چهارشنبه دهم تیر 1388
کارل مالدن مرد
برای امروز یک متن دیگر نوشته بودم که همین الان فهمیدم کارل مالدن هم در 97 سالگی مرد. از آن بازیگرهایی که اولین بار اسماش را از پدرم شنیدم. خوش قیافه نبود و یکی از بهترین نقش دومهای سینما. پس عقدهها و ناکامیها و کمبودها مال او بود نه قهرمان. از جمله در «اتوبوسی به نام هوس» و «در بارانداز» و «سربازهای یک چشم»هر سه در کنار براندو، «پاتن» در کنار جرج سی اسکات، «پرنده باز آلکاتراز» در کنار برت لنکستر، «ششلول بند» در کنار گریگوری پک، «جایی که پیادهرو تمام میشود» در کنار دانا اندروز (چه صورتی دارد این اندروز)، «اعتراف میکنم» در کنار مونتی کلیفت و از این قبیل. این هم عکساش اگر قهرمان همه این فیلمها را شناختید و کارل مالدن را نه:
سه شنبه نهم تیر 1388
دوست بسیار عزیزم نیما حسنینسب و همسرش آرزو فراهانی، در غم از دست دادن عزیزی سوگوارند. این شد که نشد این دو سه روزه چیزی بنویسم. - و میدانم که این دفعه دوم در این روزهاست، ولی در این روزهای اندوه دارم تقلب میکنم و یک بار دیگر یادداشتی را که صوفیا نصرالهی برای وبلاگاش نوشته، این جا هم میآورم. برای دوستانم دعا کنید رفقا.
-کوچولوئک، این قضیه مار و میعاد و ستاره یک خواب آشفته بیش تر نیست، مگه نه؟
جوابی به سوال من نداد اما گفت:- چیزی که مهم است با چشم سر دیده نمی شود.
-مسلم است.
-در مورد یک گل هم همین طور است. اگر گلی را که در یک ستاره دیگر است دوست داشته باشی، شب، تماشای آسمان لطفی پیدا می کند. همه ستاره ها غرق گل می شوند.
-مسلم است...
-در مورد آب هم همین طور است. آبی که تو به من دادی، به خاطر قرقره و ریسمان درست به یک موسیقی می مانست.....یادت که هست....چه خوب بود.
-مسلم است...
-شب به شب ستاره ها را نگاه می کنی. اخترک من کوچولوتر از آن است که بتوانم جایش را نشانت بدهم.اما چه بهتر! آن هم برای تو می شود یکی از ستاره ها، و آن وقت تو دوست می داری که همه ستاره ها را تماشا کنی....همه شان دوست های تو می شوند....راستی می خواهم هدیه ای بت بدهم...
و دوباره خندید.
-آخ، کوچولوئک، کوچولوئک!من عاشق شنیدن این خنده ام!
-هدیه من هم درست همین است....درست مثل آب.
-چی میخوای بگی؟
-مردم ستاره هایی دارند که یکجور نیستند. برای بعضی ها که به سفر می روند ستاره ها راهنما هستند.برای بعضی دیگر فقط یک مشت روشنایی سوسو زنند. برای بعضی ها که اهل دانش اند هر ستاره معمایی است. اما این ستاره ها، همه شان زبان در کام کشیده و خاموشند.فقط تو یکی، ستاره هایی خواهی داشت که دیارالبشری مثلش را ندارد.
-چی می خوای بگی؟
-نه این که من تو یکی از ستاره ها هستم؟نه این که من تو یکی از آن ها می خندم؟...خب هر شب که به آسمان نگاه کنی برات مثل این خواهد بود که همه ستاره ها می خندند. پس تو ستاره هایی خواهی داشت که بلدند بخندند!
و باز خندید.
-و خاطرت که تسلا پیدا کرد(بالاخره آدمیزاد یک جوری تسلا پیدا می کند)از آشنایی با من خوشحال می شوی. دوست همیشگی من باقی می مانی و هوس می کنی با من بخندی. و پاره ای وقت ها همین جوری، برای تفریح، پنجره اتاقت را وا می کنی...و دوستانت از این که می بینند تو به آسمان نگاه می کنی و می خندی حسابی تعجب می کنند. آن وقت تو بهشان می گویی:«آره ستاره ها همیشه مرا به خنده می اندازند!» و آن ها هم یقین شان می شود که تو پاک عقلت را از دست داده ای. می بینی چه کلک حسابی بهت زده ام....
و باز زد زیر خنده.
***************************
.........................
دیگر جا نیست
قلبت پر از اندوه است.
می ترسی- به تو بگویم- از زندگی می ترسی
از مرگ بیش از زندگی
از عشق بیش از هر دو می ترسی.
به تاریکی نگاه می کنی
از وحشت می لرزی
و مرا در کنار خود
از یاد
می بری...
پی نوشت: نه مسافر کوچولو و نه شعر بامداد هیچ کدام برای تسلی نیست دوستان خوبم که می دانم غم تان انقدر بزرگ و عمیق است که کلمات برای تسلی دادن و تسلیت گفتن به کار نمی آیند. این ها فقط برای این است که بگویم: ما هستیم. کنارتان و همدردتان.
شنبه ششم تیر 1388
فیلمهای خوب این جوریاند. هر دفعه به چیزی برمیخوری که دفعههای قبل در آنها ندیدهای. این دفعه توجهام جلب شد به صحنهای از «سرقت الماس» پیتر ییتس و ویلیام گلدمن. اول فیلم بود و رابرت ردفورد برای بار نمیدانم چندم از زندان آزاد شده بود و لباسهایش زیر بغلاش بود، که یک آقای کچل سبیلو که ادعا میکرد هر زندانی میرود، ردفورد را هم میآورند همان جا، جلویش را گرفت و گفت: تا نذاری بهات اندرز بدم، نمیذارم از این جا بری!
بعدالتحریر: همین الان چشمام افتاد به بخش آخر روزنوشت دیروز: «بعضیها مادرند...»
جمعه پنجم تیر 1388
مایکل جکسن مرد
باز باز اضافه شده: انگار قسمت نیست امشب از پای لب تاب بلند شوم. این کامنت شیده درباره مایکل جکسن دیوانهام کرد:
بعضی ها به دنیا می ایند که کنار رودخانه بشینند به بعضی ها صاعقه می زند بعضی ها در موسیقی استعداد دارند بعضی ها شنا می کنند بعضی ها مادرند . . . و بعضی ها می رقصند.
یادتان هست که: دیالوگی از ماجرای شگفتانگیز بنجامین باتن، که اتفاقا امروز نسخه blu-rayاش گیرم آمد. جالب است که نسخه نمایش خانگی فیلم را کمپانی کرایتریون عرضه کرده که معمولا سراغ چنین فیلمهایی آن هم بعد از اکران اولشان نمیرود.لابد فهمیده که این فیلمی است که قرار است کلاسیک شود!
باز اضافه شده: صوفیا به روز کرده. معلوم است درباره چی و کی. (امشب میخواهم «دایره سرخ» ملویل را ببینم راستی.)
اضافه شده: میتوانید حرفهای استیون اسپیلبرگ و مارتین اسکورسیزی را درباره مایکل در سایت بخوانید. این عکساش با پل مککارتنی جالب بود که بهاش برخوردم. میگویند با پل مککارتنی رفیق بوده و مینشستهاند با هم کارتون تماشا میکردهاند! هر دو کلکسیونر کارتون بودهاند. صورتها خوب و سرحال است.
مایکل جکسن مرد. من که هوادارش نبودم و خاطرهای ازش ندارم. ولی کامنت صوفیا نصرالهی نشان میدهد که مایکل جکسن که دیشب مرد، و همین حالا تیتر اصلی همه خبرگزاریهای مهم جهان است (CNN دارد یادآوری میکند آلبوم تریلرش 100 میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته - این یعنی پرفروشترین آلبوم تاریخ موسیقی - و یکی از اجراهای دوران کودکیاش را نشان میدهد) چه قدر برای خیلیها مهم بوده. آدمها معمولا یک دورهای و یک زمانی، عاشق چیزی یا پدیده ای میشوند و بعد فراموشاش میکنند تا بعدا وقت مرگ، دوباره یادش بیفتند. الان دقیقا یادم نیست. به نظرم پراگ بود که بعد از فروپاشی کمونیسم، مجسمه لنین بود، استالین بود، چی بود را کشیدند پایین و جایش مجسمه مایکل جکسن گذاشتند.
پس این از کامنت صوفیا؛ و باقی بچهها هم در این باره چیزهایی نوشتهاند و خبرهایی دادهاند. کامنتهای امروز اصلا کلا خوب است. از جمله کامنت ح.گ و جواد (جواب دادم رفیق) و راستی فرح فاوست هم مرده و چه قدر بدشانسی وقتی لحطه مرگات با خبر مرگ یکی مثل مایکل جکسن یکی میشود:
صوفیا: خط اول کامنت امیر صباغ رو خوندم ولی به بقیه ش نرسیدم. انقدر خوبه که باید یه روزم رو استثنایی براش بذارم. اما امروز اشکهای من مال چیز دیگه ایه!این کامنتیه تقدیم به مایکل جکسون و رقص باشکوه پاهاش. هیچ چیزی دردناک تر از شنیدن مرگ اسطوره ها نیست. حالا اسطوره در هر چیزی که باشند. مهم اینه که دنیا یه آدم بزرگش رو از دست داده و شاید سال ها و قرن ها طول بکشه که آدم بزرگ دیگه ای مثل اون جایگزینش بشه. جای خالیه آدمهای بزرگ همیشه بدجوری احساس میشه. مایکل جکسون دیروز مرده. اگه بشه لفظ مردن رو برای این آدمها هم به کار برد. اسطوره دنیای موسیقی. اگه تصاویر طرفدارانش جلوی در بیمارستان رو دیده باشید، اگه یادتون بیاد که طرفدارانش چه طور توی کنسرتهاش غش می کردن و کارشون به بیمارستان می کشید و حتی میمردن الان معنی این اسطوره رو بهتر می فهمید. فراتر از مرزها و سیاه و سفید و زرد بود. کارش رو خوب بلد بود، بهتر از هر کس دیگه ای و از کارش برای خوشحال کردن میلیون ها نفر استفاده می کرد. فقط فعال سیاسی و اجتماعی نبود. بیش از این ها بود. برای لذت و شادی مردم می خوند و می رقصید. برای همین هم هر فعالیت انسان دوستانه ای که داشت بیشتر به آدم می چسبید. هرگز فقط در نقش یک انسان دوست ظاهر نشد. هنرمندی بود که هنرش رو و نتیجه هنرش و تاثیری که روی مردم داشت رو به کارهای خیریه، به دوستی و صلح اختصاص می داد. وقتی به دادگاه رفت حتی لحظه ای هم اعتماد طرفدارانش نسبت بهش خدشه دار نشد. مردم سرتاسر دنیا جمع می شدند تا بگند که چقدر دوستش دارند و باورشون نمیشه که چنین اتهاماتی به هنرمند محبوبشون زده میشه. و وقتی تبرئه شد( البته دوستان متعصب ناراحت نشوند. این قیاس مع الفارق است) مثل گذشتن سیاوش از آتش بود. هنوز جشن میلیون ها هوادارش را در سرتاسر دنیا به یاد دارم. به جرات می توانم بگویم رقص بینظیرش بهترین تصویری است که از پایکوبی و سرشار بودن و آزادی می توان در ذهن داشت. آن پاهای آزاد از هر بند در بیلی جین که کاملا به فرمانش بودند. MOVE ROCKهایی که ابداع کننده اش خود مایکل بود و بعد از او هم هیچ کس نتوانست به آن خوبی چنین رقصی را اجرا کند چون رقص مایکل جکسون فقط حرکت صرف نبود. یک اثر هنری کامل بامعنا بود. هر حرکت پایش کامل بود. درست مثل نویسنده ای که با قلمش کلمات زیبا و با معنی روی کاغذ ثبت می کند تا یک اثر هنری پدید آورد و اگر آن کلمات به دست نااهلش بیفتد دیگر بی معنی می شوند. همه این ها را گفتم ام رفتن مایکل جکسون برای من یک نشان دیگر هم داشت. این هم یکی دیگر از خاطرات زنده و جاندار کودکی و اوایل نوجوانی ام بود که رفت. مثل این است که یکی تکه ای از بچگی ات را کنده باشد و با خودش برده باشد. 6-7ساله بودم دایی ام دوست خلبانی داشت که برایمان ویدیوهای آخرین کارهای مایکل جکسون را از آن طرف می آورد. یادش بخیر که شبها می نشستیم و تا 3-4صبح با هم غرق ویدیوهای زیبای مایکل جکسون می شدیم. چه روزگار غریبی. انگار صد سال از آن موقع گذشته. حالا دیگر مایکل جکسون مرده، دایی ام ایران نیست و پدرم ساعت ده شب می خوابد. پ.ن: نمی توانم از مایکل جکسون بگویم بدون اشاره به موزیک ویدیویTHE EARTH SONG. تا همین امروز هنوز ویدیویی ندیدم که به این اندازه تاثیرگذار و زیبا باشد. و این یکی آهنگ خود مایکل که به درد امروزهای ما هم می خورد. و یاد این چند هفته اخیر هم هست: آهنگ YOU ARE NOT ALONE. آن هم وقتی همه مردم روی کره زمین دست همدیگر را گرفته اند و یک حلقه انسانی بزرگ روی کره زمان تشکیل داده اند. از هر رنگ و نژادی.... Another day has gone I'm still all alone How could this be You're not here with me You never said goodbye Someone tell me why Did you have to go And leave my world so cold Everyday I sit and ask myself How did love slip away Something whispers in my ear and says That you are not alone For I am here with you Though you're far away I am here to stay You are not alone I am here with you Though we're far apart You're always in my heart You are not alone
پنجشنبه سوم تیر 1388
عجب آدم رومانتیک مزخرفی شدهام. این کامنت امیر صباغ را خواندم و کلی گریه کردم:
«گروهی متخصص و محقق در يک تحقيق سوالي را از گروهي کودک خردسال پرسيده بودند که پاسخهايي که بچهها دادند عميق ترو متفکرانه تر از تصورات بود.سوال اين بود: معني عشق چيست؟ - وقتي کسي شما رو دوست داره، اسم شما رو متفاوت از بقيه ميگه. وقتي اون شما رو صدا ميکنه احساس ميکني که اسمت از جاي مطمئني به زبون آورده شده.(بيلي - 4 ساله) - مادر بزرگ من از وقتي آرتروز گرفته نميتونه خم بشه و ناخنهاش رو لاک بزنه پدر بزرگم هميشه اين کار رو براش مي کنه حتي حالا که دستهاش ارتروز گرفتن ، اين عشقه. (ربکا - 8 ساله) - عشق وقتيه که شما براي غذا خوردن ميرين بيرون و بيشتر سيب زميني سرخ شده خودتون رو ميدهيد به دوستتون بدون اينکه از اون انتظار داشته باشيد که کمي از غذاي خودشو بده به شما. (کريستي - 6 ساله) - عشق يعني وقتي که مامان من براي بابام قهوه درست ميکنه و قبل از اينکه بدش به بابا امتحانش ميکنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه. (دني - 7 ساله) - عشق اون چيزيه که لبخند رو وقتي که خستهاي به لبت مياره . (تري - 4 ساله) - عشق همون باز کردن کادوهاي کريسمسه به شرطي که يه لحظه دست نگه داري و فقط با دقت گوش کني. (بابي - 7 ساله) - اگه ميخواهي دوست داشتن رو بهتر ياد بگيري، بايد از دوستي که بيشتر از همه ازش متنفري شروع کني. (نيکا 7 – ساله) - عشق اون موقعس که تو به پسره ميگي که از تي شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز ميپوشتش. (نوئل - 7 ساله) - عشق مثل يه پيرزن کوچولو و يه پيرمرد کوچولو ميمونه که هنوز با هم دوست هستن حتي بعد از اينکه همديگر رو خيلي خوب ميشناسن. (تامي - 6 ساله) - موقع تکنوازي پيانو، من تنهايي روي سن بودم و خيلي هم ترسيده بودم. به تمام مردمي که منو نگاه ميکردن نگاه کردم و بابام رو ديدم که وول ميخوره و لبخند ميزد اون تنها کسي بود که اين کار رو ميکرد. من ديگه نترسيدم. (کيندي 8 – ساله) - مامانم منو بيشتر از هر کس ديگهاي دوست داره چون هيچ کس ديگهاي شبها منو نميبوسه تا خوابم ببره. (کلر - 6 ساله) - عشق اون موقعي هست که مامان بهترين تيکه مرغ رو ميده به بابا. (الين - 5 ساله) - عشق زمانيه که مامان، بابا رو خندان مي بينه و بهش ميگه که هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تيپ تره. (کريس - 7 ساله) - عشق وقتيه که سگت ميپره بقلت و صورتت رو ليس مي زنه حتي اگر تمام روز تو خونه تنهاش گذاشته باشي. (مريآن- 4 ساله) - ميدونم که خواهر بزرگترم منو خيلي دوست داره بخاطر اينکه تمام لباسهاي قديمي خودشو ميده به من و خودش مجبور ميشه بره بيرون تا لباسهاي جديد بگيره. (لورن - 4 ساله) - وقتي شما کسي رو دوست داريد موقع حرکت از مژه هاتون ستارههاي کوچولويي خارج ميشن. (کارل - 7 ساله) - دوست داشتن اون وقتي هست که مامان صداي بابا رو موقع دستشويي ميشنود ولي بنظرش چندش آور نميآد. (مارک - 6 ساله)»
بعدالتحریر: به همین مناسبت و به خاطر این روز رومانتیک، امروز یک پیشنهاد فوق تکراری برای همه دوستان دارم: کازابلانکا که تازه این روزها دارم دلیل جذابیتاش را درک میکنم و این دیالوگاش: «دنیای بزرگیه و توی این دنیای بزرگ ایلزا، هیچ کس گرفتاریای سه تا آدم کوچولو براش مهم نیست.» حالا تازه دارم شخصیت ریک بلیناش را درک میکنم؛ زندگیاش و تصمیمهایش. این ملودرام آبکی معروف عشق و جنگ، بزرگتر از آن بود که تا زندگیاش نمیکردی، نمیفهمیدیاش.
سهشنبه دوم تیر 1388
در فیلم «یکی از آشیانه فاخته پرید»، ساخته میلوش فورمن، جک نیکلسن در نقش راندال پی مکمورفی یک دانه سیگار برمیدارد و نصفاش میکند و برای دیوانههای دور و برش توضیح میدهد که: «بفهمین که اسم این، یه نصفه سیگار نیست. این دیگه هیچی نیست.» [این هم از پیشنهاد امروز]
بعدالتحریر یک: میگویند مهدی آذریزدی در بستر بیماری است. شما هم به اندازه من مدیون و ممنوناش هستید برای هشت جلد کتاب: «قصههای خوب برای بچههای خوب»؟
بعدالتحریر دو: عکسهای تازهای از فیلم تازه تیم برتون درآمده و وحید گذاشته در بخش سینمای جهان. نگاهشان کنید.
...و این که به تماشای هر فیلمی از ژانپیر ملویل و پیشنهادهای خودتان در کامنتها ادامه دهید.
راستی بچهها، ببینید هیچ جوری میتوانید لینک دانلود این فیلم آلن دلون را در اینترنت برایم پیدا کنید؟ L'insoumis دست نیاز و این حرفها.
و بالاخره: چه قدر این عکس از این دکه تلفن، یاد زودیاکام میاندازد. یک شاهکار از دیوید فینچر:
دوشنبه اول تیر 1388
پناه بردهایم به سینما و قرار است برای این روزها به همدیگر فیلم پیشنهاد بدهیم. آثار ژان پیر ملویل به کنار (که باز توصیه میکنم در این روزها به تماشای آن!) میخواهم یک فیلم کمدی پیشنهاد کنم: ملاقات با خانواده فاکر. جایی که خانواده محافظهکار یک مامور امنیتی سازمان امنیت ملی آمریکا، با بازی رابرت دنیرو مجبور میشود چند روزی در کنار خانواده داستین هافمن لذت طلب صلحجو (که طبعا به وقتاش اهل دفاع از آرمانهای اعلای خانواده است) سر کند. ونسا ردگریو، بازیگر مبارز متعهد معروف دهه 1960 و 1970 (که حضورش در «جولیا»ی فرد زینهمن، مثل یک جواهر است) گفته بود که این کمدی پرفروش میتواند بهترین فیلم سال باشد. داستین هافمن هم در صحنهای از فیلم، جلوی اتوبوس دنیروی محافظهکار دراز میکشد و میگوید در دهه 1960 مشکلاتشان را این طوری حل میکردهاند. و خود دنیرو دو سال بعد بازی در این فیلم، «شبان خوب» را ساخت؛ که خودش یکی از مهمترین فیلمها در مسیر شناخت هدف و انگیزه شخصیتهایی از همان نوع - که شکل طنزآمیزشان را در ملاقات با خانواده فاکر بازی کرده بود - به حساب میآید و البته درباره پایهگذاری سازمان امنیت ملی آمریکا: اف بی آی. فیلمی در این باره که آدمهایی فرمان میدهند که خودشان انسانهای فرمانبری هستند. بورخس هم جملهای با همین مضمون داشت: فرمانده و فرمانبر، هر دو انسانهای نابالغی هستند... این زنجیره را دیگر باید قطع کنیم. وگرنه همین جور اسم هنرمندان دیگری هم وسط میآید. حواستان هست که: «جولیا» و «شبان خوب» پیشنهادهای دیگر این روز ما هستند. اسمشان همین طوری آمد وسط و... البته جواب داد.
یکشنبه 31 خرداد 1388
نمیدانم گفتن این حرفها در چنین شرایطی چه فدر دلخوشکنک است. اما مثل همیشه خوب است که هر چه به فکرم میرسد؛ قبلاش توی کامنتها میآید. از جمله این پیشنهاد کاوه اسماعیلی که در این لحظه و اوضاع و احوال، تماشای چه فیلمهایی را پیشنهاد میکند. و البته اگر حواستان به خط قرمزها هست، دلیلاش را هم بنویسد. این کاری بود که میخواستم شروع کنم. میخواستم بزنم به سینما تا چند وقت تا ببینیم چه میشود و هر روزی؛ دو روزی؛ صحبت درباره یک فیلم. فعلا که من با ملویل شروع کردهام و شما هم ادامه بدهید. به خصوص با این کامنت «بیخوابی» که با نقل این جمله از «دایره سرخ»، یکی از کلیدهای سینمای این استاد بزرگ را رو کرده است: هیچ چیز نمیتونه ذات یک مرد رو تغییر بده! .بعد هم این خبر بود که میخواستم این جا بیاورم و قبل از من امیر صباغ در کامنتاش آورده. کاملاش را این جا بخوانید و از دست ندهید: (آن هم در روزگاری که صحبت کردن از فیلم و فوتبال و زندگی، دیگر همه هدف و همه کار و همه عشقام نیست.)
دختر 10 ساله پس از دیدن "بالا" به آسمان رفت
دخترک 10 ساله آمریکایی که آخرین آرزویش پیش از مرگ دیدن انیمیشن "بالا" بود، به لطف مدیران استودیو پیکسار ـ دیسنی به آروزی خود رسید و از دنیا رفت.
به گزارش خبرنگار مهر، اسوشیتدپرس اعلام کرد کولبی کورتین 10 ساله که به سرطان مبتلا بود و مشتاقانه دوست داشت "بالا" را ببیند، به دلیل ضعف شدید جسمی نمیتوانست به سینما برود. اما به لطف یکی از دوستان خانوادگی که به مدیران استودیو پیکسار دسترسی داشت، نسخه DVD فیلم را تماشا کرد و همان شب از دنیا رفت.
مادر کولبی میگوید: از دخترم پرسیدم میتواند تا به نمایش درآمدن فیلم منتظر بماند. گفت برای مردن آماده است، اما تا آمدن "بالا" منتظر میماند. وقتی فیلم را دیدم، واقعا هیچ درکی از محتوا و مضمون آن نداشتم. فقط معنی کلمه بالا را میدانستم و قسم میخورم برای من "بالا" یعنی اینکه کولبی قرار است بالا برود، بالا در آسمانها.
کولبی که از سال 2005 به سرطان عروق مبتلا شده بود، ماه آوریل تبلیغات "بالا" را دید و از همان زمان به تماشای این فیلم علاقه نشان داد. اما وضع جسمانی او این اواخر رو به وخامت گذاشت و شرکتی هم که قول داده بود برای بردن کولبی به سالن سینما به او ویلچر برساند، به وعده خود عمل نکرد. بعد هم بیماری او چنان شدت گرفت که نتوانست از خانه بیرون برود.
تماس دوست خانوادگی کورتینها با مدیران دو استودیو پیکسار و دیسنی نتیجه داد و آنها بعد از اطلاع از ماجرا تصمیم گرفتند یک نسخه DVD از فیلم روی پرده خود به در خانه کولبی کوچولو بفرستند. کارمند پیکسار همراه با "بالا" عروسکهای شخصیتهای کارتون و چند یادگاری دیگر هم از این فیلم برای کودک بیمار آورد.
کولبی به قدری بیمار بود که حتی نمیتوانست چشمان خود را برای دیدن فیلم باز کند و مادر مهربانانه کنار تخت صحنهها را برایش توصیف میکرد. وقتی مادر از دخترش پرسید که آیا فیلم را دوست داشته یا نه، کولبی کوچولو سر خود را به نشانه رضایت تکان داد. کارمند پیکسار پس از پایان فیلم نسخه DVD "بالا" را با خود برد؛ با چشمهایی پر از اشک.
کولبی کوچولو که به آخرین آرزوی عمر کوتاهش رسیده بود، همان شب در حالی از دنیا رفت که پدر و مادرش بر بالین او حاضر بودند. حالا مهمترین یادگاری کولبی برای پدر و مادر عروسکهایی است که دخترک هنگام دیدن فیلم در دست داشت؛ نشانههایی از آخرین آرزوی برآورده شده او.
"بالا" داستان پیرمردی بدخلاق است که پس از مرگ همسرش تصمیم میگیرد آروزی مشترکشان را برآورد کند. او هزاران بادکنک به سقف خانه خود میبندد و برای دیدن آمریکای جنوبی به آسمان میرود. اما پیرمرد در این سفر تنها نیست و یک بچه شیطان و دوستداشتنی هم او را همراهی میکند.
شنبه 30 خرداد 1388
برگردیم به دنیای سینما؛ با دو خبر خوب که شاید زیادی شخصی باشد. اول این که فیلم پارسال استیفن چو که از تماشایش لذت بردم، یعنی سی جی سون، در چین آن قدر فروخته که میخواهند کارتوناش را بسازند. خوشحال شدم که مردم این قدر فیلم سازنده «کنگ فو هاسل» را دوست داشتند. بعد هم این که ملت، چه تماشاگر و چه منتقد سینما، فیلم تازه استاد فرانسیس کوپولا را دوست داشتهاند. و این دومی که واقعا یک خبر خوب بود. ... و این عکس استاد است در 1980 با جری گارسیا. راک خوب و سینمای خوب، معمولا یک جایی به هم میرسند.
چهارشنبه 27 خرداد 1388
سکوت - 3
الف - راهپیمایی آرام امروز میدان هفت تیر و خیابان کریمخان بود و بچهها داشتند در سکوت کامل راه خودشان را میرفتند که از تماشای دستهای برافراشته مرد میانسالی از پنجره مرتفع یکی از ساختمانهای عظیم اطراف به وجد آمدند. و بعد تا آمدند وجدشان را ابراز کنند، مرد دستهایش را آورد پایین و انگشتاش را روی لبخندش گذاشت که: ساکت.
ب- و این هم برای خودش یک سکوت دیگر بود. یادتان هست که چه قدر همیشه در این کافه از رابطه میان ذهن باز با دریبلهای علی کریمی حرف میزدیم؟
سه شنبه 26 خرداد 1388
سکوت -2 Silence like a cancer grows
همچنان به دنبال اشکال مختلف این سکوت جذابام. از جمله وقتی امروز و در برابر چشمهای حیرت زده من، معترضان در بالای خیابان ولی عصر و رو به روی صدا و سیما، صدا و سیمایی که خودش یک رسانه پر سر و صداست؛ باز در سکوت کامل، تنها نشستند. این روزها یکی باید ارتباط این جنبش تازه را با ذن و مدیتیشن کشف کند! حجم انبوهی از سکوت. و امروز به فکر افتادم چی میشد اگر مثل فیلم «بابی» امیلیو استهوز، وقتی نامزد مورد علاقه این معترضان برای سخنرانی پشت بلندگو میرفت، عوض هر جور حرف و صدایی، ترانه «Sound of Silence» (صدای سکوت) سایمن و گارفنکل در فضا پخش شود.
و بعد یک نکته دیگر که دیروز یادم رفت بگویم: لعنت به هر چه آدم ناامید است. این روزها راهاش را بکشد و از این کافه برود و پشت سرش را هم نگاه نکند.
...Fools said i,you do not know
Silence like a cancer grows.
Hear my words that I might teach you,
Take my arms that I might reach you.
But my words like silent raindrops fell,
And echoed
In the wells of silence
And the people bowed and prayed
To the neon God they made.
And the sign flashed out its warning,
In the words that it was forming.
And the signs said, the words of the prophets
Are written on the subway walls
And tenement halls.
And whisperd in the sounds of silence.
(راستی بچهها ببخشبد بابت کامنتهای دیروزتان که تکه پاره آنلاین شده بود و بعد هم این که منظورم از هوادارهای باقی نامزدها، به حز موردی که در کامنتها توضیحاش دادم، فیلم مستندی است که درباره حال و هوای شگفتانگیز این یک ماه اخیر دارم میسازم که اسماش هست «ما مردم» و هوادارهای هر چهار نامزد ریاست جمهوری در آن حاضر هستند. برای سکانس آخرش هم چطور است همین ترانه...)
دوشنبه 25 خرداد 1388
عاشق آن لحظهای از راهپیمایی امروز از خیابان انقلاب تا میدان آزادی شدم؛ لحظهای که دهها هزار معترض، با تابلوهایی در دست، کوچکترین صداها را هم خاموش میکردند و از همدیگر میخواستند تا در «سکوت» کامل به راهپیماییشان و به اعتراضشان ادامه دهند. فکرش را بکنید فیلماش چه طور از آب درمیآید. این همه آدم در یک کادر، در بیصدایی مطلق. فیلم خوبی میشود. هواداران باقی نامزدها هم هستند. یک ضیافت کامل.
بعد این که، جان وو را بیشتر از آن که به خاطر فیلمهایش دوست داشته باشم، به خاطر دو اظهار نظرش درباره فیلمهای ژان پیر ملویل کبیر میپرستم. یک بار وقتی که «سامورایی» را: «نزدیکترین چیز به مفهوم "فیلم کامل"» خواند و دفعه بعد وقتی ازش پرسیدند: «فیلم دایره سرخ استاد درباره چیست؟» و وو پاسخ داد: «سکوت». این روزها تماشای «سامورایی» ژان پیر ملویل را، اکید توصیه میکنم. این احتمالا بهترین فیلم تاریخ سینمای جهان است. تماشایاش کاری میکند که از همه جهان، منهای خودتان، بینیاز شوید. این روزها جواب میدهد.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
هادی
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 3:42
6 |
|
|
|
سکوت
چی بگیم این همه سال کسی صدایی رو نشنید، کاش این بار سکوت شنیده بشه
|
عطیه
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 4:5
-1 |
|
|
|
سکوت
آره، چقدر باشکوه بود اون سکوت، چه حس خوبی داشتم، اما چند ساعت بعدش... شعار...بچه ها...چقدر خستم!
|
محسن دراگون
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 4:9
5 |
|
|
|
سکوت
چه عجب سکوت امروز باعث شکسته شدن سکوت شما شد . همین ما را بس
|
آلبالبالو
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 6:20
8 |
|
|
|
سکوت
امروز داشتم به یه آهنگ مشایه همین نسبت رو میدادم که به این فیلم دادین... که از همه چیز بی نیازتان کند...
امیر: کاش معرفی میکردی اون آهنگ رو...
|
حسین لامعی
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 7:40
-11 |
|
|
|
سکوت
سلام به همگی مخصوصا آقای قادری..... به کنج خلوت تنهایی ما خوش آمدی! سید…..! یا علی مدد
|
ملیحه
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 9:9
-1 |
|
|
|
سکوت
چه خوبه که مردم منتظر امثال شما نمی شینند چه بده که شما مثلا روشنفکرا همیشه از مردم عقبید چه باعث تاسف که اونقدر ترسو شدید که منتظر واکنش مردم میشوید تا خودتون را به خطر نیندازید . کاش این پست را نمی نوشتید .....
|
الانور
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 10:21
-4 |
|
|
|
سکوت
من هرروز به سایت شما سر میزدم و البته می دانم که این چند روز شما هم مانند همه ازادگان ایران بهت زده بودید و نتوانستید چیزی بنویسید. . اما هرچه باشد ،بالاخره از دوستان توقع مساعدت و دلداری میرود.
|
علی خطیبی
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 10:23
9 |
|
|
|
سکوت
امیر جان دو شب قبل از انتخابات داشتم تو خیابون قدم می زدم و از انرژی و شور هواداران دو آتشه نامزدها شارژ می شدم که دختر چهار ساله ای که عکس میر حسین رو در دست داشت وقتی دید که مچ بند سبز دستم بستم ، انگشتای کوچیک دست راستشو به علامت پیروزی به سمتم گرفت و با نگاه معصومانه اش به من خیره شد. من هم با دستی که مچ بند سبز داشت به او علامت پیروزی نشان دادم. چشمانش برق زد و خنده ای از ته دل تحویلم داد. انگار که دنیا را به او داده باشند. لحظه بسیار زیبایی بود...
|
مسعود
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 12:4
-9 |
|
|
|
سکوت
انصافا گل گفتی. سامورایی ملویل این روزها بد فرم می چسبه. دوست داشتم یه ذره بیشتر راجع به این روزهای بعد از انتخابات بنویسی. من که هنوز گیج گیجم.
|
آریان.گ
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 12:28
10 |
|
|
|
سکوت
...حالا چند روز گذشته و من در راهپیمایی میدان آزادی شرکت کردم و عاشق هم وطنام شدم احساس کردم هنوز این کشور زنده است و وقتی دیشب تمام اقشار جامعه رو پیر و جوانو پا به پای هم دیدم که با هم هم صدا شدند کیف کردم و سرحال اومدم . خوشحالم که در کشوری زندگی میکنم که مردمش میتونن این قدر دوست داشتنی باشند .
|
ارتش سايه ها
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 12:59
-3 |
|
|
|
سکوت
و دقت كردي اين سكوت... انگار كه... از اين همه سكوت...
|
عقیل قیومی
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 15:3
-14 |
|
|
|
سکوت
who is right?who is wrong? i dont know امیر آقا سلام مدت ها پیش از این که پرونده بنجامین تراپی را در مجله کار کنید گفت و گویی متفاوت و مفصل تر از آن چه در فیلم آمد با اریک راث ترجمه کردم که میل زدم برای دنیای تصویر ولی متاسفانه پادر هوا مانده و معلوم نیست سرنوشتش چه می شود و امیدوار به چاپش در آن جا نیستم . حالا مانده ام بگذارمش در وبلاگم یا شما پیشنهاد دیگری دارید برای مخاطبان گسترده تر ؟ فکر کنم ارزش این که هدر نرود را دارد. لطفا پاسخ را برایم میل بزنید تا مطلب را برایتان بفرستم. ممنون
امیر: اتفاقا تصمیم داریم یک پرونده درجه یک برای خود استاد اریک راث کار کنیم که فیلمنامه شماری از بهترین آثار این سالهای ما را نوشته است. برایم ایمیل کن: ghaderi_68@yahoo.com و این که برای هر کاری باید صبر کنیم این روزها بگذرد.
|
Reza
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 15:53
-8 |
|
|
|
سکوت
خوشحالم که هستی . حرف زیاده ولی حوصله شو ندارم . الان باید راجع به "درباره الی" صحبت می کردیم که قبل از انتخابات دیدمش و معلوم نیست دوباره میشه دید یا نه . به هر حال باید برگردیم . راستی امیر هنوز معتقدی "وقتی همه خوابیم" فیلم بدیه؟
امیر: دقیقا و بیش از پیش. آن چه نمیپسندیدیم و نمیپسندیم، آن چه نتیجهاش رو به اشکال دیگه می بینیم، ریشهاش توی همین طرز تفکریه که این فیلم رو هم ساخته.
|
ندای درون تو
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 16:22
-11 |
|
|
|
سکوت
و من عاشق فرو ریختن آدمهای بزدل و توخالی هستم وقتی این جمله محافظه کارانه رو میگن که" ...هواداران باقی نامزدها هم هستند. یک ضیافت کامل." ... بزرگ بودن سخته پسرم. با این موضع گیری ها دیگه حالا برای اون چند میلیون طرفدارت هم دستت رو شده... کاش حداقل یک روبان سیاه می زدی گوشه صفحه و چند روزی می رفتی خوشگذرونی. به خدا اون سکوت خیلی شرافتمندانه تر از این متن احمقانه و حضور بی رونق و زشت بود... دروغ داره به همه جا رخنه می کنه...امیدوارم کامنت هات بیشتر از 3 تا بشه. یا حق.
امیر: هواداران کروبی و رضایی، حالا بخش مهمی از این جنبش ساکت تازه هستند.
|
کیوان هنرمند
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 17:44
5 |
|
|
|
سکوت
این بازی خطرناک چرا بین دوستان ما شروع شد. چرا همه ی عشق را... امیر جان ، ساختن این فیلم مستند این ایراد بزرگ را دارد که از پایان آن خبر نداری. با شوق و خنده آغاز کردیم... امیر جان، امیدوارم این فیلم هنوز بتواند پایان خوشی داشته باشد.
|
هانیه
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 18:38
-1 |
|
|
|
سکوت
...همین میخواستیم دیده بشیم و تحقیر نشیم اقای قادری منظورتون از هوادان باقی نامزدها چیه؟؟؟؟؟!!!!!!!!! مگه کس دیگه ای معترضه؟؟؟!11 یا قراره به فکر سایت باشید؟!!!!!!!!! آره به فکر باشید... مطمئنم این کامنت تایید نمیشه به دلایلی میدونی و میدونم اما همین که امیر قادری میخونه مارابس.
امیر: من فکر میکنم هواداران آقایان کروبی و رضایی هم در این راهپیمایی حضور داشتند. این طوری نبود یعنی؟
|
آریان.گ
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 18:51
1 |
|
|
|
سکوت
... مگر میشه رسانه ملی اینقدر از مردمش فاصله داشته باشه ؟... تو این شرایط تریلر فیلم جدید مارتین اسکوسیزی کبیر رو از دست ندید که دیوانم کرده . حیرت انگیزه . استاد با شاهکاری دیگر بر خواهد گشت. انسان به امید زندست و اصلا نمیخوام به سرخوردگی احتمالی پایان این ماجرا فکر بکنم سبز باشید ...
امیر: تریلر فیلم جدید استاد شاهکاره. انگار این دفعه عمو مارتین اولین فیلم ترسناکاش رو ساخته. مان نصف سناش رو داریم آریان جان. به اون سن و سال که برسیم لابد به جای این قبیل امیدواریها به آینده جهان...
|
sana
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 20:32
-3 |
|
|
|
سکوت
اتفاقاتی که دیروز بعد از ظهر به چشم خود دیدم و در ان بودم رو یه روزی فیلمش میکنم: بابل - ساعت 5 به بعد خیابونی پر از درخت و مردم و ... جوونایی فهیم که فقط کار خودشونو میکردن به کسی کاری نداشتن حرکت هم نمیکردن فقط یه جا واستاده بودن بعضی اوقات هم میشستن یعنی جز بالا بردن دست و شعر و شعار کار دیگه ای نمیکردن و ....... ناگهان ن ن ن ن ... من همینطور مات و مبهوت ... موبایل من که مدام زنگ میخورد کیه؟ مامان بابا داداشم... امیرررررررررر چه خبره؟؟؟؟؟؟ چی میشه؟؟؟ چی شده؟؟؟؟؟؟
|
مریم
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 20:45
-1 |
|
|
|
سکوت
کاش با سکوت ... کاش با سکوت... .کاش با سکوت کسی به این سوال ما جواب می داد... کاش با سکوت... کاش با سکوت...
|
علي
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 21:25
-10 |
|
|
|
سکوت
آقاي قادري آيا بهترين فيلم top ten شما "سامورايي" است؟ چرا مجله فيلم سومين دوره نظرسنجي TOP TEN را هنوز برگزار نكرده (اولين دوره سال 68 و دومين دوره سال 78 -شماره ويژه نوروز- بود)؟
|
رضا خاندانی
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 22:53
-1 |
|
|
|
سکوت
ایا پایان شب سیه سپید است؟؟!!
|
علی خطیبی
سهشنبه 26 خرداد 1388 - 23:52
-1 |
|
|
|
سکوت
این لینک یک کاریکاتور قشنگ درباره مجری مناظره ها (دکتر پورحسین) که آقای بزرگمهر حسین پور کشیده اند : http://www.wikiupload.com/download_page.php?id=134983
|
sana
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 0:15
-12 |
|
|
|
سکوت
--امیررر خوب کامنت قبلیمو کارگردانی کردیاااا............. --- این اهنگ و این شعر هم خیلی میچسبه این روزا امیر نه؟؟مخصوصا این قسمتاش : Fly, fly little wing Fly beyond imagining The softest cloud, the whitest dove Upon the wind of heaven's love Past the planets and the stars Leave this lonely world of ours Escape the sorrow and the pain And fly again..... Cross over to the other shore There is peace forevermore Fly, fly do not fear Don't waste a breath, don't shed a tear Your heart is pure, your soul is free ... .....x Fly, fly little wing Fly where only angels sing Fly away, the time is right Go now, find the light x...
|
نازنین
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 0:21
11 |
|
|
|
سکوت
و درد کشیدیم و سکوت کردیم............
|
ساره
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 0:24
-16 |
|
|
|
سکوت
خسته ام وناامید دانشگاه رو گرته مرده پاشیدند با 2 هفته پیش خیلی فرق داره .نای دیدن درباره الی رو هم نداریم تو دانشگاه تهران بچه ها مشکی می پوشند چه روزایی سبزی داشتیم. به خدا ما هم مال همین جاییم اینجا رو ما باید تو اینده بسازیم ما اوباش نیستیم.
|
ساره
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 0:31
10 |
|
|
|
سکوت
...از تلویزیون خودمون دوست ندارم اخبار ببینم
|
رضا کاظمی
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 1:38
12 |
|
|
|
سکوت
این تکه از شعرم تقدیم تو رفیق(دلم داره می ترکه) دیگر توی قاب هیچ دوربینی نمی روم گاهی جلوی آینه از خودم عکس می گیرم از جوانیهایی که دیدم خراب شدند و دستهایم به سرعت نور خالی … گاهی به سرم می زند چقدر خوب است که آدم با هفت تیر خالی بمیرد نه از آن صابونی ها که توی باران کف کند خالی اما واقعی مثل هفت تیر جف کاستلو
امیر: یا ...ساکت اما واقعی رضا جان.
|
Reza
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 2:43
3 |
|
|
|
سکوت
امیر درست متوجه نشدم چیه که نمی پسندیم و ریشه اش تو "وقتی همه خوابیم" هست ولی منظور من قالب کردن بدل به جای اصله که یکی از مضامین اصلی اون فیلم و مورد تقبیحش بود و الان فهمیدیم تا چه حد دقیق بوده . من هم وضعیت فعلی رو دوست ندارم ولی برای هنرمندی که تا این حد تحلیلش درست بوده و این وضعیتو بهم هشدار داده بیش از پیش احترام قائلم .
|
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 9:47
-11 |
|
|
|
سکوت
درود بر تو منتقد ولایت مدار اینهمه تاکید تو روی چهار نامزد واسه چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آره مخصوصا اون چهارمیه که اوله و از همه مردمی تره بچه های کافه بیاین وحدت داشته باشین آره مهم فقط شرکت در انتخابات و انجام وظیفه شرعی بود دیگه چه اهمیتی داره تقلب شده باشه یا نه ؟؟؟ امیر قادری فکر کنم هممون شناختیمت حتی تو این شرایط دست از حرفهای بی معنیه مثلا منطقی بر نمیداری !!!!!! چه قدر تو متمدنی !!!!!!!!!!!! خلاصه تا میتونی مثل طوطی بگو چهار چهار چهار چهار چهار
|
محمد_Juve
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 10:16
-9 |
|
|
|
سکوت
امروز هم یک روز سکوت دیگر بعد از صعود به جام جهانی داریم ( انشا اله) و باز هم درود بر شال سبزی ها در ضمن من هر جا که می شد در باره الی ... رو هم پیشنهاد می دادم.
|
محمد رضا
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 10:46
-4 |
|
|
|
سکوت
مشارکت در سکوت مثل رها شدن در خلا می باشد چشمهایمان را ببندیم و غوطه ور شویم درین دریای ارام. شعارمان امیدوامیدوامیدو.........
|
نازنین
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:7
2 |
|
|
|
سکوت
و درد می کشیم و سکوت میکنیم............
|
نازنین
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:10
19 |
|
|
|
سکوت
و درد می کشیم و سکوت میکنیم سکوتی نه از جنس بی غیرتی سکوتی به بلندای بلندترین فریادها و با حضور سیاه پوشی که تا دیروز سبز بود.............................
|
کورش
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:16
6 |
|
|
|
سکوت
بله جناب آقای قادری همیشه آرزو داشتم فیلمی مانند JFK ( الیور استون ) در باره سرزمین ما ساخته بشه و مسایل را از زاویه موشکافانه و انسانی و صادقانه مورد تحلیل و بررسی قرار بده ... البته اگر چنین فیلم هایی توسط افراد هنرمند و باهوش ساخته بشود ! بله این روزها دیدن چندین باره JFK خیلی خیلی می چسبد ...
|
یاشار نورایی
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:21
7 |
|
|
|
سکوت
سلام میا فارو درگذشت. کم ناراحت بودیم اینم اضافه شد.
|
یاشار نورایی
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:25
-21 |
|
|
|
سکوت
سلام خبر غلط بود. برادر میا فارو درگذشته نه خودش. نفس راحتی کشیدیم.
|
sana
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:29
-1 |
|
|
|
سکوت
اوه ........ اعصاب نداریاااااااااا اوکی بابا ولی درک کن دیگه نمیشه دپ نبود این روزاا ولی نا امید سعی میکنیم نباشیم........... سکوت ت ت ت تت ت ت ت ت ت تت ت ت
|
سارا
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 13:36
13 |
|
|
|
سکوت
از چی بیشتر می ترسین؟ از باتوم چوبی یا شلاق استبداد؟ تصمیم بگیرید. ننگ ما روشنفکر نماهای ترسوی ما
|
س.ک
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 14:57
7 |
|
|
|
سکوت
عاشق نوع نوشتنتم آقای قادری خیلی به نوع فکر کردن من نزدیکه ، بخصوص این جمله آخرت رو خیلی دوست داشتم خیلی"" لعنت به ..."
|
Z_is _dead
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 19:14
3 |
|
|
|
سکوت
چیزی برای گفتن باقی نمانده! حال مرا در عکس زیر دقیقا" حستجو کن. A gift for my all friends ,specially for dear Amir Ghaderi کامل ترین و بهترین حالتی را که میتوان مقابل اسلحه گرفت ،خوبِ خوب ببینید! تصمیم با شماست البته! http://img141.imageshack.us/img141/2295/38900381.jpg در پایان همانطور که قبلا" هم پیشنهاد داده بودم،شما را در این روزها و شبها! حتما" به شنیدن این آهنگ دعوت میکنم.میدانم مخاطبم کیست.اما کسانی که این آهنگ را نمیشناسند یا در هارد کامپیوتر خود ندارند بهتر است زودتر یک فکری به حال خودشان بکنند. SHINE_ON_YOU_CRAZY_DIAMOND_Part2 باز هم می آیم.
امیر: نشونه اون عکس که فیلتره. اون قطعه اما... که موسیقی همه عمره منه. یه شاهکاره دیگه که میارزه اسماش کنار «سامورایی» بیاد.
|
کاوه اسماعیلی
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 20:20
6 |
|
|
|
سکوت
ای مرگ بر همه نا امیدان....به خصوص وقتی به توصیه امیر سامورایی را نگاه می کنیم.یا این ترانه ای را که گفت گوش میکنیم.یا تیم ملی عزیزمان را می بینیم.اگر نا امید بودم که پست آخر وبلاگم را باز نمی ذاشتم تا پیروزی.ببین با تیم ملی چه کرده ام.
|
Red Ribbon
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 21:3
-1 |
|
|
|
سکوت
آخه این رسمشه همه ی فیلمها را بزارن الان که ما امتحان داریم.تو مشهد آفریقا که درباره ی الی رو آورده هویزه هم بیست رو. راستی نمیدونم تریلر فیلم nine رو دیدی یا نه ولی به نظرم یک موزیکال توپ از راب مارشال تو راهه. http://www.moviemaze.de/media/trailer/view/40691/d92139147539a799dedb3c2a353332d1/4852_trailer01-en_640.mov
|
حاپ
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 21:55
21 |
|
|
|
سکوت
حالا دیگه تیم ملی هم نره عاشقشونیم خوبه جهان پهلوان ها یاد بگیرند
|
علی خطیبی
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 22:23
-5 |
|
|
|
سکوت
اقدام شجاعانه بازیکنان تیم ملی، حضور با مچ بند سبز در زمین فوتبال امروز چند بازیکن تیم ملی ایران در اقدامی افتخارآمیز با مچبندهای سبز و سفید در میدان مسابقه با کره جنوبی حضور یافتند... علی کریمی، مهدی مهدوی کیا، مسعود شجاعی، جواد نکونام، حسین کعبی، وحید هاشمیان، محمد نصرتی و برخی بازیکنان دیگر تیم ملی ایران در مسابقه امروز با کره جنوبی با دستبند سبز به میدان رفتند... بستن مچبند سبز در چنین شرایطی، شجاعتی پهلوانانه و فراتر از حد عادی میطلبد. گفتنی است، همزمان با بازیکنان، صدها تن از تماشاگران ایرانی حاضر در وزرشگاه کره جنوبی نیز با پوشش سبز به تشویق بازیکنان ایرانی مشغولاند....
|
sana
چهارشنبه 27 خرداد 1388 - 23:19
-3 |
|
|
|
سکوت
People talking without speaking, People hearing without listening ..... and whisperd in the sounds of silence . , x...
|
بی خوابی
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 0:19
9 |
|
|
|
سکوت
تنهایی هیچ کس به تنهایی یک سامورایی نیست، مگر...
|
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 0:27
-11 |
|
|
|
سکوت
و ... کاستلو ... زخمی ... درد کشیده ... تنهای تنها ...
|
امین م
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 0:39
6 |
|
|
|
سکوت
پل سایمن هم این ترانه رو بعد از ترور کندی نوشته بود این هم به لینک برای دانلودش: http://soundsuck.com/songs/Sound%20of%20Silence.mp3
|
حافظ
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 1:14
3 |
|
|
|
سکوت
سلام دوستان واقعا عاشقتم امیر جان دلم میخواد این روزا با همه ی مردم عکس یادگاری بگیرم لعنت به نا امید
|
kid
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 1:47
-5 |
|
|
|
سکوت
لعنت به نا امید.لعنت به نا امید.لعنت به نا امید
|
SANA
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 14:56
2 |
|
|
|
سکوت
تیم ملی....................... این روزا................................... خیابونا........................................ مردم بی ستاره.................................... امید واری؟؟!!!!!!!!!................................................
|
علی
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 17:2
13 |
|
|
|
سکوت
آقای قادری سینماگران دو بیانیه درمورد حوادث اخیر داده اند چرا منعکس نمیکنید این دیگه ته محافظه کاریه بعد از اون همه شعار درباره روشنفکرای ایرانی که اکثر شون این بیانیه ها رو امضا کردند.
|
هنر دوست
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 18:9
11 |
|
|
|
سکوت
جمعی از اهالی هنر و فرهنگ کشور با صدور بیانیه ای دیدگاه خودرا درباره شرایط جاری کشور بیان داشتند. به گزارش قلم نیوز، متن بیانیه ارسالی هنرمندان به قلم به این شرح است: به نام خدا بیانیه جمعی از اهالی هنر و فرهنگ کشور جمعه بیست و دوم خرداد روز با شکوهی بود. همه بودند. آنها که همیشه می آمدند و آنها که هرگز نیامده بودند. همه محترم بودند. هیچکس خس نبود، خاشاک نبود. جمعه بیست و دوم خرداد روز نمایش اعتماد، آگاهی و عقلانیت ملت و درک صحیح مردم از ارادة در دست گرفتن سرنوشت خویش بود. 1- جامعة هنری ایران همپای این جریان تاریخی، پیشگام حرکت سرنوشت ساز انتخابات ریاست جمهوری دهم شد و در بستر سازی این اعتماد عمومی، به سهم خود تلاش کرد. 2- متاسفانه در هنگامة تجلی این ارادة ملی، جریان های شناخته شده ای با سوءاستفاده از امکانات ملی و دولتی به کارگردانی آرا و مدیریت آن پرداختند و در یک اقدام ویرانگر تاریخی، ضربه مهلکی به حقوق مدنی مردم وارد کردند و عملاً بخش گسترده ای از جامعه ایران را در آستانه خروج از دایرة اعتماد به نظام قرار دادند. 3- در شرایطی که بسیاری از نخبگان سیاسی و فرهنگی کشور به همراه بخش عظیمی از ملت ، در صحت انتخابات دچار تشکیک شده اند ، متاسفانه رسانه ملی ایران به جای بستر سازی برای رفع نگرانی ها و اعتراضات و تلاش جهت شفاف سازی واقعیت ها ، همچنان از مواضع و ادبیاتی دور از شان این ملت بزرگ استفاده می کند. جامعه هنری و فرهنگی ایران همگام با خواست و ارادة عمومی ملت که در راهپیمایی میلیونی آنها تجلی یافته و در اظهارات نامزدهای معترض نیز منعکس شده است، از تمامی مراجع قانونی و مذهبی درخواست می کند، نقش پناه مردم را در این شرایط خطیر ایفا کنند و برای اعاده حقوق از دست رفتة ملت و بازسازی بنای ویران شده عدالت اجتماعی ، اقدام کنند. این جامعة هنری و فرهنگی همچنین از نیروهای نظامی و انتظامی درخواست می کند با خویشتن داری و پرهیز از خشونت ، تصویری جوانمردانه تر از رفتار و فرهنگ ملت ایران را به نمایش گذارند . عزتالله انتظامی، صابر ابر، محمد آلادپوش، امیر اثباتی، پگاه آهنگرانی، محمد احمدی، حمید اسکندری، محمدرضا اعلامی، حمید امجد، ژیلا ایپکچی، اهورا ایمان، بابک اطمینان، ساعد باقری، مرضیه برومند، مهدی بزرگمهر، رخشان بنیاعتماد، بیتا بهشتیان، شهرزاد بهشتیان، امیرحسین بیاتی، کامبوزیا پرتوی، کیومرث پوراحمد، حمید پورآذری، فرهاد توحیدی، هدیه تهرانی، شاپور حاتمی، امیر راد، حیباله صادقی، مهرداد صدیقی، هاجر صمدی، فرشته طائرپور، طناز طباطبایی، امیر عابدی، قدرتا... عاقلی، ساقی عطائی، افشین علاء، حسین علیزاده، فریدون عموزاده خلیلی، کیانوش عیاری، حمید فرخنژاد، شبنم فرشادجو، محمد فرشتهنژاد، اصغر فرهادی، فرشاد فزونی، فرهاد فزونی، عبدالجبار کاکانی، مهدی کرمپور، باران کوثری، احمدرضا گرشاسبی، نعمت لالهای، نیلوفر لاریپور، محمدحسین لطیفی، مهسا محبعلی، غلامحسین نامی، لیلا حاتمی، حمدعلی حسیننژاد، محمدحسین حقیقی، منیژه حکمت، حسین خسروجردی، فردین خلعتبری، سیفا... داد، ابوالحسن داوودی، احمدرضا درویش، بهمن دهقانی، علیرضا رئیسیان، شادمهر راستین، فاطمه راکعی، محمد رحمانیان، داوود رشیدی، لیلی رشیدی، محمد رضاییراد، حسین زمان، جمال ساداتیان، حسامالدین سراج، سعید سهیلی، علیاصغر سیدآبادی، مرتضی شایسته، پرویز شهبازی، سهیل محمودی، محسن مخملباف، آزاده مدنی، سهراب مدنی، علی مصفا، فاطمه معتمدآریا، حسن معجونی، کسری معظمی، محمدرضا مویینی، نازنین مفخم، تورج منصوری، داریوش مهرجویی، مازیار میری، محمدعلی نجفی، مهتاب نصیرپور، نشاط نوذری، ضیاء هاشمی، افشین هاشمی، کارن همایوننفر، محمدرضا درویشی، مریلا زارعی، محبوبه هنریان، اشکان خطیبی، مرضیه محبوب، سعید شهرام، نادر رضایی، سعید پوراسماعیلی، آتوسا قلمفرسایی، مصطفی احمدی، احمد وکیلی، مریم نراقی، علیرضا سمیعآذر، طاهره ایبد، بیوک ملکی، افسانه گیریان، فریبا نباتی، شهرام اقبالزاده، پرویز تناولی، منوچهر معتبر، حمیدرضا قلیچخانی، داریوش فرهنگ، امیر تودهروستا، خسرو خسروی، احمد مرشدلو، شهاب فتوحی، رضا بهارانگیز، بهذرنگ صمدزادگان، شهرام مکری، رضا نامی، بهرام عظیمپور، طوفان نهانقدرتی، کوروش شیشهگران، حامد صحیحی، سمیرا اسکندرفر، پیروز کلانتری، فرح اصولی، واحد خاکدان، لیلا نقدپری، مجید برزگر، پریوش نظریه، سعید شهلاپور، امین نورانی، محمدمهدی طباطبایی، معصومه بختیاری، ابراهیم حقیقی، بیتا فیاضی، ژینوس تقیزاده، حامد رشتیان، امیرحسین بیرجندی، پیمان نهانقدرتی، علی واجدسمیعی، بهمن کیارستمی، محمدرضا مقدسیان، ایمان افسریان، معصومه مظفری، میترا کاویان، گلناز فتحی، رعنا فرنود، محمدحسین ماهر، رزیتا شرفجهان، پویا آریانپور، منیز صحی، مصطفی درهباغی، مرتضی درهباغی، محسن صادقیان، رعنا جوادی، بهمن جلالی، تورج کیانی، پروین صفری، منصوره حسینی، پرویز آبنار، باربد گلشیری، ثمیلا امیرابراهیمی، علیاکبر صادقی، لیلی گلستان، توکا نیستانی، شیده تامی، وحید حکیم، احمد میراحسان، علاء محسنی، مانی پتگر، ماجد نیسی، منوچهر مشیری، میترا کارآگاه، پژمان حبیبیان، هوشنگ آزادیور، محمد نصیری، مجید عاشقی، سحر سلحشور، مهوش شیخالاسلامی، فرهاد مهرانفر، رضا کاظمی، ارد زند، کیوان کیانی، مهدی شکیب، رضا بهرامینژاد، محمد حدادی، علی حدادی، اکبر حدادی، عمید راشدی، جلال متولی، هاله باستانی، محمدحسین مهدویسعیدی، علی اسدی، سیدرضا یکرنگیان، ماکان محمدی، سعید صدیق، سعید حدادی، محمد عاشقی، غزل شاکری، مهدی قربانپور، مجتبی میرطهماسب، تبسم هاشمی، ایمان وزیری، اریکا ابراهیمیقاجار، نیلوفر قادرینژاد، فرشته یمینی شریف، مهشید رحیم تبریزی، یعقوب عمامه پیچ، جعفر پناهی، پرویز آبنار، منوچهر محمدی، رایکا میلانیان، آرزو نیکپور، محمدعلی سعیدی، شیما طباطبایی، فرزاد موتمن، سمیرا علیخانزاده، مهرداد میرکیانی ، شالیزه عارف پور ، مونا زندی ، علیرضا شمس ، منوچهر سفر زاده ، فیروزه امینی ، هایده دیلمغانی ، مجید اخوان ، محمد هادی قمیشی ، مسعود صادقیان ، خزر معصومی ، شادی افشار ، معصومه عبیری. منبع : روزنامه اعتماد ملی - سایت خبر آنلاین
|
رضا.پ
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 20:34
-1 |
|
|
|
سکوت
تا مدتها براي ما زندگي خود ايدوئولوژي عدم حضور اش بود. در فيلم هايي كه مي ديديم. در آهنگ هايي كه مي شنيديم.خوشحاليم كه پا به آفتاب روز گذاشتيم. و خيال پرداز صرف نمانديم. استمرار سكوت جمعيت در خيابان بدتر از هر فريادي تن قدرت را مي لرزاند. من از جايي بسيار دورمي نويسم. براي همين اينترنت هم 40 كيلومتر گز كردم. حتي اگر فردا اوضاع جور ديگري شود مهم نيست به قول دنيرو در سلطان كمدي يك شب (يا شايد يك روز) شاه ( خود) بودن بهتر از يك عمر . . .
|
عقیق
پنجشنبه 28 خرداد 1388 - 23:11
11 |
|
|
|
سکوت
سلااااااااااااااااااااااام. خوشحالم به اندازه همه سی سال زندگیم. سی سال غصه خوردم که چرا ملت ما انقدر ذلیله، چرا انقدر تو سرش می زنن و هیچی نمی گه. چرا از فرهنگ انقلاب و جنگ چیزی برامون نمونده؟ یعنی ما از نسل کسانی هستیم که برای رفتن روی میدان مین با هم رقابت داشتن؟ حالا دارم کیف می کنم. دارم صفا می کنم به کوری همه دشمنان. این ملت ماست؟ این جمعیت، همون آدمای منفعل روزهای نه چندان دوره؟ چقدر همه با هم مهربونن. چقدر هوای همو دارن. در شلوغ ترین حالت خیابونا نه متلک می شنوی نه نگاه بدی و همه با عشق به هم نگاه می کنن. این یعنی ایران و حالا من به ایرانی بودن خودم افتخار می کنم. این یعنی سرشاری عشق ما ایرانیان.
|
علی خطیبی
جمعه 29 خرداد 1388 - 0:18
-8 |
|
|
|
سکوت
امیر جان پیشنهاد من برای عکس روزنوشت امروزت ، عکس ششم از لینک زیره : http://www.ghalamnews.ir/news-21170.aspx
|
رضا خاندانی
جمعه 29 خرداد 1388 - 1:33
-5 |
|
|
|
سکوت
درباره الی رو دیدم. دارم خفه میشم!؟ بهترین چیزی که میتونست حالمو بهتر کنه ! اقای فرهادی با افتخار کلاه از سر بر میدارم و تعظیم میکنم
|
عطیه
جمعه 29 خرداد 1388 - 3:52
9 |
|
|
|
سکوت
چند روز پیش همه چیز خوشرنگ به نظرم می آمد، فکر می کردم نقاش را انتخاب می کنیم که شهر سیاه مان را سبز کند، نقاش را انتخاب کردیم، اما دروغ و تقلب شهر را قرمز کرد، من هنوز هم خواب شهر سبز و آدمهای سبز را می بینم.
|
علی
جمعه 29 خرداد 1388 - 4:11
2 |
|
|
|
سکوت
جمعی از سینماگران ایران با انتشار بیانیه ای " نگرانی و اندوه عمیق خود را از اعمال زور و فشار علیه مردمی که چیزی جز احترام به رای خود نمی خواهند، اعلام" کردند. در این بیانیه آمده است: "چرا باید اقتدار نظامی راجای اقتدار منطق نشاند، آن هم در برابر مردمی که بخش عمده آنها نسلی است که همین جا و در همین سه دهه به دنیا آمده اند و اندیشه هایشان نتیجه منطقی مشاهده ها و تجربه های رویدادهای همین سی سال است و هیچ تهمتی به آنها نمی چسبد. آیا به راستی اسلحه کشیدن روی دست های خالی، اقتدار نظامی است؟ آیا مردم تا لحظه ای که رای می دادند شریف و قهرمان وحماسه آفرین بودند و به محض اینکه در نتیجه رسمی اعلام شده شک کردند ، آشوبگر و اوباش و بیگانه پرست و خاشاک اند و سزاوار توهین و یورش و خونریزی و قتل؟" در ادامه این بیانیه آمده است: "ما دوستداران مردم و سرزمین خودکه به هیچ جا وابسته نیستیم، با اعلام نگرانی از تکرار تجربه های تاریخی و تلخ جنگ های محله ای و خانگی، که قرن ها برای این سرزمین جز مرگ و ویرانی حاصلی نداشت، مصرانه می خواهیم که به احترام حقیقت، با اعلام نتایج واقعی انتخابات به این نمایش قدرت پایان داده شود و هشدار می دهیم که محض قدرت نمایی، مردم را به جان هم نیندازید و تیره بختی کسانی که در همین کشورهای همسایه ی ما قربانی جنگ های داخلی و خانگی اند را به این سرزمین نکشانید که مسلما کسی جز دشمن از آن بهره نمی برد." این نامه را هنرمندان زیر امضا کرده اند: شهرام اسدی، مهناز افضلی، محسن امیر یوسفی، عزت الله انتظامی، بابک احمدی، رخشان بنی اعتماد، بهرام بیضایی، کامبوزیا پرتوی، جعفر پناهی، کیومرث پور احمد، حسن پورشیرازی، ناصر تقوایی، فرشته طائر پور، حسین جعفریان، مانی حقیقی، سیف الله داد، شادمهر راستین، محمد رسول اف ، علیرضا رئیسیان، خسروسینایی، مژده شمسایی، فرشته صدرعرفایی، ترانه علیدوستی، کیانوش عیاری، حسن فتحی، ایرج کریمی، نظام الدین کیایی، حمید فرخ نژاد، اصغرفرهادی، بهمن قبادی، مسعود کیمیایی، واروژکریم مسیحی، نیکی کریمی، عباس کیارستمی، پرویز کیمیاوی، محسن مخملباف، فاطمه معتمدآریا، علی نصیریان، جهانبخش نورایی --------------------------------------------------------------------------------
|
کاملیا و نگار
جمعه 29 خرداد 1388 - 9:55
6 |
|
|
|
سکوت
سلام... یه وبلاگ زدیم در رابطه با فرزاد حسنی و از همه موافق ها و مخالف هاش هم دعوت می کنیم که بیان! منتظریم! الان که سموین پستمون هست ولی اولین پستمون در مورد سینما-صدا بود!
|
رضا خاندانی
جمعه 29 خرداد 1388 - 17:44
-9 |
|
|
|
سکوت
راستی چقدر این جمله به درد این روزا میخوره:یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است.
|
Irane Man
جمعه 29 خرداد 1388 - 18:48
20 |
|
|
|
سکوت
با مراجعه به آدرس زیر و رای مثبت دادن موجبات تغییر لوگوی ایران به مدت 24 ساعت به نفع شهیدان این روزهای ایران را فراهم کنید. می توانید چند بار رای دهید. باید آرای مثبت به 1.5 میلیون برسد. اطلاع رسانی کنید. http://whereistheirvote.x10hosting.com
|
بی خوابی
جمعه 29 خرداد 1388 - 23:56
-2 |
|
|
|
سکوت
هیچ چیز نمیتونه ذات یک مرد رو تغییر بده! از فیلم "دایره سرخ" ملویل.
امیر: عالی... عالی... عالی...
|
ارتش سايه ها
شنبه 30 خرداد 1388 - 7:54
4 |
|
|
|
سکوت
خود اين ژان پير ملويل كبير فيلمي دارد به نام " خاموشي دريا " كه تازه دي.وي.دي اش از اونور رسيده دستم. اصلن اين فيلم درباره مبارزه با سكوت است...اگر بقيه فيلمها سكوت به عنوان مشخصه و از خصلتهاي شخص بود اينجا سكوت براي مبارزه با اشغالگر آلماني انتخاب مي شود....سكوت از هياهو قويتر است....نعره هاي سكوت هم...بلندتر.
امیر: آقا این ملویلها رو برسون.
|
malihe
شنبه 30 خرداد 1388 - 9:28
-19 |
|
|
|
سکوت
baz ham khab hastid va montazere mardom ta donbale unha bedavid.sorry
|
k1
شنبه 30 خرداد 1388 - 10:23
-4 |
|
|
|
سکوت
دمت گرم امير قادری!باور کن اگه بازی ميبردن انقد با بچه های تيم ملی حال نميکردم!نشون دادن که ترسو نيستن
|
هانیه
شنبه 30 خرداد 1388 - 16:35
-7 |
|
|
|
سکوت
برگردیم به دنیای سینما؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!
امیر:...
|
حامد
شنبه 30 خرداد 1388 - 17:27
-6 |
|
|
|
سکوت
سلام آقا امیر پرفسور یه کم از سیامک جون یاد بگیر ؛یادداشتش تو روزنامه اعتماد ملی رو میذارم تا بخونید حالشو ببرین ،دمش گرم خیلیییییییی کارش درسته سيامك رحماني ما حذف شديم آقاي احمدينژاد. ساعت 12:24 دقيقه است. داور بازي كرهشمالي – عربستان سوت را كشيده، بازي مساوي شده و ما از جام جهاني 2010 بيرون افتادهايم آقاي احمدينژاد، تلويزيون دارد سرودهاي حماسي پخش ميكند و انتخاب شما را تبريك ميگويد. درست بعد از حذف ما از جام جهاني. ما به جام جهاني نرسيديم آقاي احمدينژاد. راستش من نميدانستم اين مطلب را خطاب به كي ميشد نوشت. خطاب به شما نوشتم چراكه فكر كردم خيلي طرفدار فوتبال هستيد. عكسهاي شما را ديدهايم، همان وقت كه در تيم دانشگاه علموصنعت بازي ميكرديد و بعدها كه به عنوان رئيسجمهور محبت كرديد و به اردوي تيم ايران سرزديد. همان تيمي كه به جامجهاني رفت و شكست به بار آورد. بايد يادتان باشد آقاي احمدينژاد. ما شما را در لباس ورزشي به ياد داريم. صحنهاي را كه ايستادهايد و با لبخند مشهورتان به ميرزاپور پنالتي زديد به ياد داريم. اما خوشحالي شما كه در عكس يادگاري با بازيكنان تيم ملي نمايان بود، فايدهاي به حال تيم ملي نداشت آقاي احمدينژاد. ما جام جهاني 2006 را با فاجعه به پايان برديم. نبايد يادتان رفته باشد آقاي احمدينژاد. مديران شما در سازمان ورزش، پس از آن شكست مصيبتبار همچون منجي فوتبال مقابل دوربينها ايستادند و از «تغيير» رئيس فدراسيون گفتند آقاي احمدينژاد. اما شايد ما در همان روزها بود كه جام 2010 را ميباختيم آقاي احمدينژاد. همان وقتها كه دوستان شما در شهرداري كه حالا زمامدار ورزش شده بودند، تصميم گرفتند همه چيز را در كف با كفايت خود بگيرند آقاي احمدينژاد. شايد شما به ياد نياوريد، اما ما يادمان ميآيد آقاي احمدينژاد. ما ماههاي زيادي را در نزاع با فيفا گذرانديم آقاي احمدينژاد. به جاي پذيرفتن توصيهها، سعي كرديم شعار بدهيم و با وعدههاي آقاي مصطفوي – كه كسي دوست نداشت سابقه ايشان را به ياد بياورد – با همه دنيا در بيفتيم آقاي احمدينژاد. چقدر خوب! اما فوتبال فرق ميكند آقاي احمدينژاد. اينجا مثل اقتصاد نيست كه چند تا نمودار را جلوي مردم بگيريم و قيمت مسكن و حقوق كارمندان را به روي خودمان نياوريم آقاي احمدينژاد. اينجا ميدان فوتبال است و همه چيز را توپي كه درون گل ميرود تعيين ميكند. عددهايي كه روي اسكوربرد نقش ميبندد و راهيابي يا حذف از جام جهاني آقاي احمدينژاد و ما از جام جهاني حذف شدهايم آقاي احمدينژاد. اين حذف همزماني اتفاق نيفتاد كه داور بازي با كرهجنوبي سوت يك – يك را كشيد. ما خيلي پيشتر حذف شده بوديم آقاي احمدينژاد. ما همان روزي حذف شديم كه قرار بود افشين قطبي سرمربي تيم ملي شود ولي ناگهان اسم علي دايي اعلام شد. همه تعجب كرده بودند آقاي احمدينژاد. اما در اين ديار تعجب كردن زياد هم تعجببرانگيز نيست آقاي احمدينژاد! اينجا سرزمين اعجاز است، مگر نه؟ تازه ما همان وقت هم نه، شايد وقتي از جام جهاني حذف شديم كه يك ذهن زيبا تصميم گرفت نشستن سرمربي خارجي را روي نيمكت تيم ملي ممنوع كند. اعلام اين موضوع خيلي ناسيوناليستي و عوامپسند بود و لابد شما را هم خيلي خوشحال كرد آقاي احمدينژاد. اما بايد فكر امروز را ميكرديد آقاي احمدينژاد. امروز كه كره شمالي پس از 44 سال به جام جهاني رسيده است و ايران بزرگ و پيشرفته نرسيده است. كرهايها هم مثل ما قدرت هستهاي هستند و لابد شما ميدانيد كه مردم فلكزدهاش سر سفره چه دارند آقاي احمدينژاد. اما آنها حالا ميتوانند به خود ببالند كه در جام جهاني آفريقاي جنوبي حاضر خواهند بود و شعارهايشان را باز هم فرياد خواهند زد. نه مثل ما آقاي احمدينژاد. ميدانم كه دوست نداريد اين چيزها را بخوانيد آقاي احمدينژاد. همانطور كه دوست نداريد اين مردم توي خيابان را ببينيد. همانطور كه دلتان نميخواهد به آراي روز جمعه 22 خرداد فكر كنيد. اما اينها را كارياش نميشود كرد آقاي احمدينژاد. حتما شما هم آن دستبندهاي سبز را روي دست علي كريمي و نكونام و مهدويكيا و بقيه در بازي مقابل كرهجنوبي ديدهايد. حتما شما هم از ديدن آن دستبندها ناخشنود شدهايد. اما كارياش نميشود كرد آقاي احمدينژاد. اينها واقعيت دارد. حذف تيم ملي از جام جهاني واقعيت دارد. شما و همه مديرانتان هم. راستش من خيلي فكر كردم كه اين مطلب را خطاب به چه كسي بنويسم. اما آخرش به شما رسيدم آقاي احمدينژاد. ما خيلي غمگينيم كه به جام جهاني نرسيدهايم. اما با وجود شما و مديرانتان توقع بيش از اين هم خيلي خوشخيالانه بود آقاي احمدينژاد. مثل همه چيزها، ما در ورزش هم بايد اين طعم تلخ را بچشيم. فرقش اين است كه در سياست و اقتصاد و بقيه جاها ميشود داستان را جور ديگري تعريف كرد آقاي احمدينژاد. اما نتايج مسابقات فوتبال، حذف از جام جهاني فوتبال، تعريف ديگري ندارد آقاي احمدينژاد. اينجا واقعيت عريان است كه حرف ميزند و مثل امواج ماهواره نميتوان روي آن پارازيت انداخت و مثل خطوط موبايل و SMS نميتوان از كارش انداخت آقاي احمدينژاد. هرچند كه اگر شما باز هم پاي ما مطبوعاتيها و مافياي اقتصادي و سياهنماها را وسط بكشيد، كسي تعجب نخواهد كرد؛ ما آنقدر تعجب كردهايم كه تعجبدانمان پاره شده است آقاي احمدينژاد. اين را هم خطاب به شما نوشتم چراكه مخاطب ديگري سراغ نداشتم آقاي احمدينژاد. اگرچه ميدانم كه نرسيدن به جام جهاني و همه مصائب ديگر ما، تقصير شما نيست. ميدانم كه شما به خود نيامدهايد... اما اين ملت حالا اشكهايش را كجا ببرد آقاي احمدينژاد؟ حالا كه روياي جام جهاني داشته و چيزي به دست نياورده،... آقاي احمدينژاد! ما كه در شب تاريكيم، صبح شما به خير آقاي احمدينژاد.
|
شنبه 30 خرداد 1388 - 18:37
7 |
|
|
|
سکوت
اقای قادری یوتیوب فیلتره تیزر فیلم مارتین اسکورسیزی رودیگه کجا میشه پیدا کرد.
امیر: توی اغلب سایتهای سینمایی مهم دنیا میشه لینکاش رو پیدا کرد.
|
کاملیا و نگار
يکشنبه 31 خرداد 1388 - 10:9
-1 |
|
|
|
سکوت
سلام اون دفعه آدرس وبلاگ رو فقط توی قسمت وب سایت گذاشتیم الان با اجازه اینجا هم می ذاریم که نمایش داده شه! ace-ejra.blogfa.com کنتراست عقاید بین طرفداران و مخالف های فرزاد حسنی
|
امیر
يکشنبه 31 خرداد 1388 - 13:20
0 |
|
|
|
سکوت
سلام آقای قادری از دنیای تصویر چه خبر؟ منتشر نمی شه؟ضمناً یه بار قول پرونده پارک چان ووک داده بودید؟ یادتونه؟ به کجا کشید؟ نظرتون راجع به فیلمای کیم کی دوک چیه؟ اون به نظرم بهتره! ممنون.
امیر: فعلا خبری نیست. پارک چان ووک و باقی آدمها و فیلمهای محبوب هم... به نظرم فعلا وقتاش نیست.
|
noodi
يکشنبه 31 خرداد 1388 - 13:50
6 |
|
|
|
سکوت
vaaaaaaay aghaye ghaderi shayad behtar bashe ye zare az filmaye koshte shodane mardomo naghd konid, chetori mitoonid enghad bitafavot bashid....................moteasefam
|
امیر صباغ
يکشنبه 31 خرداد 1388 - 17:24
0 |
|
|
|
سکوت
شرایط کم کم داره از دست هر دو طرف خارج میشه،دیروز اوضاع خیلی خفن بود به نظرم بیشتر از 10 کشته داشته تو این شرایط خواندن این خبر بهم چسبید ه گزارش ايسنا، «كولبي» به دليل ضعف جسماني قادر به تماشاي فيلم مورد علاقهاش در سالن سينما نبود، اما شركت توليدكننده فيلم، به آروزي اين دختر جامعه عمل پوشاند. اين شركت در پي تماس تلفني يكي از دوستان خانوادگي «كولبي» و شرح ماجرا حاضر شد، تا نسخه DVD اين فيلم را به خانه اين دخترك برده و در آن جا براي او به نمايش بگذارد. اما «كولبي» آن قدر ضعيف شده بود كه نميتوانست به هنگام پخش فيلم، چشمهايش را باز نگهدار. به همين دليل، مادرش فيلم را براي او تعريف ميكرد. به نوشته فاكس نيوز، «كولبي» هفت ساعت پس از تماشاي فيلم از دنيا رفت.
|
کاوه اسماعیلی
يکشنبه 31 خرداد 1388 - 21:19
1 |
|
|
|
سکوت
قرار هم باید همین باشد...توی این روزها یک جوری باید سینما درمانی کنیم.اینجا کافه عاشقان سینماست....حالا و توی این روزها چه کسی چه فیلمی را و به چه دلیلی مناسب ترین گزینه میداند.نظرسنجی هستا....حواستان که هست.....
|
احسان
يکشنبه 31 خرداد 1388 - 22:10
8 |
|
|
|
سکوت
آقای قادری این روزها هر چه قدر این سوال رو از معترضین می پرسم کمتر جواب بگیرم . از کجا این قدر مطمئنید که تخلف شده ؟ شما لطفا جواب این سوال رو به من بده . این نظرسنجی خارجی رو هم نگاه کن نتایجی که پیش بینی شده به نتایج اعلام شده نزدیکه . http://www.terrorfreetomorrow.org/upimagestft/TFT%20Iran%20Survey%20Report%200609.pdf
|
سارا
دوشنبه 1 تير 1388 - 1:36
-1 |
|
|
|
سکوت
سکوت کار ترسوهاست من ترسو نیستم آزاده ام ... سکوت کنم برای چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
ارتش سايه ها
دوشنبه 1 تير 1388 - 8:34
4 |
|
|
|
سکوت
داش امير ما كه گفتيم در ختمتيم...چشم حتمآ......فقط چك كردم بعضي هاش رو كه ديدم پشت صحنه نداشتن...هرچند گفتم كه اونارو هم برام بفرستن...خود فيلم به كارت مياد.؟..... راستي يه فيلم هم رسوندن دستم ( بالاترين قيمتي كه بين اين فيلما بود ) به اسم " ملودي " كارگردان : " واريس حسين " انگلستان.....با آهنگهاي " بي جيز "....مي دوني ازون فيلمهاي جوونانه انگليسي با حال...كه سخيف نيستن...پر از آهنگاي معركه....و يه عشق خيلي قشنگ...فكر كنم...توي تمام اين اتفاقاتي كه داره ميفته تو خيابوناي خودمون...يه ور اين عشق توش از بين رفته...راحت مي تونه خيلي كارا بكنه....اون عشق كه مي گم خيلي وقتا تجليش تو اون سكوته و اون نگاهايي كه به مردم بالاي پشت بامها ميشه و دستهايي كه نشون داده ميشه و منتظر مي مونن تا اون بالايي هم تاييد كنه كه با اين جمعيت همسو شده كه همرنگ اين همه جوون با عشقه خيلي مخلصيم علي / ارتش سايه ها
امیر: رفتم سراغ این «ملودی» که میگی . احتمالا از اون فیلمهاییه که دوست داریم. زدی توی خال رفیق. ملویل رو، اونایی که ندارم، چا به پشت صحنه، چه بی پشت صحنه... یه حالی بده.
|
آریان.گ
دوشنبه 1 تير 1388 - 12:15
10 |
|
|
|
سکوت
خبر مربوط به "بالا" واقعا حس عجیبی بهم داد اونم در شرایطی که جدا شدن از این فضا کار چندان ساده ای نیست . احتمالا این کار مهمترین و زیبا ترین دستاورد پیکسار بوده . شاد کردن کودکی در هنگام مرگ و چه خوشبخته کسی که هنگام مردن هیچ آرزوی به حقیقت نپیوسته ای نداشته باشه .
|
misagh
دوشنبه 1 تير 1388 - 13:25
0 |
|
|
|
سکوت
این روزا دوست دارم روزی صد بار سکانس آخر Brave heart اونجا که Mel gibson زیر شکنجه داد میزنه: Freeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeedom رو ببینم. در ضمن ترانه When the eagle cries از گروه Iced earth رو از دست ندین,تلفیقی از شور و امید و عصیان تو ثانیه ثانیه آهنگش بیداد می کنه
|
پیام
دوشنبه 1 تير 1388 - 13:58
-8 |
|
|
|
سکوت
آقای قادری به نظر من تنها فیلمی رو که میشه دید و لذت برد "v for vendetta "شاهکار البته به نظر من مخصوصا جایی که تو فیلم میگه: مردم نباید از دولتها بترسن، دولت که باید از مردم بترسه
|
angelica
دوشنبه 1 تير 1388 - 17:9
-5 |
|
|
|
سکوت
hi i gotta say " Silent Speaks So much louder than voice " !!!!
|
دوشنبه 1 تير 1388 - 19:23
-4 |
|
|
|
سکوت
آقای احسان اگر نگاه کوچیکی به دور و برت بکنی، جواب سوالت رو می گیری، دیگه نیازی هم نیست که از روی نظرسنجیهای یک موسسه آمریکایی (شیطان یزرگ، استکبار جهانی و .... !!) دلیل بیاری. جواب سوالت در سکوت های هفته پیش بود، و در نقطه مقابلش در الله اکبرهایی هست که هر شب ساعت 10 سکوت شهر رو می شکنه ، جواب سوالت در مردم کوچه بازاره، در پیرا و جوونا و زنا و مردایی که حدود 10 روزه دارن در این مورد صحبت می کنن. آقای احسان ما حداقل اینو می دونیم که به کی رای ندادیم.
|
نسرین
دوشنبه 1 تير 1388 - 20:29
5 |
|
|
|
سکوت
و باز هم نظرت راجع به وقایع اخیر و درباره ی سکوتی که در راهپیمایی دوشنبه عاشقش شدی چقدر تسلی بخشه.این نگاه رو دوست دارم که با همه ی انسانیتی که در کسی میشه سراغ داشت به پیرامونت نگاه میکنی و بی صبرانه منتظر آنچه وعده دادی انگشتامونو هم باهاش می خوریم هستم.هر چند این روزها طعم همه چیز تلخ و گسه ولی همیشه بهترین قسمت هر ماجرا رو می تونی ببینی.متشکرم.
امیر: بهترین قسمت هر ماجرا رو می تونم ببینم؟ یعنی به آرزوم رسیدم؟
|
بی خوابی (سرپیکو)
دوشنبه 1 تير 1388 - 22:58
9 |
|
|
|
سکوت
با سینما درمانی موافقم! این حداقل برای عاشقان سینماست، دیگران را نمی دانم؛ این روزها سینمای ملویل را از دست ندهید، خلوت و اندوه درون کاستلو ، فضای سرد و سنگین و البته سرتاسر سکوت سامورایی را از دست ندهید... آه که چقدر دلم می خواهد الان در یکی از فضاهای غرق در سرمای صبح ملویل باشم...!
|
ارتش سایه ها
سهشنبه 2 تير 1388 - 1:41
-10 |
|
|
|
سکوت
می دونی امیر این روزها به چی فکر می کردم؟...این آهنگ لعنتی هم که می دونی واسه کدوم فیلم شاهکار و لعنتی دنیاس؟ لعنتی واسه اینکه بدجوری خیلی چیزهایی رو که ما عادت نداریم ببینیم رو...چیزهایی رو که دوست داریم فراموش کنیم رو ...این فیلما...این آهنگها به یادمون میارن..... وایسا...اینجاس این لینکش: http://www.4shared.com/file/93189162/40eff8b0/Mikis_Theodorakis_-_State_of_siege_-_03_-_Paola_WwwGilopablogfacom_.html?err=no-sess
امیر: این که عالی بود. ولی بین تئودوراکیسها علی؛ من عاشق اون قطعهای هستم که توی زد، همزمان با پخشاش میزنن توی سر ایو مونتان.
|
ارتش سايه ها
سهشنبه 2 تير 1388 - 9:9
9 |
|
|
|
سکوت
يه پيشنهاد هم تو دل كامنت قبلم بودا...واسه اونچه دوست داشتي روش كار كني...اين قطعه كه مي دونم كه مي دوني واسه كدوم فيلمه...يه جور پيشنهاد بود كه نكتش رو گرفتي....زد يه شاهكاره...تئودوراكيس نوازنده تمام قطعات جاودان اين روزهاي ماست امير.....بدون شك...همونطور كه زينه مان توي اون سكانس كافه تو جوليا ( كه همون سرماي ملويل وار بهش حاكم بود ) و خود ملويل بزرگ تصوير گر اين روزهاي ما...
|
jeremy brett
سهشنبه 2 تير 1388 - 13:37
-6 |
|
|
|
سکوت
می خوام یه فیلمی که هنوز ندیدیم به مناسبت این روزا پیشنهاد بدم: Public enemies کسی که با پیشنهاد دادن فیلم ندیده ی استاد مشکلی نداره؟؟؟؟؟؟؟
امیر: اصلا و ابدا. هزار بار توی ذهنام دیدماش. اولین تماشاگرهای فیلم توی اینترنت، عاشق دلباختهاش شدهان. بعید نیست بین فیلمهای مایکل مان، حتی از هیت و نفوذی هم فیلم محبوبتری بشه.
|
علی
سهشنبه 2 تير 1388 - 14:12
15 |
|
|
|
سکوت
سلام. سکانسی را در فیلم (( نفوذی )) مایکل مان به خاطر می آورم که آل پاچینو، کریستوفر پلامر، راسل کرو و همسرش سر میز شام در رستوران هتل نشسته اند. پس از این که همسر کرو متوجه می شود که شوهرش قصد مصاحبه با سی بی اس و افشاگری را دارد؛ با ناراحتی آن جا را ترک می کند. راسل کرو هم به دنبالش می رود. کریستوفر پلامر با تعجب به آل پاچینو می نگرد و می گوید: پس فکر کرده برای چی اومدن نیویورک ؟این ها دیگر چه جور آدم هایی هستند؟ آل پاچینو هم می گوید: (( مردم عادی زیز فشار غیرعادی)) ! ...
امیر: هی پسر، عاشقات شدم. چه جملهای از چه سکانسی از چه فیلمی. بذاریماش توی لیست.
|
آریان.گ
سهشنبه 2 تير 1388 - 14:36
-7 |
|
|
|
سکوت
فعلا دوباره سر پیکو و همه مردان رئیس جمهور . شایدم 12 مرد خشمگین
|
سجاد
سهشنبه 2 تير 1388 - 17:0
-5 |
|
|
|
سکوت
سلام.ربطی به قضایای اخیر نداره:فیلمهای تاتی رو ببینید.فیلمهای تاتی ذهن و روح ادم رو تازه و پاک می کنند.شاید مبتذل باشه، ولی من همیشه بافکر به این که زمانی ادمی به این مهربونی و زیبایی در این دنیازندگی می کرده،به دنیاو ادمها امیدوار می شم. در ضمن،عکس این جبران خلیل جبران که در تبلیغات پایین صفحه است،چقدر شبیه درک بوگارد در مرگ در ونیزه!
|
sana
سهشنبه 2 تير 1388 - 18:55
-5 |
|
|
|
سکوت
کاش الان موقع امتحانا نبود و منم وقت داشتم و میتونستم این فیلمایی که توصیه میکنید تو این روزا رو ببینم بابااااا دارم میترکم.................. تا کی باید سر مونو بالا ببریم و به اسمون نگاه کنیم و سکوت ت ت ت ت و البته این صحنه قشنگه به شرطی که به جاش باشه........ به قول افشین قطبی من نمیدونم ادم باید چندتا چراغ ببینه که بفهمه برندست رو اسمونا نوشته ما قهرمانیم م م م م ........ ...........
|
سعيده
سهشنبه 2 تير 1388 - 19:22
1 |
|
|
|
سکوت
چقدر نوشتن سخته امير خيلي حرفها براي گفتن هست شنيدن اين همه خبر تلخ ديدن اين همه تناقض تو جامعه ديوانه ات مي كنه مي دونم اين تيكه اي رو كه مي خوام بگم اصلا آپ نمي كني ا... آهنگ bang bang هم فكر كنم ديگه هزار بار شايد اين روزها گوش كردم دنياييه برا خودش.
|
احسان
سهشنبه 2 تير 1388 - 20:44
3 |
|
|
|
سکوت
دیگه خونمو به جوش اوردی امیر ! خجالت بکش! شرم کن! من اگه همیشه به روزنوشت هات سر می زدم به خاطر این بود که فکر می کردم تو یه آزاد اندیش واقعی هستی نه یه دموکرات نما . چه طور خودتو به اون راه می زنی من میتونم 10 موسسه نظرسنجی بین المللی رو می تونم نام ببرم که همین نتیجه رو پیش بینی کردن (لینک یکیشونم برات فرستادم قبلا) تو چند تا می تونی نام ببری . نکنه توهم از اونایی شدی که فکر می کنن ایران یعنی جایی واقع در شمال تهران . دموکرات نما ها ملیاردها تومن خرج کردن انواع قانون شکنی ها رو مرتکب شدن و دست آخر نصف رییس جمهور میهن پرست ایران رای اوردن و حالا میخوان با هوچی گری دولت قانونی رو زمین بزنن. و تو هم به صف اونه پیوستی و به بال ملخی داری حیثیت خودت می فروشی . در ضمن فکر کردی 24 میلیون نفری که پیروز انتخابات هستند تا ابد تماشاتون می کنند به وقتش می دونیم که چه درسی بهتون بدیم . راستی خبر داری که مخملباف هم همین حرفا رو داره می زنه که شما میزنید به جهان توبه نصوح و استعاذه عودت کردی بیچاره
امیر: متاسفم که به این روزنوشت این قدر سیاسی فکر میکنی. بال ملخ ما، شاید اون صحنهای باشه از فیلم مردی روی ماه؛ وقتی به اندی خبر میدن که سرطان گرفته! باز هم به ما سر بزن که جات خالی میمونه.
|
سهشنبه 2 تير 1388 - 21:15
-12 |
|
|
|
سکوت
من انتظار بیشتری از امیر قادری داشتم، حیف، این روزها هر چقدر که به آدمهای دیگه نزدیکیم به همون اندازه هم احساس تنهایی می کنیم و البته همش داریم سعی می کنیم که نا امید نشیم. یه چیز دیگه هم بگم، علی کریمی
|
نسیم
سهشنبه 2 تير 1388 - 21:18
-13 |
|
|
|
سکوت
انقدر حالم خوبه این روزها که یادم رفت اسمم رو واسه کامنت بالایی بنویسم.
|
سهشنبه 2 تير 1388 - 21:22
15 |
|
|
|
سکوت
These mist covered mountains Are a home now for me But my home is the lowlands And always will be Some day youll return to Your valleys and your farms And youll no longer burn To be brothers in arms Through these fields of destruction Baptisms of fire Ive watched all your suffering As the battles raged higher And though they did hurt me so bad In the fear and alarm You did not desert me My brothers in arms Theres so many different worlds So many differents suns And we have just one world But we live in different ones Now the suns gone to hell And the moons riding high Let me bid you farewell Every man has to die But its written in the starlight And every line on your palm Were fools to make war On our brothers in arms Brothers in arms - Dire Straits
امیر: وای خدا - Brothers in arms. دستات درد نکنه پسر. جبراناش یه شاهکار دیگه از نافلر رو به یادت میآرم: True love
|
mohsen
سهشنبه 2 تير 1388 - 22:55
6 |
|
|
|
سکوت
در مورد بحث که سکوته،یه پیشنهاد دارم،مقاله ی"در باغ ابسرواتوار"از کتاب"کویر"،اثر دکترشریعتی .
|
بی خوابی (سرپیکو)
سهشنبه 2 تير 1388 - 23:5
13 |
|
|
|
سکوت
امیرخان میدونی کدوم صحنه "جولیا" رو بیشتر دوست دارم/ همون صحنه که جولیا تو رستوران پس از مدت ها لیلیان رو می بینه... شاهکاره! نیست؟ نگاه های جولیا به لیلیان که یادت هست! فیلم پیشنهادی: "سرپیکو" «سیدنی لومت» / فرانک سرپیکو را که یادتان هست... همون ذات یک مرد، که هیچ وقت تغییر نمیکنه!
امیر: به اون صحنه جولیا، علی هم اشاره کرد. شاهکاره، شاهکار. به خصوص اون جاش که لیلیان متوجه میشه یه پای جولیا، حالا مصنوعیه...
|
valeh
چهارشنبه 3 تير 1388 - 0:40
-4 |
|
|
|
سکوت
مرسی امیرقادری، پیشنهادت در مورد "ملاقات با فاکرها" خیلی خوب بود. نمیدونم چرا بعد از دیدنش هوس کردم یه بار دیگه "روزی روزگاری در آمریکا " رو هم ببینم. بعد از حدود 3 هفته فیلم ندیدن، مخصوصا "روزی ..." خیلی چسبید. واقعا "پناه بردهایم به سینما و ..."
|
آریان.گ
چهارشنبه 3 تير 1388 - 12:18
0 |
|
|
|
سکوت
به قول کاوه : پسر همین دو هفته پیش بود که توی خیابان داشتیم می رقصیدیم..... من که بلافاصله یاد بنجامین باتن افتادم و دیالوگ شاهکاری که میگفت : آدم هيچ وقت نميداند چه چيزي در انتظارش است پس امیر خان یه جورایی بنجامین هم میتونه به درد این روزا بخوره دیگه ؟؟ وقتی از فیلمهای محبوبمان این جوری یاد میکنید حالمون بهتر میشه . از جولیا بگیر تا نفوذی و Public enemies که نیومده دلمونو برده و اینکه اون دیالوگ مک مورفی شاهکار بود عکسهای فیلم تیم برتن تریلر شاتر ایلند اسکورسیزی فیلم های مایکل مان و تارانتینو فیلم آخر کیمیایی ... وای خدا چه روزای خوبی تو راهه . سبز فکر کنیم.
امیر: آفرین آریان: «وای خدا چه روزای خوبی تو راهه.»
|
احسان
چهارشنبه 3 تير 1388 - 12:55
6 |
|
|
|
سکوت
جوابمو سوالمو ندادی ! یک موسسه نظرسنجی بین المللی معتبر نام ببر که پیروزی موسوی رو پیش بینی کرده باشه .
امیر: چرا داری بحث رو به این سمت میبری؟ توی این روزنوشت چه کسی درباره این چیزها صحبت کرده که حالا قرار باشه جواب شما رو در این باره بدم؟
|
چهارشنبه 3 تير 1388 - 13:4
-5 |
|
|
|
سکوت
اشكالي داره گوزنها رو پيشنهاد كنم؟
|
کاوه اسماعیلی
چهارشنبه 3 تير 1388 - 13:44
-13 |
|
|
|
سکوت
خوب پیشنهاد فعلا سر جای خودش.....من الان نسبت به دیروز همین موقع آدم کامل تری شدم.چون من کسی هستم که "درباره الی " رو دیده.به همه کسایی که چند ماه قبل از من توی فجر و این چند روز گذشته توی اکران و حتا تو سانس قبل از ساعت 9 دیشب درباره الی رو دیدند حسودی می کنم.
|
علیرضا اویسی
چهارشنبه 3 تير 1388 - 15:20
10 |
|
|
|
سکوت
موسوی جان مادرت رایمون رو پس بگیر
|
تونی راکی مخوف
چهارشنبه 3 تير 1388 - 17:2
2 |
|
|
|
سکوت
سلام 1- مگه میشه ماهیا رو بگیریم از آب چشمه / یا گلای باغ عشقو بذاریم یه عمری تشنه / اگه تو بری ز پیشم من همون ماهیه میشم / که بدون آب و دریا میمیرم بی کس و تنها. این موسیقی پیشنهادی من از خواننده و آهنگساز محبوبم. 2- به خودم : این کافه این همه ملویل باز داشتو و تو نمیدونستی.؟؟ جواب شما: وقت خواب!!. ( این وقت خواب رو جان وین کجا میگفت؟؟ هر کی گفت.) این قضیه ملویل بازی این جور چیز ها بدجوری خون آدمو سینمایی میکنه ( توجه کردید که نه اسیدی و نه بازی!! بلکه سینمایی!!) و اینکه وقتی این عکس استاد و آلن دلون بزرگ رو دیدم یه دفعه دسته سیسیلی ها هم اومد به ذهنم. پس این یکی از فیلمهای پیشنهادی. و در ضمن پستچی ( مایکل رادفورد) رو هم از دست ندین. که یک فیلیپ نواره همیشه درخشان داره و ایضا یک ماسیمو ترویسی که از شانس بد ما فقط همین یک یادگار رو ازش داریم. 3- این قسمت اول "بشارت منجی" بدک نبود. ولی یک قطعه موسیقی درجه یک داشت در سکانس افتتاحیه که دل و جگر به هم میدوخت. درود بر لوریس چکناواریان. واین که تا یادمه بگم که یک مجموعه 20 آلبومی از حسین علیزاده بزرگ به دستم رسیده که فعلا دارم حالشو میبرم. البته موسیقی سنتی اصلا دوست ندارم و یک جورهایی مشکل هم دارم باهاش. ولی این تکنوازی های حسین علیزاده رو دوست داشتم. به قول سیاوش قمیشی مگه سایر موسیقی ها حرامزاده هستن که این یکی شده اصیل.؟؟ 4- در این گیرو دار قبل و بعد از انتخابات ، یک اتفاق فوتبالی بزرگ افتاد که در این کافه مطرح نشد. اینکه پاول ندود بزرگ از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. در بازی آخر فصل الکس دل پیرو بازوبند رو به استاد داد که توی اون 90 دقیقه آخر کاپیتان الکس و بیانکونری باشه ( ناخدا ، ناخدای من). و در پایان همین فصل آتی هم آخرین غول فوتبال جهان یعنی عمو الکس هم کفشها رو خواهد آویخت. و چه لحظه ی تلخ و شیرینی خواهد بود برای عشاق استاد. نه امیر خان؟؟؟؟ 5- فیلم پیشنهادی آخر در این کامنت هم فیلمی است که قسمتی از دیالوگ هاشو در این قسمت خواهید خواند: " ... من خود را به شکل اهالی قبیله ی جائو درآوردم و به سمت قلمرو حکومت جائو حرکت کردم. چون اطلاع یافته بودم سان جیان و فیشوئه از اسامی جعلی گائوشان و لیوشو استفاده میکنند و در مدرسه تعلیم خط شینگ از شهرهای حکومت جائو پنهان شده اند. خبر حمله ارتش بزرگ پادشاه همه جا پیچیده بود و مردم شهر را ترک کرده بودند. تنها شاگردان مدرسه تعلیم خط در شهر بودند. ....." بقیه ی این قسمت به شدت تصویریه که بهتره خودتون ببینید. درود بر ژانگ ییمو و کوئنتین تارانتینوی کبیر. این پایان نیست................
امیر: ای داد بیداد. واقعا الکس داره خداحافطی میکنه؟
|
حافظ
چهارشنبه 3 تير 1388 - 17:27
12 |
|
|
|
سکوت
میخواستم از احسان بپرسم این 24.000.000که میخوان از مردم انتقام بگیرن بهتر نیست فقط نگاه کنن؟از این بدترهم مگه میشه؟
|
امین م
چهارشنبه 3 تير 1388 - 18:44
-2 |
|
|
|
سکوت
صحبت Dire Straitsو نافار و Brothers in Arms شد. توی همین آلبوم یکی از اون آهنگ هایی هست که من خیلی دوسش دارم ، Why Worry . ترانه ای که با شرایط فعلی هم بی ربط نیست . http://boduns.starlink.ru/MUSIC_MP3/GOOD_MUSIC/MUSIC_NE%20NASHA/ROCK/DIRE%20STRAITS/05-Why%20Worry.mp3
|
تونی راکی مخوف
چهارشنبه 3 تير 1388 - 19:58
-8 |
|
|
|
سکوت
با تاخیر: راستی امیر اگر فیلم JFK رو میخوای آدرس بده تا بفرستمش برات.
امیر: از لطفت خیلی ممنون رفیق.
|
احسان
چهارشنبه 3 تير 1388 - 20:20
-1 |
|
|
|
سکوت
1.امیرجان شما فضای روزنوشت رو طوری طراحی کردین که انگار در عزای یک تخلف تاریخ ساز هستید حداقل دلیلتون برای اثبات این حرف می تونه یه نتایج یه نظرسنجی باشه . 2.عزیزم یعنی ما وظیفه داریم فقط در چارچوب خاص و شبیه به فضای دیگر کامنتها کامنت بذاریم خوب من می خواستم یه سوال از شخص شما بپرسم فکر نکنم اشکالی داشته باشه . 3.حالا هم که بحث پیشنهاده من هم یادداشتهای یک سایت رو برای این روزها پیشنهاد می کنم . www.goftamgoft.comژ
امیر: اصلا لازم نیست که کامنتات در راستای باقی کامنتها باشه. اصلا کدوم راستا؟ و این که من کجای این روزنوشت درباره تقلب صحبت کردم؟
|
پرهام
چهارشنبه 3 تير 1388 - 21:29
-17 |
|
|
|
سکوت
برای احسان...
امیر: قرار نیست این جا درباره تقلب در انتخابات و از این جور مسائل بحث کنیم. پس پاسخات به احسان رو حذف کردم.
|
ساسان امیرکلالی
چهارشنبه 3 تير 1388 - 22:13
6 |
|
|
|
سکوت
دیوونگیه! دیوونگی. پل رودخانه ی کوای
امیر: عالی بود.
|
ساسان امیرکلالی
چهارشنبه 3 تير 1388 - 22:17
-5 |
|
|
|
سکوت
حالا که بحث فیلم (Z) و کوستا گاوراس شد کسی یادش میاد اسم اون گروه زیرزمینی و مخوف توی فیلم چی بود؟
|
valeh
چهارشنبه 3 تير 1388 - 22:41
6 |
|
|
|
سکوت
چقدر جلد ششم قصه های خوب برای بچه های خوب رو دوست داشتم. رنگش قرمز بود. مهدی آذریزدی، همیشه مدیونت هستیم، به خاطر ساعت هایی از زندگیمون که با هشت جلد "قصه های خوب برای بچه های خوب" سپری شدند.
امیر: جلد ششاش مگه قصههای عطار نبود که زرد بود؟ اولیش کلیله دمنه بود. دومیش مرزبان نامه که قرمز بود. سومیش مثنوی مولوی؟ یا اون چهارمیش بود؟ پنجمیش قصههای قرآن و هفتمیش گلستان سعدی. هشتمیش هم داستان زندگی پیامبر (ص) و امامان.
|
بی خوابی (سرپیکو)
چهارشنبه 3 تير 1388 - 23:29
-11 |
|
|
|
سکوت
دوباره پس از مدت ها رفتم سراغ فیلم "مترسک" جری شاتزبرگ! این هم برای خودش جواهری ست... عاشق اون صحنه ایم که پاچینو داره با زنش تلفنی صحبت میکنه و جین هکمن هم که بیرون از باجه تلفن منتظرشه، اون وقت زن با دروغ به پاچینو میگه که پسرت مرده!... پاچینو میاد بیرون از باجه تلفن و اصلا به روی خودش نمیاره؛ جین هکمن هم با تعجب بهش نگاه مینه/ و بعد پاچینو دیوانه میشه!
امیر: بخش خوبش رو که اصلا نگفتی. وقتی زنه به پاچینو میگه بچهاش مرده و جین هکمن که بیرون کابینه، به خیال این که الان یه خبر خوب شنیده، از پشت شیشه شستهاش رو میگیره طرفاش.
|
هانیه
پنجشنبه 4 تير 1388 - 0:45
-2 |
|
|
|
سکوت
کامنت من تایید نشد میدونم چرا! خودت خوندیش؟
امیر: بله...
|
هانیه
پنجشنبه 4 تير 1388 - 0:57
11 |
|
|
|
سکوت
احسان رییس جمهور میهن پرست شما تاب تحمل نظر مخالف و حق طلبی رو نداره یک میهن پرست واقعی در درجه ی اول به هم میهنانش عشق میورزه ...
|
jeremy brett
پنجشنبه 4 تير 1388 - 1:36
1 |
|
|
|
سکوت
امیر تو از ملاقات با فاکرها گفتی من یه فیلم کمدی دیگه پیشنهاد می دم: man of the year رابین ویلیامز و طنز کلامیش آدم رو به وجد میاره و آدم خدا خدا می کنه ای کاش یه همچین ریییس جمهور خوشحالی داشتیم که کل ملت رو می خندوند. از اینا گذشته یه جا وسای فیلم یه قسمت خدا داره وقتی مشاور رییس جمهور(رابین ویلیامز) که می گه اگه تو انتخوابات اشتباه شده باشه چی؟عصبانی می شه و می گه: if,don't forget that if is a big word
|
محمد
پنجشنبه 4 تير 1388 - 2:44
5 |
|
|
|
سکوت
سلام امیر جان. آقا این خبر رو حتما امروز کار کنین. استاد رفت سراغ جذاب ترین سایت این روز ها یعنی فیس بوک! اعتماد-گروه فرهنگي؛ شبکه اجتماعي «فيس بوک» که در عرصه جامعه آزاد اطلاعاتي آوازه يي جهانگير يافته، با تصميمي که ديويد فينچر مشهور گرفته، سينمايي مي شود. نام اين فيلم را «شبکه اجتماعي» نهاده اند و آنچنان که از اسمش هويداست روند شکل گيري اين غول مجازي را به تصوير خواهد کشيد. کمپاني کلمبيا پيکچرز مذاکره هاي نهايي را با فينچر کرده و فيلمساز هاليوودي بر آن است ساخت «شبکه اجتماعي» را اواخر امسال ميلادي شروع کند. اين خبر را ايسنا به نقل از«ورايتي» سايت معتبر سينمايي منتشر کرده و در آن از «آرون سورکين» به عنوان نويسنده اين فيلم خبر داده است. ورايتي در توضيح موضوع فيلم اين جمله کوتاه را آورده است؛ «اين فيلم به راه اندازي و توسعه شبکه «فيس بوک» در سال 2004 توسط چند دانشجوي دانشگاه هاروارد خواهد پرداخت.» ديويد فينچر سال گذشته «مورد عجيب بنجامين باتن» را ساخت و با اين فيلم در اسکار 2009 نامزد جايزه بهترين کارگردان شد. فينچر ميان سينمايي ها هواداران بسياري دارد. اين موضوع و در کنار آن محبوبيت بسيار بالاي شبکه اجتماعي و مجازي فيس بوک احتمالاً افراد بسياري را به سينما خواهد کشاند. نام اصلي فيس بوک در ابتدا «TheFaceBook» بود و توسط مارک زوکربرگ که دانشجوي دانشگاه هاروارد بود، توسعه يافت. محل توسعه فيس بوک دانشگاه هاروارد بود و در ابتدا استفاده کنندگان آن محدود به دانشجويان دانشگاه هاروارد مي شد. چندي بعد و با سرعت باور نکردني پاي فيس بوک به ديگر دانشگاه هاي عمده امريکا باز شد. پس از آن دانش آموزان دبيرستاني امريکا هم توانستند از امکانات فوق العاده اين شبکه اجتماعي استفاده کنند و کمي بعد تر هر فرد بالاي 13 سال دنيا هم امکان اين را يافت تا به فيس بوک بپيوندد و عقايد خود را با ديگران به اشتراک بگذارد. همه اينها با تلاش مارک زوکربرگ تحقق يافت. او دانشگاه هاروارد را رها کرد تا روياي فيس بوکي خود را به حقيقت برساند و فيس بوک را تبديل به چهارمين سايت پر ترافيک دنيا با 200 ميليون کاربر فعال کند. دومين facebook.com به مبلغ 200 هزار دلار خريداري شد. توضيحاتي که دانشنامه معتبر اينترنتي ويکي پديا منتشر کرده، نشان مي دهد فيس بوک با وجود داشتن محبوبيت بالا و کاربران ميليوني در سراسر دنيا با مشکلاتي نيز مواجه بوده است. ويکي پديا مي نويسد؛ « فيس بوک در سال هاي اخير با مسائلي نيز مواجه شده است. اين سايت در کشورهايي مثل سوريه و ايران فيلتر شد اگرچه ايران پس از مدتي فيس بوک را رفع فيلتر کرد. استفاده از اين شبکه اجتماعي البته در بسياري از اداره ها و محل هاي کار ممنوع شد تا از اتلاف وقت کارمندان کاربر اين سايت جلوگيري شود.» مطابق آخرين آمار غير رسمي منتشر شده، کشور ايران از لحاظ تعداد کاربر فيس بوک در دنيا مقام چهارم را دارد. اين سايت چند هفته مانده به برگزاري انتخابات رياست جمهوري فيلتر شد و دو روز مانده به برگزاري انتخابات رفع فيلتر شد. البته با توجه به شرايط اجتماعي پيش آمده پس از انتخابات، دولت ايران ترجيح داد فيس بوک را دوباره فيلتر کند.
|
الهه تقی زاده
پنجشنبه 4 تير 1388 - 11:52
4 |
|
|
|
سکوت
بدون شرح...برای پیشنهاد کاوه هر کی جم خورد بکشش!!ویلیام هولدن "این گروه خشن" ................ بخشی از سخنرانی مشهور «رؤیایی دارم» لوترکینگ.: .....اما موضوعى هست که مى باید آن را با مردمم که در این هواى گرم و در این درگاه عدالت ایستاده اند در میان گذارم. سخن من این است که در فرایند نائل شدن به منزلت برحق خود نباید دست به اعمال نادرستى بزنیم که ما را گناهکار سازد. عطش ما به آزادى نباید با نوشیدن جام بیزارى و نفرت سیراب شود. شیوه و عزم بلند ما در مبارزه مى بایست تا ابد، مبتنى بر کرامت و اصول باشد. ما نباید اجازه دهیم تا اعتراض سازنده ما به خشونت فیزیکى انحطاط پیدا کند، باید که از نو به بلندى هاى شکوهمندى صعود کنیم که محل تلاقى نیروى مادى و نیروى دل است......
|
امیر صباغ
پنجشنبه 4 تير 1388 - 12:24
-6 |
|
|
|
سکوت
گروه متخصص و محقق در يک تحقيق سوالي را از گروهي کودک خردسال پرسيده بودند که پاسخهايي که بچهها دادند عميق ترو متفکرانه تر از تصورات بود.سوال اين بود: معني عشق چيست؟ - وقتي کسي شما رو دوست داره، اسم شما رو متفاوت از بقيه ميگه. وقتي اون شما رو صدا ميکنه احساس ميکني که اسمت از جاي مطمئني به زبون آورده شده.(بيلي - 4 ساله) - مادر بزرگ من از وقتي آرتروز گرفته نميتونه خم بشه و ناخنهاش رو لاک بزنه پدر بزرگم هميشه اين کار رو براش مي کنه حتي حالا که دستهاش ارتروز گرفتن ، اين عشقه. (ربکا - 8 ساله) - عشق وقتيه که شما براي غذا خوردن ميرين بيرون و بيشتر سيب زميني سرخ شده خودتون رو ميدهيد به دوستتون بدون اينکه از اون انتظار داشته باشيد که کمي از غذاي خودشو بده به شما. (کريستي - 6 ساله) - عشق يعني وقتي که مامان من براي بابام قهوه درست ميکنه و قبل از اينکه بدش به بابا امتحانش ميکنه تا مطمئن بشه که طعمش خوبه. (دني - 7 ساله) - عشق اون چيزيه که لبخند رو وقتي که خستهاي به لبت مياره . (تري - 4 ساله) - عشق همون باز کردن کادوهاي کريسمسه به شرطي که يه لحظه دست نگه داري و فقط با دقت گوش کني. (بابي - 7 ساله) - اگه ميخواهي دوست داشتن رو بهتر ياد بگيري، بايد از دوستي که بيشتر از همه ازش متنفري شروع کني. (نيکا 7 – ساله) - عشق اون موقعس که تو به پسره ميگي که از تي شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز ميپوشتش. (نوئل - 7 ساله) - عشق مثل يه پيرزن کوچولو و يه پيرمرد کوچولو ميمونه که هنوز با هم دوست هستن حتي بعد از اينکه همديگر رو خيلي خوب ميشناسن. (تامي - 6 ساله) - موقع تکنوازي پيانو، من تنهايي روي سن بودم و خيلي هم ترسيده بودم. به تمام مردمي که منو نگاه ميکردن نگاه کردم و بابام رو ديدم که وول ميخوره و لبخند ميزد اون تنها کسي بود که اين کار رو ميکرد. من ديگه نترسيدم. (کيندي 8 – ساله) - مامانم منو بيشتر از هر کس ديگهاي دوست داره چون هيچ کس ديگهاي شبها منو نميبوسه تا خوابم ببره. (کلر - 6 ساله) - عشق اون موقعي هست که مامان بهترين تيکه مرغ رو ميده به بابا. (الين - 5 ساله) - عشق زمانيه که مامان، بابا رو خندان مي بينه و بهش ميگه که هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تيپ تره. (کريس - 7 ساله) - عشق وقتيه که سگت ميپره بقلت و صورتت رو ليس مي زنه حتي اگر تمام روز تو خونه تنهاش گذاشته باشي. (مريآن- 4 ساله) - ميدونم که خواهر بزرگترم منو خيلي دوست داره بخاطر اينکه تمام لباسهاي قديمي خودشو ميده به من و خودش مجبور ميشه بره بيرون تا لباسهاي جديد بگيره. (لورن - 4 ساله) - وقتي شما کسي رو دوست داريد موقع حرکت از مژه هاتون ستارههاي کوچولويي خارج ميشن. (کارل - 7 ساله) - دوست داشتن اون وقتي هست که مامان صداي بابا رو موقع دستشويي ميشنود ولي بنظرش چندش آور نميآد. (مارک - 6 ساله)
امیر: عجب آدم دلنازک مزخرفی شدم. کلی با کامنتات گریه کردم!
|
شیده
پنجشنبه 4 تير 1388 - 12:47
-3 |
|
|
|
سکوت
سلام حالا که یه دوره ی خاص را با هم پشت سر گذاشتیم به نظرم وقتشه یه خورده به خودمون ببالیم یه تجربه ی عالی را با هم پشت سر گذاشتیم و همه یک حس را تجربه کردیم (مطمئنا منظورم هم عقیده بودن نیست هر چند که ته تهش واقعا همینه) جیغ زدیم شعار دادیم و دیگه واقعا مهم نیست نتیجه چی شده( یه زمانی امیر قادری درباره ی این حس حرف خوبی زد: مهم اینه که چیزی ته دلمان نماند . ته دل من خالی خالیه امیر خان) مهم اینه که ما فهمیدیم در موقعیت های خاص چه پتانسیل عجیبی داریم فکر کن بعد از کلی ضد حال یه دفعه میای میبینی ملت کجان و تو کجا .تو در ناراحتی و سرخوردگی گذشته موندی ودیگران از این گذشته حسابی استفاده کردند و حالشو بردند (علی خدا بگم چکارت نکنه با این جمله ات زدی له مون کردی) داشتم کامنت ها را نگاه می کردم و رسیدم به کامنت احسان با خودم گفتم با این حس منفی و برداشت غلطی که از فضای اینجا داره عمرا دوباره بیاد و کامنت بذاره که دیدم اومده حرف خودشو میزنه ولی اومده تمام شد فاکریزه اش کردیم.
امیر: فاکرایز کردن! دقیقا! چه کلمه به جا و شاهکاری شیده!!! ملاقات با خانواده فاکر رو ببینید.
|
الهه تقی زاده
پنجشنبه 4 تير 1388 - 13:32
19 |
|
|
|
سکوت
.... Hey you Hey you, out there in the cold Getting lonely, getting old Can you feel me? Hey you, standing in the aisles With itchy feet and fading smiles Can you feel me? Hey you,don't help them to bury the light Don't give in without a fight. Hey you, out there on your own Sitting naked by the phone Would you touch me? Hey you, with you ear against the wall Waiting for someone to call out Would you touch me? Hey you, would you help me to carry the stone? Open your heart, I'm coming home. But it was only fantasy. The wall was too high, As you can see. No matter how he tried, He could not break free. And the worms ate into his brain. Hey you, standing in the road always doing what you're told, Can you help me? Hey you, out there beyond the wall, Breaking bottles in the hall, Can you help me? Hey you, don't tell me there's no hope at all Together we stand, divided we fall
امیر: وای. باید گوشاش کنم دوباره...
|
الهه تقی زاده
پنجشنبه 4 تير 1388 - 13:37
-6 |
|
|
|
سکوت
.... آهاي تو آهاي، تو كه آن بيرون در سرما ايستادهاي تو كه پير ميشوي، تنها ميشوي ميتواني مرا حس كني؟ آهاي، تو كه در راهروها ايستادهاي با پاهايي كه ميخارند و لبخندهاي بيرنگ ميتواني مرا حس كني؟ آهاي تو! كمكشان نكن تا روشنايي را به خاك بسپارند بيآنكه بجنگي تسليم مشو... آهاي تو، كمكم ميكني كه سنگ را به دوش كشم؟ قلبت را بگشا، به خانه ميآيم اما اين فقط يك خيال بود همانطور كه ميبينيد ديوار خيلي بلند بود هر قدر تلاش ميكرد نتوانست رها شود و كرمها مغزش را خوردند. آهاي تو، كه در جاده ايستادهاي هميشه هر كاري كه بگويند ميكني ميتواني كمكم كني؟ آهاي تو كه در پشت ديواري و بطريها را در تالار ميشكني ميتواني كمك كني؟ آهاي تو، به من نگو كه اصلا اميدي نيست با هم ميايستيم، جدا از هم ميافتيم.
|
فرنگیس
پنجشنبه 4 تير 1388 - 14:31
9 |
|
|
|
سکوت
سلام . این مصاحبه لئوناردو دی کاپریو رو هم که کار کردین خیلی مصاحبه و کار خوبیه. همینطور دنزل واشینگتن. می خواستم یک تشکر ویژه بخاطر این روزهای سینمای جهان که به شدت جذاب و خوندنی شده ازیتون داشته باشم. ممنون.
|
بهرنگ
پنجشنبه 4 تير 1388 - 14:49
-16 |
|
|
|
سکوت
... اینم یه سایت با حال برای طرفداران فیلم کوتاه: http://www.niceshorts.com.au
|
sana
پنجشنبه 4 تير 1388 - 14:59
-3 |
|
|
|
سکوت
wowww چقدر عکس با حالیه ادم دو ست داره اونجا باشه
|
ح.گ
پنجشنبه 4 تير 1388 - 16:57
-1 |
|
|
|
سکوت
اميرجان مي خواستم منم پيشنهاد يه فيلم بهتون بدم . فيلم هوش مصنوعي . دوباره ديدمش . با همين حال و روز . باورت ميشه امير من يه بغضي اين روزها تو گلومه كه با هركي صحبت مي كنم مي بينم اون هم اون بغض رو داره . حالا با يه بهانه ي ديگه . اما داره . تو هم داري . خودت گفتي با خوندن اون كامنت گريه كردي . خودت رو سرزنش نكن . اينروزها همه اينطورين . همه بهانه جو شديم . با خوندن خبر اون دختربچه و انيميشن بالا همه گريه كرديم . بغضمون از جاي ديگه اي بودا . اما اين چيزا حكم يه سوزن رو دارن براي حال اين روزهاي ما . ديدن هوش مصنوعي در اين جال و احوالي كه داشتم يه حس و حال غريبي بهم داد . مي دوني امير اين فيلم آخر هرچي اميده . تو اوج سياهي دلمون رو خوش مي كنه به هيچي . خيلي حس عجيبي بود . بد نيست با اين حالت يه نگاهي بهش بندازي . مخصوصا يخ زدنشون . عشقي كه بايد يه صبح تا بعد از ظهر فقط دووم داشته باشه . اين همون تو لحظه حال زندگي كردنه كه مي گفتي . يادته ؟ راستش يكم نامرديه . نامردي كه نه . بدسليقگيه . توي اين حال و روزي كه هممون داريم . ( بخدا بحث سياسي نيست . يه جورايي دلمون شكسته . مخصوصا بعد از ديدن ... ) آره بدسليقگيه از اين فيلمها صحبت كنيم . ميخوام يه چي ديگه هم پيشنهاد بدم . باور كن جواب ميده . نخند به پيشنهادم . يه نگاه بكن هرچي شد پاي من . اگر جواب نداد بهم بد و بيراه بگو . اما ببين . قسمت آخر سريال شب دهم حسن فتحي . اجراي شب دهم . وقتي كه ياور و حيدر غرق خون دارن گپ مي زنن . دارن مي گن از داشته هاشون . اينكه تو ده شب چي گرفتن . چي فهميدن . و بعدش آواز بي نظير عليرضا قرباني . يك شب دلي به مسلخ خونم كشيد و رفت . ديوانه اي به دام جنونم كشيد و رفت . پس كوچه هاي قلب مرا جست و جو نكرد . اما مرا به عمق درونم كشيد و رفت . تا از خيال گنگ رهايي رها شوم . بانگي به گوش خواب سكونم كشيد و رفت . دیگر اســـــــــــیر آن من بیگانه نیستم . از خود چه عاشـــقانه برونم کشـــــــید و رفت
|
jeremy brett
پنجشنبه 4 تير 1388 - 17:31
-2 |
|
|
|
سکوت
حالا فکر کنم نوبت یه فیلم ایرانی باشه,به یاد خسروی عزیز اتوبوس شب فقط و فقط اون قسمتی که نوجون رو به خسرو بعد تعریف ماجرای سیلی خوردنش می گه دیروز این موقع 15 سالم بود ولی امروز نه.......
|
جواد رهبر
پنجشنبه 4 تير 1388 - 21:31
2 |
|
|
|
سکوت
امير چطور دلت آمد به «کازابلانکا» بگويي "ملودرام آبکی معروف عشق و جنگ"؟ چطور و چرا؟
امیر: حالا عصبانی نشو جواد جان. این که نظر من نیست. یک جور کلک نویسندگی است. از زاویه دید مخالفها نگاه میکنی و بعد حرف خودت را میزنی. تعصب کازابلانکاییات رو میخرم رفیق!
|
بی خوابی (سرپیکو)
جمعه 5 تير 1388 - 0:33
-12 |
|
|
|
سکوت
«نانسی»: دیگه نمی تونم باهات زندگی کنم. تو آدم شوخی نیستی، همش ساکتی. هیچ توافقی بینمون نیست، دیگه نمی تونم ریختتو ببینم! تو رو خدا الآن این قیافه رو به خودت نگیر. «آلن»: قیافه ای به خودم نمی گیرم، فقط می خوام خودمو بکشم! دوباره بزن سام (هربرت راس)
|
بی خوابی (سرپیکو)
جمعه 5 تير 1388 - 0:49
-7 |
|
|
|
سکوت
از وبلاگ بی خوابی... صحنه پایانی "آزادی از آن ماست" رنه کلر،1931. (از روی فیلمنامه) جاده ای در دشت. روز امیل در هیئت دوره گردها آواز می خواند. کمی غمگین است. امیل: (می خواند) نباید در فکر عروسی باشی وقتی برای خانه به دوشی ساخته شده ای. در کنار او لویی ظاهر می شود که او هم ظاهر خانه به دوشان را دارد. هر دو آواز می خوانند. دو دوست: (می خوانند) منتظر باشیم تا عاقل و پیر شویم به عشق های بی فردا قناعت کنیم. لویی خم می شود، سکه ای را که کنار پایش می افتد بر می دارد و دوباره قد راست می کند. دو دوست: (می خوانند) این تقدیر است رفیق قدیمی. شش کشاورز در حال خوردن ناشتایی، به آواز خواندن این دو خانه به دوش گوش می دهند. دو دوست: (می خوانند) رفیق قدیمی، زمین گرد است زن ها، همه جا پیدا می شوند. وقتی آخر دنیا را دیدیم دیگر باید بایستیم سکه ها کنار پای لویی می افتند. گروه کُر (خارج از قاب) اگر این قصه را قبول کنید، همه جا می توان آواز خواند، می توان خندید، از آن ماست، از آن ماست، آزادی. در حین آواز، لویی سکه ها را جمع می کند، آن ها را عادلانه دو قسمت می کند، دست امیل را می گیرد و یک قسمت را در دست او می ریزد. دو دوست آواز می خوانند. اگر این داستان را باور کنید، همه جا می توان آواز خواند، می توان خندید. یک اتوموبیل تشریفاتی ظاهر می شود. همان اتوموبیلی که وقتی لویی به طبقه (روئسا) متعلق بود، صاحب آن بود. دو دوست: (می خوانند) همه جا می توان دوست داشت، می توان نوشید، از آن ماست آزادی، از آن ماست آزادی. یک اتوموبیل تشریفاتی از کنار آنها می گذرد، لویی با حسرت به دوران گذشته برمی گردد و سرش را تکان می دهد. امیل عصبانی لگد محکمی به پشت او می زند. لویی در پاسخ بلافاصله خنده کنان دنبال او می دود. آنها مانند دو پسربچه یکدیگر را می زنند و سپس شاد به سمت افق دور می شوند. تم موسیقی «از آن ماست، آزادی» از سر گرفته می شود... پایان. لینک عکس مربوط به فیلم http://serpico.persiangig.ir/document/D085-015.jpg
|
عشق سگی
جمعه 5 تير 1388 - 2:9
13 |
|
|
|
سکوت
این سینما درمانی همیشه جواب داده. وقتی حالت خوبه و میخوای بهتر بشی، بهتر میشی،وقتی بدی میخای بدتر بشی بدتر میشی. بعضی وقتا هم یه چیز عجیبی ما بین این دو تا در میاد. بعد 3 هفته دوری(به معنا دقیق کلمه) از فیلم و نور و رنگ که دو دلیل عمده و مهم داشت دوباره باید به رفیق شفیق مراجعه میکردیم تا برگردیم و بگیم ما رفتیم جلو ولی اخر جاده یه دره به ارتفاع n متری بود ،سینما بود که گفت: نه پسر درست رفتی جلو. نمیدونم چرا بعد این همه مدت وقتی چشمم به دی وی دی insider افتاد،تا به خودم جنبیدم دیدم جلوی تی وی نشسم و دارم یه ادمی و میبنم که چشاش بسته اس ولی انگار همه جا رو داره میبینه. عاشق ان پلانی شدم که ال دستشو زده زیر چانه شو داره برنامه شو توی فرودگاه نگاه میکنه این دیالوگ های اخری لاول و والای که بیرون استودیو با هم بودند هم بد جوری توی مخم رفته =.
|
حامد ايماني
جمعه 5 تير 1388 - 2:40
-1 |
|
|
|
سکوت
گالیله- این را از من بشنوید: آنکه حقیقت را نمیداند فقط بیشعور است، اما آنکه حقیقت را میداند و آن را دروغ مینامد، تبهکار است. از خانه من بفرمایید بیرون! موچیوس- (با صدایی خفه) حق با شماست. زندگی گالیله، برتولت برشت، عبدالرحیم احمدی، نشر نیلوفر (صفحه 221)
|
کاوه اسماعیلی
جمعه 5 تير 1388 - 2:46
1 |
|
|
|
سکوت
هر وقت می آیم پیشنهادهایم را بدهم یک اتفاقی می افتد.....می گویند مایکل جکسن در آستانه مرگ است...مدتها بود که می خواستم از تمام خاطراتم با مایکل حرف بزنم و عقده همه این سالهایی که دوستش دارم را راحت بیرون بریزم.تحمل این یکی را ندارم.....
|
سعید حسینی
جمعه 5 تير 1388 - 2:57
0 |
|
|
|
سکوت
برای احسان : کجای دنیا برنده بازنده رو می کشه؟
|
سعید
جمعه 5 تير 1388 - 3:25
-5 |
|
|
|
سکوت
این روزها رد پای گرگ می چسبه.
امیر: آی گفتی...
|
Amir
جمعه 5 تير 1388 - 8:54
3 |
|
|
|
سکوت
Michael Jackson dies suddenly
|
valeh
جمعه 5 تير 1388 - 11:40
-2 |
|
|
|
سکوت
درمورد عشق و کازابلانکا و .... : "ه.ا.سایه: عشق شادی است. عشق آزادی است. عشق آغاز آدمیزادی است." به نظرم باید دوباره بنجامین باتن رو ببینم. (راستی: تو مجموعه ای که من داشتم، جلد ششم (قصه های شیخ عطار) رنگش قرمز بود. رنگ زرد فکر کنم برا جلد دوم بود.)
|
صوفیا نصرالهی
جمعه 5 تير 1388 - 12:22
-3 |
|
|
|
سکوت
خط اول کامنت امیر صباغ رو خوندم ولی به بقیه ش نرسیدم. انقدر خوبه که باید یه روزم رو استثنایی براش بذارم. اما امروز اشکهای من مال چیز دیگه ایه!این کامنتیه تقدیم به مایکل جکسون و رقص باشکوه پاهاش. هیچ چیزی دردناک تر از شنیدن مرگ اسطوره ها نیست. حالا اسطوره در هر چیزی که باشند. مهم اینه که دنیا یه آدم بزرگش رو از دست داده و شاید سال ها و قرن ها طول بکشه که آدم بزرگ دیگه ای مثل اون جایگزینش بشه. جای خالیه آدمهای بزرگ همیشه بدجوری احساس میشه. مایکل جکسون دیروز مرده. اگه بشه لفظ مردن رو برای این آدمها هم به کار برد. اسطوره دنیای موسیقی. اگه تصاویر طرفدارانش جلوی در بیمارستان رو دیده باشید، اگه یادتون بیاد که طرفدارانش چه طور توی کنسرتهاش غش می کردن و کارشون به بیمارستان می کشید و حتی میمردن الان معنی این اسطوره رو بهتر می فهمید. فراتر از مرزها و سیاه و سفید و زرد بود. کارش رو خوب بلد بود، بهتر از هر کس دیگه ای و از کارش برای خوشحال کردن میلیون ها نفر استفاده می کرد. فقط فعال سیاسی و اجتماعی نبود. بیش از این ها بود. برای لذت و شادی مردم می خوند و می رقصید. برای همین هم هر فعالیت انسان دوستانه ای که داشت بیشتر به آدم می چسبید. هرگز فقط در نقش یک انسان دوست ظاهر نشد. هنرمندی بود که هنرش رو و نتیجه هنرش و تاثیری که روی مردم داشت رو به کارهای خیریه، به دوستی و صلح اختصاص می داد. وقتی به دادگاه رفت حتی لحظه ای هم اعتماد طرفدارانش نسبت بهش خدشه دار نشد. مردم سرتاسر دنیا جمع می شدند تا بگند که چقدر دوستش دارند و باورشون نمیشه که چنین اتهاماتی به هنرمند محبوبشون زده میشه. و وقتی تبرئه شد( البته دوستان متعصب ناراحت نشوند. این قیاس مع الفارق است) مثل گذشتن سیاوش از آتش بود. هنوز جشن میلیون ها هوادارش را در سرتاسر دنیا به یاد دارم. به جرات می توانم بگویم رقص بینظیرش بهترین تصویری است که از پایکوبی و سرشار بودن و آزادی می توان در ذهن داشت. آن پاهای آزاد از هر بند در بیلی جین که کاملا به فرمانش بودند. MOVE ROCKهایی که ابداع کننده اش خود مایکل بود و بعد از او هم هیچ کس نتوانست به آن خوبی چنین رقصی را اجرا کند چون رقص مایکل جکسون فقط حرکت صرف نبود. یک اثر هنری کامل بامعنا بود. هر حرکت پایش کامل بود. درست مثل نویسنده ای که با قلمش کلمات زیبا و با معنی روی کاغذ ثبت می کند تا یک اثر هنری پدید آورد و اگر آن کلمات به دست نااهلش بیفتد دیگر بی معنی می شوند. همه این ها را گفتم ام رفتن مایکل جکسون برای من یک نشان دیگر هم داشت. این هم یکی دیگر از خاطرات زنده و جاندار کودکی و اوایل نوجوانی ام بود که رفت. مثل این است که یکی تکه ای از بچگی ات را کنده باشد و با خودش برده باشد. 6-7ساله بودم دایی ام دوست خلبانی داشت که برایمان ویدیوهای آخرین کارهای مایکل جکسون را از آن طرف می آورد. یادش بخیر که شبها می نشستیم و تا 3-4صبح با هم غرق ویدیوهای زیبای مایکل جکسون می شدیم. چه روزگار غریبی. انگار صد سال از آن موقع گذشته. حالا دیگر مایکل جکسون مرده، دایی ام ایران نیست و پدرم ساعت ده شب می خوابد. پ.ن: نمی توانم از مایکل جکسون بگویم بدون اشاره به موزیک ویدیویTHE EARTH SONG. تا همین امروز هنوز ویدیویی ندیدم که به این اندازه تاثیرگذار و زیبا باشد. و این یکی آهنگ خود مایکل که به درد امروزهای ما هم می خورد. و یاد این چند هفته اخیر هم هست: آهنگ YOU ARE NOT ALONE. آن هم وقتی همه مردم روی کره زمین دست همدیگر را گرفته اند و یک حلقه انسانی بزرگ روی کره زمان تشکیل داده اند. از هر رنگ و نژادی.... Another day has gone I'm still all alone How could this be You're not here with me You never said goodbye Someone tell me why Did you have to go And leave my world so cold Everyday I sit and ask myself How did love slip away Something whispers in my ear and says That you are not alone For I am here with you Though you're far away I am here to stay You are not alone I am here with you Though we're far apart You're always in my heart You are not alone
|
ali khatibi
جمعه 5 تير 1388 - 12:33
-18 |
|
|
|
سکوت
مایکل جکسون، ستاره بدنام موسیقی پاپ آمریکا، در سن پنجاه سالگی درگذشت. مایکل جکسون، پنجشنبه ظهر (۲۵ ژوئن) در محل سکونت خود در لسآنجلس دچار غش شد و در نهایت به دلیل ناراحتی قلبی حدود ساعت سه بعد از ظهر (به وقت لسآنجلس) در مرکز پزشکی دانشگاه کالیفرنیا درگذشت. یکی از مقامهای فوریتهای پزشکی به سیانان گفتهاست که به دلیل قوانین حفظ حریم خصوصی افراد، نمیتواند جزئیات زیادی را در این مورد شرح دهد. لسآنجلس تایمز نیز از قول وی نوشته هنگامی که ماموران اورژانس به منزل مایکل جکسون رسیدهاند او نفس نمیکشیدهاست. سیانان همچنین گزارش کرده در زمان بستری شدن مایکل جکسون، ورودیهای منتهی به مرکز فوریتهای پزشکی بسته شده بود و حتا به کارکنان نیز اجازه ورود داده نمیشد. لسآنجلس تایمز به نامشخص بودن وضعیت دقیق مایکل جکسون در زمان مرگ اشاره کرده و اینکه پلیس در حال بررسی موضوع است. درگذشت مایکل جکسون در حالی روی داد که وی کنسرتهایی در پیش داشت که تمام بلیتهای آنها پیشاپیش به فروش رفته بود. یوری گلر، از دوستان نزدیک مایکل جکسون به خبرگزاریها گفتهاست که «مایکل در وضع جسمانی خوبی قرار داشت و به ورزش و تمرین مشغول بود و خبر درگذشت او کاملاً شوکهکننده است.» *** فرح فاوست پس از سه سال مبارزه با بیماری سرطان صبح روز پنجشنبه در سن 62 سالگی در مرکز پزشکی سینت جان سانتا مونیکا از دنیا رفت. به گزارش خبرنگار مهر، فاوست با مجموعه تلویزیونی "ستارگان چارلی" به شهرت رسید و در اواسط دهه 80 میلادی نام خود را به عنوان بازیگری جدی مطرح کرد. او سال 1947 در تگزاس به دنیا آمد و از زندگی مشترک با رایان اونیل یک پسر به نام ردموند داشت. فاوست اواخر سال 2006 به سرطان مبتلا شد و داستان مبارزه خود را با این بیماری مرگبار در مستند تلویزیونی "داستان فاوست" به تصویر کشید. این فیلم مستند اواسط ماه مه از شبکه NBC پخش شد.
|
Z_is_dead
جمعه 5 تير 1388 - 12:36
-17 |
|
|
|
سکوت
((((((((((((((Michael Jackson dead at 50))))))))))))))))))))))))))) MICHAEL Jackson has died after suffering what is believed to have been a cardiac arrest in Los Angeles. The singer, 50, was pronounced dead soon after he arrived at an LA hospital. The LA Coroner has confirmed his death ================================== ?!!What can i say
|
asad
جمعه 5 تير 1388 - 12:55
-17 |
|
|
|
سکوت
مایکل جکسون، ستاره موسیقی پاپ روز پنجشنبه، 25 ژوئن در سن پنجاه سالگی در لس آنجلس درگذشت. به گزارش بی.بی.سی، جرامین، برادر مایکل جکسون گفت به نظر می رسد او در اثر نارسایی قلبی درگذشته باشد. جسد مایکل جکسون با هلی کوپتر از بیمارستان به پزشکی قانونی منتقل شده است. مرگ آقای جکسون پس از آن اعلام شد که به علت ایست قلبی به وسیله نیروهای امدادی از خانه اش در هالیوود به بیمارستانی در لس آنجلس منتقل شد. روزنامه لس آنجلس تایمز در وب سایت خود گزارش داد هنگام مراجعه ماموران امداد به منزل آقای جکسون، تنفس او متوقف شده بود. این گزارش می افزاید ماموران به احیای قلبی-تنفسی مایکل جکسون اقدام کردند. بعضی از اعضای خانواده مایکل جکسون به بیمارستان رفته اند. علاقمندان این ستاره سرشناس پاپ در اطراف بیمارستان و همچنین در اطراف خانه او جمع شده اند. مایکل جکسون دارای سابقه مشکلات پزشکی بود و تحت درمان قرار داشت. او قرار بود کمتر از یک ماه دیگر پس از دوازده سال دوری از صحنه های جهانی، تور بین المللی خود را در لندن آغاز کند. ابر ستاره پاپ مایکل جکسون فعالیت حرفه ای خود در زمینه موسیقی را از دوران کودکی با برادرانش در گروه جکسون فایو شروع کرد. او در دهه هشتاد میلادی با ترانه های "تریلر" و "بد" به شهرت جهانی رسید. به گزارش کتاب رکوردهای گینس، آلبوم تریلر مایکل جکسون که سال 1982 عرضه شد، با شصت و پنج میلیون نسخه فروش، پر فروش ترین آلبوم موسیقی در جهان بوده است. مایکل جکسون در سال های گذشته به علت جنجال های اخلاقی و مشکلات مالی منزوی شده بود. او شش سال پیش به اتهام آزار جنسی یک پسر چهارده ساله بازداشت شد ولی دادگاه پس از یک محاکمه جنجالی پنج ماهه او را بیگناه تشخیص داد. مایکل جکسون سه فرزند به نام های مایکل جوزف، پاریس مایکل کاترین و پرینس مایکل دوم از خود به جا گذاشته است.
|
Reza
جمعه 5 تير 1388 - 13:4
-2 |
|
|
|
سکوت
1- ببخشید که در این شرایط نمیتونم خوش بین باشم ؛ فیلم پیشنهادی من : "هزار و نهصد و هشتاد و چهار" 2- بعد از یکی دو هفته که حوصله فیلم دیدن نداشتم یه فیلم خوب دیدم . شکست ناپذیر (unbreakable) ساخته نایت شامالان . داستانش جالب بود و زاویه ها و نماهای دوربینش به نظرم عالی اومد . البته شاهکار نیست و ربط چندانی هم به شرایط فعلی نداره ولی حال منو تا حدودی جا آورد . به بقیه بچه ها هم توصیه میکنم اگه ندیدنش ببینن .
|
کاوه اسماعیلی
جمعه 5 تير 1388 - 18:33
17 |
|
|
|
سکوت
چقدر حیف امیر که دوستش نداشتی...مایکل جکسون مصداق واقعی یک ستاره فرهنگ پاپ بود.و برازنده ترینشان و شایسته ترینشان برای همه آن زرق و برق ها و تبلیغات پر سرو صدای تلوزیونی و اجراهای سرگرم کننده و زندگی خصوصی جنجالی و ....ستاره محبوبی که نفس کشیدنش ، خبر بود.....ما پسرهای نوجوان که وقتی اول مجموعه ویدئو های history ، دخترهای دست نیافتنی را در حال غش و ضعف رفتن برایش می دیدیم و اینکه ارزو دارند دستشان را بهش برسانند ، چشمانمان را می بستیم و خودمان را در هیات مایکل پر شکوه تصور می کردیم......اینکه چقدر توی اتاق خلوت قدم زدن روی ماه را تمرین می کردیم و چون نمی توانستیم به خوبی مایکل انجامش بدهیم چاره ای جز ستایشش نداشتیم.و اینکه چقدر سعی می کردیم مثل اجرای نازنین you are not alone به خصوص توی کنسرت mtv آخر جمله in my heart را مثل او یک نفس بکشیم و یادم می آید روی یک کاست بعد از تصنیف آتش در نیستان شهرام ناظری ترانه beat it را گذاشته بودم و اینکه اصلا اولین بار slash را توی همان کنسرت mtv مایکل دیدم و ازش خوشم آمد تا رسید به november rain .......بعد خیلی سخت است در جایگاهی قرار بگیریم که حتا از مایکل جکسون خاطره هم نداشته باشیم.... این اواخر هم که هر وقت کانالی یکی از همین ویدئو های تکراریش را پخش می کرد مثل همان اولین بار با ذوق می نشستم جلوی تلوزیون و نیشم باز می شد.و اینکه بالاخره اسکورسیزی بزرگ هم باهاش تو کلیپ bad همکاری کرده و اینکه پیشنهادهایم را باید بگذارم ولی این خبر مایکل جکسون مهمتر بود ...
امیر: هی پسر... تو هم november rainباز بودی؟
|
سحر همائی
جمعه 5 تير 1388 - 18:58
8 |
|
|
|
سکوت
1_ یک کم دیر است ولی باید بگویم . عکسی که z_is_dead گذاشته بود همه چیز است و جز آن هیچ چیز نیست . این عکسی از همان سکانس سامورایی است که سکانس عمرم است . عکسی که فقط عکس بک گراوند کامپیوتر و گوشی موبایل و عکس همیشگی دیوار اتاق نیست . عکس آویخته به دیوار قلبم است که هر وقت در هجوم آزارها بودم بهش نگاه کنم و " از همه جهان منهای خودم بی نیاز شوم ".(ممنون امیر عزیز بابت این جمله ات.). 2ـبه صوفیا : صوفیا این بار اول نیست که بخشی از کودکی ات مشابه کودکی من بوده است و قبلا هم بهش اشاره کرده ام . و می دانم که میدانی این شباهت کودکی هایمان اتفاق کمی نیست . من هیچ وقت موزیک باز جامعی نبودم و دنیای موسیقی ام کوچک بود . خواننده های محدودی در این دنیای کوچک من بودند ولی فقط خدا می داند که با همانها چه عالمی داشته ام .همین دیروز در وسائلم یک کارت عروسی پیدا کردم که مال خیلی سال پیش بود. مثلا مال هشت نه سالگی من . حتما آن زمان به نظرم چیز خیلی قشنگی بوده که عکس وسطش را کنده بودم و عکس یکی از این خواننده های محبوب را چسبانده بودم جایش که وسط آن حاشیه کاری جذاب باشد و خدا می داند که این را آن موقع کجا چسبانده بودم! توی آن عوالم کودکی مثل تو دوستی داشتیم که ویدئوهای مایکل جکسون را برایمان می آورد و ما هم تا نیمه های شب با ویدوئیی که باز هم فقط خدا می داند چقدر سخت از جایی گیر می آوردیم می نشستیم و می دیدیدم و ... . بعد از گذار از آن سالهایی که همه چیز محدود بود و در ضمن ما هم بزرگ شدیم و علائقمان هم یک جور دیگری شد، شاید مایکل جکسن را فراموش کرده بودم تا امروز که مرد و ما را پرت کرد به جایی دور در گذشته . به آن زمانی که ویدیویTHE EARTH SONG را می دیدیدم و بچه بودیم و گریه می کردیم و در گذرگاه ذهنمان ، رویایی از عدالت خواهی (هر چند کودکانه ) پرسه می زد . 3ـدر این روزها یی که روزهای ملویل است و من هم که ملویل کارگردان عمرم است باید فیلمی از ملویل پیشنهاد کنم و راستش می خواستم همین کار را بکنم . می خواستم بگویم خاموشی دریا را ببینید که سکوت در آن فقط یک ویژگی فیلم نیست که اصلا خود فیلم است . خب ارتش سایه ها زودتر از من گفت و فرقی هم ندارد . حالا پیشنهاد دیگری می دهم که ملویل نیست و سکوت نیست ولی دیدنش در این روزها برای من یکی که خوب است . لوک خوش دست .
|
جمعه 5 تير 1388 - 19:0
0 |
|
|
|
سکوت
این هم لینک آن عکس عمر که فیلتر نیست :http://image.toutlecine.com/photos/s/a/m/samourai-1967-bandeau-01-g.jp
امیر: ممنون رفیق.
|
علی
جمعه 5 تير 1388 - 19:46
6 |
|
|
|
سکوت
دمت گرم.خوب کامنتای ما رو با نظر خودت تلفیق میکنی یه چیز منتطقی درمیاریا! من یه ذره تندروام ولی سعی کن کامنتامو خیلی سانسور نکنی! مرسی
|
صوفیا نصرالهی
جمعه 5 تير 1388 - 19:52
-16 |
|
|
|
سکوت
الان که آمدم تا دوباره به روزنوشت های امیر سر بزنم و کامنت های بقیه بچه ها را بخوانم دیدم در کامنت قبلی ام اشتباه بدی مرتکب شدم. ببخشید که از سر ناراحتی و خبر بد و عجله ام برای تقسیم کردن احساسم با شما بود. درست آن حرکت مایکل که نوشتم moon walk است نه move rock. مدت ها بود که بهش فکر نکرده بودم و چون خیلی با هم هم آهنگ و هم آواز هستند اشتباه کردم. حالا درست شد. moon walk همان چیز است که دقیقا به رقص پاهای مایکل می خورد. راه رفتن روی ماه....به همان نرمی و سبکی...
|
فرشاد
شنبه 6 تير 1388 - 0:14
1 |
|
|
|
سکوت
بابا آقای قادری اینها 4 تا خس و خاشاک بودن به گفته بعضی ها................
|
بهرنگ
شنبه 6 تير 1388 - 0:36
12 |
|
|
|
سکوت
مثل اینکه جمله ای که از چرچیل نوشته بودم دچار ممیزی شد !امیدوارم این شعر نسیم شمال که تو کتاب ادبیات دوره ی دبیرستان خوندیم دیگه بی مشکل باشه! دست مزن! چشم ببستم دو دست راه مرو ! چشم دو پایم شکست حرف مزن ! قطع نمودم سخن نطق مکن ! چشم ببستم دهن هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن خواهش نافهمی انسان مکن لال شوم کور شوم کر شوم لیک محال است که من خر شوم! اینم یه سایت واسه علاقمندان به کتاب های بدون ممیزی! http://www.farsiebook.com
|
شیده
شنبه 6 تير 1388 - 0:53
4 |
|
|
|
سکوت
بعضی ها به دنیا می ایند که کنار رودخانه بشینند به بعضی ها صاعقه می زند بعضی ها در موسیقی استعداد دارند بعضی ها شنا می کنند بعضی ها مادرند . . . . . و بعضی ها می رقصند.
امیر: شاهکار... شاهکار... شاهکار بود شیده.
|
wall_e
شنبه 6 تير 1388 - 0:59
-9 |
|
|
|
سکوت
yaadame yeroozi sasan eterazi karde bod ke harfash up nashode va shoma narahat shodin o goftin ya adam etemad dare ya nadare,manam on moghe goftam ke bazi vaghta chon harfemoon mohem o daroonie o fekr mikonim bayad beshoma begim,vaghti up nemishe ehsase badi ,besyar badi,peyda mikonim.hala,baraye man in mogheiyat pish oomade,az ye taraf ghamginam va az tarafe dige doost nadaram be etemadi ke be shoma daram sadamei vared beshe,hichchi,tavaghoi ham nadaram,faghat ghamginam.hamin....va man hezar bar"life is beautiful "ro pishnahad mikonam...
امیر: هی رفیق، غمگین نباش. کامنتات به دستام نرسیده. حرفات رو دوباره بزن. من و بچههای کافه با تمام وجود بهاش گوش میدیم. منتظرم.
|
جسي جيمز
شنبه 6 تير 1388 - 1:49
4 |
|
|
|
سکوت
آقا امير يه سوالي بكنم؟ اين نسخه blu-ray يعني چي؟ چه جور نسخه اي يه؟ مسخره نكنيد، بذاريد به حساب كم سوادي بنده.
امیر: یه فرمت تازه عرضه فیلم برای نمایش بیشتر خانگیه که بعد از دی وی دی اومده. دیسکهای بلو ری میتونن اطلاعات بیشتری ذخیره کنن و معمولا کیفیت صدا و تصویر بهتری دارن. امکانات بیشتری هم برای قرار دادن ضمائم در دیسکهای متعلق به این فرمت وجود داره.
|
شنبه 6 تير 1388 - 10:12
4 |
|
|
|
سکوت
Hey you, standing in the road always doing what you're told Can you help me Hey you, out there beyond the wall Breaking bottles in the hall Can you help me Hey you, don't tell me there's no hope at all Together we stand, divided we fall چرااهنگهای pink floyd برای دویست هزارمین بارم بازم تازست ؟
|
آریان.گ
شنبه 6 تير 1388 - 13:11
-9 |
|
|
|
سکوت
ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم خداوند وضع هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن که آن ها خود وضع خویش را دگرگون سازند سوره رعد آیه 11
|
سيد آريا قريشي
شنبه 6 تير 1388 - 14:51
-3 |
|
|
|
سکوت
با اجازه يه سري از مطالب روزنوشت هاتون رو زدم تو وبلاگم. متأسفانه من الآن تهران نيستم كه بتونم فيلم هاي ژان پير ملويل رو ببينم. ولي قطعاً وقتي بيام، يه وقت اساسي روش مي ذارم.
|
شقایق کسرایی
شنبه 6 تير 1388 - 15:12
-23 |
|
|
|
سکوت
"آدم دل نازک مزخرف"....اما من فکر نمی کنم "مزخرف" باشه!
|
مسعود
شنبه 6 تير 1388 - 17:20
-1 |
|
|
|
سکوت
مثل این که قراره همیشه اون چیز یا کسی رو که یه زمانی دوس داشتیم از دست بدیم. سخته. خیلی هم سخته. بعد از این همه بدبختی و درگیری دیگه فقط مجبوریم فقط به سینما پناه ببریم. حال الانم مثل سکانس اخر درباره الی... هستش. همون جایی که موزیک میاد و دارن ب.ام.و جگری رو از ساحل می کشن بیرون. هممون مثل این ماشین گیر کردیم. هر چقدر هم که منتظر می مونیم که یه خبر خوش بیاد نه تنها هیچی نیست، بلکه باید دقیقه به دقیقه عنق تر بشیم.
|
Reza
شنبه 6 تير 1388 - 19:8
-6 |
|
|
|
سکوت
مدتی بود که کمتر فعالیت های مایکل جکسون رو دنبال می کردم ولی مگه میشه تصویری که از حدود 4 سالگی تو ذهن نقش بسته فراموش کرد ؟ خونه یکی از اقوام بودیم که ویدئو بتا خریده بودن به همراه چند تا کارتون اوریجینال والت دیزنی و چند تا فیلم دیگه . موزیک ویدئوی Thriller رو اونجا دیدم که خیلی برام عجیب بود . بعدها دیدن این ویدئو به همراه Billie Jean و یکی دو تا دیگه و فیلم های کنسرت هاش کار هر روزم شده بود ولی کارهای آخرشو کمتر دوست دارم و مثلا ویدئوی ابتدایی Don't Stop ' til You Get Enough رو به You Rock My World ترجیح می دم . به هر حال فکر نمی کنم همچین اعجوبه ای تا صدسال دیگه هم به وجود بیاد و تکرار بشه .
|
آریان.گ
شنبه 6 تير 1388 - 19:42
-4 |
|
|
|
سکوت
پدرخوانده 3 . مایکل و وینسنت دارن تو هلیکوپتر درباره جویی زاسا حرف میزنن . یادتون اومد ؟؟؟ vincent mancini: I'd like to take Joey Zasa up in one of these and drop him. mechael corleone: Joey Zasa is nothing. He is a small-time enforcer. He bluffs , threats , but nothing. You can see him coming a mile away. vincent mancini: We should kill him before he kills... mechael corleone: No! Never hate your enemies. It affects your judgment.
|
کاوه اسماعیلی
شنبه 6 تير 1388 - 20:36
-4 |
|
|
|
سکوت
شاید دلیل اصلی که این سوال(نظرسنجی) را پرسیدم بهانه ای برای اشاره به ملاقات با فاکرها بود که امیر مثل همیشه رودست زد و اشاره کرد و البته خوبهایش را که اشاره کردید...و البته تماشای نسخه منکیه ویچ جولیوس سزار (به عنوان جذاب ترین نمایشنامه شکسپیر برای من) و باز هم تم تماشایی قدرت " کسب و حفظ آن" .تماشای خیلی از آثار جان فورد به خصوص دو جواهرش"دره من چه سرسبز بود و خوشه های خشم"...یک جورهایی معصومیت درونی و ذاتی همه مردم توی خیابانها بود.هر چند که تماشای در بارانداز الیا کازان میتوانست به نوعی بیانگر روی دیگر سکه همان مردم توی خیابان باشد.....آهان دکتر ژیواگو را فراموش نکنیم و یادمان باشد آن اشک روی شیشه از خیلی از اتفاقات کوچک و بزرگ مهمتر است......این وسط mash آلتمن میتوانست ذهنتان را به هجو دیوانه وار همه اتفاقات این روزها مشغول کند.میتوانستید آنقدر بی رحمانه و اغراق آمیز این رویه را ادامه دهید تا حالتان از خودتان بهم بخورد......برای به هیجان امدن هم لحظه "من از این وضع خسته شدم" پیتر فینچ در شبکه سیدنی لومت.گزارش بیسبال جک نیکلسون و نمای پایانی چهارصد ضربه فرانسوا تروفو......تازه بعد این اتفاقات به شکل عجیب و تکان دهنده ای دارم پایان سابقا تحمیلی و نچسب راننده تاکسی را بیشتر درک میکنم.دوباره ببینید و مقایسه کنید.یک جورهایی مونیخ اسپیلبرگ را همینطوری الکی هم که شده فراموش نکنید....تازه برای آن دوستان ان طرف خیابان هم پیشنهادی دارم.بروند روز شغال(فرد زینه مان) را ببینند...ادوارد فاکس که به آن ترور ،به چشم یک پروژه هنری نگاه می کرد و البته پیشنهاد ویژه من "مردی برای تمام فصول" به خاطر جمله به جمله اش ... توی این روزها چند تا از فیلمهای آن سالها دستم رسید که شاید پینهادهای خوبی نباشند اما مرا که سرپا نگه داشت.مثل مرد بعدی(ریچارد سارافیان) و ژیگولوی آمریکایی و فرانکشتاین جوان(مل بروکس) و البته تماشای نسخه کن آناکین از داستان پر شکوه جک لندن "آوای وحش" با بازی چارلتون هستون که فیلم به درد بخوری نبود اما بالاخره آوای وحش که بود.
امیر: «آهان دکتر ژیواگو را فراموش نکنیم و یادمان باشد آن اشک روی شیشه از خیلی از اتفاقات کوچک و بزرگ مهمتر است...» و این که تو از ریچارد سارافیان فیلم داری؟ برسون پسر.
|
سپهر
يکشنبه 7 تير 1388 - 0:13
-14 |
|
|
|
سکوت
من اولین بار که مایکل جکسون رو دیدم تو یه بازی سگا بود! نمی شناختمش، ولی یادمه یه کت و شلوار سفید تنش بود و واسه اینکه دشمناشو بکشه کلاهشو پرت می کرد طرفشون! یا باهاشون می رقصید! سال ها بعد بود که وقتی ویدیو Smooth Criminal رو دیدم فهمیدم جریان چی بوده...
|
بی خوابی (سرپیکو)
يکشنبه 7 تير 1388 - 0:49
-5 |
|
|
|
سکوت
این موسیقی درباره الی، این روزها خیلی گوش میدم... گرفتارش شدم! http://www.box.net/shared/2dkf488r4j و ... الان هم میخوام (سگ های پوشالی) "سام پکین پا" رو دوباره ببینم... تو این فیلم هم سکوت هست... نه؟
|
کاوه اسماعیلی
يکشنبه 7 تير 1388 - 1:53
0 |
|
|
|
سکوت
عزیز جان اقلا اسم پدرخوانده 2 را حذف نکن....تحلیلش با رفقا.مخلصیم
|
محسن
يکشنبه 7 تير 1388 - 2:48
8 |
|
|
|
سکوت
ببخشید اینجا مگر سایت سینمای ما نیست؟ خبر های مربوط به استاد شجریان و مایکل جکسون ارتباطش با سینما چیه؟ من خودم بازدید کننده دایمی سایت موسیقی ما هستم به نظرم هر کسی به کار خودش برسه بهتر هست(کاری با روزنوشت ها ندارم که بازتاب علایق شخصی نویسنده است منظورم صفحه اصلی سایت هست)
امیر: شجریان چون خبرش مربوط به تلویزیون میشه، این جا دنباللش میکنیم. درباره مایکل جکسن هم سعی کردیم به وجوه سینمایی کارنامهاش بپردازیم. ضمن این که همیشه سعی کردهایم حال و هوایی از اخبار مهم روز به بهانههای سینمایی و تلویزیونی در این سایت حاضر باشد. حتی انتخابات و فوتبال...
|
فرشاد
يکشنبه 7 تير 1388 - 3:10
-2 |
|
|
|
سکوت
الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر
|
مهدی
يکشنبه 7 تير 1388 - 3:13
0 |
|
|
|
سکوت
تو مجله فیلم هم مطلبی ازت نبود چرا برای درباره الی مطلبی نقدی چچیزی نمی نویسی شاید لاقل ملت بفهمند یک همچین فیلمی روی پرده است
|
عاشق
يکشنبه 7 تير 1388 - 4:17
-2 |
|
|
|
سکوت
منم می خوام تعریفم رو از عشق بگم شاید چون همیشه به سادگی بچه ها حسودیم میشه و الان کلی تعریف از بچه ها خوندم راجع به عشق. عشق یعنی تو یکی از بدترین روزهای زندگیت که نمی دونی زنده به خونه می رسی یا نه کسی رو ببینی که یه عمر تو ذهنت بوده، بعد خیلی اتفاقی باهاش حرف بزنی و همه دغدغه های این روزهای وحشتناکت عوض بشه، بدونی اون دوستت نداره، خودتو خورد کنی به خاطرش و فکر نکنی وقتی دیگه عاشقش نباشی چه جوری این غرور لامصب تیکه تیکه شده ات رو جمع کنی، عشق اون روزی به سراغت میاد که منتظرش نیستی و بلایی به سرت میاره که یه عمر ازش فراری بودی...
|
علی مظفری
يکشنبه 7 تير 1388 - 8:14
13 |
|
|
|
سکوت
خيلي ساده و غير منتظره بود. اتفاقي بين شبكه هاي خبري مي چرخيدم كه يكهو ديدم سی.ان.ان مونتاژي از تصاوير كنسرتهاي مايكل جكسون در سالهاي مختلف نشان مي دهد، به خواهر و برادرم گفتم، حتما تبليغات كنسرتهاي دور دنيايش است كه قرار است به زودي شروع شود. تصاوير تمام شد و بر روي صفحه حك شد: مايكل جكسون؛ 2009-1958. من با خنده تلخي گفتم: "يعني چي؟ معمولا واسه مرده ها اينجوري مي نويسن." يك لحظه خودم هم از اين حرفم خشكم زد. چند دقيقه بعد خبر فوري سی.ان.ان اين بود كه مايكل جكسون در سن 50 سالگي بر اثر ايست قلبي در گذشت. واقعا كه مرگ هيچ وقت خبر نمي كند و در هر حالي غير منتظره است. مايكل جكسون چه دوستش داشتيم يا از او متنفر بوديم يك اسطوره و شمايل يك دوران و حتي چندين نسل بود. همانطور كه موقع مرگ پل نيومن نوشتم وقتي هنرمند مورد علاقه آدم مي ميرد انگار يك دوست يا آشناي قديمي رفته چون سالهاي سال با آثار آن آدم زندگي كرديم و با هر كارش كلي خاطره داريم. مايكل جكسون براي من نه فقط يك هنرمند محبوب كه يادآور يك دوره از زندگي و سالهاي نوجواني ام بود. خيلي جالب است كه در اكثر صحبتها و يادداشتهاي طرفدارانش اين نكته مشترك است. يادش به خير آن روزها كه با هزار زحمت آلبومي از مايكل را روي نوار كاست گير مي آورديم يا وی.اچ.اس رنگ و رو رفته اي از كليپ ها يا كنسرتهايش را پيدا مي كرديم و چه لذتي داشت كشف همه آنها و دوباره و دوباره ديدنش و تعريف كردن و ادا در آوردنش در جمع دوستان. جلوتر كه آمديم به لطف اينترنت به متن آهنگها دسترسي پيدا كرديم كه هم زمان بود با كلاس زبان رفتنم و واقعا كشف دوباره اي بود از آهنگهاي مايكل. چند وقت پيش كه برادرم چند دی وی دی از كارهاي مايكل رو گرفته بود بعد از گذر اين همه سال و اين بار به دور از آن تعصب ها و عشق پر شور نوجواني كارهايش را مرور كردم. واقعا هنوز هم كليپ هاي مايكل نوآورانه و جذاب اند وهنوز هم اجراهايش بي همتا. اصلا بعضي ها ذاتا براي اجرا بدنيا آمده اند و اجراي آثارشان به طور زنده تجربه اي جداي از خود آن آثار است. مايكل جكسون شايد در كنار بزرگاني مثل پينك فلويد، كويين و ... از معدود هنرمنداني است كه تماشاي كنسرتها و اجراهاي زنده اش يك تجربه منحصر بفرد و مستقل از آلبوم هايشان است. البته دليل ديگرش رقص اعجاب آور و استثنايي مايكل بود كه هنوز هم جادويي و فانتزي به نظر مي رسد. البته نمي خواهم متعصبانه حرف بزنم، بله مايكل در زندگي شخصي آدم پيچيده اي بود و حواشي زيادي داشت ولي سالهاست كه به خودم ياد داده ام هنرمندان را به خاطر آثارشان دوست داشته باشم و اينكه حساب آثار هنرمند از زندگي شخصي اش جداست. بهر حال مايكل جكسون سلطان پاپ دقيقا مثل يك سلطان ديگر موسيقي، الويس پريسلي خيلي نابهنگام و غير منتظره رفت و ما را با يك دنيا خاطره و ترانه تنها گذاشت. چقدر هم دراماتيك بود رفتنش درست در آستانه كنسرت دور دنيا كه مي خواست از ماه آينده شروع شود و قرار بود آخرين حضور حرفه اي اش روي صحنه باشد. راستي، يعني اون الان داره اون دنيا با مرده هاي طرفدارش دسته جمعي بريك مي رقصه؟ يادش بخير و روحش شاد.
|
علی مظفری
يکشنبه 7 تير 1388 - 8:23
-5 |
|
|
|
سکوت
این آهنگ U2 بدجوری به حال و هوای این روزا نزدیکه. تقدیم به همه بچه ها: Yes... I can’t believe the news today Oh, I can’t close my eyes and make it go away How long... How long must we sing this song? How long? How long... cause tonight...we can be as one Tonight... Broken bottles under children’s feet Bodies strewn across the dead end street But I won’t heed the battle call It puts my back up Puts my back up against the wall Sunday, bloody sunday Sunday, bloody sunday Sunday, bloody sunday (sunday bloody sunday...) (all right let’s go!) And the battles just begun There’s many lost, but tell me who has won The trench is dug within our hearts And mothers, children, brothers, sisters torn apart Sunday, bloody sunday Sunday, bloody sunday How long... How long must we sing this song? How long? How long... cause tonight...we can be as one Tonight... Tonight... Sunday, bloody sunday (tonight) Tonight Sunday, bloody sunday (tonight) (come get some!) Wipe the tears from your eyes Wipe your tears away Wipe your tears away I wipe your tears away (sunday, bloody sunday) I wipe your blood shot eyes (sunday, bloody sunday) Sunday, bloody sunday (sunday, bloody sunday) Sunday, bloody sunday (sunday, bloody sunday) (here I come!) And its true we are immune When fact is fiction and TV reality And today the millions cry We eat and drink while tomorrow they die The real battle yet begun (sunday, bloody sunday) To claim the victory Jesus won (sunday, bloody sunday) On... Sunday bloody sunday Sunday bloody sunday...
|
جسي جيمز
يکشنبه 7 تير 1388 - 9:19
6 |
|
|
|
سکوت
دمه شما گرم
|
يکشنبه 7 تير 1388 - 9:35
5 |
|
|
|
سکوت
امیر قادری کروساوارو دوست داری یا نه ؟؟؟ این قضیه کلک نویسندگی چیه ؟؟ وقتی گفتی کازابلانکا ملودرام آبکی معروف عشق و جنگ کلی حال کردم . یعنی نظرت این نیست ؟؟ ممنون میشم جواب بدین.
امیر: آخه مگه یه ملودرام آبکی از عشق و جنگ نمیتونه شاهکار باشه؟ کازبلانکا هنوز داره با قدرت کار میکنه دوست من.
|
مريم.م
يکشنبه 7 تير 1388 - 13:57
-2 |
|
|
|
سکوت
سلام يه پايان تلخ بهتر از يه تلخيه بي پايان (اين رو چند روز پيش نوشتم براي روزنوشت ولي الان كه دوباره خوندم ديدم چقدر به مايكل ميخوره) وقتي چند روز پيش درباره ي الي رو ديدم چقدر لذت بخش بود اينكه كارگردان محبوبت توي هر فيلمش داره دقيق و زيباتتر كار ميكنه عالي بود فيلمنامه ي زيبا وبا يه كارگردانيه دقيق تر و البته تكنيكي تر راستي خيلي وقته كه ميخوام بگم و نشد اينكه البوم اخر نيكل بك از همه ي كاراشون بهتره ويه الترناتيو راك واقعيه فيلم هاي من:اگه فيلم اروم دوست دارين كشتن مرغ مقلد اگه يه فيلمي دوست دارين كه حسابي شادتون كنه اي برادر كجايي اگه اصلا حال اين جور فيلم ها رو ندارين و يه فيلم خشن و زيبا ميخواين بيل رو بكش ها رو پيشنهاد ميكنم ولي فيلم اصلي واسه پيشنهاد الان هامون عشق وقتيه که شما براي غذا خوردن ميرين بيرون و بيشتر سيب زميني سرخ شده خودتون رو ميدهيد به دوستتون بدون اينکه از اون انتظار داشته باشيد که کمي از غذاي خودشو بده به شما. (کريستي - 6 ساله) عشق اون چيزيه که لبخند رو وقتي که خستهاي به لبت مياره . (تري - 4 ساله) واي كه چقدر زيباست حرف هاي بچه ها وقتي مايكل جكسون مرد ياد دوران كوچيكيم و جايي كه زندگي ميكردم افتادم و ياد اينكه برادرم كه چقدر عشقش بود واز همه مهمتر كه اون زمانا كه عاشق كليپ earth song شده بودم ولي از همه بدتر اين بود كه منو ياد مرگ خسرو شكيبايي انداخت تلويزيون رو روشن كرده بودم كه يهو نوشته بود بازيگر اتوبوس شب در گذشت شوكه شده بودم اينهم اينجوري بود تلويزون رو روشن كردم مايكل و رو نشون داد فكر كردم حتما تبليغات جديدش رو واسه كنسرت هاي جديدش شروع كرده (ميدونين كه سه هفته ديگه كنسرتاش شروع ميشد) اما بعد عكس مايكل بود و نوشته ي زيرش 1959-2009 راستي چقدر خوبه كه ادم وقتي ميميره همه به خوبي ازش ياد كنن طرفدارهاي مايكل رو ديدين كه داشتن با اهنگش توي خيابون حرکت میکردن و داد ميزدن مايكل توي چهره هاشون ميشه خوند كه از مايكل به خاطر اين همه اهنگ هاش تشكر ميكردن كه اينهمه چيز خوب واسشون گذاشت و رفت وااي صوفيا تو هم اول earth songيادت اومد چه خوب چقدر اين جملت زيباست :مثل اين است که يکي تکه اي از بچگي ات را کنده باشد و با خودش برده باشد. و هميشه عاشق اخر اهنگ هاي مايكلم كه اهنگ داره ميره و مايكل يه جمله رو داره ميخونه مثل همينearth song ياyou rock my worldكه ديدين توي همين كليپ اخرش مارلون براندوي كبيرر هم هست
|
يکشنبه 7 تير 1388 - 13:57
2 |
|
|
|
سکوت
پیشنهاد اساسی من در این روزها خواندن کتاب «روح پراگ» ایوان کلیما است...
|
مريم.م
يکشنبه 7 تير 1388 - 14:0
4 |
|
|
|
سکوت
سلام يه پايان تلخ بهتر از يه تلخيه بي پايان (اين رو چند روز پيش نوشتم براي روزنوشت ولي الان كه دوباره خوندم ديدم چقدر به مايكل ميخوره) وقتي چند روز پيش درباره ي الي رو ديدم چقدر لذت بخش بود اينكه كارگردان محبوبت توي هر فيلمش داره دقيق و زيباتتر كار ميكنه عالي بود فيلمنامه ي زيبا وبا يه كارگردانيه دقيق تر و البته تكنيكي تر راستي خيلي وقته كه ميخوام بگم و نشد اينكه البوم اخر نيكل بك از همه ي كاراشون بهتره ويه الترناتيو راك واقعيه فيلم هاي من:اگه فيلم اروم دوست دارين كشتن مرغ مقلد اگه يه فيلمي دوست دارين كه حسابي شادتون كنه اي برادر كجايي اگه اصلا حال اين جور فيلم ها رو ندارين و يه فيلم خشن و زيبا ميخواين بيل رو بكش ها رو پيشنهاد ميكنم ولي فيلم اصلي واسه پيشنهاد الان هامون عشق وقتيه که شما براي غذا خوردن ميرين بيرون و بيشتر سيب زميني سرخ شده خودتون رو ميدهيد به دوستتون بدون اينکه از اون انتظار داشته باشيد که کمي از غذاي خودشو بده به شما. (کريستي - 6 ساله) عشق اون چيزيه که لبخند رو وقتي که خستهاي به لبت مياره . (تري - 4 ساله) واي كه چقدر زيباست حرف هاي بچه ها وقتي مايكل جكسون مرد ياد دوران كوچيكيم و جايي كه زندگي ميكردم افتادم و ياد اينكه برادرم كه چقدر عشقش بود واز همه مهمتر كه اون زمانا كه عاشق كليپ earth song شده بودم ولي از همه بدتر اين بود كه منو ياد مرگ خسرو شكيبايي انداخت تلويزيون رو روشن كرده بودم كه يهو نوشته بود بازيگر اتوبوس شب در گذشت شوكه شده بودم اينهم اينجوري بود تلويزون رو روشن كردم مايكل و رو نشون داد فكر كردم حتما تبليغات جديدش رو واسه كنسرت هاي جديدش شروع كرده (ميدونين كه سه هفته ديگه كنسرتاش شروع ميشد) اما بعد عكس مايكل بود و نوشته ي زيرش 1959-2009 راستي چقدر خوبه كه ادم وقتي ميميره همه به خوبي ازش ياد كنن طرفدارهاي مايكل رو ديدين كه داشتن با اهنگش توي خيابون ميرقصيدن و داد ميزدن مايكل توي چهره هاشون ميشه خوند كه از مايكل به خاطر اين همه اهنگ و رقص زيبا تشكر ميكردن كه اينهمه چيز خوب واسشون گذاشت و رفت وااي صوفيا تو هم اول earth songيادت اومد چه خوب چقدر اين جملت زيباست :مثل اين است که يکي تکه اي از بچگي ات را کنده باشد و با خودش برده باشد. و هميشه عاشق اخر اهنگ هاي مايكلم كه اهنگ داره ميره و مايكل يه جمله رو داره ميخونه مثل همينearth song ياyou rock my worldكه ديدين توي همين كليپ اخرش مارلون براندوي كبيرر هم هست
|
بهرنگ
يکشنبه 7 تير 1388 - 17:9
-1 |
|
|
|
سکوت
خب مثل اینکه اولین فیلم اسکاری سال در اومد The Hurt Locker البته هنوز خیلی واسه قضاوت زوده ولی منتقدین دیگه خیلی تحویلش گرفتن یه گله دارم : الان خیلی وقته به سر و شکل سایتتون دستی نکشیدین و ظاهرش خیلی یکنواخت شده. ناسلامتی بهترین سایت خبری تحلیلی سینمای ایرانید لطفـــــا یه تغییری تو ظاهر سایت بدین http://www.bcdb.com http://www.imsdb.com
امیر: بچههای فنی و گرافیک توی فکرش هستند. و این که لینکها به درد بخوره. بچهها در جریان باشن!
|
بی خوابی (سرپیکو)
يکشنبه 7 تير 1388 - 23:9
5 |
|
|
|
سکوت
مرگ چقدر سوژه خوبیه!
|
رضا خاندانی
دوشنبه 8 تير 1388 - 0:1
-1 |
|
|
|
سکوت
سلام امیر جان.مرسی که جواب ایمیلمو دادی. ولی احساس کردم که حرفت درست و چون اینجا اون حرفا رو زدم همینجا هم این حرفامو که تو ایمیلم گفتم تکرار کنم.امیدوارم منو بخشیده باشی امیر جان. اینم عینا" ایمیلی که بهت زدم:salam amir jan. mesle hamishe omidvaram salamat va shad bashi ke albate roye dovomish dar hale hazer shak daram chon alan hamamon depim! haghighatesh 2 ya 3ta nokte bod ke nemitonestam too rozneveshta begam goftam injori rahatara. aval inke fekr mikonam balaye 10sale daram neveshtehat va naghdata mikhonam va harja ke rafti bahat bodam chon az avalam ghalamet motefavet bod.khastam begam ke az kheilihayi ke alan hastan dor o baret motmaenam bishtar va behtar ghalameto va hata khodeto mishnasam. ino goftam ke nokteye dovomo ke migam bedoni chon in hame sal bahat bodam mikham begam. chand vaghte pish age yadet bashe sare ghotbiyo ali dayi va chand ta az bacheha vasat coment gozashtam ke chera enghadr avaz shodi?! vali hich javabi nadadi. ama hala bad az in modat khastam azat khodam rasman ozrkhahi konam va begam mano bebakhsh ke bade in hame sal behet oun harfa ro zadam khodam alan khejalat mikesham ke chera mani ke ba matalebet koli az zendegimo daram behet bi etemad shodam!!? man hichvaght na nevisandeye khobiyam na mitonam hesamo khob bayan konam vali vaghean va az tahe ghalabam mikham ke mano bebakhshi va bedoni ke hamchenan ba matalebet zendegi mikonam. akharesham ye soal? chera too parvandeye darbare eli too majale film matlab nadari?? kheili mikham naghdeto darbarash bekhonam dostdare hamishegi to reza khandani
|
wall_e
دوشنبه 8 تير 1388 - 1:14
-5 |
|
|
|
سکوت
مرسی!راستش از وقتی یادم میاد بین مردم کشورم احساس تنهایی میکردم: از دوستان دوران درس و مشق که بهم میگفتن "مونس توانا!(یه شخصیتی بود که می خواست دنیا رو گلستان کنه!)و دوستان دانشگاه که علم دوستی و سادگیمو به شیرین عسلی تعبیر میکردن!!تا افراد خانواده و دوستان بیشمارم که هیچوقت نیفهمیدن چرا شبای امتحان وجشن و عزا از فیلم و کتاب وموسیقی و نوشتن دست بر نمیدارم . از نگاه های مرد متآهل همسایه تا علاقه مسخره استادم.از دوست چندصد ساله ای که وقتی تو ماشین براش از کشفای جدیدم میگفتم و آهنگایی که براش میذاشتمو "زیادی ملو"یا "سردردآور"مینامید و ازم میخواست براش کامران هومن بذارم.از انکه به جرم گریستن بر مزار شرق محبوبم, دیوونه و لوس خطاب میشدم,از نکوهش عاشقیم,از همه چیز دل شکسته و غربت زده بودم.با تنهاییم ,رفتم به سوی آدمایی که همیشه دوستشون داشتم,رفتم فرانسه,مهد کتاب,گفتگو,سادگی,بی ریایی,کافه و فرهنگ.....همه چیز مطابق میلم بود,اگه تا پاسی از شب ,در کافه ای به خوندن کتابی مشغول بودم ,صاحب کافه نه تنها مزاحمم نمیشد,بلکه ازم میخواست به جای پول,کتابو بهش قرض بدم(عاشق شبهای بلوبریم من!)واگه چندبار میرفتم سینما یه فیلمئ ببینم,نگاه خیره ای نمیدیدم و خلاصه راضی بودم...اما غمگین بودم که نمیتونم در کشور خودم آزاد باشم.تا اینکه یه روزی,در اتوبوس پیرزنی سر صحبتو بازکرد,از چشمام تعریف میکرد که با بقیه فرق داره و از لبخند کمرنگی که همیشه ته چهرمه تعریف میکرد,داشتم جام تهی شجریان گوش می کردم,که منو به اوج عشق و غم میرسونه,دوست داشتم تنها باشم,اما خجالت میکشیدم به محبت این غریبه بی محلی کنم,شروع کرد حدس زدن که کجاییم,از اسپانیا و مکزیک و ایتالیا گرفته تا ترکیه,یکم ناراحت شدم که ترکیه رو میشناسه اما ایران به ذهنش نمیرسه!بالاخره گفتم ایران,باور نمیکنی امیر جان,تا اسم ایران را آوردم حالتش عوض شد,با نفرت نگاهم کرد و گفت شما ایرانیا از همه متنفرید,تروریستید,فقط بلدید از امکانات ما استفاده کنید و به ما فحش بدید.با چشمایی اشکبار گفتم مردم ایران آزاده و عاشق و مهربونند!سریع بهم گفت پس ترسویید!و رفت!!!نمی دونی چقدر شکستم,خورد شدم,از غم و درماندگی سریع پیاده شدم و رفتم پاتوق قدیمیم,دست خودم نبودوهای های گریه می کردم1اما همون صاحب کافه ای که به آزادیم احترام میگذاشت,هیچ کاری نکرد,فقط آخرش گفت امیدوارم بازم ببینیمت.اعتراف میکنم به یکی ,حالا هر فرانسوی ای احتیاج داشتم که نگاه مهربونی بکنه...اما....نه....خسته و خورد و شکسته برگشتم,برگشتم تا به خودم ثابت کنم ما ایرانیا,همونطوری که می خواستم به اون خانم ثابت کنم,آزاده و عاشق و مهربونیم.....دوباره همون نگاه هیزه همسایه,همون دوستای غریب,همون تمسخر سلیقه,همون به صلیب کشیدن عشق...راستش,همیشه مشتری کافه ات بودم و بچه ها رو دوست داشتم, و امیدوار بودم یه روزی بهم ثابت بشه,این بچه ها ,فقط روشنفکر نیستنوبلکه همه مردمن...آره آرزوم بود مردم رو قبول داشته باشم تا اگه کسی بهمون توهین کرد از ته دل دفاع کنم......و حالا,درین 2 هفته اخیر,نه تنها از مردم دلزده نیستم,بلکه عاشقشونشم,اگه بگم مرد هیز همسایه هر شب با چه صداقت و پاکی میاد...واگه بگم همون دوستایی که جز رقص و دوست بازی,هدف دیگه ای نداشتن]چقدر این روزا غمگین ان اگه بگم استادی که همه قوانین رو فراوش کرده بود و عاشق شاگردش شده بود,استعفا کرده و بی پوله,و هزاران مورد دیگه,شاید بفهمید چقدر برام مهمه که بگم حالا,با تمام وجود دوستتون دارم,هم وطن هایعا شقم,دوستتون دارم,ببخشید که زودتر بهتون ایمان نیاوردم......اگه بعضیا از نوشته من ایراد بگیرن.اگه انگه پوپولیستی بهم بزنن,دیگه مهم نیست,چون حالا می تونم با ایمان از مردمم دفاع کنم.....امیر جان,هرجا رو نتونستی بگذاری,درکت میکنم...مرسی .راستی فونت فارسی گرفتم!!سپاس...همه برای ایران...
امیر: خوشحالم که فونت فارسی گرفتی و ناراحتم که چرا همچین آدم رومانتیک مزخرفی شدم. خوندم و باز زدم زیر... هیچ وقت و هیچ وقت؛ اعتمادت رو به مردمات از دست نده.
|
Z_is_dead
دوشنبه 8 تير 1388 - 7:51
4 |
|
|
|
سکوت
میدانم که بعضیها! اینجا با کوبریک حال نمیکنند!!!... ولی یه چیزی هست ،که اگه تا حالا با کوبریک حال نمیکردین،توصیه ی زیر رو به شدت!!! بهتون پیشنهاد میکنم! عجب انشایی! قدم اول:===>دی وی دی (فیلم ِ 2001_یک ادیسه ی فضایی) را از جلدش درآورده و در دستگاهِ پلیر خود قرار داده وصبر کنید نا منو ی آن بیاید! قدم سوم!:===>از ابتدای فیلم شروع کنید به دیدن! تازمانیکه استخوان پرتاب شده به هوا با برشی،به تصویر ماهواره ی در حال حرکتی منتقل میشود! فیلم را قطع کنید! چراغهای خانه را که در قدم دوم! کلا" خاموش کرده بودید، خاموش نگاه دارید! I"ll see you on the dark side of the Moon مایکل هم اینجاست!پیش ماست! یواشکی اومد تو گوشم گفت:(( هی رفیق! کا گِ بِ !!!)) گفتم: نه...! با تعجب گفتم! گفت: جونِ تو! آهنگ I'ts a miracle از آلبوم Amused to death را در فضا می پراکنم! کوبریک سیگار به دست در نزدیک من به آسمان چشم دوخته است و این شعر را زمزمه میکند...
|
تونی راکی مخوف
دوشنبه 8 تير 1388 - 15:9
0 |
|
|
|
سکوت
برای امیر ( همون دست نیاز) : http://www.torrentreactor.net/torrents/2531869/Les-Insoumis-FRENCH-DVDRiP-XViD-NTK
امیر: خیلی خیلی ممنون.
|
آرزو درتاج
دوشنبه 8 تير 1388 - 16:11
-6 |
|
|
|
سکوت
راستی چرا باید اول تابستونی سینمای جهان رو تعطیلش کنید؟ به خدا کاراتون خیلی خیلی عجیبه.
|
بهرنگ
دوشنبه 8 تير 1388 - 16:17
-12 |
|
|
|
سکوت
دیشب با دوستم رفتم درباره ی الی رو دیدیم. واقعا فوق العاده بود. اولین بار بود که میدیدم مردم توی سینما فقط فیلم میبینن ! این حرفو واسه این زدم چون تازه فهمیدم سینما انقلاب رشت به خاطر کاری که دو نفر انجام دادن تعطیله راستی مگه قرار نبود یه نقد مفصل درباره ی این فیلم بنویسی؟ تو شماره ی جدید مجله فیلم همه نوشتن جز تو راستی آخر فیلم اون واقعا جسد الی بود یا نامزدش دوست داشت که باشه ؟!
|
wall_e
دوشنبه 8 تير 1388 - 21:40
-2 |
|
|
|
سکوت
راستش,در نهایت تنهایی و خشم و غم,چند چیز همیشه روزنه امیدو در دلم -به زور!!-روشن نگه می داشتن,عشقم,پدرم,شجریان,باب دیلن,ژاک برل,بوچ کسیدی,دامین رایس,جوزپه تورناتوره,سبیل کالین فارل در میامی وایس,آهنگای عشقم,کتاب ابله,محمد قوچانی,نگاه ژولیت بینوش,فیلم وانس,بستنی,فوتبال همیشه بازنده آرژانتین و اینجا!!جدی میگم,نمیخوام زیادی تعریف کنم.فقط همین قدر بگم که اون روزی که گفتی کسی پوستر هومرو نداره]رفتم بخرمش برات!هنوز پیداش نکردم,اما بالاخره میابمش!پس ببخشید اگه ناراحتت کردم!آخ جون فارسی نوشتن چه کیفی داره!!!
امیر: ناراحت چی؟ گیر آوردی خبر بده. و این که سبیل کالین فارل...
|
جواد رهبر
دوشنبه 8 تير 1388 - 23:20
-16 |
|
|
|
سکوت
از اين ساعت به بعد بيشتر نياز داريم: http://www.filmreference.com/images/sjff_02_img0769.jpg
امیر: ممنون از رسوندن جنس جواد جان!
|
امین م
سهشنبه 9 تير 1388 - 1:11
4 |
|
|
|
سکوت
زندگی مایکل جکسون غم انگیز است گذشته از اینکه بعضی ها او را فردی بدانند که فقط بخاطر رقصیدنش معروف شد و مهارت دیگری نداشت او را بی استعداد بدانند یا او را مثل باقی ستاره ها خلق شده شرکت های بزرگ برای پول سازی. منظور من از غم انگیز بودن سرگذشت او به عنوان یک انسان است.مایکلی که وقتی از شکنجه های پدرش می گوید، وقتی از شلاق خوردن یا از آویزان کردنش از پا و کتک زدنش حرف می زند در مقابل دوربین دستهایش را رو صورتش می گیرد و گریه می کند.ستاره ای که در روابط شخصی اش هیچگاه موفق نبود با هیچکدام از همسرانش مدت زیادی زندگی نکرد،مدت ها بود از خانواده خود فاصله گرفته بود هیچ وقت هویت مادر فرزند سومش را فاش نکرد و دسته آخر اعضای خانواده اش 45 دقیقه بعد از مرگش خود را به او رساندند.او که از یازده سالگی در گروه جکسون فایو کارش را شروع کرد بود عملاً کودکی را تجربه نکرد. اگر به این،رفتار پدرش را هم اضافه کنیم و موضوع شرکت های بزرگ و قراردادهای آن ها،که از همان کم سن وسالی او را مجبور به اجابت درخواست های آن ها کرده بود،در نظر بگیریم،به وضع روحی جکسون نزدیک تر می شویم.خود او با توجه به این تجارب دست به کارهای خیریه ای مثل تاسیس موسسات خیریه ،ساخت شهربازی برای کودکان بی سرپرست، اجرای برنامه های عام المنفعه و بسیاری از کارهای دیگر دست زد اما در کنار این ها اتفاقاتی مانند جریان دادگاه او، که درست در جهت عکس آن اتفاق افتاد،جز به علت همان مشکلات روحی دلیل دیگری نداشت. انگار هر وقت سراغ چیزی می رفت نتیجه عکس می داد. آن زمان که پر کار در برنامه های مختلف شرکت می کرد با شرکت های موسیقی و رسانه هایی که هر روز سعی می کردند در زندگی او سرک بکشند طرف شد وقتی سعی کرد با پرداختن به امورات خیریه وجه خود را ارتقاع دهد و کمک کند تا آن حوادثی که خود از سر گذرانده بود برای کودکان دیگر اتفاق نیفتد با شکایت آن پسر بچه 13 ساله رو به رو شد،موقعی که خسته از هیاهوی اطرافش، از موسیقی فاصله گرفت نتیجه جز تنهایی بیشتر عایدش نشد.او که با درآمد حاصل از موسیقی و خرید امتیاز نورثون سونگ که شامل آهنگ های بیتلز و بخشی از آثار پرسلی بود و سپس با تشکیل شرکتی با سونی ثروتی عظیم برای خود دست پا کرده بود، برای پرداخت وام سنگینش مجبور شد بخشی از مزرعه افسانه ای خود را با آنها شریک شود و این اواخر گویا نیاز شدید مالی داشت و شاید یکی از دلایل تصمیم برای بازگشتش به صحنه همین بود.سرگذشت او ما را به یاد داستان پینک شخصیت آلبوم معروف دیوار پینک فلوید می اندازد که خسته از مشکلاتش از کودکی تا جوانی برای گریز از آن مشکلات به دور خود دیوار می کشد و خود را از باقی جدا می کند اما خود همان دیوار به بزرگ ترین مشکل او بدل می شود. در حاشیه عکسی که او را در کنار مکارتنی نشان می دهد می توان به نکات جالبی رسید.مقایسه این دو و نوع محبوبیت،و شکلی که هر دو به آن رسیده اند می تواند مفید باشد.این نکته که هر دو،شکل دیوانه واری از محبوبیت را تجربه کرده اند،هر دو دارای مشکلات مشترکی مثل مواد مخدر،مشکلات خانوادگی،اختلافات مالی و..... بوده اند را در نظر داشته باشید. اما پل در جوانی در کنار لنون،هریسون و رینگو نبوغ آسا ترین همکاری هنری این قرن را تجربه کرد و آنقدر آهنگ های بزرگ ساختند که برای همه ی عمرش کفایت کند.او لااقل لیندا را داشت که بیست و چند سال در کنارش باشد و مجوعه ای از شاهکارهایی که همه حاصرند با وجود صدای پیر و خسته اش مشتاقانه آنفیلد را پر کنند. اما شاید این مقایسه چندان درست نباشد.شاید اگر مایکل هم دوران جوانی اش را در دهه ی 60 سپری می کرد شرایطش فرق می کرد. مسلماً او نمی توانست مانند بیتل ها اجراهایش را در اوج کار تعطیل کند و برای خلق تجاربی جدید به استودیو بروند و همچنان محبوب بماند.به هر حال جکسون کسی بود که موافقان و مخالفان زیادی داشت اگر در همین وبلاگ ها و سایت های فارسی بگردیم گروهی او تا اوج بالا می برند و عده ای هم برای آوردن نامش از دیگران عذر خواهی می کنند.من او را به خاطر استعدادش می ستایم زیرا از بین آن همه مشتاق تنها یک نفر مایکل جکسون شد.واقیعیت این است که از همه ی شهرت ومحبوبیتش چیز زیادی نسیبش نشد و این نکته ایست که گویا هیچ کس به آن توجه نمی کند.گویا بعضی ها همیشه باید تنها بمانند.
|
فاطمه
سهشنبه 9 تير 1388 - 7:53
-7 |
|
|
|
سکوت
زمین آنجا آرام است! آسمان و خورشیدش آرامند و از این روست که در آن جا نه خاک را درد زایشی هست، نه ابر را هق هقی... از این روست که در آن جا نه یخ آب میشود، نه شعر منفجر!
|
پارافین
سهشنبه 9 تير 1388 - 10:15
6 |
|
|
|
سکوت
تا حالا شده حس کنی جایی هستی که تا به حال هیچ وقت ندیدیش . حس کنی قد یه بچه 2 ساله هم نمی فهمی در حالی که فکر می کردی بزرگ شدی ؟ فکر میکردی خیلی بزرگ شدی ... تا حالا شده فکر کنی بلد نیستی از مغزت استفاده کنی ؟ اگه نه ولی بدون خیلی حس بدیه . اینکه هی به همدیگه بگین ول کن بابا رای بدی که چی؟ ولی فردای انتخابات بیای ببینی نه تنها تو که همه اونای دیگه هم رای دادن ولی... امیر جان خیلی حس بدیه... جای رضا صباحی خالی که با اون بغض همیشگیش بگه : خونه باید سبز باشه ... سبزه سبزه سبز
|
سهشنبه 9 تير 1388 - 18:29
-1 |
|
|
|
سکوت
از قد مطلب طولانی هی باید بریم پایین تا برسیم به قسمت نظرخواهی . تازه هی باید حواسمونموجمع کنیم ردش نکنیم .... تونستین یه فکری به حالش بکنین بد نیست . مثلا اینکه بیاریدش بالا اول مطلب....
|
سرپیکو
سهشنبه 9 تير 1388 - 19:16
10 |
|
|
|
سکوت
به به http://www.cinemaisdope.com/news/films/public_enemies/Public_Enemies_2009.jpg http://www.slashfilm.com/wp/wp-content/images/depp1.jpg
|
شهرام
سهشنبه 9 تير 1388 - 23:1
9 |
|
|
|
سکوت
توی این اوضاع بی ریخت درباره الی یه نعمتیه . وچرا اینجا خبری نیست . به خدا حیفه که درباره الی اینجوری مهجور بمونه . یه کاری بکنین.
امیر: در این شرایط ما هم یک کمی شل شدیم. شخصا نتونستم بنویسم، توی سایت به اندازه کافی اسماش رو آوردیم و برنامههای دیگهای هم داریم. اما... راستاش حق با شما هم هست شهرام جان.
|
دوست
سهشنبه 9 تير 1388 - 23:13
-6 |
|
|
|
سکوت
سلام امیر قادری عزیز... دوست خوبم... اغراق نکردم اگر بگویم روزی حداقل دو بار به سایت سینمای ما سر می زنم... ولی هیچ گاه در قسمت روز نوشتهای شما کامنت نگذاشتم. آقای قادری عزیز؛ در بالا در جواب یکی از کامنتها نوشتید: قرار نیست این جا درباره تقلب در انتخابات و از این جور مسائل بحث کنیم. پس پاسخات به ... رو حذف کردم! درست است که ما نمی توانیم درباره ی تقلب در انتخابات حرف بزنیم. اما من واقعا تعجب می کنم که برخی چطور می توانند در این شرایط فیلم ببینند و لذت ببرند. من که در این 17 روز پس از اعلام نتایج انتخابات، دستم به هیچ کاری نمی رود. فلج شده ام. دستم و ذهنم فلج شده است. نمی توانم به هیچ چیزی جز مسائل سیاسی روز فکر کنم. می خواهم، اما نمی توانم. دیدن تلویزیون در منزل ما تحریم شده است. تماشای زیباترین فیلم سینمایی جهان هم در این شرایط اصلا لذت بخش نیست. وقتی فیلمهای مستند بسیاری در این 17 روز دیده ام... از پرپر شدن جوانان بااستعداد و آزادی خواه مملکتم... دیگر هیچ چیز در زندگی من را شاد نمی کند. ای کاش من هم می توانستم مثل بسیاری از دوستان عزیزم در بالا، با دلخوشی و شادی از فیلمها و صحنه ها و دیالوگهایشان حرف بزنم. اما نمی توانم. چه فیلمی واقعی تر و دردناک تر از حقایقی که این روزها در مقابل چشمانم نقش بسته اند؟؟... من و شما این روزها بسیار به هم شبیه هستیم: من هم عجب آدم دلنازک مزخرفی شدم. این روزها کلی گریه کردم...
|
jeremy brett
چهارشنبه 10 تير 1388 - 10:39
-2 |
|
|
|
سکوت
یک فیلم کوتاه دیدم که یک برادری به برادرش تقدیم کرده بود. حالا که فکر می کنم می بینم اگر کسی از این چیزها به من تقدیم کند، احتمالا نسخه موتم را پیچیده است. (از سر ذوق مرگی!) از بس که خوب بود و سر حال و کلی جهان بینی و نگاه شاهکار پشت همین 3 دقیقه که خیلی هم مدت کوتاهی است، خوابیده بود. حالا هم می خواستم بابت این راه حل سینما درمانی و کتاب درمانی یا بهتر بگم هنر درمانی تشکر کنم. شازده کوچولو رو میشه هر شب قبل خواب خوند و شیزین خوابید این یه تجربه 11 ساله هستش هیچ اغراقی نمی کنم
|
sana
چهارشنبه 10 تير 1388 - 11:42
-11 |
|
|
|
سکوت
ای وای کی چی شده؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
|
sana
چهارشنبه 10 تير 1388 - 11:46
0 |
|
|
|
سکوت
من برای رهایی خودم و شمااااااااااا فریاددددددددد میزنم فریاددددددددددد قایق من چهره ام گرفته من قایقم نشسته به خشکی با قایقم نشسته به خشکی فریاد می زنم: « وامانده در عذابم انداخته است در راه پر مخافت این ساحل خراب و فاصله است آب امدادی ای رفیقان با من.» گل کرده است پوزخندشان اما بر من، بر قایقم که نه موزون بر حرفهایم در چه ره و رسم بر التهابم از حد بیرون. در التهابم از حد بیرون فریاد بر می آید از من: « در وقت مرگ که با مرگ جز بیم نیستیّ وخطر نیست، هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست سهو است و جز به پاس ضرر نیست.» با سهوشان من سهو می خرم از حرفهای کامشکن شان من درد می برم خون از درون دردم سرریز می کند! من آب را چگونه کنم خشک؟ فریاد می زنم. من چهره ام گرفته من قایقم نشسته به خشکی مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست: یک دست بی صداست من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب. فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر فریاد من رسا من از برای راه خلاص خود و شما فریاد می زنم. فریاد می زنم! (نیما یوشیج)
|
تونی راکی مخوف
چهارشنبه 10 تير 1388 - 16:7
-7 |
|
|
|
سکوت
سلام. 1- این شعر از پابلو نرودا تقدیم به همه شما. در ضمن هر کی گفت در چه فیلمی استفاده شده ؟ And it was at that age … Poetry arrived in search of me. I don't know, I don't know where it came from, from winter or a river, I don't know how or when, no, they were not voices, they were not words, nor silence, but from a street I was summoned, from the branches of night, abruptly from the others, among violent fires, or returning alone, there I was without a face, and it touched me. 2- مثل اینکه گنجینه فیلمهای جان فورد پایانی نداره. بعد از دختری با روبان زرد و دلیجان و جویندگان و قلعه آپاچی و .... حالا قراره که یک نسخه تر و تمیز از ریو گرانده هم گیرم بیاد. آخ چه حالی خواهیم کرد در اون لحظه. 3- یک سوال از امیر: چند سال پیش که برنامه 100 فیلم ، جنرال (جان بورمن) رو پخش کرد به نظرم که شما راجع به فیلم صحبت میکردی. درست فکر میکنم؟؟؟ راستی نظرتو میخوام راجع به همین فیلم بدونم. 4- به اون جملاتی که راجع به عشق در کامنت یکی از بچه ها بود به نظرم میتونیم ما هم یه چیزهایی اضافه کنیم. نظرتون چیه؟ علی الحساب این دوتا از من که واقعا دارم از ته دل میگمشون. " عشق اونه که وقتی حضرت ابوالفضل از اسب به زمین افتاد ناگهان سرورم و مولایم رو کنار گذاشت و برادرش رو برادر صدا کرد که ...... . "عشق یعنی اون چشمهای رنگی مادربزرگم که بعد از شنیدن خبر مرگ پسرش (دایی من) درخشش خودشو از دست داد و به یک هفته نکشیده اون هم ما رو تنها گذاشت و رفت ، رفت پیش پسرش". 5- این هم تقدیم همتون..... - الیس بوید ردینگ؟؟؟ پروندت نشون میده که 40 سال از حبستو گذروندی. فکر میکنی بتونی از اول شروع کنی؟؟ -- از اول شروع کنم؟ بذارید فکر کنم .... راستش نمیدونم منظورتون چیه!! - منظورم اینه که حاضری دوباره وارد اجتماع بشی؟ -- من میدونم از لحاظ شما معنیش چیه. ولی این یه عبارت ساختگیه. جمله یک سیاستمدار که جوونهایی مثل شما بتونن کت و شلوار بپوشن و شغل داشته باشن.... حالا میخوان چی بدونین ... که برای کاری که کردم متاسفم؟؟ - هستی؟ -- یه روز هم نبوده که احساس تاسف نکرده باشم. نه به خاطر اینکه اینجا بودم یا اینکه باید اینجا باشم. ... وقتی به اون زمانها درست فکر میکنم که یه پسر بچه احمق بودم و مرتکب اون گناه شدم .. با خودم حرف میزنم و سعی میکنم اون بچه رو سر عقل بیارم. بهش از اوضاع الان بگم.... ولی نمیتونم. اون بچه خیلی وقته که رفته و فقط این پیرمرد باقی مونده که همین واقعیت زندگیشه. از اول شروع کنم؟؟!! این فقط یه جمله بی معنیه. حالا برید فرمتون رو مهر کنید و بی جهت وقت منو نگیرید.... چون حقیقتش رو بخواین اصلا برام مهم نیست......... این پایان نیست......
امیر: آره من بودم. عاشق «ژنرال»ام. و این که: چه دید خوبی داری. چه دیالوگهایی انتخاب میکنی. چرا اسم فیلمها رو نمینویسی؟ راستی اون فیلم که نسخه آلن کاوالیه و آلن دلون نبود. ببین میتونی لینک فیلمی به همون نام با بازی دلون رو پیدا کنی؟ دمت گرم تونی.
|
ali
چهارشنبه 10 تير 1388 - 19:15
1 |
|
|
|
سکوت
آقای قادری کی کامنتای سینما ما رو تایید میکنه؟
|
آریان.گ
چهارشنبه 10 تير 1388 - 22:26
-10 |
|
|
|
سکوت
امیر خان استقبال مردم و منتقدان از دشمن ملت مایکل مان بی نظیر بوده . گویا شاهد فیلمی هستیم که مثل مخمصه میتونیم سالها باهاش حال کنیمو دیالوگاشو تکرار کنیم .
|
دوست
چهارشنبه 10 تير 1388 - 22:59
-4 |
|
|
|
سکوت
باز هم سلام امیر قادری عزیز... دوست خوبم... امروز خیلی حالم بد شد، وقتی با اندک عشق و شور و امیدی که در زندگی برایم باقی مانده، به دکه ی روزنامه فروشی سرکوچه به قصد خرید روزنامه های اعتماد ملی و صدای عدالت رفتم و فروشنده با صدایی محزون و چشمانی اشکبار گفت: « این دو تا رو هم بستن...» دیگر هیچ چیز در زندگی خوشنودم نمی کند... قبل از این داشتم نوشته ی شما را درباره ی احساسات عمیق و زیبایتان در چند روز قبل از انتخابات می خواندم: «دائم توی خیابانها بودم با مردمی که بهترین، خوشگلترین (این تعبیر مال کیوان هنرمند است) دوستداشتنیترین، جذابترین، عزیزترین، پرشورترین و فهمیدهترین آدمهای جهان شده بودند. همه کمبودهای موج مثبتام را جبران کردم. گفتم که؛ با دوستانم نگذاشتیم حتی یک لحظهاش از دستمان دربرود. عاشقشان شده بودم. عاشق این همه آدم. مگر دل آدم چه قدر جا دارد؟ »...
|
دوست
چهارشنبه 10 تير 1388 - 23:1
4 |
|
|
|
سکوت
ضمنا آقای قادری عزیز، لطفا از جانب من به دوست محترمتان آقای نیما حسنی نسب و همسر گرامی شان تسلیت بگویید.
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 0:36
0 |
|
|
|
سکوت
"بهویژه با جوانان میگویم که اگر میخواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینههای خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن میکند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در میآورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند."
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 0:39
-12 |
|
|
|
سکوت
"به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندانهای امنیتی باز میکنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه، هرکسی را از دایره خودیهایمان دور میکنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد میگیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیکپوش است. آنقدر از دور خود میرانیم تا این که تنها میمانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز میکند و به صرف شهادت زبانی، انسانها را در دایرۀ خود میآورد."
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 0:41
7 |
|
|
|
سکوت
غم از دست دادن عزیز سخته میشه بپرسم چه کسی فوت کرده؟ من برای آرامششون دعا میکنم و آرزوی صبر دارم براشون
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 0:46
-9 |
|
|
|
سکوت
"سرانجام وحدت. همه شما را به برادری دعوت میکنم. پیروزی ما در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است، و در این یکدیگر تمایزی میان ما و مردمی که به دیگران رای دادهاند نیست. حتی آنانی که اینک رو در روی ما به خشونت متوسل میشوند در اخوت ما شریکند، زیرا ما به دنبال آیندهای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابانها کتک زده است، سعادتمندتر، معنویتر، سالمتر و زیباتر از امروز زندگی کند. رنگ سبزی که ما به عنوان نماد خود انتخاب کردهایم یک معنایش هم این است؛ رنگ سبزی که ما را به اهلبیت نور، اهل بیت راستی، اهلبیت خرد، اهل بیت کرامت و فضیلت پیوند میدهد."
|
محسن دراگون
پنجشنبه 11 تير 1388 - 1:51
6 |
|
|
|
سکوت
اینا نباشه ما نیستیم - مانباشیم اینا نیست دور بزنم . نه یکم دیگه برو
|
میر حسین
پنجشنبه 11 تير 1388 - 1:52
-6 |
|
|
|
سکوت
نظر کاربر ( دوست) واقعا" درست است؛ هیچ ایرانی نباید بی تفاوت بود مثل فرمان ارا که اعلام کردند دیگه مهم نیست که فیلم نسازد این مهم که همه ما ایرانی دنبال یک هدف باشیم ، دیگه فرق نمیکنه کارگردان ، منتقد ، کارگر ، معلم ، دانشجو و ............ مهم اینه که همه ما دنبال یک هدف هستیم.
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 9:8
19 |
|
|
|
سکوت
ما به دنبال آیندهای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابانها کتک زده است، سعادتمندتر، معنویتر، سالمتر و زیباتر از امروز زندگی کند.
|
ناصر
پنجشنبه 11 تير 1388 - 12:56
-13 |
|
|
|
سکوت
به نقل از نوشته زيباي مسعود بهنود ، با اجازه ايشان : هیچ قهرمانی مانع را با یک پرش نپریده، بارها و بارها باید پریدن.
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 12:57
1 |
|
|
|
سکوت
از امیر قادری خواهش می کنم این کامنت را تایید کند،فکر می کنم بچه ها حق داشته باشند که همه ی افکار را بدانند،حتی تندترین تفکرات مخالفان را، از جریان آزاد اطلاعات در کافه تشکر می کنم و البته از دوستان عاشق مایکل جکسون عذرخواهی می کنم: «مايکل روييترين و رساترين فرياد غرب مدرن بود. او ابليسيترين اسطورهي عالم تجددزدهي بريده از عالم بالا بود. او به معناي واقعي کلمه artist و chanteur بود (هنرمند واژهاي است که حيف است خرج شود)، او صداي عالم سفلا و انسان «پرت شده» در منجلاب کفر را ميشنيد و باز ميسرود. او «واگوينده» بود. او همتاي فيلسوفان بزرگ مغربزمين بلکه بسيار فراختر و واضحتر از آنان صداي دردهاي انسان فاوستي را ميشنيد و در قالب art ميآورد. مرگ او در عالم غرب از مرگ بزرگترين فيلسوفان و نظريهپردازان غرب مدرن براي اهالي آن سرزمين گرانتر آمد. و واقعاً نيز اينگونه است. او در افقي بالاتر از فلسفه ميزيست در افق art. او مفهوم را محسوس ميکرد، او فرشتهي وحي ابليس به دوستانش بود. بيهوده نيست که مخاطبانش تنها با ديدن او گريبان چاک ميزدند و ميگريستند و از حال ميرفتند؛ آنان چيزهايي ميشنيدند که ما از درک آن عاجزيم؛ صداي تجدد»
امیر: جالب بود. کاش کلمات و مفهوم و منظورت رو بیشتر توضیح می دادی. ما یک علی تخرانی صفایی داشتیم که...
|
کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 11 تير 1388 - 14:38
3 |
|
|
|
سکوت
آقا...دو تا اندی جذاب ویمبلدون امسال تو نیمه نهایی مثل اینکه به هم خوردن(رادیک و مورای)..دیشب که بازی رادیک و هیویت محشر بود. و اینکه کارل مالدن....خدای من.توی اتوبوسی به نام هوس و پرنده باز آلکاتراز خیلی دوستش داشتم....به کلی یادم رفته بودش.ای بابا....عوضش همه قهرمانها زودتر مردند.براندو و لنکستر و کلیفث وگریگوری پک. و اینکه کمی دیرتر راجع به پروژه ای که برای ژنرال جان بورمن دارم میخواستم خبر بدهم.یک پروژه جامع و پر حواشی درباره یکی از محبوبترین فیلمهایم...تونی اشاره کرد و من هم الان خبرش را دادم.می ترکانم.ضمنا 10 تیر روز آزادسازی sms ها و البته میلاد با شکوه حضرت کاوه مبارک باد...
امیر: اتفاقا یه پرونده جان بورمن و از جمله ژنرالاش تو فکر هستم برای سایه خیالها. هر چند که فعلا سامورایی و ملویل و دلون، مسیر رو تغییر دادن. و بعد این که اگه یافتی، خبر روز و ساعت مبارزه دو اندی رو برسون. هر روز میخوام درباره اندی رادیک توی روزنوشت بنویسم و باز یه اتفاق جدید میافته. و این که ببنم میشه این جا برای رفیقمون کادوی تولد گذاشت؟ تا حالا امتحان نکردم. پشت صحنه حادثه جویان روبر انریکو... عشق منه فیلمه.
|
حمید دهقانی
پنجشنبه 11 تير 1388 - 14:53
-4 |
|
|
|
سکوت
اون دیالوگ درجه یکی که "تونی راک مخوف" گذاشته بود، تک گویی "مورگان فریمن"ه در فیلم "رهایی از شاوشنگ". یک دیالوگ عالی دیگه از اون فیلم تقدیم به بقی و اول از همه به تونی: "امید چیز خوبیه...اصلا بهترین چیزه...به خاطر همینه که چیزهای خوب هیچ وقت از بین نمی رن"
|
حمید دهقانی
پنجشنبه 11 تير 1388 - 14:55
-9 |
|
|
|
سکوت
هیچ چیز نمی تواند بار دیگر شکوه علفزار و طراوت گلها را بازگرداند...اما غمی نیست...باید قوی بود و به آنچه بر جای مانده است، تکیه کرد...
امیر: این مال دوبله ایرانی فیلمه. توی اصل نمایشنامه ویلیام اینج، عبارت اینه: هیچ چیز نمی تواند بار دیگر شکوه علفزار و طراوت گلها را بازگرداند...اکنون باید حسرت ایام گذشته را خورد...
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 16:6
-2 |
|
|
|
سکوت
درختا باز قد میکشن...
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 18:42
2 |
|
|
|
سکوت
آقای قادری پخش دی وی دی آقای کیمیایی قطعیه دیگه به امید خدا ؟؟؟ آیا قصد ساخت فیلم بلند رو هم دارید ؟؟
امیر قادری: امیدوارم. درباره آینده حرف زدن اشتباه است دوست من.
|
پنجشنبه 11 تير 1388 - 23:47
-6 |
|
|
|
سکوت
همه به نیما و همسرش تسلیت میگن اما دلیلش رو نمیدونن!! یکی نیست بهمون بگه چی شده؟!
|
بهروز قهرمانی
جمعه 12 تير 1388 - 1:25
-9 |
|
|
|
سکوت
امیرجان چرا در مورد درباره الی خودت هیچی نمی نویسی نقدهایت را در ایام جشنواره خواندم آن نقدها مال زمان جشنواره بود و ممکن است که احساسات آنی در آنها اثر داشته باشد حالا می خواهم بدانم که با توجه به گذشت 4 ماه از جشنواره و اکران یک ماهه فیلم این فیلم در جهان بینی تو به چه شکلی است...
امیر: حتما این کار را هم خواهم کرد.
|
مرد مرده
جمعه 12 تير 1388 - 5:17
15 |
|
|
|
سکوت
سلام آقای قادری عزیز!!! خوبین شما؟رو به راهین؟پرونده ی بنجامین باتن تون رو بالاخره دیشب وقت کردم و خوندم...دست مریزاد فوق العاده بود. یه ریویوی کوتاه بر ای فیلم ترسناک مرز نشین ها نوشتم که خوشحال می شم یه سری به وبلاگم بزنید و نظرتون رو بهم بگید. منتظرتونم ممنون
|
نیلوفر
جمعه 12 تير 1388 - 12:57
-24 |
|
|
|
سکوت
سلام آقای قادری می خواستم بگم من تازه فیلم درباره الی رو دیدم و بی صبرانه منتظر خوندن نقد شما در رابطه با این فیلم هستم مرسی از قبل :)
|
علی
جمعه 12 تير 1388 - 13:20
13 |
|
|
|
سکوت
(( آدمی برای شکست آفریده نشده است، انسان شاید نابود شود ولی ((شکست )) نمی خورد ارنست همینگوی
|
ساسان امیرکلالی
جمعه 12 تير 1388 - 14:7
-15 |
|
|
|
سکوت
کاوه تولدت مبارک. راستی کاوه تو که اونطرفایی برو یه سر لب دریا ببین میتونی الی رو پیدا کنی؟ ( خیلی مخلصیم در ضمن )
|
ساسان امیرکلالی
جمعه 12 تير 1388 - 14:44
6 |
|
|
|
سکوت
و اینکه اولا نمی دانستم نیما ازدواج کرده پس اول تبریک بهش میگم. دوما نمی دونم فردی رو که از دست داده چه نسبتی باهاش داشته اما تسلیت میگم
|
وحید
شنبه 13 تير 1388 - 0:6
14 |
|
|
|
سکوت
سلام چی شده ؟ کی فوت شده؟ البته ده نفر بالا پرسیدن و بی جوا ب موندن ! چرا؟ به هر حال تسلیت میگم
|
سرپیکو
شنبه 13 تير 1388 - 0:21
-7 |
|
|
|
سکوت
یه جایی خوندم که: ستاره خیابان های سانفرانسیسکو درگذشت!
|
wall_e
شنبه 13 تير 1388 - 10:40
-1 |
|
|
|
سکوت
با وجود اینکه نمیدونم چه کسی درگذشته ,به آقای نیما و خانومش تسلیت میگم و راستش فکر میکنم به احترام همه لحظه های خوبی که نیما جان در مجله فیلم بههمون تقدیم کرده,اون نقدهای قشنگش وهمه عکسای نابی که سابقا در ماه نوشتش !میگذاشت,و به خاطر مهربونیش که وقتی عکس بوچ و ساندس رو گذاشت کشفش کردم,و در نهایت به خاطر اینکه یه نویسنده ی خوب ایرانیه که دوستش دارم,بدون شناختن عزیز از دست رفتش,غمگین میشم و تسلیت می گم تا شاید یه روزی که حوصله کرد و اومد اینجا,بفهمه که به یادشیم..و ما همه با هم هستیم..
|
پارافین
يکشنبه 14 تير 1388 - 9:48
-4 |
|
|
|
سکوت
امیر جان درباره الی را دیدم ... بالاخره دیدم ... دیدی؟ دیدی اصغر فرهادی چه کرد ؟ الی را سال پیش ساخته بود یا همین دیروز؟ دیدی چه طور شناختمان ؟دیدی این روزها با چه حالی رفتیم به دیدن فیلمش و با چه حالی برگشتیم . دیدی ما دانشجوهای دانشکده حقوق را ... دیدی کار ما را , فکر ما را ,اعتماد ما را ؟ دیدی چه بچگانه بود ؟ دیدی چطور دنبال آرش مان با چشم های اشک بارمان دویدیم و دویدیم و دویدیم ... دیدی چطور تازه آخر کار فهمیدیم که هنوز خیلی مانده بزرگ شویم و ادای آدم بزرگها را دربیاوریم... دیدی که امیدمان چه نا امید شد از کمی ... فقط کمی خوشی ... (رفت دیگه ... تموم شد ... مرد....)
|
علی
يکشنبه 14 تير 1388 - 18:30
-17 |
|
|
|
سکوت
سلام ایا در مشهد جایی را میشناسید که بشه فیلمهای کلاسیک سینما از نوع هنرهفتمی اش راتهیه کرد فیلمهای سخیف وبی ارزش سهل الوصول ترند ارزوی دیدن خیلی از فیلمهایی که شما میگید به دلم مونده ممنون میشم اگه راهنماییم کنید
|
پایک بیشاب
يکشنبه 4 مرداد 1388 - 13:26
-15 |
|
|
|
سکوت
امیر . الی . قیصر . . . باسلام یکماهه منتظر نقد شما درمورد فیلم درباره الی هستم ما رو تو کف گذاشتی با مرام دوست دارم درمورد اون صفحه سینمایی که گفتی کمکت کنم اگه قابل بدونی من هم مثل وینسنت پالپ فیکشن درمورد ساندویج با سس مخصوص دیوونه ام دیدار به قیامت. پایک بیشاب
امیر: با اون اسم شریفات... چرا برای روزنوشت قبلی کامنت گذاشتی؟ یکی دو نمونه از مطالبات رو به این نشونی ایمیل کن لطفا دوست من: ghaderi_68@yahoo.com
|
رضا جنت
دوشنبه 2 فروردين 1389 - 13:31
0 |
|
|
|
*****
اخه ادم ناحسابی همش مرگ مرگ ما خودمون کم غم وغصه داریم کم توی این مملکت عذا هست حالا توهم این احضار روح اینم عیدمون
|