سه شنبه 23 بهمن - روز دهم جشنواره:
اين بهترينهاي بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر من است. شما هم دست به کار شوید. همه من و هم باقی بچههای کافه میخواهند نظرتان را درباره فیلمهایی که در جشنواره فجر دیدهاید بخوانند. چند تا از رفقا که نوشتهاند. زود باشید که میخواهیم از حال و هوای جشنواره بیاییم بیرون دیگر.
بهترين فيلم: 1- درباره الي، 2- عيار 14 و 3- اشكان انگشتر متبرك و چند داستان ديگر. و بعد: بیپولی، هر شب تنهايي، پستچي سه بار در نميزند.
بهترين كارگردان: 1- اصغر فرهادي براي درباره الي، 2- پرويز شهبازي براي عيار 14 و 3- شهرام مكري براي اشكان, انگشتر متبرك و چند داستان ديگر. و بعد حسن فتحي براي پستچي سه بار در نميزند و رسول صدرعاملي براي هر شب تنهايي. حمید نعمتا... برای بیپولی.
بهترين نويسنده فيلمنامه: 1- اصغر فرهادي براي درباره الي، 2- پرويز شهبازي براي عيار 14، و 3- شهرام مكري براي اشكان، انگشتر...
بهترين بازيگر نقش اول مرد: محمدرضا فروتن براي عيار 14، و بعد: پرويز پرستويي: بيست. (كمبود اصلي ما همين بخش است و نه حتي بهترين بازيگر مرد نقش دوم)
بهترين بازيگر نقش اول زن: ليلا حاتمي در بیپولی و هر شب تنهايي و بعد: باران كوثري براي پستچي سه بار...
بهترين بازيگر نقش دوم مرد: تا دلتان بخواهد. دستمان پر است: ماني حقيقي، شهاب حسيني، پيمان معادي و صابر ابر براي درباره الي، كامبيز ديرباز و پوريا پورسرخ براي عيار 14، عليرضا خمسه براي بيست و گروه بازيگران اشكان، انگشتر متبرك و... و گروه بازیگران بیپولی.
بهترين بازيگر نقش دوم زن: پانتهآ بهرام براي پستچي...، طناز طباطبايي براي صداها و مريلا زارعي، ترانه عليدوستي و رعنا آزاديور براي درباره الي.
بهترين مدير فيلمبرداري: 1- فرج حيدري براي هر شب تنهايي، 2- مرتضي پورصمدي براي شبانه روز، 3- حسين جعفريان براي درباره الي و: امير كريمي براي پستچي...
بهترين موسيقي: سهراب پورناظری برای بیپولی، فردين خلعتبري براي پستچي... و امير علي واجد سميعي براي بيست.
بهترين تدوين: هايده صفيياري براي درباره الي و حسن حسندوست براي پستچي... (منهاي بيست دقيقه آخر)
بهترين صدا: 1- پستچي...، 2- درباره الي
بهترين طراح صحنه و لباس: آيدين ظريف (صحنه) و شيده محمود زاده(لباس) براي شبانه روز. اصغر فرهادي براي درباره الي.
از ميان فيلمهاي مطرح، نمايش ترديد و پوسته را تا به اين جا از دست دادهام، ضمن اين كه بازيگر نقش كودك فيلم ابراهيم فروزش تعريف زياد شنيدهام.
...و جمعبندی من از جشنواره 27 هم از این قرار است:
این یکی از بهترین دورههای جشنواره فیلم فجر بود که تجربه کردیم. هم بدترین فیلمهایی را که از سینمای ایران انتظار داشتیم، میشد در میان آثار نمایش داده شده پیدا کرد و هم بهترینها را. این یعنی که با ویترین واقعی و متعادلی از کل سینمای ایران رو به رو بودیم. برنامهریزی جشنواره از همیشه بهتر بود و فیلمهایی که برای شرکت در جشنواره اعلام شده بودند؛ به موقع رسیدند. دیروز هم که سری به صفهای جشنواره در مناطق مختلف شهر زدم، به نظرم رسید که علاقهمندان سینما، اغلب توانسته بودند فیلمهایی که انتظار تماشای آنها میکشیدند، به طریقی ببینند. گستره جغرافیایی سالنهای سینما خوب بود و جا به جایی در برنامه کمتر پیش آمد. سالن رسانههای گروهی هم مدیریت خوبی داشت و فضای خوب و مناسبی را تجربه کردیم. یکی دو تا مشکل البته وجود داشت؛ از جمله مشکلاتی در واگذاری اینترنت و استفاده از کامپیوترهای مختلف در سالن. اما در مقابل امتیازات مختلف مجموعه در برگزاری مراسم، میشود این قبیل اشتباهات را نادیده گرفت. (انشاءا... دفعه بعد این یکی هم حل میشود) هر چند که با توجه به مشکلات ما برای پوشش اخبار جشنواره از طریق سایت «سینمای ما» کلی از این بابت بدبختی کشیدیم. (و این که در همین روزهای جشنواره بازدید روزانهمان به مرز 600 هزار رسید، نشان از تاثیرگذاری جشنواره فیلم فجر به عنوان بزرگترین رویداد فرهنگی کشور دارد.)
کاش ملک سلیمان و پاداش هم میرسیدند که ویترین سینمای ما کامل باشد. با این وجود برگزار کنندگان جشنواره به قولشان عمل کردند و هیچ فیلمی از فهرست نمایش بیرون نماند. طوفان درباره الی که همه ما را با خودش برد و عیار 14، گام بعدی فیلمسازی بود که پس از نفس عمیق، منتظر حرکت بعدیاش لحظه شماری میکردیم. حمید نعمتا... هم بعد از بوتیک، با ساختن بیپولی نشان داد که حالا هدفهای بزرگتری دارد و روی طیف عظیمتری از مخاطبان سرمایهگذاری کرده. حسن فتحی و شهرام مکری هم تازهواردهای مبارک این سینما بودند. امسال بازیگر مرد خوب، زیاد داشتیم. (حیف که همچنان اغلب در نقشهای مکمل میدرخشیدند و محمدرضا فروتن کم کم دارد به معدود گزینههای قابل اتکای فیلمسازها برای بازی در نقش اول تبدیل میشود). و لیلا حاتمی دو بازی فراتر از استانداردهای سینمای ایران اجرا کرد. لکه سیاه جشنواره امسال، همچنان استفاده تعدادی از سازندگان و تهیه کنندگان فیلمها از الفاظی همچون معناگرا و سینمای مدرن و فیلمهای متفاوت از این قبیل برای پوشاندن کمبودها و ناتوانیهایشان بود. شاید به همین خاطر این قدر از تماشای درباره الی و همچنین اشکان، انگشتر متبرک و داستانهای دیگر دستپاچه شدیم. آنها نمونههای خوبی بودند در برابر سازندگان فیلمهایی که «هیچی» را میخواستند عوض ابهام مدرن به ما قالب کنند.
دیگر این که فضای موجود در مطبوعات در ایام جشنواره، شور و حالی داشت. فیلم بیضایی، چه از آن خوشمان بیاید چه نه، بحثهای فراوانی را بین دو نسل و دو نگاه و دو جور طرز تفکر از منتقدان و نویسندگان ایجاد کرد؛ و این خوب بود. به خصوص به این دلیل که به دلیل نور افتادن به این تاریکیها و ابهامات، نکتههای فراوانی برای خوانندگان همه این مطالب روشن شد. از طرف دیگر با به راه افتادن این بحثها و شکل گرفتن کنشها و واکنشها، همکاران منتقد تشویق شدند به نوشتن و تاثیر گرفتن و گذاشتن. دو ویژهنامه اصلی و برگزیده این روزها؛ یعنی همین هشت صفحه فرهنگ آشتی به کوشش بابک غفوریآذر و مهدی طاهباز و همچنین ویژهنامه خبر که حمیدرضا ابک و حسین معززینیا منتشرش میکردند و به خاطر توزیع مناسب در سالن رسانههای گروهی و سینماهای گوناگون جشنواره در سطح شهر، تاثیرشان را گذاشتند. و بالاخره برنامه سینما صدای فرزاد حسنی از رادیو گفتگو که فضای بحث جذابی را در حوزه سینما فراهم میکرد که نمونهاش را شاید فقط در برنامه ورزشی 90 در میان برنامههای صدا و سیما بتوان یافت.
میماند نکته آخر. این که برنامهریزان و مسئولان جشنواره، با وجود کارنامه کاری خوبشان در این دوره، به نظرم زیادی نگران به هم ریختن اوضاع بودند. و این تنش و نگرانی گاهی به بقیه حضار در سالن به خصوص در جلسههای مطبوعاتی بعد از فیلمها منتقل میشد. به نظرم امکان ایجاد مقداری مانور فردی برای آدمهای با استعداد، در دل سیستمهای منظم همه گیر، جواب میدهد. حالا که داریم برنامهریزی را یاد میگیریم، از آن ور بام نیفتیم... خلاصه ممنون. خسته شدیم، خسته نباشید. اما خب، خوش گذشت.
شنبه - 19 بهمن - روز نهم جشنواره:
همین الان تمام شده و باید دربارهاش خیلی بیشتر از اینها فکر کنیم و خیلی بیشتر از اینها بنویسیم. فعلا فقط این را داشته باشید که درباره الی، به کارگردانی آقای اصغر فرهادی را باید در مقیاس بهترینهای تاریخ سینمای ایران و بهترینهای سال 2008 میلادی (و نه فقط در حوزه سینمای ایران) سنجید. بزرگ فیلمی است حیرتانگیز. تعریفی که ما از سینمای مدرن و متفاوت داریم. همان فیلمی که میشود آن ابهام بزرگ عزیز را دروناش کشف کرد، اما نمیتوان به کف آورد... و واقعا نمیدانم چرا در این «لحظه» باید این سلف پرتره رامبراند را به جای عکس فیلم انتخاب کنم.
جمعه - 18 بهمن - روز هشتم جشنواره -2:
«شبانه روز» فیلم مرکزی جشنواره امسال است
تئوری تازه درباره سینمای ایران: مواجهه با «هیچی»
یکی به داد ما برسد. «شبانه روز» را دیدهام و خیلی حرفها داریم. چند وقت پیش امیدوارترین آدمها بودیم و حالا که چند روز از جشنواره گذشته، انگار «دیوار هر چی مستراحاس، روی سرمون خراب شده.» اتفاقا این هیچ ربطی به برنامهریزی و سازماندهی جشنواره ندارد. برگزاری ضعیف مراسم افتتاحیه را اگر کنار بگذاریم، بیست و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر، یکی از با برنامهترین دورههای این جشنواره بوده است. مشکل اما از خود فیلمهاست که انگار دیگر «وجود» داخلی و خارجی ندارند. افسرده و نگران در سالن سینما فلسطین ایستادهایم و مدام داریم با جماعت حاضر در سینما سلام و احوالپرسی میکنیم. طبعا مشکل ما فقط این نیست که فیلمها بدند. از این قبیل تجربهها زیاد داریم. مشکل اصلی این جاست که دیگر از بد و خوب فیلمها گذشته. که دیگر نمیدانیم باید درباره چی بنویسیم. باید روی پرده اتفاقی بیفتد که ما چه به عنوان تماشاگر و چه به عنوان منتقد، واکنشی نشان دهیم. اما امیدهایمان یکی پس از دیگری دارند نقش بر آب میشوند. ملودراممان میشود «امشب شب مهتابه» که فکر نمیکنم بتواند، و اصلا بخواهد، سادهپسندترین تماشاگر غیر حرفهای را ذرهای سر احساس بیاورد. نمونه بسیار خوبی برای این که بدانید اتفاقا فیلمفارسی خوب ساختن، چه قدر کار سختی است. (اگر اصلا به چنین اصطلاحی قائل باشیم.) این فیلم را بردارید و بگذارید در کنار هر کدام از فیلمهای بازاری سینمای قبل از انقلاب و مقایسهاش کنید. شخصیت مرد داستان حتی حاضر نیست برای تاثیر گذاشتن روی بیننده، گوشه چشماش را خم کند. به هنرمندهایی احتیاج داریم که زحمت بکشند، تکنیسینهای خوبی باشند، مردمشان را دوست بدارند و صاحب این شجاعت باشند که ذرهای از احساس و تجربههای شخصیشان را با تماشاگرشان در میان بگذارند. از این طریق شاید بشود به سینمای متفاوت و مستقل و تجربی و معناگرا و فرهنگی هم رسید. (اینها اسمهایی است که در این جشنواره، هر کس فیلم بیفایده و پا درهوا میسازد، روی محصولاش میگذارد. درسمان را حفظ شدهایم). اما در شرایط فعلی ملودرامهایمان تاثیرگذار نیست، فیلمهای عرفانیمان خندهدار است، تجربیها آماتوری میزنند و فیلمهای داستان محور، هیچ شخصیت و هویتی ندارند.
درست به همین خاطر است که به نظرم میشود فیلم «شبانه روز» را محصول نمونهای جشنواره امسال در نظر گرفت. فیلمی که «هیچ» را با بستهبندی شکیلی عرضه میکند. البته باز جای شکرش باقی است. همین که ویترین چشمنواز است. که نمای درشت چهره هنرپیشهها خوب است. که جلوههای تصویری فیلم در مواردی دلچسب هستند. که طراحی صحنه و لباساش شیک و جذاب است. اما حیرت میکنید از این که این تعداد بازیگر حاضر شدهاند در این تجربه مطلق هیچی، حضور پیدا کنند. این «تنهایی بشر مدرن» را اگر کنار بگذاریم، فیلم بر پایه هیچ مطلق بنا شده. آدمها نه ربطی به هم دارند و نه به دوره و زمانهای که در آن زندگی میکنند، بعضی از میزانسنها بیفایده و آماتوریاند. (این که یک بازیگر داخل کادر باشد و بعدش بدود و برود و چند قدم آن طرفتر دوباره توی کادر بایستد مثلا) چه رابطهای بین این شخصیتها وجود دارد. از کجا آمدهاند و میخواهند کجا بروند. تو رو خدا پای ساختار مدرن را وسط نکشید که خوباش را دیدهایم. که میدانیم آن هیچ هنرمندانه که در «آخرین روزها»ی گاس ونسنت و «ماجرا»ی آنتونیونی و «مککیب و خانم میلر» رابرت آلتمن گیر میآید، چه قدر با این «هیچی» فاصله دارد. کارشناسان امنیت روانی مملکت باید بنشینند و سر این بحث کنند که چرا در آثار هنری این روزهای ما، این قدر «ایده» وجود دارد و نه «اجرا». که توانایی به ثمر رساندن و به فعلیت درآوردن هیچ ایدهای را نداریم. مثلا ایده حضور شخصیت مرکزی مردی که به صداها گوش میدهد را در مکالمه کوپولا و قرمز کیشلوفسکی و انفجار دیپالما، با میکائیل شهرستانی «صداها»ی فرزاد موتمن مقایسه کنید. سه تای اولی اجرای ایدهای است که در این آخری فقط هست. نه این که انتظار داشته باشیم فرزاد موتمن؛ کوپولا و کیشلوفسکی و دیپالما باشد. ولی گفتم که. این روزها موقع تماشای فیلمهایی مثل «امشب شب مهتابه» و «شبانهروز»، داریم با «هیچی» دست و پنجه نرم میکنیم. و کارشناسهای ما که این روزها بیش از هر زمان دیگری عاشق ایدهها میشوند، چون چیز دیگری در برابر چشم و دستشان ندارند. تازه مثال من در مورد فیلم «صداها»، مقایسهای بود میان آثاری که شخصیت اصلیشان مرد منفعلای است که تحت تاثیر امواج خارج از محدوده تحت کنترلاش قرار میگیرد. اگر بخواهیم دنبال «قهرمان» بگردیم و شخصیتهایی که قرار است پایشان روی زمین محکم باشد و ما تماشاگرها را وارد تجربه تازهای کنند، که اصلا به زمین گرم میخوریم. شکست مطلق. به این ترتیب فقط شخصیت منصور (کامبیز دیرباز) در «عیار 14» را داریم که در اندک زمانی که در اختیار دارد، تنها میتواند بطری نوشیدنیاش را بچلاند و نام شخصیت مقابلاش را تغییر دهد: «حسام. همون حسام راحتترم.». در چنین شرایطی کم کم نفرت بهرام بیضایی از تمام خلایق به جز خودش و دور و بریهایش، به عنوان یک واکنش صادقانه انسانی، ارزش پیدا میکند. هر چه نباشد، «فحش خوردن» از «هیچ دیدن» بهتر است. ماجرا وقتی وحشتناکتر میشود که یادمان بیاید سید جمال ساداتیان، تهیه کننده این «هیچی» شبانه روز، پیش از این فیلمهایی مثل «به رنگ ارغوان» و «چهارشنبه سوری» تهیه کرده است. دیشب وقت گفتگو با پرویز شهبازی، دست کردم و این دی وی دی «حادثه جویان» روبر انریکو را گذاشتم توی دستگاه که همین جور برای خودش پخش شود، و رسیدم به آن نمای درشت جووانا شیمکاس که در مرکز ماشینهای اسقاطی، به برخورد دو ماشین اوراق نگاه میکند که با جرثقیلی محکم به هم کوبیده میشوند. وای خدا... بعد ما بلند شدهایم آمدهایم جشنواره فجر و عوض آن وجود بزرگ در پس هیچ، «هیچی مطلق» نگاه میکنیم.
جمعه - 18 بهمن - روز هشتم جشنواره -1:
این یکی از ستونهایی است که بیشتر از بقیه دوستاش دارم + یک گفتگو با پرویز شهبازی که همین پریشب انجام شده:
این تنها گفتوگوی جشنوارهای من است. نفس عمیق فیلم محبوبم بود و انتظار داشتم عیار 14 هم فیلم خوبی از آب درآید. پرویز شهبازی اما پیشنهاد کرد گفتوگو را بگذاریم برای بعد از نمایش فیلم در سالن رسانههای گروهی جشنواره، تا هم فیلم را به بهترین شکل روی پرده و با جمعیت ببینیم و هم لحن گفتوگو در ویژهنامه جشنوارهتر و تازه باشد، ضمن اینکه برای انجام چنین گفتوگویی اول باید سر فیلم به توافق میرسیدیم. پس نیمهشب جمعه 18 بهمن سری به من زد و این گفتوگو تا خود صبح طول کشید.
شهبازی:فکر میکنی به جایی برسیم؟
قادری: اینش زیاد مهم نیست. نگرانی اصلی من این بود که شش سال انتظار بعد از «نفس عمیق»، با این فیلمت دود بشود و برود هوا. به نظرم نگرانی خودت هم همین بود که فاصله بین دو فیلمت اینقدر طول کشید.
شهبازی: نگران اگه نبودم که همون دو سه ماه اول بعد از اون فیلم دودش میکردم. کم پیشنهاد نداشتم. یک سالی رو «نفس عمیق» خوابیدم. بعد کمکم چرا فیلم نمیسازیها شروع شد و نگران شدم. چند تایی ایده داشتم که متاسفانه دیگران خیلی دوست داشتن.
قادری: یعنی چی؟
شهبازی: خب وقتی یه ایدهای همهپسند بشه، کار خاصی از آب درنمیآد. دلم میخواد اون ایده مخالف پیدا کنه و فکر کنن چیز معمولی میشه. یادمه به من میگفتن «نفس عمیق» رو نمیخواد بسازی چون هیچی نداره. تماشاگر چی نگا کنه؟
قادری: اول قصه «عیار 14 چی»؟ بازم از این حرفها بود؟
شهبازی: اگه نبود دست بهش نمیزدم. فیلمنامه رو نمیگمها. دارم اون دو سه خطی رو که اول واسه کسی تعریف میکنی میگم. توی هالیوود مثلی هست که میگن فرض کن وارد آسانسور میشی و میبینی رئیس فلان کمپانی بزرگ فیلمسازی هم توی آسانسوره. اون قراره طبقه ده پیاده بشه و تو فرصت داری توی این فاصله ایدهات رو واسش تعریف کنی و ایدهات اون رو متقاعد کنه که یه قرار بیستدقیقهای تو دفترش باهات بذاره. اون رو دارم میگم.
قادری: و حالا اون ایده دوخطی اولیه «عیار 14» چی بود؟
شهبازی: توی یه شهر کوچیک یه طلا فروش چند سال پیش یه دزد رو تحویل پلیس داده حالا یارو برگشته. میگفتن اینکه دهبار ساخته شده. گفتم پس منم واسه یازدهمینبار میسازمش.
قادری: خب این وسط چیاش برای تو جالب بود؟
شهبازی: اینکه میخواستم فیلمی بسازم که قوتش رو از جایی عاریه نگیره. ارزش عارضی نداشته باشه. سیاسی یا اجتماعی از نوع ژورنالیستیاش یا هر چیز دیگهای.
قادری: یعنی از خود سینما؟
شهبازی: خب گاهی دیدی که بعضی فیلمها ارزشهاشون رو از جای دیگهای میگیرن. حتی تا حدودی «نفس عمیق».
قادری: دیگه به نفس عمیق بد نگو. چیزی در این باره شنیدی؟
شهبازی: میدونی برای جایزه فیپرشی (کنفدراسیون منتقدان بینالمللی) به نفس عمیق چه دلیلی آوردن؟ طلایهدار موج نو سینمای ایران و بعد به خاطر رساندن صدای جوانان در یک جامعه محافظهکار. حالا اگه جامعه محافظهکار نبود تکلیف چی بود؟
قادری: دقیقا. چون برای من نفس عمیق فیلم خوبیه به خاطر سکانس چادر ماشین کنار زدنش، یا به خاطر صدای در ماشین پراید توی خیابون خلوت و ساکت، یا وقتی به موقع تغییر زاویه دید میدهی و سکانس انتظار آیدا سر چهار راه رو از زاویه دید اون میبینیم و نه پسره.
شهبازی: من از اون جمله آخر فیپرشی دلخورم.
قادری: به خاطر همینه که فیلمات رو اینقدر دوست داریم. اغلب فیلمسازای همنسلت، انگار قبل از اینکه سینما براشون مهم باشه، سراغ جذابیتهای دیگهای رفتن. و حالا که میبینم باز توی عیار 14 این خود سینماست که در درجه اول اهمیت قرار داره، خب خیلی خوشحال میشم. حالا از اون جا که تو هم فیلمنامه مینویسی، هم کارگردانی میکنی و هم تدوین، کدوم بخش کار بیشتر سرذوق میآردت؟
شهبازی: موقع تدوین بیشتر خوش میگذره. چون اتفاق جبرانناپذیری نمیافته. البته اون چیزی که منو سرذوق میآره اجرای ایده است. اما وقتی ایدهای برای اجرا دارم دست و پام برای اجراش به لرزه در میآد. همش نگرانم اتفاقی بیفته و نشه اجراش کرد. میدونی چی میگم؟ وقتی فیلمبرداریاش تموم میشه باورم نمیشه. چندبار پلانهارو تو ذهنم به هم میچسبونم و میگم خیله خب آقا بریم. ولی نوشتن نه. خیلی عذابآوره.
قادری: اجرای کدوم صحنه از عیار 14 برات چالش بیشتری داشت؟ نگران بودی خوب از کار درنیاد؟
شهبازی: الان صحنه خاصی یادم نمیآد. ولی توی طلافروشی ممکن بود زاویهها تکراری بشه.
قادری: آخه توی عیار 14 هم مثل نفس عمیق، ریزه کاریه اجرایی زیاد داریم. مثلا اون در قرمز نوشابه روی کاپوت ماشین. وقتی کامران و منصور رفتن بیرون شهر و کامران داره به گربه غذا میده. یا توی همین عیار 14، صحنهای که فروتن، با پلاستیک النگو رو دست زنه میکنه.
شهبازی: اون صحنه کفاشی رو هم آتیش و پای لخت منصور بامزه کرد.
قادری: یا رو به رو شدن فروتن با اون بابای قلیون به دست توی پلهها، و وقتی دیرباز قوطی خالی قطره چشمش رو میندازه آشغالدون ته اتاق و صداش از خارج کادر میآد. مثل سکهای که دین مارتین توی ریو براوو میاندازه تو تفدون...
شهبازی: ...یا اون سیگار پیچیدنه احسان، که نمیتونه و توی ریو براوو این هم بود...
قادری: مطمئنی این بود؟
شهبازی: نمیدونم چرا فکر کردم هست؟ نیست؟
قادری: اینو دیگه یادم نمیآد. ولی فیلمت وسترن زیاد داره. اصلا خط اصلی داستانش که خود ماجرای نیمروزه.
شهبازی: خب میدونی که ماجرای نیمروز رو کارل فورمن از داستان کوتاه ستاره حلبی جان کانینگهام اقتباس کرده که واکنشی به دوره مک کارتیسم بود. و اشاره به مسئولیت اجتماع و نهادهای مدنی در قبال فرد داشت. در عیار14 علاوه بر اون، مسئولیت متقابل فرد در قبال اجتماع و نهادهای مدنی هم میتونه مطرح باشه. که باعث تغییر مسیر داستان شده.
قادری: همون تغییر زاویه روایت به سمت دزد قصه، که این تمهید رو خیلی دوستش دارم.
شهبازی: در ماجرای نیمروز این فقط نهادهای مدنی و اجتماع و مردم هستن که وظایفشون رو در قبال فرد به درستی انجام نمیدن. کار نمیکنن.
قادری: درست به همین دلیله که فکر میکنم امروز به فیلمیمثل عیار 14 نیاز داریم. این فیلمیه که آدماش اول باید تکلیفشون رو با خودشون روشن کنن تا اینکه بخوان همه چی رو به گردن اجتماع و قانون و باقی نهادها بندازن. اینجا آدما باید مسئولیت کار و تجربهشون رو بپذیرن، در برابر باقی فیلمای این سالها که روشنفکرمون مدام داره مشکل رو به بیرون ارجاع میده. راستی برف و این فضا از همون اول توی ذهنت بود؟
شهبازی: بدون برف که اصلا نمیتونست داستان جلو بره. برف به داستان کمک کرده. فکر کردم به جایی برم که بیشترین بارش برف رو داره. طبق برنامهریزی به پونزده بارش نیاز داشتیم و بارندگی هم پارسال بد نبود. امسال برای گرفتن سکانس قطاری که باقی مونده بود تا اوایل دی صبر کردم. واقعا نگران شده بودم. این ور و اون ور میگفتم توی این کمآبی نگران کشاورزا هستم، ولی حقیقتش نگران این یه سکانس بودم. وقتی داشتم آخرین پلان رو همین اواخر میگرفتم به لقمانی و نوید میگفتم بچهها باید بلیت سینما پنجاه هزارتومن باشه. فکرش رو بکن برای فیلمبرداری یه دقیقه از فیلمت، مثلا یه سال صبر کردی بعد طرف موقع دیدن همین یه دقیقه توی سالن، داره اساماس میخونه. بعضی وقتا دلم میخواد در سینما رو قفل کنم. تو سینماها رفتوآمد و سروصدا زیاده. فیلم پنجاه دقیقهاش گذشته، طرف تازه میآد داخل کورمال کورمال دنبال جا میگرده. تیتراژ آخر رو هم که اصلا نگاه نمیکنن. صحبت برف بود؟
قادری: توی نفس عمیق هم برف زیاد داشتیم... .
شهبازی: اون جام برف بود. من اصلا تو فصل گرم کار نکردم. نجوا تو پائیز و سه فیلم دیگه تو زمستون بوده. در مورد اونا فکر کنم پیش اومد، اما این یکی بی برف نمیشد.
قادری: بازیگرای کار رو چطور انتخاب کردی؟ سه بازیگر اصلیات نقطه قوت فیلمت هستن.
شهبازی: این دفعه فکر کردم با بازیگرای حرفهای کار کنم. با محبوبیتی که بین مردم دارن به دیده شدن فیلم کمک میکنن. هرسه این بازیگرا محمدرضا فروتن، پوریا پورسرخ و کامبیز دیرباز و خانم افشارزاده با خواهش من و علاقه و لطف شون به این کار اضافه شدن. بسیار همکار و باشخصیت بودن. فروتن از سر فیلم «دعوت» اومده بود و راضی و باانرژی بود. قبل از اینکه شروع به تست گریم کنه ازش چندتا عکس گرفتیم واسه صحنه تشییع جنازهاش. روزی که صحنه رو میگرفتیم خودش نبود. یکی از دوستام بهروز بهش گفت آقای فروتن نبودی چه تشییع جنازهای برات گرفتن. اونم گفت ایشالا تشییع جنازه شما!
قادری: کامبیز چه خوب بود... .
شهبازی: خیلی بازیگر تواناییه. یه پلانی رو کات دادم، گفتم کامبیز چرا قوطی رو نمیبری بالا کاغذ سیگار رو با زبون تر کنی؟ خیلی خونسرد گفت: داشتم میبردم. دو ثانیه زود کات دادی.
قادری: پوریا که این بهترین حضورش روی پرده سینماست. نگفت نقشم کمه تو فیلم؟ آخه معمولا نقش یک بوده.
شهبازی: لی استراسبرگ میگه نقش کوچک و بزرگ نداریم. بازیگر کوچک و بزرگ داریم. پوریا خیلی باهوشه... .
قادری: با شخصیت، که برای یه بازیگر حیاتیه. دختر فیلم هم انگار هنرجوی کارنامه بوده...
شهبازی: درسته. جایی گفته بودم. وارد دفتر شد و تا نشست به نوید میهندوست اشاره کردم که خودشه. درست مثل مریم پالیزبان که برای نفس عمیق اومد. باور نمیکنی همون جایی نشست که پالیزبان نشسته بود. هر دو در لحظه اول درست بودن.
قادری: این رو گفتی یادم اومد. فیلمات یه خصلت جالب دارن. در عین حال که خیلی حسابشده سراغشون رفتی، ولی حس بداهه و لحظه همراهشونه.
شهبازی: یه دوست منتقدی نوشته بود که اون حجلههای تو خیابون نفس عمیق چه خوبه؛ گروه فیلمبرداری به شکل تصادفی احتمالا اونجا بودن و به حس صحنه کمک کردن. من فهمیدم اینکه گروه تدارکات از شب قبل به اون خیابون رفته بودن که کسی ماشین پارک نکنه و از شش هفت ساعت قبل از فیلمبرداری حجلهها رو آورده بودن و چیده بودن اصلا به چشم نیومده و طبیعی جلوه کرده. این خوبه.
قادری: با شناختی که ازت دارم، لابد سر صحنه که میری، دکوپاژ قرص و محکمی داری... .
شهبازی: صحنه به صحنه فرق میکنه. ولی معمولا سر صحنه تصمیم میگیرم، چکار کنم. بعضی وقتها همه گروه فرض کن هفده هجده نفر معطل میشن و زل میزنن به من که دارم فکر میکنم. بعضی وقتها واقعا ایدهای ندارم و خب اونها هم کاری ندارن و منتظرن ببینن باید چکار کنن. من هم میگم میشه یه کاری بکنین و منو نگاه نکنین؟
قادری: چرا اون وقت؟
شهبازی: به شرایط اون لحظه، به نور اون لحظه، به حال خودم و بازیگرا و همکارای دیگه نگاه میکنم و تصمیم میگیرم. مثلا جایی رو که سایه فرید روی دیوار زرگری راه میره، از سایه خودم الهام گرفتم. داخل زرگری یک چراغ روشن کرده بودن تا کاست نگاتیو رو زیر نور عوض کنن و من سایه خودم رو روی دیوار دیدم. صبح شد. الان ساعت چنده؟ هنوز وسط جشنواره است. باید بری فیلم ببینی.
چهارشنبه - 16بهمن - روز ششم جشنواره:
همانطور که میبینید اوضاع و احوال این صفحه به کلی تغییر کرده. رسمش این است که ستونهای ثابت یک نشریه ویژه ایام جشنواره، ثابت باقی بمانند و سر و شکلشان تغییر نکند اما بعد از این که من دیشب تصمیم گرفتم اسم ستون ثابتم را از «خاطرات روزانه» به «میزاک» تغییر دهم، امروز فیلم «عیار 14» به نمایش درآمد و در گپ و گفتهای سرپایی بعد از فیلم مشخص شد که امیر قادری فیلم را دوست دارد و من فیلم را دوست ندارم! از آن جا که این وضعیت پارسال هم در مورد فیلم «آواز گنجشکها» رخ داد و همان وقت قرار شد در زمان اکران بنشینیم و سر آن فیلم با هم دعوا کنیم و در زمان اکران نشد که این کار را بکنیم، تصمیم گرفتیم همین وسط جشنواره و در میان همین شلوغیها به جای نوشتن جداگانه ستونهایمان در دو طرف این صفحه، گفتوگوی مکتوبی را با هم ترتیب دهیم. الان که من دارم این مقدمه را مینویسم ساعت یک نیمه شب است و امیر قادری دارد شام میخورد و حمید ابک دلش شور میزند که این مطلب به موقع تمام خواهد شد یا نه. هنوز نمیدانیم که این گفتوگو چیز خوبی خواهد شد یا نه و از این به بعد ادامهاش میدهیم یا کل ماجرا همین یک دفعه خواهد بود. حالا امیر بحث را شروع میکند تا ببینیم به کجا میرسیم:
امیر قادری: از چی فیلم خوشات نیامد؟
حسین معززینیا: خب، یک جورهایی جرزنی کردی! میخواهی اول من دستم را رو کنم؟ فعلاً این را میگویم که در طول فیلم خسته شدم و شخصیتها کوچکترین جذابیتی برایم نداشتند.
قادری: خب، به نظرم اگر جزء به جزء برویم جلو بهتر است. مثلاً واقعاً برایت مهم نبود که کامبیز دیرباز از در وارد شود و بیاید سراغ محمدرضا فروتن؟
معززینیا: تنها کشش متصور در یک چنین داستانی همین بود ولی به نظرت این تعلیق درآمده بود؟
قادری: نه تنها درآمده بود که اصلاً تا مدتی بعد از شروع فیلم، هر جنبندهای که وارد کادر میشد، میترسیدم که دیرباز باشد. از ماشین آلات راهسازی گرفته تا هر پرنده و چرنده که آن دور و برها بود.
معززینیا: نمیدانم در گفتوگویی با این مشخصات میشود تا چه حد وارد جزئیات شد اما به نظرم چارهای نیست جز آن که مثال بزنیم.
قادری: مکث کردی. معلوم شد مثال درست و درمان نداری!
معززینیا: به این دلیل که به هر سکانس که فکر میکنم به نظرم فاقد تعلیق و تأثیرگذاری لازم برای چنین داستان ملتهبی است که باید علاقه ما را به شخصیتها جلب کند و کاری کند که از دقیقه اول دلمان شور بزند.
قادری: یعنی از حضور محمدرضا فروتن خوشات نیامد؟ من که بعد چند دیالوگ باهاش همراه شدم. یکی از بهترین انواع تولید همراهی در یک فیلم. این جا قبل از آن که شخصیتپردازی وارد قضیه شود، حضور خود بازیگر است که جلبات میکند. تو یعنی فروتن فیلم را دوست نداشتی؟
معززینیا: خب، حالا بهتر شد؛ یک مثال مشخص داریم. ببین من و تو تا آن جا که میدانم جنس لذت بردنمان از فیلمها یکسان است، حداقل در بیشتر موارد! اما الالن نمیتوانم بفهمم تو که به حس و فضاسازی و لحظات کوتاه و جزدیات اهمیت میدهی چطور میتوانی با یک طلافروش شهرستانی که این شکلی است و با این لحن حرف میزند و در ماشینش ادیت پیاف گوش میدهد و فرق چندانی با کاراکترهایی که در فیلمهای کیمیایی بازی کرده ندارد، کنار بیایی
قادری: این که خیلی طبیعی است اگر از کاراکتری که شبیه شخصیتهای فیلمهای کیمیایی است خوشام بیاید! به جز این اتفاقاً فیلم را دوست داشتم چون شهرستانی بودن بیدلیل در ان دیده نمیشد و فکر نمیکنم وجود چنین آدمی در چنین شهری در دنیای امروز زیاد عجیب باشد. به خصوص که همهاش میخواهد بکند و بیاید تهران. بعد تازه تو داری درباره شخصیتسازی حرف میزنی در حالی که من گفتم این ابتدا حضور محمدرضا فروتن به عنوان بازیگر است که توجه ما را جلب میکند. و بالاخره این که قرار نیست در چنین فیلمی، علاقه ما به شخصیتها قدم اول را در ارتباط با فیلم بردارد.
معززینیا: این شد چند تا چیز؛ شهرستانی بودن بیدلیل خوب نیست ولی من میخواهم آدمی را که در چنین مغازهای و با چنین خریدارانی معرفی میشود باور کنم و نتوانستم باور کنم. دوم این که من نمیتوانم حضور بازیگر را جدای از شخصیتی که قرار است بسازد ببینم. و آخر این که چطور قرار نیست در این فیلم علاقه ما به شخصیتها قدم اول را در ارتباط با فیلم بردارد؟ یعنی تو از چه منظری وارد شدهای و چه چیزی در ابتدا جلبت کرده؟ فضا؟ رنگها؟ صداها؟
قادری: خب این یک سیر منزل به منزل دارد. یعنی اول از همه که جذب آن گره داستانی شدم. این که دیرباز میآید یا نه. بعد جذب فروتن که در ادای دیالوگها و حرکات چشم و باقی اجزای صورتاش جذاب بود. ضمن این که خب من اجرا را هم دوست داشتم. اجرای به نظرم کم غلطی که به هر حال تجربه آغاز فیلم را برای تو به اتفاقی لذتبخش تبدیل میکند. باز میخواهم از آن حرفهای بیربط بزنم. فکر میکنم همین چیزها که در تو ایجاد علاقه نمیکنند است که زودیاک دیوید فینچر را دوست نداری.
معززینیا: اتفاقاً برای من خیلی جذاب است که این وسط حسابمان را سر فیلمهای دیگری هم که سرشان دعوا داریم صاف کنیم ولی این یک را اشتباه کردی؛ من زودیاک را خیلی دوست دارم، فقط مثل تو فکر نمیکنم بهترین فیلم سال 2007 است، چون پنج شش فیلم دیگر پارسال را بیشتر از زودیاک دوست دارم. حالا بگذار اصلاً فعلاً از این مقدمه بگذریم و بعداً اگر لازم شد به آن برگردیم؛ قبول، مقدمه فیلم شامل همه این چیزهایی که تو میگویی هست، آن وقت از رفتن فروتن پیش پلیس به بعد ما داریم چه چیز جذابی را دنبال میکنیم؟
قادری: اولاً که برای من سرنوشت این آدم جالب میشود. البته حالا که داری این را میگویی، صادقانه اعتراف کنم که در نیمه اول فیلم شخصیت محبوبی ندارم. برعکس مثلاً مورد کامران در نفس عمیق، فیلم قبلی همین فیلمساز که از همان لحظهای که موبایلاش را در خیابان میدزدند دوستاش داریم اما گفتم که این کمبود را برای من یکی همان اجرای کم نقص و تعلیق آمدن و نیامدن دیرباز جبران میکند و از طرف دیگر جذابیت حضور فروتن و بالاخره این که جایزه ما برای این کمبود علاقه، پیچ مضمونی نیمه دوم فیلم است که باعث میشود مسیر علاقهمان به شخصیتها تغییر کند. نکته بعد هم این که در این نیمه اول داستان، شخصا چنان درگیر حال و هوای داستان و طریقه انتقال اطلاعات و جزئیاتی مثل کار مرد در طلافروشی بودم که راستاش زیاد به جذابیت شخصیتها فکر نکردم!
معززینیا: خب، به نظرم تنها لحظات قابل قبول فیلم، همان مراجعههای مشتریها و آن کسی که آن گردنبند «کلکلته» را میخواهد و رفت و آمد چند بارهاش و قضایای این شکلی است. از این به بعد منتظر بودم ببینم واکنش فروتن چیست و دیرباز چه جور آدمی است و چه میخواهد. راستش فکر میکنم فیلمساز اطلاعات کافی درباره دیرباز به ما نمیدهد و اصلاً او را از ما پنهان میکند تا بتواند در پایان ضربه را بزند و بگوید این بابا نیامده که انتقام بگیرد اما این پنهان کردن باعث میشود که وسط فیلم خالی باشد و خسته کند.
قادری: هر چی من میگویم تو جواب میدهی حالا همین یک مورد را قبول دارم! در ضمن وسط فیلم که اصلاً خالی نیست. شخصیتپردازی فروتن را داریم و رابطهاش را با قانون و مذهب و خانوادهاش که اگر بخواهم در این باره حرف بزنم، میرسیم به بحث درباره مضمون اثر که اتفاقاً جدی و عمیق و چند شاخه و پیچیده هم هست اما این حرفات را میپذیرم که امساک در دادن اطلاعات به بیننده در شرایطی که بعدا قرار است از این کمبودهای تصویری و اطلاعاتی استفاده دیگری شود، تمهید چندان سطح بالایی نیست.
معززینیا: وضعیت پیچیدهای شده؛ میخواهم یک بحثهایی را باز کنم و میترسم جا کم بیاوریم؛ ببین من این ایده را که پلات اصلی «ماجرای نیمروز» را به هم بریزیم و آن وارونه کنیم، روی کاغذ دوست دارم؛ وارونگی جسورانه و جذابی است اما فکر میکنم باید همه چیزهای جذاب ماجرای نیمروز را داشت و بعد ناگهان با مهارت، بدون آن که تماشاگر شستاش خبردار شود، چرخید و داستان را به نتیجه نهایی نزدیک کرد. من در طول فیلم حرص میخوردم که چرا دیرباز را به اندازه کافی نمیبینم و چرا بدمن جذابی نیست و بعد در انتها فهمیدم او اصلاً بدمن نیست و خود فروتن است که بدمن است! میفهمم که میشود این کار را به شکل جذابی انجام داد ولی این جا درنیامده. ضمن این که در انتها باور نمیکنم دزدی با مشخصات دیرباز بلند شود بیاید توی این روستا برای این که گوشواره برای دخترش بخرد و اصلاً قصد انتقام ندارد. چرا نمیخواهد انتقام بگیرد؟
قادری: خیلی ساده. چون عوض شده. چون در زندان قدر زمان را فهمیده و حالا همان طور که میگوید لحظه برایش مهم است و کسی که در برابرش نشسته، مهمترین کسی است که در دنیا دارد. نمیخواهد انتقام بگیرد، چون ممکن است در زندگی به کسی بربخورد که حاضر است یک گوشواره خوشگل برای دخترش، بگذارد کف دستاش.
معززینیا: نشد! وارد همان بخش مناقشهبرانگیز ماجرا شدیم. مسلماً آدمی مثل تو بیخود و بیجهت از یک فیلم خوشش نمیآید و حتماً چنین چیزهایی در فیلم دیدهای که فیلم را دوست داری اما مشکل این است که من اینها را ندیدم! من در کامبیز دیرباز این وارستگی را ندیدم. هم اتاق شدن پورسرخ با دیرباز و رفت و برگشتهایشان به آن مسافرخانه آن قدر چیده شده و غیر قابل باور است که اصلاً اهمیتش را برایم از دست داده بود. حالا بیا فعلاً از این جور بحث بگذریم، چون میترسم جا کم بیاوریم و حرفمان تمام نشود. تو با ایدههایی مثل سیاه و سفید کردن فلاشبکها و سکانس بازی کردن دیرباز با آن سک وسط برفها مشکلی نداری؟ پیشپاافتاده نیستند؟
قادری: سگبازی که نه ولی از شهبازی انتظار داشتم آن فلاشبکها را اصلاً در فیلمنامهاش نیاورد، یا اگر آورد بهتر اجرایش کند اما اینها دلیلهای کوچکی برای دوست نداشتن فیلمی هستند که مثلاً از تغییر زاویه دید این قدر خوب استفاده میکند. یا فیلمسازش چنان نبض تماشاگرش را در دست دارد که میداند کجا باید با یک موسیقی یا یک شوخی جو را سبک کند و دوباره حلقه محاصره را تنگ کند.
معززینیا: اجرای فیلم چطور؟ قاببندیها را دوست داری؟ فکر نمیکنی اصلاً از فضای برفی استفاده درستی نشده و به جای آن که سفیدی و سردی برف مثل «فارگو» ما را احاطه کند، به عنصری مزاحم و دست و پا گیر تبدیل شده که بی دلیل صحنهها را خیس میکند؟!
قادری: از جواب سوال در رفتی اما خدمتات عرض کنم که اگر فیلم نماهای دور پر از برف از نوع فارگو بیشتر داشت، آن وقت حس خفقان آخری که مدام فروتن را تحت فشارهای افزونتری نشان میدهد، از دست میرفت. ضمن این که نماهای نقطه نظر شخصیتها از داخل ماشین رو به جاده پر از برف را دوست داشتم. نمونهاش در نفس عمیق هم بود. خلاصه ما که حرفهایمان را زدیم. تازه به جز فروتن بازی کامبیز دیرباز و پوریا پورسرخ را هم خیلی دوست داشتم. و البته بحث درباره مضمون مهم فیلم که یادم هست خودت گفتی به لحاظ مضمونی فیلم مهمی است. راستی عاشق آن نمایی هستم که دختر، ماشین مرد را هل میدهد و ضد قهرمان ترسوی ما هم چنان دارد بکسباد میکند.
معززینیا: از زیر جواب دادن به کدام سئوال در رفتم؟ آن نمایی که میگویی اجرای خیلی بدی دارد. ایدهاش خوب است اما اجرای سستی دارد. فکر نکنم دیگر جا داشته باشیم؛ فعلاً فقط میتوانم این را بگویم که هر چه تلاش کردم در نیمه اول فیلم چیزی پیدا نکردم که دستم را بگیرد و به فیلم علاقهمندم کند و از نیمه دوم به بعد هم کم کم بیتفاوت شدم و دیگر حوصله دقت در جزئیات را نداشتم. خب، بیا تمامش کنیم، ساعت سه شده و این ابک دارد فحش میدهد. فکر میکنی این گفتوگویمان درآمده؟ ادامهاش بدهیم؟
قادری: این گفتگو درباره فیلمی بود که دربارهاش اختلاف نظر داشتیم. در این حجم و فرصت کم بهتر است سراغ موضوعهایی برویم که دربارهاش هم سلیقهایم که حرفهایمان در یک جهت روی هم جمع شود و یک چیزی از کار درآید. و با توجه به شناختی که از سلیقه هم داریم و معمولاً همعقیدهایم، بعید میدانم برای پیدا کردن چنین موضوعاتی دچار مشکل شویم. راستی نامرد گفتی «زودیاک» بهترین فیلم 2007 نیست؟ عمراً. بگو چه فیلمهایی بهتر است تا...
سهشنبه - 15 بهمن - روز پنجم جشنواره:
سهم ما از جشنواره امسال / برای او مرگ و برای ما زندگی
آخیش. جشنواره اگر همین فردا تمام شود، من یکی حداقل تا به این جا یک فیلم مورد علاقه را دارم. عیار 14 به کارگردانی پرویز شهبازی. فیلم خیلی خوب و کار شده و حساب شده ای است که مثل ساخته قبلی فیلمساز یعنی نفس عمیق هنوز عزیز، در عین حساب شدگی، حس زندگی درون آن از بین نرفته است. خطر اصلی که فیلم را تهدید می کند، این است که با نفس عمیق مقایسه اش کنید. نفس عمیق فیلم نسل ما بود. باهاش زندگی کردیم. هم سینما یاد گرفتیم و هم وجود خودمان را دیدیم که در تار و پودش تنیده شده بود. الان که دوباره فیلم را نگاه کنید، پاره هایی از روح و گوشت و پوست و خون مان را می بینید که لای صداها و تصاویر فیلم جا مانده است. آخر همه اش هم کیفیت سینمایی اثر نبود. و حالا اتفاقا با یک فیلم سینمایی طرفیم. سینما برای سینما. همه چیز از این جا شروع می شود و البته به خیلی جاهای دیگر می رسد. این یک جور فیلمسازی است که باید در سینمای ایران جا باز کند و جا بیفتد. این که فیلمساز پروژه ای را انتخاب کند و به بهترین شکلی به نتیجه برساند. پروژه ای که مشخصات خاص خودش را دارد و باجی به موفقیت های قبلی فیلمساز نمی دهد. نفس عمیق آن قدر بزرگ شد که دست و پای شهبازی را برای سال های سال بست. اما حالا عیار 14 راه را باز کرده است، به عنوان فیلمی که به هیچ عنوان گامی به عقب برای فیلمساز محبوب ما به حساب نمی آید، که در بسیاری از موارد، یک پیشرفت هم هست.
این پنج سال انتظار بعد از نفس عمیق به کنار، یکی دو سالی هم که از آغاز پروژه عیار 14 می گذرد به جای خود، این چند روز اخیر برایم قدر یک سال گذشت. و تا ظهری که فیلم را نشان ما دادند، کف دست هایم عرق کرده بود. مدام نگران بودم که نکند سوتی بشود. که فیلم شهبازی درنیامده باشد. چه ربطی به من دارد؟ خب این حس که فقط مربوط به شهبازی نمی شود. همین الان دل توی دل ام نیست که نکند حرامزاده ای ضایع، تازه ترین فیلم کوئنتین تارانتینو و دشمن ملت به کارگردانی مایکل مان در 2009 اکران شوند و فیلم های خوبی نباشند. این بخشی از زندگی پر از لذت و هراس ما منتقدهاست. و حالا که می بینم آقای کارگردان و عیار 14اش از این آزمون سربلند بیرون آمده اند، خیال ام حسابی راحت شده است. حالا با فیلمی طرفیم که می توانیم پایش بایستیم. که چند بار تماشایش کنیم. و حرف ها داریم که درباره مضمون اش، درباره حال و هوای مدرن پنهان شده درون روایت کلاسیک اش. که این فیلم شهبازی هم باز به شکل غریب و پیچیده ای، در بی زمان و بی مکانی اش، نشانه های مهمی از دوران خودش را دارد. به خصوص که این احتمالا تنها فیلم سینمایی امسال است که از زمین شروع می کند تا به آسمان برسد، ار درون آدم های گناه کارش شروع می کند تا بعد به جامعه اطراف برسد. از خود سینما شروع می کند تا به تمام جهان برسد. عیار 14 یک جهان اگزیستانسیالیستی تمام عیار است.
خب. حالا دیگر خیال ام راحت شد. می توانم برسم به باقی جشنواره. حالا دیگر با عیار 14 فیلمسازی داریم که می توانیم با خیال راحت یک پروژه را در اختیارش بگذاریم و محصول تحویل بگیریم. فیلمسازی که هر پروژه ای را با مقتضیات خاص خودش می سازد و به نتیجه می رساند. از مقام یک تکنیسین شروع می کند و بعد تبدیل می شود به یک هنرمند، به یک فیلسوف و هر چیز دیگری که بخواهید اسم اش را بگذارید. وای تازه یادم افتاد به بازی های فیلم. این بهترین محمدرضا فروتن تاریخ سینماست + یک پوریا پورسرخ درجه یک و کامبیز دیربازی که وقتی زبان باز می کند و بازی اش شروع می شود، عیار 14 را به ثمر می رساند. درست همان جای فیلمنامه که به سنت نفس عمیق، یک تغییر زاویه دید شاهکار در مسیر روایت داریم. مثل همان کاری که شهبازی با تغییر مسیر داستان به سمت آیدا کرد، وقتی سر چهار راه منتظر منصور بود.
چه قدر حرف دارم درباره عیار 14 که بزنم و بنویسم. مشکل ام فقط این است حالا که این حرف ها را زده ام، دل ام برای تماشای نفس عمیق یک ذره شده است. و کاش می شد سالن سینمایی جایی پیدا کرد که بشود عیار 14 را یک بار دیگر دید. فقط با یک کاری کنیم که شهبازی فیلم بعدی اش را در شرایط خیلی بهتری بسازد. او قابلیت اش را دارد. حیف است برای این سینما که احتمالا بهترین فیلم سال اش (البته هنوز چند امید دیگر تا آخر جشنواره مانده) سکانسی که می خواست جگرمان را حال بیاورد، سکانس یک انفجار بزرگ که حالا تعریف اش را نمی کنم، در چنین شرایطی با چنین امکاناتی از آب درآورد... این از این، و بعد این که راستی؛ فیلم برای تمام رفقای نفس عمیق باز هم یک نما دارد؛ جایی که از دل پنجره برف زده، دختر را می بینیم که ماشین مرد را هل می دهد و مرد قصه ما که... لامصب هنوز می ترسد. همچین دختری باهاش است و هنوز می ترسد. پس مکافات اش مرگ است.
...و یادداشتی درباره جلسه مطبوعاتی میزاک؛ به خدا میخواهیم بچههای خوبی باشیم، ولی...
امروز اتفاقهای جالبی در سینما فلسطین و جلسه مطبوعاتی فیلم «میزاک» افتاد. پس فرمت همیشگی این ستون را به هم میزنم. این شماره «ترین»ها نخواهیم داشت. حرفهای دیگر و مهمتری داریم:
بچه خوب
به خدا دلم میخواهد بچه خوبی باشم. عاشق جشنواره فیلم فجرم و دوست دارم تا جایی که میشود کمکش کنم. دوست دارم تا جایی که از دستم برمیآید، کاری کنم که رونق بیشتری داشته باشد. دلم نمیخواهد جنجال درست کنم. همه زورم را میزنم که حاشیه نداشته باشم. که همانطوری بنویسم که به نفع جشنواره و سینما و کشورم باشد اما چهکار کنیم وقتی بهرام بیضایی «وقتی همه خوابیم» را میسازد، تهمینه میلانی «سوپراستار» را و حسینعلی لیالستانی «میزاک» را.
نقطه جوش
ما هم آدمیم بالاخره. امشب یکی از مسئولان سینمایی بهم میگفت حالا بیضایی عصبانی بوده فیلم ساخته، تو چرا عصبانی میشوی چنین مطلبی مینویسی؟ ولی آخر ما هم آدمیم. دردمان میگیرد وقتی میبینیم استاد قدیمی سینما خودخواهی وحشتناکش را که در کیفیت کارش هم تأثیر گذاشته، به عنوان هنر و سواد به ما قالب میکند، وقتی بهرام بیضایی از اصطلاح «بازیگر تجاری» به عنوان عبارتی با بار منفی استفاده میکند (آخر این چه تقسیمبندی واقعاً بیسوادانهای است؟ ارزش دانشگاه و خاک صحنه و محیط آکادمیک به جای خود اما کدام یک از این مراکز به تنهایی میتواند به بازیگری یاد بدهد که مثلاً ریتم و ژست و «معنا»ی راه رفتن استیو مککوئین روی پرده را تکرار کند؟ بعد مککوئین مثلاً یک بازیگر تجاری است یا هنری؟ اصلاً تجاری یعنی فیلم بد، بعد هنری یعنی فیلم خوب؟) یا وقتی تهمینه میلانی میگوید «سوپر استار» را با دلش ساخته، یا آن صحنهای را میبینیم که دختر خوب قصه، قطعه ریتمیک را از ضبط درمیآورد و جایش آداجوی توماسو آلبینونی میگذارد که یعنی این یعنی شروع زندگی بهتر (باور کنید من هم عاشق این قطعه توماسو آلبینونی هستم و از آن هم بهتر، آداجوی ساموئل باربر اما این هیچ دخلی به این ندارد که چقدر این صحنه بدی است). آخر چطور همه این چیزها را ببینیم و صدایمان درنیاید؟ وقتی تمام این بیسلیقگیها و ریاکاریها و عقدهها و اتلاف پول بیتالمال و کمسوادیها را میبینیم که در پوشش سواد و هنر و جدیت و فهم و اسطوره و استاد به خلق قالب میشود، خیلی سخت است که صدایمان درنیاید. و تازه جشنواره هنوز شروع نشده است.
پول توجیبی
بعد تازه میرسیم به فیلم «میزاک» که دیگر تیر خلاص بود. حرفهای داریوش ارجمند درباره عشق و باران کوثری گل در بغل و مترسک بامزهای که کارگردان از محمدرضا فروتن خلق کرده بود و فضای عجیب و غریب و غیر قابل باوری که حسینعلی فلاح لیالستانی ساخته بود؛ اینها همه یک طرف، به هر حال لیالستانی قرار است چه تأثیری در سینمای این مملکت بگذارد که بهش گیر بدهیم؟ همین که هر چند سال میآید و جماعت حاضر در سینما فلسطین را میخنداند، از سرمان زیاد است. او هم اگر بخواهد بیاید همه این چیزها را به عنوان هنر و کلاس فلسفه و معناگرایی و جلوههایی از شرق به خوردمان بدهد، باز عیبی ندارد. جایگاه بیضایی را ندارد که بخواهد نفوذی در فضای فرهنگی مملکت داشته باشد، پس حرجی بهش نیست. مشکل اما از آن جا آغاز میشود که برویم و درباره بودجه این فیلمها کندوکاو کنیم. این که چنین فیلمهایی پول ساخته شدنشان را از کجا میآورند؟ هیچ مشکلی با این نیست که نهادهای ملی بخشی از بودجهشان را صرف کمک به ساخت فیلمها کنند. وقتی نتیجهاش این باشد که داریوش مهرجویی مهمان مامان بسازد و رضا میرکریمی «خیلی دور، خیلی نزدیک» و مجید مجیدی هم «آواز گنجشکها»، خب دستشان هم درد نکند (هر چند که طبعاً انتظار داریم دامنه این کمکها آدمها و طرز فکرها و نسلهای گوناگونی را در بر بگیرد و محدود نباشد.) مشکل اما از این جا آغاز میشود که پول مملکت را در اختیار سازندگان فیلمی مثل «میزاک» میگذارند که تحت عنوان اخلاقگرایی و معناگرایی و عشق آسمانی و فیلم فرهنگی و هنر، بگیرند و بریزند توی سطل آشغال. همین حرفها را زدیم که بعد اسمش را میگذارند جنجال در جلسه مطبوعاتی «میزاک». آخر بنیاد فارابی باید پاسخ دهد که چطور پولش را برای ساخت چنین فیلمی هزینه میکند. هر برنامهریزی ممکن است اشتباه از کار درآید ولی در مورد این فیلمهای معناگرا و از این قبیل، چنین اشتباههایی دارد زیاد میشود.
سوء تفاهم
اما برگردم به حرفهای اولم. لطف کنید دوستان و باور کنید که نیت ما خیر است. که تا جایی که امکان داشته باشد، دوست داریم بچههای خوبی باشیم. به ما اعتماد کنید. اجازه بدهید حرفمان را درست یا اشتباه بگوییم. نتیجه چنین بحث و جدلی بیشتر به نفع برکت و امنیت ملی است تا وقتی فیلمی مثل «میزاک» بسازیم و پایش بایستیم و پز هنر و صداقت و عشق آسمانی را بدهیم.
...و اما حرف آخر
میبخشید که ستون امروز کمی تلخ و تند بود. باز خدا پدر عادل فردوسیپور را بیامرزد و برنامه «90»اش را. همین الان تلویزیون روشن است و عادل دارد به عنوان یک امتیاز منفی، تصاویری از ساندویچ کثیف درست کردن در ورزشگاه اهواز را نشان میدهد. و بعدش تندی زیر لب میگوید: «فقط نمیدانم چرا این ساندویچها با این وضع درست کردن، این قدر خوشمزهاند!» آخیش. جگرم حال آمد. هنوز در دنیا آدمهای صادقی پیدا میشوند که وقتی به مزهای، عکسی، تصویری، لحنی، آهنگی، حرفی بربخورند که حالا به هر دلیلی دوستش دارند، نمیتوانند جلوی خودشان را بگیرند.
دوشنبه - 14 بهمن - روز چهارم جشنواره:
یادداشت امیر قادری درباره فیلم زادبوم + ترینهای روز چهارم جشنواره؛
يعني هيچ كس به فكر قاتلان خونخوار نيست؟
آخر جلسه مطبوعاتي زادبوم رسيدم سينما فلسطين و ديدم خانم رويا تيموريان در مقام بازيگر اثر, دارد درباره حس "انساني" آن صحبت ميكند و آرمانگرايي خودش. و اينكه هنوز ارزشها برايش اهميت دارند و اينكه آثار انساني كلا اين جوري هستند. يعني ريتم نرم و آرامي دارند و آدم براي ديدنشان بايد حوصله كند و اينكه ما منتقدها بايد چشم و گوش تماشاگر را براي تماشاي آثار انساني تربيت كنيم. و خب، من به نظرم اين اتفاقا خيلي غير انساني است كه بخواهيم براي ارزش دادن به فيلمي، از عباراتي مثل انساني و آرمانگرايي استفاده كنيم. چون شايد تعريف ما از اين مفاهيم با خانم رويا تيموريان خيلي متفاوت باشد. شايد ما اين انسانيت را بخواهيم اتفاقا در فيلمهاي با ريتم تند كه در آن آدمها انگشتهايشان را قطع ميكنند و سر همديگر را ميبرند، بيابيم. شايد تواضع و فهم و صداقت را در آثاري پيدا كنيم كه اتفاقا ريتم چندان نرم و ملايمي نداشته باشند، عوض پرداختن به مشكلات چهار نسل در تاريخ اين مملكت، به مثلا پاي يك لاكپشت بند كنند و ادعاي كمتر داشته باشند. شايد سازندگانشان اصلا فكر نكنند كه دارند فيلم مهمي ميسازند. فقط اثري براي شاد كردن تماشاگرانشان خلق كنند، اما از اين ميان شايد بشود خيلي چيزهاي ديگر هم پيدا كرد. گيرم كه سازندگانشان اصلا ندانند كه آرمانگرايي را چطور مينويسند. چون آرام تر و رهاتر و بيخيالتر از ايناند كه بخواهند با چنين كلماتي، ساحت اثرشان را آلوده كنند. مثل فيلم كرهاي "خوب، بد، عجيب" كه سئانس بعد زادبوم در سينما فلسطين نشاناش دادند و وجد و شوري كه سر سكانس تعقيب موتورسيكلت با اسب و ماشين داشتم... خب، به نظرم اين هم تجربه خيلي "انساني" بود و البته هيچ ريتم آرام و ملايمي هم نداشت.با اين وجود اين را بگويم كه "زادبوم" ابوالحسن داودي فيلم محترمي است. هر چند كه به هيچ وجه كيفيت اجرايي فيلم قبلياش "تقاطع" را ندارد و فيلمنامهاش هم از پختگي آثار قبلي همين فيلمساز برخوردار نيست. انگار با عجله نوشته شده و خيلي از صحنههاي فيلم، شايد به خاطر مشكلات فيلمبرداري در خارج كشور است، كه قوت ميزانسنهاي دو فيلم قبلي داودي را ندارد. داودي كه من ميشناختم بيش از اينها براي حوصله و وقت و شعور و حس زيباييشناسي تماشاگرش ارزش قائل بود. (خانم تيموريان، جسارتا ما به فيلمهايي كه اين چيزها را رعايت كنند ميگوييم انساني). اما گفتم كه تلاش فيلمساز براي حل مشكلات سرزمينش، براي بيهويتي و جدايي نسلها، براي كمبود عملگرايي و يك جور نا اميدي مرموز در اين كشور قابل ستايش است. داودي به عنوان روشنفكري كه ميخواهد از اين فيلم براي انتقال درك و فهمش از مشكلات امروز به مخاطب استفاده كند، از آفتهاي روشنفكري معمول بركنار مانده. او غصه گرم كردن زمين را ميخورد و عوض مبارزه كور، فرمان زندگي ميدهد. اين درك و تفكر را كم داريم. سينماي ملي كه مدام سنگش را به سينه ميزنيم، بايد چنين مشخصاتي داشته باشد و از اين طريق فرد روشنفكر را به جمع ملتش اضافه كند. مشكل من اما فقط اين است كه فكر مي كنم در فيلمي به شدت بامزه و با ريتم تند و تيز و شاداب مثل نان و عشق و موتور 1000 هم ميشود همه اين حرفها و چيزها را اتفاقا به شكل صادقانهتر و دلچسبتري پيدا كرد. با تواضع و شوخطبعي كه زادبوم كم دارد. داودي با اين فيلم انگار دوباره دارد به دوران گذشتهاش بازميگردد. آفتهاي قديمي دوباره دارند سر باز ميكنند و يكي از مهمترين نشانههايش اين است كه عوض ساختن يك فيلم خوب خوش ريتم خوش ساخت (و درباره داودي تاكيد دارم كه دوباره بگويم متواضعانه)، به آرمانگرايي بند كنيم و بگوئيم و فيلممان شرايط انساني دارد. اگر اين جوري باشد كه فيلم ديوانه كننده ميزاك آقاي ليالستاني پر از نشانههاي انساني بود. با يك ريتم كشنده و فروتني كه مثل عروسكهاي باتومي مدام از پشت درخت پيدا ميشد و داريوش ارجمند كه هي ميآمد بالاي سر باران كوثري مصيبت ديده ميايستاد و صدايش را ميانداخت توي گلويش كه: "ميدونم دخترم كه تحمل اين مصيبتها سخته..." تازه جنگ شمال هم داشت و باران و معناگرايي كه آخرش اين قدر دور و بر ما وول ميخورد كه انسانيت را فراموش كنيم و به يك قاتل زنجيرهاي تبديل شويم.
... و ترینهای روز پنجم
بیست که نه... ده هم نه...
بدترین ادعایی که در ستون دیروز نگفتم و همینجور در گلویم مانده: اینکه محمدرضا درویشی، سازنده موسیقی متن «وقتی همه خوابیم»، در جلسه مطبوعاتی دیروز فیلم، در پاسخ پرسشی در این باره گفت موسیقیای که ساخته تقلیدی از موسیقی نینو روتا و کارمینه کوپولا برای «پدرخوانده» نیست. طرف فکر کرده ما...
بامزهترین ادعایی که در ستون دیروز نگفتم و همینجور در گلویم مانده: اینکه تهمینه میلانی در جلسه مطبوعاتی دیروز فیلمش گفت بچهپرروی مزاحم نصیحت کن فیلم «سوپراستار» را بر اساس «شازده کوچولو»ی آنتوان دو سنت اگزوپری خلق کرده!
بزرگترین غافلگیری روز سوم: بازی پرویز پرستویی در «بیست» که با وجود اینکه یکی از همان نقشهای آشنای همیشگیاش به حساب میآمد، همان شخصیت مرد تلخ میانسالی که با مشکلات احساسی روبهروست، باز خوب بود و در مواردی تأثیر میگذاشت.
آخرین دلخوشی که به نتیجه دلخواه نرسید: از فیلم «بیست» عبدالرضا کاهانی قبل از جشنواره خیلی تعریف میکردند. قرار بود یک غافلگیری باشد که نبود. از این فیلمها کم نداریم؛ یک ایده در حد یک داستان کوتاه که کمی کش میآید و با اجرایی نرم و ملایم همراه میشود. قرار نیست تأثیر زیادی بگذارد. همین که در مواردی حس تحسین تماشاگران جشنواره را بیدار کند، برای فیلمساز بس است.
بزرگترین ضربه: بازیها و فیلمنامه «بیست» از اجرای صحنهها خیلی بهتر است؛ یکجور ساخت آماتوری خام. میشد ایدههای کارگردان برای اجرای اغلب صحنهها را خیلی زود دریافت. قطعها نرم نبود. تمهیدها اغلب لو رفته بود. سلیقههای متوسط از این فیلم خوششان خواهد آمد.
بهترین بازگشت: علیرضا خمسه در «بیست» سعی کرده بود خامی صحنهها را بگیرد. هرجا که حضور داشت، تمام سعیاش را به خرج داده بود که اجرای قابل قبولی داشته باشد.
و بالاخره عذرخواهی: از همه خوانندگان این ستون عذرخواهی میکنم. باید زودتر تمام کنم. برای سینمای مطبوعات، دیروز، زیادی کمحادثه بود. اغلب سئانسها فیلم خارجی بودند و تنها فیلم ایرانی امروز فیلم بیآزار و محدود و کمسروصدا و شاید زیادی معمولی «بیست» بود. برنامهریزان جشنواره احتمالاً پیش خودشان فکر کرده بودند پس از آن روز طوفانی همراه با نمایش فیلمهای بیضایی و میلانی، بهتر است کمی استراحت کنیم.
...و راستی یک عذرخواهی دیگر: حبیب ایلبیگی، مدیر روابطعمومی جشنواره مدام به ما توصیه میکرد که فیلمهای خارجی جشنواره را از اینای که هست جدیتر بگیریم، و اینکه میان این فیلمها آثار مطرحتری از سینمای کشورهای غیرانگلیسیزبان پیدا میشود و مسئولان بخش خارجی برای انتخاب این فیلمها کلی زحمت کشیدهاند. البته هنوز هم نمیشود روی بخش خارجی تکیه کرد اما حالا که بیشتر دقت میکنم، میبینم فیلمهای قابل قبولی در این میان وجود داشتهاند که جدیشان نمیگرفتیم. پس سطح توقعمان را پایین میآوریم. دیوید فینچر و دنی بویل و مارتین مکدانا و آندرو استانتون و میازاکی و پاتریس لوکونت نمیخواهیم. فردا و پسفردا میخواهم از این دو روز باقیمانده حداکثر استفاده را به عمل بیاورم چند تا فیلم خارجی ببینم. بعد مینشینم به این امید که شاید در جشنواره سال آینده بتوانیم تازهترین آثار سه استاد بزرگ، کوئنتین تارانتینو و مایکل مان و مارتین اسکورسیزی را که نمایششان برای 2009 برنامهریزی شده، روی پرده سینما فلسطین ببینیم...
]صدایی نگران از بیرون[ امیر، بیدار شو... بیدار شو... داری پرتوپلا میگی...
گفتم که بعد از سه روز اول جشنواره، خسته شدهایم و احتیاج به خواب داریم.
یکشنبه - 13 بهمن - روز سوم جشنواره:
یادداشت بعدی امیر قادری درباره «وقتی همه خوابیم» + ترینهای روز دوم جشنواره؛
برای گرفتن یک نمای درشت بیفیلتر آمادهاید آقای بیضایی؟
وقتی همه خوابیم بهرام بیضایی را دیدم و شانس آوردم که سالن شماره 2 سینما فلسطین، یک ساعت بعدش، «سقوط» به کارگردانی تارسم سینگ را نشان داد. که اگر میخواستیم از آن چاله پر از کینه و نفرت و ارعاب و زجر سئانس نمایش فیلم بیضایی بیرون بیاییم - خب هر کس دوا و درمان خاص خودش را دارد - دوا و چاره ما تنها خود سینما بود. باید آن آبشار رنگ و نور و نوا را روی پرده میدیدیم تا یادمان برود چند ساعت قبلاش چطور به دست استاد قدیمی سینمای ایران تحقیر شدیم. چطور به عنوان تماشاگر مورد شکنجه قرار گرفتیم. راه لذت بردن از «وقتی همه خوابیم» تنها یک چیز است؛ این که سراغ روش درمانی همیشگی استاد برویم: همه را محکوم کنیم به جز خودمان. تقصیر را گردن همه بیندازیم و ردای بیگناهی و سواد و فرهنگ به تن کنیم. این تنها راهی است که میتوانیم آرام شویم. «وقتی همه خواب بودیم» فیلم محبوب بیماران روشنفکری ایرانی است. یک جور بیماری که در آن فرد، گناه و مسئولیت را از روی دوش خود، به سمت دیگران و تاریخ و سیستم پرتاب میکند. پس تخریب و مبارزه، به هر شکل و وسیله و سطح درک و سوادی مجاز میشود. مبارزه کن و فریاد بزن و از شرایط اوضاع گله کن. بیش از آن که نتیجه مهم باشد، این فرصتی است برای تو تا کسی زره آهنینات را بالا نزند. که کمبودهای خودت را نبیند. که کمبودهای خودت را نبینی. به همین خاطر است که در این دنیای روشنفکرانه، ارزش روزمرگی از بین میرود. که استاد بهرام بیضایی در جلسه مطبوعاتی بعد از نمایش فیلم، میگوید که نوکر واقعیتهای زندگی روزمره نیست. نباید هم باشد. چون این درست همان جایی است که انسان با خودش و با دیگر مردم رو به رو میشود. جایی که باید از حصار تاریخ و فرهنگ و اسطوره و کتابهای قطور بیرون بیاید و رو به روی بقیه بایستد. سوء تفاهم نشود. قرار نیست از بیسوادی دفاع کنم. باید خواند و خواند و خواند. اما چنین سوادی، تا وقتی یک جور تجربه زندگی روزمره را دربرنگیرد، تا وقتی خود فرد را در کنش و واکنشی دائمی با جامعهاش قرار ندهد، سواد ناکاملی است. واقعی نیست. نتیجه چنین آگاهی محدودی پس از سالها، میشود فیلمی که در آن سازندهاش از عالم و آدم کینه به دل دارد. که میخواهد انتقام زندگی نکردهاش را از همه، و به خصوص از تماشاگرش بگیرد. بحث حال پخش کردن نیست. این اواخر دیگر آزار و اذیتهای فیلمساز، کم کم شکل کنشهای فیزیکی به خودش گرفته است. انتقام جنبه فیزیولوژیک یافته است. این که چشم و گوش تماشاگر اذیت شود. سبک فیلمسازی مرعوب کننده بیضایی هم از همین جا میآيد. تماشاگر در مجلس مهمانی شرکت نکرده است. او در سالن سینما همچون دانش آموز تنبلی است که مدام باید یادش باشد سرش را بالا بگیرد و به استاد بزرگ و مهیبی نگاه کند که با شلاق بالای سرش ایستاده است. استادی که مدام با صدای بلند فیلماش، با حرکات اغراقآمیز بازیگراناش، با حرکات غریب دوربیناش، قرار است همه توجهها را به سمت خودش جلب کند. که انتقام همه آن دانستههایی که به درد گذراندن یک لحظه شاد نخوردهاند را از دانشآموزاناش بگیرد. باز به همین خاطر است که وقتی بعد از جلسه نمایش فیلم، از استاد میپرسند که چرا شخصیتهایش این طوری حرف میزنند، در میآید که: «چون لاتی حرف نمیزنند. همان طور که من لاتی حرف نمیزنم.» این واکنش برایتان آشنا نیست؟ این همان بیماری و کمبود همیشگی ما نیست؟ که انگ بزنیم و اسم بگذاریم و داخل یک گنجه بگذاریم و درش را هم ببندیم؟ که اسماش را بگذاریم «لات» و باقی ملت هم که باید دور شوند و کور شوند. چون اگر بخواهند بروند طرفاش، اسماش لات بازی است، اگر دوستاش نداشته باشند، یعنی فرهنگ را دوست ندارد، یعنی سواد را دوست ندارند. یعنی این که از لات بازی خوششان آمده است. از همه مهمتر یعنی استاد را دوست ندارند. از ارجاعهای اساطیری فیلمهای بیضایی حرف میزنند و کسی حواساش نیست که این وسط اسطوره اصلی خود فیلمساز است. اسطورهای که قرار نیست کسی بهاش دست بزند. عوض این که به خود دست نگاه کنیم، باید به آن جایی که نگاه کنیم که نوک انگشت استاد با خشم نشانمان میدهد. پس خوشحالم از آن یکی دو ساعت زجر بردن سر فیلم آخر بیضایی، چون ساخته شدن «وقتی همه خوابیم»، همه آن بیماریهای قدیمی را به شکلی اغراق شده بیرون میآورد. خود مقدسبینی استاد و خانواده و دم و دستگاه و گروهاش، در این فیلم آخر شکلی فانتزی به خودش گرفته و نفرتاش از در و دیوار و جامعه و همکاران – و باز میخواهم تاکید کنم تماشاگر – اش، ابعاد تازهای پیدا کرده. این نگرش اسطورهای عوض این که شادمان کند، غمگین میکند، عوض این که وجدانمان را سبک سازد، به زنجیر میکشاندمان، عوض این که زندگی ببخشد، جان میگیرد. و یکی بالاخره باید به استاد قدیمی باید بگوید که جستن راه رهایی و شادی، اتفاقا محتاج طی طریق سختتر و آزارهای بیشتری است. مسیری است که در آن اول باید با وجود و بروز خودمان رو به رو شویم. عوض این که کناری بنشینیم و تباهی و درد و مصیبت و معصیت را در دیگران ببینیم و نچ نچ کنیم. اعتراض و مبارزه و افشاگری «وقتی همه خوابیم»، روشنفکری از این نوع، بعید میدانم که بتواند چیزی را (به جز مجسمه بیخدشه خود استاد) بسازد. چنین نفرتی بعید میدانم بتواند چیزی را درمان کند.
«وقتی همه خوابیم» مثل نمایش «آتش سبز» در جشنواره پیشین، راه را برای گفتن حرفهای تازهای باز میکند. پس در فرصتهای دیگر باز هم در این باره حرف خواهیم زد. عجالتا اما میخواهم به این نکته اشاره کنم که گافهای روایی و ساختاری فیلم چطور در پناه چنین اسطورهسازی و فرهنگنمایی در امان میمانند. در این شرایط دیگر کسی در این باره صحبت نخواهد کرد که بازی مژده شمسایی و علیرضا علویتبار روی پرده تاثیر خوبی ندارد. که سلیقه استاد برای ساختن تیپای که شقایق فراهانی اجرایش میکند، چه قدر لوس است. دقت کنید: لوس. که ایده شروع شدن یک فیلم در فیلم از طریق خود نمایش و نه پشت صحنه چه قدر تکراری است و وقتی این قدر طول میکشد، چطور تماشاگر را سردرگم میکند. که این روش و ریتم ارائه اطلاعات، فقط آدم را عذاب میدهد. (هیچکاک حرفهای به درد خوری در این باره دارد که وقتی تماشاگر نتواند اطلاعات را به خوبی دریافت کند، چطور از حوزه تاثیر فیلمساز خارج میشود) که تکرار همان صحنههای قبلی، یک بار دیگر با بازیگران تازه، چه گونه مسیر پیشرفت فیلم را در دستانداز میاندازد. بعد تازه بحث شیرینی شروع میشود که در سینما چطور گاهی اوقات معمولی نمایاندن چیزها از نمایشی و اغراقآمیز بودنشان، کار سختتری است. این را فقط گفتم که منتای سرمان نباشد که بازیگرها داد زدهاند و میزانسنها پیچیدهاند و عرق روی پیشانی سازندگان فیلم در اغلب صحنهها برق میزند. این حرفهایی است که امروز و روزهای آینده درباره این فیلم و سازندهاش باید گفته شود. در صحنهای از وقتی همه خوابیم، شخصیت اصلی فیلم زیر هجوم سنگین نور فلاشها و صدای گوشخراش شاتر دوربینها قرار میگیرد، که احاطهاش کردهاند و راحتاش نمیگذارند. متاسفم آقای بیضایی. اما به نظرم روزگار تغییر کرده است. که دوربینها روشن شدهاند. که در مسیر جریان آزاد زمان و اطلاعات، دیگر نمیشود چیزی را در حصار کتابخانه و تحسین دور و بریها و ادعای فرهنگ و سواد پنهان شده در دل یک جور مقدسنمایی و انگ زدن به دیگران پنهان کرد. که باید نور فلاشها و حضور دوربینها را تحمل کرد. در روزگاری که دانش به جسم سیالی تبدیل شده که میلغزد و نفوذ میکند و نه فقط در طیف و طبقه محدودی، که در زندگی روزمره و در میان مردم پخش میشود.
حواسام پرت شد. داشتم از «سقوط» (The Fall) تارسم سینگ میگفتم. از لذتی که بعدش یک سالن این طرفتر بردیم. فیلمی که اتفاقا پر از نشانههای تاریخی و اسطورهای ملتهای گوناگون است و فضاسازی و ایدههای بصری بلندپروازانهای دارد. اما سازندهاش میداند که همه این نشانههای اسطورهای، همه آن صحنههای سحرانگیز باشکوه و موسیقی اپرایی بیبدیل شانکار لوی (کسی این موسیقی را روی CD سراغ دارد؟ هیچ جور گیر نمیآید) وقتی واقعا به دردش میخورند که هنوز احساس و دانش و تواضع گرفتن یک نمای درشت دلچسب از کودک قصه، در وجودش باقی مانده باشد.
خفقان اخلاقگرایی قلابی و دشمنپنداری روز دوم
بدترین روز: بعید است بدتر از اینها بشود روزی را در ایام جشنواره گذراند. فیلم های بهرام بیضایی و تهمینه میلانی، نه تنها خوب نبودند که حرص آدم را درمیآوردند. با این وجود نمایش هر دو فیلم، رویدادهای فرهنگی مهمی است. به بهانهشان میشود خیلی حرفها را زد.
درستترین وعده: آخرین بند یادداشت دیروز این بود که نگران سرد بودن ستون نباشید. فیلم بیضایی پخش خواهد شد و بساط نقد رونق خواهد گرفت. خب، این هم از این.
بهترین فرصت: همان طور که انتظار داشتم، «وقتی همه خواب بودیم» بهرام بیضایی میتواند جای «آتش سبز» را بین فیلمهای موسوم به روشنفکرانه امسال بگیرد. از طریق بحثهایی که گرد این فیلم بیمار، به راه بیفتد، خیلی حرفها میشود زد.
برآوردهشدهترین انتظار: پیشبینی میکردم که فیلم تازه بهرام بیضایی یک اثر خودافشاگرانه باشد. داریوش مهرجویی بزرگ را اگر کنار بگذاریم (که هر چه قدر خدا به استاد عمر میدهد، خواستنیتر میشود)، استادان قدیمی با فیلمهای آخرشان دارند خیلی چیزها را لو میدهند. همه آن چه بخشی از پایههای تفکر امروز ایرانی بر پایه آن بنا شده است. مثلا به خود مقدسبینی و دشمنسازی در همین فیلم آخر بیضایی توجه کنید. و این که چطور مسئولیت از فرد، به جمع و سیستم منتقل میشود و بعد تمام این فرافکنیها در قالب یک جور اعتراض موجه، بستهبندی و عرضه میشوند.
روی اعصابترین تصمیم: این که فیلم در فیلم بهرام بیضایی از خود همان فیلم شروع شود و نه پشت صحنهاش. و این تمهید 45 دقیقه طول بکشد.
نگرانکنندهترین اتفاق: بیضایی بیش از همیشه با فیلم آخرش دارد تماشاگرش را آزار میدهد. عوض این که بخواهد به وجد بیاورد و بسازد و سرگرم کند، اذیت میکند. خشم فیلمساز از هر آن چه دارد اطرافاش اتفاق میافتد، به این ترتیب اول دامن مخاطباش را میگیرد. و برای رسیدن به این هدف از هر ابزاری که در اختیار دارد استفاده میکند. از ایجاد سر و صدا گرفته تا ساز و کار روایی فیلماش، و چهره آدمها و نماهای بیش از حد درشت. مرعوب میکنم، پس هستم.
بدترین دیالوگ تاریخ سینما: در اوج مشکلاتی که برای بازیگر زن همیشه هنرمند داستان اتفاق میافتد و در شرایطی که ابتذال همه جا را فرا گرفته است، دخترک معصوم بازیگر زن از صندلی عقب از مادر هنرمندش میپرسد: «مامان، لجنمال یعنی چی؟»
و حالا بزرگترین شانس: این که بعد از فیلم وقتی همه خوابیم، «سوپر استار» تهمینه میلانی را نشان دادند تا یادمان بیاید همیشه اوضاع میتواند بدتر از آن چیزی که هست هم بشود.
بهترین پیشنهاد: چی میشد اگر تهمینه میلانی مشکلات زنان (و حالا با این فیلم آخرش، معضلات و پلیدیهای اجتماع) را بیخیال شود و مثلا برای حسین فرحبخش کمدی رومانتیک بسازد؟ او کارگردان قابل قبولی است. قرار نیست که همه روشنفکر باشند.
ناجورترین تغییر مسیر: این که تهمینه میلانی به قول خودش تصمیم گرفته تا به حال و هوای هنری فیلمهای اولاش بازگردد. و این که میخواهد مسیری که با «افسانه آه» ناتمام گذاشته بود، ادامه دهد. میلانی وقتی به شکل جدی میخواهد با معضلات روز اجتماع طرف شود، تعدادی از بامزهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را ساخته است. و حالا قرار است از این لذت محروممان کند.
بزرگترین اشتباه در انتخاب بازیگر: فرشته ظاهرا پاک و معصوم فیلم میلانی را آدم دوست دارد با دستهای خودش ادب کند. کاراکتر بچه پر رو را جای فرشتهای که مدام در طول فیلم نصیحت میکند، اگر بگذاریم، از این بهتر نمیشود. به خصوص آن هزار باری که به شهاب حسینی میگوید: «مگه قول ندادی سیگار نکشی؟» گفتم که آدم دلاش میخواهد با دستهای خودش...
بر باد رفتهترین استعدادها: استعداد کمیاب بیضایی در بخشیدن حس و حال آیینی و اسطورهای به سکانسهایی از فیلماش. حضور طفلک شهاب حسینی که بعد از محیا، حالا در سوپر استار هم اجرای قابل قبولی دارد. توانایی میلانی در سکانس چینی فیلمنامه. و بالاخره بازی خوب نسرین مقانلو در یک نقش فرعی.
قلابیترین اخلاقگرایی: فصل به فصل فیلمنامه و جزء به جزء هر کادر سوپر استار تهمینه میلانی. تماشاگران این فیلم امکان دارد به قاتلان زنجیرهای خوبی تبدیل شوند، اما این که بخواهند از اعمال و رفتار سوپر استار فیلم درس بگیرند، عمرا.
دوستداشتنیترین اتفاق تا به امروز جشنواره: پخش فیلم «سقوط» از تارسم سینگ. فیلم غریب و پر خون و به قول راجر ایبرت تکرار نشدنی است. خوشبختانه نگاتیو فیلم را آورده بودند و نه نسخه DVD آن را. بین دو فیلم بد بیضایی و میلانی، حسابی چسبید. دیوید فینچر بزرگ فیلم را پرزنت کرده است.
و تنها کار ممکن: امید به روزهای آینده. فیلم کنجکاویبرانگیز هنوز زیاد داریم. به خصوص عیار 14 پرویز شهبازی. امیدوارم بالاخره اتفاق بیفتد و دلمان بلرزد.
شنبه - 12 بهمن - روز دوم جشنواره:
ترینهای افتتاحیه امیر قادری + یادداشتی بر تازهترین فیلم بهرام بیضایی؛
اتفاقا حالا دیگر بیدار شدهایم
سینمای ما - امیر قادری: بعد از آتش سبز، حالا این وقتی همه خوابیم بهرام بیضایی است که فرصت کم نظیری برای ما فراهم کرده، تا به بهانه اش خیلی حرف ها بزنیم. وقتی همه خوابیم، فیلم افشاگرانه ای است، نه در آن زمینه ای که خود فیلم و سازنده اش ادعایش را دارند. فیلم افشاگرانه ای است نه اتفاقا درباره پشت پرده سینما و فرهنگ این سال های این سرزمین، و این که سینما را فساد برداشته و گلوی هنرمندان واقعی را می فشارند. وقتی همه خوابیم فیلم افشاگرانه ای است از منظری دیگر. درباره این نوع فیلمسازی و از این قبیل روشنفکری و جهان بینی و طبعا سبک سازنده اش. اصل ماجرا واقعا این نیست که کارگردانی که اغلب فیلم های دیگرش، فیلم های مورد علاقه ام نیستند، فیلم ضعیفی ساخته و این فرصتی است برای ما تا به اش بتازیم و بیخ دیوار قرارش دهیم. اولا که به اعتقاد بسیاری از علاقه مندان بیضایی، وقتی همه خوابیم فیلم خیلی خوبی است. بعد هم این که به نظرم آن چه قرار است به اش اشاره کنیم، نه فقط مربوط به این فیلم که در آثار دیگر این سازنده اش هم می شود ردش را گرفت. فقط این آخری – همان طور که انتظارش را داشتم – روشن تر و واضح تر همه آن کمبودها و زیگزاگ رفتن ها و مهم جلوه کردن (نه مهم بودن) ها را زیر نور می آورد و مشخص می کند.
من البته این قدر کج سلیقه نیستم که بخواهم همه قابلیت ها و ارزش های فیلم های بهرام بیضایی را انکار کنم. همین وقتی همه خوابیم، پر است از حرکات دوربین و قطع هایی که به بهترین شکل صحنه را پیش می برند و ریتمی که تماشاگر را درگیر خودش می کند. چند دقیقه ابتدای فیلم که اصلا نیم خیزم کرد. استارت درجه یکی بود و در دوره و زمانه فیلم های دست به دیوار، سرحال و رو به راه از کار درآمده بود. اما همان طور که فیلم پیش رفت، کم کم سایه فیلمسازی بر سرمان گسترده شد که می خواست تماشاگرش را آزار دهد. که مرعوب اش کند. که مدام حضور خودش و بازیگران فیلم را به رخ اش بکشد. که کمبودها و مشکلات ای را که بسیاری از آن ها به خودش برمی گردد، به دوش مردم این مملکت و مسئولان و سیستم بگذارد. بحث سر این نیست که کمبودی وجود ندارد و مشکلی نیست. اما قطعا بسیاری از مشکلات و مسئولیت ها به خود فیلمساز برمی گردد و مدام دارد بقیه را متهم می کند. در این فیلم آخر که اصلا هسته مرکزی داستان از چنین نوع نگاه و بینشی سرچشمه گرفته است. درست مثل کودکی که مدام همه تقصیرها را گردن پدر و مادرش می اندازد و کم کم مجموع تمام این انتظارها و درخواست ها تبدیل به عقده های وحشتناکی می شود و دایره اتهام را همه، به جز خود فیلمساز و گروه اش را در برمی گیرد. یک جور خود مقدس پنداری و دیگر گریزی در فیلم وقتی همه خوابیم وجود دارد که به هیچ عنوان نمی تواند مرکز و منشا خیر برای جامعه و فرهنگ امروز ایران باشد. این فیلمی است که تماشاگران اش هم متهم اند. پس باید تحقیر و آزار فیلمساز را تحمل کنند. چه از طریق کاربرد صدا، چه روایت داستان و چه جلوه های تصویری. فیلمی است که مثلا در چهل دقیقه ابتدایی فیلم تماشاگرش را مدت ها سردرگم نگه می دارد، و این البته با تعلیق فرق می کند. به همین خاطر است که به جز انگ ها و نشانه ها، صحنه های مربوط به فیلمفارسی آقای بیضایی چندان تفاوتی با صحنه های اصلی همین فیلم ندارد. و به اعتقاد بعضی ها حتی بهتر هم هست. این دامی است که بیضایی برای خودش پهن کرده. یعنی اجازه داده تا آن چه از ان متنفر است را با آن چه تایید می کند، کنار هم بگذاریم و با هم مقایسه کنیم و به نتیجه ای معکوس آن چه مورد نظر فیلمساز است برسیم. به همین خاطر است که فیلم آخر بیضایی، گفتم که به شکل ناآگاهانه ای، خود افشاگرانه است. فرصتی که نباید از دست اش داد.
ادامه حرف ها درباره وقتی همه خوابیم بماند برای ستون ها و شماره های بعد، که خیلی حرف ها درباره اش داریم. نکته اش اما این است که قرار است دیگر مرعوب این نوع فیلمسازی خودنمایانه، این جور خودمقدس پنداری و دشمن سازی و در موضع قربانی قرار گرفتن استادان قدیمی نشویم. نان این چیزها را خوردن، مال دورانی بود که همه خواب بودیم. وظیفه روشنفکر امروز برعکس آن چه بیضایی با این فیلم انجام داده، این است که به مخاطب اش یاد بدهد مسئولیت کارش را خودش برعهده بگیرد. نه به دوش جامعه بیندازد و نه سیستم. که آن هم به جای خود؛ اما پس از این که اول خودمان را بیدار کردیم. خودمان را محاکمه کردیم.
امیر قادری
شاکیترین آدم: محمدرضا فروتن که معلوم نبود چرا قبول کرده مجری این مراسم باشد. وقت گوش دادن به حرف هایش (حالا همان دو کلمهای هم که گفت) به عنوان یک نفر حاضر در مراسم، احساس مهمان ناخواندهای را داشتم که به زور بلند شده رفته خانه کسی و میزبان همه جوره میخواهد بهش بفهماند آقا بلند شو برو پی کارت.
خوش تیپترین آدم حاضر روی سن: باز محمدرضا فروتن. هم لباس خوبی پوشیده بود و هم اندازه ایستادن پشت چنین تریبونی بود. فقط اخلاقش... میگویند قبلش اعلام کرده که این جوری اجرا میکند، چون سبکش است. خب، سبک خوبی نیست.
بدترین اتفاق: پخش نشدن کلیپهای مراسم به علت نقص فنی و همچنین پایین آمدن ناگهانی پرده و پاره شدنش که موجب مدتی وقفه در مراسم شد.
عجیبترین دلیل: میگویند همه اینها به خاطر نوسان سیستم برق بوده که دستگاهها را از کار انداخته و همچنین باعث آویزان شدن پرده و پاره شدنش شده. این دومین فاجعهای است که نوسان برق در مراسم رسمی ایجاد میکند. از جمله وقتی در مراسم افتتاحیه «آواز گنجشکها» همین نوسان سیستم برق بلندگوها را از کار انداخت. این دفعه البته بلندگوها سالم و سرحال ماندند. حالا خوشبختانه یا متأسفانه. مشکل اصلی شاید این باشد که سینمای ایران و جشنوارهاش همچنان مستاجرند. کاخ جشنوارهای در کار نیست و مسئولان و اهالی سینما از این سالن به آن سالن سرگردان. یکی آستین بالا بزند.
بهترین کلیپ افتتاحیه: کلیپ خسرو شکیبایی که میثم مولایی ساخته بود، میتوانست طولانی تر باشد (حواستان هست که این جمله اخری در این مملکت خیلی کم کاربرد پیدا میکند) اما قطعهای فکر شدهای داشت و تأثیرگذار بود. ابراهیم حاتمیکیا هم که بهترین سوژه برای یک کارگردان یا ژورنالیست است و مجید برزگر این فرصت را حرام نکرده بود. به لحن و ریتم حرف زدن حاتمی کیا اگر به دقت گوش کنید، میفهمید چرا او بهترین ملودرامساز چند دهه اخیر سینمای ایران است.
قابل پیشبینیترین لحظه: وقتی حاتمیکیا رفت روی سن، میدانستیم بهترین اجرای صحنه مراسم افتتاحیه متعلق به او خواهد بود. با ریتم درست و مؤثر. به خصوص وقتی از رئیسجمهور خواست بعد از سی سال فعالیت فرهنگی، مشکل «به رنگ ارغوان» را، مثل «درباره الی»، حل کند.
مهمترین نتیجه: اینکه فیلمسازی میتواند فیلم مؤثر و دلپذیر بسازد که بتواند حداقل در یک مهمانی، جمعی را تحت تأثیر قرار دهد. اینطوری میشود در یک نشست فهمید که چرا اغلب سینماگران ایرانی فیلمساز بشو نیستند.
بهترین پیام: رسول صدرعاملی که حل مشکل «درباره الی» را نتیجه چند هفته تلاش هنرمندان و سیاستمداران دانست. همانند همه آن همکاریهای گروههای مختلف در روزهای انقلاب و جنگ. و اینکه گفت کاش نتیجه تلاش بعدی، بازگرداندن دختر با استعداد سینمای ایران از برلین باشد.
بهترین آغاز: معمولاً انتظار داریم روزهای اول جشنواره را به عیش حرف زدن پشت سر فیلمها و سازندگانشان و غر زدن و عیبجویی بگذرانیم. اینبار اما «هر شب تنهایی» شروع خوبی بود. با یک لیلا حاتمی که اجرایش میتواند در ردیف بهترین بازیهای امسال سینمای ایران باشد. اگر داستان فیلم کم دارد، دلیل نمیشود که اجرای حاتمی را نبینیم و فیلمبرداری فرج حیدری و فرم و بافت سینمایی که صدرعاملی به تصاویر فیلمش بخشیده است.
بهترین سالن: این سالن همایشهای برج میلاد را از دست ندهید. منظره فضای بیرونش چشم نواز است. مایکل مان بزرگ اگر ایران بود و چنین چشم اندازی از تهران داشت، لحظهای از دستش نمیداد. خود سالن و تاسیسات اطرافش هم جوری است که آدم احساس میکند بهش احترام گذاشتهاند. در این کمبود سالن خوب برای اجرای چنین مراسمی، انتخاب خوبی از طرف برگزار کنندگان جشنواره است.
بدترین سرخوردگی: اینکه افتتاحیه امسال آتشبازی نداشت! فکرش را بکنید بر بام تهران و آن وقت شب، چه صفایی داشت. باشد برای اختتامیه.
یک تشکر اساسی: همین که برای یک روز هم شده، فیلمها طبق برنامه و در لحظه موعود به نمایش درآمدند. هنوز که جشنواره شروع نشده ولی تشویق کردیم تا همین روند ادامه پیدا کند.
مهمترین چیزی که دلم میخواهد میتوانستیم بر آن غلبه کنیم: اینکه کاش میتوانستیم شاد باشیم بی اینکه عذاب وجدان داشته باشیم. افتتاحیه جشنواره امسال را که میدیدید، مناسبتها و مراسم ویژه به جای خود، متوجه میشدید که در ناخودآگاهمان انگار دنبال مجازات خودمان برای لحظهای شادی کردن هستیم. رنج کشیدن برای مباح ساختن لحظهای تقدیر کردن و ستاره ساختن و دور هم بودن و خوش شدن. گفتم که این در ناخودآگاه ما جا افتاده و ربطی ندارد به این مراسم خاص یا مدیریت فعلی یا قبلی یا آینده.یک مراسم خصوصی معمولی را هم که نگاه کنید، اوضاع به همین منوال است.
و بالاخره آخرین وعده: این ستون و قالباش را امیدوارم دوست داشته باشید. صبر کنید جشنواره رونق پیدا کند و نمایش فیلمهای ایرانی روی روال بیفتد، خواهید دید که چه اتفاقهایی اینجا میافتد... امروز هم بیضایی در سینما مطبوعات فیلم دارد و هم امیرخان، هنرپیشه هندی محبوب من.
جمعه - 11 بهمن - روز اول جشنواره:
خب بچهها - از امروز با هم شروع میکنیم و روز به روز جشنواره را پیش میرویم. شما هم که فیلم میبینید و این مطالب را میخوانید، پس کامنتهای شما بخشی از تمام این مطالب خواهد بود. شروع میکنیم برای بیست روز پر از عکس و فیلم و یادداشت و بحث و کامنت:
ده فرمان برای آغاز...
این ستونها و عکسها و فایلهای صوتی قرار است در ایام جشنواره بر اساس ده فرمان زیر حرکت کند و پیش برود:
تا جایی که شد، سعی میکنیم از فیلمها خوشمان بیاید. فرقی بین عیار 14 و ملک سلیمان و مثلا صندلی خالی نیست. در لحظه ورود به سالن، ماییم و پرده سفید سینما. طبعا دلمان میخواهد فیلم خوب ببینیم تا فیلم بد.
خلوص شرط اول است و ریا و دروغ خط قرمز. به همین دلیل فیلم بد و احمقانهای که از ته دل و با صدق و صفا ساخته شده باشد، ترجیح دارد به فیلم ظاهرا تیزهوشانهای که ضریب هوشی ما را دست کم میگیرد و فکر میکند میتواند با بازیهای مضمونی و روایی و فنی مرعوبمان کند.
اعلام کردهایم که به عنوان منتقد در جشنواره فجر حاضر شدهایم. صاحبان فیلمها هم در سالن سینمای مطبوعات با علم به همین موضوع محصولشان را برای ما نمایش میدهند. از این جا به بعد اختیار کامل داریم تا درباره فیلمها همان طوری حرف بزنیم که فکر میکنیم.
این روزها کارگردانهای ایرانی کمترین انتظارشان این است که از فیلمشان به عنوان یک شاهکار تعریف کنیم. جز این اگر باشد، کمتر از این اگر از فیلمشان تعریف کنیم، آن وقت میشویم منتقدان نان به نرخ روز خور رشوه گیر بیسوادی که فیلمها را خوب نمیبینیم و مولوی سرمان نمیشود و مشکل شخصی با سوژه فیلم یا سازندگاناش داریم. این قانون بهخصوص به خودمان مربوط است. باید جنبهاش را داشته باشیم. پوستمان به اندازه کافی باید کلفت باشد.
سینما برای سینما. این جا بیش از هر چیز خود سینما مهم است. ما که مورخ و منجم و منبتکار و ریاضیدان و فیلسوف نیستیم. پس در حوزهای که ادعایش را داریم، یعنی سینما اظهار نظر میکنیم. اعتقاد داریم این را اگر خوب بفهمیم، بقیه چیزها به اندازهای که لازم است، خودش سر و کلهاش پیدا میشود. پس با سینما به عنوان سینما طرف میشویم. این ستون ها جای عشاق سینماست.
این جا باید رنگ و بوی زمانه را بدهد. باید معلوم شود که این ستون را در چه شرایط زمانی و مکانی داریم مینویسیم. این یک قانون کلی است. هر کدام از قانونهای دیگر این مرامنامه، به نوعی و به نحوی در رعایت این قانون موثرند.
همه چیز به همه چیز مربوط است. این نکته باید رعایت شود. حد و مرزی وجود ندارد. شاید این جا صحبت از یک قهرمان فوتبال شد یا یک قانون فیزیک کوانتوم، یا یک اصطلاح بازاری یا اشارهای اجتماعی و سیاسی. میتوان از هر جایی به جای دیگری رسید و میشود از هر چیزی مثال آورد. در دنیایی زندگی میکنیم که نمیشود چیزها را به همین سادگی از هم جدا کرد، و اصلا چرا باید جدا کنیم؟
طرز تلقیها و دستهبندیها و چارچوبهای قدیمی این جا وجود ندارند. فیلم هنری و بازاری نداریم. جدی و عامهپسند هم همین طور. تنها تقسیم بندی ممکن و موثر، همان تقسیمبندی میان فیلم خوب و فیلم بد است. همان طور که بین فیلمهای گیشهای، فیلمفارسی یافت میشود، آثار جدی و مستقل و متعلق به اردوی سینمای روشنفکرانه هم فیلمفارسی دارند. شاید پیشکسوتها فیلم بد بسازند و جوانهای پر سر و صدا فیلم خوب، یا که برعکس. از درون ابتذال ممکن است هنر ناب بیرون بیاید و از چیزی که ظاهر هنر خالص و والا را دارد، مزخرف.
این ستون باید خوانده شود. اگر کسی به آن توجهی نکند، بازی را باختهایم. اگر قرار باشد به بقیه ایرادی بگیریم، اول باید خودمان خواندنی و دوست داشتنی و بامزه و قابل قبول باشیم. رطب خورده منع رطب کی کند.
و بالاخره این که باید این یک ستون دو طرفه باشد. اتفاقی که در یک سایت اینترنتی میافتد و در یک روزنامه نه. پس منتظرم. شاید هیچ کدام از عقایدمان با همدیگر جور درنیامد و این باید این جا مشخص باشد!
آبروی از دست رفته ژانر ملودرام
1- هیچ چیز لذتبخشتر از غر زدن سر صبح اول جشنواره فیلم فجر نیست. اما چه کنیم که «هر شب تنهایی» رسول صدرعاملی را ظهر روز یازدهم بهمن در سینما مطبوعات نشان دادند و راستاش فکر میکنم از بازی لیلا حاتمی در «هر شب تنهایی» کمتر چیزی بهتر پیدا میشود. یک جور از خود گذشتگی از سوی او حین اجرای نقشاش در این فیلم وجود دارد که نمونهاش را در سینمای ایران کمتر میبینیم. حاتمی دیالوگهایش را خیلی خوب ادا میکند، احساساتاش به اندازه است، و توان تاب آوردن در برابر لنز دوربین در نماهای درشت پرشمار این فیلم احساساتی را دارد. ما البته ترجیح میدادیم که فیلم اول جشنواره آن هم برای ظهر جمعه فیلم معمولیتری باشد. لم بدهیم و ایرادهای فیلم را بگیریم و گپی بزنیم در سالن و برای روزهای احتمالا شلوغ بعدی آماده شویم. ضمن این که فرج حیدری در مقام فیلمبردار، در عین استفاده از فضاهای پرنور، توانسته کنتراست، بعد و حجم به اندازهای به اغلب نماهای فیلم ببخشد و بافت سینمایی اثر را حفظ کند. مسیری هم که صدرعاملی و کامبوزیا پرتوی برای تغییر مسیر زن و سیر تحول او ترسیم کردهاند، ساده ترین راه ممکن نیست. مسیر محو مبهمی است که که با ظرافت در لفافهای از یک داستان پردازی سرراست پیچیده شده است. هر چند به هر حال مواد کم دارد و به خصوص در نیمه اول، جور کردن انگیزه برای ادامه دادن داستان، به هر حال کار سختی است. بعد همه اینها بگذارید کنار این که چه قدر ما ملودرام دوست داریم و این که رسول صدرعاملی در طول این سالها چه طور سعی کرده همواره الگوهای روزآمدتر (شما بگویید آبرومندانهتری) برای قالب های ملودرام معمول بسازد. ملودرام ساختن، به خصوص در ایران کار خیلی سختی است، اما به نتیجهاش میارزد. کاش یک روز صدرعاملی از آبروریزیاش نترسد و یک ملودرام بی فیلتر بسازد. نمونه امروزی گلهای داودی که اتفاقا در برنامه خوب «نقره»، همزمان با نمایش جشنوارهای فیلم آخر صدرعاملی، قسمتهایی از آن از تلویزیون پخش شد. تکرار میکنم که اما مهمترین امتیاز «هر شب تنهایی»، ارتباط غریب میان لنز فیلمبردار و بازیگر نقش اصلیاش است و حاتمی که بار همه کمبودهای فیلم را در این فرصت کمیاب به دوش میکشد. کمبودهایی مثل تلاش ناموفق صدرعاملی برای این که حامد بهداد، حامد بهداد نباشد و داستان نصفه نیمهاش. میماند یادی از سکانس خوب بازسازی حال و هوای غروب حرم امام رضا (ع)، که وصف عیش است. حالا که فیلم خارج از بخش مسابقه قرار دارد، امیدوارم زمان نمایش بد و نامانوساش باعث نشود که ارزشهای آن دیده نشود.
نمیخواهم توقعتان را از تماشای فیلم بالا ببرم. اما به نظرم اگر دلتان را به فیلم بدهید ضرر نمیکنید، به خصوص در سینمایی که این روزها کسی قدر رابطه پرده سینما و لنز دوربین و صورت تماشاگر را کمتر میداند.
2- حالا که دارم اینها را مینویسم، چند ساعتی به آغاز افتتاحیه جشنواره فیلم فجر و آغاز سال نوی سینما مانده. پس بهانه خوبی است که یادی کنم از جشن پریشب روزنامه فرهنگ، به خصوص به خاطر موضوع تازهاش و بعد هم به این دلیل که از دو سینماگر محبوبام بالاخره به بهانهای قدردانی شد: جناب آقای کاظم افرندنیا و سرکار خانم حمیده خیرآبادی. آخرین بازماندگان نسل هنرمندانی که درجه بالایی در هنر دست یافته بودند، هنرمندانی که «خوبای از خودشان بود» و نه مثلا از متن، یا نقش، یا کارگردان، یا...
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
عشق سگی
شنبه 12 بهمن 1387 - 9:55
-19 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
فقط برنامه سالن ها را از یه جا گیر بیار امیر خان بذار تو سایت ما که نتونستیم پیدا کنیم. به خدا خیلی کمیت مان لنگ می زنه.
|
بهروز قهرمانی
شنبه 12 بهمن 1387 - 11:1
-6 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اقای قادری متاسفانه همان طور که فکر می کروم فیلم عیار 14 فیلم زیاد خوبی نبود البته می شد که پیش بینی کرد ولی دیروز بد جوری حام رو گرفت با این حال نمی توانم بگویم بی در و پیکر بود مخصوصا سکانس طلافروشی خلی خوب بود
|
راتا
شنبه 12 بهمن 1387 - 11:57
30 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اطلاع رساني امسال اصلاً خوب نيست!امروز روز دوم جشنواره است و هنوز برنامه سالنهاي نمايش دهنده رو تو سايت خود جشنواره نزدن!پارسال از روز اول برنامه ها اعلام شده بود!واقعاً سال به سال پيشرفت احساس مي شه!شما اگه تونستيد برنامه هارو بزنيد خيلي ممنون مي شيم!
|
كاوه اسماعيلي
شنبه 12 بهمن 1387 - 12:27
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
گاهي اوقات تو يه بازنده اي كاوه...................... احتمالا تا پايان جشنواره اينجا نخواهم آمد.مي ماند غصه ام كه مربوط به خودم است.خوش بگذرد بچه ها.
|
سرپیکو
شنبه 12 بهمن 1387 - 12:58
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
جشنواره فیلم فجر شروع شد! دوست داشتم (خبرچین) فورد رو روی پرده ببینم! (35)... اما هر چه سعی کردم نشد که بیام!!! حیف شد... خانم ها و آقایان این شما و این هم جشنواره فجر...! شاد شاد شاد باشید...
|
سعید سلیقه
شنبه 12 بهمن 1387 - 18:35
1 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
نمیدونم هنوز میشه امید داشت یا نه برای نسل من که کلی منتظر جشنواره میموند تا فیلمای تروتمیز روز دنیا رو با یه کم خاک گرفتگی با صدای مهیب دالبی تو سینما مرکزی 3 ببینه لیست فیلمای بین الملل امسال دریغ از پارساله و این داره کم کم یه جور به یاءس نشستن قبل انتظاره میشه ولی خب قضیه ما هم شده مثل همون آقاهه که برای بار n ام میره فیلم بوکسور سیاه پوسته رو بیبنه که آخرش ناک اوت میشه و گوشش به حرف هیچکس هم بدهکار نیست ... اینم از اون عشقاس دیگه ... !
|
ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 0:2
6 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام. واسه ي اينكه بخوام توضيح بدم چه آدم ناسيوناليستي هستم وقت ندارم. باشه واسه بعد. اينو مي خوام بگم كه واسه امسال داشتم تلاش مي كردم كه توي روزنامه ي قدس يك ويژه نامه ي جشنواره فجر تو مشهد راه بندازم مثل همون كارهايي كه اين تهراني ها مي كنند. تا حالا كه نتيجه اي در بر نداشته. مي خواستم بگم با اينكه ما شهرستاني ها رو خيلي تحويل نمي گيرن اما با همينش هم مي توينم عيشي داشته باشيم. تا حالا كه نشده. واسه جشنواره قراره كه يه يك هفته اي رو بيام مشهد. يعني مدرسه و دانش آموز و همه ي اين چيزا رو بي خيال شم. حتي كنكور. به همين خاطر فراخوان زدم كه مشهدي ها دور هم جمع باشيم. واسه دوستي كه اسمشو ننوشته بود بگم كه آره داداش يا آبجي. جشنواره برگزار ميشه. منتها از 15 بهمن. احتمالا هم سينماهاي قدس و هويزه و آفريقا. اون بنده خداها از همه جا بي خبرن. تا حالا يك نفر ايميل زده. ببينم چند نفر ميشيم. sasan_amirkalali@yahoo.com
|
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 2:20
-14 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
صدات از جای گرم در میاد . خودت کارت داری راحت میری بیبینی فکر می کنی همه هم همین طور هستن . امروز که وقتی همه خوابیم تو سینما فرهنگ به ما نرسید . ببینیم روزای دیگه چی میشه.
|
محسن.دراگون
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 3:4
-8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
خوش به حالت من بلیط گیر نمیارم هر کاری میکنم از حامد نگفتی چرا چطور بود تونست با لیلا مچ بشه یا زد تو خاکی امیدوارم خوب بوده باشه تا تو یه کم نظرت نسبت بهش عوض شه ما بلاخره به این بازیگرای برون گرا هم احتیاج داریم من که فکر میکنم حامد میتونه جانشین خلف مرحوم خسرو شکیبایی باشه فقط باید بیشتر قدر خودش رو بدونه مثلا این سریاله چی بود این اواخر نشون داد اها اخرین دعوت زیاد خوب نبود - هرچند فکر کنم مال پارسال بود که امسال پخش شد فعلا بای منتظر نوشته های قشنگت هستیما -
|
فرید ذاکری
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 7:2
21 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
درموردِ پُستِ قبلی که راجعبه بنجامین باتن گفته بودی میخواستم بنویسم و باید زیر همان مینوشتم، ولی گفتم شاید نخوانی و حالا اینجا مینویسم. خیلی خوشحال شدم که چنین نظری راجع به بنجامین باتن داشتید و البته تازه متوجه شدم که این عنوان «ماجرای شگفتانگیز بنجامین باتن» را از کجا شنیدهام... از مطلب شما در روزنامهی اعتماد. توی مطلبی که درمورد این فیلم خیلی کوتاه البته و نه کامل نوشتم از همین عنوان استفاده کردم چون خیلی کاملتر و رساتر است از نظر من. بین «روایت» و «حکایت» و «مورد» ماجرا را انتخاب کردن و بین «عجیب» «غریب» شگفتانگیز را برگزیدن! خیلی کلاً تک بود این انتخاب و ترجمه. امروز جایی جملهی خوبی خواندم با همین موضوع که فکر کردم شما هم بخوانید: «ترجمه خوب مثل زن زیباست اگر وفادار باشد زیبا نیست و اگر زیبا باشد وفادار نیست.» و بهنظرم «ماجرای شگفتانگیز بنجامین باتن» زن زیبایی است برای آخرین فیلم دیوید فینچر.! میدانم وقت ندارید دستکم تا پایان جشنواره امّا اگر راجع به میزان شانسِ برندهشدنِ برد پیت یا خود فیلم در اسکار صحبت کنید خیلی خوب میشود. مطلب من هم درمورد فیلم فینچر که فقط توضیحی است و اصلاً به عنوان یک نقد کامل رویاش حساب نکنید (چون اینجوری خیلی ارزش فیلم پایین میآید... این یک یادداشت وبلاگی است. یادداشتهای اصلی و درست و درمان بماند برای بعد) را در این لینک میتوانید بخوانید. http://axsazi.wordpress.com/2009/01/31/the_curious_case_of_benjamin_button/
|
سوفیا
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 7:35
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
جشنواره برای من با یک خوششانسی تمامعیار شروع شد. رفتم دم سینما آزادی که برنامه بگیرم, دل و دماغ فیلم دیدن هم اصلا نداشتم و احساس سرماخوردگی هم میکردم و میخواستم فقط برنامه رابگیرم سریع بیایم خانه آنوقت بنشینم زیر و رویش کنم و فیلمهای احتمالا بدردبخور روزهای آینده را با خودکار آبی ضربدر بزنم . جلوی سینما آزادی معرکهای بود تماشایی(ساعت حدود نه شب شنبه). سمت راست جلوی گیشه صف انبوه فیلم «بیست» که فقط خدا میداند به چه دلیل این همه جوان بیکار مشتاق دیدنش بودند و از در و دیوار آن میلهها بالا میرفتند و هر از چند گاهی به سوت و کف و هو کردن و اجرای حرکات نسبتا موزون و هل دادن و موج زدن میپرداختند. انگار که اینجا استادیوم باشد. داخل میلههای این طرف هم دو سه تا صف موازی دیگر در جریان بود. از آقایی پرسیدم برای چه فیلمی ایستادهاید؟ نام فیلم را گفت: سکوت پیش از باخ. بلافاصله حس کردم مجذوب شدم. از فیلمی که چنین اسمی داشت نمیشد گذشت. ماندم و به این ترتیب دست تصادف باعث شد زیباترین فیلمی(به احتمال بسیار زیاد) را که میتوانستم در این جشنواره گیر بیاورم ببینم. دربارهء تجربهء دلنشین این فیلم دوست دارم جداگانه بنویسم فعلا فقط اینکه برای عاشقان باخ(و نه فقط موسیقی او بلکه حس و حال و فضای خالص معنویاش) لذتی عمیق, آرامبخش و بینظیر است. فیلمی که تماشایش در سالنی در طبقهء پنجم ٍ هزارتوی عمودی سینما آزادی که هوایش از بیرون اگر سردتر نبود گرمتر هم نبود, به تحمل چهل و پنج دقیقه ایستادن زیر باران و سرما و در فشار خفقانآور و اعصابخوردکن اینهمه آدم ٍ بهم چسبیده و برخوردهای تحقیرآمیز آقایان مسئول دم در میارزید. اول که ایستادم توی صف از آقای مسئول جوانی که ریش سیاه و بیسیمای در دست داشت پرسیدم بلیط به ما میرسد؟ نگاهی کرد و گفت آره حتما. فیلم خارجیه شلوغ نمیشه. فقط باید صبر کنید اونایی که پیشخرید کردن بیان بعد بلیط میفروشیم درست سر سانس. ایستادیم. چند دقیقه بعد بازار خرید و فروش بلیطها با قیمتهای متفاوت در اطرافمان شروع شد. چند نفر موفق شدند بلیط این سانس را بخرند و رفتند تو. من موفق نشدم. همچنان ایستادیم. سر ساعت که شد صف جلو رفت. نزدیک گیشه که رسیدیم صف ایستاد. و همچنان ایستاد. برحسب ساعت فیلم شروع شده بود و دل تو دلم نبود. از وسط دیوار انسانی ٍ مقابلم تونلی باز کردم و رفتم جلوی در. آقای سیاهریش نبود و به جایش آقای میانسال ٍ نیمهکچلی خونسردانه لبخند میزد. جلوی گیشه که کسی داخلش نبود دو دختر و یک پسر منتظر ایستاده بودند. قیافهء پسر خیلی اندوهگین به نظر میرسید. از آقای خونسرد پرسیدم بلیط هست؟ گفت نمیدونم. باید بپرسم. بعد آقای لاغر و دراز سبزهروی جوانی را صدا کرد و از او پرسید که در سالن جای خالی هست یا نه؟ آقای لاغر نمیدانست. رفت تو که بیسیم بزند به کس دیگری و بپرسد. جمعیت ناراحت و منتظر و بلاتکلیف بود. بعد مسئول دیگری از بیرون به زحمت راه باز کرد و از جلوی ما گذشت و آمد. کچل و رنگپریده و بداخلاق با پالتوی مشکی و طوری خودش را میگرفت انگار که آدم خیلی مهمی باشد. تهدید کرد و گفت نباید اینجا بایستیم و رفت. دوباره از آقای خونسرد پرسیدم بالاخره میتوانیم برویم تو یا نه. اگر نه بگویید که برویم دنبال کار و زندگیمان. دوباره (همچنان لبخند بر لب) گفت نمیداند و دوباره آقای لاغر را صدا کرد. احتمالا برای مسخرگی و سر کار گذاشتن ما. کفرم درآمده بود. حس می کردم که اینها دارند به ریش مان میخندند و اصلا برایشان مهم نیست چه وظیفهای دارند. میخواستم بروم که پسری از آن طرف میله با صدای بلند گفت یک بلیط اضافه دارد. سرم را برگرداندم و سریع بلیط را گرفتم و رفتم تو. وقتی وارد سالن شدم (از بغلدستیام پرسیدم چقدر از شروع فیلم گذشته؟ گفت ده دقیقهای گذشته. امیدوارم دستکم درست تخمین زده باشد و بیشتر از این نبوده باشد. بهر حال متاسفانه حداقل ده دقیقه از فیلم را بخاطر این ماجراها از دست دادم....) و چشمم افتاد به چند ردیف صندلی خالی خونم به جوش آمد. قیافهء ناراحت پسر جلوی گیشه و چند نفر دیگر که توی صف با هم حرف زده بودیم و دلشان میخواست فیلم مورد علاقهشان را ببیند و بخاطرش ساعتی وقت گذاشته بودند و شرایط ناهنجاری را تحمل کرده بودند جلوی چشمم آمد. آنها می توانستند روی این صندلیهای خالی بنشینند و فیلمشان را ببینند اما بخاطر بینظمی و بیتوجهی مسئولان سالن نتوانستند. قبول دارم که ازدحام و هجوم نامعقول مردم کنترل اوضاع را سخت میکند اما این دلیل بر وظیفهنشناسی نمیشود. بهرحال این اوضاع تهیه بلیط انگیزهام را برای روزهای آینده تا حد زیادی از بین برد. بعید میدانم دیگر حوصلهاش را داشته باشم. بخصوص که حالا دیگر وقتی جلوی در منتظریم و راهمان نمیدهند میدانم که آن تو صندلی خالی هست و بدتر ناراحت میشوم. توی برنامه چند تا فیلم کنجکاوی برانگیز هست بخصوص مستندها و آثار مایک لی را هم دوست دارم ببینم. یکی از فیلمهایش که اسمش هست «دیوانهها در ماه مه» خلاصه داستان و عکسی که ازش دیدم خیلی برام جذاب بود. داستانش دربارهء یک زوج نوازنده و خوانندهء دورهگرد دهه هفتادی است با سر و وضع و مدل زندگی رهای آن دهه و سفری که طی آن با آدمهای دیگری رابطه برقرار میکنند. فیلم مال ۱۹۷۶ است. فکر میکنم خیلی ازش حذف کنند و بنابراین ترجیح میدهم قیدش را بزنم. پینوشت: وقتی به این همه آدم که مشتاقانه برای جشنواره هجوم میآورند فکر میکنم ذهنم درگیر میشود. فکر میکنم به نیاز این آدمها به تفریح و شور و حال, به احساس سرخوشی در جمعیت و در فضای عمومی. چیزی که در همهجای دنیا بجز اینجا هست و کمبودش اینهمه مشکل بوجود آورده. شادی و جشنهای خیابانی و عمومی, فضاهایی که آدمها بتوانند با خودشان و با همدیگر راحت باشند, خودشان باشند, با هم با صدای بلند بخندند, برقصند, لباسهایشان را به رخ همدیگر بکشند, جیغ و فریاد کنند, لذت واقعی ٍ با هم بودن را حس کنند, با جنس مخالف آشنا شوند و غیره. آیا جشنواره فیلم فجر برای این منظور جای مناسبی است؟
امیر: بخش آخر یادداشت سوفیا، حرف دل من هم هست.
|
عطص
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 11:22
24 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
هر شب تنهایی: نمونه ای خوب از یک فیلم بد..... بیست: تا حالا برای گرفتن یک بلیت تا این تحت فشار نبودم. میان شلوغی واقعاً داشتم له می شدم. هرهر و کرکر هم البته به پا بود. آن هم به شکل دسته جمعی اش. نکتۀ برجستۀ فیلم هم بازیهای یکدست و خوب اش بود. در مجموع اثری است جمع و جور و تر و تمیز و متأسفانه بدون عمق. داستان خیلی خوبی هم ندارد..... عیار 14: همچنان بهترین فیلم جشنواره ..... وقتی همه خوابیم: فیلم را هنوز ندیده ام. کلاً در مورد بیضائی با تو هم عقیده ام. این تصنع آثارش دیوانه ام می کند.
|
علي رزاقي
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 12:29
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام ارادت داريم رزاقي ام هم شهري فرهنگسراي رسانه و هفته نامه سروش شناختي؟؟ نقد از سريال هاي تلوزيون مي خواهيم ،براي سروش همكاري مي كني؟؟
|
جواد
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 12:49
3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
احتمال میدادم که آدم ناسیونالیستی باشید واسه همین نوشتم . ( فکر میکردم مشهد زندگی میکنید ) خودم هم آدم ناسیونالیستی هستم ، همه جورش رو هم پایه ام. ولی ممنون که پاسخ دادید ( قابل توجه بعضیا) ، منظورم بخش بین الملل بود که فیلمهاش رو هیچوقت اینجا نمایش نمیدن ، اما اگه اون چند تا فیلم ایرانی حاظر در این بخش ( من جمله وقتی همه خوابیم) قراره همراه با سایر فیلمهای بخش مسابقه تو مشهد روی پرده بره که دیگه پس مشکلی نیست. من که زیاد سواد فیلم دیدن ندارم. میترسم یهو یک سوت ممتد بکشم با تمام قوا ، بشه مایه آبروریزی . ولی اگه جلسه نقد و بررسی دارید ( خودتون یا رفقا ) ما رو بی خبر نذارین حتما میام. اون ویژه نامه تو روزنامه قدس رو هم اگه در اومد یک ندا بدید ، بریم بگیریم. راستش از روزنامه اش زیاد خوشم نمیاد. ولی ناسیونالیست بودن چیز خیلی بدی هم نیست . حتی گاهی اوقات لازم هم هست . مثلا برای مشروعیت بخشیدن به خیلی چیزها که حالا وقت گفتنش نیست. ( مورد استفاده اش زیاده علی الخصوص تو سیاست های کلان مملکتی ، یک جور برگ برنده). ولی بعید میدونم آفریقا نمایش بده ها ...
|
bahar
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 14:38
6 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
vaghti shome file ayar 14 ro tu barnameie radio goftogoo film khubi moarefi kardi man fahmidam ke pas syper star film mahsharie ke u badet umade albate dalile inke u az 2zan khoshetun nayumade in bude ke in felm esmesh 2 mard nabude , age 1 meghdar behafezatun roju konin mibinin khanume milani filmaie mahshari mese nime penhano sakhtan va etefaghan 2 zan ham mese baghie filmashun aliii bude va fek mikonam bejaie inke az negahe 1 mard unaro mididdin az negahe 1 tamashagart bud be zibaiie in filma pei mibordin / pas pishnahade man ineke be 10 farmane khodetun amal konin va bedune pishdavari rajebe 1 filmsaz filmashuno naghd konin tnx
|
واحد
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 17:4
-12 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
خب شما هم حتما مطلب دستتون اومده همون موقعيت آشناييه كه شما خودتون رو واسه يه شاهكار آماده كردين ولي در اصل با بك فيلم خوب مواجهين در اين صورت موضع شما در مورد اون فيلم در حد متوسط رو به پايين بازتاب داده ميشه و حالا اينطور به نظر مياد كه اتفاق مشابهي بصورت معكوسش واسه امير عزيز در مواجهه با فيلم افتتاحيه ؛ هرشب تنهايي صدرعاملي افتاده طبيعتا صدرعاملي هيچوقت فيلمساز سوگليه اميرنبوده و اگه اينو در كنار مسائلي مثل سابقه ناخوشايند فيلم هاي افتتاحيه جشنواره و بي حوصلگي هاي معمول عصرهاي جمعه بزارين موضع دافعه انگيزي كه احتمالا در اون موقعيت وجود داشته بهتر براتون قابل فهم ميشه و البته همه اينها اصلا و ابدا به اين معنا نيست كه هر شب ... به اون خوبي كه امير گفته ساخته نشده اينارو ميگم كه اگه بعدها زمان نمايش عموميش با مقداري تغيير لحن و رفع جوزدگي هاي احتمالي روبرو شدين گوشي دستتون باشه ولي راستش از بازي ليلا حاتمي طوري تعريفش شده كه هرچي هم كه بخواد كوتاه بياد چيزاي زيادي ته ش مي مونه فكر نمي كنين راي بهترين بازيگر نقش اول زن فيلم يك منتقد با همون فيلم افتتاحيه معلوم بشه يكم كسالت آوره؟ ... همه اينا چه ربطي به خود فيلم داره ؟!! خب اگه شما راه حل بهتري واسه اظهار نظر شهرستاني هاييكه امكان شركت در جشنواره رو ندارن دارين من كه استقبال مي كنم!
|
ساسان اميركلالي معروف به ساسان.ا.ك
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 23:51
13 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام. ساعت حدود 35/11. تا دقايقي ديگر به احتمال قوي ركورد بازديدهاي سايت شكسته ميشه. اولين نفر هستم كه دارم تبريك ميگم نه؟
امیر: خیلی خوشحالام کردی. جوری رفتار کردی که انگار این جا خونهته. و این آرزوی من...
|
يکشنبه 13 بهمن 1387 - 23:57
3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
آقای قادری هر چقدر دیشب منتظر شدم بعد از کوبیدن های مفصل تون (که البته حقش هم بود)چیزی حرفی کلمه ای از بازی خوب و گرم و جاندار شهاب حسینی هم چیزی بگید نگفتید که نگفتید به نظرتون حقش بود؟! (منظورم صحبت هاتون در رادیو گفتگو بود)
|
ح.گ.ح
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 0:43
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اميرجان حرف هاي خوبي در باره ي بيضايي زدي . اما گفت و گويت با فرزاد حسني در همان شب نمايش فيلم بيضايي خيلي كامل تر و بهتر بود . مخصوصا اشاره ات به اينكه بيضايي دهه ي پنجاه افتخارش اين بود كه همه تلاش كردند كه فيلم او ساخته نشود و الان هم در دهه ي هشتاد همين سعي را دارد . مي داني مثل چه مي ماند ؟ اگر من از يك ره گذر كتك بخورم برايم افت دارد . اما اگر آرنولد من را زده باشد با افتخار چشم بادكرده ام را به همه نشان مي دهم . اما كسي خبر ندارد كه من در خيابان ارنولد را ديدم و يقه اش را گرفتم و دستش را به زور به صورتم كوبيدم و او اصلا با من كاري نداشت . بهرام خان كه به قول خودت قرار نيست سينمايش را اينقدر ها هم زير سوال ببريم همين مشكل را دارد . راستي . يك نقل قول بسيار جالبي كردي از جسي جيمز و كشتن آن چهل نفر . هر كاري كردم كه جمله بندي شبيه به جمله بندي نقل قول تو پيدا كنم نتوانستم و چندان به دلم نچسبيد . اگر امكانش هست يك بار ديگر بنويس .
|
ف.م.ا.
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 1:47
-8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام جناب قادری. تا اینجا به نظر می رسد که حرفه ای ترین سایت در زمینۀ جشنواره بوده اید، امیدوارم این روند ادامه پیدا کند. برای نگارش مطلب زیر مدتی فکر کردم. چون ممکن است نوشته ام با نظر شما مخالف باشد. اما از آنجا که منتقد هستید، فرض را بر این می گذارم که تضارب آرا را درک کرده و آن را نوعی تقابل شخصی نمی دانید. بنابراین با این فرض و امیدواری به تداوم ارتباط فعلی، و با کمال احترام به شما باید عرض کنم زمانی که نوشتۀ شما در خصوص فیلم« وقتی همه خوابیم» را خواندم مبهوت شدم. اولا: بدیهی است و من هم می پذیرم که نگاه شما اصولا حرفه ای تر از امثال من است و ثانیا: مسلم و مورد پذیرش است که هر منتقد یا اصلا هر بیننده ای حق دارد فیلمی را دوست داشته باشد یا خیر، اما با وجود این دو مقدمه هم نتوانستم نقد شما را درک کنم. چرا که: تعجب ِ من این نیست که شما فیلم را دوست ندارید( چه اینکه دوست نداشتن حق شماست). تعجبم از این است که نقد شما، نقد فیلم است یا فیلم ساز؟ نقد مضمون فیلم است یا نقد نوع نگاه آقای بیضایی؟ نقد عدم وجود چنین فضا ( یا به تعبیر آقای بیضایی چنین فرهنگی) است یا بزرگ نمایی آن؟ نقد تفکر غلط فیلم ساز در خصوص ِشرایطی است که منجر به این نوع نگاه شده یا نقد به تصویر نکشیدن صحیح ِ این ایده؟... زمانی هم که به بخش ارزش گذاری فرهنگ آشتی مراجعه کردم، تعجبم بیشتر شد. شما در ابتدای نوشته تان فرموده اید که ارزش های این فیلم را نادیده نمی گیرید و به موارد باارزش این فیلم از جمله قطع ها و حرکات دوربین مناسب و شروع خوب اشاره کرده اید. اما زمانی که نوبت به ارزش گذاری رسیده است، درجه بی ارزش برای این فیلم درنظر گرفته اید. به نظر من، صرفنظر از اینکه فیلم آقای بیضایی فیلم خوبی است یا نه، شما ( و شایدسایرین ) با پیش زمینه ای ذهنی از کارگردان به نقد فیلم پرداخت اید. یعنی فرض بر این بوده که فیلم ساز با این فیلم قصد دارد شرایطی که خودش در آن قرار داشته یا دارد را به تصویر بکشد، و شما هم با وجود، غلظت یا میزان اثر گذاری این شرایط در خصوصِ ِ کارگردان مخالف بوده اید، در نتیجه فیلم، فیلم ِ خوبی نیست. اما آنچه در این نوع نگاه مغفول مانده، خودِ فیلم است. می توان گفت شاید در نگاه آقای بیضایی، فاعل بیش از اندازه منفعل در نظر گرفته شده است. بنابراین با یک ایراد مواجه هستیم و آن ایراد به مضمون یا ایدۀ اصلی فیلم بازمی گردد که قطعا این بخش اگر چه مهم است اما همۀ یک فیلم نیست. بنابراین تسری این ایراد، به تمام اجزای یک فیلم و نادیده گرفتن ارزش های یک فیلم از جمله فیلم برداری، نکات تکنیکی، عدم وجود یا حداقل بودنِ اشتباه های کارگردانی و... شاید از منتقد حرفه ای چون شما مورد انتظار نباشد. یک فیلم می تواند بد باشد ولی در عین حال می تواند از میزانسن یا فیلم برداری یا تدوین خوب برخوردار باشد. درست است که فیلم از سازنده اش و تفکرات وی، نشات می گیرد، اما در هنگام نقد ( چون این موضوع که فیلم ساز در مورد خودش فیلم ساخته قابل اثبات نیست)، باید فقط به فیلم پرداخت و به این توجه کرد که آیا در شرایط ِ فرد به تصویر در آمده، اعمال وی قابل پذیرش است یا خیر؟ بدیهی است که که در جای خود به عنوان نقد آقای بیضایی ( نه فیلم) می توان ایشان را نقد کرد که آیا کم کاری ایشان تماما ناشی از عوامل خارجی بوده است و اساسا آیا ایشان نقش خود در کاستن از این عوامل را هم در نظر گرفته اند یا خیر؟ و اصولا آیا نقشی برای خود قایل بوده اند یا خیر؟ من امیدوارم این بحث از سوی منتقدان و آقای بیضایی گشوده شود تا در زمان حیات شان شاهد پاسخ های ایشان به چنین نظراتی و پاسخ منتقدان به مطالب ارایه شده از سوی ایشان باشیم.
|
Reza
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 2:41
-4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
امشب "وقتی همه خوابیم" رو دیدم ، شاهکار نیست ولی خیلی خوبه و از نظر من جزء کارهای موفق بیضایی محسوب میشه . بر خلاف نظر امیر ، سی چهل دقیقه اولش خیلی بد بود و ردپایی از بیضایی رو در خودش نداشت ( که با توجه به داستان، کاملا درست و به جا بود ) تو همون دقایق چند بار پیش خودم گفتم اگه قرار بود اینجوری باشه کاشکی اصلا ساخته نمیشد . با ورود شخصیت معتاد ( اولین معتاد فیلم ها و فیلمنامه های بیضایی ؟ ) تقریبا فیلم به فاجعه رسید که کات کارگردان ( یا به قول بیضایی بر ) داستان اصلی رو آغاز کرد . انتقادهای به جا و ملایم فیلم به خوبی وضعیت پشت صحنه سینمای ایران رو نشون می داد هر چند می تونست کمی تند تر باشه و میشه گفت همه ی اونچه که در ذهن بیضایی درباره ی سینمای ایران میگذره نبود ( در فیلمنامه لبه پرتگاه چند نمونه شدیدترش را دیدیم یا بهتره بگم خوندیم ) مژده شمسایی ، علیرضا جلالی تبار و هدایت هاشمی خیلی خوب بودن و فیلمبرداری اصغر رفیعی جم مثل همیشه عالی و طراحی صحنه رامین فر فراتر از سینمای ایران . البته نقاط ضعفی هم در فیلم بود مثل موسیقی محمدرضا درویشی که هرچند اجرای خوبی داشت و رو فیلم هم می نشست ولی آدم رو یاد "پدر خوانده" می انداخت و دختر بچه فیلم که انتخاب درستی نبود و ریتم فیلم که در چند جا کشدار میشد و همین طور اجرای کلی اثر که هرچند خیلی خوب بود ولی توقع بیشتری از بیضایی می رفت . یه نکته هم راجع به نوشته امیر راجع به این فیلم داشتم اونجایی که نوشته بودی بسیاری از مشکلات بیضایی به خودش بر می گرده ؛ خوب بود چند تا مثال هم میزدی . یعنی به نظر تو در هر شرایطی فرد خودش مقصره ( یا حداقل کمی تقصیر داره ) و امکان نداره سیستم یا جامعه یا هرچیز دیگه ای رفتار فرد رو تحت تاثیر قرار بده ؟ اگه اینجوری باشه پس سوسن تسلیمی هم خودش مقصر بوده و یا آذر شیوا که بیضایی بهش اشاره کرد هم باید تحت هر شرایطی ادامه میداد و یا اصلا در همین قضیه ی " درباره الی" هم فرهادی بالاخره تقصیر داشته و .... مسائل اجتماعی یا انسانی فرمول بردار نیستن که بشه حکم کلی در مورد همه صادر کرد باید شرایط رو سنجید و بعد قضاوت کرد . ( نوشته نیما حسنی نسب رو هم راجع به این فیلم دیدم که احتمالا میاد تو سایت و بعدا راجع به اونهم می نویسم ؛ یک جا نوشته بود خوب وقتی برای این فیلم سرمایه گذار پیدا شده خوب همون لبه پرتگاه ساخته میشد . من می پرسم آیا سرمایه گذار این فیلم حاضر میشد برای فیلم سه ساعته ی لبه پرتگاه هم سرمایه گذاری کنه ؟ ) مطالب دیگری هم هست که اگه این بحث اینجا ادامه پیدا کرد و یا در زمان اکران فیلم بهش اشاره می کنم .
|
احسان ب
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 5:18
-5 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
به سوفیا و بقیه: من هم درست در همان ساعتی که شرحش را داده ای توی همان صف بودم با دوستانم که متأسفانه و خوشبختانه( حالا میگم چرا) بلیط "سکوت پیش از باخ" بهم نرسید. واقعأ متأسفم که پرامکانات ترین سینمای تهران با مدیریت بسیار ضعیف و نظم و ترتیبی که وجود ندارد نیمی از سالنهای جشنواره را به خود اختصاص داده و این جوری جشنوارۀ امسال را خراب کرده. نمی دانم از این بلیت نفروختنها و دیر فروختنها( یکی از همان آقایانی که گفتی به من گفت که باید یک ساعت صبر کنیم شاید کسانی که بلیت خریده اند توی ترافیک گیر کرده باشند!!!!!!!!) چه چیزی عاید اینها می شود. اما گفتم خوشبختانه چون به جایش "بزرگسالان" مایک لی را دیدم که به معنای واقعی کلمه شاهکار مطلق بود. به همۀ برو بچ توصیه میکنم اگر می خواهید معنای "سینمای عمیفأ انسانی" را بهتر بفهمید این فیلم را -که فردا آخرین نمایشش در جشنواره است- از دست ندهید و همچنین باقی فیلمهای مایک لی را که با انتخاب خوب جشنواره که همگی از فیلمهای کمیاب و تلویزیونی او هستند به نظرم بهترین بخش جشنواره است.( هر چند امروز "افراد سرشناس" را دیدم که آنهم فیلم بسیار خوبی بود منتها با سانسور زیاد بر خلاف اولی) به امیر قادری: درست که "وقتی همه خوابیم" فیلم چندان خوبی نیست و هر چه به آخر می رسد سهل انگاری در فیلمنامه و اجرا -که هیچگاه در بیضایی سراغ نداشته ام و به نظر نتیجۀ غلبۀ پیام عصبی است که بیضایی بر فیلمش سوار کرده- بر فیلم سایه می افکند اما در قضاوت در مورد بیضایی به نظرم تند رفته ای رفیق. نمی دانم طرفدار "سگکشی" هستی یا نه اما در آن فیلم هم خیلیها بوی دشمن پنداری را( که وجودش را در بیضایی انکار نمی کنم) استشمام می کردند. در آن فیلم هم بازیها اغراق آمیز بود و سبک نمایشی بیضایی بر فیلم حاکم. پس چرا سگ کشی را یک شاهکار -و از معدود نوآرهای استاندارد سینمای ایران- می دانم اما "وقتی همه خوابیم" را فیلم بالقوه خوبی که در اجرا هدر رفته. اینها بحثهایی است که می ماند برای پایان جشنواره که میدانم سرت خیلی شلوغ است و ما هم در صفها حال می کنیم. پس تا آن موقع.
امیر: اتفاقا بین فیلمهایی که از بیضایی دیدهامة سگ کشی را از همه بیشتر دوست دارم احسان جان.
|
ابراهیم
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 10:24
-3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
1- دیشب برای دیدن فیلم عیار 14 پرویز شهبازی رفتم سمت سینما آزادی. ساعت 6.5 رسیدم دم سینما. بعد یه روز کاری شلوغ و خسته کننده. صف ایستادیم و ایستادیم و حرف زدیم و تو صف و رو موبایلم یه اپیزود از سری اول سیمپسونها رو دیدیم. بعد از اینکه همه اتفاقایی که سوفیا چن تا کامنت بالاتر بهش اشاره کرد برای ما هم اتفاق افتاد اعلام شد که سانس فوق العاده 12-2 برای فیلم میذارن. بماند که دقیقا مثل یه مجرم، یه متهم و یا یه ... با آدم برخورد میشه که حتی برای نماز خوندن و یا رفتن به طبقه دهم که شام بخوری یه ساعت باید التماس کنی. خلاص فیلم شروع شد: فیلم فوق العاده است. بازیا یه دست و روون. با یه بازی خیره کننده و بینهایت کنترل شده از کامبیز دیرباز. سکانس آتیش گرفتن تانکر بنزین جذاب و میخکوب کننده است. صحنه آخر فیلم هم که کار کیارستمی هست دلنشین و قشنگه اما به فیلم نمیچسبه. در کل انتظار منو از کارگردان نفس عمیق برآورده کرد. ضمن اینکه برف همیشه برای من اولین امتیاز مثبتو برای یه فیلم ثبت می کنه:) 2- امیر نقذت رو برای فیلم بهرام بیضایی خوندم. فعلا چون فیلمو ندیدم اظهار نظری نمیکنم. اما یادت باشه که قرار نیست حتی اگه یه فیلم بد باشه ما همه تلاشها و فیلمهای گذشته یه نفرو به باد استهزا و تمسخر بگیریم که به نظر من فیلمهای قبلی استاد از رگبار تا مسافران و سگ کشی یه سرو گردن بالاتر از استاندارد فیلمهای سینمای ایران. در ضمن کار ما نقد فیلمه نه له کردن افراد و یا نقد شخصیت فیلمساز. در مورد خود فیلم باید ببینم و نظر بدم. من هنوزم - با اینکه اکثر منتقدا کوبیدن فیلمو- به بیضایی امیدوارم. خدا کنه ناامیدم نکنه. 3-"وقتی به این همه آدم که مشتاقانه برای جشنواره هجوم میآورند فکر میکنم ذهنم درگیر میشود. فکر میکنم به نیاز این آدمها به تفریح و شور و حال, به احساس سرخوشی در جمعیت و در فضای عمومی. چیزی که در همهجای دنیا بجز اینجا هست و کمبودش اینهمه مشکل بوجود آورده. شادی و جشنهای خیابانی و عمومی, فضاهایی که آدمها بتوانند با خودشان و با همدیگر راحت باشند, خودشان باشند, با هم با صدای بلند بخندند, برقصند, لباسهایشان را به رخ همدیگر بکشند, جیغ و فریاد کنند, لذت واقعی ٍ با هم بودن را حس کنند, با جنس مخالف آشنا شوند و غیره. آیا جشنواره فیلم فجر برای این منظور جای مناسبی است؟" سوفیا جان باور کنی یا نه عین این حرفا رو دیشب ما داشتیم توی صف وقتی زیر بارون سگ لرز میزدیم با دوستان مرور میکردیم.
امیر: این خیلی خوبه که برف رو توی فیلما دوست داری... فقط آخر عیار 14 رو لو ندین تو رو خدا...
|
رضا بهروز
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 16:50
-1 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
ترجمه "افتادن" یا "پایین افتادن" برای عنوان the Fall مناسب تره چرا که در طول فیلم صحبت از پایین افتادن های متوالی بدلکارهاست حتی توی قصه ای که تعریف می کنند و هیچ کجا مبحث سقوط به اون معنای رایجش مطرح نیست بلکه آدمها بوسیله قصه تلاش می کنند همدیگه رو نجات بدن. خوش به حالتون که این فیلم زیبا رو روی پرده بزرگ دیدین! بعیده به مشهد هم برسه و اگه برسه همچین سینمای با کیفیتی برای نمایش چنینی فیلمی نداریم. در ضمن موسیقی تیتراژ آغازین و تیتراژ پایانی فیلم the fall، قطعه ای است از بتهوون و اوریجینال نیست و پیدا کردنش هم خیلی سخت نیست.
|
ساره
دوشنبه 14 بهمن 1387 - 23:40
14 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
کولاک بود امشب برنامه تون تو رادیو گفتگو متنفرم از نسلی که فکر میکنن همه چیز حالیشون هست و کسی حق نداره ازشون انتقاد کنه که اگه انتقاد کنه بی سواد هست ولی جهانگیر خان حسابی بر افروخته شده بود حالا بعد برنامه چه چیزی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
Reza
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 3:23
-4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
1- شاهکار "دره من چه سرسبز بود" رو تو سینما آزادی دیدم . از یه جهت ناراحتم که چرا تا حالا ندیده بودمش و از یه طرفم خوشحال که برای اولین بار تو سینما دیدمش . واقعا زیبا بود . آخرش بغض عجیبی گلومو گرفته بود ولی حیف که چراغهای سالن روشن شد ... اون صحنه ای که پدر خانواده رو با بالابر آوردن از زیباترین نماهای تاریخ سینما بود . فردا هم اگه وقت کنم میخوام " مرد آرام " رو ببینم . این یکی رو دیده ام ولی تو سینما و با جمع چیز دیگه ایه . 2- امیر خیلی عذر میخوام ولی از نوشته هات اینطور بر میاد که قصد تحریک هواداران بیضایی رو داری . ( حالا دلیلش گرم کردن بحث های اینجاست یا هرچیز دیگه ای نمیدونم ) ولی طرفداران واقعی بیضایی عقلانی تر از این حرف ها هستن که به این بحث ها دامن بزنن . فیلم کوتاه سلندر ( نوشته بیضایی و کارگردانی واروژ کریم مسیحی ) حداقل برای من و خیلی از دوستداران بیضایی ، الگوی خوبی در این موقعیت هاست .
|
مریم
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 11:44
-17 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
صرفا یک پیشنهاد:نمی شه روزها رو جدا کنین و توی پست های جداگانه بنویسین؟اینجوری خیلی راحت تر می شه خوندنشون.
|
عشق سگی
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 12:4
-14 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
((شما برین اینجا واینستین.{ماشین و جاده چالوس، رفت بالا})) عیار 14 رو یکشنبه دیدم تو سینما ازادی با کلی بدبختی از ساعت 4 امدیم ابلاخره سانس فوق العاده بلیط گیرمان امد و رفتیم. پشت سینما شهر فرنگ هزار تا فکر امد تو مخم که نکنه، نه نه نه نه من نفس عمیق را دیدم پس همچین ادمی امشب بعد از ان همه بدبختی بی چواب مان نمی ذاره خلاصه رفته بودیم که حاجت روا بشیم.ساعت 15/12 شب حالا روی صندلی نشستیم که هنوز برق ها خاموش نشده ((شرکت طرح و توسعه صنعت فیلم تهران تقدیم میکند)) خودمان را اماده کرده بودیم. همه جیز در حال گذز بود.(( فرید دز طلا فروشیه،میگن منصور امد،مشتری ها یکی یکی دارند میان و میرن، ما هم ترسیدیم،)) شروع فوق العاده ایی داشت واقعا مجذوب ان سکانس طلا فروشی شده بودم فیلم همان طوری داشت می رفت جلو با همان تعریفایی که ازش شنیده بودیم . با یک فیلم وسترنی طرف بودیم. با یک کلانتر شهر و یک خیابان و یک کافه با کلی صدای پا که میره تو برف. همه چیز خوب جلو میرفت که ان دیالوگ های لعنتی فرید و سارا از یک طرف بعد احسان و منصور از یه طرف دیگه شروع شد اخرش هم که فرید خان رفت ان چمدان را بیاره که بوووممم. رسیدیم به اخر اخر فیلم که منصور عقب نیسان تو جاده و برف رفت رفت رفت. واقعا انتظار نداشتیم که پرویز شهبازی هم دیالوگ بگه و راحت ترین راه برای پیدا کردن فیلمش انتخاب کنه. حالا ساعت 45/1 است داریم از پله ها میایم پایین نم هستم و 300 نفر دیگه میگم که اگر ان دیالوگ های لعنتی نبود ما بر عکس فرید از هیچی نمی ترسیدیم.
|
احسان رحیم زاده
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 20:13
22 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
به جای جوک یوزارسیف !!! http://www.farsculture.gov.ir/news/news_item.asp?NewsID=611 http://ershad-kh.ir/news/main/fa/1218
|
عقیق
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 20:53
-12 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام. واقعن این همه بی خوابی و فیلم دیدن قابل تقدیره. می خواستم چیز دیگه ای بگم، خیلی خوب حرف میزنی، یعنی فن بیانت خیلی خوبه. به نظرم شما و آقای امیر پوریا، همشهری عزیز من-دیشب فهمیدم-بیانتون خیلی خوبه. یه تلاشی بکنین حتمن، حیفه.
|
سعیده
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 22:6
-26 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
امتحانا رو به عشق حال و هواي جشنواره به هر ضرب و زوري بود داديم پاشديم اومديم ولايت تا توي اين جشن بزرگ شرکت داشته باشيم. پارسال در حسرت نشستن در سالن به سر بردم بايد براي امتحان فوق مي خوندم به خونه قديمي خاک گرفته پدري که سالها بود کسي در اون زندگي نمي کنه با رفيقم پناه برديم از وسايل ارتباط جمعي فقط يه ام پي فور و ام پي تري داشتيم شب دوازدهم بهمن که تو کف جشنواره و عين بي خبري بوديم داشتم با موجهاي راديوي ام پي فورم بازي مي کردم که ناگهان صداي مجري ناگهان سينما رو شنيدم که در حال مصاحبه با رامتين شهبازي بود آقا انگار يه معجزه برامون رخ داده بود بعد فهميديم که هر شب اين برنامه پخش ميشه فرزاد حسني معتقد بود که برنامه اش گوشهاي خود را پيدا مي کند آره ما گوشهاي تشنه اي داشتيم که برنامه امون رو پيدا کرده بوديم. حالا شده امسال که کنار راديو از اين جشنواره فيض خودمون رو مي بريم. ديروز تو سينما استقلال فيلم هر شب تنهايي رو ديدم از فيلم بدم نيومد نمي دونم چرا تصوير شفاف نبود! هي عينکم رو در اوردم پاک کردم اما اشکال از من نبود نمي دونم از چي بود! بازي ليلا رو حق و الانصاف خوب بود دوستش داشتم سکانس توي رستورانش رو دوست داشتم صحنه دوست داشتني داشت اما نمي دونم چرا لباس پوشيدن ليلا چرا اين قدر رو اعصابم راه مي رفت دوستش نداشتم. امروز هم بيست رو تو سينما سپيده ديدم گذشته از دو ساعتي که تو صف بوديم يه نيم ساعتي هم پشت در سالن منتظر مونديم کيپ تا کيپ آدما وايساده بودن با چه ذوقي مي خواستيم بريم يه فيلمي ببينيم فارغ از تموم نقدهايي که توي اين يکي دو روزه به اين فيلم شده بالاخره به سالن راه يافتيم و فيلم رو ديديم. اولش بگم که اين مهتاب کرامتي رو اعصاب من با بازيش راه مي رفت اين چه وضعي بود به خودش گرفته عينهو خل و چل ها درستش کرده بودن يعني چي؟ کاهاني مي خواست بگه که فيروزه خيلي آدم بدبختيه! دست هاش رو عينهو چلفت ها مي برد به سمت روسريش و روسريش رو درست مي کرد به خدا اگه کرامتي نامزد بشه من خودمو مي کشم. من که باورم نشد حبيب رضايي با اون بازي خوبش عاشق فيروزه شده باشه از بس که اين دختر عين آدماي معيوب رفتار مي کرد مي خواست چي بگه با اون حرفاي مسخرش توي سالن مطبوعات. خيلي شاکي ام از بازيش. دو تا فيلمي که تا اينجا ديدم شايد چيزهايي رو داشت بيست بازي خيلي خوب خمسه رو داشت هر شب تنهايي نگاه هاي زيباي ليلا حاتمي رو داشت و چيزاي ديگر اما يک چيز رو هر دو فيلم نداشتند و آن هم ماجرا بود ملات هر دو فيلم خيلي کم بود خيلي. اين قدر که کلافه مي شدي و هر چند لحظه يک بار مي تونستي سرت رو به طرف دوستت برگردوني و بگي يعني چي؟ چي شد که سليماني اين همه دچار تحول شد؟ که چي؟ و هزار تا سوال ديگه. مطلب آخري که مي خوام بگم در ارتباط با بحث ديشب نيما حسني نسب و جهانگير کوثري در برنامه سينما صداست اگه حس و حال و وقتش بود مي نشستم يک مطلب درباره اندر باب نقد و نقادي مي نوشتم تا کلي حس سبکي کنم. سوالهاي زيادي از کوثري برام باقي مونده اينکه کدوم جامعه آماري گفته که ماها از فيلم خون بازي دل خوش داريم؟ کي گفته ما اين فيلم رو دوست داريم؟ اينکه گفت آدمي بايد بيضايي رو نقد کنه که اندازه اون شعور، فهم، دانش و ... داشته باشد مگه ما داريم در حوزه تجربي فعاليت مي کنيم که بخواهيم ميزان و اندازه هر چيزي رو بتونيم بسنجيم. حوزه سينما حوزه اي از جنس انديشه است که آدماها با چيزي از جنس ديالوگ با هم مسير زندگي رو به پيش مي برن حالا مي خواد اون فيلمساز بيضايي باشه يا هر کس ديگه!
|
سهشنبه 15 بهمن 1387 - 22:9
11 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
یادداشت فوق العاده محسن آزرم مسلما برای این که ساکت ات کند کافی نیست اما حداقل حماقت تو و رفقایت را خوب توصیف می کند. توهین کردن به مردی که نامش و فقط نامش خیلی خیلی بزرگ است به تو لذت می دهد این یادداشت فوق العاده هم به من لذت داد . اگر مردی اینو بذار صفحه اول سایت و منتظر نظر مردم باش . استاد بهرام بیضایی دیگر جواد خیابانی نیست که هرچه از دهان ات بیرون آمد به او بگویی. بهتر است از ورزشگاه رفتن و رنگ قرمز به صورت پاشاندن ات حرف بزنی مردک بی سواد. ... سؤتفاهمها، بدبینیها و هزار چیزِ دیگر، ظاهراً، ادامه دارد. چند یادداشت پایینتر، چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸٧، از قولِ «گراهام گرین»، یکی از محبوبترین نویسندههایم، و درواقع رمانِ «عاملِ انسانی»اش، نوشته بودم «... سلیقهها عوض میشود. یادم میآید در دههی ١٩۴٠ چهطور مردم برای خریدِ کتابِ تازهای از سری کلاسیکهای جهان صف میکشیدند. نویسندگانِ بزرگ اینروزها مُشتری چندانی ندارند. پیرها پیرتر میشوند، و جوانها ـ خُب، مثل اینکه آنها مُدّتِ درازی جوان میمانند، و سلیقهی آنها با سلیقهی ما فرق دارد...» ظاهراً که این قصّه سرِ دراز دارد. دوستانِ خوبِ من، همکارانِ گرانمایهی من که قاعدتاً «هلاکِ» سینما هستند و قلبشان میتپد برای دیدن فیلم و اعتلایِ سینما، روزبهروز جوانتر میشوند [خدا را شُکر] و خب، مثلِ همان جوانهایی که «گرین» مینویسد، «سلیقهشان با سلیقهی ما فرق دارد». کاری هم نمیشود کرد؛ بحثِ «سلیقه» است: من از «نفسِ عمیق» [پرویز شهبازی] خوشم نمیآید، ولی «تنها دوبار زندگی میکنیم» [بهنام بهزادی] را دوست دارم؛ من فیلمهای «اینگمار برگمان» را دوست دارم [بخصوص فانی و الکساندر، فریادها و نجواها، شش صحنه از یک ازدواج و توتفرنگیهای وحشی] و اصلاً خیال نمیکنم که «دوره»ی «برگمان» سپری شده است؛ از «حُکم» [مسعود کیمیایی] خوشم نمیآید و خیال نمیکنم که فیلمِ بدردبخور و تاریخسازیست؛ دوست ندارم در نوشتههایم به «رستگاری» آدمها در فیلمها، یا «جعلی»بودنشان، یا «مؤمنانه» رفتارکردنشان، یا اصلاً اینجور چیزها بپردازم؛ همانقدر که سینمای «ژانلوک گدار» را دوست دارم، سینمای «فرانسوا تروفو» را هم دوست دارم و اصلاً عاشقِ فیلمهای «استنلی کوبریک» هستم و خیال نمیکنم اگر کارگردانی صاحبِ تفکّر باشد، یکجایِ کارش میلنگد. مدّتهاست که دیگر قبل از دیدنِ هیچ فیلمی دربارهاش «تصمیم» نمیگیرم و همهچیز را وامیگذارم به دیدنِ فیلم. در هیچ جمعِ سهچاهارنفرهای هم حاضر نمیشون که بهنیّت تفریح، یا هرچیزِ دیگری، هوس میکنند فیلمی، یا فیلمسازی را موردِ الطافِ آشکار و پنهانشان قرار دهند. و باور نمیکنم هیچ منتقدی در سینمای ایران، از بینِ دوستانِ خوبِ من، همکارانِ گرانمایهی من که قاعدتاً «هلاکِ» سینما هستند و قلبشان میتپد برای دیدن فیلم و اعتلایِ سینما [با عرضِ معذرت] فیلمهای «آلفرد هیچکاک» را [محضِ نمونه] بهاندازهی هنرمند هفتادسالهی ما با«دقّت» دیده باشند و ظرایفِ فیلمهایش را «کشف» کرده باشند. دوبارهگویی [یا ایدهبرداری؟] حرفهای «رابین وود» و «میشل شیون» و دیگران، کارِ سختی نیست اصلاً؛ کارِ سخت، دقّت در فیلمها و کشفِ رازِ آنهاست. و کاش دوستانِ من، همکارانِ من که اینگونه دَم از اسطورهشکنی میزنند، محضِ نمونه، فقط برای روکمکُنی، در یک یادداشت بنویسند که هنرمند هفتادسالهی ما در فیلمهایش به چه فیلمهایی ارجاع داده است. خدا را شُکر که تعدادِ فیلمهایش تازه به دَه رسیده است. دربارهی اسطوره هم مقادیری کتاب به فارسی موجود است. آنوقت دوستانِ خوبِ من، بیایند و دربارهی این بنویسند که با دیدن فلانِ کارتونِ فلانِ کارگردانِ ژاپنی میشود صفحهها دربارهی اهمیت و قدرتِ اسطوره نوشت. حقیقتاً منتظر این نوشتهها هستم؛ چون بهنظرم فلانِ کارتونِ فلانِ کارگردانِ ژاپنی، کارتونِ آسان و راحتالحلقومی نیست. خُب، زیادی نوشتم؛ شرمنده واقعاً! برسیم به روزِ چهارم.
|
سامان
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 0:9
5 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
استادشنیده میشوید فقط وقت برنامه کمه به این فرزاد حسنی که رادیوییها زیاد بهش اختیار میدن بگو وقت برنامه کمه برنامه های دیگه هیچی ندارندبا 2 ساعت انتن ولی این برنامه همه چیز داره با وقت کم
|
z
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 0:27
5 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
بسم الله الرحمن الرحیم با این همه خستگی و احتیاج به خواب امدم اینجا تا خواهش کنم وقتی همه خوابیم را کنار آتش سبز دسته بندی نکنید.شما بهتر آگاهی که به جز مواردی کلی و مبهم هیچ تشابهی ندارند.پس چنین اشتباهی نکنید که تصور میکنم در آینده منشا کجروی های بسیاری خواهد بود.چرا که میدانید بسیارند که چشم بسته از شما تاثیر میگیرند.
|
عطص
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 0:36
-10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
زادبوم: تقاطع آقای داودی با اینکه فیلم خوبی نبود، خیلی خیلی بهتر از زادبوم شان از کار در آمده بود. 2 ساعت تمام زجر کشیدم. چرا دروغ بگویم. تنها یک صحنه اش به دل ام چسبید. آنجایی که مهدی سلوکی به زیر پتو می چپد و نیشخند شیطنت آمیزی می زند. به نظرم تنها صحنه ای بود که می شد آن را باور کرد! ...... هر وقت که دوربین به آلمان می رفت بی اختیار یاد "از کرخه تا راین" می افتادم. تفاوت فیلم با فیلم، کارگردان با کارگردان، نما با نما، حس با حس، صداقت با دروغ در این قبیل قیاس ها راحت تر درک می شود. ...... همچنان عیار 14! فقط خدا کند امیر هم دوست داشته باشد.
امیر: خیلی هم دوستاش داشتم داداش.
|
Reza
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 2:5
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
امیر از خارجی ها " کاتین " و "سلاح پران" ( کره جنوبی ) رو از دست نده . به خصوص سی چهل دقیقه پایانی شونو . دومی فیلمنامه نسبتا ضعیفی داره ولی تو سی-چهل دقیقه پایانی چیزی تو مایه های ارباب حلقه ها در ابعاد کوچکتره . " 9 میلیمتر" هم فیلم جمع و جوریه که لحظات خوبی داره . چند تا دیگه هم دیدم که چنگی به دل نمی زدن .
|
رضا
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 6:17
-12 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
پیش نوشت: این کامنت در مورد نوشته های امیر قادری و کامنتهای اخیر است . ممکن است فکر کنید لحنش کمی تند است یا اینکه زیادی به همه چیز گیر می دهم یا اینکه اصلا آدم بی خود روشنفکر نمایی هستم ( گرچه خود روشنفکر هم فحش است برای خودش !) که هیچ چیز نمی داند و جلوی بقیه از لینچ حرف می زند و در تنهایی با سلمان خان حال می کند . راستش را بخواهید دنبال تکذیب این چیزها هم نیستم . فعلا چیز دیگری اهمیت دارد ....... به نظرم یک منتقد در دو حالت می تواند در جذب خواننده موفق باشد . اول اینکه آنقدر سطح فهم و دانش اش از مخاطبش بالاتر باشد که مخاطب همیشه به دنبال پر کردن این فاصله نوشته هایش را پیگیری کند . دوم هم اینکه آنقدر سطح سلیقه و سواد منتقد با مخاطبش نزدیک به هم باشد که عملا خواننده احساس کند حرف های خودش را می خواند ( این را همینقدر داشته باشید بعدا باهاش کار دارم ) تماشای فیلم جدید « بیضایی » باعث شد دوباره یادم بیاید چقدر از این یادداشت های هفتگی منتقدان ایرانی بدم می آید . نه فقط به خاطر اینکه همه چیزمان تقلیدی ناشیانه از غربی هاست ، بلکه اصل قضیه این است که یک ستون روزانه در ایام جشنواره حداقل بدی که دارد این است که نمی گذارد صاحب قلم ده دقیقه تمرکز کند و کمی به چیزهایی که دیده بیشتر فکر کند . بحث فقط ستون امیر نیست . مدت هاست ایام جشنواره پیدا کردن نوشته ی خوب از فیلم خوب هم سخت تر شده ...... اما چیزی که باعث شد این کامنت را بنویسم یادداشت امیر در مورد فیلم جدید بیضایی بود اولین نکته اینکه خوشبختانه هیچوقت نه از طرفداران بیضایی بودم و نه از مخالفانش . از بیضایی هم فیلم خوب دیده بودم و هم فیلم بد ( سگ کشی یک نمونه اش مثلا ) حالا هم نیامده ام بگویم « وقتی همه خوابیم » شاهکار است . مسئله ی من نحوه ی بخورد یک منتقد ( که بی شک پرکارترین منتقد ایران است ) با یک فیلم است . امیر قادری می گوید بیضایی خواسته با تکینکش ما را مرعوب کند و ردای بی گناهی تن کند و با انگشت اشاره همه را نشان دهد که اینها باعث شدند من فیلم نسازم . حالا بیایید در مورد فیلم بیضایی چند نکته را مرور کنیم فیلم تا یک چهارم اول ماجرای پر کشش را روایت می کند . آدم هایش همه از دنیای بیضایی آمده اند . تکنیک اش چیزی است که از بیضایی انتظار می رود . در لحظه ای دراماتیک دوربین عقب می کشد ( این کادر به نظرم خیلی کاروایی و به طور خاص 2046 آمد ، در طول فیلم هم مدام تصور می کردم اگر بیضایی از کادر عریض استفاده می کرد چه اتفاقی می افتاد ) و کادر و عوامل فیلم برداری را نشان می دهد . از اینجا درام جنایی ما تبدیل به یک هچویه ی کامل می شود . حسام نواب صفوی با همان تیپ و اداهای همیشگی اش آمده تا جانشین بازیگر اصلی شود . کارگردان « نه » محکمی می گوید اما برای ادامه ی فیلم برداری مجبور می شود به شرایط تن دهد . همه چیز به هم می خورد . هر کس سفارش فامیل اش را می کند . تیپ ها وارد می شوند . موقعیت های متناقض شکل می گیرند و تماشاگر بارها به خنده می افتد . آدم های اصلی به نوبت کنار می روند . کارگردان نمی تواند کاری کند . بچه ی چکامه می پرسد : مامان باز هم می خوای بزرگ بشم ؟ بیضایی در متن کوتاهش در مجله ی فیلم به نکته ی جالبی اشاره کرده . او می گوید نمی داند فیلمش لایه های دیگری دارد یا نه و این را باید ما بگوییم .ماجرای جالبی است . از زمانی که تماشاگر متوجه می شود که تمام آنچه می بیند فیلمی در حال ساخت است بازی هجو گونه ی بیضایی شروع می شود . او یکسره در سطح بازی می کند و هیچ ابایی ندارد که مستقیم به صورت تماشاگر نگاه کند و بگوید بی دست و پا ترین آدم صحنه به خاطر نسبت فامیلی اش جایگزین کارگردان می شود . او ابایی ندارم نقش های خوب و بد را آشکارا تقسیم کند و به طور مطلق میان نقش هایش خط کشی کند . او نشان می دهد چه طور بازیگرانی که جایشان در سینما باشد به گوشه ای رانده می شوند و در سکانس درخشان رستوران رویایی را نشان می دهد که در ان مردم برای بازیگرانی که فیلمی بازی نکرده اند این طور سر و دست می شکنند . انگار خود بیضایی هم دل بسته ی داستانش شده و دوست دارد آن را برای تماشاگرانش تمام کند . محل ارجاع بیضایی فیلم های ساخته شده و نشده ی خود او هستند . شاید او حسرت گرفتن نماهای اتفاق خودش نمی افتد را رد دستان خونی قاتلان بر پالتوی چکامه نشان می دهد ........ فیلم که تمام شده بود ایستاده بودم و تیتراژ را می خواندم که دیدم چند نفر کنارم ایستاده بودند و در مورد فیلم حرف می زدند . جالب بود طرف چون چیز زیادی از فیلم دستگیرش نشده بود از منتقد محبوبش داشت نقل می کرد که « امیر قادری می گه بیضایی فقط توی این فیلم بقیه رو متهم می کنه و.......» . راستش حوصله نداشتم و ندارم در گیر چنین بحث های فرساینده ای بشوم اما واقعا بیایید به قضیه دوباره نگاه کنیم . آیا همه ی آنچه از فیلم وقتی همه خوابیم دستگیرمان می شود همین است که بیضایی اصلانی شده و اصلانی بیضایی ؟ انگار یک متر « حال کردن » دست گرفته ای و روی هر فیلمی می گذاری ، حالا گاهی این متر قد فیلم « آواز گنجشک ها » می شود و به آن می گویی خوب . گاهی هم آخرین روزها هم قد متر ومعیارت می شود . نمی خواهم بی انصافی کنم . اما واقعا آن نوشته ات با نصیحت های آن دختر پر رو و لوس و روی اعصاب بروی فیلم سوپر استار ( که بیشتر از چهل و پنج دقیقه تحملش نکردم ) فرقی می کند ؟ وقتی می نویسی « وظیفه روشنفکر امروز برعکس آن چه بیضایی با این فیلم انجام داده، این است که به مخاطب اش یاد بدهد مسئولیت کارش را خودش برعهده بگیرد. نه به دوش جامعه بیندازد و نه سیستم. که آن هم به جای خود؛ اما پس از این که اول خودمان را بیدار کردیم. خودمان را محاکمه کردیم » دقیقا به یاد آن دختر می افتم که به شهاب حسینی می گفت تو حاضر نیستی حرف درست رو بشنوی برای همین می گی بچه . و جالب تر مخاطبان ات هستند . به اطراف نگاه کن . کسی نوشته « مثل همشهریمون خیلی فن بیانت خوبه ، یه تلاشی بکنین حتما ، حیفه به خدا » یا دوست دیگری نوشته : «کولاک بود امشب برنامه تون تو رادیو گفتگو متنفرم از نسلی که فکر میکنن همه چیز حالیشون هست و کسی حق نداره ازشون انتقاد کنه که اگه انتقاد کنه بی سواد هست ولی جهانگیر خان حسابی بر افروخته شده بود حالا بعد برنامه چه چیزی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟» ( آخر اینهمه علامت برای چه دیگر ؟) راستش نکات دیگری هم بود که در مورد فیلم بیضایی می خواستم بگویم که باشد برای بعد . کامنتم خیلی طولانی شد . فقط آخرش دوست دارم به دو نکته اشاره کنم . اول : در سکانسی حسام نواب صفوی به کارگردان فیلم می گوید : اسم من اول تیتراژ می یاد یا آخرش می نویسید و ؟ بعد یه یارویی با سبیل کلفتش می گه چه طوره بنویسیم فلانی در فیلم وقتی همه خوابیم . یک ساعت بعد وقتی فیلم تمام می شود . بلافاصله روی پرده نقش می بندد : مژده شمسایی در وقتی همه خوابیم دوم : می دانم که به تعداد مخاطبانت افتخار می کنی اما کافه دار محترم به عنوان یک مشتری به شدت نگرانم که به دسته ی دوم منتقدهای پر مخاطب که ذکرشان رفت بپیوندی . این را واقعا می گویم که نگرانم !
|
soheila
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 9:44
5 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
آقای قادری من شما رو با فیلم ( آقای کیمیایی ) شناختم. برایم جالبه که همه نظرات و نقدهای شما مطابق عقاید من هم هست. من از طرفداران نقدهای شما هستم. هر روز اینجامیایم و نظر شما رو در مورد فیلمهایی که دیدید میخونم اونایی که نظرتون نسبت بهشون مثبته رو میرم میبینم فیلمهای بد هم باشه برای بعد . . . مرسی
|
داوود
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 16:45
9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
«اتلاف پول بیتالمال» امیر قادری عزیز.این جمله بو می دهد.آشناست.جای دیگری هم اینجور ترکیبات را شنیده ایم.کجا؟شما بخاطر دارید؟کدام روزنامه بود؟کدام ارگان؟ برخوردتان با فیلم بیضایی وقیحانه بود.وقتی بجای نقد فیلم اینجور اصطلاحات را بکار بردید.وقتی که توهین کردید و استاد را بی مایه لقب دادید و درست همانکاری را کردید که مدعی بودید استاد کرده است ( به رخ کشیدن ) نمی فهمم از کجا این همه عصبانی هستید.نکند با تهیه کننده ی مورد نظر نسبتی دارید؟یا شاید شما هم همان کسانی هستید که تیتر های روزنامه ها را بر اساس خواسته ی آن هایی که قدرت دارند شکل می دهید؟نکند نقد شما همه اش بازی است؟یادتان هست تیتر های روزنامه های فیلم را ؟ یادتان هست که همه اش دروغ بود و روابطش را پول تنظیم می کرد؟ من نسبت به شما خوشبین بودم . حتی سر قضیه ی آتش سبز با دوستان دعوا کردم که این چه طرز برخورد با قادری است.او منتقد است و نقدش را نوشته.شما هم نقد او را نقد کنید.به شخصیتش چکار دارید؟ اما حالا دنیا رو سرم واژگون شده.یادداشتی از شما می بینم که اتفاقا با خود فیلم کاری ندارد.یک راست می رود سراغ شخصیت خود کارگردان و تحلیل روانشناختی او.به خدا این نقد نیست.این وقاحت است.این بی شرمی است.این افول از تمام معیار هایست که مدت ها برایش سر و دست می شکستید(یا اینطور ادعا می کردید!) سر نقد این فیلم خیلی اشتباه کردید.اصلا فیلم را بد فهمیدید.من هم مثل شما فکر می کنم تقسیم بندی سینما به هنری و تجاری بی معناست.فقط فیلم خوب معنا دارد.اما وقتی همه خوابیم هم چیزی جز این نمی گوید.اصلا نمی گوید بازیگر ناآشنا صرفا بخاطر ناآشنا بودنش خوب است.به ضعف بازی سوپراستار های ایرانی اشاره می کند.خود شما بگویید.گلزار یک سوپر استار نیست؟بازی اش چطور است انصافا؟مگر غیر از این است که هر فیلمی که بازی کند می فروشد؟مگر غیر از این است که بخاطر شهرت و چهره و ... اش وارد سینما شده است؟ چرا واقعیت ها را نپذیریم؟ اتفاقا اشاره های این فیلم به بد و خوب بودن است.به کیفیت و بی کیفیتی است.به فرصت ندادن به خوب هاست.به فرصت دادن به بد هاست.چرا سینمای ما فیلم های سخیفش این همه زیاد شده ؟ امیر قادری عزیز.من از نقد شما به جای شما احساس حقارت می کنم.احساس شرم.احساس بی مایگی. و وقتی دیشب دوستم پای تلفن گفت :« نمی شود هم میامی وایس و کیمیایی را دوست داشت هم برای هنر و هنرمند ارزش قائل بود» نتوانستم جوابی بدهم.فقط خندیدم.به قول وقتی همه خوابیم:از همان خنده هایی که از زور خوشحالی سر می دهند.
|
Reza
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 20:31
-16 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
انقدر درگیر جشنواره و فیلم دیدن بودم که یادم رفت دیروز روز آخر بخش بین الملله و برای توصیه کردن دیر شده . به هر حال بخش اول بد نبود و با توجه به ناشناخته بودن اکثر فیلم ها انتظار کیفیت پایین تری رو داشتم ولی چند تا کار خوب مثل همون " کاتین" و " 9 میلیمتر" توش پیدا شد . امروز هم " صندلی خالی" سامان استرکی رو دیدم . واقعا حیف از فیلمی که تو نیم ساعت اول اونقدر خوب و با طنز جالبش آدم رو درگیر خودش می کنه به دام معناگرایی بیفته و تماشاگر رو زده کنه . ( یه چند تا صحنه آزاردهنده هم تو فیلم بود که واقعا اذیت می کرد ) به هرحال ارزش دیدن رو داره و ضمنا یه سگ هم توش هست که خیلی خوب بازی میکنه و اگه توهین به بازیگران نباشه می تونه کاندید سیمرغ بشه .از موسیقی و ترانه هاش هم خوشم اومد .
|
ساسان.ا.ک
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 23:15
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
http://www.qudsdaily.com/archive/1387/html/11/1387-11-17/page14.html حیف که اسممو ننوشتن
|
عقیق
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 10:58
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
آقای رضای عزیز! من حداقل تئاتریم و فکر می کنم آقای قادری جوابتونو نداد چون شاید خودش هم خیلی باورمند حرف من نبود. از فن بیان انقدر حالیم می شه که آقای قادری سین سینیه. ولی ریتم خوب صحبت کردنش که شما خسته نمی شی و در عین حال همه حرفاشو و کلماتشو می فهمی و آکسان گذاری درستی داره و ... بازم بگم؟ نمی دونم چقدر معنی اینارو میدونی، ولی بدون. درضمن من دومین یا سومین باری بود که در تمام زندگیم جایی کامنت گذاشتم چون واقعن از طرز صحبت کردنشون لذت بردم. لذتی که از صحبت کردن خیلی از مجریان مطرحمون هم نمی برم، هرچند سین سینی نیستن-آقایان قادری یا پوریا را هم نمی شناسم. -هرچند دومی همشهریم باشه. اصلن دوست دارم به همشهریم اینجوری حال بدم، به کسی چه؟- به نظرم مشکل همه ما ایرانیا بخل و حسادته. مشکلی که نسلهاست با اون درگیریم. وقتی آقای کوثری بزرگ -لطفن بزرگ را با فشار بخوانید- در یک رسانه عمومی به آقای حسنی نسب می فرمایند: شما نه سوادشو داری و نه شعورشو که بخوای آقای بیضایی رو نقد کنی، تو خود بخوان حدیث مفصل. واقعن چه کسی این حق رو میده یا میتونه این حق رو از کسی بگیره؟ استادی داشتیم که می گفت هنر در نهایت همه تئوریها و مبانی نظریش، سلیقه ست. هرچند که این بنده خداها با دلیل و مدرک اثبات جرم نمودند!! من همانقدر آقای قادری رو می شناسم که شمارو. ولی یاد بگیریم به هم احترام بگذاریم و حسادت رو که در همه ما - کم یا زیاد- وجود داره از خودمون دور کنیم. آقای قادری! بیانت خوب است برادر!
امیز: سلام دوست عزیز. اگر بیشتر این جا سر میزدی متوجه میشدی که برای این که هر کسی راحت حرفاش را بزند، کم پیش میآید که جوابی در کار باشد و این ربطی به باورمند بودن یا نبودن ندارد. اما باور کن به تنها چیزی که به عمرم فکر نکرده بودم، این بود که فن بیانام خوب است برادر!... جدی؟ خیلی حال کردم.
|
میثاق
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 12:40
0 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
آقا مژه مژده............. امروز تولد مایکل مان هستش...................... استاد تولدت مبارک..... به امید ترکوندن دشمن ملت........
|
ابراهیم
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 13:44
-12 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
قبل از اینکه در مورد فیلم آخری که دیدم صحبت کنم میخوا در مورد این سینمای پردیس زندگی تو بلوار ابو.ذر آیت الله کاشانی حرف بزنم. یه مجتمع تجاری مدرن و سیک با چند تا سالن سینمای مدرن( فکر کنم 3تا) امکا از اون مهمتر برخورد عوامل درگیر مجموعه است. بسیار محترمانه با تعداد نفرات کافی برای راهنمایی افراد به سالن. فقط کنترلچیهای سالن یه کم بایدآموزش ببینن. تقریبا دقیقه 3 فیلم بود که تازه چراغها خاموش شد.یه ذره هم نور سالن زیاده ولی همین که مثه آدمای سینما آزادی با آدم برخورد نمیکنن یه دنیا سپاسمندیم. در کل به نظر فیلم دیدن اونجا لذت بخشه. نه از شلوغی فرهنگ و آزادی خبریه نه از برخوردای وحشتناک. 2- آقا این اشکان، انگشتر متبرک و .... رو از دست ندین. اگرچه به نظرم یک کمی خامه هنوز ولی طنز جاری تو فیلم، داستان و روایت غیر خطی تودرتوی فیلمو دوست داشتم. البته شهرام مکری هنوز تو حال و هوای فیلم کوتاه سیر میکرد ولی واقعا لذت بخش از کار در اومده. باز یهای فرمی و روایتی فیلم خوبه و آدمو بعد فیلم حسابی سرحال میاره. 3- حالم داره از نحوه برخورد دو طرف بحث در مورد فیلم بیضایی به هم میخوره. هر دوطرف بحث نمیکنن که چیزی از توش دربیاد.میخوان همدیگه رو له و لجن مال کنن. حتی توام امیرخان قادری!
|
عقیق
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 19:2
-10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
برادر شمایی، ما با اجازتون خواهریم. ما بعد از شنیدن صدایتان سرچتان نمودیم و اینجا را خواندیم. کلاً اهل دنیای مجاز ی نیستم و دنیای واقعی را بر هر چیزی ترجیح میدم. به اضافه اینکه از تئاتر، هنر و همه چیزهایی که دوستشان دارم خیلی دورم، الان، خیلی وقت خواندن یا شنیدن ندارم. ولی هنوز میدونم که بیان خوب یعنی چی و بدون هر غلوی خوب بود خب. از این تعریف چه سودی عاید من می تونه بشه، باتوجه به اینکه اصلن منو نمی شناسین. مگه خودتون شک دارین؟ آنقدر که از خوبیهای هم تعریف نکردیم و بدیهای هم رو چکش وار بر سر هم کوبیدیم، تعجب شما تعجبی نداره. شاید خیلی چیزهام رو فروخته باشم -مثل عشقم به تئاتر رو- ولی هنوز شهامتم رو -که ما ایرانیا کمتر ازش بهره ای بردیم- نفروختم. و به همین دلیل بسی سر به دار داده ام، اُه اُه. اگه می شه این یکی رو نزارین. فقط بازم اگه می شه ایمیلتونو بزارین. چون اگه بودجه ها اجازه بدن دوست دارم کلاسهایی بزارم که همکاری کنین خوشحال میشم، اگه بودجه ها بزارن. بعد از مدتها خیلی خوشحالم که باعث شدم خیلی حال کنین. -با خودخواهی هرچه تمامتر- چقدر باعث شادی شدن در این زمونه ای که همه می خوایم چشمای همو دربیاریم حس کودکانه خوبی بهم داد. ممنون.
امیر: ghaderi_68@yahoo.com
|
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 20:47
18 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
چه عجب شما ها یبار اختلاف نظر پیدا کردید. تو این 5 روز اول همتون تو صفحه اخر فرهنگ یه چیز میگفتید . هیچ تفاوتی احساس نمی شد . همتونم هم نظر بودید.
|
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 20:53
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اگه به این تبلیغ برای یه فیلم نمیگن میشه بگید اسمش چیه؟ فقط با علایق شخصی میبرید بالا و پایین فیلمهارو. متاسفم.
|
عطص
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 20:55
7 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
خوبی نقدهای مختلفی که در سایت در کنار هم می گذارید این است که آدم سلیقه اش را محک می زند. وقتی می بینی از عیار 14 همان هایی بد گفته اند که تو هم دوست شان نداری، خب به خوشگل بودن سلیقه ات بیشتر ایمان می آوری. همان هایی که "ماشینی و خشک" می نویسند، "ماشینی و خشک" فیلم می بینند و احتمالاً فیلم های محبوب شان هم همین صفات "ماشینی و خشک" را به بالاترین عیار دارا هستند. می گویید نه. فقط چند روز دیگر صبر کنید تا دوباره با هم نقطۀ اوج سلیقه شان را ببینیم!
|
سینا
جمعه 18 بهمن 1387 - 13:5
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
او به هر حال قربانی است در جایی که اندازه معنایی ندارد . چه دشمنش به قصد انتقام آمده باشد چه برای خریدن یک جفت گوشواره طلا . قربانی رسم زمانه است و به انتخاب طبیعی حذف میگردد. انتخابی که انگار خیلی هم غیر طبیعی است و نادرست اما کلمات و عبارت اینجا معنایی دیگرگون یافته اند. او باید میفهمید و میدانست باید جایی برای احساس باز میکرد باید میدانست در جایی که قانون تنها برای شکستن است جایی که میانبرها همیشه به مقصد میرسند نباید اندازه گرفت . و همانجاست که اتومبیل قهرمان قصه ما رد نمیشود و گرمایی که طلب میکرد چگونه آتشی میشود برای سوزاندن وجودش برای خاکستر شدن و محو شدن .
|
جمعه 18 بهمن 1387 - 15:47
14 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
دوست عزیز میشه لطفا از این به بعد بعضی از پاراگراف هاتون که بلنده را کوتاه تر و با فاصله تر بنویسید؟ (چشمم پکید) چون مطالبتون جذابه و می خوام تا آخر بخونم میگم مرسی.
|
رضا
جمعه 18 بهمن 1387 - 22:10
27 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
برای خانوم (و یا آقای ) عقیق : اینکه گفته اید تئاتری هستید حداقل برای من مفهوم خاصی ندارد . یعنی یک تئاتری لزوما آدم با سوادی نیست و دلیل نمی شود از فن بیان چیزی بداند . باور بفرمایید آکسان گذاری و جوری حرف می زنه که آدم خسته نمی شه هم آنقدر مفاهیم سختی نیست که برای دانستنش به خود ببالم . البته قطعا تعریف من با شما از فن بیان کاملا متفاوت است و از انجا که در ایران برای هیچ چیز معیاری وجود ندارد پس ممکن است تعریف من و شما و هر آدم تئاتری و غیر تئاتری دیگری هم درست باشد . جدا از همه ی اینها اینکه می گویید دوست داشته اید به همشهریتون حال بدین و به کسی ربطی ندارد قطعا درست است . من هم کاری نداشتم . فقط اشاره کردم چه کسانی و چه طور از امیر قادری تعریف می کنند . خب شما هم که همین را می گویید و گویا می خواهید از آدمی که چند بار اشاره کردید هیچ شناختی از او ندارید برای کلاس های آموزشگاهتان ( که انشاالله بودجه اش تامین خواهد شد ) استفاده کنید . پس مشکلی نیست دیگر . من هم که همین ها را گفتم ! برای عطص : واقعا باید به سلیقه ات که با آن همه ایراد تکنیکی و فیلمنامه ای «عیار 14 » باز هم توانسته از فیلم خوشش بیاید آفرین گفت . با آن قضیه ی « خشک و مکانیکی » هم موافقم . این چیزها دیگر خیلی مخرف شده . حالا باید فقط با فیلم ها حال کرد. البته نظر منتقد محبوبمان هم بسیار مهم است ! برای صوفیا نصراللهی : اگر اسمتان را از نقدتان برای « عیار 14 » حذف می کردند بی شک خیال می کردم این ها را امیر قادری نوشته . شباهت نثرتان به امیر قادری شگفت انگیز است . البته دو نکته ی مهم دیگر هم در نوشتیتان وجود داشت . اول اینکه آن صحنه ی فاجعه آمیز انفجار ماشین ربط زیادی به مشکلات مالی سینمای ایران ندارد . کافی است به نمونه های دیگر همین سینما دقت کنید . برای مثال به صحنه ی آتش گرفتم مینی بوس در فیلم دوست داشتنی « تنها دوبار زندگی می کنیم » که تهیه کننده ی بزرگی هم نداشته و مشکلات مالی سینما ( اقتصادی بهتر نبود ؟) برای آن فیلم هم وجود داشته دقت کنید . بی شک مشکل آن صحنه ی عیار 14 بیش از هر چیز کارگردانی است با آن اسلوموشن و فید اش ! نکته ی دیگر هم اینکه استفاده از واژه ی « کستینگ » وسط متن نه فقط اعصاب خورد کن بلکه اشتباه است . یک بار هم یادم می آید امیر قادری وسط جمله اش نوشته بود « فلان چیز سیف تر است » . به هر حال فکر کردم یادآوری کرده باشم بد نیست ! در مورد باقی فیلم ها : بعد از خراب شدن امیدم برای فیلم عیار 14 امید دیگرم فیلم « صداها » هم ناامیدم کرد . برای آنها که فیلم بازگشت ناپذیر را دیده اند بی شک فیلمنامه ی سعید عقیقی بیشتر شبیه به توهین است . بدون ذره ای خلاقیت . تا اینجا فیلم های « شبانه روز » و « صندلی خالی » فیلم های قابل قبولی بودند . حداقل اش این است که کمی جرات کردند و فیلم های خودشان را ساخته اند و مهمتر اینکه تاثیراتی که از فیلمسازهای محبوبشان گرفته اند به ورطه ی تقلید نیفتاده است .
|
یک مخاطب
شنبه 19 بهمن 1387 - 0:39
-7 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
بحث های امشب تو رادیو گفتگو خیلی خوب بود راستی من از خیلی ها شنیدم که باحرف شاهین امین موافق بودند که منتقدان بهتره که مثلا همزمان تو چندتا روزنامه ننویسن مثلا اصلا برا ی خیلی خوشایندنیست که روزنامه فرهنگ که من نمیدونم چرا همه شماها رو جمع کرده و همتون هم توش مینویسید باید یک سردبیر مثل رشید پور داشته باشه که معلوم نیست توی رویش چه کارکرده ویا مثلا چه قدر سابقه در خراب کردن فرصتهایی که درtalk show که در اختیارش میگذاشتند داشت و ادمی که معلوم نیست ایتقدر آدم حرفه ای این جور بحث ها هست یا نه که به کرات نشون داده که بیشتر سوژه خراب کنه البته به ماها هیچ ربطی نداره چون به قول خودت شماها به هر دو طرف حال میدید این رو میخواستم بگم که این حرفا رو تو خیلی از جاها شنیدم نمیدونما شاید اشکالش همین رشیدپور باشه که اصولا نباید به شخصیت آدمها این جوری نگاه کرد ولی نمیدونم چرا دلچسب نیست این هم یک نطر دیگه موفق باشید بیشتر صداتون رو بشنویم
|
سعیده
شنبه 19 بهمن 1387 - 2:6
-1 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
تا اینجای کار با اینکه دو ساعت تموم تو سرما وایسادیم بلیط شبانه روز گیرمون نیومد سریع رفتیم تو صف صداها وایسادیم که سرانجام عایدمان شد! حضور کیانیان برام کلی عنصر حال دهنده ای بود اما واقعا چرا داستانش چپکی تعریف شده بود انگار کارگردان به زور می خواست داستان رو پیچیده کنه یه جورایی پیچیدگیش دست ساز بود. ایشاا... فردا یعنی امروز قراره بریم عیار14 رو ببینیم تا اونجا که تونستم نقدها رو دربارش نخوندم تا برم ببینم چه جوری حسش می کنم. راستی امیر یه چیزی که باید بگم این روزا تو هر صفی که وایسادم چند نفری بودند که حسابی بر نقدهات می تازیدند! شاید هم بر تو می تازیدند! اه مگه تو از نقدات مجزایی! _ اصلا این نقدش قبل اینکه آقای کیمیایی رو بسازه خوندی. بابا قبل این مستنده کلی باهاش لج بوده (فکر کنم منظور واضحش نقدت به سربازهای جمعه بود) بعد سر این فیلمه کیمیایی بهش حال داده از اون به بعد این هم به کیمیایی حال می ده!!!!! _اصلا با حسنی نسب و چند نفر دیگه باند تشکیل دادن تصمیم می گیرن یه فیلمو بالا ببرن و پایین بیارن اصلا فضا رو مسموم کردن و....
|
یاشار
شنبه 19 بهمن 1387 - 3:17
15 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اینجا که اینارو می نویسی خوبه میدونی خوب یعنی خیلی خوب امسال هنوز نشده فیلمی ببینم شاید هم هرگز نشه ضمیمه اعتماد رو دنبال می کنم سر اتفاقای میزاک و وقتی همه... گاردم نسبت بهت(ون) بالا رفت نمی دونم شاید بخاطر این بود که خودم رو جای کارگردانی میگذاشتم که روبروش قرار میگیرید و اینطور - کلمه درستش رو پیدا نمی کنم- ... احساس کردم خیلی خصمانه بود برخوردتون اما الان اینجا با خوندن این ها احساس بهتری دارم یکم آروم شدم انگار کلماتت رو دوست دارم بیشتر از کلامت - که توی سینما 4 دیدم-چند سال پیش . . و فیلم کوتاهی درباره عشق رو چند روز پیش دیدم احساس زندگی کردم و نابود شدم تو هم وقتی دیدیش نابود شدی؟
|
Reza
شنبه 19 بهمن 1387 - 4:12
-22 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
1- امیر "صندلی خالی" رو ندیدی؟ بد نبودا ! من هم تا حالا به غیر از "وقتی همه خوابیم " که دوستش داشتم و اگه بشه میخوام دوباره ببینمش فیلمی که واقعا خوشم بیاد ندیدم . ( اول جشنواره نوشته بودی شاید هیچکدوم از سلیقه هامون جور نباشه ، این یکی به همراه "عیار 14 " از اون مواردیه که سلیقه ام باهات جور نیست ) . علت حضور " امشب شب مهتابه " در بخش مسابقه جشنواره رو هم نمی فهمم . می تونست در طول سال اکران بشه و مخاطب خودش رو هم داشته باشه . واقعا چرا باید وقت بیننده جدی تر سینما رو با این فیلم ها گرفت . " شبانه روز " رو هم ندیده ام و علاقه ای هم به دیدنش ندارم ؛ تو جشنواره چند سال پیش "شبانه" رو از همین دو کارگردان دیدم که هنوز داره سرم گیج میره . البته هنوز جای امیدواری هست ؛ "درباره الی" ، "تردید" و "بی پولی" به نظر میاد کارهای قابل قبولی از کار در اومده باشن . 2- اما در مورد "عیار 14 " که هر کاری کردم نشد ازش خوشم بیاد . آخرش یه جور حس گول خوردن داشتم . البته گول خوردنی از نوع سرکار بودن و گرنه گول خوردن از آدم های قصه می تونه خیلی هم خوب باشه . کارگردان چندبار فرصت داشت که ضربه اساسی رو به بیننده وارد کنه که نکرد و اون پایان بد و بی خاصیت رو برگزید . خیلی هم کشدار بود ( شاید با یه تدوین درست و حسابی کمی بهتر بشه ولی اونوقت بعید می دونم که به یک ساعت هم برسه ) صد دفعه باید سر و کله زدن فروتن با مشتری ها رو می دیدیم فقط به خاطر ایتکه به زمان استاندارد برسیم . ( فرق کارگردان هایی مثل شهبازی با کیارستمی اینجا مشخص می شه ، فرض کنید اگه کیارستمی قرار بود این صحنه ها رو بسازه چقدر خوب از کار در می آورد ؛ اپیزود کیارستمی در " فرش ایرانی " رو به یاد بیارید که تقریبا با هیچ ، بیننده رو میخکوب می کرد و اگه به جای 7-6 دقیقه دو ساعت هم طول می کشید خسته کننده نبود ) اون قضیه زیاد غذا خوردن دیرباز دیگه چی بود ؟ فروتن و دیرباز ده دفعه با هم دیگه روبرو نشدن تا به اون شکل مضحک با هم روبرو بشن ؟ یه جا دیرباز می گه : ( نقل به مضمون ) میخواستم برای دخترم طلا بگیرم و بعد اضافه میکنه چند دفعه رفتم طلا فروشی که بسته بود ؛ خب بیننده اینو دیده و دیگه انقدر خنگ نیست و می تونه تصور کنه . هنوز فرصت نکرده ام نقدها رو بخونم ( به جز نقد امیر پوریا ) و نمی دونم بقیه هم به نقاط ضعف اساسی فیلم توجه کرده ان یا نه . اگه اینجوری نباشه به غیر از امیر قادری و چند تا منتقد دیگه که " نفس عمیق " رو دوست داشته ان و باهاش زندگی کرده ان و نمی خوان کارگردان محبوبشون رو از دست رفته ببینن و حمایتشون از این فیلم توجیه پذیره باید به آگاهی و سلیقه بقیه شک کرد .
|
عطص
شنبه 19 بهمن 1387 - 10:13
-6 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
چند فیلم چرند دیگر: صندلی خالی، صداها، حیران، دوزخ برزخ بهشت. با این تعریفی هم که از "شبانه روز" کردی عمراً ببینم. به اندازه کافی بر سر" شبانه" حرص خوردیم...... به رضا: ممنون از تبریک ات. به هر حال اینکه یک نفر از آن طرف جوب پیدا شود و به ما تبریک بگویدخودش کلی مایه مباهات است.
|
سینا
شنبه 19 بهمن 1387 - 10:35
-5 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
چرا اول کامنت من رو نذاشتی نامرد . ولی دلخور نیستم حتما یک دلیلی داشته دیگه امیرخان نه ؟
|
ف.م.ا.
شنبه 19 بهمن 1387 - 17:53
-9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
مواجهه با هیچی فکر می کنم از مرحلۀ مواجهه با هیچی گذشته ایم و به تثبیت هیچی رسیده ایم. مدتی است که سینما دچار این وضعیت شده است. تا چند سال گذشته، حداقل سالی یک فیلم خوب داشتیم. البته نه فقط خوب، بلکه بعضا قابل توجه و ندرتا جریان ساز. خیلی به عقب باز نمی گردم، اما دیگر چند سالی است خبری از زیر پوست شهر، شب یلدا، آژانش شیشه ای، شب های روشن، نفس عمیق، آژانس شیشه ای و... که در ژانرهای مختلف نسبت به زمان، امکانات و محدودیت هایشان کارهایی درخور توجه محسوب می شدند وجود ندارد. تصور نمی کنید توجه به بخشی از عوامل ِ موثر در ایجاد وضعیت فعلی را، می توان به وضوح و بی هیچ پرده پوشی و بدون تعارفات معمول، در فیلم آسیب شناسانۀ آقای بیضایی مشاهده کرد؟ امیر قادری عزیز، زمانی که فیلم وقتی همه خوابیم را دیدم، علت عصبانیت غیر قابل انتظار شما را متوجه شدم. چرا که آقای بیضایی، مطبوعات و منتقدین را هم در زنجیرۀ ایجاد این وضعیت اسفناک با امثال اشتهاریان و... سهیم دانسته است و انتظار این میزان انتقاد از فیلم از سوی مطبوعات را درک کردم. اما اگر بپذیریم که آقای بیضایی نباید همه را با یک چوب براند، که من هم می پذیرم، اما آیا برای تمام عوامل آسیب شناسانه در فیلم ایشان نمی توان مصداقی حقیقی پیدا کرد؟ قطعا اطلاعات شما از مسایل پشت پردۀ سینما بیش از امثال بنده است. آیا نباید به تیزهوشی و به نظرم از آن مهم تر «جسارت» آقای بیضایی تبریک گفت؟ چرا جسارت؟ چون اصولا در هر حرفه ای قانون نانوشته ای وجود دارد که از یکدیگر انتقاد، حداقل انتقادِ علنی، صورت نگیرد، که معمولا هم اینگونه است و اگر کسی این قانون را زیر پابگذارد، مورد هجوم هم حرفه ای هایش قرار می گیرد. اما بالاخره یک نفر باید شروع می کرد، کسی که نتوان به او انگ بی سوادی، کارنابلدی، شهرت طلبی و... وارد کرد. اتفاقا بر خلاف شما معتقدم؛ فیلم بیضایی بیش و پیش از آنکه نوک تیز انتقادش را متوجه کانون های قدرت کند و به قول شما ژست روشنفکری بگیرد که ( کانون های قدرت) نمی گذارند فیلم بسازم، در وهلۀ اول نوک انتقادش را نه به عوامل کانون رسمی قدرت، بلکه به خود عوامل سینما، متوجه کرده است که نقش اصلی را در ایجاد این وضعیت دارند. اگر امکان آسیب شناسی از نقش ارشاد در این وضعیت فعلی، به سادگی امکان ندارد، چرا به عواملی که مربوط به سینماگران است اشاره نشود؟ آیا تا به حال فیلم هایی را ندیده اید که همانند آنچه آقای بیضایی به تصویر کشیده اند، و با همان انگیزه، ساخته شده باشند؟ لطفا کمی در خصوص دلایل مواجهه با هیچی، حداقل دلایلی که می توان کنترل کرد، فکر کنیم. فقط کمی.
امیر: فکر کنم مطلب رو با دقت نخوندی رفیق. یه چیزای دیگهای داری میگی. مثلا مشکل من انداختن مسئولیت به دوش بقیه بود. حالا چه نهاد قدرت و چه سینمای ایران. ضمن این که توهین به منتقداش کجا بود؟ آرزو دارم یکی فیلمی بسازه که تو تماماش بهام فحش بده، ولی موقع تماشاش لذت ببرم.
|
عقیق
شنبه 19 بهمن 1387 - 21:28
3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
آقای رضای عزیز!فکر می کنم ادامه بحث با کسی که هنوز نمی دونه اسم عقیق برای لیدی بکار میره، فایده ای نداشته باشه. پیشنهاد می کنم به سایت اداره ثبت احوال مراجعه کنین. اونجا تمام اسمها به تفکیک مرد و زن اومده، شاید کمکتون کنه. مگر اینکه توهم توطئه داشته باشین که در اون مورد چون یه جور مشکل روانی اکثر ایرانیاست، نمی تونم کمکی بهتون بکنم. فالله خیر حافظا. آخه برادر! من کی گفتم آموزشگاه دارم؟ کی گفتم شناختی نسبت به آقای قادری ندارم؟ چرا انقدر دگم و بسته؟ وقتی حرف از بودجه می زنیم از مکانی کلانتر صحبت می کنیم قطعن. بعدشم گفتم آقای قادری رو نمی شناسم، یعنی ایشون و من از نزدیک تا حالا همدیگرو ندیدیم. خسته شدم بس توضیح واضحات دادم آخه! البته من همیشه عقیده داشته و دارم که مشکل از دبستانهاست که آموزش نمی دن، بعد بچه ها بیسواد میان بالا و تکلیف ما سنگین می شه. مشکل دوم: از لحظه ای که سوار تاکسی می شین تا مقصد، یک راننده بسیار محترم که با عرق جبین، سعی در بدست آوردن رزق و روزی حلال داره از قیمت مرغ و گوشت تا فرق اوباما و بوش، از تفاوتهای اصلاح طلبان و اصول گرایان تا بازی زیرپوستی آقای پرستویی صحبت می کنه. من چون آدم خیلی دموکراتی هستم قضاوت رو میزارم بعهده بقیه. آیا این آقای بسیار محترم در این موارد صاحب نظر می باشند و تلمذ نموده اند لزوماً؟ پاینده باشید و شاد.
|
آرش
شنبه 19 بهمن 1387 - 23:47
-4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام امیرآقا.سایت شما تونست ما شهرستانی های ازجشنواره محروم رو تاحدی از خماری دربیاره تا وقتی که اصل جنس برسه(یعنی عیار14 ودرباره الی وبی پولی وهرشب تنهایی وصداها و... رو توی سینمای شهر مجاورمون ببینیم)! این فایل های صوتی که وعدهاش رو دادی چی شد؟ ای کاش می شد فایل صوتی گفتگوهات رو هم بذاری مثل گفتگو با معززی نیا وشهبازی. دمت گرم وسرت خوش باد.
|
سینا
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 0:8
13 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
نمیدانم این حمایت کورکورانه از امیر قادری تا کی ادامه پیدا میکند . من امیر قادری را دوست دارم و از نقدهایش هم لذت میبرم اما فقط همین . برای من که قرار است درس سینما را از لا به لای همین نقدها و نوشته ها و ایضا سکانس ها ی یک فیلم یاد بگیرم ، این طور نقد نوشتن به درد نمیخورد . شاید کمی سرگرم شوم ولی تهش چیز زیادی نصیبم نمیشود. نمونه واضح و بارزش همین جواد طوسی که این اواخر با امیر قادری خیلی اصطحکاک داشتند و موشک و خمپاره و سنگ و کلوخی بود که به سمت هم پرت میکردند و ما هم هی میخندیدم و دمشون گرم چقدر هم حال میداد . (میدانید هر کی حرف خودش را میزد و اصلا متوجه نبودند یا نمیخواستند باشند که دیگری چه میگوید و مقصودش چیست) . البته از این دعواهای زرگری امیر خان کم در پرونده حرفه ای اش نداشته از جمله آن قضیه خیابانی . ولی داشتم میگفتم آره جواد طوسی بود توی یکی از همین برنامه های نقد تلویزیونی که هرزگاهی در رابطه با مجموعه های پخش شده یک تعداد از منتقدین شناخته شده بحث میکنند. مجموعه ای اپیزودیک تحت عنوان راه شب محور بحث آنروز بود و از قرار شهرام جعفری نژاد هم همراه با کارگردان مجموعه آقای داریوش فرهنگ به برنامه دعوت شده بودند . یادم است بحث رسیده بود به یکی از اپیزودها که جعفری نژاد در برابر آن کاملا شمشیر را از رو بسته بود و از چرایی تفاوت ساختاری و ماهوی فاحش آن با سایر اپیزودها سئوال میکرد. ( بنده خدا حق هم داشت آن اپیزود واقعا افتضاح بود) و به کل آن را منکر شده بود. در همان حال و هوا آقای طوسی از جهت دفاع از فیلم برآمد و باز به همان شیوه مرسوم خودش یک معنا و نشانه ناب و درخشان از دل یکی از سکانس های آن بیرون کشید . و شروع کرد به مدیحه سرایی و ربط آن به مسایل فلسفی و عرفانی اما کارگردان محترم که ظاهرا اصلا در باغ نبود ، شگفت زده شد و انگشت تعجب به دهان گرفت و رو به آقای طوسی کرد و در کمال ناباوری و در حالیکه از شدت هیجان قلبش نزدیک بود بزند بیرون صریحا اذعان داشت که اصلاُ و ابدا روحش از این ماجرای پشت پرده خبر نداشته و از طرفی منتقد برجسته ما را که مثل همیشه حسابی غرق در عوالم رویا گونه خود بود به خاطر این هوش و ذکاوت بسیار در ساخت معانی عمیق از "هیچ" تحسین نمود. خواستم بگویم امیر قادری هم همان مسیر را دنبال میکند ، حال هرکدام در دو جاده متفاوت . بگذریم که منظور امیر از منتقد مفلوک چیست . خنده دار اینکه طی صحبت با پرویز شهبازی که در این سایت شرحش رفته میخواست فیلم عیار 14 را هرطوری شده وصل کند به همان قضیه معروف "وجد شخصی" و تئوری عارفانه خود که از هیچ تلاشی برای اشاعه آن فروگذار نمیکند. و باز جای دیگر در همین برنامه های نقد سیما یکی از منتقدین عزیز به عرضمان رساندند که مهم نیست اگر نظرات و برداشت ما راجع به فیلم با مقصود خالق اثر کوچکترین همخوانی و قرابتی نداشته باشد مهم این است که دور هم باشیم و گپ بزنیم و هر چه دل تنگمان میخواهد بگوییم ، فال بگیریم و تخمه بشکنیم و پیامک بخوانیم ! و ... خدا به خیر بگذرونه بعد از کیمیایی داستان داریم با پرویز شهبازی . راستی یک جایی توی روزنوشت امیر به اهمییت مصلحت اشاره کرده بود ، امیدوارم ریشه این حمایت ها از همین دست تحلیل های مصلحت نگرانه و کورکورانه آب نخورد. اما برسیم به یادداشت امیر پوریا . راستش داشتم نا امید میشدم سینما که عیار 14 را دیدم همش به این فکر میکردم که قصد فیلمساز از این نوع بیان سینمایی دوگانه و پا در هوا چه بوده . امیرخان هم که سایتش به شیوه همیشگی از نقد های موافق فیلم محبوبش آکنده بود و بنده داشت باورم میشد که یا سواد سینمایی بنده کفاف درک چنین شاهکاری را نمیداده و یا اصلا با یک گونه مدرن و بلکه پست مدرن و یا حتی پست مدرن مدرن ! طرف هستم که هنوز جایگاه واقعی خود را در بین اهل فن باز نکرده و دیری نخواهد گذشت که سازنده ساختار شکن آن به یک اسطوره در صنعت سینمای جهان بدل شود و ایده ساختاری آن بدعتی باشد برای عصر جدید سینما و فیلم دیگر کلاسیک شده جناب شهبازی در اندک زمانی معیاری شود برای سنجش عیار آثار مشابه پس از خود . تا اینکه یادداشت امیر پوریا و علی الخصوص بخش ابتدایی آن به داد رسید و ذهن پر تلاطم و پر از پرسش بنده را به آرامش نسبی رساند ( تا کی که طوفان امیر قادری دوباره از راه برسد و همه چیز را درهم بشکند) به هرحال منتقد وظیفه شناس به نظر بنده یعنی امثال امیر پوریا و شهرام جعفری نژاد . حال پرسش اینجاست که محبوبیت برخی دیگر از منتقدین نشات گرفته از چیست . خب ساده است قلم خوب . قلمی که بدون اینکه خسته ات کند تو را با خود همراه کند و هر جا مفهوم غامض و پیچیده ای در آن نهفته بود با یک ضربه کاری و به موقع و با طنینی دلنشین و یک تغییر موقعیت ساده ذهنت را از قررا گرفتن در کج راهه برهاند . مهم این است که در سرتاسر نوشته اطلاعات به آسانی و نرمی و بتدریج به مخاطب منتقل گردد و با دوری جستن از پرگویی و حذف اظافات لفظی و موضوعی و پرهیز از بکارگیری عبارات دیرفهم و جدا از متن روانی نوشته تا به پایان حفظ گردد . در نهایت چیزی که از یک نقد سینمایی انتظار میرود این است که تمام نقاط قوت و ضعف برجسته فیلم را در خود نهفته داشته باشد. خب میبینیم که امیر قادری اکثر اینها را همراه خود دارد و این خاصیت مرعوب کنندگی ویژه اش را وامدار همین قلم توانمند است. اما امیرخان باید توجه داشته باشد که نقد یک اثر مستقل و غیروابسته نیست تا فقط بهانه ای باشد برای نوشتن . پس باید جایگاه منتقد به عنوان یک فیلم شناس زبده محفوظ بماند .
|
رضا
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 6:32
-10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
برای خانوم عقیق: راستش قبلا کسی اینجا بود به نام حمید دست قیچی که غلط های املایی دوستان رو یادآور می شد . حالا یک سالی می شود که حمید اینجا نمی آید ؛ برای همون فکر کردم بد نیست چند نکته ی مهم املایی که گویا از مشکلات دوره ی دبستان است یادآور شوم : گذاشتن در معنای حقیقی کلمه « قرار دادن به طور مشهود و عینی است » و همان طور که بر می آید «کامنت گزاشتن» در جمله ی « لطفا این کامنت رو نزارین » کاملا اشتباه است . این اشتباه در خط بعد تکرار شده است « لطفا ای میلتون رو بزارین » . گذاشتن به معنای اجازه دادن هم است بنا بر این جمله ی « اگر بودجه ها بزارن » هم اشتباه است از طرفی دیگر جمع بستن بودجه درست نیست و همچنین چون بودجه شخص نیست پس نمی تواند اجازه ی کاری را بدهد و جمله ی « اگه بودجه ها بزارن » از هر نظری اشتباه است ( مگر اینکه خواسته باشید جان بخشی کرده باشید) نکته ی بعدی کاربرد کلمه ی « لیدی » در وسط جمله است که قبلا توضیح دادم به چه دلیل اشتباه است . جمله ی آخرتان هم اشتباه است به این خاطر که چه منظورتان از پرسشتان استفهام انکاری باشد ( که در آن صورت نیازی به علامت سوال ندارید ) و چه واقعا سوال پرسیده باشید باز هم جمله ی « تلمذ نموده اند لزوما » از نظر قواعد معنایی اشتباه است . اما در مورد اینکه چرا گفتم خانوم یا آقا راستش فکر نمی کردم تصور کنید بر سر ابهام اسم عقیق شک کرده ام که خانوم هستید یا اقا. مسئله من این بود که شما همان طور که اسم عقیق را در بخش نام نوشته اید می توانستید ( و هنوز هم می توانید ) هر نام دیگری را بنوسید . همان طور که من می توانستم و می توانم . منظور اینکه در فضای مجازی معمولا کم هستند آدم هایی که با نام و جنسیت حقیقیشان خودشان را معرفی کنند و اگر می بینید برای « عطص » چنین ترکیبی به کار نمی برم به این خاطر است که او را خوب می شناسم و می دانم واقعا کیست و ممکن نیست پشت کامپیوتر « عطیه طاهری صفت » نشسته باشد . مسئله ی بعد اینکه من ننوشتم شما آموزشگاه دارید . من فقط نوشتم قرار است از امیر قادری در اموزشگاهتان استفاده کنید . طبعا اگر آموزشگاه داشتید که دیگر حرفی از بودجه ها (!) نمی زدید . در مورد شناختتان هم از امیر قادری فکر کنم کمی بیش از حد روی ذهن مخاطب تان حساب می کنید . این جمله ی شماست در کامنتی که روز پنجشنبه گذاشته اید :« من همانقدر آقای قادری را می شناسم که شما رو » خب راستش در دنیای راننده تاکسی ها این جمله این طور معنا می شود که شما آقای قادری و من رو به یک اندازه نمی شناسید . لطفا نگویید که منظورتان از شناختن دیدن رو در رو است که باید یکی به غلط های بالا اضافه کنم . اما از همه ی اینها مهمتر و جالب تر شناخت شما از مشکلات روحی روانی ما ایرانی هاست . شما اول گفته اید مشکل ایرانی ها که خدا را شکر در شما ریشه کن شده حسادت است . بعد در کامنت بعدیتان اعلام کردید که همیشه عقیده داشته و دارید که مشکل از دبستان هاست که بچه ها بی سواد بالا می آیند و باعث زحمت شما می شوند . و در پاراگراف بعد عنوان کردید چون آدم دموکراتی هستید نمی گویید هر کسی نظرش را در مورد هر چیزی ندهد و فقط می پرسید آیا این آقای محترم ( یعنی من ) در همه ی این موارد صاحب نظر می باشند یانه ؟ ( این بار به صورت خاص فقط به مشکل من اشاره کرده اید ) خب واقعا جای تشکر دارد که سعی می کنید مشکلات ما ایرانی ها را یادآوری کنید . فقط اگر لطف کنید ترتبیشان را هم ذکر کنید و بگویید دقیقا کدام مشکل اصلی ماست ممنون می شوم . چون این طور آدم گیج می شود که بالاخره مشکل اصلی چیست . به هر حال برای اینکه نشان دهم قصد دارم بیماری هایم را درمان کنم باید بگویم چند بار آخرین کامنتم را خواندم و هرچقدر فکر کردم نفهمیدم کجای حرفم در مورد همه ی ان چیز هایی که اشاره کردید جز بازی زیر پوستی پرویز پرستویی بود . راستش را بخواهید این وقت صبح نمی خواهم تعارف تکه پاره کنم و بگویم از سینما چیزی نمی دانم . می گویم چیزهایی می دانم و خیلی چیزها هم نمی دانم . در مورد تمام آن چیزهایی هم که نوشته ام حتما می دانستم که حاضر شدم در مکانی عمومی جلوی دید همه آن را ثبت کنم . چون می دانم همانطور که خودم غلط های املایی و اشتباهاتتان را یادآور شدم حتما کسی هم در مورد من این کار را خواهد کرد . پس اگر نوشتم عیار 14 ایراد تکنیکی دارد آنقدر برای حرفم دلیل دارم که اگر کسی پرسید چرا بتوانم حداقل از حرفم دفاع کنم ...... پاسخم خیلی طولانی شد . نکته ی آخر اینکه راستش را بخواهید لحن این روزهایم را دوست ندارم . دوست ندارم با زبان نیش و کنایه بنویسم و مردم را مسخره کنم . نوشته ی این روزها حاصل رفتارهای عجیب منتقدانی است که شما معتقد هستید « فن بیان » دارند . آدم هایی که بلند گو دارند و می توانند هر چه می خواهند بنویسند . می توانند بنویسند دیوار مستراح روی سرشان خراب شده . به نظر شما فرق جهانگیر کوثری با امیر قادری چیست وقتی فقط یادگرفته ایم صورت همدیگر را نشانه بگیریم ؟ قربان شما یا حق
|
هومان فرزادیگانه
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 14:47
36 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
درباره الی : میوه دوران بلوغ امروز واقعا خوشحالم. با اینکه هنوز مشکلاتی که این چند وقته بدجور باهاشون کلنجار رفتم تموم نشده، ولی از وقتی که عکسای فرش قرمز فیلم درباره الی ، کار جدید اصغر فرهادی رو تو برلین دیدم و نقدهای عالی منتقدای جشنواره فجر رو برای این فیلم دیدم، بالاخره حس کردم یه اتفاقایی در جهت بهبود فضا داره میفته. اصغر فرهادی یه هنرمند مدرن تمام عیاره که میتونه نمونه معاصر هنرمند امروزی ایرانی باشه. آدم با دیدن فیلماش یا دقت تو فیلمنامه هاش کیفور میشه. از بس که همه چیز درسته و از بس که همه چیز شبیه زندگی امروز جامعه ایرانیه. خیلی وقت بود منتظر ظهور یه چنین پدیده ای تو سینمای ایران بودم. کسی که هم به کارش کاملا مسلط باشه و هم آسمون و زمینو به هم نبافه تا افکار مشعشعشو به زور به خورد مردم بده. کسی که این سینما رو از شر گنده گوییهای کیمیایی ، خودبزرگ بینیهای بیضایی ، ریای مجیدی ، ساده انگاریهای کیارستمی و احساسات آبکی و شعاری حاتمی کیا نجات بده. فرهادی میتونه. اینو تو کارای قبلیش نشون داده. حالا هم که با درباره الی طرفیم که ظاهرا میوه دوران بلوغ این هنرمند محسوب میشه. قدرشو بدونیم و ازش حمایت کنیم که مسیر صحیح سینمای ما از او و فیلمای او میگذره.
|
ف.م.ا.
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 21:7
1 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام. 1- می دانم در اثر کار ناشی از جشنواره خسته هستید و همین هم که کامنتها را با این حجم کاری می خوانید و پاسخ می دهید، باعث امتنان است. در مورد نوشته ام نباید در مورد ادبیات تند ِ انتقادتان ( و کلا مطبوعات) به آقای بیضایی انگیزه خوانی و نیت یابی می کردم و از این بابت متاسفم و عذر می خواهم، چون انگیزه خوانی نه درست است و نه قابل اثبات. به علاوه فیلم به مطبوعات اشاره کرده بود و اشاره صریحی به منتقدان نداشت. 2-من مضمون نوشته شما را متوجه شده بودم، اما بخشی از آن را قابل رد می دانم( نظرم را هم ابتدا در صفحه اول نوشتم و شما هم آن را در صفحۀ اول منعکس کرده اید شاید مضمون آن از خاطرتان رفته باشد). اگرچه می پذیرم فاعل همواره منفعل نیست، اما انفعال ِ ارادی با به انزوا کشاندن ِ قهری متمایز است. بی انصافی است اگر نپذیریم بخشی عمده ای از کم کاری آقای بیضایی ناشی از تحمیل عوامل خارجی است. درست است که می توان فیلم ساخت، اما از آن طرف هم هر فیلمی را نمی توان ساخت. ممکن است بگوییم این وضعیت در مورد سایر فیلم سازان هم صادق است. اما پاسخ من این است نمی توانیم به آقای بیضایی ( یا هر فیلم ساز صاحب فکری) بگوییم با عدول از تفکر و اندیشه ات فیلم بساز. در این صورت بیضایی، دیگر بیضایی نیست. قوام بخش و مقتضای ِ ذات ِ بیضایی یا هر فرد صاحب فکری، به اندیشه ای است که دارد و در صورت عدم جَری این اندیشه در کارهایش، آن اثر خالی از آن مقتضای ذاتی اش شده و بلااثر خواهد بود. در شرایط طبیعی بیضایی حق دارد فیلمی بسازد که دوست دارد ( حتی اگر من و شما هیچ کدام از آثارش ایده آلِ خودش را هم دوست نداشته باشیم )، و در صورت عدم امکان چنین شرایطی حق دارد اعتراض کند. از دید من ( گذشته از اولین نظرم که در صفحۀ 1 موجود است)، نکتۀ نادیده گرفته شده در نقد شما آن بود که چنین اعتراضی را حاصل واکنشی یک جانبه به ماجرای فیلم ناتمام آقای بیضایی می دانید. در صورتی که این واکنش نه دفعتا و نه در اثر عدم ساخت یک اثر، بلکه به صورت تدریجی و در اثر سالها مواجهه با شرایط متفاوتی بوده است که او را از ساخت آثار مورد علاقه اش محروم کرده است. بدیهی است این ممانعت ها دو گونه بوده است: گروهی به کانون رسمی قدرت مربوط می شود که قطعا امکان طرح و نقد کامل آن در فیلم وجود ندارد و من هم آنها را طرح نمی کنم ( اما مواردی در خصوص ایشان وجود دارد که ای کاش تحقیق کنید و بدانید، چون دانستن آنها امکان قضاوت را بهتر می کند)، اما بخشی دیگر که مربوط به خود سینماگران است، قابل طرح است. از این منظر اثر آقای بیضایی، اعتراضی با زبان سینما، به افراد حاضر در عرصۀ سینماست که سینما را ابزار می کنند و سینما را نه برای سینما، بلکه برای چیزهای دیگر می خواهند. ( مگر این شعار شما نبود؟ شعار سینما برای سینما نه تنها باید برای آنچه بر روی پرده دیده میشود مصداق پیدا کند، بلکه باید به عوامل پشت صحنه هم تسری و تعمیم پیدا کند.) 3- با اعتقاد راسخ تر می گویم، بیضایی با یک سوم اول فیلم نشان داد می تواند مانند بسیاری از فیلم سازها چشم و دهان خود را بسته و قلم بر نکات منفی بکشد و فیلم را همانطور که آغاز کرده ادامه دهد، یا از جنس فیلم هایی بسازد که ساخته می شوند و حرف و حدیثی ندارند و چند سال بعد به بوتۀ فراموشی سپرده می شوند. اتفاقا بیضایی با شروع خوب فیلم ( قبل از آنکه دستش را برای تماشاگر عادی رو کند)، یادآوری کرد می تواند مثلا حتی در سایر ژانرهای مورد علاقه اش یک فیلم ِ احیانا جنایی یا پلیسی ( فکر کن!) هم بسازد که یک سر و گردن از آثار همان ژانر در سینمای ایران بالاتر باشد، اما دقیقا در همان نقطه ای که تماشاگر درگیر شده بود، کات داد. چون برای چیزی که زندگی اش را به آن اختصاص داده از ناحیه ای احساس خطر می کند. تماشاگر باید بداند چرا از چیزی که امروزه بر پردۀ سینما میبیند لذت نمی برد. تماشاگر باید بداند علاوه بر مقررات دست و پا گیر و سیاست های نادرست و سلیقه ای ارشاد، مشکلات دیگری هم وجود دارد. این فیلم آیینه ای بود که نوری بر علل موجدِ و پدیدآورندۀ وضعیت حاضر بخش عمده ای از سینمای ایران تاباند. آیینه ای که وضعیتی را نمایان ساخت که چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، همه و همه از تهیه کننده تا تماشاگری که همراهی میکند، در ایجادش دخیل هستند. تازه به نظرم اگر بیضایی در ایجاد حس منفی موفق شده باشد ( که گویا شده است) کارش را به خوبی انجام داده است، زیرا چنین شرایطی منزجر کننده است. من در نقدهایی که در جراید و سایت های مختلف خواندم ندیدم کسی به غایتی که فیلم برای آن ساخته شد، توجه کند. کسی نقد نکرد که آیا این وضعیت وجود دارد یا ندارد؟ اگر ندارد به چه دلیل و اگر وجود دارد چه اندازه است و چه راهکاری باید اندیشید؟ اصلا فیلم آقای بیضایی بدترین فیلم تاریخ سینمای ایران! اما چرا هیچ کس مطالبی را که ایشان مطرح کرد، نفیا یا اثباتا محور نوشته قرار نداد؟ دقیقا اینجا همان نقطه ای است که بیضایی را متمایز می کند. زیرا پرداختن به این موارد به این نحو، هزینه خواهد داشت و کسی حاضر به پرداخت هزینه و اصطکاک نیست. آیا نباید بررسی کرد چه شده از میان این همه آثاری که مجوز ساخت می گیرند، تنها و تنها در خوشبینانه ترین و غیرقابل انتظار ترین وضعیت، یک یا دو فیلم در سال قابل توجه است و بیش از نود درصد آثار سینمایی در زیر نقطۀ صفر قرار می گیرند؟ آیا این آمار و میزان ضعف آثار سینمایی نگران کننده نیست؟ چیزی که شما از آن به مواجهه با هیچی تعبیر کرده اید، وضعیتی که به نظرم با وجود فیلم درباره الی، هم نباید چشممان را بر آن ببندیم و فراموش کنیم. 4-نوشتۀ من نه اصراری بر تغییر دیدگاه شما نسبت به آقای بیضایی یا اثر اخیر ایشان دارد و نه منطقا اطلاعات و نگاه خودم را همسطح دانسته های شما می دانم تا چنین هدفی را تعقیب کنم، بلکه صرفا نوشته ای است از یک بینندۀ عادی که حداقل با مضمون اعتراض فیلم ساز هم عقیده ام. مضافا همین هم که من را رفیق خطاب کرده اید، ناشی از حسن نظر شماست. موفقیت هایتان روز افزون.
|
عطص
يکشنبه 20 بهمن 1387 - 21:33
17 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
تردید: وقتی می بینی که بعضی ها در چه عوالم مالیخولایی سیر می کنند، ناچاری که به حال و آینده ات امیدوارتر شوی ...... بی پولی: کاش فیلمنامه ای حساب شده تر داشت. شلختگی از سر روی فیلم می بارید. وقتی رضا رشیدپور را روی پردۀ عریض سینما دیدم، واقعاً حالم بد شد. در یک کلام بوتیک فیلم بهتری بود ...... اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر: از ضعف بازیها، دیالوگ نویسی و ریتم نامنظم که بگذریم، فیلم شهرام مکری یک تجربۀ موفق در زمینۀ روایت غیر خطی محسوب می شود. یعنی بلد است که تماشاگر را به خوبی جذب کند. البته فیلم صحنه های مشمئز کننده ای هم دارد. مثل صحنۀ پایانی ...... درباره الی: هیچ یک از کارهای قبلی فرهادی را دوست ندارم. پرداختن بیش از اندازه به جزئیات، اداهای روشنفکری، نرسیدن به عمق و عدم توانایی در بستن فیلم ها، به نظرم برای دوست نداشتن اش کافی باشد. حالا با این تعاریف تو مجبورم که گاردم را باز کنم. چه می گویی؟ یعنی فرهادی واقعاً عوض شده؟
|
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 0:52
15 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اخراجی های 2 خوب بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 1:23
6 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
وای که فردا ( دوشنبه) چه مصیبتی خواهیم داشت. امروز که تو دوتا سالن بدون اطلاع رسانی اکران شد. از الان باید خودم رو برای یک رفت و امد مفصل بین ازادی و افریقا و استقلال و سپیده و شاید بهمن داشته باشم. تا حالا فقط زادبوم.
|
Reza
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 19:28
10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
د ر شرایطی که "درباره الی" رو ندیده ام و احتمالا هم نمیتونم ببینم ، بهترین فیلم جشنواره رو انتخاب می کنم : " تردید" شاهکار واروژ کریم مسیحی . اصلا نفهمیدم چه جوری 130 دقیقه ی فیلم گذشت . باید کمی بگذره تا دقیقا بتونم حسمو راجع بهش بیان کنم فقط به دوستان توصیه می کنم روز آخر جشنواره از دست ندینش .
|
علی طهرانی صفا
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 0:52
9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
اخراجیه
|
نگین
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 6:7
7 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
ابتدا بگم که من فقط یک خواننده و بازدید کننده کافه تان هستم و در واقع مهمانی ناخوانده اما اگر ایرادی نداشته باشد اقای قادری یک سوال که البته برای جواب گرفتن نیست...برای کسانی مثل من که در پایتخت نیستد و حضور مستقیمی در جریانیت سینمایی که بهش علاقه دارن ندارند و همه لذتشان از رویدادهایی مثل جشنواره فجر خواندن مطالب منتقدان جوانی(نسبت به قدیمی ترهای این عرصه) مثل شماست مرز بین مطالب خودمانی این کافه دوستانتان و نقدهای جدی فیلم ها با بحث های مربوط به داغ کردن بازار نظرهای مربوط به جوزدگی یا نزدگی و سلیقه های شخصیتان در انتخاب بین فیلمهای جشنواره میتونه کجا باشه؟خواهش می کنم دوستان نفرمایند که نقد یعنی سلیقه به خرج دادن واسه انتخاب فیلم خوب!.......موافقم که فن بیان خوبی دارید اما به عنوان یک پیگیر چندین ساله نوشته هایتن دوستانه نظرم این است که این رویه جدیدتان یعنی بی پرده کوبیدن انچه دوستش ندارید ترغیب ام میکند به بازخوانی همان نقد های پیشینتان.پیشترها برای نشان دادن نقاط ضعف یا قوت فیلمی یا اثر مورد بحثی جور دیگری عمل میکردید با مثال های جالب و سبکی که کمتر نزد دیگر عزیزان منتقد به کار برده میشد.اینکه شما هم تصمیم گرفته اید به استفاده از روش ضربتی کوبیدن انچه را که خوش ندارید را من از صحبتهای دوستانه داخل فضای سایتتان بد فهمیده ام یا واقعا مثال هایتان تمام شده است؟
امیر: نمیدونم چه جوابی باید بدم. اما به هر حال ممنون از پیگیریتون و این که نگران این فضا و این واکنشها هستین.
|
حامد
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 7:31
10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
کوچک و شخصی درباره «بیپولی» لیلا حاتمی: اولین جیغهایی که میزد، منتظر بودم واکنش مردم به یه بازی لوس و آبکی رو ببینم؛ که لیلا حاتمی نذاشت. فکر کنم مرزی هست بین لوسبازیهای سطحی و لوسبازیهای نمیدونم چی (غیرسطحی یا مثلا عمیق بهش نمیخوره!). نمیذاره واکنش بیننده به یه جیغ، معمولی اتفاق بیفته. مردم میخندن، یاد موقعیت شخصیتها میوفتن، ناراحت میشن... . حمید نعمتالله: فعلا سه تا موتیف از حمید نعمتالله برام پررنگ شدند. پنکه، که میچرخه و اطراف خودشُ خنک میکنه (خنکم نیست باد میده فقط)، آسانسوری که دوربین علاقه داره به پایین رفتنش توی سیاهی و فیلمبرداری از مراسم عروسی. که البته «بیپولی» خیلی تاکید نمیکنه روی دو تا اولی، اما هم پایینرفتن آسانسور رو از بالا میبینی (وقتی دو تا دوست/همکار توی راهرو با هم جروبحث میکنند، گوشه کادر داره میره پایین)، هم تو اون جمع سفره و تخممرغ و سیگار با حرفهایی درباره ازدواج و آینده و ملاکها برای رسیدن به آینده (خوشگلی!) پنکه داره اون گوشه میچرخه. یه ذهنیتی هم از سازنده بوتیک داشتم که اینجا باز تکرار شد. انگار کسی که این فیلمها رو ساخته زیاد تو شهر راه میره. محلهٔ اتی، خونه مهرداد، شاپوری، پاساژها، کوچهها. البته «بی پولی» نسبت به «بوتیک» خیابون کمتر داره.
|
حامد
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 7:31
2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
وقتی تو سینما فیلم میبینم (مخصوصا زمان جشنوارهها که آدم بیشتری تو سالن هست) پیش میآد که از سازنده فیلمی که دیدم تشکر کنم؛ البته تو دلم. حالا طی اقدامی سابقهدار میخواهم تشکرم را از فیلمی که امشب دیدم اینجا* بنویسم. اریکه ایرانیان - سهشنبه 22 بهمن - دور-و-برهای ساعت 12:30 تا 2:30 - بیپولی. تشکرم بخاطر هیچچیز نیست، جز شنیدن خندههای دوروبریهایم به آدمی که در مهمانیای فامیلی چیزی در این مایهها میگوید: «(چون) برای بچههای شرکت میخوام.. صد کیلو.. ممممم... صد و پنجاه..."» بعد با خودش حسابوکتاب میکند که اصلا چقدر گفته. یعنی خیلی خوبه که مردمِ دوروبَرِ من -صرفا- به مثلا قیافه بهرام رادان یا کلمهای که از دهنش میشنون نمیخندند. به حفظ ظاهر به دروغ به ترس به هر اون چیزی که توی این سه تا کلمه شاید کلی به نظر برسند، میخندند. آقای نعمتالله خیلی خوب بود، همون آدمهایی که من زیاد بهشون فکر میکنم وقتی از سالن میامدن بیرون از فیلمتون خوبی میگفتند. * یعنی جایی که دوستش دارم یا احیانا باهاش خاطره دارم.
|
سعیده
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 12:20
0 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
دارم بار و بنديلم رو جمع مي کنم به ولايت برگردم به ملک دانش جشنواره هم تموم شده اين سفره هم جمع شده و ما بايد برگرديم... حس آخر عروسي هاييه که دوران بچگي مي رفتم اينکه بعد از يکي دو هفت بايد از خونه آقاجون و عزيز به خونه بر مي گشتيم و زندگي رو با بچه هاي همسايه تکرار مي کرديم. اين هفته يه حال اساسي به ما داده شد. و اما فيلم عيار14. دوستش دارم مگه مي تونم دوستش نداشته باشم بايد بشينم مزه مزه اش کنم... فيلم مکري رو در سالن سينما جوان ديدم در حالي که مکري هم توي سالن بود خيلي به من خوش گذشت با صداي بلند توي سالن خنديديم و از خنده ريسه رفتيم و از طرفي يک پازل درست و حسابي رو گذاشته بود جلو روت وقتي از سالن سينما اومدم بيرون نتونستم سوار تاکسي بشم همين جور تو ذهنم باهاش کلنجار رفتم تا يه ذره همه چيزش رفت سرجاش. کاري ندارم به اینکه چند تا جاش رو دوست نداشتم که چقدر ايراد داره و نداره اين باشه برا شما منتقدا. در مجموع فيلم دوست داشتني بود و بيشتر از فيلم کارگردانش دوست داشتني بود و من که قبلا فقط طوفان سنجاقک مکری رو دیده بودم بدجور منتظر فیلم بعدیش بودم و از این به بعد بیشتر منتظر هستم. پستچي سه بار در نمي زند را با هزار بدبختي تو سينما فرهنگ ديدم خيلي از دست مسئولان اين سينما شاکي ام که بماند. دوستش داشتم اما يه اشکال اساسي داشت که فيلمو از نفس انداخت اون هم اين بود که فتحي تو نيم ساعت آخر ما تماشاگرها رو دست کم گرفت کاش ما رو به حال خودمون رها مي کرد که خودمون اگه قراره به نتيجه اي برسيم، برسيم نه اينکه در قالب ديالوگ هاي نه چندان خوشايند توسط باران کوثري به ما بگه. تهش بوي سريال مي داد! مسافرم و نمي تونم برم درباره الي رو ببينم از بس اين هفت هشت روزه تو صف وايسادم عضلات بدنم گرفته خوش بگذره به تمام کساني که اين فيلم رو مي بينند و با تمام وجود به همتون رشک مي ورزم خوش به حالتون بريد و حسابي خوش بگذرونيد. ما سهممون رو از اين جشنواره برداشتيم سهم من از جشنواره ديدن آدماي مختلف توي صف هاي مختلف بود آدما با سطح سليقه هاي مختلف با انتظاراي متفاوت سهم من حرف زدن با اونا بود سهم من نااميدي از سينمامون بود که شب جمعه اي وقتي از ديدن صداها برگشتم حاصل شده بود سهم من اميدواري حاصل از ديدن سه تا فيلم خوب اون هم سه روز پشت سر هم بود اين قدر که کلي تو ترافيک ميرداماد دوام اوردم و اعصابم به هم نريخت کاش اين اميدواري بره تو ته وجودم بشينه. راستی من زادبوم، تردید و بی پولی رو هم ندیدم:(
امیر: درباره الی و بیپولی رو اگه میدیدی احتمالا سلیقهمون دربست یکی بود!
|
ندا فضلي
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 17:47
9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
ماجراي من و عاشقي سينما
|
ف.م.ا.
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 19:58
-9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
ترافیک سایت آن قدر بالاست که ورود راحت نیست و کمی طول می کشد. ترافیک سایت باعث می شود برخی نتوانند گزارش ها را پیگیری کنند. تا این لحظه یعنی ساعت 19 و 53 دقیقه آمار بازدیدکنندگان 343248 می باشد. تصور می کنم اگر چاره ای اندیشیده می شد و امکان حضور همزمان افراد بیشتری فراهم بود، قطعا آمار 600000 بازدیدکننده ثبت خواهد شد. البته با این وضع هم شاید همان آمار محقق شود.
|
عطص
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 1:45
-4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
وقتی همه خوابیم: وقتی همه سردرد می گیریم ...... اخراجیها 2: فیلم قبلی ده نمکی تجربۀ خیلی بهتری بود. در این یکی انگار تمام زور اش را زده تا همه چیز را به گند بکشاند. واقعاً متأسفم ...... پستچی سه بار در نمی زند: معلوم بود که کارگردان برای خودش ارزش قائل است و فیلم اش را دوست دارد. مشکل اصلی فیلم گنگ بودن فیلمنامه و دیالوگ های زیادی کار شده اش بود. ضمن اینکه حقیقتاً دوست دارم بدانم هدف کارگردان از طرح یک چنین موضوعی چه بوده است؟...... درباره الی: از دست دادم اش. خوش به حال آنها که دیدند. واقعاً خوش به حال شان ...... چیزی که گیر ما آمد : 1- عیار 14 ...... 2- اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر ...... و دیگر هیچ.
|
امین
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 2:31
12 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام تو کل 11 روز جشنواره چیزی ننوشته بودم. اما با اتفاقات و انتخابات امروز و دیدن فیلم دیروز مجبور شدم که یه چیزی بگم . تا فقط گفته باشم نه چیز دیگری. تو جشنواره امسال فیلمهای زیادی ندیدم . اما 8تا فیلم دیدم که به کل جشنواره می ارزید . یعنی بهتر بگیم در اصل کل جشنواره اونا بودند . اما دیشب یه دل سیر حال کردم . حالی که مطمئنا هر کسی با دیدن این معجزه بدست می اورد. فیلمی که در حد اعجاب انگیزی تحت تاثیر قرارت میداد . وای که چه صحنه هایی داشت. عاشق اون تیکه بادبادک بازی فیلمم. هر لحظه فکر میکنی که خودت داری بازی میکنی . وبادبادک دستته. صحنه گشتن توی دریا. . حتی شادیها و رقصیدنهای توی فیلم واقعا فوق العاده است. و صحنه کتک زدن مانی حقیقی که فوق العاده است بذار یه چیزی بگم . واقعا حیف که من بخوام با این بد نوشتنم از فیلم بگم . واقعا فیلم در حدی هست که من شایسته نظر دادن نباشم . اما یه چیزی رو بخوبی میتونم بگم . این فیلمی فوق العاده و فراتر از سینمای ایران بود . خیلی بالاتر. اما بذار از تلخیها بگم. امیر قادری تا کی میخوای به فیلمسازا گیر بدی . یکم جرات داشته باش و به وضعیت سینمای ما انتقاد کن . وضیعتی که این بلاها سر ما میاد . وضیعتی که توش خیلی علنی علنی بخاطر مسائل پشت پرده حق یه فیلم خرده میشه. من نمیگم تردید بد بود . اما بخدا که خیلی با درباره الی فاصله داشت . فاصله ای که وقتی اینجوری انتخاب میکنند . برای ادم تابلو میشه که همش پشت پرده است. این فیلم واقعا سطح غیر قابل باوری داره . اینو ول کنیم . با همه احترامی که به زادبوم قائلم اما بخدا که اینو هر بنی بشری میدونه که اصغر فرهادی چه نابغه اییه . نابغه ای که تا اخرین لحظه بدون هیچ حرفی و اشاره ای القا میکنه که (الی) برمیگرده اما اخر فیلم اب پاکی رو میریزه رو دستت . نابغه ایکه از یه ساحل یه دنیا رو در میاره . اخه هر چی بگم کم گفتم . اخه این چه مرضیه که داورامون میخوان خودشون رو به اون راه بزنند . وقتی فهمیدم شهاب حسینی بخاطر سوپراستار جایزه گرفته خیلی خندم گرفت. قبول کنید خنده داره . همون لحظه یاد فرامرز قریبیان افتادم که سال 72 بخاطر ردپای گرگ بهش جایزه ندادند و بخاطر یکی دیگه جایزه گرفت. اخه اینا دیگه خیلی تابلوئه . تا دلتون بخواد میشه گفت. از تفاوت گلشیفته نسبت همیشه چی بگیم؟ واقعا یه گلشیفته دیگه بود . من خیلی لذت بردم . اما پدیده های فیلم که خیلی عالی بودند . پیمان معادی و مانی حقیقی . با این دوتا خیلی حال کر دم . مانی حقیقی تو نقش شوهر گاهی عصبانی که خیلی درونیه خیلی باور پذیره. پیمان معادی با این که کمی از نظر سنی به مریلا زارعی نمیخورد اما وا قعا عالی بود . اما چه فایده ؟ برای اینکه کسی حرف نزنه همه جایزه هارو تقسیم کردند دیگه بهترین فیلم و کارگردانی و فیلنلمه هرکدوم به یکی رسید که این واقعا خنده داره . و دلیلی نداره جز راضی نگه داشتن همه فیلمها . مگر نه اینکه برادر کوئن سال قبل هرسه این جایزه هارو بردند . اما ما همه چیز رو کدخدا منشانه حل میکنیم. خیلی راحت به هر فیلم دو تا جایزه میدن تا مشکلی پیش نیاد . به همین راحتی . ولش کنید بابا . به خدا ارزش حرص خوردن نداره . با این انتخابهایی که اینا کردند . خیلی تابلو بود که داورا فرمایشی رای دادند . و با اون اتفاقاتیکه امروز جلوی سینما استقلال افتاد ( رفته بودم دوباره ببینم) اتفاقاتی که میفهمیدی ما ها چقدر احمقیم. ( اگه بگم چی شد مطمئنا کامنتم و حذف میکنید) احمقیم که از کار و درس و زندگیمون زدیم رفتیم فیلم ببینیم. اقای قادری اون موقعی که تو ماشینت نشسته بودی و داشتی با خیال راحت میرفتی اختتامیه میومدی میدیدی اونجا چه اتفاقاتیکه نیافتاده بود . چرا وقتی که روزهای قبل بدون مشکل اکران کردند . به یکباره امروز درباره الی رو از همه سینماها برمیدارن و جاش اخراجیهای مزخرف رو میزارن. و از تمام سینماها همه میان تا فقط تنها سانس روز رو تو استقلال ببینن. و این غیر از ازار این مردم هیچ چیز دیگه ای نیست. ای کاش که ما عشق سینما نبودیم. این همه تو صف استادنها در حالی که خیلیها اجازه بی احترامی به خودشون میدن خیلی فاجعه بار . من که هنوزم که هنوز حالم بده . تمام لذت دیدن الی رو از من گرفتن . خدا .......... امیر قادری اینا خیلی مهمتر از گیر الکی دادن به بیضایی . تو اگر کمی تو نوشتهات به مردم هم فکر کنی به راحتی از اینها نخواهی گذشت. توی ( درباره الی) یه جایی شهاب حسینی به الی میگه که(همیشه یک پایان تلخ بهتر از یک تلخیه بی پایانه) همون بهتر که تلخی بسته شدن این جشنواره رو به این تلخیهای ادامه دار هرساله ترجیح بدیم. تمومش کنن تا هم خودشون راحت بشن هم ما . بازم میگم . امیر قادری اینا خیلی مهمتره . تا این گیر دادنهای الکی به بعضیا . کمی به نوشته های خودت فکر کن و ببین چه فایده ای به حال ما داره . اینهاست که باعث افت میشه . نه چیزهای دیگه . قضاوت با خودت . امیدوارم دیگه شاهد اتفاقات سینما استقلال نباشم . چون واقعا تاسف بار بود . تاسف برای من و شما و امیر قادری و خودشون.
|
الهه تقی زاده
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 17:56
3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
جشنواره فیلم فجر (که بطور حتم مهمترین واقعه سینمایی کشور محسوب میشه امسال با اون همه هیاهیو اولیه با یکم نظمی که اولش نشون دادن( از نظر اعلام کردن فیلمای حاضر-هنوز که میگم فیلمای حاضر دلم میسوزه که چرا پاداش نبود .-.حیف شد اگه بود بهترین فیلم از نظر تماشاچیا میشد) )حرفی واسه گفتن نداشت .(با اون افتتاحیه بدون اتیش بازی و بی روح و اختتامیه و بد سلیقگی داوراش واسه بعضی انتخابا).....هرچند که دیدن "عیار14"(سکانس طلا فروشی) خستگی 13 ساعت!!! ایستادن تو صف برای پیش خرید کردن بلیط و از تنم بیرون کرد...( ولی با این همه من هنوز "نفس عمیق" و بیشتر دوست دارم( قصد مقایسه ندارم ولی تو نفس عمیق زندگی بیشتر وجود داره ..شاید بخاطر خاطره هایی که با فیلم دارم اینو میگم) این روزا میشینم چشما مو میبندم و میبینمش!!!میخوام صدای چرخش شمارگیر تلفن همگانیش ، صدای قلپ فلپ زیر آب... یادم نره.مگه میشه فراموشش کنم ... خیلی خوشال شدم وقتی فهمیدم تو هم امیر خان قادری "نفس عمیق" و زیاد دوست داری..... واقعا شهبازی استاد فضا سازیه ..شاید بهترش جو سازیه.....(چقدر این آقای گزارشگر رو نرومه(بازی ایران-کره)الان کارگردان تلویزیونی با بی سلیقگی تمام کرنر زدن کره ایهارو نشون نداد!!!بیخیال تیم ملی ..این تیم ملی بی حاشیه یا بهتر بگم کم حاشیه رو دوست ندارم....چه بردشو ، چه باختشو) ؟؟راستی اینجا چه خبر شده؟؟ ما که عضو آف وآنoffand on این کافه خیالی هستیم ...پاهای ثابت ابنجا "کاوه میر اسماعیلی" ، "امین" سرپیکو و...چرا نیستند.؟؟؟.... این جشنواره ذوق همه رو کور کرده...همون بهتر که ادم بیخیال خرید بلیط جشنواره و تو صف ایستادن بشه بره1500 تومن بده dvd فیلمای مورد علاقه شو ببینه .." استرالیا" و دیدم ...خوشم اومد فیلم خوبی بود (من با اون سکانس کشته شدن کانگورو کلی حال کردم نشستن اونا رو بارای بالای ماشین نگاه کنید.. یه جو خاصی داره... راستی داشت یادم میرفت "بیست" کاهانی و هم دیدم ..اونم که باز بازی خمسه یه ذره به فیلم یه مزه ای میداد..... البته من نتونستم "درباره الی" فرهادی و"تردید" و "بی پولی" رو ببینم مثل اینکه اکثرا خوششون اومده .... خوش بحالشون ...افسوس بیشترم واسه" درباره الی" *اینم تقدیم به همتون:مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین میکنید زندگی میکنید(هلن کلر)امیدوارم همیشه و هر لحظه زندگی کنید......
|
الهه تقی زاده
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 18:2
10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
جشنواره فیلم فجر (که بطور حتم مهمترین واقعه سینمایی کشور محسوب میشه امسال با اون همه هیاهیو اولیه با یکم نظمی که اولش نشون دادن( از نظر اعلام کردن فیلمای حاضر-هنوز که میگم فیلمای حاضر دلم میسوزه که چرا پاداش نبود .-.حیف شد اگه بود بهترین فیلم از نظر تماشاچیا میشد) )حرفی واسه گفتن نداشت .(با اون افتتاحیه بدون اتیش بازی و بی روح و اختتامیه و بد سلیقگی داوراش واسه بعضی انتخابا).....هرچند که دیدن "عیار14"(سکانس طلا فروشی) خستگی 13 ساعت!!! ایستادن تو صف برای پیش خرید کردن بلیط و از تنم بیرون کرد...( ولی با این همه من هنوز "نفس عمیق" و بیشتر دوست دارم( قصد مقایسه ندارم ولی تو نفس عمیق زندگی بیشتر وجود داره ..شاید بخاطر خاطره هایی که با فیلم دارم اینو میگم) این روزا میشینم چشما مو میبندم و میبینمش!!!میخوام صدای چرخش شمارگیر تلفن همگانیش ، صدای قلپ فلپ زیر آب... یادم نره.مگه میشه فراموشش کنم ... خیلی خوشال شدم وقتی فهمیدم تو هم امیر خان قادری "نفس عمیق" و زیاد دوست داری..... واقعا شهبازی استاد فضا سازیه ..شاید بهترش جو سازیه.....(چقدر این آقای گزارشگر رو نرومه(بازی ایران-کره)الان کارگردان تلویزیونی با بی سلیقگی تمام کرنر زدن کره ایهارو نشون نداد!!!بیخیال تیم ملی ..این تیم ملی بی حاشیه یا بهتر بگم کم حاشیه رو دوست ندارم....چه بردشو ، چه باختشو) ؟؟راستی اینجا چه خبر شده؟؟ ما که عضو آف وآنoffand on این کافه خیالی هستیم ...پاهای ثابت ابنجا "کاوه میر اسماعیلی" ، "امین" سرپیکو و...چرا نیستند.؟؟؟.... این جشنواره ذوق همه رو کور کرده...همون بهتر که ادم بیخیال خرید بلیط جشنواره و تو صف ایستادن بشه بره1500 تومن بده dvd فیلمای مورد علاقه شو ببینه ..تازه " استرالیا" و دیدم ...خوشم اومد فیلم خوبی بود (من با اون سکانس کشته شدن کانگورو کلی حال کردم نشستن اونا رو بارای بالای ماشین نگاه کنید.. یه جو خاصی داره... راستی داشت یادم میرفت "بیست" کاهانی و هم دیدم ..اونم که باز بازی خمسه یکم به فیلم یه مزه خوبی میداد..... البته من نتونستم "درباره الی" فرهادی “ تردید" و " بی پولی" رو ببینم مثل اینکه اکثرا خوششون اومده .... خوشش بحالشون ... افسوس بیشترم بخاطر ندیدن "درباره الی" بعد از تعریفایی که خوندمه....... *اینم تقدیم به همتون:مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین میکنید زندگی میکنید(هلن کلر)امیدوارم همیشه و هر لحظه زندگی کنید......
|
هما
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 19:27
6 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
رفتم فیلم شبانه روز رو ببینم دیدم به جاش درباره الی رو اکران می کنن ...قبلش تعریفش رو اینجا خونده بودم و واسه همین حسابی کیف کردم ... اتفاق مبارکی بود مخصوصا واسه منی که 14 عدد بلیت ناقابل رو گم کرده بودم ( بلیتایی که به خاطرش از 4 صبح توی صف وایساده بودم ) و دیدن یکی دو تا فیم خوب واسم غنیمت بود... دق دلیم هم با خوندن مطلب میزاکتون حسابی خالی شد ... این فیلم منو به مرز جنون رسوند ... ضمنا امیدوارم راجع به بی پولی هم نظراتتون رو بخونم ... یا حق
|
هما
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 20:14
-13 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
رفتم فیلم شبانه روز رو ببینم دیدم به جاش درباره الی رو اکران می کنن ...قبلش تعریفش رو اینجا خونده بودم و واسه همین حسابی کیف کردم ... اتفاق مبارکی بود مخصوصا واسه منی که 14 عدد بلیت ناقابل رو گم کرده بودم ( بلیتایی که به خاطرش از 4 صبح توی صف وایساده بودم ) و دیدن یکی دو تا فیم خوب واسم غنیمت بود... دق دلیم هم با خوندن مطلب میزاکتون حسابی خالی شد ... این فیلم منو به مرز جنون رسوند ... ضمنا امیدوارم راجع به بی پولی هم نظراتتون رو بخونم ... یا حق
|
مصطفي انصافي
چهارشنبه 23 بهمن 1387 - 20:36
-1 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
ترديد: مهم ترين نقطه قوت فيلم به نظرم ريتم فيلم بود. هم ريتم دروني فيلم خيلي خوب دراومده و هم ريتم بيروني. تدوين هم به نظرم خيلي كمك كرده به اين ريتم درخشان. اما بزرگ ترين نقطه ضعف فيلم انتخاب بازيگران فيلم بود. نمي دونم چرا از ديدن بهرام رادان وقتي مي خواست خودش رو با سبك فيلم هاي واروژ ( نگفتم تئاتري كه طرفداران بيضايي نگويند بازي تئاتري و سينمايي نداريم! ) هماهنگ كنه حالم بد شد. حامد كميلي هم كه اصلا سيستم بازي اش با اين فيلم جور در نمي آد. نمي دونم بعد پرده آخر اين عتيقه ها چطور سر از فيلم واروژ كريم مسيحي درمي آرند! اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر: من فيلم هاي كوتاه مككري رو نديدم. با اين فيلم بهم ثابت شد مكري فيلم خوي رو مي شناسه و سعي مي كنه فيلم خوب بسازه. اما خوب فيلم نمي سازه. خيلي فرق هست بين فيلم خوب ساختن (كه نتيجه شناختن درست سينماست) و خوب فيلم ساختن (كه نتيجه تجربه و تكنيك فيلمسازيه) در ضمن بر خلاف علي طهراني صفا از آخر فيلم خيلي خوشم اومد. امشب شب مهتابه: فاجعه... بي پولي: بدترين بازي ليلا حاتمي توي عمرش. راه رفتن شخصيت هايي در فيلم، كه هيچ جوره نمي شناسيمشان. يك داستان كش دار و مسخره. تنها نكته مثبت فيلم حبيب رضايي اش بود. اين ها نظرات من درباره فيلم هايي بود كه ديده بودم. نتونستم درباره الي و عيار 14 و فيم بيضايي رو ببينم. خوبه بچه ها هم نظراتشون رو راجع به فيلم هايي كه ديدند بگن. (قابل توجه مصطفي جوادي: قرار نيست براي من دليل و مدرك بياري و منو توجيه كني! فقط نظرتو بگو) و حرف آخر با امير قادري: مي دونم تو اين مدت خيلي ها گفتند كه نبايد راجع به بيضايي اين طور موضع مي گرفتي. مي دونم حرف منم مي ذاري كنار همون حرف ها. ولي امير قادري، دوست ندارم نثرت آلوده باشه. تو با مسعود فراستي فرق داري. مراقب خودت باش ...
|
امین
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 2:24
9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
انتظارش رو داشتم که کامنتم رو حذف کنی . امیدوارم اشتباه شده باشه . یکباره دیگه میفرستم . امیدوارم اتفاقی بوده باشه. امیدوارم.
|
احسان ب
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 3:18
1 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
داشتم ویژه نامۀ اعتماد را می خواندم که به این جمله از محمد باغبانی راجع به فیلم "دربارۀ الی" برخوردم :" نکتۀ جالبي که در ايام جشنواره متوجه آن شدم اين است که خيلي از منتقدان و دوستان متوجه پايان فيلم نشدند و فکر کردند (يا مي کنند) فيلم پايان بازي نسبت به موقعيت الي دارد و حالا اصلاً عجيب نيست که با اين ذهنيت عده يي قصد مقايسه «درباره الي» با «ماجرا» را دارند. " اتفاقأ می خواهم خدمت دوست گرامی عارض شوم که فیلم پایان بازی نسبت به موقعیت الی دارد و خوبش را هم دارد. بحث مقایسۀ "ماجرا" و "دربارۀ الی" نیست که از خیلی جهات شاید قابل مقایسه نباشند . بحث اینست که "ابهام" و "عدم قطعیت" را گوهر اصلی دربارۀ الی می دانم و از این حیث است که اتفاقأ دربارۀ الی قابل مقایسه است با ماجرا. عدم قطعیتی که از ناتوانی در قضاوت قطعی پیرامون رویدادهای فیلم شروع می شود و همۀ ساحتها و لایه های معنایی فیلم را در بر می گیرد. که اصلأ اگر اولی نباشد دومی هم لنگ می زند. هم از اینروست که شک ندارم که اصغر فرهادی تعمدأ در پرداخت سکانس روبرو شدن نامزد الی با جنازه دست ما را برای قضاوت قطعی می بندد. که اگر می خواست آن حباب پر شکوه ابهام را بترکاند یک نمای درشت درست و حسابی از الی می گذاشت توی فیلم و خیال من و شما را راحت می کرد. و باز مسأله این نیست که آیا الی مرده است یا زنده و اگر مرده چه جوری مرده. مسأله اینست که از خودمان بپرسیم که مگر فرقی هم می کند؟ در طول فیلم آنقدر توی آن ساحل و دو رو بر آن ویلای فکسنی، حیران قدم زده ایم و آنقدر گیج روابط ناپایدار آدمها با هم و خودمان با آنها شده ایم که دست اخر سوال اولی دیگر سوال اصلیمان نیست. "تصویر دقیق و حساب شده از طبقۀ متوسط ایرانی" اتفاقآ بخش بسیار مهم و درخشانی از فیلم است اما همۀ قضیه نیست. با امیر قادری موافقم: خدا کمکمان کند که همۀ ظرایف شاهکاری مثل "دربارۀ الی" را درک کنیم.
|
عشق سگی
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 5:5
9 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
بهترین فیلم:1-درباره الی 2-اشکان.../ پستچی... /بی پولی بهترین کارگردانی:1-اصغر فرهادی 2-شهرام مکری / نعمت الله و فتحی بهترین فیلمنامه:1-اصغر فرهادي براي درباره الي 2- شهرام مكري براي اشكان... بهترين بازيگر نقش اول مرد:1-شهاب حسيني براي درباره الي 2-محمدرضا فروتن براي عيار 14 بهترين بازيگر نقش اول زن:1-حاتمي برای بیپولی 2-باران كوثري براي پستچي سه بار... 3-گلشیفته فراهانی برای درباره الی بهترين بازيگر نقش دوم مرد: 1- ماني حقيقي، پيمان معادي و صابر ابر براي درباره الي 2-حامد بهداد برای شبانه روز 3-همه ی بر وبچه های اشکان... /امیر جعفری برای پستچی ... بهترين بازيگر نقش دوم زن: 2-پانتهآ بهرام براي پستچي... 3-مريلا زارعي، ترانه عليدوستي و رعنا آزاديور براي درباره الي بهترين موسيقي(ما که اورجینال و غیر اورجینال نداریم): اشکان .../ کارن همایونفر برای زادبوم بهترين مدير فيلمبرداري:1-مرتضي پورصمدي براي شبانه روز 2-- حسين جعفريان براي درباره الي بهترين صدا: 1- پستچي... روزنوشت مهدی عزیزی را از دست ندید که چیز بزرگی در انتظارتان است.
|
عشق سگی
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 5:15
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
حالا که جشنواره تمام شده(االبته واسه من از یکشنبه ایی که تو سینما ماندانا درباره الی را دیدم تموم شد ) بک گراندمو پلانی که همه دارند کمک میکند که ماشین را از گل در بیارند ، سپیده داره به همه و دریا نگاه میکنه. گذاشتم بک گراندم اه حالا حالا ها حواسم به خودم و همه چی باشه.مطئنم خیلی طول میکشه که دست به بک گراندم بزنم. شایدم اصلا بذارم باشه خدا کنه همین طوری بشه.
|
محسن دراگون
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 18:32
7 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
واقعا خسته نباشید این هم انتخاب های من! تمشک زرین بدترین فیلم: 1- می زاک 2- تردید 3 – خروس جنگی تمشک زرین بدترین کارگردانی: 1-لیالستانی(می زاک) 2. واروژ کریم مسیحی (تردید) تمشک زرین بدترین بازیگر مرد: 1. داریوش ارجمند (می زاک) 2. علیرضا خمسه (می زاک) 3. حسام نواب صفوی (وقتی همه خوابیم) و جایزه ویژه این بخش تعلق میگیرد به: حامد کمیلی (برای بازی در فیلم تردید) تمشک زرین بدترین بازیگر زن: 1.مهتاب کرامتی(تردید) 2. زن خمسه که اسمش یادم رفته (می زاک) 3.شیلا خداداد(اخراجی ها) 4. باران کوثری (پستچی سهبار در نمیزند) و جایزه ویژه این بخش تعلق میگیرد به: اتش گرکانی (مادر بهرام رادان در فیلم تردید) تمشک زرین ویژه بدتری بدترین ها : جهنگیر کوثری و حسینعلی لیالستانی باری تهیه و ساخت فیلم می زاک ************************************************ بهترین های جشنواره 27 فیلم فجر از نظر بنده بهترین فیلم: 1. درباره الی 2. بی پولی 3.بیست 4. عیار 14 5. اشکان و انگشتر... 6.زادبوم بهترین کارگردانی: 1. اصغر فرهادی (درباره الی) 2. شهرام مکری (اشکان و انگشتر ... ) 3. پرویز شهبازی (عیار 14) بهترین بازیگر نقش اول مرد: 1. محمدرضا فروتن(عیار 14) 2. پرویز پرستویی(بیست) 3. شهاب حسینی (درباره الی) 4. بهرام رادان (بی پولی) بهترین بازیگر نقش اول زن: 1. گلشیفته فرهانی (درباره الی) 2. لیلا حاتمی(بی پولی) 3. مژده شمسایی (وقتی همه خوابیم) بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: 1.علیرضا خمسه(بیست) 2. کامبیز دیرباز(عیار 14) 3. صابر ابر و مانی حقیقی( درباره الی) 4.حامد بهداد (شبانه روز) بهترین بازیگر نقش مکمل زن: 1.ترانه علیدوستی(درباره الی) 2. مهتاب کرامتی (بیست) 3. مریلا زارعی(درباره الی) 4. پانته ا بهرام (پستچی سه بار در نمیزند) 5.شهره لرستانی (اخراجی ها) بهترین شخصیت های خلق شده:(بدون رتبه بندی) شخصیت حامد بهداد در فیلم شبانه روز شخصیت کامبیز دیرباز در فیلم عیار 14 شخصیت مانی حقیقی در فیلم درباره الی شخصیت ترانه علیدوستی در فیلم درباره الی شخصیت سعید ابراهیمی فر در فیلم اشکان انگشتر متبرک و... بهترین بهترین ها : اصغر فرهادی و گلشیفته فرهانی و فیلم درباره الی
|
مریم.م
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 19:1
-4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام امیدوارم حال همه خوب باشه جشنواره تموم شدو حالا من فقط باید منتظر بمونم تا فیلم ها اینجا بیاد چه بد ولی خیلی جالب بود پریروز هم به خاطر ترافیک هم سایت بالا نمیومد خیلی جالب بود
|
حامد ب
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 21:41
-3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
ديدن فيلم "اشكان و انگشتر متبرك و چند داستان ديگر" با حضور كارگردان و شور و شوق تماشاگراني كه مدام هيجان زده ، نيم خيز و پر از لبخند مي شدند از خاطرات فراموش نشدني اين جشنواره است. اين فيلم در عين داشتن بازي هاي زماني و روايت غير خطي بيخودي تماشاچي را گيج نمي كرد و در نهايت كه دايره فيلم بسته شد، داستان هم تكميل گرديد. بدون اينكه باجي به داده شود راضي شديم و اين نكته مهم كار مكري است. بازيگري كه پيشگوئي كارائيب را تعريف مي كرد انصافا زيبا كار كرده بود. مي خواستم نظرم را در مورد انتقادي كه به فيلم "وقتي همه خوابيم" وارد مي شود بگويم: من از خيلي از جشنواره رو ها شنيدم كه اين فيلم به هيچ وجه قابل قبول نيست چرا كه فيلم اوليه اي كه در ابتدا روايت مي شود چندان محكم نبوده است. به بيان ديگر آنها دوست داشتند كه فيلم اوليه چيزي در حد "شايد وقتي ديگر" باشد بعد در اثر تحميل هاي بيروني به مثلا "چهار چنگولي" تبديل گردد. واقعا از بيضائي انتظار داشتيد كه يكي از فيلمنامه هاي عالي خود را فداي اين طرح كند؟ او مي خواست اعتراضي به وضعيت فعلي سينما داشته باشد. كارگردان و فيلمنامه نويسي كه او معرفي مي كند الزاما "همان خودش" نبودند بلكه نماينده فيلمسازان مستقل به شمار مي آمدند. آن كارگردان نمي خواست شاهكاري بسازد بلكه مي خواست حرف خودش را بزند ولي نگذاشتند و بيضائي با همان تاكيدها و لحن هاي هميشگي اين "نگذاشتن" را به ما نشان داد. اما متاسفانه اين فيلم بيضائي مثل قبلي ها در نيامد........... در نهايت انتخاب ويژه من از جشنواره تماشاي مرد كوچك اندامي به نام بري فيتزجرالد بر پرده است كه با حضورش در "مرد آرام" و "شهر برهنه" و "دره من چه سرسبز بود" عظمت بازيگران دوره طلائي را به بهترين وجه به رخ مي كشيد.
امیر: آفرین. بری فیتزجرالد، نکته عزیزی بود برای خودش.
|
عطص
پنجشنبه 24 بهمن 1387 - 22:38
4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
از بس تعریف از این فیلم آقای فرهادی شنیدیم دیوانه شدیم. توقع مان را آنقدر بالا برده اند که حالا انتظار داریم موقع تماشای اثر قاب های مایکل مان را روی پرده ببینیم...... (البته سر و صداهایی هم مبنی بر کپی پیست بودن اثر به گوش می رسد. اینکه فرهادی به آنتونیونی زیادی ارادت نشان داده)...... نوشته ای که احسان ب از محمد باغبانی گذاشته، در کاستن از این توقع به من کمک کرد! فکر اش را بکنید. کسی می خواهد مسئلۀ عدم قطعیت را با عدم نشان دادن وضعیت یک جنازه به ما حالی کند. یعنی از قطعی ترین پدیدۀ عالم که همان مرگ است، عدم قطعیت را بیرون بکشد. به نظرتان زیادی سطحی نیست؟...... این هم یک یادداشت از مسعود فراستی ( که معمولاً از کمتر فیلمی خوش اش می آید منهای اخراجیها البته) پیرامون فیلم. بخوانید تا کمی متعادل شوید. یعنی انتظار تان را پایین بیاورید تا انشاء ا... موقع تماشای اثر کمتر ضد حال بخورید: درباره الی فیلم خوبی نیست . فیلم متوسطی است و پرمدعا. صحنه کنار دریا و غرق شدن پسر بچه و دوربین روی دست خوب از آب درآمده. لوکیشن خانه کنا ردریا درست انتخاب شده. اصل ایده تبدیل خوشگذرانی به فاجعه خوب است. اما نه یک راست و نه خوب اجرا شده. نصفه نیمه است. فیلم ساز ما نمی تواند تا ته برود. بحران را به اوج نمیرساند و فاجعه نمیآفریند؛ تا نزدیکی هایش میرود اما باز میماند. دعواهای زن و شوهریاش لق است. به بحران نمیرسد. این مشکل و نگاه در «چهارشنبه سوری» هم بود. این با ادا حل نمیشود و با فرم. با زندگی کردن شاید. آدم هایش بین تیپ و شخصیت معلق اند و به هیچ کدامشان خوب رسیده نشده تا به شخصیت تبدیل شوند. مگر کسی "سپیده". فیلم تعلیق ندارد. دلهره و شوک دارد. تعلیق متعلق به جهان مدرن است- و استادنش هیچکاک است. در تعلیق تماشاگر همه چیز را میداند اما چگونگی،مسأله اش است و نه خبر. دریا که میبایستی مدام اضطراب آور باشد، دکوراتیو است. بچهها هم دکورند. دقت کنید به غرق شدن آرش و نجات یافتنش که به سرعت ول میشود. گویی بچهها فقط برای این صحنهاند. غرق شدن یا نشدن الی نیز جدی نیست، چرا که الی شناسانده نمیشود. بادبادکبازیاش نیز دکوراتیو است. و فرم بازی. رفتن یا نرفتنش نیز. آدمهای الی مدرن نیستند و بین مدرنیزم و سنت اسیرند و منفعل. برخوردشان را با مسأله نامزد الی بیاد بیاورید، که سنتی است نه مدرن؛ و بدجوری سطحیاند و خاله زنک و قرکمری. نه تنهایند، نه در "اسارت تقدیر" و نه... خرده بورژوازیهای نیمه مرفه علافاند. درباره الی حرف بزرگتر از دهانش میزند که نه فرمش و نه جهانبینی فیلمسازش هنوز اجازه به زدنش را نمیدهد. همینطوری کسی آنتونیونی، که هیچ، کیسلوفسکی که هم نمیشود- که فیلمساز درجه یکی نیست. تاریخ میخواهد و جغرافیا و ...
|
احسان ب
جمعه 25 بهمن 1387 - 1:44
-8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
به عطص: برادر من خوب است تو چارتا کامنت بالاتر گفته ای که فیلم را ندیدی و اینقدر آتشت تند است!!!نه فرهادی می خواهد عدم قطعیت را با عدم نشان دادن وضعیت یک جنازه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به ما حالی کند نه من همچین حرفی زده ام. بحث من با نوشتۀ باغبانی (که اتفاقأ خیلی بیشتر از من از فیلم تعریف کرده ولی معتقد است که فیلم پایان بازی در مورد سرنوشت الی ندارد) این است که من معتقدم فیلم اتفاقأ پایان بازی در این باره دارد طوریکه نمی توان با قطعیت در مورد مردن یا زنده بودن ویا چگونه مردن الی قضاوت کرد و این پایان در تناسب بیشتری با ابهام و عدم قطعیتی است که هم در روایت داستانی و هم در کل لایه های معنایی فیلم وجود دارد و همانگونه که گفتم روح اصلی فیلم می دانمش. من کجا گفته ام که این عدم قطعیت همه ناشی از سکانس بازدید جنازه است برادر من؟ هر چند این پایان باز فقط برای مخاطب است و آدمهای فیلم در آن سکانس پایانی و بی نظیر درآوردن ماشین از گل از مرگ الی مطمئن شده اند. باری! پس اول فیلم راببین و بعد قضاوتهای غیر سطحی ات ! را مشتاقانه می شنوم. البته یک تشکر دیگر هم می ماند برای چاپ نقد مشعشعانۀ جناب فراستی که الحق دید ما را به سینمای مدرن و مفهوم تیپ و شخصیت سازی در سینما و مقولۀ تقابل سنت و مدرنیزم و جایگاه کیشلوفسکی و آنتونیونی در عالم سینما باز کرد و از خواب غفلت بیدار شدیم. یا حق
|
امین
جمعه 25 بهمن 1387 - 2:30
4 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
سلام امیر قادری عزیز ای کاش میتونستم که خوب بنویسم . مطمئنا اگر توان خوب نوشتن رو داشتم . حالا حالاها دست از سر درباره الی.. برنمیداشتم. اما باید به چند نکته اشاره کنم . 1- یک موقعی خیلی به مسعود فراست علاقه داشتم. اینکه خیلی راحت هر فیلمی رو رد میکرد برام جالب بود . اما بعد از علاقه به اخراجیها و از همه مهمتر بی ادبی و بی احترامی به استاد بیضایی که اصلان انتظار این مدلی رو نداشتم بسیار نا امید شدم. و این چیزی هم که در مورد درباره الی... گفته چیزی جز شنا کردن برخلاف جریان اب نیست . و نمیتوان اعتنای چندانی به این صحبتها کرد . 2- امیر قادری من فکر میکردم که فقط خودم از تدوین پستچی ...... خوشم اومده . از روزی که فیلم رو دیدم تا روز اخر هربار که تو صفهای جشنواره بحث میکردیم سر این قضیه خیلی تاکید داشتم. و برام محرض بود که جایزه میگیره . اما بازهم برای اینکه حداقل به بیضایی هم جایزه بدهند و ناراضی نباشد این حق را از حسندوست گرفتند . واقعا کاتهای عالیی داشت که حیرت انگیز بود. 3- قادری جان تقریبا با همه نظرهات موافقم . اما با یکی از انتخابات شدیدا مخالفم. من در هنگام دیدن بی پولی خیلی سعی کردم تا بتوانم با فیلم ارتباط برقرار کنم اما متاسفانه امکان پذیر نبود. و تنها فیلمی در اخر بد بهش دادم همین فیلم بود. نم دونم قبول داری یا نه. اما روال فیلم بسیار غیر منطقی است و به هیچ وجه نمیتوان این چنین ادمهایی رو در جامعه دید. اینکه یک طراح به این خوبی نتواند کاری پیدا کند و اینکه تا جایی پیش میرود که به صد تومن هم که همسرش در صندوق انداخته محتاج میشود بسیار غیر منطقی است . اینکه به وسایل خونه دست زده نمیشود تا ابرو داری شود در حالی که محتاج صد تومن پول باشی غیر منطقی است. و در حالی که هر دو هفته یکبار دور هم جمع میشوند و از هم اطلاع کامل دارند اما کسی متوجه بی چولی انها نمیشود. و تصنعی ترین قسمت فیلم جمع شدن یک سری ادم بیکار در یک دفتر که به هیچ وجه با عقل جور در نمیاد . اینکه هر صبح بیان اونجا تا استراحت کنند خیلی غیر قابل باور است. و جالبه که منشی هم دارند و منشی از این قضیه بی خبر است. و پول کرایه اونجا از کجا تامین میشود جای سوال دارد؟ و اینکه ایا استفاد های نمیشه از اون مکان کرد ؟ و تنها حسن فیلم بازی نسبتا خوب لیلا حاتمی است و گرنه باقی فیلم کاملا غیر منطقی است . و توصیه میکنم هرکسی که این فیلم را ندیده حداقل برای دیدن فیلم با ذهنیت بوتیک به دیدن فیلم نرود. اینطور بهتر است. 4- امیر قادری مخوام برام از دوستت ( پویان عسگری ) یک سوال بپرسی. اینکه چرا به درباره الی... یک ستاره داده بود. برام خیلی جالب بود. خیلی دوست دارم دلیل پویان عسگری رو بدونم . 5- مطمئنا بیشتر از درباره الی ... خواهم و خواهیم گفت. فقط دعا کنید بشه چندین بار دیگر این فیلم رو دید. تا راحتتر حرف زد. جای روزها و هفته ها و ماهها بحث را دارد .
|
Reza
جمعه 25 بهمن 1387 - 2:41
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
1- امیر بابت کامنت 15 بهمن ازت معذرت میخوام . مثال درستی نبود . سعی می کنم از این به بعد تو چنین شرایطی خودمو بیشتر کنترل کنم . 2- از مهم های جشنواره " درباره الی" ، " بی پولی" و " اشکان..." رو ندیدم و طبعا نمی تونم به طور جامع بهترین های جشنواره رو انتخاب کنم ولی بهترین ها از فیلم هایی که دیدم اینهاست : بهترین فیلم : 1- تردید 2- وقتی همه خوابیم 3- صندلی خالی ( با ارفاق ) بهترین کارگردان : 1- بهرام بیضایی 2- واروژ کریم مسیحی 3- ... بهترین فیلمبردار : 1- بهرام بدخشانی ( تردید ) 2- اصغر رفیعی جم ( وقتی همه خوابیم ) 3- محمود کلاری (7:05 ) بهترین بازیگر نقش اول زن : 1- مژده شمسایی ( وقتی همه خوابیم ) 2- ترانه علیدوستی ( تردید ) بهترین بازیگر نقش اول مرد : 1- بهرام رادان ( تردید ) 2- علیرضا جلالی تبار ( وقتی همه خوابیم ) 3- محمد رضا فروتن ( عیار 14 ) بهترین بازیگر مکمل زن : 1- مهتاب کرامتی ( تردید ) 2 و 3 .... بهترین بازیگر مکمل مرد : 1- حامد کمیلی ( تردید ) 2- پوریا پورسرخ ( عیار 14 ) 3- علیرضا شجاع نوری ( تردید ) .
|
محسن دراگون
جمعه 25 بهمن 1387 - 3:3
8 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
می زاک اینجا تهران است – سینما فرهنگ –صدای لیالستانی و کوثری و رفقا امروز در عراق 18 بمب به زمین نشست که 35 نفر را منفجر کرد که 89 نفرشان کودک بودند هم اکنون به قسمتی از سریال پر مخاطب پهلوانان نمیمیرند توجه کنید... (چهره اقای داریوش خان ارجمند رو میبینیم که داره از رشادتاش میگه!) برنامه درشهر... (اهنگ برنامه در شهر) دینین دینین دین لالای لالای لای لا لای *چی شده؟ نمیدونم! این بچه نمیاد تو دنیا! *چرا اخه؟ مگه دست خودشه؟ اره انگار . میگن چون داییناسور ها منقرض شدن اعتصاب کرده.گفته یا داییناسور یا مرگ! *حال چاره چیه؟ نمیدونم-فعلا پهلوون و کد بانو دارن مشورت میکنن-انگار میخوان پهلوون رو جای داییناسور جا بزنن ... 7 سال بعد برنامه در شهر... (اهنگ برنامه درشهر) دینین دینین دین لالای لالای لای لا لای *هنوز به دنیا نیومده نه!7 سالش شده مرتیکه خجالت نمیکشه.من موندم چه جوری تو اون یه ذره فضا جا شده *حالا حرف حسابش چیه؟ چمیدونم!خودشو لوس کرده.پهلوون رو به جای داییناسور قبول کرده ولی میگه من تا وقتی بچه هارو میکشن به دنیا نمیام.انگار میخواد صبر کنه هر وقت به سن تکلیف رسید به دنیا بیاد.(بدبخت چی میکشه مادرش. فکر کن!) *ممنون- واکنون مصاحبه زنده ما با این جنین معترض *سلام (صدای هواپیما میاد) سلام *میتونم ازتون بپرسم چرا به دنیا نمیاین؟ (باز هم صدای هواپیما میاد) نه نمیتوننین *چرا؟ (این بار هم صدای هوا پیما میاد) چون شما در حدی نیستی که این چیزا رو بفهمی. مگه فهمیدی فیلم محبوب من(اتش سبز) چیه که بفهمی من چیم!اصلا تو کی هستی؟شما پول گرفتین که من رو خراب کنین. این دنیا رو ادمایی مثل شما خراب کردین که بچه های پاک و معصومی مثل من نمیتونیم به دنیا بیایم *بله شما درست میگین. ولی عزیزم الان وقت مدرسه رفتن شماست.تا کی میخوای اون تو بمونی.هیچ فکر مادرتو کردی که چی میکشه.هیچ فکر اون پدر مهربون ، دلپاک، معصوم، عزیز، غریب،بدبخت، بیچارتو کردی که چی میکشه.زود تر به دنیا بیا بذار زبون مامانت هم وا شهدیگه! آه.تحت تاثیر قرار گرفتم. فکر نمیکردم دنیا انقدر زیبا باشه. من متجول شدم . فکر نمیکردم ادمایی مثل شما که به سینما علاقه داره و 7 ساعت تو صف بلیط معطل میشه تا می زاک ببینه اینقدر فهمیده باشه. من اومدم... (مردم جمع شدن تا این اتفاق تاریخی رو ببینن) زن لنگان و دیوانه 1: قربونت برم . بلاخره اومدی . جانم زن لنگان و دیوانه 2: اخی . بمیرم برات. سیبیلاشو ببین . گوگولیه من دختر جوان:جانم. فدات شم . ببخشید شما قصد ازدواج ندارین؟! پهلوون:سلام قربونت برم . یه کامیون گل زرد وحشی برات اوردم تا جای خالیه داییناسور ها رو احساس نکنی عزیزم! پدر بچه:من چایی نمیخوام . من تورو میخوام مادر بچه:می-می-می-... می زاک. نکته 1:با دیدن پهلوان جوانمرد قصه در حین تماشای فیلم و در سکانس تاثیر گذارش(کشتی محلی وکناره گیری پهلوان) لحظه ای یاد رشادت های اقای جهنگیر خان کوثری در برنامه وزین ورزش از نگاه بنده افتادم نکته 2:اگر در اطرافیان – نزدیکان – دوستان و اشتایانتان افراد زبان بسته (لال) دارید انها را به ازدواج با یک مجنون عاشق دلپاک در اورده سپس وقتی که زن حامله شد محیط را به قدری الوده کنید که کودک از بهدنیا امدن پشیمان گشته وسپس بعد از 1 سال و اندی ماشین حمل بیمار را (از امبولانس گرفته تا کامیون 18 چرخ) گل افشانی کرده و همه ادم های خوبی شوید و بدی ها را از خود برانید تا با به دنیا امدن بچه زبان مادر هم باز شود و نام کودک خود را بگوید(یا نام فیلم را) سوال مسابقه این هفته مهمترین درسی که از تماشای این فیلم گرفتید چه بود؟ 1. ادم های بدی نباشیم 2. ادم های خوبی باشیم 3. بادبادک هوا کنیم 4. پهلوانان نمیمیرند (اشاره به داییناسور) 16/11/1387 بعد از امدن به خونه و خوردن قرص پروفن
|
سینما آزادی
جمعه 25 بهمن 1387 - 10:19
-10 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
بهترین ها: 1-تردید 2 -زادبوم 3-بی پولی 4- هر شب، تنهایی 5-عیار 14 (درباره الی... را ندیده ام) در ادامه: پستچی سه بار در نمی زند بیست شبانه روز زمانی برای دوست داشتن جشنواره خوبی بود:)
|
سعید حسینی
جمعه 25 بهمن 1387 - 10:34
29 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
فکر کنم هم من هم شما اقای قادری در بد بودن فیلم جدید بهرام بیضایی هم عقیده ایم اما نکته مهم اینجاست که امیر جان دلیل بد بودن را در ست تشخیص ندادی ببین به نظر من فیلم وقتی همه خوابیم بدترین فیلم جشنواره و بهرام بیضایی بهترین کاگردان جشنواره بودند !!! دلیلی این تناقض چیست / و چرا بهرام بیضایی با بدترین فیلمش بهترین بودنش را دوباره به ما ثابت می کند بحث بر سر فیلم های قبلی بهرام بیضایی نیست که بعضی را بسیار دوست دارم و بعضی ها را هم نه اما چرا وقتی همه خوابیم یک پدیده است .ببین ما تا دقیقه 40 داریم فیلم وقتی خوابیم را تماشا می کنیم فیلمی که خودت هم در یادداشتت معترف بودی که هر بیننده ای را به هیجان می آورد یعنی تا دقیقه 40 با اثری دیدنی با کاگردانیی مثال زدنی با داستانی تو در تو مواجهیم که آنچنان داستانش را محکم و قدرتمند تعریف می کند که تماشاگر را به واقع مبهوت خود می کند و چه کسی است که قبول نداشته باشد اگر آن فیلم یعنی فیلم وقتی همه خوابیم واقعی ادامه پیدا می کرد با یک شاهکار واقعی روبرو بودیم اما در دقیقه 40 است که بیضایی عطای خلق یک شاهکار را به لقایش می بخشد و دقیقا در این لحظه می خواهد به ما بگوید وقتی همه خوابیم چرا ساخته نشد ؟ و در واقع قرار است با سرنوشت فیلمی همراه شویم که به نقطه تعالی نمی رسد دقایقی طولانی را با مشکلات ساخته شدن فیلم وقتی همه خوابمی همراه می شویم و سرانجام سر نوشت این فیلم می بینیم اما بیضایی تماشاگر را ول نمی کند و باز هم به مدت 10 دقیقه پایان وقتی همه خوابیم برای تماشاگر می گوید و تمام امیر قادری فیلم وقتی همه خوابیم ساخته نشد که بشود نقدش کرد بیضایی فقط دقایقی از فیلم ساخته شده اش را نشانمان داد و ما را در یک حسرت در کنار همه عوامل فیلمش شریک کرد شاید بدترین فیلمش را اگاهانه ساخت اما بهترین بودن خودش را به همه ثابت کرد امیر جان دقت کن اتفاق جالبی افتاده یک کاگردان آگاهانه بدترین فیلمش را ساخته اگر دقت کنیم متوجه می شویم چرا بیضایی خودش می گوید واقعا نمی داند وقتی همه خوابیم در مورد چیست ؟
|
سینا
جمعه 25 بهمن 1387 - 16:19
13 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
یعنی باید باور کنیم که علیزاده آنقدر احمق است که در آن شرایط حساس و در وقتهای اظافه بازی جلوی دروازه تیم خودی با مهارت و دقت هرچه تمام تر اسپک بزند . یعنی باید باور کنیم که اکبرپور انقدر ناشی است که یک موقعیت گل صد در صد را با تمام توان روانه آسمان کند . یعنی امکان دارد که مسابقه داربی برای پنجمین بار متوالی با نتیجه مساوی آن هم یک به یک ختم به خیر شود. یعنی ارزش چهار تا صندلی قراضه و چهل تا شیشه اتوبوس این همه زیاد است. یعنی آن ورجه وورجه و بالا پایین پریدن قلعه نویی تماتش سیاه بازی نبود ؟ یعنی دیگر میتوان به داوران ایرانی برای قضاوت این دیدار اعتماد کرد . یعنی دیگر شاهد فحاشی تماشاگرنماها ! به زمین و زمان در این مسابقه نخواهیم بود . یعنی شهرستانی ها دیگر زحمت راه دور و خرید بلیط از بازار سیاه و شبخوابی در جوار ورزشگاه را به خود ندهند . یعنی امیر دیگر با صورت سرخ گون به ورزشگاه نمیرود. راستی عادل امروز چقدر خوش تیپ شده بود .
|
بد شانس
شنبه 26 بهمن 1387 - 3:11
-2 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
از امین عزیز تشکر می کنم که نکته خوبی رو یادداوری کرد و اون فاجعه روز آخر جشنواره جلوی سینما استقلال بود که خود من یکی از قربانی هاش بودم. تصور کن از ساعت 9 صبح اون روز در صف درباره الی ایستادم و تا ساعت 6 شب افرادی که برای اخراجی ها 2 اومده بودند کوتاه نیامدند و تقاضای بلیط درباره الی رو داشتن و بعد فشار جمعیت چند برابر شد و همه چی قر و قاطی شد و پلیس هم که کاری از دستش بر نمیومد با زدن گاز اشک آور و بازدداشت بی دلیل چندین و چند نفر فقط سعی در پشیمون کردن مردم از موندن در اون جمعیت رو می کرد غافل از اینکه حتی انصراف بعد از 9 ساعت تحمل فشار و ایستادگی و رها شدن از درون اون جمعیت جهنمی هم ممکن نبود. خیلی ها حالشون بد شد و خود من هنوز آثار کوفتگی رو بدنم هست. واقعا درد آور است که اینهمه استقامت کنی و بعد از 9 ساعت جمعیت تو را به وسط خیابان پرتاب کنه و تو در حالتی نا متعادل متوجه شوی که اینهمه مدت سر کار بودی و بلیط گیرت نیامده. من اون شب حتی بلیطی که ساعت نه و نیم شب برای فیلم بیضایی تو همون سینما داشتم رو هم بی خیال شدم و لنگان لنگان خودم رو به خونه رسوندم و این حادثه تلخ رو هرگز فراموش نمی کنم و هنوزم حسرت درباره الی رو میخورم اون هم با این همه تعریفی که ازش می کنن جالب اینه که عده ای تو صف بودن که برای سومین بار می خواستن فیلم رو ببینن! و انقدر از فیلم تعریف کردن که دل ما رو بردن. یکیشون می گفت که دیروز تو ماندانا دیدش و نصف سالن خالی بود! ای خدا !!! فقط امیدوارم هر چه زودتر این فیلم اکران بشه و ما از خماری در بیاییم. ببخشید آقای قادری چون اینا رو هیچ جا انعکاس داده نشده بود لازم دونستم که بگم.
|
sina
شنبه 10 اسفند 1387 - 18:5
3 |
|
|
|
یادداشتها، عکسها و فایلهای صوتی امیر قادری از جشنواره 27 فیلم فجر
امیر جان فیلم تردید رو تو جشنواره دیدی؟ wrestler را چه طور؟
امیر: تردید رو که نه، ولی کشتیگیر رو دوست نداشتم sina جان.
|