راستش را بخواهيد، خودم هم كمي از بازتابهاي پروندهي پيكسار تعجب كردم. خيلي فكر نميكردم اين كارتونهاي دوستداشتني اينقدر پيش همه هواخواه داشته باشد. فكر ميكردم فقط تعداد كمي از سينمادوستها هستند كه ميتوانند اين جور چيزها را جدي بگيرند و جدي بهش نگاه كنند (نشنيديد كه ميگويند «بابا كارتونه ديگه!») اما هنوز چهار روز بيشتر از چاپ مطالب نگذشته كه دوستان با لطفشان من و رفقاي پيكساريام را حسابي سر شوق آوردند.
ممنون براي اظهار لطفتان و ممنون از دوستي كه فرق انيميشن و كاميكبوك ژاپني را به من ياد داد. دوستان پيكساري هم از راه دور تشكر ميكنند و خوشحالند كه كارتونهاي قشنگشان اينهمه به ما انرژي و شور وشوق داده... مگر «سينما» معناي ديگري هم دارد؟ پرونده پيكسار را كه در شمارهي 355 مجله فيلم ميتوانيد بخوانيد، اما عجالتاً مقدمهي آن پرونده را دوباره اينجا گذاشتم (اين كار را از امير قادري ياد گرفتم؛ دوست ناباب كه ميگويند يعني همين ديگر):
پاپكورنش ديگر با خودتان!
حكايت پيكسار حكايت امروز است؛ قصهي«صفر و يك» و ديجيتال و عصر انفورماتيك. اگر تا ديروز عبارت «فيلمهايي كه پشت كامپيوتر ساخته ميشوند» جملهاي براي رد كردن و بيتوجهي به شكل تازهاي از سينما در دو دهه اخير بود، حالا با اين كارتونها مصداق عيني و مشخصي پيدا كرده است. درست است كه انيميشنهاي پيكسار دقيقاً «پشت كامپيوتر» ساخته ميشوند؛ قضيهي هارد و رم و CPU و اين جور چيزهاست، اما تمام ماجرا كه اين نيست. پيكسارشدن شور و شعور و ذوق و قريحه هم ميخواهد، عشق و دلدادن و كوشش و بيدار ماندن دارد. خلاقيت و نبوغ و ايمان به سرگرمي است كه باعث شده از دل «صفر و يك» و برنامهنويسي و پردازش كامپيوترها بشود چيزهايي بيرون كشيد كه نظيرش را محال است در عمرتان ديده باشيد.
طبيعي است كه در نبودن همهي آنچه گفتم، فقط بهانهها باقي ميماند. اگر از كسي شنيديد كه «اي بابا، ما كجا و آنها كجا؟»، لطفاً از طرف من بهشان بگوييد قصه اسباببازي را با سيستمهايي ساختهاند كه قدرتش از كامپيوتر خانگي روي ميزهاي دوربرمان به مراتب كمتر بود، و اين اصلاً اغراق نيست. دنياي پيكسار با همه زيباييها و رنگ و نور و صداهاي مبهوتكنندهاش، با آنهمه شخصيت و موجودات ريز و درشت جذاب و بامزه و دوستداشتني، با داستانها و موقعيتهايي كه هر كدامشان ميتواند مايهي غبطهي صاحبان دنياي سرگرمي و سينما باشد، بيش و پيش از هر چيز با كمك «سلولهاي خاكستري مغز» ساخته شده است.
اين مجموعه فقط گوشههاي كوچكي از اين دنياي رنگارنگ را نشان ميدهد. يك جور ناخنكزدن است براي يادآوري لحظههايي كه ميدانم نوشتن و خواندن درباره آنها خيلي با تماشا كردنشان فرق دارد. كاش ميشد جاي همه اينها كنار هم مينشستيم و خودِ فيلمها را ميديديم، اما انگار عجالتاً بايد به همين قناعت كنيم. نماي عمومي اين شماره فقط دري براي ورود به دنياي اين خالقان بيادعاي شادي و شور و لذت است. مثل يكي از بيشمار درهايي كه در كمپاني لولوها با آن وارد دنياي بچهها ميشدند و آنهمه ماجرا و حادثه و هيجان و خنده و گريه درست ميكردند.
يكي از پيكساريها در پشتصحنهي ديويدي شگفتانگيزها با شور و شوق عجيبي ميگويد:«كارتونهاي پيكسار هر چي بخواين داره؛ كمدي داره، اكشن داره، هيجان و سرگرمي و بزن بزن و ماجرا داره... فقط پاپكورنش رو ديگه خودتون بايد بخرين»؛ من هم توصيهاي بهتر از اين به فكرم نميرسد.
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
کامبیز مظفری
يکشنبه 5 آذر 1385 - 13:31
-11 |
|
|
|
آقا من شدیدا شرمنده ام. به خدا قصد هیچ گونه جسارت یا اساعه ادب یا اظهار فضلی رو نداشتم.( فضل و سوادی نیست که بخواد اظهار بشه, اون قضیه مانگا رو هم من باب اینکه شاید اشتباه چاپی بوده باشه گفتم وگرنه ...). به قول یکی از دوستام آقا من غلط کردم.
|
امید غیائی
يکشنبه 5 آذر 1385 - 16:57
14 |
|
|
|
بچه بازیه بزرگونه!
سلام نیما جان و برو بچز. من هزار تا کارتون وانیمیشن ببینم سیر که نمیشم هیچی از درس و زندگی هم میفتم.شما ها تا حالا بهتون نگفتن "مرد گنده خانم جان خجالت بکش کارتون میبینی؟!"هزار بار با برادرم دعوامون شده که من میخواستم کارتون ببینم اون شبکه mb2 اون هم فیلمی رو که هردومون حفظیمش.ولی بچه ها اون انیمیشن معروفGeri's game (که یه پیرمرده داره با خودش شطرنج بازی میکنه )از کمپانی پیکسار رو دیدین؟جداً یه شاهکاره که اولش مینوسه سال 1997اسکار بهترین انیمشین کوتاه رو گرفته.دیدن همین یک دونه کافیه تا نظرتون رو در مورد انیمیشن تغییر بده و ارزش کار نیماجان رو بیشتر نشون بده. در هر صورت از اینکه با جدیت در مورد هر چیز مطلب مینویسی، نیما جان متشکریم.
|
احسان
يکشنبه 5 آذر 1385 - 18:37
-12 |
|
|
|
نوارهای سیاه ممتد
همین امروز مطلبت را خواندم که خیلی خوش گذشت و خلاصه دمت گرم و خدا کند همیشه همین قدر جدی بمانی و مثل خیلی از منتقدها که بدجوری تغییر شکل می دهند گرفتار نشوی.یعنی اگر چند سال بعد هم صحبت این کارتون های پیکسار شد،نگویی: "ای بابا،اون مال یه وقتی بود..."...راجع به بابک بیات بدجوری شوکه شده ام.مثل اینکه این نوارهای سیاه تمام بشو نیستند...
|
امید غیائی
يکشنبه 5 آذر 1385 - 19:37
-8 |
|
|
|
رئیس حکم می کند.
این عکس ها رو محض سوزوندن دل مل میذارین تو سایت؟!چند وقت پیش هم توی یه روز نوشت دیگه گفته بودم من با کارهای استاد کلی حال میکنم و کردم.مخصوصاً با حکم. یه نگاه به عکس های "رئیس"بندازید.تفاوت این کار رو از عکس هاش میشه فهمید چه برسه به این که امیر خان هم بگه کار با همه کارهای قبلی فرق می کنه. امدوارم به جشنواره امسال برسه.
|
امید غیائی
يکشنبه 5 آذر 1385 - 20:28
5 |
|
|
|
پرواز
با غمی سنگین در گذشت استاد بیات را به سوگ می نشینیم.شاید از کارها سنگین استاد خوشم نمییومد ولی هنرمند،هنرمند است. پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.
|
مصطفی جوادی
يکشنبه 5 آذر 1385 - 21:4
6 |
|
|
|
نيما, نمو و لذتهاي ديگر
منفجر کردي پسر.پرونده فيلم هايي که لذت يادآوري صحنه هاي نابشان براي پاتيل شدن کافي است.آن هايي که با گاردهاي بسته به سراغ اين آثار ميروند را بايد رويشان گريه کرد.آنهايي که پنگوئن هاي ماداگاسکار را ميبينند و به جاي اين که کيفور شوند با ژست هاي احمقانه شان ميخواهند بگويند :من متشخص تر از اين صحبت ها هستم.بيخيال تو را به خدا .مگر از سينما چه مي خواهيد.آن پاپ کورن که نيما گفت حلقه مفقوده نگرش سينمايي ماست.بنشينيد, ببينيد و لعنت بفرستيد به همه آن تفکرات روشنفکر مآبانه لذت ناشناسي که پلتيک شان بي ارزش نشان دادن است.سرت را بالا بگير (اوه!ديگه نه اينقدر .يه کم..آها همين جا خوبه)و (اگر اين گونه است )بگو من نمو را دوست دارم. نيما توي سينما چهار به مسئله مهمي اشاره کرد اين که يک موج فکري ميآید و همه را با خود ميبرد.اين که چه طور به اين شکل استيفن کينگ و هارورفيلم کم ارزش جلوه داده شده اند.همين ها مي خواهند گند بزنند به هر چه تکنولوژی و کامپيوتر و انيميشن و شگفت بچه است.اين طيف ها ميآیند و اگر همراهشان نشوي برچسب هاي احمقانه مي خوري.پيشانيم جان مي دهد براي برچسب هايشان ولي نگوييد که آن پنگوئن ها را بيخيال شوم.يکي به اين ها بفهماند برگمان با برونو بوزتو منافاتي ندارد.بفهماند که..اصلا ولشان کن ميخواهم صدسال نفهمند.خودمان را عشق است .خودمان و کلي لذت که توي اين کارها خوابيده و تصميم نداريم خودمان را ازشان محروم کنيم.مردک ديوانه است..!
|
عماد
دوشنبه 6 آذر 1385 - 13:45
6 |
|
|
|
کارتونهای بچگی
راستش نیما جان فکر می کنم کلاس دوم دبستان بودیم و داشتیم با هم در مورد کارتونهای مورد علاقه مون صحبت میکردیم درست یادم نمیاد چی بود ولی هر چی بود با بحث الان خیلی فرق میکرد شایدم نمیکرد . ولی یک چیزی که بود کارتونهای اون موقع خیلی ناراحت بود
|
سحر همائی
دوشنبه 6 آذر 1385 - 18:41
-13 |
|
|
|
هنوز پرونده را نخواندم چون مجله تازه به اینجا رسیده ولی خیلی خوشحالم که مساله کارتن مطرح شده که شاید به خاطر این تصور غلط که مال بچه هاست زیاد درباره اش بجث نشده.خود من که خیلی این کارتن ها را دوست دارم حتی مادرم را علا قه مند کرده ام و حالا تصور کنید یک روز که مادر من با دقت سرگرم دیدن عصر یخی بود پدرم از راه رسید و نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد! به هر حال ممنون که یک نگاه حرفه ای به این مقوله انداختید آقای حسنی نسب.
|
امید غیائی
دوشنبه 6 آذر 1385 - 21:44
17 |
|
|
|
آخ چه کیفی میده کارتون دیدن.
سلام نیما و بروبچز عزیز. اول از همه بگم آقا نیما من مطلب قبلی رو با سرعت هرجه تمامتر نوشتم چون باید ساعت 5:30میرسیدم انقلاب سر کلاس،اگر که تهرانپارس رو بلد باشی اون هم آخر خیابون اصلیش که دیگه مجبوری به یه سمتی بپیچی، میدونی چه دردسریه سر وقت رسیدن اون هم با ترافیک اون موقع.(نگید چه ربطی داره ها ، بخونین متوجه میشین) الغرض اینکه من رسیدم با یه ربع تاخیر ولی، دو نکته:اول اینکه باز میگم با مطلبت کلی حال کردم ومطلب قبل هم فقط موید این نکته است.دوم هم اینکه حالا دلشوره رسیدن ،نرسیدن به کلاس رو بذارین کنار،ترافیک مسیر برگشت رو که عدل میفته ساعت 7:30 اون هم با مسیری که عرض شد،فقط چی می تونه قابل تحملش کنه؟یه پرونده با حال که نفهمی از انقلاب چطوری رسیدی چهارراه خاقانی!(عزیزان بچه محل متوجه مسافت شده اید که؟)باور کنید بدون اغراق تا خونه که کلی هم از چهارراه فاصله داره داشتم با خودم فکر میکردم چطوری نوشتن در مورد یه همچین چیزی و کی به ذهنت رسیده ؟ آخه خیلی غریبه یه منتقد با یه همچین نگاهی به فیلم ها، انقدر دیگه با حال!؟ من حال کردم. نیما جان هر جای این چند تا نوشته پر تعریف ولی به جا رو که خواستی کوتاه کن، ولی بذار حق مطلب در مورد کاری که انقلابی در این زمینه بود ادا بشه خواهشاً.من شده خودم تکی بعد از خوندن دوباره پرونده، هی اینجا مطلب میذارم تا تلافی همه در بیاد. آخه آقا داشتم میمردم بس که بهم گفته بودن مرد گنده ی احساساتی بچه سال.من هم که خلع سلاح بودم، آخه چیزی نمیدونستم که بگم.البته قبول از تنبلی خودمه ولی داشتم میترکیدم از نیش و کناه های غریه و آشنا. آخ چه کیفی میده کارتون دیدن.
|
فريد
دوشنبه 6 آذر 1385 - 22:30
-5 |
|
|
|
بي سواد
با عرض شرمندگي: من تو اين باغا نيستم نميخوام كلاس بذارم كه ديگه بزرگ شدم و اين حرفا ولي زياد اهل كارتون و انيميشن نيستم بالاخره هركي يه سليقه اي داره.من توي اين عمر 18 19 سالم به غير از 7 8 سالگي كه فوتباليست ها رو از تلويزيون نگاه ميكردم كلي حال ميكردم شرك رو ديدم كلي حال كردم نميدونم مال پيكساره يا نه نيمو رو هم نيم ساعتشو بيشتر نتونستم تحمل كنم ولي يه نتكته اي كه خيلي برام جالب بود حرف زدن بازيگراي هاليوودي به جاي شخصيت ها بود.همين. اميدوارم تو دلتون نگين عجب آدم ضايعي يه. شرمنده كه خلاف نظر بعضيا نظر دادم.
|
حنانه سلطانی
دوشنبه 6 آذر 1385 - 22:57
10 |
|
|
|
کوتاه بیا آقای دکتر
پدر و مادرها با تولد بچه هایشان کودکی را دوباره تجربه می کنند و با بزرگ شدن مرحله به مرحله آنها خاطرات گذشته شان را زنده می کنند. از همراه بودن با بچه ها لذت می برند اما به روی خودشان نمی آورند. یک نمونه اش کارتون دیدن است که می گویند:" بچه می خواهد کارتون ببیند. ما و کارتون. کی حوصله کارتون را دارد" اما در دلشان غوغایی به پاست. آن قدر جدی پای کارتون می نشینند که انگار دارند فلان برنامه سیاسی را نگاه می کنند. بابا آقای دکتر کوتاه بیا. باور کن اگر کمی اخمهایت را باز کنی پیشوند اسمت را ازت نمی گیرند! بگو دیگه که تو هم دوست داری کارتون ببینی که با دیدنش برای یک مدت هم که شده از دست مشکلاتت خلاص می شوی.
|
دوشنبه 6 آذر 1385 - 23:48
11 |
|
|
|
سلام راستش ادم مخالف خواني نيستم ولي اين مجموعه برام هيچ جذابيتي نداشت شونصد صفحه از مجله اي رو كه يك ماه براش انتظار ميكشم رو اختصاص داديد به يه سري حرفاي لوس و اطلاعات نه چندان جالب (اصلا كارهاي دلي يه اين مدلي تو مجله زياد شده و داره از اعتبارش كم ميكنه)
|
حسن علیشیری
سهشنبه 7 آذر 1385 - 12:2
-7 |
|
|
|
شاهکاره آقا!
واقعا دست مریزاد! شاهکار بود این پرونده پیکسار! مقادیر متنابهی زندگی کردیم باهاش! ...استاد عطااله کوپال تو کارگاه های نقد داستان کوتاهش همیشه می گفت کسی که نتونه از کارتونی مثل شرکت هیولاها لذت نبره چیزی از هنر و ادبیات سرش نمی شه!
|
چهارشنبه 8 آذر 1385 - 14:55
-11 |
|
|
|
پيكسار
پرونده ی پیکسار تمام میشود. با خودم میگویم دستت درست حسنی نسب.چه سوپریز بزرگی بود.چه قدر حال داد.سوای مطالب که به معنای کامل کلمه عالی بود این که ن.ح.ن هم کارتون دوست داره کشف شگفت انگیزی بود.همه می دانند که او آدم باحالی ست ولی به این با حالی که وقت بگذارد و برای کارتون های پیکسار پروندهسازی کند؟ و تازه شگفت انگیزتر این که ظاهرا تو این جمع کارتون دوست و کارتون باز کم نیست. اعجاب انگیز وغیر قابل توصیف ...-چه می دونم اصلا نمی دونم- به معنای کامل کلمه عالی. و عکس استیو جابز زیر چراغ مطالعه ی پیکسار و سیم چراغ مطالعه که تا پریز روی دیوارپشت جابز ادامه پیدا می کند.و طرخ شاد وبا نشاط وشیطون وبچه ی پیراهن های مردانه ی جان لستر و رفقای پیکساری اش در عکس های صفحه های بعدی که خودش کلی حرف دارد درباره ی شخصیت و خلق و خوی این آدم ها. و آن عکسی که با عینک طبی رفته اند زیر آب تا حال و هوای نیمو را تجربه کنند.(که این دیگر آخر اند مسئله ست.)
|
الهه
يکشنبه 29 بهمن 1385 - 16:59
-2 |
|
|
|
اگه بخوایم مطالب شما رو استفاده کنیم باید ذکر منبعش سایت سینمای ما باشه یا اسم شما کافیه. tnx
|
نادر اميرخاني
جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 14:47
-7 |
|
|
|
سلام_اي بابا نكيد كه به دلم خون افتاد من ميمردم براي كارتون فوتباليست اي كاش دوباره اون كارتونا دوباره بخش مي شدند راستي من تو فكرم كه سازمان صدا سيما اون كارتون هارو جه كار كرده ?(خواهشأ يكي جوابش رو به ايميلم بزاره ممنون ميشمnader.amir@live.com) جرا عوض اين كارتون هاي مزخرف مزخرف اون كارتون هارو بخش نميكنند?اي كاش اي كاش"يادش بخير'يا علي"
|
نادر اميرخاني
جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 15:0
15 |
|
|
|
سلام_اي بابا نكيد كه به دلم خون افتاد من ميمردم براي كارتون فوتباليست اي كاش دوباره اون كارتونا دوباره بخش مي شدند راستي من تو فكرم كه سازمان صدا سيما اون كارتون هارو جه كار كرده ?(خواهشأ يكي جوابش رو به ايميلم بزاره ممنون ميشمnader.amir@live.com) جرا عوض اين كارتون هاي مزخرف مزخرف اون كارتون هارو بخش نميكنند?اي كاش اي كاش"يادش بخير'يا علي"
|
نادر اميرخاني
جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 15:0
13 |
|
|
|
سلام_اي بابا نكيد كه به دلم خون افتاد من ميمردم براي كارتون فوتباليست اي كاش دوباره اون كارتونا دوباره بخش مي شدند راستي من تو فكرم كه سازمان صدا سيما اون كارتون هارو جه كار كرده ?(خواهشأ يكي جوابش رو به ايميلم بزاره ممنون ميشمnader.amir@live.com) جرا عوض اين كارتون هاي مزخرف مزخرف اون كارتون هارو بخش نميكنند?اي كاش اي كاش"يادش بخير'يا علي"
|
Uxryknam
يکشنبه 6 مرداد 1387 - 18:9
4 |
|
|
|
<a href=http://blog.meta.ua/redirect.php?url=skahome.com>ecstasy forums <a href=http://news.meta.ua/redirect.php?url=skahome.com>combining liver detoxification and lamisil <a href=http://blog.meta.ua/redirect.php?url=skahome.com>minocycline and milk <a href=http://www.playstation3.cz/redirect.php?url=skahome.com>cases and clonidine <a href=http://www.crystalxp.net/redirect.php?url=skahome.com>miacalcin nasal spray pain control <a href=http://www.totemcompany.com.ua/redirect.php?url=skahome.com>topical verapamil <a href=http://www.crystalxp.net/redirect.php?url=skahome.com>lexapro withdrawal symptons <a href=http://blog.meta.ua/redirect.php?url=skahome.com>vitreous detachment and ditropan <a href=http://news.meta.ua/redirect.php?url=skahome.com>zebutal online <a href=http://news.meta.ua/redirect.php?url=skahome.com>prilosec online ordering
|