هفته پيش را با امير در شهر كوچك و دوستداشتني لار گذرانديم. با دانشجوهايي كه اغلب مال شهرهاي ديگر بودند و علاقه و جديت و اشتياقشان به سينما و انگيزهشان براي ديدن و خواندن و شنيدن حسابي آدم را سر شوق ميآورد. دو فيلمي كه در برنامه نشستهاي اين سفر نمايش داده شد، دندان مار كيميايي و درخت گلابي مهرجويي بود؛ دو فيلم خيلي خوبِ دو فيلمساز خيلي خوب و موثر تاريخ سينماي ايران. هر دو فيلم حس و حال عجيبي دارد كه هر بار تماشايشان ميتواند تجربهي تازهاي براي تماشاگران باشد. هر دو انگار مال اين روز و زمانه نيستند و در فضا و دورهي ديگري ساخته شدهاند. اگر چه از عمر هر كدامشان كمتر از دو دهه گذشته، ولي حسي كه منتقل ميكنند و سر و شكل و فضاهايشان خيلي با اين روزها فاصله گرفته. نه اينكه كهنه شده باشند يا دِمُده و قديمي به نظر برسند. نه! برعكس هر دو فيلم در ديدار مجدد چنان سرپا و پر خون هستند كه تا مدتها ميتوانند ذهن را به خودشان مشغول كنند و درگير احوالاتي كنند كه در ملاقاتهاي قبلي خبري ازشان نبود. هر دوتا از نظر اجرايي قرص و محكم و جذاب ماندهاند و هنوز از بهترينهاي بيچونوچراي سينماي ايران هستند. اينكه بعد از ساختهشدن هر كدامشان بر سازندگان هر كدام چه گذشت و چهها ساختند و چهها كردند، بماند. فعلاً ميشود به اين خوش بود كه هر دو فيلم باقياند و بقاء در گذر زمان، اصليترين معيار و محك اصالت و ارزش هر اثر هنري است.
مسعود كيميايي و داريوش مهرجويي، اگر اتفاق غير منتظرهاي پيش نيايد، در جشنواره فجر امسال فيلم تازهشان را عرضه ميكنند. سنتوري مهرجويي و رييس كيميايي؛ حتي از اسمشان هم پيداست كه هر كدام چه حال و هوايي دارند و خالقانشان در دهه هفتادِ زندگي در چه عوالمي سير ميكنند. جشنوارهي امسال به همين يك دليل (يعني دو دليل!) از حالا در ذهنمان جاي خودش را باز كرده است. استعدادهاي تازه كه جاي خود دارند، ولي تماشاي تازهترين فيلمهاي اين دو فيلمساز اتفاق اصلي و تعيينكنندهي جشن سينمايي امسال خواهد بود. از سنتوري كه خيالم راحت است (دليلش بماند براي بعد)، اما رييس را اصلاً نميشود پيشبيني كرد. فاصلهي سربازهاي جمعه با حكم براي پرهيز از هر گونه پيشبيني كافي به نظر ميرسد. گرچه خيليها ميگويند كه رييس لااقل از نظر بصري اتفاق مهمي در سينماي ايران خواهد بود، ولي ما كه به اين حرفها عادت داريم و فقط منتظر ميمانيم تا فيلمها روي پرده بيفتد و قضاوت كنيم.
كاش هر دو فيلمساز محبوبمان روسفيد شوند؛ كاش امسال در روزهاي جشنواره برف بيايد و همه جا را سفيد كند؛ كاش روسياهي مثل هميشه به ذغال بماند...
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
حميدرضا
چهارشنبه 22 آذر 1385 - 8:57
1 |
|
|
|
هميشه باشيد!
آقااي والله.واقعادندان ماروخوب اومدي.من خيلي اين فيلم رو دوست دارم.واقعاتوجشنواره فجرسال68ناديده گرفتنش. حداقل درزمينه بازيگري گلچهره سجاديه - جلال مقدم - احمدنجفي . ميخوام بطورمخصوص ازبازي عالي فرامرز صديقي يادكنم كه ازبازيگران متفاوت سالهاي دورسينماي ايران بودولي چندساله كه زيادتوانتخاباش دقت نمي كنه ومعلومه كه زيادوقت براي نقشش نميزاره.ولي تيپ و قيافه صديقي وصداش جلوه خاصي به نقش رضاداده كه به ياد همه ميمونه.بدشانسي صديقي تو اون سال اين بود كه 2تارقيب خفن اون سال داشت:خسروشكيبايي(هامون)-محمدعلي كشاورز(مادر).كاملا معلومه كه كي برنده شد!!! اينم بگم خلاص!اون صحنه برخورداوليه صديقي ونجفي دراون مسافرخونه وديالوگهايي كه ردوبدل ميشه عاليه مخصوصا ديالوگ نمونه: نجفي: غمت نباشه كا! ماهستيم. صديقي: هميشه باشي!
|
مصطفی جوادی
چهارشنبه 22 آذر 1385 - 11:30
-7 |
|
|
|
مرگ مولف
مگر می شود از سنتوری مطمئن نبود.اگر مثلا میکس را ماحصل دوران افت استاد بدانیم باید گفت مهرجویی در روزهای بدش هم بهتر از خیلی ها بوده چه برسد به حالا که دوباره دارد به روزهای اوج برمی گردد.کاش پوستر درخت گلابی را بالا می زدی.نه به خاطر این که بهتر از دندان مار است(که هست)به خاطر مسیر نگاه ارشادی می گویم به جان خودم. اما رئیس را باید ببینیم.راستش فکر می کنم کارهای اخیرکیمیایی دارند سیر صعودی طی می کنند.اگر بگوییم سربازان جمعه خیلی بد بود.و حکم فقط بد بود اپس رئیس باید بد نباشد.باور کنید ما مریض نیستیم اگر خوب باشد می گوییم خوب است و به قول معروف توحید برما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را... من برای تلقی از یک فیلم ساز می روم سراغ فیلم هایش.حالا شما مدام با اسم ها بازی کنید.یگویید هر چه باشد فلانی فلانی است و از این حرفها.نه این قدر مطلق و نه آن طور که بگویند سرآغاز لمپنیسم در سینما با فلانی بوده.ملاک ارزش گذاری یک هنرمند اثرش است.و پیدا کردن این ارزشها توی آثار ایشان برای من سخت است.در وهله اول من به شعور خودم شک می کنم اما به مرور می فهمم که چیزهای دیگری هم برای شک کردن وجود دارد.
|
حمید دهقانی
چهارشنبه 22 آذر 1385 - 15:2
-19 |
|
|
|
سلام اقای حسنی نسب عزیز پرونده پیکسارتون که خیلی چسبید. با خواندن نوشته شما یاد حضورتون در جلسه نمایش فیلم پری در دانشگاهمون اقتادم و اینکه چقدر خوش گذشت. برای کارگردانی که به بیننده هایش این امکان را میدهد که به خاطر فیلمش بتوانند با هم دوست شوند و اوقات خوشی داشته باشند آرزویی به جز سلامتی و فیلم خوب ساختن می توان داشت؟ وقتی به خاطر فیلم پری اینقدر خوش گذشت، اگر جلسه هامون جور میشد قرار بود چقدر خوش بگذره؟ یادتون که هست؟
|
امید غیائی
چهارشنبه 22 آذر 1385 - 22:46
5 |
|
|
|
در اینکه اساتید کیمیایی و مهرجویی عزیز از بزرگان و تا ثیر گذاران فیلمسازی(بگوییم موج نو درست است؟نمیدانم) در ایران هستند هیچ شکی نیست. و اینکه در مورد استاد کیمیایی نظرات به شدت متفاوتی وجود دارد هم شک نکنید. البته استاد مهرجویی را همه قبول دارند و احترام خاصی به ایشان وجود دارد. حالا با احترام به نظرات دوستان عزیز من هم میخواهم بگویم: 1) اینکه سربازان جمعه بد بود، من هم موافقم ولی نه آنقدر بد که بگوییم کارهای استاد سیر صعودی دارند آنهم با یک فیلمِ از نظر من خوب به اسم "حکم". حکم به نحوی نشانه ای از اکثر کار های استاد را در خود داشت.منظورم چکیده عقاید است، مردانگی قیصر،غیرت بلوچ(خنده دار شد؟)،از دست رفتن همه چیز ورسیدن به همه چیزِ گوزنها، عشق ضیافت، غریبی تجارت،فریادِ فریاد و اعتراض به این شرایط اعتراض،و ادب آموختن از ........ سرباز های جمعه.( از عمق فیلم آمدن را در کارهای استاد سراغ دارید؟من ندارم. نقل به صحنه هایی که استاد انتظامی از درون آن تصاویر فیلمهای بزرگ سینما می آمد) زمانی که استاد مهرجویی "میکس" را ساخت من که میگفتم این را استاد ساخته ، سینما در سینما است دیگر ،پس حرفی در آن هست خوب گوش کنی میشنوی. 2) مگر میشود به صرف اسم کسی، کار هایش را نادیده گرفت؟ مگر هنرمند بدون اثر میشود؟ اینکه فلانی فلانی شده است به خاطر کارهای قبلی اش است. اینکه حالا اگر اثری خوب را نیافرید و بقیه گفتند این را فلان استاد آفریده فقط به خاطر کارهایی است که تاثیر داشته در قبل.آنهم تاثیری به بزرگی یک جریان که البته بعد ها هرز رفت و توسط دیگران به ابتذال کشیده شد. من با دوست عزیز آقای جوادی که مطالب ایشان را به دقت میخوانم کاملاً موافقم که ملاک ارزش گذاری یک هنرمند اثرش است. اگر این تضادِ نظرات در سینما نبود که میشد هنری مثل بقیه، جذابیتش را از دست میداد، همه میگفتند به به خوب است یا اه اه بد است. اگر امثال خانم پالین کیل نبودند(که حالا موافق یا مخالف بودن با ایشان مطرح نیست) مگر سینمای آمریکا آنهمه رونق آن موقع را داشت؟کیل برای چه مطرح شد؟به خاطر متفاوت بودنش. به خاطر تلخ گویی هایش از فیلمهایی که """دوست """نداشت و قربان صدقه رفتن انهایی که """دوست""" داشت. اینها را گفتم خدایی نا کرده سوء تفاهم پیش نیاید که تا اسم استاد آمد چشمانم کور شد و چیز هایی را گفتم که فکری نبود.نظرم را می گویم، پس هستم! اگر استنادی به حرفهایی شد به خاطر کمک گرفتن برای این زبان الکنم است، نه چشمم کور کل کل. "سنتوری" و "رییس" را به انتظار می نشینم و به امید اکران فیلم یارعزیز "امیر قادری" روز های باقی مانده را میشمارم تا زوایای باقی مانده "آن ستون تکی" را ببینم و کلی کیف کنم. این 30 عدد آیینه بد جوری توی چشمانم میزند. منتظر نظرات شما دوستان هستم.بگویید که غیر از نوشته هایتان در مورد تکه های فیلم امیر خان چیز دیگری نگفته اید.
|
امید غیائی
چهارشنبه 22 آذر 1385 - 23:30
-6 |
|
|
|
استخوان ما هم گرم است،فعلاً درد نداریم.
راستش دلم نیومد باز هم از هنر همه جانبه این هنرمندِ هنرمند چیزی نگم. واقعاً همه چیزش تکه. هر هفته که از سریال میگذره از کم بودن یه همچین سریالهایی تو رسانه ملی کشورمون قصه میخورم.راستی می خواد چی بشه آخرش؟ گفتم استخوان یاد دوستمان آقای جوادی افتادم،حالت چطوره؟خدا بخواد با دکترهای تیم صحبت کن به جشنواره برسوننت ها! شاید اونجا همدیگه رو ببینیم.ان شاءالله.
|
احسان
چهارشنبه 22 آذر 1385 - 23:43
14 |
|
|
|
"چه طوری پهلوون؟...برو چادر سرت کن!"
خیلی وقت ها،خیلی آدم ها،خیلی حرف ها رو نمی زنند...حالا نمی شه تو هم چیز دیگری بنویسی ؟راجع به "دندان مار"می نویسی که چی بشود؟مثل اینکه خیلی هم از چرک و خون و تعفن و کینه و خیلی چیزهای دیگه بدت نمی آید.ما که با هم دعوا نداریم.(تو هم قدت بلنده ،هم...)این همه آدم ریخته توی این سینما.یکی از یکی متفاوت تر و پر مدعاتر که هیچ جوره هم کوتاه نمی آیند.از ما کوتاه تر،دیوار نبود؟...کاش "رییس" به جشنواره نرسد تا اظهارنظرهای شتر-گاو-پلنگی کمتر شنیده بشود...ما یک غلطی کردیم و به این "مرد" دل بستیم...حالا چه جوری می شود بی خیالش شد؟باز هم شرمنده ام که انقدر آدم مزخرفی هستم...کدام آدم عاقل یا حتی عاشقی پیدا می شود که...ول کن اصلا!تقصیر خودمان است.آدمی که دو نسل قبل عقیده اش را کهنه و "ول کن بابا"می دانند،بمیرد بهتر است.راستی،کار بهروز به کجاها که نکشیده.حالا باید با بهمن قبادی کنار بیاید.ای دل غافل!خداوکیلی،بهروز معرکه بود.خیلی هم معرکه بود...
|
علی طهرانی صفا
پنجشنبه 23 آذر 1385 - 0:0
-1 |
|
|
|
صفر و یک
000) با مهرجویی میانۀ خوبی ندارم. اما کیمیایی برایم جذاب است. با اینکه فیلم ساز محبوبم نیست، ولی برایش احترام زیادی قائلم. چهره ای دوست داشتنی دارد. 001) نظرتان را در مورد « دندان مار » نمی پسندم. فیلم خوبی نیست. چندان فاصله ای با « سربازهای جمعه » ندارد. سکانس های انتهایی دو اثر را مقایسه کنید. خیلی به هم شبیه شده اند، نه؟ قهرمانان می شورند! بیشتر نمی نویسم تا « امید » ناراحت نشود. 010) اما جشنواره حسابش جداست. به هر حال حضور دو فیلم ساز سرشناس صاحب سبک به آن اعتبار ویژه ای می دهد. کسانی مثل بنی اعتماد، پور احمد، معتمدی، عسگرپور و امیر یوسفی هم که به احتمال زیاد هستند. خدا را چه دیدید. شاید شگفت زده شدیم. 011) داشت یادم می رفت. « آقای کیمیایی » هم که هست. هرچند که به نظر جوان پسند از کار درآمده ... مبادا آقای کیمیایی امیر قادری را دور زده باشد. 100) یکی از دو فیلم ساز محبوبم به زودی پشت دوربین می ایستد. به همین سادگی. خدایا تو نگهدارش باش. atehranisafa@gmail.com
|
پنجشنبه 23 آذر 1385 - 1:41
-5 |
|
|
|
دنسي چنين ميانه ميدانم آرزوست...آرزوست
اميد خان به لطف شما زنده ايم و منتظر.توي بانک لگن تهران و حومه متقاضي شده ام تا ببينيم کي نوبتمان مي شود.البته تا به حال چند تا پيشنهاد داشته ام .از هر نوع لگني که بخواهي.از لگن گوجه اي توي حمام بگير تا پيکان جوانان ۴۲ (ايضا گوجه اي) اما هنوز قاصدک هاي رها در باد خبري از آن لگن موعود نياورده اند.اين طور بگذرد به جشنواره که هيچ به موعد خودکشي نهنگ ها هم وصال نمي دهد.هر دو از کفمان نرود خوب است رفيق...به هر حال کمپوتت رسيد ممنونم.در لگن شکستن هايتان جبران کنيم ان شاءالله.مصطفی جوادی/ سنه ۱۳۸۵
|
Tanya
پنجشنبه 23 آذر 1385 - 1:55
-3 |
|
|
|
man ham be nobeye khodam ba aghaye Omide Ghiyaee kamelan movafegham ,na baraye inke az taraftarane aghaye Kimiaee hastam.vali be nazare man filmhaye sarbazhaye Jome va dandane mar film haye bade aghye kimiaee nistand(in maha hastim ke entezaraye bikhod az aghaye kimiaee darim,va delemon mikhad aghaye kimiaee ba ma bashe va ba harekat kone.)dar zemn aghye Javadi cheshm ha ra bayad shost.......................................
|
مهیار هادی زاده
پنجشنبه 23 آذر 1385 - 14:33
2 |
|
|
|
نوستالژی
دندان مار رو کلاس اول دبیرستان بودم که دیدم.تکرار سینما 4 بود.ظهر از مدرسه برگشتم .تازه شروع شده بود.همون سکانسی بود که مرده می یاد در خونه ها ساز می فروشه.وای ! یادته اون سکانسی رو که فرامرز صدیقی میره که با رضا خندان درگیر بشه؟ میزانسنش قشنگ تو ذهنم مونده...ولی حیف که دیگه اون مزه رو تو هیچ فیلمی از استاد ندیدم.تو می دونی چرا؟
|
عليرضا شيرنشان
پنجشنبه 23 آذر 1385 - 15:42
6 |
|
|
|
حضور
درخت گلابي يكي از فيلمهاي محبوبم است بنظر من همين كه فيلم استاد مهرجويي توي جشنواره امسال هست برايمان كافي است توي فيلمهاي كيميايي هم از قيصر خوشم مي آيد حضور كيميايي هم مثل هميشه پر سر وصدا و جذاب خواهد بود هر چند معمولا فيلمهايش انتظاراتمان را برآورده نمي كند.
|
حنانه سلطانی
جمعه 24 آذر 1385 - 21:8
9 |
|
|
|
متحیرم چه نامم شه ملک سینما را
نوشتن درباره ی استاد مهرجویی کار خیلی سختی است.او به اندازه ی تک تک سکانس های فیلم هایش به گردن من حق دارد.فیلم هایی که نه فقط از دیدنشان لذت برده ام که با آنها زندگی کرده ام و من چه طور می توانم همه ارادتم را در چند کلمه خلاصه کنم؟اصلا جز استاد خیلی مخلصیم وخیلی ارادت داریم چه می توانم بگویم؟ و اما سنتوری.مگر می شود فیلم بدی باشد؟من هم مطمئنم که استاد این بار هم روسفید می شود.رادان که می گفت هر چه داشته رو کرده و اگر خوب در نیامده باشد بیشتر از این بلد نیست.راستی وقتش نشده که مستندی هم به نام آقای مهرجویی ساخته شود؟
|
سیاوش
شنبه 25 آذر 1385 - 7:58
2 |
|
|
|
همیشه ترسی با من است
به نظر من هیچ چیز در عالم فیلم دیدن ، بدتر از این 3 چیز نیست : 1 - کارگردانی را به شدت دوست داشته باشی و بعد از دیدن فیلمی از او حالت گرفته شود( یعنی آن چیزی نباشد در شان او و این علاقه) 2 - منتقد محبوبت از فیلمی تعریف کند و پس از مدتها که فیلم را گیر آوردی ، تو را نگیرد. 3 - منتقد محبوبت از فیلمی از کارگردانی که به شدت دوستش داری تعریف کند و فیلم آن چیزی نباشد که انتظارش را داشتی خدا هیچ کدام از اینها را برای هیچ عشق فیلمی نیاورد . ان شا الله
|
lost-destiny
شنبه 25 آذر 1385 - 13:48
21 |
|
|
|
کاش نگید بگید ایشالا! ایشالا که روسفید بشن! ایشالا که بهترین جشنواره برگزار بشه امسال! جای ما را هم خالی کنید! موفق باشید!
|
امیرمهیار
شنبه 25 آذر 1385 - 22:24
10 |
|
|
|
بچه ها و کفترا
رضا: تنهائی ، چرا نمی نویسی؟ این همه پشت سرت مطلبه. جلال: تنها نیستم آقا لبخند و بنان و کفترا و این همه سخن.
|
منگ
يکشنبه 26 آذر 1385 - 1:27
-14 |
|
|
|
منگ از نوع بی هنرش
سلام آقا جان شما رو جون عزیزتون یه سری به این وبلاگ ما بزنید ،من مُردم از بی توجهی ،بابا من این عکسها رو این مطالب رو آنلاین می کنم تا یکی ببینه ولی انگار هیچکس حوصله دیدن نداره ، مَردم روزنوشت و وبلاگ و وب سایت میزنند( دور از شما )توش چرت و پرت مینویسن ، هزار تا کامنت میگیرن ولی من بدبخت فلک زده شدم تراویس بیکل ،انگار من و عکسامو تو این دنیا وقعی نسیت .راستش حسودیم شد وقتی فضای پر از صمیمیت شما رو دیدم (میبینین به خدا، آخه چرا دور و بر شما اینقدر شلوغه،،، با شما هستم ،آره با شمام ،،آآقای منتقد،ن ح ن) ،خداییش حتماً یه سر بزنید .حیف من نیست؟؟؟!!!
|
منگ
يکشنبه 26 آذر 1385 - 1:31
6 |
|
|
|
منگ از نوع بی هنرش 2
اینم وبلاگ بنده ،،،،،،،،ما رو ضایع نکنید www.dumb.blogfa.com
|
منگ
يکشنبه 26 آذر 1385 - 1:58
6 |
|
|
|
دوست پسر آهو خانم
آقا یکی به دادم برسه ............من از این دیوید لینچ هیچی حالیم نمیشه ...واقعا جزیان فیلمهای این بابا چیه ..چ ه م ی خ و ا ه د ب گ و ی د........شکست زمان و منطق دیگه چه کوفتیه ..........از این بولوار مالهالاند یه چیزایی فهمیدم اما از بزرگراه گم شده هیچی نفهمیدم هیچ چیز.............اگی کسی میتونه کمک کنه پس کمک کنه
|
سهند خانوم
دوشنبه 27 آذر 1385 - 13:28
-2 |
|
|
|
چرا آپ نمی فرمایید؟
|
حسين رازياني
دوشنبه 27 آذر 1385 - 17:37
-7 |
|
|
|
ذغال سفيد
عجب مقايسه درستي. آن هم بين دو كارگرداني كه به نظر نمي رسيد ربطي به هم داشته باشند... دو فيلم دندان مار و درخت گلابي هم همين طوري هستند و ربطي ندارند اما حالا مي شود كنار هم يك جور ديگري نگاه كرد بهشان. اميدواريم امسال هر دو روسفيد بشوند و ذغال هم برود پي كارش
|
مهرانه
دوشنبه 27 آذر 1385 - 17:42
-3 |
|
|
|
بي خيال!
معلوم نيست چرا از سنتوري خيالتان راحت است؟ نكند در خواب يا شايد بيداري فيلم را ديديد و صدايش را در نميآرين؟ اگر اين طور است پس رييس را هم ببينيد و خيال همه را راحت كنيد... متشكر
|
امید غیائی
سهشنبه 28 آذر 1385 - 1:10
-17 |
|
|
|
what dreams may come
سلام دوستان.(تعجب نکنید چرا با همون جمله خودم یعنی :نیما خان یا امیر خان و بر و بچز عزیز )شروع نکردم. بعدش هم به جون عزیزم من این تیتر رو قبل از خوندن صفحه امیر خان نوشته بودم گفتم همزمان یه سر هم اون ور بزنم. بابا سارا تو باز هم که غافلگیر کردی ما رو!!!!!!!!!(البته اینها از اشتراکات رشته تحصیلیمونه) آقا من امشب هنگ کردم، ار اون هایی که باید بدین برق رو از سد قطع کنن. چرا؟؟؟؟ این همه آدم رو اون هم محبوب ترین آدم های زندگیم رو تا حالا یه جا ندیده بودم.کجا؟ جشنواره فیلم شهر.اون هم سینمای مور علاقه ات یعنی سینما فلسطین. حالا قصه شروع میشود.......................... ظهر علی آقا با صفا پیام کوتاهی زدند مبنی بر اینکه امشب ساعت 9 "خون بازی" رو پخش میکنن. حالا،،،با عرض ارادت خدمت نیما خان و امیر خان که توفیق زیارت این حضرات بالاخره نصیب ما شد(و کلی هم جلوی دوستامون حال کردیم که یه آشنایی کوچیک دادن) بگین کی ها رو دیدم امشب؟یعنی نه بگین کی ها رو ندیدم امشب بهتره؟؟؟؟ اول از همه استاد """"""""کیمایی"""""" .خوب ذوق زده نشین طرفدارها چون اگه نیومدین افسردگی میگیرن بعد از تعریف های من. 2:30 با استاد بودیم و کلی حال کردیم.وسط های سوال و جواب دو سه نفر اومدن هر چی دوست داشتن به استاد گفتن و بعدش هم یه دفعه پوف( اون کاری که کوین اسپیسی تو "مظنونین همیشگی" میکرد،از اون ها بکنین) خوب استاد هم که دیگه لازم به گفتن نیست خوب گوش کردن و بعد از شنیدن القابی نظیر لمپن و خشن و چاقوکش و ........... اومدن جواب بدن آقایون فلنگ رو بسته بودند هزارتا. القصه استاد گفت . ما شنیدیم، البته نا گفته نماند آقای طوسی هم کم حرف نزد. جلسه با استاد تموم شد که تقریباً زمان نمایش فیلم بود.از طبقه دوم همراه علی آقا اومدیم پایین که دیدیم به به جمع یاران جمع است:رخشان بنی اعتماد،جهانگیر کوثری،نیما خان، امیر خان (که البته بعداً اومد و پروسه جا پیدا کردنش تو سینما خودش یه روز نوشت میخواد)، اگه اشتباه نکنم نیما حقیقی، ترانه علیدوستی، منتظر باران کوثری نباشید که نیومد، و کلی ادمهای دیگه که انقدر آشنا بودند و زیادکه یادم رفته. (ولی استاد رو بچسب که جوون شدم دیدمش.) حالا نوبت فیلم دیدن شد...چراغها خاموش،با اومدن هر اسمی تشویق (حتی برا صدا برداری)،شروع............. طریقه پخش سیاه و سفید(که همه چی تلخ باشه اما مثل مزه قهوه خوب دم کشیده که تلخیش می ارزه به هزار تا شیرینی) بازی فوق تصور از باران و بیتا فرهی،دوربین سر دست معرکه،روونه روون. ساخت عالی و تمام شدنی شوک آور که یکی از دوستان گفت شاید همین قدر میتونسته که من اصلاً اعتقاد ندارم همین قدر(به نیما خان گفتم شوکه شدم از آخرش)چون دهنم باز موند وقتی تموم شد، عین "تقاطع".شاید هم، و به احتمال قوی من نفهمیدم. حتماً این بهترین پایان برای فیلم بوده.ولی آخه به خدا یه شعاری داد آخرش! چی بگم. باور کنین 22 ساعته که نخوابیدم ولی گفتم این حرفها رو امشب نزنم تا فردا عصر دوام نمیارم چیزی نگم. خلاصه منتظر یه کامنت توپ از نیما خان و امیر خان باشین که وقتی پرسیدم چطور بود فیلم گفتن تو کامنتها میگن.دیگه عرضی نیست فقط معنی تیتر که البته معرف حضور همه هست ولی یه ترجمه یکی از استادهای ما گفت خیلی حال کردم گفتم بگم بد نیست""چه رویاهایی که می آیند"" واقعاً!!!!!!!
|
هاله
سهشنبه 28 آذر 1385 - 1:16
-20 |
|
|
|
نفرت
سلام ن ح ن عزيز.امشب خون بازي رو ديدم.نفرت انگيز تر از اين فيلم نمي شد ساخت.خانم چه اصراري داري راجع به چيزي كه تخصص نداري فيلم مي سازي؟اين همه خزعبل را يك جا ديدن نوبري است!بقيه نظرم باشد براي وقتي كه ن ح ن عزيز در باره اش نظر بدهد.اگر ايشان هم امشب يا قبلا ان را ديده باشند.قابل توجه خانم سارا(فيلم هاي ميلاني)البته من هم در اين مورد با ايشان موافق هستم.اي بابا سارا خانم!الان اقايان مي گويند باز اين خانم ها به گيس و گيس كشي افتادند! منظورم فيلم هاي خانم ها (ميلاني و بني اعتماد).
|
گاندی
چهارشنبه 29 آذر 1385 - 2:21
17 |
|
|
|
سلام آقا نيما خسته نباشيد خواستم از طرف من به امير خان قادری سلام برسونين سايتش هم مثه اينکه بسته شده ديگه سايت يا وبلاگی نداره؟ به هر حال برای خوتون و امير خان آرزوی سلامتی و شادی می کنم
|
مصطفي جوادي
پنجشنبه 30 آذر 1385 - 20:59
6 |
|
|
|
سينماي ((ما))
نيما جان.براي سينماي جهان به تو و امير و بيشتر از همه به بچه ها تبريك مي گويم.چون با اجازه شما ما ديگر اين جا را خانه خودمان مي دانيم.اين پيشرفت ها باعث افتخار ماست.سرمان را بالا مي گيريم.انقدر كه همه فكر مي كنند خون دماغ شده ايم.
|
سارا
جمعه 1 دي 1385 - 17:3
5 |
|
|
|
تبریک به خاطر سینمای جهان سینمای ما.آرزوی ÷یشرفت مداوم و همیشگی.
|
سحر همائی
شنبه 2 دي 1385 - 13:44
6 |
|
|
|
آرزویم بر آورده شد
آقای حسنی نسب واقعا ممنون. آن اول ها که با سایت آشنا شدم به آقای قادری ای میل زدم و تشکر کردم آن موقع روزنوشت و این چیزها نبود.آدرس شما را هم بلد نبودم ولی پیغام تشکرم را به اقای قادری گفتم که به شما و بقیه همکارانتان برساند.با این حال گفته بودم از سینمای جهان که خوراک ماست خبری نیست. حالا به آرزویمان رسیدیم. خوراک روحمان رسید. شاد باشید که شادمان کردید.
|
امیرمهیار
يکشنبه 3 دي 1385 - 12:18
7 |
|
|
|
منم راه اندازی بخش سینما جهان را به تو ، امیر و همه ی بچه ها تبریک میگم دستتون درد نکنه.
|
کاترین
دوشنبه 6 فروردين 1386 - 2:13
23 |
|
|
|
کاری بسیار نو و عالی
با سلام و خسته نباشید به شما دو عزیز گرامی از سایت بسیار خوب شما ممنون (سایت سینمای جهان) تکمیل کننده خوبی بود امیدوارم همیشه و در همه جا موفق باشید
|