیننده باز می شد که هر گره موءید یک بُعد از یک بازی خطرناک عجیب بود ،تا اینکه در پایان فیلم قهرمان و بیننده می فهمیدند که زندگی و شاید وجوه زیبای آن می توانند بسادگی تبدیل به کابوس شوند ،کابوسی که توسط دستهای پنهان ایجاد شده و هدایت میشوند(راستی شما می دانید چرا در سینمای این مملکت هیچ کس نمیتواند از این فیلمهای پر کشش و جذاب بسازد ،دیگر ساختن چنین فیلمهایی نیاز به دوربینهای آنچنانی یا جلوه های ویژه نداره که...واقعا میدانید چرا؟!..) خلاصه در پایان این دو فیلم من به عنوان بیننده حتی به مامان خودم هم شک می کنم که نکند ایشان هم یکی از مامورهای اف بی آی باشد ،و امروز این شک وقتی در من ایجاد شد که متوجه کامنت های مذکور شدم ،به این شک کردم که نکند یک از خدا بی خبر متنی در باب توهین به یک شخصیت یا حتی در حداقل خودش متنی با واژه های رکیک و یا متنی پر از غلط املایی بنویسد و آن را منسوب کند به اسمهای بزرگ مثلا بنویسد مهرزاد دانش و حتی وبلاگ این جناب را بنویسد که دیگر شما مطمئن شوید ، وقتی به این نکته متمرکز شوید متوجه خواهید شد که چقدر پایه های این روابط اینترنتی سست تشریف دارند ،همه این موارد کمک میکند که شک در زندگی مدرن پایه بگیرد وفرض این سوءاستفاده ها هم گمانه زنی شود .پس زیاد مطمئن نباشید ...حالا اضافه کنید به این موارد کامنتهای دوستانی که انگلیسی می نویسند که من مثلا شک دارم اینها فارسی بلد نیستند یا اینکه فلانی میگوید من از بندر بورکینافاسو هستم که من شک دارم بورکینافاسو بندر داشته باشه، خوب هزاران هزار شک که می تواند همه ی آن کامنتهایی که در مورد جناب دانش از سوی کامنتنویسها نوشته شده را تحت الشعاع قرار دهد ،حالا شما فرض کنید که آن از خدا بی خبر که از این فضای زهر ماری سوءاستفاده کرده نشسته پشت کامپیوتر و دارد به ما می خندد و خوشحال از این که ما را گذاشته سر کار......

(هیچکاک هم شد فیلمساز؟!)

در این شکی نیست که آدمی می تواند هزار جور فكر کند یعنی فیلمی از تارکوفسکی نبیند و شروع کند به کوبیدنش ،(نکته شخصی: به شخصه فیلم سولاریس تارکوفسکی را تا دقایق پانزده شانزده دیدم ،و از فردایش هر وقت خوابم نمی آمد از سولاریس به عنوان یک دیازپام قوی استفاده می کنم،تارکوفسکی هم شد فیلمساز ، اسلوموشن! )حتی خود بنده هم زمانی از این نیرنگها استفاده می کردم و شاید هم سرشت آدمی همین است، ولی.......این یک نقطه مقابل نیز دارد، مردمانی که به مانند آفتاب پرست فقط و فقط رنگ عوض می کنند که مصون باشند از اتهاماتی به مانند ،کم سوادی ،بی فرهنگی ،و یا از همه مهمتر اتهام اینکه" تو باعث میشی صنعت فرهنگ پا بگیره" (چقدر فحش جون داری بود)بله این آفتابپرستانگی بلایی است که سالهاست یقه ی این جماعت سینما دوست را گرفته ،افرادی که بیشتر از 20 25 سال ندارند و به مانند سینما پرستان سالهای فسیل شده ی پهلوی عاشق نئو رئالیسم هستند عاشق تروفو ،گدار،فلینی ،ویسکونتی ،کیشلوفسکی ،تارکوفسکی ،برگمان ،کوروساوا ،فورد ،و ... این ها عاشق نگاتیو سیاه سفید هستند عاشق تیپ دیلاقی جان وین ،عاشق سکون های فیلمهای ازو ،عاشق عرفان برسون ،عاشق سانتی مانتالیسم فرانسوی یا عاشق تجدد موج نو، فیلم هر چقدر کند تر کلاس کار بیشتر !واقعا ؟ اصلا آیا این آفتاب پرستها عاشق سینما هستند؟ یا عاشق پیری و کهنگی ؟ کدامین نوستالژی از کدامین فیلم، از کدامین فقید می تواند گم گشتگی انسان مدرن را در وانفسای از خود بیگانگی درمان کند ،اصلا کدام یک از این فیلمها رابطه ای دارد با شرایط بحرانی امروز ،با شرایطی که من و توی برادر در آن زندگی می کنیم ،درکش میکنیم ،و تفکرش را می کنیم ،چرا غرق در نوستالژی می شوید ،بیگانه با خود و زمانه ی خود و خو گرفته با جهالت و بلاهت نوستالژیسم، ...به زعم من سینما تصویر زمانه ای است که در آن زندگی می کنیم نه یک رساله از قوانین و شرایط برای فیلمسازی به تالیف افرادی که فقط به فکر خود و سینمای خود بودند....

مصطفی جوادی
شنبه 16 دي 1385 - 14:9
-5
موافقم مخالفم
 
آموزش منگ بودن در يک پارگراف

خوب دوستان بالاخره هويت گند ما را به خودمان شناساند اين آقاي منگ.طبق فرموده ايشان اکثر ما آفتاب پرست هستيم چون فليني و ويسکونتي و کوروساوا و گدار و ترفو و برسون و کيشلوفسکي را هم دوست داريم.ضمنا ما همه در نقطه مقابل ((آنها)) قرار داريم.آنها يعني آنها که نيرنگ مي زنند و البته اين تغييري در سرشت شما نمي دهد چون سرشت همه آدمها طبق نظريه آقاي منگ پر از نيرنگ است.حالا مي دانيد چرا کساني که مثلا زينه مان را دوست دارند عاشقان کهنگي اند .آقاي منگ به ما مي گويد:چون گم گشتگي انسان مدرن را وانفساي از خود بيگانگي ((درمان )) نمي کنند.عجب آمپول زن بيخودي است اين ترفو. پس دوستان اگر مي خواهيد ((خو گرفته با بلاهت و جهالت ))نباشيد بايد از ملويل متنفر باشيد و از شمايل اثيري ژان مورو در شب آنتونيوني حالتان به هم بخورد.مي دانيد چرا چون اين ها(( تصويري از زمانه ما نيستند ))بلکه يک مشت رساله نظري نکبت هستند که ما همه براي ژست گرفتن زير بغلمان مي گذاريمشان.((من و توي برادر))(مگر خواهر ها هم توي اين باغها هستند؟) نبايد کيشلوفسکي را درک کنيم وگرنه مرد زمانه خود نيستيم...آقاي منگ ممنون که چشم و گوشمان را باز کردي که گول عرفان مسخره برسون را نخوريم ولي حالا شما هم يک چيز از ما ياد بگير.آن ديازپامي را که گفتي دوزش را ببر بالا.بخواب لطفا... تا کاملا با زمانه خوابيده ات يکي شوي.

مطفی جوادی از اتحاديه آفتاب پرستان روباه سرشت مقيم نقطه مقابل .

امید
شنبه 16 دي 1385 - 14:10
15
موافقم مخالفم
 
مارتی هم خدابیامرز شد؟

با حرف نیما موافقم

از استاد خیلی بیشتر از اینا توقع داریم

گاوخشمگین کجا خدابیامرز کجا؟

اینجور فیلمنامه ها روکسای دیگه باید فیلم کنن نه استاد

به نظرم استاد بهتره روی فیلمایی کار کنه که فقط یک شخصیت اصلی دارن چون واقعا استاددر اوردن تک شخصیتهاست.(راستی استاد نقد منو میخونه؟!!)

امید غیائی
شنبه 16 دي 1385 - 22:58
3
موافقم مخالفم
 
منگی را تا ساعت3:30 تحمل کردی!؟ ایول بابا.

مثل اینکه این دفعه حضرت مستطاب دیازپامشان را نشسته خورده اند. میگویم این بار برگمان را امتحان کن از "فانی و الکساندر" هم شروع کن .بد نیست، نه احتیاج به شستن دارد نه اینکه ممکن است پشت و رو خورده شود.کافی است تفنگ دو لول خان مظفر یا آن تفنگ اساطیری "عمو منصور" را که گرد سالهای دور بر آن نشسته را کنار دست خود داشته و اگر قرصها افاقه نکرد شلیکی جانانه به سمت آینه بروید که خود شکستن کلاً خطاست در این دنیای پر از نوستالژیسم و نوستالژیست و نوستالژی و نوستالژ و نوستال و نوستا و نوست و نوس و نو و ن و......... خوب اگر نشد ببین" هشت ونیم" کار کرد دارد اگر نه که همین طور ادامه بده که احتمالاً تا 5 صبح خوابت خواهد برد و احتیاجی به یک رساله از قوانین و شرایط برای فیلمسازی به تالیف افرادی که فقط به فکر خود و سینمای خود بودند را ندارید. راستی برای بیدار شدن فیلم "شعله"خوب است یا "باغبان"؟؟؟البته به شخصه "انتقام"را ترجیح میدهم در ضمن نسخ فارسی هم موجود است:"عروسک فرنگی"و"عروس فراری"و"شارلاتان". دیگر انتخاب با شماست.

(در ضمن اگر منظورت از این حرفهایی که زدی همان جنجال بوده و میخواستی مشتری جلب کنی برای سایتت من را که سایتت در bookmark هایم بود را خییییییییییییط قیییییییرمز بکش.)

احسان
شنبه 16 دي 1385 - 23:15
-9
موافقم مخالفم
 
کیو کیو منگ منگ/سوءتفاهم جمعی و هذیان

خیلی هم بیراه نمی گوید.یعنی بیراه می گوید،ولی به هر حال چیز خوبی از توش در می آید...این دلق رنگ رنگی که هر کسی در یک دوره ی گذرا هوس می کند تنش کند،آَش کشکی ست ره آورد برداشت(ورداشت!) ی که خودش از سینما و حاشیه ش(که خوراک خیالپردازی ست) دارد.بعضی ها این مسئله تو ذهنشان حل می شود،بعضی ها این ذاتشان است...ولی تعمیم دادنش فقط همان کاری ست که اخوی حاتم طایی مرتکب شد.این شک و تردید تا یه جاییش درست،اما دیگه بقیه ش هیچ ربطی به این بیغوله ی تازه ساز مجازی که آدم هایش وجود خارجی دارند(نه اون جوری که تو فکر می کنی)ندارد.لااقل اکثرا دلشان نمی آید بعد این همه (به نسبت جاهای دیگر،از لحاظ تراکم پرداخت) با هم رو راست نباشند...حالا اینجا رو داشته باش!...یکی بگوید آفتابپرستانگی چه ربطی به کهنه و مدرن و سنوات فسیل شده دارد؟! خداوکیلی چه ربطی دارد؟ جواب بده دیگه!... آنهایی که نوستالژی هیچی رو ندارند، ...اصلا مگر می شود کسی نوستالژی چیزی را نداشته باشد؟ این حرف ها غیر از این است که کودکی برای جلب توجه جیغ بنفش می کشد؟...چرا فکر می کنی اشک و شیپور مرگ مونتگمری کلیفت،باید ربطی به شرایط بحرانی امروز داشته باشد و اگر نداشت متهم به کهنگی ست؟ یا دویدن انتهایی ژان پل بلمندو و به جون رسیدنش در فیلم گدار؟ ول کن این مدرنیته ی لعنتی رو! انقدر لی لی به لالای این زمانه نگذار! ...نیچه می گوید:"فراتر از نیک و بد بیاندیش!"من به تو می گویم:"فراتر از کهنه و نو بیاندیش!" نیما (دور از جانش) کور شود اگر دروغ بگویم...

سیاوش
يکشنبه 17 دي 1385 - 18:51
-7
موافقم مخالفم
 
من منگ تنهای شبم

اقای منگ هم ظاهرا روش جدیدی برای ابراز وجود پیدا کردند، ولی اینجا بدردشان نمیخورد چون نشانی وبلاگشان ذکر نمیشود که دوستان مستفیض شوند.

منگ جان ، اثر گذار ظاهر شدی ، من که کلی یاد گرفتم، اینهم یک نمونه از کارهام .

"اسکورسیزی هم شد کارگردان، بیچاره فقط توی فیلمهای دهه بیست و سی غلط میزنه و همش با رفقای خوبش حال میکنه که دارو دسته های نیویورکی رو بعد از قرنی و بوقی از زیر خاک دربیاره و هیوز رو روانی کنه، بیچاره طرفداراش، وقتی طرفدار آفتاب پرست پوسیده ای مثل اون میشن خودشونم دست کمی ازش ندارن، فیلم گیس بریده رو عشقه که فرزند زمانه خویشه"

چطور بود؟؟

مهیار هادی زاده
يکشنبه 17 دي 1385 - 19:43
-1
موافقم مخالفم
 
راست میگی

راست میگی پسر.اون مزه ای که گاو خشمگین و راننده تاکسی داشت نه تو احیای مردگان تکرار شد نه تو گنگسترهای نیویورکی.رفقای خوب و ری لیوتا کجا و هوانورد کجا؟شارون استون تو کازینو کجا و کامرون دیاز تو گنگسترهای نیویورکی کجا؟

حنانه سلطانی
يکشنبه 17 دي 1385 - 22:15
25
موافقم مخالفم
 
سیاه و سفید یا رنگی

آقای منگ بدجوری شکاک شدی.این هم از نتایج چسبیدنت به این زندگی مدرن لعنتی است که نمی دانم در آن دنبال چه می گردی.مگر این زندگی مثلا مدرن چیزی جز کپی خوش رنگ و لعاب تر از گذشته که البته هرگز با اصلش برابری نمی کند هم هست؟مگر مفاهیم اساسی چون مرگ زندگی قتل عشق یا بهتر بگویم فطرت آدمی تغییر می کند که معتقدی فیلم های گذشته کهنه شده اند؟همین امشب با دوستان سر ده فرمان(قتل مکن)کیشلوفسکی بحث می کردیم.مفاهیمی چون قتل اعدام قانون کهنه که نشده اند هیچ دامن زندگی امروزی را هم بیشتر گرفته اند.اگر کسی را همین الان بخواهند اعدام کنند آیا همان بحث های گذشته مطرح نمی شود؟اعدام صدام را نگاه کن که چه جنجالی را به پا کرد.

مطمئن باش اگر سوءاستفاده های من و توی نوعی نباشد هیچ کدام از مشکلات امروزی را نخواهیم داشت.مشکل ما این است که پاکی و صفای تصویر سیاه و سفید گذشته را فراموش کرده ایم و به رنگی بودن تصویر کنونی دل خوش کرده ایم.

تذکر:آقای جوادی لطف کن نتیجه آمارگیریت را در باب اینکه دخترها یا به قولی خواهرها اصلا توی این باغها نیستند را برای خودت نگه دار یا برای صفحه نامه های مجله های زرد مثلا خانوادگی بفرست. اینجا جای این تقسیم بندی ها و دو دسته بازی ها نیست.

مصطفی جوادی
سه‌شنبه 19 دي 1385 - 0:5
-11
موافقم مخالفم
 
نگو که لقمه را بايد بجوي

خانم سلطاني.دوباره نوشته ام را بخوانيد دوست عزيز.متاسفم که فضاي نوشته را نفهميديد.آن عبارتي که شما را رنجانده و کلا آن حرفها, هجو جهان بيني اين دوست منگمان بود.واقعا فکر نمي کردم مجبور به توضيح دادن شوم .خيلي مشخص است. خيلي زياد .... من اصلا توي آن باغها نيستم.خدايا پلاک اين باغي که من تويش هستم چيست تا همه زنگ همسايه ها را نزنند.

سحر همائی
سه‌شنبه 19 دي 1385 - 0:38
-5
موافقم مخالفم
 
چه خبرهایی...

وای ببین بعد از چند روز آمدم و چه خبرهایی که نبوده!(آن طرف و ما جراهای کیا رستمی و این طرف و ما جراهای هویتی)کامنت این دوست منگمان را که خواندم چشمهایم حسابی گرد شده بود.قدری جوش آوردم ولی سریع فروکش کرد.دیدم مصطفی جوادی جواب درستی داده.از برکات کامنت آقای منگ به هویت مان پی بردیم.ولی دوست عزیز منگ بگذار ما جماعت آفتاب پرست برسیم به نوستالژی خودمان و شما بچسب به زمانه ات مبادا برکاتش را از دست بدهی.روحت شاد بیلی وایلدر که گفتی:خیلی زمانه خوبی است که نگران عقب افتادن از آن باشیم؟

حنانه جان ببخشید که دخالت می کنم ولی کامنت مصطفی جوادی را قبل از کامنت تو خواندم و بیشتر به نظرم آمد که جمله ایشان یک جمله کنایی است.البته قصد دفاع از ایشان را ندارم چرا که این مساله به عهده خودشان است منتها چون با کامنتشان موافق بودم و در نوشته ام بهش اشاره کردم گفتم نظرم را درباره آن جمله (مگر خواهرها هم..)بگویم که یک وقت فکر نکنی تایید کردم که ما در باغ نیستیم.

منگ
سه‌شنبه 19 دي 1385 - 3:26
1
موافقم مخالفم
 
ساختار شکنی گرجعلی

1.

واقعا نتوانستید بفهمید چه رابطه ای بین خصلت آفتابپرستانگی شما و مدرنیسم وجود دارد،،،، به به!

در اینجا آفتاب پرستانگی همان ذات انسان کژ فهم است که از یک کژ فهمی بزرگ تقلید می کند ،انسانی که هر لحظه در قیلوله ی ریا سر می کند ،و آن کهنگی و نو بودن است که پس ضمینه ی این خصلت نا ثواب است .آفتاب پرستی که تقلید می کند از کسانی که می گویند ، سینما اگر خفه شود، اگر به موت برسد، اگر سفید و سیاه باشد هنر است ، و در آن هنگام است که فریفته ی نوستالژی شده است ،چشم از جهان فرو بسته است،حال او شده علمدار سپاه کهنگی ،و تف می کند به روی مدرنیسم ،نه اصلا چرا مدرنیسم ، تف می کند به روی ساعت روی دیوار،تف می کند روی زمان ، روی امروز ،روی من ،از آنجا شروع کرده است و اینجا تمامش می کند ......البته بسیاری هستند که کهن سالند و کهن فکر ،در پیشگاه آنان مدرنیسم را (کاش می شد ترجمه اش کرد ،مثلا " امروز را") وقعی نیست ،اما شما دیگر چرا ...

فراموش کنید همه چیز شوخی بود ...

2.

امید .

به خدا انتظار این فحشها را از تو نداشتم ،این از آن فحش جون داری هم که گفتم جون دار تر بود ،"باغبان" "شعله" "انتقام" .... حاضرم کف به کثافت کشیده شده ی یک توالت عمومی در یک ترمینال شلوغ را به طول یک متر لیس بزنم اما یک پلان هم از این فیلمها را نبینم ...و در مورد وبلاگ و نوع تبلیغ عرض کنم که ابداً چنین فکری نکن ،چون عبث است ،چنانچه در سطور بعدی خواهی خواند بنده امروز دست به یک انتحار زدهم ، دینامیت به خود بستم و وارد وبلاگ خودم شدهم ،ضامن را کشیدم و به تاریخ پیوستم ،دیگر نه منی وجود دارد نه وبلاگی .

3.

احسان.

زیاد کنایه می زنی یا بهتر است بگویم اصلا فقط کنایه می زنی ،نمی دانم این هم همان توهم بزرگ است که یقه من را گرفته.این نوع نوشته کار خودم است اما تقلبیش ،یعنی در حیطه نوشتاری من ،کنایه همان روکش طلا است ،روکشی که کشیده ام تا نبینند که چقدر بی سوادم ،کنایه یا موجز نویسی همان است که وقتی من به نوشته ام اضافه می کنم ،خدا خدا می کنم که اگر خرجش کردم کسی زیر دندان نگیرد و خمش نکند ، چون در آن صورت بسادگی پی به ماهیت پوچ نوشته ام می برد ،من حتی در نوع نوشتن هم نیرنگ می زنم ،چون بی سواد تر از آن هستم که کنایه بزنم ،تو را به خدا تو که از من عارف تری تو که می فهمی تو که ادبیات سرت می شود تو که نیچه می خوانی چرا ؟! ،تو که من نیستی ،گاه می بینی که ادیبی چنان به اوج می رسد که دیگر افسار خرش دستش نیست و آن هنگام است که ادیب گرامی شروع می کند به موجز گویی و استعاره و کنایه ،تلمیح و تاویل ،غافل از اینکه نکند که نفهمند مردم این کلام آسمانی وش را .تو شدی آن ادیب بلند پرواز و من نمی فهمم ،دوست دارم به سوی این احتمال میل کنم ،چون دلپذیر است

4.انتحار

مصطفااا احتیاط کن ،،،به همین منوال برود زود پیر خواهی شد . ،تو را به خدا قسم می دهم زیاد به امثال من اهمیت نده ،خودت را هم ناراحت نکن ،من چه (...) باشم که قلم مبارکت را خسته ام می کنی ؟ ،من در حد این اوصاف نیستم ، من اصلا این بندگان فیلم ساز را که تو فرمودی در حد اسم می شناسم و فقط در اندازه یک کارنامه ، من نه از این عزیزان فیلم دیده ام و نه حتی مسلکشان را می شناسم .

5.

خوب سرکار علیا، حنانه خانم ،ما از این گروهک های هنری نداریم که بنشینیم و هنر نقد کنیم ، ما با یک مشت کارگر ساده هم سفره هستیم که خوی ساده اندیش آنها ما را هم به بی رنگی کشانده ، "به خدا امکانات نبود و اگر نه ما هم استعداد آدم شدن را داریم" و در ضمن جناب جوادی کنش ما را در باب کلمه "برادر" جواب دادند و واکنش را شما با سوءتفاهم خوانده اید

6.(ساختار شکنی گُرجعَلی )

من تهی تر از آن هستم که فکرش را بکنی ،غریب با فلسفه ام ،جدا از ادبیات ،بیگانه با هنر ،و فقط یک دروغ گو .واقعا شما باور کردید که من با چنین فیلسوفانی به مواجهه برخیزم ،مگر می شود ،من توان مناظره با شما عزیزان را هم ندارم چه برسد به این عارفان ، من فقط بلدم دروغ بگویم و اگر نه مرا چه به این غلط ها که با چنین ادیبان و فیلسوفانی ضدیت کنم،این فقط یک بازی مسخره بود بازی با خود خویشتن ،بازی با قلم ، بازی با چیزهایی که ندارم،غرابت از خود فریبی و قرابت به لحظه ی انتحار، وگرنه چه چیزی نیاز به اثبات دارد از طرف من احمق ؟ همه چیز اثبات شده ،ردیف شده ،حل شده و آماده است ،من در این میان منگم ،من که در توانم نیست یک متن بدون غلط املائی بنویسم چه برسد به فهم این بزرگان، من عرفانی را که ندیده ام و اگر هم می دیدم نمی فهمیدم را نقد می کنم ،،،،من سگ "پاستوریزهء" که باشم که برگمان را نقد کنم من چه کسی باشم که برسون را بفهمم ،مناظره با شما کار همردیفان شما است ،من می روم عملگیم را می کنم ،آجر پرت می کنم ،ملات سیمانم را هم می زنم و با بّنای سر ساختمان هم آواز می شوم ،او ترانه ایی اینچنین را می خواند " به من نگو دوست دارم ،،،،، که باورم نمیشه ،،،، نگو فقط تو رو دارم ،،،، که باورم نمیشه ".او می خندد و من گریه می کنم ،او به ریش مفسر و منتقد و معلم و محقق و فلسفه و هنر می خندد و من گریه می کنم ،و من گریه می کنم ، ،،،،گریه می کنم ،جوادی جان من خیلی وقت است که خوابیده ام دیازپام من هم همان خستگی درک یک موقعیت گندیده است ،نه فیلم تارکوفسکی ،(من یک انسان گندیده ی ،گندیده ی ،روباه صفته ، مردیکه ی ، روباه مزاجه ، گندیده ی ، منگم ).....و این زیاد مهم نسیت..

حنانه سلطانی
سه‌شنبه 19 دي 1385 - 20:7
-1
موافقم مخالفم
 
عذرخواهی

آقای جوادی عزیز

واقعا ببخشید.اول اینکه کامنتتان را قبل از کامنت آقای منگ خواندم و آن برداشتی که نباید می کردم کردم و بعد به سراغ کامنت آقای منگ رفتم آن هم به دلیل تنبلی و طولانی بودنش.بعد هم اینکه کج فهمی ام را بگذارید به حساب خستگی ام.این روزها بدجوری جوش آورده ام ولی می دانم که این دلیل نمی شود یقه کسی را الکی بچسبم.برای آقای منگ نوشتم که بدجوری شکاک شده و خودم حالم خراب تر از این حرفها بوده.از این به بعد سعی می کنم وقتی درجه حرارتم روی صد است سری به سایت و این کامنت ها نزنم.باز هم عذرخواهی می کنم.امیدوارم از من نرنجیده باشید.

امید غیائی
سه‌شنبه 19 دي 1385 - 20:11
9
موافقم مخالفم
 
چگونه؟!(چقدر بی ربط)

سلام نیما خان و برو بچز عزیز.

دوستان عزیز اینجا محلی برای ابراز و تبادل عقیده است، کسی نمیتواند به کسی اهانت کند یعنی حق ندارد.. بگویید ،بشنوید و حال کنید.بالقاعده(نه القاعده ها!!!) آدمی هستم که سعی میکنم کسی را ناراحت نکنم . اگر این قضیه اتفاق بیافتد تا چند روزی در همم.

جناب دوست عزیز و طناز حضرت "منگ":

من اصلاً قصد توهین یا خدایی ناکرده فحش دادن را نداشتم.به جان تنها بچه ام (چشمها رو چقدر گرد شدن!) من همیشه سعی میکنم در نوشته هایم نوعی طنز را به کار ببرم که البته این بار همسو با نوشته خود شما بود. قبول کنید که قدری تند رفتید و بدانید در اینجا هیچ کس بر هیچ کس ارجح نیست همه "میگوییم" و "میشنویم" پس "هستیم". ناراحت نشوید. و خدا رو شکر که به ما نخواستی فحش بدهی اگر نه چه میشد .کسی که به خودش رحم نکند وای به حال بقیه(تو این دعوا ها دیدین یارو تا میاد اول یه خط با تیزی رو خودش میندازه،میدونین چرا که!؟میخاد بگه من به خودم هم رحم نمیکنم تو دیگه هوای خودت رو داشته باش!!!!!! شوخی کردم ها به جون همون که در بالا عرض شد) در ضمن من هم مثل شما اسم چند فیلم واقعاً خواب بپران را آوردم تا این به آن در بشود. دینامیت برای چه!؟ مگر ابراز عقیده عیبی دارد؟! من میخواهم بگویم فیلمهای برگمان را دوست دارم و از "کیا رستمی" یاد میگیرم چگونه حرفهایم را به راحتی زندگی در این زمانه سخت بگویم. اگر مخالفتی هست بگویید تا عادلانه جواب بدهیم.""عادلانه"". در ضمن مگر کسانی که "ملات"درست میکنند و "آجر" بالا میاندازند نمیتوانند از "persona"ی برگمان لذت ببرند یا از "21 گرم" ایناریتو؟

ما همه در یک ردیفیم نه بالاتر، بلکه من خودم را از همه پایین تر میبینم و میدانم. دیگر نمیدانم چه بگویم که خدایی ناکرده کسی جو پایین یا بالا تر بودن از دیگران را به خودش نگیرد.دیگر بلد نیستم.لطفاً بخوانید آن حدیث کذایی را.

خوب من نمیدونم میتونم شما ها را در این کانون فیلم ببینم یا نه؟من که در روز افتتاحیه هستم.هر که بیاد به من یکی که حال داده.نکنه به قول سحر بیایم صندلی خالی سق بزنیم ها! نه ببخشید تموشا کنیم ها!

حمید قدرتی
سه‌شنبه 19 دي 1385 - 22:32
4
موافقم مخالفم
 
گم گشته

سلام گرجعلی

نمی دانم منظورت از آفتاب پرست چیست . راستش برای من معنی های مهمتری هم دارد . اما حالا چون تو میگویی باشه حالا که من از این زاویه نگاه می کنم می بینم که بله شاید راست بگویی می دانی چرا می گویم شاید . چون تنها زاویه ای که دید دارد از این زاویه است ( زاویه دید را خودتان تجسم کنید ) البته چند درجه باید پائین تر . و از این زاویه دید خوبی ندارد و یه مقدار مبهم نشان می دهد به خاطر همین می گویم شاید چون واقعاً زاویه دید مناسبی ندارد . ولش کن بابا . اصلاً این بحث مدرنیسم چیست و از کجا سر آورد بیرون . بحث ما که ( البته شما ) بحث تروفو ،گدار،فلینی ،ویسکونتی ،کیشلوفسکی ،تارکوفسکی ،برگمان ،کوروساوا و فورد بود و من اصلاً نمیدانم چرا این همه کارگردان متفاوت از هم آمدند وسط ، هر کدام از اینها که لباس تعریف تو را بپوشند ادمهای عجیب و غریبی می شوند که بعضی شان مثال تو را نقض میکنند . بگذریم که بحث چیز دیگری بود . چرا ما ( یا شما ) از مدرنیسم سر دراوردیم . اصلاً چرا من در اینجا و در مورد تو کامنت گذاشتم . من که نمی خواستم درموردت بنویسم . تو که گفتی برای دیده شدن وبلاگت این کار را می کنی تو که گفتی برای دیده شدن این کار را می کنی . تو که اصلاً خودت مشکل داری و سرگردانی همه اش می گویی گم گشته ای و این بوی گم گشتگی اینجا را پر کرده و باز امیدوارم که اینها را فحش نخوانی و قبول داشته باشی همه این مطالب را از نوشته هایت پیدا کردم . شاید هم به قول خودت تو پوریا باشی . غلط کردم چون میدانم نیستی . تو همانی که گفتی یک دروغگو ، غریب با فلسفه ، بیگانه با هنر ، تو که غلط می نویسی ( ارجا می دهم به متن هایت ) کجا و این بزرگان کجا و تازه فهم آنها کجا ؟ این بازی از همان اول که شروع شد پایانش هم مشخص بود چه برسد به این که مشخص نشود بازی بوده ...

ولش کن بگذار یه اعتراف بکنم یادت می آید آن بالا عملگی می کردی . سر ساختمانت . و از پائین صدای شعری می آمد یا بهتر است بگویم صدای شعرهایی می آمد و آن یک نفر نبود بلکه چند نفر بودند . چند نفر بودند و تو آنقدر بالا بودی و مشغول ساخت و ساز خودت که اصلاً ما را نمی دیدی و فقط صدای ما را می شنیدی و فکر می کردی همه ما می شویم او خوب نگاه نکردی اگر نگاه می کردی من ، مصطفی و بقیه را میدیدی . و چقدر داد زدیم . چقدر گریه کردیم و خواندیم . ما نخندیدیم . صدای حق حقمان بود تو انگاشتی که می خندیم . چه زیبا بود آن شعری که می خواندیم :

نه چشم دل به سویی ... نه باده در سبویی ... که تر کنم گلویی... به یاد آشنا من ... ستاره ها نهفته ... در آسمان ابری ...دلم گرفت ای دوست ... هوای گریه با من ...

مصطفی جوادی
چهارشنبه 20 دي 1385 - 0:49
11
موافقم مخالفم
 
منگ منگوله دار

خوب حالا که اين جا هستم يک سري از کامنت ها آن لاين شده اند.و البته خبري از نوشته من نيست.نوشته بودم آقاي منگ .منتها نيما جان با آن ارزش هاي اخلاقي هميشگي نوشته من را سانسور کرده اند.انقدر که اصلا نيست.حرفهاي خيلي بدي بودند ولي خوب حرفهاي بد هم بايد يک جايي کاربرد داشته باشند.خودم نوشته بودم که توهين آميز است اما حداقل يک توهين درست و حسابي بود نه به سبک شما آقاي منگ. نيما گفته بود که اين جا جاي توهين کردن نيست.اما توي اين چند وقته اين قدر مصاديق توهين را توي اين فضاي عزيزمان ديده بودم که گفتم حتما آن قانون منسوخ شده.(مثلا اين که يک نفر از سر کوچه مي آيد و مي گويد همه تان احمقيد و بعد مي گويد ببخشيد حرف مفت مي زدم)... تو را به خدا حرفها را بفهميد و بعد درباره کراهتشان تصميم بگيريد.من نوشته بودم آدم بايد خيلي کله پوک باشد که براي نديدن يک نما از شعله بخواهد آن عمل مشمئز کننده را انجام دهد.اين کجايش توهين است ايها الناس.نمي دانم چه شده .فقط مي دانم کامنتم نيست و نيما هم لابد دست پيش را ميگيرد که آقا مودب باش و...کجاي اين شب تيره بياويزيم قباي گندمان را...

امیررضا نوری پرتو
چهارشنبه 20 دي 1385 - 1:16
3
موافقم مخالفم
 
وبلاگ من

ا سلام خدمت نیمای عزیزو همه بر و بچه ها . نیما جان من همیشه نوشته های عالی تو و امیر را دنبال می کنم . در حال نگارش یک کتاب در رابطه با فیلم هفت و مفاهیم نهفته در آن هستم . می خواستم ببینم می تونم از تو و سایر دوستان کمکی بگیرم . ضمنا اگه لطف کنی به وبلاگم سر بزنی ممنون میشم :

www.cinema-cinemast.blogfa.com

منگ
چهارشنبه 20 دي 1385 - 3:11
-9
موافقم مخالفم
 
موضوع را بی خیال ،کفرم در آمده

ای بابا چرا اولش را حذف کردی جناب منتقد؟؟؟، حرفی از سانسور تو نمی زنم چون می ترسم باز حذفش کنی.............................ای داده بی داد

omid jafari
چهارشنبه 20 دي 1385 - 13:59
-5
موافقم مخالفم
 
سه رنگ بیرنگ

کیشلفسکی داره منو دیوونه میکنه

بعد از مدتها تریلوژی رنگها رو بدست اوردم

اول ابی رو دیدم.قشنگ بود

ولی قرمز رو که دیدم بدلم ننشست

حالا باید وقت پیدا کنم تا سفید رو ببینم

تا الان یک- یک

ببینیم این حاجی رو که اینقدر تعریفشو میکنن چکاره س

راستی چرا ما اینجا از بازیگرها.کارگرداناو فیلمهای مورد علاقمون کمتر میگیم و درددل نمیکنیم؟

مصطفی انصافی
پنجشنبه 21 دي 1385 - 2:2
7
موافقم مخالفم
 
در مذمت راه اندازی جنجال و دعوا و ...

و این هم آخرین نظر در باب جنجال اخوی منگ آفتاب پرست دیازپام نخورده

نمی دونم سه و نیم بعد از ظهر بوده یا سه و نیم بعد از نصفه شب. در هر صورت آدم ساعت سه و نیم منگه... آدم منگ هم که خدا پیغمبر سرش نمی شه... میاد گیر می ده به گار و کیشلوفسکی و تارکوفسکی و ... بعدش هم دعوا راه می اندازه بین مصطفی جوادی و حنانه سلطانی و احسان ( رفیق قنداق ما رو ) می گیره به باد کتک که چرا کنایه می نویسی و از این حرف ها... هنوز هم خوب بلدی جنجال به پا کنی منگ دوست داشتنی!... ما هم که دیازپام نخورده منگیم... راستی دیازپامو برای چی می خورن؟

منگ
پنجشنبه 21 دي 1385 - 19:0
-2
موافقم مخالفم
 
حضرات بنده را عفو کنند ، یا اینکه آدرس پستی بفرمایند ،تا سر مبارک را گسیل کنیم

حضرات بنده را عفو کنند ، یا اینکه آدرس پستی بفرمایند ،تا سر مبارک را گسیل کنیم

ایها الناس .......با چه زبانی بگویم که من دنبال جنجال نیستم ، اَخوی ،اَبوی ، من یک مادر مرده ی پوچم ، همین ، نه دنبال خراب کردن یکی ، نه دنبال ابراز وجودم ،آخر مرا چه به این کارها ،به خدا اصلا قد این حرف ها نیستم ،به چه زبانی بگویم ، من حسادت کردم به شما که اینگونه به همه ی آرشیو سینما دست رسی دارید و در مورد همه فیلمها بحث و جدل می کنید اما من بد بخت با اینکه اسم مبارک را گذاشته ام سینما پرست " در آرزو هایم ، فیلم ساز"، حتی یک فیلم هم نتوانسته ام از موج نو ببینم ،نتوانستم حتی یک فیلم از نئو رئالیست ها ببینم ،نتوانستم ببینم که تک ستاره ی سینمای سوئد کیست ،نتوانستم زیبایی فلسفه یک روس را بر روی تصویر تجربه کنم ،نتوانستم یک لهستانی مثل خودم منگ را بشناسم ، خدا وکیلی شما اینهمه نتوانستن را تجربه می کردید به چه روزی می افتادید ،حال چهار عمل اصلی ریاضی را به کار برید و یک میلیارد نتوانستن دیگر را بر روی این معادله پیاده کنید بعد قضاوت کنید ،من وقتی گفتم گندیده ام شوخی نمی کردم ،یا خدای نا کرده شما را مسخره نمی کرد ،من واقعا در این ده کوره با این سیتیزن های سانتی مانتال پوسیدم .من به همه شما احترام می گذارم به امید و احسان و مصطفی انصافی و حمید و خانم سلطانی و از همه بیشتر مخلص مصطفی جوادی هستم ،(دَست شما نه دَرْدَدْ، مصطفی خان ،اول اینکه ما از سر کوچه آمدیم ،بعد توهین کرده ام ،بعد گفتیم ما حرف مفت می زنیم بعدش هم که کله پوکی خود را ثابت کردیم ، واااااااای " این ها که همه بر ضد ما بود اَبوی" حضرت اجلّ اگر راضی نیستید دستور دهید تا خود را تسلیم کنیم تا در ملاء عام گردن بزنید یا اینکه آدرس پستی بدهید خود در منزل می زنیم و با دستان و هزینه خود به دربارتان گسیل می کنیم .)به خدا که این مصطفی را از همه بیشتر دوست دارم ،{با من دوست می شوی مصطفی؟!} . در ضمن مشاجره ای بین هیچ کس راه نیفتاده از هیچ کس هم اِپسیلونی آبرو نرفته اگر هم رفته از من نکبت رفته ،اول و آخر این بازی من نا چیز بودم که خراب شدم ،نوش جانم،دیگر غلط می کنم سر به سر شما بگذارم ، کاش جناب منتقد کمی سر کیسه را شل می کردند تا ما هم نفسی می کشیدیم ،کاش آن متن جناب جوادی را من می توانستم بخوانم ،یا انتقاد من از سانسور را جناب جوادی می توانستند بخوانند .

انصاف نصف دین است جناب انصافی ،پس شما که خدا و پیغمبر ، توحید و نبوت (فکر کنم یک سومش کامل است!) ، سرتان می شود چرا؟،آیا انتقاد من از متن جناب احسان (مرسی احساندوله خوب حالم را با آن کلمه جیغ بنفش گرفتی!)که به زبان سلیس و بلیغ و شیوای دوستانه ،دور از توهین ،که حتی گهی تمجید و تعریف از مقام ایشان بود را شما نزاع فرض می کنید ، بنده در آن متن به خود و نوع نوشته های خود تاختم نه به جمال مبارک احسان خان ،بیش از این ما را نزنید ، رحم کنید .(بابا اصلا بر فرض محال ،بنده یک آشوب گر هستم بنده باعث می شوم جنجال به پا شود ،بنده میان دوستان هزار ساله را شکر آب می کنم ،بنده باعث می شوم جناب منتقد دست به سانسور بزند "از پی این بحث سانسور یک ماجرای لطیف یادم آمد اگر من را با اُردنگی از این یک میلیون سال نوشت بیرون نکنید برایتان حتماً تعریف می کنم)بله می گفتم ،مگر بد است ؟ بهتراز این زندگی چلاق است که از فرط سکون دارد می گندد ،شما نا سلامتی جوان هستید باید هیجان را طالب باشید ،من را هم که هر چقدر فحش می دهید هیچ نمی گویم و جوابیه همراه با توهین صادر نمی کنم ، پس چیست مشکل. )

بعد التحریر(چقدر کلاس دارد این کلمه): (سعی کردم بدون طنز باشد که از این ندامت نامه هم سوءبرداشت نشود)

حمید قدرتی
شنبه 23 دي 1385 - 10:35
12
موافقم مخالفم
 
عموی مهربان ، این چنین یا آن چنان بنویس

شما به نيما بگوييد روزنوشت جديد بنويسد. به حرف من كه گوش نمي‌كند.

بنویس آقا جان .

فرهاد ترابي
دوشنبه 25 دي 1385 - 15:41
0
موافقم مخالفم
 
هوووووووووووووووو

آقا نيما هوووووووو.نيما نييييييييييييييييييييييييما بلند شو بابايي .ميدوني چه وقت روزه ها پا شو ديگه جفنگ آبادي ها منتظرن.همه رفتن خونه اون يكي دوستت.برادرزادتم پشت در هذيون ميگه پا شو بابا اه نييييييييييييييييييييييما باز كه خوابيدي سرتو از زير پتو بيار بيرون هووووووووووووووووووووو.

مصطفی انصافی
چهارشنبه 27 دي 1385 - 12:6
-4
موافقم مخالفم
 
به روز می کنیم.

نیما اگه به روز نکنی ییهو خراب می شم رو سرت ها .

ح.شمس
پنجشنبه 28 دي 1385 - 0:54
1
موافقم مخالفم
 
متولد ماه سرطان
سلام آقای حسنی نسب.سوالی داشتم.شما نقدی بر فیلم <بی وفا>در مجله فیلم نوشته بودید با عنوان متولد ماه سرطان.اما در خود نقد وجه تسمیه را درنیافتم.خوشحال میشوم اگر توضیح دهید چرا <متولد ماه سرطان>؟؟
مهتاب
يکشنبه 1 بهمن 1385 - 10:14
4
موافقم مخالفم
 

سلام آقا نيما.مي دونم سرتون شلوغه،مي دونم كتاب سال و هزار و يك درگيري دارين.ولي بخاطر اين همه آدمي كه هر روز مي آن به اين روزنوشت سرمي زنن(منت نميگذارما)و افسردگاني مي گيرن يه چيزي بگذارين.(مث عكس اون پونصد تومنيه كه كلي روحمونو شاد كرد.)مطمئنا يه عالمه عكس و حرف كوتاه و.... براي روكردن دارين كه وقت زيادي هم ازتون نبره.انصافا من يكي هنوز تو كف اون پرونده پيكسارم.

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 2 بهمن 1385 - 0:51
0
موافقم مخالفم
 
وبلاگ من

وبلاگ سینمایی من در خدمت شما و نظراتتون هست . لطف کنید یه سری بزنید

www.cinema-cinemast.blogfa.com

فرهاد ترابي
شنبه 7 بهمن 1385 - 16:34
-5
موافقم مخالفم
 
حسني

عوض شده كه شده تو هم با اين جمله قصارت. هر وقت اومدم همينو ديدم .كنفوسيوس فقيد هم اينقدر رو حرفش تاكيد نمي كرد. حسني نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو قرن نوشت هاي بيات موي بلند ماشين فيات ......

سارا
شنبه 7 بهمن 1385 - 20:48
-5
موافقم مخالفم
 
رکورد جدید آقای منتقد عزیز

سلام حسنی نسب عزیز.

"چطوری؟خوبی؟چه خبر؟"

حالت خوبه؟در کمال سلامتی جسمی و روحی به سر می بری که ایشاالله؟ یه سوال کوچولو و تا اندازه ای خصوصی اگه اشکال نداره احیانا:

تو دوره ی دانشجویی از اونایی بودی که دم به دم بابت غیبت زیاد مجبور به حذف تک درس می شدی؟نه؟

اگه این جا هم یه همچین قوانین ناعادلانه ای داشتیم مجبور نبودی بازم مثل رضازاده هی زرت و زورت رکورد خودتو بزنی.

رکورد جدیدت مبارک.

alireza
پنجشنبه 3 خرداد 1386 - 12:56
-4
موافقم مخالفم
 

قضیه ی ریش باحال بود !

اصولا اسکورسیزی الان کارگردانیش خیلی خیلی بهتر از همیشه شده ولی فیلمهاش مثل قدیم

نیست. من هوانورد رو هم خیلی دوست دارم ! ولی رفتگان اون حس همیشگی رو نداشت . من حتی

فیلم گمنامی مثل کایدان رو هم دیدم و خوشم اومد ولی بازم می گم رفتگان اونقدر جذاب نبود

شاید لازم باشه باز هم با دنیرو فیلم بسازه ! از وقتی ریشش رو زد ، دیگه با دنیرو کار نکرده !!!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.45034408569 seconds.