اغلب آنهايي كه در شب جش دنياي تصوير در سالن وزارت كشور بودند، موقع تجليل از داريوش مهرجويي و حرفهاي عزتالله انتظامي دربارهي اين فيلمساز ميدانستند كه اتفاق ناخوشايندي پيش آمده است. اين را از سكوت سالن چهارهزار نفري وزارت كشور، تغيير چهرهي محسوس مهرجويي در طول حرفهاي انتظامي و واكنش تند او به اين حرفها ميشد بهراحتي تشخيص داد. قصد ندارم دوباره آن وضعيت ناخوشايند را مرور كنم يا آن حرفها و متلكهاي دلگيركننده را تكرار كنم. همهي ما كه به شكلي دلبستهي اين سينما و بزرگانش هستيم، موظفيم كه آن شب و آن حرفها را فراموش كنيم و در كنار ديگر تجربههاي ناخوشايند اين سينما ناديدهاش بگيريم و فقط تجربهاش را جايي گوشهي ذهنمان نگه داريم.
نكتهاي كه ميخواهم بنويسم، دربارهي تقدير درست و در خور شاءن مهرجويي و مهمتر از آن عذرخواهي رسمي و بدون حاشيه و صريح انتظامي از حرفها - يا به تعبير ديگر، شوخيهاي - آن شب است. پير بازيگري و نمايش ايران در اقدامي جسورانه و احترامبرانگيز طي نامهاي از مهرجويي بابت آن ماجرا عذرخواهي كرد و به جايگاه اين سينماگر در سينماي ايران و تاثيرش بر كارنامهي بازيگري خودش صحه گذاشت...
به نظرم حالا ديگر نوبت مهرجويي است كه بزرگياش را باز هم اثبات كند. او كه با فيلمهايش به ما ياد داده هيچچيز در اين دنيا ارزش دلگيري و غم و ناراحتي را ندارد، ميتواند پاسخي در خور منزلت انتظامي بدهد. نوشته يا اظهار نظر رسمي مهرجويي در اينباره، در حقيقت هم نوعي پوزشخواهي متقابل است و هم در حكم پذيرش عذرخواهي مردي است كه در هشتاد و چندسالگي هم از ابراز اشتباهش ابايي ندارد؛ اينكه همهي آنچه در آن شب پيش آمد، فقط و فقط شوخي دو دوست و همكار هنرمند بوده و نه جيز ديگر (گيرم كه اينطور هم نباشد و حرفهاي انتظامي دربارهي مهرجويي بهحق برايش گران آمده باشد). به گمانم اين تنها راه اثبات جايگاه بلند اين دو شمايل تاريخ سينماي ايران است.
آقاي مهرجويي؛ مثل هميشه منتظر ميمانيم تا شاهكار ديگري رو كنيد، اينبار نه روي پردهي نقرهاي.
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
مصطفی جوادی
چهارشنبه 15 شهريور 1385 - 15:11
-8 |
|
|
|
قسمت آخر :گودزيلا وگيدورا مسامحه مي کنند
پدر بزرگم ميگفت اون وقتها (يعني خيلي اون وقتها )هر وقت بين دونفر شکر آب ميشد بزرگ تر ها با کد خدا منشي قضيه را فيصله ميدادند. البته فکر ميکرد چيز غريبي گفته..بعد از خواندن نوشته ات بيدارش کردم پرسيدم اگر بين کدخداها حرفي ميشد چي, گفت برو بچه بذار بخوابيم.
|
رضا
چهارشنبه 15 شهريور 1385 - 15:23
21 |
|
|
|
چه خبر؟
چه خبر از سنتوري؟حتما خوب شده مثل هميشه.نقد طبل بزرگ رو خوندم.مثل هميشه.چه عالي كه براي به نام ... ننوشتي!آخه آدم به حاتمي كيا چي بگه؟واقعا اين فيلم بود؟حوصله ام سر رفت.چه خوب كه آدم اين جوري فيلم بسازه بعد هم بگه اشتباه و خطا زياد دارم!اين يعني توهين به شعور مخاطب.البته منتظر بعدي هستم؛ شايد يك شاهكار بود!
|
امير عباس صباغ
پنجشنبه 16 شهريور 1385 - 0:32
12 |
|
|
|
بابا دست مريزاد
1- سايت نسبت به قبل خيلي خيلي بهتر شده مخصوصا اخبار و گزارش هاي اختصاصي آن. 2- درجشن دنياي تصوير حضور داشتم و وقتي انتظامي براي تقدير از يك عمر فعاليت مهرجوئي به آن نحو شوخي كرد خيلي تعجب كردم ولي بهتر بود مهرجوئي جوابي نمي داد.
|
NilouFar
پنجشنبه 16 شهريور 1385 - 3:55
-4 |
|
|
|
meHrJoyi ?! OzrKhahi?! Ye KocHoLo Ba Ham tAzZaD DaranD !
|
آلوچه خانوم
پنجشنبه 16 شهريور 1385 - 17:32
1 |
|
|
|
آقا سلام . کجا بودی تا حالا ؟ اين وبلاگستان سينمایی نویس مهرجویی دوست هامون باز نداشت و من خیلی وقته منتظر شما هستم . می بینی چه روزگاریه ؟ اهالی اين وبلاگشهر از اکران عمومی هامون همونقدر خاطره دارند که من از اولين نمايش دختر لر !!!! یا چه میدونم مثلا افتتاح پل ورسک ! جدا خوشحال شدم که هر روز اينجا می نويسيد . از مجله فیلم می شناسمتون و منتظرتون بودم , اينجا همسايه بشيم .
|