خدا را شكر... كامنتها مثل هميشه رونق دارد، حرفهاي قشنگ ميشنويم، دوستان و كاربران خوبي داريم، با هم حرف ميزنند و با ما. دلشان هواي حرفزدن دارد و ميخواهند كنار هم باشند و كنار سينما. چه خوب كه يك سايت خبري تحليلي هم ميتواند اين فضا را مهيا كند تا هر كسي حرفش را بزند و نكتهاش را بگويد و منتظر واكنشها و نكتههاي بقيه بماند. اين موقعيت بدون شك تغيير ميكند، اوضاع بهتر ميشود...
هر چند به قول آن دوست، وعدهدادن شوق را ميگيرد، اما فعلاً شرايط و امكانات همين است. تا آن روز همين جا هم خودش غنيمتي است براي گفتن و شنفتن از سينما و با سينما و آدمهايش. اين فرصت را غنيمت بدانيم و ازش نهايت استفاده را ببريم تا ببينيم بعد چه خواهد شد. آدميزاد به اميد زنده است، نيست؟
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
امید غیائی
پنجشنبه 2 آذر 1385 - 15:41
1 |
|
|
|
من امید را دوست دارم
سلام. بابا من با هر چی که توش امید باشه کلی حال میکنم. یعنی عادت کردیم امید داشته باشیم.یادتونه موقع مدارس معلم که نمیومد امید داشتیم که آخ جون کلاس تعطیله!دوستان ذکور امیدوارم تجربه کرده باشند، امید آخر هفته مرخصی تو دوران خدمت رو، اگر نه که امیدوارم خوش بگذره، یا تو دانشگاه امید به آخر ترم و نیفتادن تو اون درس سخته،و حالا هم چشم امیدمان به این سایت و عوامل آن است. در ضمن از دوست (انی) که به بنده لطف داشتند متشکرم(بابا جمله ادبی!!)
|
علی طهرانی صفا
پنجشنبه 2 آذر 1385 - 17:7
5 |
|
|
|
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
اوس جعفر مرد، اوس محمود بیچاره شد. اگر نویسندۀ سریال « زیر تیغ » می دانست که اوس جعفرش قرار است این قدر خوب بازی کند، حتماً به این زودی ها نفله اش نمی کرد. حالا ما مانده ایم و بازی نفس گیر، زیرپوستی و به شدت دشوار پرستویی. « زیر تیغ » را هم چنان در فضایی آرام و به دور از جنجال دنبال می کنیم. atehranisafa@gmail.com
|
مصطفی جوادی
پنجشنبه 2 آذر 1385 - 17:16
-2 |
|
|
|
اگر با من نبودش هيچ ميلی
همين طور است نيما جان.هوا اين جا خيلي خوب است.خوب است که اين جاييم.اصلا تو خودت خالي خالي هم غنيمتي چه برسد که يک کافه سينماي باصفا هم روي پاشنه ات بچرخد.ما هم اگر گهگاه پامان را از گليممان درازتر ميکنيم(خودم را ميگويم)تو بگذار به پاي خوبي خودت و امير و بقيه بچه ها و اين که چه طور اين خوبي ها سطح انتظارات را بالا ميبرد ...بعضي از بچه ها ميگويند ((حرف زيادي نزنيد کدام منتقدي است که از اين کارها بکند.)) من هم به آن دوستان ميگويم به خاطر همين هاست که برايمان مهم اند که اگر اين طور نبود پابند اين جا نمي شديم.نيما جان خيالت راحت غنيمت جمع کردن من يکي حرف ندارد.
|
احسان
پنجشنبه 2 آذر 1385 - 19:52
12 |
|
|
|
وقتی دیگر،شاید
فعلا که دارد خوشبینانه خوش می گذرد.این سایت هم فضای خاص خودش را پیدا کرده که بیشتر به فضای فیلمهای وسترن و به خصوص "جویندگان"جان فورد شباهت پیدا کرده است.یافتن وجه شبه ش با خودت!ولی خداوکیلی سال آینده چه فیلمهایی که روی پرده نمی روند...این عمو سبیلوی مارو انقدر اذیت نکنید.(با تو نیستم، با سرخپوست هام)بعد چند سال دوباره قرار است فیلمی بسازد و امان از دست این منتقدان بی خاصیت.(با تو نیستم،با سرخ پوست هام)
|
حنانه سلطانی
پنجشنبه 2 آذر 1385 - 22:5
4 |
|
|
|
معمولا وقتی که خیلی خوشحال یا بر عکسش ناراحتم ترجیح میدهم سکوت کنم و حرفی نزنم. می دانم عادت خوبی نیست بخاطر همین الان دارم می نویسم. خوشحالم که در این سه چهار ماه روز به روز جمعمان جمع تر شده و قرار است از این که هست بهتر هم بشود. حالا هم فقط می توانم بگویم نیما حسنی نسب و امیر قادری عزیز مرسی که ما را دور هم جمع کردید.
|
مهرزاد دانش
پنجشنبه 2 آذر 1385 - 23:46
13 |
|
|
|
عرض ارادت
نيماي عزيز،سلام.پرونده اي كه در مجله فيلم براي پيكسار تهيه كردي آن قدر برايم لذت بخش بود كه پاسي از شب را با آن گذراندم.فكر كردم اين چند خط كمترين تشكري است كه بابت آن مي توانم ابراز كنم. قربانت.مهرزاد دانش
|
امید
جمعه 3 آذر 1385 - 1:46
3 |
|
|
|
شما دو تا خودتون رو اذیت نکنید. ما اصولا رقاصهای خوبی هستیم.
|
امید غیائی
جمعه 3 آذر 1385 - 10:52
-11 |
|
|
|
بدون شرح
سلام نیما جان و برو بچز باحال. دو نکته یکی عمومی یکی هم نمره(ببخشید خصوصی):1 -فقط یه نگاه به کامنت شماره 6 این صفحه بندازید،همین اعتبار روزنوشتهامون رو نشون میده.میشناسید که ایشون رو!؟؟؟ 2-آقایون و خانم ها دارید که تو کامنت ها داریم هر روز یه نفر جدید رو میشناسیم.آقا امید خوشبختیم از آشنایی با شما! آخه میدونید که من با هر چی "امید"داشته باشه کلی حال میکنم چه برسه به این که اسمش "امید " باشه!
|
امید غیائی
جمعه 3 آذر 1385 - 11:16
1 |
|
|
|
خدمت دوستانی که شوق "برگمان" دیدن رو هنوز کشف نکرده اند
این مطلب رو به صورت عمومی برای همه وبه صورت خصوصی برای علی آقا طهرانی صفا گذاشتم.این مطلب "کات دار" به غنیمت ربط داره.میدونید چرا؟چون میترسم این حرفها رو بعد از مرگ استاد برگمان هم بزنیم.من همیشه این مشکل رو با بعضی دوستام داشتم که گهگاه اومدن گفتن امشب یه فیلم بده ببینیم!!!!در کارهای استاد بدنبال چی میگردید؟؟؟؟؟هر کس هر چی بخواد هست.با هر دیدی بشینید پای فیلم با همون حال از پای فیلم بلند میشید.البته و خوب یه البته بزرگ که به گفته خود استاد: در فیلمهاش به سه عنصر اصلی دقت کنید عشق،ترس و مرگ. این کاملا نظر شخصی منه ولی پیشنهاد میدم از همون کارهای اولش شروع کند البته با حس دنبال کردن کارهاش تا سیر و سلوک استاد رو کار به کار بینید.ببخشید ها ولی استاد کار در تلوزیون هم زیاد داره میتونین لیست کامل کار هاش رو از سایت www.imdb.com بگیرید ولی کارهایی رو که با جلوش نوشته (TV) همونهایی هستند که گفتم. من خودم هر کی بخواد میتونم هر چی از استاد داشته باشم را روی DVD براش رایت کنم. ایمیلم رو هم تو کامنتهای قبلی گذاشتم.
|
کامران
جمعه 3 آذر 1385 - 12:50
0 |
|
|
|
اون روز شیراز روز اول جشنواره آسیبهای اجتماعی داشتی موقع اکران فیلمهای کوتاه چرت میزدی بعد رفتی بالا ودر مورد فیلمها حرف زدی . جل الخالق
|
سحر همائی
جمعه 3 آذر 1385 - 18:48
18 |
|
|
|
کیمیای سعدت رفیق بود رفیق
من هم با نظر دوستم حنانه موافقم خیلی خوشحالم که جمعمان دارد هر روز بهتر می شود .باور کنید نه تنها از نوشته های شما بلکه از کامنتهای بر و بچ هم کلی چیز خوب دستگیرمان می شود. اخیرا هم مشاهده شده که بچه ها آدرسهایشان را می گذارند تا ارتباطها گسترده تر شود پس این آدرس بنده حقیر را هم داشته باشید.ممنون که واسطه آشنایی ما و این رفقای گل شده اید. sahar_homaee@yahoo.com
|
فريد
جمعه 3 آذر 1385 - 22:34
1 |
|
|
|
تازه وارد
سلام به همگي اعضا من تازه به اين قسمت سايت وارد شدم ازش خوشم اومده چون بچه هاي خوبي اينجا جمع هستن اميدوارم منم تو جمعتون قبول كنين. از آقاي حسني نسب هم به خاطر ايجاد اين فضا تشكر ميكنم هميشه نوشته هاشون رو توي مجله هاي مختلف مي خوندم در آخر فقط اميدوارم اين جمع حفظ بشه. به اميد نكويي روزهاي نيامده.
|
سعید
شنبه 4 آذر 1385 - 12:16
-14 |
|
|
|
زیر تیغ
سلام نیمای عزیز نباید عجله میکردی درباره سریال زیر تیغ چهارشنبه هفته قبل که دیدی شد یک فیلم هندی درست و حسابی لابد هفته آینده هم میبینیم که پسیانی نمرده و مثلا دچار فراموشی و از این حرفا شده و یاقی چنان که افتد ودانی. بابا تلویزیون است دیگه میتونه هر استعدادی را پاک از کار بیندازد
|
کامبیز مظفری
شنبه 4 آذر 1385 - 12:42
6 |
|
|
|
آقا جسارته ولی مانگا(manga) انیمیشن نیست. مانگا به کامیک بوک های ژاپنی گفته.به انیمیشن های ژاپنی انیمه(Anime) می گن که عموما از روی مانگاها ساخته می شن. البته بعضی وقتا قضیه برعکس میشه و از روی انیمه, مانگا می نویسند. خواستید یک عدد DVD پر از مانگا تقدیم می کنم.
|
سیاوش
شنبه 4 آذر 1385 - 12:45
11 |
|
|
|
چند نکته برای حال کردن با روزنوشت
من چند دلیل دارم که اینجا رو به دیدار حضوری ترجیح میدهم 1- فعلا در این کامنتها فقط نیما حسنی نسب و امیرقادری رو میشناسیم(اونم از راه دور) پس خیلی راحت و به دور از تعارفات مرسوم ایرانی با هم صحبت میکنیم و نظر میدهیم 2 - الان هر کدام از ما میتونه هرکسی رو به هر شکلی که خواست تصور کنه و باهاش حال کنه یا خوشش نیاد در حقیقت شخصیتهای ما مثل یه جور مک گافین عمل میکنه ، در حالی که مهم نیست( مهم چیزیه که نوشته یا گفته میشه) ولی دوست داریم ازش سر در بیاریم 3- در گفتگو سرعتی هست که در نوشتن نیست، پس وقت بیشتری برای فکر کردن و مزه مزه کردن حرفهامون داریم و میتونیم جلوی هرگونه اشتباه و سوء تفاهم رو بگیریم (تاکید میکنم میتونیم نه این که حتما میگیریم)
|
کیوان
شنبه 4 آذر 1385 - 17:5
2 |
|
|
|
موسیقی سریال زیر تیغ
نیما جان و سایر دوستان سلام. حواستم بدونم نظر شما در مورد موسیقی سریال زیر تیغ چیه؟ راستش، استاد علیزاده، موسیقی ... اتفاقا دوست دارم نظرها را بدون توجه به نام آهنگساز، رد و بدل کنیم. امیر هم که فعلا بزور داره هدهد را تماشا می کنه!
|
محسن
يکشنبه 5 آذر 1385 - 0:11
-41 |
|
|
|
تبریک
آقا این پرونده ی پیکسار محشر بود.دستت درد نکنه دوستان ارجمند برای بار 2ام می گم بیایم دور هم جمع شیم و قائل به فرد نباشیم بلاگ من رو با کلیک رو اسمم ببینید بگید تظرتون چیه؟
|
امید
يکشنبه 5 آذر 1385 - 0:48
-17 |
|
|
|
نیما جان دستت درد نکنه. مطلب پیکساریها حیلی عالی بود.
|
وحید
يکشنبه 5 آذر 1385 - 1:27
3 |
|
|
|
یکی از خاصیتهای منتقدان برنامه سینما 4 اینست که با الاغ پنداشتن بیننده اشارتی در باب بهتر دیده شدن فیلم قبل نمایش آن می کنند. احسنت بر شما که همان اول کار از دیگر مهمان برنامه هم خواهش کردید کدی راجع به داستان فیلم قبل از نمایش آن ندهد . ایول الله تا باشد از این کارها .
|
نوید غضنفری
يکشنبه 5 آذر 1385 - 2:44
2 |
|
|
|
نیمه تاریک تر!!
نیما جان سلام خسته نباشی، میشه حدس زد که این روزا چقدر گرفتاری و خسته (هر کی ندونه من خوب میدونم!)... آقا سینما چهار این هفته عالی بود، البته طبیعتا منظورم نحوه پخش فیلم و نوع برنامه نیست، این که بالاخره از يک آدم این کاره دعوت شد تا روبرويت بشینه و حرف حساب حالی اش باشه، حسن حسینی رو می گم که دست کم من يکی مديون کتاب «طعم ترس»اش هستم...اما دو نکته توی این برنامه برق از کله مان پراند (مگه میشه يک بار، فقط يک بار پای تلويزيون بنشينی و برق از کله ات نپرد؟): يکی تغيير تیپ و ظاهرت (این يکی تقصير منه چون مدت ها است نیومدم ببینمت داداش) و دومی اش سوتی فاحش برنامه سینما چهار...خب یکی نیست بگه وقتی همه چیز خوبه و داره خوب پیش می ره چرا توی تبلیغ فیلم های آینده اين برنامه فیلم «متعلق به شیطان» رو مال آلن جی کاپولا!!!!! معرفی می کنن؟!!! توجه می کنید که چه ترکیب جالبی شد! تازه فقط اشکال از گوینده محترم مهران دوستی نبود نیما جان...کاملا واضح با فونت درشت فارسی اين ترکيب جالب از اسامی کارگردان های هاليوودی روی صفحه تلويزيون اومد و من به قول خودت کور شوم اگر دروغ بگم!! چاکریم
|
امید غیائی
يکشنبه 5 آذر 1385 - 11:59
-6 |
|
|
|
دل شدگان
سلام نیما جان و بروبچز. اول از همه اینکه مگر ما شما رو تو سینما 4 ببینیم آقا نیما.از این فیلم ها دیگه ندارین تو آرشیوتون برامون بذارین ؟ دوم هم اینکه آقا کیوان گل گفتی،موسیقی ایران زمین در حال حاضر با اسم اساتیدی مثل شجریان(ها) و علیزاده و کلهر عجین شده. حالا نگید چه ربطش داشت! میخوام بگم خداییش نظر دادن در مورد موسیقی این سریال بدون توجه به نام آهنگساز، مثل اینه که فیلم های پدر خوانده رو بدون فورد کاپولا بررسی کنیم.ناراحت نشی ها داش کیوان اول ممنون که یه همچین چیزه به جایی رو گفتی دوم هم این که این نظر بنده حقیر سراپا تقصیر است وهیچ گونه ارزش دیگری ندارد!!! ولی بذار بگم که حس و حال صحنه ای که پرستویی با استادی هر چه تمام داشت از کارخونه میرفت بیرون یا بهتره بگم فرار میکرد بدون موسیقی میدونید به چه چیزی تبدیل میشد؟ اقا سعید سرال "کیف انگلیسی" هم تو تلویزیون ساخته شده بود ها!یا"محاکمه" یا "اولین شب آرامش" یا شاهکار سریالها "هزاردستان". قدری تامل کن شاید فیلم هندی نشد این سریال هنرمندانه هنرمند! از بقیه بروبچز خبری نیست کجایید بابا؟ زنگ میزنین در میرین؟
|