farshid
پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 3:44
|
ناقوس جدایی همیشه وقتی نواخته می شود که شاید کمی دیر شده. ریچارد رایت و ادمهای امثال او این شانس را توی زندگی پیدا می کنند که روی امواج سحر امیز موسیقی شنا کنند و عاشقانه از این کویر وحشت به سلامت بگذرند . نوای اسرار امیز موسیقی التیام بخش زخم های دل همه ادمهایی است که یک جورهایی بدون این که هرگز همدیگر را بشناسند کنار هم قرار می گیرند ارام می شوند و حس می کنند که هنوز توی این سیاهی و تاریکی نقطه روشنی از امید باقی مانده که می شود به خاطرش باور کرد که باز هم میشه شاید ریچارد رایت از سرزمین رفتگان برنگردد ولی ریچار رایت های دیگری توی راهند . رفتن این جور ادمها مثل شتابانی حرکت نسیم از دل کویر است و فقط می توانیم بگوییم به شکوفه های باران برسان سلام ما ما را. farshid
|
mosi
پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 18:48
|
bye richard
|
پنجشنبه 28 شهريور 1387 - 22:41
|
همه بزرگان دارن ميرن ديگه كسي نمونده اگه هم مونده خيلي كمه.حيف چه دنياي عجيبيه.
|
hamed
جمعه 29 شهريور 1387 - 2:13
|
مصاحبه با پتي اسميت رو تو سايت نامجو از اين آدرس ببينيد :http://www.mohsennamjoo.at/web_pages/videopage.html جالبه....
|
حامد ايماني
يکشنبه 31 شهريور 1387 - 2:59
|
با سلام جناب آقاي عزيزي از زمان آشنايي با شما از طريق دستنوشتههاتون خيلي به مقوله پوستر فيلم علاقه مند شدم. حتي باور كنيد به فتوشاپ هم علاقه مند شدم!!. يه خواهش از شما داشتم. راستش سايت هاي زيادي رو مي شناسم كه آرشيو هاي خوبي از پوستر فيلمها دارند(جديد يا كلاسيك)راستش دنبال سايتيم كه كيفيت و كلاً تنوع بهتري داشته باشه. به خصوص كيفيت برام اهميت داره.امكانش هست راهنماييم كنيد؟ پيشاپيش سپاس
مهدی: Allposters.com و movieweb.com دو تا از بهترین سایت ها برای دریافت پوسترهای سینمایی هستند
|
حامد ايماني
يکشنبه 31 شهريور 1387 - 16:4
|
سپاس فراوان.....
|
farshid
يکشنبه 7 مهر 1387 - 2:28
|
نیمه شب شنبه است داشتم برای خودم توی سایت ها قدم می زدم که خبر مرگ پل نیومن یک لحظه مثل یک خواب جلوی چشمهام ظاهر شد یاد ان نگاه منحصر به فرد افتادم یاد بیلیارد باز یاد لوک خوش دست یاد بوچ و ساندنس یاد گربه روی شیروانی داغ یاد ... یاد روزنوشت مهدی عزیزی افتادم و حرفهایی که یکی دوماه پیش در باره ی بیماری پل نیومن نوشته بود .نمی دونستم توی این نیمه های شب با چه کسی درباره ی این خبر حرف بزنم یکراست اومدم این جا .دوباره مطلب گذشته رو خوندم و پیش خودم فکر کردم ما چقدر به مرگ نزدیکیم . نیومن هم رفت و حالا حس میکنم رفتن این ادمها یعنی ما باز داریم تنهاتر می شیم و این ادمها می شوند یک جور خاطره یک جور نوستالژی یک جور اسطوره . نیومن رفت و خدا رو شکر که همون طور زندگی کرد که دوست داشت و همون طور مرد که انتظارش رو داشت اون قدر ناگهانی مثل خوردن یک گلوله .مثل تیر خوردن لوک خوش دست فقط یک لحظه و خلاص. farshid
|