سينماي ايران معمولاً قدر بعضي از كارگردانهايش را درست نميداند. دلايل مختلفي هم ميشود براي اين قدرنشناسي رديف كرد: اينكه اين فيلمسازها مولف نيستند، در ژانرهايي فيلم ميسازند كه بيخود وبي جهت تحويل گرفته نميشود، پراكنده و متنوع كار ميكنند و شايد از همه مهمتر اين كه قدرت و توان لانسهكردن و تبليغ و خبرسازي براي خودشان را ندارند. يك جور ناتواني در روابط عمومي كه ذاتي و ژنيتيكي است و كارياش نميشود كرد، يا طرف اينكاره هست يا نه. آنها كه بلدند، حتي با فيلمهايي ضعيفتر و كمكاري بيشتر هم اعتباري براي خودشان دست و پا ميكنند و كساني كه بلد نيستند، سرشان بيكلاه ميماند.
يكي از اين فيلمسازها كه قدر نديده و بيسروصدا كار ميكند، همين محمدرضا هنر مند است. او در دههي 1360 كه با حوزهي هنري و در گروه آنها بود، كارگردان فعالي بود و 5 فيلم ساخت؛ مرگ ديگري (61)، گوركن(63)، زنگها(64)، ردپايي بر شن(66)، دزد عروسكها (68). زنگها تجربهي خاصي براي سينماي آن روزها بود (فعلاًَ كاري به كيفيت محصول نهايي ندارم)، ردپايي بر شن ميتوانست كار قابلتوجهي باشد و دزد عروسكها ركوردشكن فروش سينماها و جزو تجربههاي اول سينماي فانتزي ايران بود. دههي 1370 هنرمند دوتا كمدي و يك ملودرام ساخت. هر سه فيلم قواعد كلاسيك ژانر را درست رعايت كرده بودند و مرد عوضي(76) و خصوصاً موميايي 3(78) كمديهاي بامزهاي بودند كه نشان ميداد هنرمند از تغييرات سينما در سالهاي اخير در سطح دنيا بيخبر نيست. موميايي 3 اصلاً به نظرم از بهترين كمديهاي ايراني است كه چون فروش خوبي نداشت، از مرد عوضي كمتر مورد توجه قرار گرفت. ملودرام ديدار (73) هم كه بيدليل چند سال اجازهي نمايش نداشت و بهموقع اكران نشد تا بشود دربارهاش درست نظر داد. او در دههي 1380 تا حالا فقط يك فيلم ناموفق در گيشه ساخت كه باعث شد از سينما دور شود (عزيزم من كوك نيستم) و اين لابهلا هم چند تا سريال كاكتوس براي تلويزيون ساخت كه هر چه جلو رفت از ايدهي مركزياش دورتر شد و به همين دليل كيفيتش رفته رفته پايين آمد، و گرنه قسمت اول و گاهي بخشهاي ديگرش يك كمدي سطح بالاي امروزي در حد و اندازههاي تلويزيون بود.
همهي اينها را نوشتم كه بگويم تماشاي سه قسمت اول مجموعهي زير تيغ - كه با سروصدا هم ساخته و عرضه شد - آدم را به پيگيري آن ترغيب ميكند. كارگرداني و بازيهاي قابلقبولي دارد و جمع بازيگرهاي نامدارش به هر حال كارشان را درست و قابل انتظار انجام ميدهند (پرستويي و معتمد آريا در حد انتظار و پسياني و تهمورث فراتر از انتظار). بايد منتظر باشيم تا مقدمهچينيها تمام شود و گرهي قصه مشخص شود و آنوقت بهتر ميشود نظر داد. فعلاً كه داريم سريال را نگاه ميكنيم و همين يعني هنرمند كارش را تا اينجا درست انجام داده...
سينماي ايران قدر بعضي از فيلمسازهايش را نميداند و خُب، آنهاغ هم سراغ تلويزيون ميآيند. اي كاش لااقل سريالهايشان توقعها را برآورده كند تا دوباره بتوانند به سينما برگردند. احمد اميني كه دربارهاش چند روز پيش نوشتم، چند سال است فيلم نساخته و هنرمند هم همينطور. حتي كيانوش عياري هم سالهاست در تلويزيون كار ميكند و خيليها منتظرند دوباره به سينما برگردد. تا وقتي شرايط سينما اين شكلي است، البته توقع ديگري هم نميشود داشت.
... و نكتهي آخر هم اينكه تا حالا، چشمگيرترين بخش سريال زير تيغ بازي خيلي خوب آتيلا پسياني است كه با پُركاري عجيب و بازيهاي معمولياش داشت پاك از ياد ميرفت و «معمولي» ميشد. زير تيغ ميتواند اين اوضاع را تغيير بدهد؛ فعلاً همه چيز به هفتههاي آينده بستگي دارد و تكليف ما با اين سريال دو سه قسمت ديگر معلوم ميشود.
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
هاله
پنجشنبه 25 آبان 1385 - 18:35
0 |
|
|
|
به به چه عجب! سري به ما زديد.در روز نوشت هاي قبلي براي شما و قادري كامنت هايي گذاشتم كه اميدوارم روي پنجره نمايان شود.مواظب باشيد كه يك روز مثل اوس جعفرو اوس محمود بينتان شكراب نشود.شايد هم خودم دست به كار شدم و اين كار را كردم!بله مجموعه زير تيغ خوب است تا اين جا.تا ببينيم چه شود.
|
هاله
پنجشنبه 25 آبان 1385 - 19:4
-2 |
|
|
|
زير تيغ
اين كه يك منتقد همان اول كار تكليف خودش و ما را با فيلم يا سريالي مشخص كند خيلي خوب است.در كامنت اول كه گذاشتم گفتم مجموعه خوبي است ولي ايراد هايي هم دارد كه نمي دانم نظر منتقدين چيست؟مثلا احساس ميكنم بازي خيلي رو است و شايد بشود اخرش را از ابتدايش فهميد.مثل فيلم هندي شايد!و حركات معتمد اريا خيلي اغراق اميز است.فضاي كل مجموعه هم زيادي بدوي است.نظر شما چيست ن ح ن عزيز؟
|
حنانه سلطانی
پنجشنبه 25 آبان 1385 - 22:31
4 |
|
|
|
تصویری از گذشته
چند بار خواستم راجع به زیر تیغ بنویسم اما چون فقط چند قسمت گذشته و ارتباطی هم با روزنوشت ها نداشت از خیرش گذشتم. نمی دانم نظرم بعد از تمام شدن سریال همین است یا نه ولی تا اینجایش احساس می کنم زیادی قدیمی است. حالا اگر نخواهیم خیلی راه دور برویم می توان گفت متعلق به نیمه اول دهه هفتاد است. از آدم ها با رفتارها و حرفهایشان تا طرز لباس پوشیدن و مدل خانه ها همه متعلق به آن دوران است. می دانم که می خواهید بگویید سرکارگر کارخانه وضعش از این بهتر نیست و چشمت به آپارتمان های لوکس سریال ها عادت کرده. اما باور کنید سرکارگر کارخانه هم دیگر مثل ده پانزده سال پیش زندگی نمی کند. کافیست از پایین شهر به بالای شهر حرکت کنید و به آدمهایی که در حال گذرند نگاهی بیاندازید فرق چندانی نخواهید دید. صحنه ای را که معتمدآریا در حوض میوه می شوید یادتان می آید آخر در این دوره و زمانه دیگر چه کسی در حوض میوه می شوید. نمی خواهم بگویم وضع پایین شهریها خوب شده. منظورم این است که ظاهرا همه مثل هم شده اند. این روزها ماهواره و لوازم صوتی تصویری و... در خانه های پایین شهر بیشتر پیدا میشود. طرف اگر نان هم برای خوردن نداشته باشد در این زمینه ها کم نمی آورد. اما با همه این حرفها به نظر می رسد که با یک سریال خوب طرفیم که ارزش دنبال کردن را دارد.
|
عليرضا شيرنشان
پنجشنبه 25 آبان 1385 - 23:53
-8 |
|
|
|
به نظر من هنرمند جز كارگردانهايي هست كه عليرغم كار در ژانرهاي مختلف كارهايش از سطح قابل قبولي برخوردار بوده.
|
مصطفی جوادی
جمعه 26 آبان 1385 - 11:28
3 |
|
|
|
همه حالشان خوب است
در آن کارهای قبلی که گفتی ،(آن چند تایی را که من دیدم )هنرمند خیلی هم سیمای یک فیلمساز قدرنادیده را نداشت ولی میشد موقعیت ها و ایده های خوبی را درشان پیدا کرد که هر چند از دست می رفتندولی نشان میداد که او پتانسیل خلق یک اثر خوب را دارد. واما من اعتقاد دارم هنرمند تازه توی تلویزیون بود که کمی خودش پیدا کرد.کاکتوس بستر خوبی بود برای این که بتواند خلاقیت هایش را در تعامل بیشتر با مخاطب به سر انجام برساند.وانصافا کار خوبی هم شد و جای پایش را سفت تر کرد. اما زیر تیغ با یک هنرمند در روزهای اوج شکل گرفته.با کسانی که خیلی هاشان دوباره می خواهند خودی نشان دهند.همانطور که گفتی کسی مثل آتیلا پسیانی در حالی خودش را پیدا کرده که داشت به قهقرا میرفت.معتمد آریا و تهمورث هم اوضاع بهتری نداشتند.به خصوص تهمورث که باید جایگاهش خیلی بالاتر از این که هست می بود. حرفهای بیشتر را بگذاریم تا زمانی که قصه سروشکل خودش را پیدا کند. بگو مرد حسابی وقتی ((دال))نمیدهد چرا اصرار میکنی؟
|
امید غیائی
جمعه 26 آبان 1385 - 13:20
-10 |
|
|
|
هنرمندسریال یا،سریال هنرمند
اینکه بعضی کارگردان های خوب سینما در حال حاضر مشغول کار در سیما هستند اصلاً بد نیست چون که دست کم بعضی آدم ها که اهل سینما رفتن نیستند ، سطح کیفی سلیقه هایشان بعد از دیدن این همه سریال جور و واجور تلویزیون کمی بالا برود وخوب فرق کار خوب و بد را تشخیص بدهند و بعد از دیدن گهگاه یک فیلم در سینما به قول امیر پوریا عزیز "بد ترین سوال تاریخ سینما رو نپرسند که چی میخواست بگه؟" "اولین شب آرامش" و احتمالاً "زیر تیغ" از آن دست سریالها هستند که سلیقه بینندگان تلویزیون را هم حتماً بالا خواهد برد و هم مسئولین سیما را در ساخت سریال جدی تر خواهند کرد.
|
علی طهرانی صفا
جمعه 26 آبان 1385 - 22:53
1 |
|
|
|
بسه دیگه! واسه ما جانماز آب نکش!
1-) قصد کرده بودم چیزی ننویسم، ولی نمی توانم. لااقل برای شما نمی توانم. شما که امیر قادری نیستید. 0) وقتی قسمت سوم «زیر تیغ» به اتمام رسید، با خودم گفتم که روزنوشت بعدی نیما حسنی نسب مشخص شد. مگر می شود یک سینمایی آتیلا پسیانی را با آن شکل و شمایل ببیند و ساکت بنشیند. سکانس انتهایی قسمت سوم را دیوانه وار دوست دارم. رویارویی اوس محمود و اوس جعفر استثنایی بود. به این میگن یک صحنۀ سینمایی. 1) خدمت خانم حنانه سلطانی: اگر حوضی داشتیم، هم رخت توش می شستیم، هم میوه. حیف که نداریم. خیر. همه مثل هم نشده اند. لااقل من مثل شما نیستم. 2) خدمت آقا امید غیاثی: دوست عزیز. «چی می خواست بگه» بهترین سؤال تاریخ سینما برای کسی است که ذره ای برای خودش و وقتش ارزش قائل باشد و بدترین سؤال برای یک الکی خوش بی مصرف (یک انسان پست مدرن به تمام معنا) است. شما که زبانم لال...
|
حميدرضا
شنبه 27 آبان 1385 - 8:43
-9 |
|
|
|
استاندارد
سريال نسبتا خوبي شده وازسريالهاي معمول ايراني يه سروگردن بالاتره .الان براي اظهارنظرزوده ولي قسمت سوم رو كه ديدم يه خورده برام عجيب بودواونم اين بودكه آتيلا پسياني توي قسمتهاي قبلي ميگفت كه باپرستويي 30 ساله كه رفيق جون جوني ان .حالا با يه خورده درددل كردن داداشش يهوازاينروبه اونرو ميشه تهمت دزدي به پرستويي ميزنه !!! عجيبه نه؟
|
حنانه سلطانی
شنبه 27 آبان 1385 - 21:54
-9 |
|
|
|
حوض نیم وجبی و یک دنیا خاطره
آقای علی طهرانی صفا من هم اگر الان وسط حیاطمان حوض بود کلی کیف اش را می کردم. همان ده پانزده سال پیش وسط حیاط خانه پدربزرگم یک حوض نیم وجبی بود. نمی دانید چه حالی باهاش می کردیم و چه قدر خاطره از همین حوض نیم وجبی دارم. من هم عاشق خاطرات گذشته پدربزرگها و مادربزرگهایمان هستم ولی افسوس که نه از آن زندگی آرامش بخش سنتی خبری هست و نه حتی از آن حوض نیم وجبی خانه پدربزرگ.در ضمن ببخشید یک کلمه را جا انداخته بودم. ظاهرا اکثر مردم مثل هم شده اند. با این جمله موافق نیستید؟ راستی سریال کتابفروشی هدهد را دیدید؟ همه آنچه را که تلاش کردم بگویم و نمی دانم توانستم یا نه خانم برومند امشب گفت.
|
سوفیا
شنبه 27 آبان 1385 - 22:28
1 |
|
|
|
آفسایت
سلام.چند روز پیش چیزی دیدم که توجه ام روجلب کرد درباره قاچاق سی دی فیلمهای ایرانی که خوب همه می دونیم، من تاحالا فکر میکردم فقط به دستفروشها مربوط میشه که جاومکان ثابتی ندارند و نمیشه جلوشون رو گرفت اما من با چشم خودم دیدم یک مغازه فتوکپی رو که به درودیوارش کلی آگهی چسبونده بود و روی بعضی هاش نوشته بود سی دی فیلم ازدواج به سبک ایرانی 1000تومان، فیلم کافه ستاره 1000تومان و....جالبتر از همه اون پایین نوشته بود فیلم آفسایت(با ت)1000تومان (بیچاره آقای پناهی)
|
احسان
يکشنبه 28 آبان 1385 - 19:34
-6 |
|
|
|
نابودگر
نیماجان،یه چیزهایی نوشته بودم که یا خودش نابود شده یا نابودش کردن!در کل خیلی این محمدرضا هنرمند را دوست دارم...خداوکیلی هاکس هم توی یک ژانر خاص فیلم نمی ساخت.
|
علی طهرانی صفا
يکشنبه 28 آبان 1385 - 19:53
3 |
|
|
|
آهن ربا
با عرض سلام و ادب و احترام، خدمت خانم حنانه سلطانی. 1) خوشحالم که بالاخره یکی پیدا شد! از اساتید معظم که بازخوردی ندیدیم. چرا که به قول یکی از دوستان بالای منبر تشریف دارند. مایۀ خرسندی است که ظاهراً پا منبری ها فرقکی با بالای منبر دارند. 2) جامعۀ ایران (حالا کل ایران را بی خیال، همین تهران خدا بیامرز خودمان) یک ولایت حداقل دو قطبی است (یادت باشه خیلی دست پایین گرفتم). عده ای همچنان شدیداً پای بند سنت و ارزشهای دینی هستند و گروهی برای مدرنیته و مدرن شدن جان می دهند. این دو رنگ سیاه و سفید جامعۀ ماست. طیف های خاکستری را خودت بساز. 3) سریال « کتاب فروشی هدهد » را به طور کامل ندیدم، چون طاقت نیاوردم. بازی های بد، اجرایی سرد و بی مزه و طرح مسائل غیر قابل باور. یک فوق لیسانس ارتباطات کتاب فروش است. این آدم صد در صد مشکل دارد. مشکل مغزی البته. بگذریم از این که تعریف شعر سپید را هم بلد نیست. شعری موزون و بدون قافیه! 4) یک سینه سخن دارم، ولی می ترسم از گفتن اش. شاید درست مثل سایر دوستان.
|
امید غیائی
يکشنبه 28 آبان 1385 - 22:38
14 |
|
|
|
جا نماز آب کشدن بهتر است یا خود را از بقیه..... ؟؟؟؟؟
حضرت مستطاب علی آقا طهرونی با صفا : من با تمام وجود از اینکه مطلب مرا خوانده و زحمت این را کشیدید که نظرت را با من در میان بگذاری احساس خوشحالی میکنم چون مطالبت را قبلاً خوانده و به بعضی از آنها احسنت گفته ام.اما فقط جهت روشن شدن منظورم نه خدای نا خواسته و زبانم لال!!!!!محض جواب نقد شمارا دادن عرض میکنم اگر ذره ای تامل در خواندن مطلب به خرج میدادید متوجه روی صحبت من با آدمهایی که گهگاه به سینما میروند میشدید و مطمئناً میدانید یک عاشق سینما با این آدمها کلی فرق دارد و همان گهگاهی ها ممکن است بعد از دیدن فیلمی از استاد مسلم شکاکیت تاریخ سینما "اینگمار برگمان"فقید باز هم بد تر از آن سئوال را پرسیده بگویند:ما رو گرفتی!!! که چی؟ چی میخواست بگه؟؟؟؟؟؟؟
|
امید غیائی
يکشنبه 28 آبان 1385 - 23:53
9 |
|
|
|
این مرد حرف میزند(میخواهد که بزند)
اول بگم تعجب نکنید خیلی هم گیج نیستم حرف هام یادم بره دو باره بخوام بنویسم. عاشق حوض و خونه مادربزرگ پدربزرگ هم هستم ولی خیلی وقته عطرش یادم رفته، کتابفروشی هدهد محله مان را هم کردن چلوکبابی در طبقه اول و fastfood ذر طبقه دوم،کسی هم نیست با هاش از عشقم، فییییییلم حرف بزنم.بعد از نوشتن مطلب قبلی رفتم یه سر به روزنوشتها ی امیر قادری عزیز زدم،دیدم چه خبره اون جا یه پشنهاد خیلی عالی خوندم که اینجا نقلش میکنم البته با تکمیلیه خودم:بیاید یه گروه راه بندازیم که بتونیم با هم در مورد فیلمها صحبت کنیم،آفا نیما نظر بده ،ما بگیم،همه بگن. بیاین رو راست باشیم اهالی این سایت با بقیه فرق میکنن،هم نویسندههای اصلی وهم ما نظر دهنده ها. سوفیا خانم من عاشق فیلمهایی هستم که ارزش دیدن داشته باشن. خوشحال میشم تو این روزنوشت که نمیدونم چرا ولی زودتر از روزنوشت امیرخان بهش سر میزنم مطلبی رو از یه فیلم خوب گمنام بخونم.در ضمن ادرس پست الکترونیک خودم رو هم میذارم.messenger id رو هم گذاشتم آقا نیما نظر شما چیه با یه گروه منتقدین آماتور؟؟؟؟؟؟ اجازه هست؟؟؟؟ بنده وکیلم؟؟؟؟ بیاین با add کردن همدیگه اولین قدم رو در راه اندازی این گروه برداریم messenger id: natural_born_killer_55 omid_ghiyaei@yahoo.com
|
حميد قدرتي
دوشنبه 29 آبان 1385 - 13:3
-3 |
|
|
|
زيرتيغِ زيرتيغ
3 قسمت از اين سريال پخش شده و به قول دوستان با اين 3 قسمت نمي توان نظر خاصي داد . در اين 3 قسمت چند مطلب است كه برجسته است و اميدوارم اين برجستگي ها ادامه داشته باشد . مطلب اول روايت فيلم است . چند سالي است كه فقط سريالهاي آپارتماني مي بينيم . اين نوع روايت ها كه ادم را ياد دهه 70 مي اندازد ، فيلمهايي كه خانواده را دور هم جمع مي كرد و اين سه قسمت همين كار را كرده است تيتراژ شروع فيلم ، موسيقي متن با تكنوازي تار و سه تار . دايي كه حكم ريش سفيد را دارد و شخصيتهاي فيلم كه همه سبيل دارند حتي رئيس شركت نمادي از مردي و مردانگي و نشان فرهنگ آنهاست . بحث فيلم هم بحث هميشه جذاب دوستي و رفاقت ، مرد و نامرد و خنجر نارفيق كه هميشه از پشت به پهلو مي خورد . همه اينها بعلاوه انسانهايي كه با سيلي صورت خودرا سرخ ميكنند كه گويي بدبختي و بيچارگي مختص آنها بوده و بس . محله هاي خراسون واتابك و چاله ميدون و بازار كه گويي هر چي آدم با مرام تو اين محله ها جمع شده اند و هنوز گرماي نفس طيب حاج رضايي تو اين محله هاست . تصاوير بي روح و سرد بعلاوه فصل سرما كه دماغ اوس جعفر رو براي هميشه قرمز كرده آدم را به ياد شعري مي اندازد اگر دست محبت سوي كس يازي به اكراه آورد بيرون ... يا ...نفس كز گرمگاه سينه ات آيد برون ابري شود تاريك چو ديوار ايستد در پيش چشمانت نفس كين است چه داري چشم زدوستان دور يا نزديك ... نيز همين مطلب را القا مي كند . حالا به همه اينها بازيهاي خوب اوس جعفر و اوس محمود و اوس قدرت يا پرستويي ، پسياني ، تهمورث كه در كنار آنها معتمد آريا ايستاده . زني كه شمايل كامل ايثار و فداكاري كه اصلاً به چشم نمي آيد. با آب كشيدن ميوه ها در فصل سرما كه تمام وجودش را مي لرزاند اما او به سختي مي لرزد و آب مي كشد . بازي اين 4 تا بر خلاف نظر بعضي از دوستان اصلاً توي چشم نمي زند همه اينا را اضافه كنيد فيلم . فقط مي ماند همان سيستم صوتي كه آن دوست عزيز گفت و واقعاً جايش خالي است . واقعاً چهارشنبه ها هنرمند گردن ما را مي گذارد زير تيغ كه بايد اين فيلم را نگاه كنيد . اميدوارم هنرمند با هنرمندي خاص خودش توانسته باشد همينطور قسمتهاي ديگر را تمام كند . چقدر خوب شده كه بعضي كارگردانها آمده اند به تلوزيون ، فيلمهاي زير تيغ ، كتابفروشي هدهد ، بدنيا بگوئيد بايستد سريالهاي خوبي است كه تازه اين اول كار است تازه منتظر مجموعه شهريار از كمال تبريزي و حلقه سبز ابراهيم حاتمي كيا و كلاه پهلوي ها كه تا آنجا كه ميدانم( سريالي )است از سيد ضياء الدين دري كه با كيف انگليسي كولاك كرد هم هستيم . بعلاوه حسن فتحي كه كارش ارديبهشت قرار است پخش شود . مي گويند استاد مهرجويي هم قرار است يك سريال بسازد البته بعد از اكران سنتوري .
|
farshid
دوشنبه 29 آبان 1385 - 17:16
-12 |
|
|
|
safarname
safarnameye shiraz faramosh nashe
|
علی طهرانی صفا
دوشنبه 29 آبان 1385 - 20:36
9 |
|
|
|
حتماً بخوان
امید جان سلام. 1) من کی باشم که بخواهم خود را از بقیه جدا کنم. تافتۀ جدا بافته، ارزانی همان کسانی که خود را در جرگۀ خواص می بینند و ملت مظلوم را در زمرۀ عوام. 2) منظورت را درست فهمیدم. همان بار اول. به جا هم نوشتم. همان بار اول. فیلم های برگمان را تا الان ندیدم. اما دوست دارم ببینم و شاید در این مورد تو بتوانی کمکم کنی. نظرات در مورد او ظاهراً متفاوت است. عده ای (مثل شما) شدیداً طرفدار و گروهی تمام و کمال مخالف. شاید حق با آنهایی باشد که دیدند و گفتند چی می خواست بگه؟ 3) بهترین فیلم دنیا فیلمی است که همه را مجذوب خود کند که ظاهراً تا الان ساخته نشده. داشتن مخاطب شرط لازم برای یک فیلم خوب است. سینما مخاطب می خواهد. این چیزهایی است که از مسعود فراستی یاد گرفته ام و بعد از او از آوینی. از لحاظ زمانی عرض می کنم. وگرنه آوینی در نظر من بهترین منتقد سینماست. 4) من وقت chat ندارم. ولی آدرس ایمیلم را برای شما و دوستان می گذارم: atehranisafa@gmail.com
|
هاله
سهشنبه 30 آبان 1385 - 1:26
5 |
|
|
|
انتقاد
اقاي طهراني صفا احتمالا شما اين كامنت را براي سريال نرگس نوشته بوديد و اشتباهي براي زير تيغ ان را on line كرديد.چون اين خصوصياتي كه گفتيد به درد سريال نرگس مي خوره!بازي هاي بد اجراي سرد وطرح مسايل غير قابل باور؟؟!!به هر هال نظر است ديگر كاري اش نمي شودكرد!
|
هاله
سهشنبه 30 آبان 1385 - 1:33
4 |
|
|
|
پوزش
دوستان نكته اي را بايد به عرض برسانم.در كامنتي كه براي قادري گذاشته بودم(الهي مستند ات بسوزه... )به جاي هاله كه اينجانب هستم به اشتباه نوشته بودم هما! خانم هما عذر ميخواهم.در ضمن اقاي غياثي من هم مثل شما هستم!هميشه اول به روزنوشت هاي ن ح ن عزيز سر ميزنم!
|
سحر همائي
سهشنبه 30 آبان 1385 - 9:40
15 |
|
|
|
اين سريال زير تيغ را نديده ام و خوشحالم كه با اين ديد خوب دارم ميروم سراغش.چون همه دوستان سينماييم دارند درباره اش نظر ميدهند (اغلب هم نظرات خوب).ان شا ا....كه نااميد نمي شوم. در ضمن آقاي حسنس نسب اميدوام شيراز بهتان خوش گذشته باشد.
|
علی طهرانی صفا
سهشنبه 30 آبان 1385 - 19:52
-20 |
|
|
|
انتقاد از انتقاد
خیر. برای سریال « کتاب فروشی هدهد » نوشته بودم.
|
پروانه
سهشنبه 24 بهمن 1385 - 10:6
33 |
|
|
|
زير تيغ
من تا به حال فيلمي كه اين قدر بتواند خوب حقيقي و زنده بازي شود نديده بودم. دست مريزاد به بازي تك تك بازيگرها
|
يحيي
چهارشنبه 25 بهمن 1385 - 13:53
-6 |
|
|
|
درباره سريال زير تيغ
سريال بسيار خوب و جذابي است
|
افشین
دوشنبه 7 اسفند 1385 - 18:30
-2 |
|
|
|
در مورد سریال زیر تیغ
فیلم بسیار جذاب و امروزی است و در تمام عرصه هنر می تواند الگوی بسیار خوبی برای انسانهای اموزی باشد و موسیقی بسیار زیبا و منحصر به فردی دارد
|
مرجان
چهارشنبه 9 اسفند 1385 - 13:28
3 |
|
|
|
سریال زیر تیغ
سریال خیلی خیلی خ_____وبی است
|
ساره
پنجشنبه 16 فروردين 1386 - 7:5
-7 |
|
|
|
سریال کتاب فروشی هدهد
از خانم برومند بعیده واقعا...آخه را از بازیگرهای به این ناواردی استفاده کرد ؟منظورم خواهرزاده های کیوانن مخصوصاپوپک که بیننده روخسته میکردبااون حرکات و صدا...
|
محمود مظاهری لقب
چهارشنبه 21 آذر 1386 - 16:42
4 |
|
|
|
سریال بسیار بسیار بسیار ...خوبی بود من ان را ضبط کردم و چند وقت یکبار نکاه میکنم .خیلی عالی بود ممنون ممنون ممنون
|
محمد ایرانی
چهارشنبه 20 شهريور 1387 - 12:9
21 |
|
|
|
فیلم خیلی خوبی بود
|
MaverickKK
جمعه 29 شهريور 1387 - 16:20
10 |
|
|
|
Yahooooo
|