از اين همه طنز و ملاحت و شوخي و ظرافتهاي بياني و ايهام و ايجاز و كنايه و ... كه شب و روز و هر دقيقه از طريق موبايل و تلفن و نقل قولهاي شفاهي و مراودههاي روزمره و حرفهاي داخل تاكسي و ... ميبينيم و ميشنويم، ذرهاي هم به سينماي ايران راه پيدا نكرده است. روز به روز كه ميگذرد، اين تفاوت بيشتر و عجيبتر ميشود. مردم ايران با اين همه طنازي و ذوق و نبوغشان چرا هيچكدام فيلمنامهنويس نشدهاند؟! آنهايي كه شعارهاي استاديومهاي فوتبال را ميسازند، يا اين اساماسهاي غريب و نبوغآميز را خلق ميكنند، اگر گوشهاي از خلاقيتشان را خرج سينماي ايران ميكردند، الان سينمايي داشتيم كه هم كمدي و هم دراماش را ميشد با افتخار همه جا عرضه كرد (همين چند دقيقه پيش داشتيم با چندتا از بچهها دربارهي آيتمهاي طنز پيمان قاسمخاني و آن بخش كار كه دربارهي چندتا از ليدرها و شعارسازهاي استاديوم فوتبال است حرف ميزديم و كلي با يادآوري شوخيهايش خنديديم! راستي آخر و عاقبت اين مجموعه چي شد پيمان؟)
به همين عكس كوچك نگاه كنيد؛ ديدنش به اندازهي تماشاي يك كمدي - رمانتيك درجهيك وجدآور و دلپذير است. هم شوخي فوقالعادهاي است و هم از عشق رمانتيك و سادهاي حرف ميزند كه ردش را هم در فيلمهاي سينماي ايران پيدا نميكنيد. فاصلهها دارد روز به روز بيشتر و بيشتر ميشود و خب، طبيعي است كه مخاطبي كه هر روز و شب در هجوم اين همه ذوق و قريحه است، علاقهي چنداني به تماشاي فيلمهاي بيمزه و بيحس و حال اين سالها نداشته باشد.
... مشت نمونهي خروار است. اين عكس را ببينيد و مقايسه كنيد؛ قضاوت با خودتان:
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
سهند خانوم
چهارشنبه 17 آبان 1385 - 0:12
12 |
|
|
|
سوژه محشری بود .. نمی دونم چرا یاد زیر درختان زیتون افتادم . سادگی و طنازی عاشق محترم منو یاد عاشقانه های حسین به طاهره انداخت ... راستی ، حتما می دونین که تو این مملکت پز از طناز و ... یه مشکل اساسی وجود داره و اونم اینه که هیچ چیز سر جای خودش نیست . اینا باعث میشه که اوج فوران طنز در یک sms چند کلمه ای یا یه شعار یک خطی ظاهر میشه.
|
حميدرضا
چهارشنبه 17 آبان 1385 - 8:31
-16 |
|
|
|
تفاوت اززمين تاآسمان
متاسفانه نه درمحدوده طنزبلكه درهمه مسائل فيلمهاي ماباواقعيتهاي جامعه تفاوت دارد.به جزدربعضي فيلمهاي تجربي ويابه اصطلاح هنري!! كه ازنابازيگران استفاده ميكنند(وديگرحال آدم ازديدن اين فيلمهابهم ميخورد) درفيلمهاي جريان اصلي آياتابحال ديده ايدكه مردي درخانه اش با زيرشلواري نشسته باشد؟باپيراهن وشلواررسمي درمنزل نشسته وداردروزنامه ميخواند!!!وماهم عادت كرده ايم. طرف درفيلم شخصيت يك كارمندساده رابازي ميكندولي درفيلم يك آپارتمان دوبلكس كاملا شيك دارد!!!! . شايدبگوييد كه اين حرفهاچيست.ولي بنظرمن يكي ازدلايل زده شدن تماشاگران از سينماي ايران همين چيزهاست.ومنتقدان ما بجاي اينكه به اين مسايل بديهي وپايه اي بپردازند يه مشت حرفهاي قلمبه سلمبه ميزنند.
|
مجتبی
چهارشنبه 17 آبان 1385 - 10:16
9 |
|
|
|
دعا
1- از ته دل دعا می کنم پدر عطیه راضی شود و غلامرضا و عطیه به هم برسند . شما هم دعا کنید. 2- واقعا عجب نکته جالبی فیلم نامه های سینمای ایران جدا خالی از ایده ها و نبوغ شده بهتر است فیلم نامه نویسان ما کمی بیشتر به اطراف خود نگاه کنند.
|
مصطفی جوادی
چهارشنبه 17 آبان 1385 - 15:20
9 |
|
|
|
بالزاک های توی خرابه
من يکي که خراب اين شيطنت ها هستم که گاهي به اندازه يک شاهکار ادبي لذت بخشند.اين شوخي ها روزي جزو فولکلور اين ملت امروزه گنده دماغ بوده اند.لازم نيست دنبال نمونه هاي اعلايشان بگرديم چون دور و برمان ريخته.مثلا امروز توي مترو چرت مي زدم که يک نفر بيدارم کرد گفت آقا اون یارو مي خواست بيدارت کنه من نذاشتم. باور کنيد اين ها داروي رفع جمود فكرياند.اين نوشته را که از روي ديوار يک خرابه جوريدم ملاحضه بفرماييد:لعنت بر پدر و مادر محمود دماغ هر کس در اين مکان آشغال بريزد. دال هم ندادی ندادی
|
احسان
چهارشنبه 17 آبان 1385 - 16:20
-6 |
|
|
|
نخند بابا!
فکر می کنم قضیه ی ساده ایست که جوابش هم معلوم است. اکثر مردم به جای اینکه تو جمع خیلی خوشمزه و با نمک و متلک گو و تیکه پران و جوک و... باشن،این حسشونو برای روز مبادا پس انداز می کنن...باور کن من خودم بارها توی تنهایی بلند بلند (عین آدم البته!)می خندم،ولی به رفقای بیچاره که می رسم اخم ها توی هم می رود و مثلا شاید یکی این بین بذله گو (می خوانند دلقک!)باشد تا ما رو بخنداند!پیمان قاسم خانی هم به نظرم خیلی باحال و کاردرسته...
|
حنانه سلطانی
چهارشنبه 17 آبان 1385 - 21:42
5 |
|
|
|
کمیت به جای کیفیت
واقعا این یک معضل بزرگ است که با وجود اینکه فیلم های پرفروش سینمای ما کمدی هستند اما تعداد فیلم های خوب سینمای کمدی به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد. یکی از دلایلش این است که دست اندرکاران تولید این فیلم ها بیشتر به کمیت فکر میکنند تا کیفیت. از همین روست که فیلمنامه نویس ما ترجیح می دهد سالی دو فیلمنامه بنویسد تا دو سالی یکی و نتیجه اش این می شود که به جای استفاده از خلاقیت داشته یا نداشته اش به سراغ همان ایده های قدیمی امتحان پس داده می رود. دلیل دیگرش هم همان حرف تکراری عدم کشف و پرورش استعدادهاست که اجرایش در همه زمینه ها از جمله سینما فقط در حد حرف باقی مانده.
|
حميد قدرتي
پنجشنبه 18 آبان 1385 - 2:1
7 |
|
|
|
تو پس كجائي ؟
خيلي خوب است كه برگشتيد . 2 تا برگشت يكي بعد از غيبت كبري كه من حاضر بودم سريال شرمنده 1 و 2 و ... را بخوانم جاي اين غيبت طولاني . اين غيبت آن قدر طولاني شد كه فكر كرديم كسي شما را كشته زبانم لال و مطلبي آماده كرده بوديم با مصطفي جوادي تحت عنوان چه كسي نيماي امير اينارو كشت ؟ با مضمون احتملات غيبتت . راستي كجا بودي ؟ دومي از تب فوتبال كه بكلي شكنجه مان داد اخبار ورزشي در صفحات سينمايي . راستي كجايي ؟ اين اولين مطلب است بعد از بازگشتت قصد بي احترامي و .. ندارم اما اميدوارم اينطوري پيش برود تا ما هم بيش تر سر بزنيم . راستي كجا خواهي بود ؟
|
حميد قدرتي
پنجشنبه 18 آبان 1385 - 2:6
4 |
|
|
|
ثبت در ركورد ها
امروز مطلب جالبي ديدم گفنم اگه به شمابكم شما هم كمي ... نمي دونم چي جوري مي شيد ؟ امشب بين سريال زير تيغ هشت دقيقه و ده ثانيه پيام بازرگاني گذاشتند ؟ جل الخالق
|
سارا
پنجشنبه 18 آبان 1385 - 13:42
-3 |
|
|
|
به کانتکست اعتماد کن.
الف- با یه کمی تاخیر : welcome back ب- جالبه که بازی جمعه بیشتر از قادری به تو انر÷ی داده. اگه تا آخر هفته یه روزنوشت دیگه داشته باشی رکورد تعداد روزنوشت های هفتگی از اول راه اندازی وبلاگت به این ور شکسته می شه که با این وجود باز هم باید گفت:welcome back ج- از دور هم جمع شدنای سال اول و دوم تو خوابگاه و همه ی حرف و سخن ها و شلوغ بازی ها و نقل قول ها و غیبت ها و ور ور های دخترونه و حرف ها و نقل ها و غیبت های خاله زنکی اون دوران یه سری کاست مونده که هر از چندگاهی محض یادآوری خاطرات گذشته می شینم گوششون می کنم. باورم نمی شه : فوران بازی های سوپر استادانه با کلمات. شوخی ها و کنایه های بداهه ای که از منظر خیلیا شاید کار شده به نظر برسن و شرکت فعالانه و همه جانبه ی همه ی حضار در انواع و اقسام مکالمات و بحث ها یا حاضر جوابی هایی که در شنیدن های چند باره هم آدمو روده بر می کنن.فرای همه ی این شو خی ها و تیکه های بکر و دسته اول و طنز کلی فضای گفتگو ها جوک ترین چیزی که درباره ی این کاست ها وجود داره اینه که به جز بچه هایی که صدا شون رو کاست هست هیچ احد الناسی به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نمی تونه باور کنه این دختر مثبت های سنگین رنگین و با ادب و نجیب همونایی هستن که در یه ابسیلون ثانیه حداقل یه دو جین مزه و کنایه و تیکه و طنز و غیره از شون متساطع می شه.
|
سیاوش
جمعه 19 آبان 1385 - 18:18
-5 |
|
|
|
چرا ... یه لیوان آب خنک لطفا
چرا ما فکر میکنیم هرکسی که خشک تر و عبوس تر باشد ، با شخصیت تر و کار درست تر است؟ چرا وقتی یه نفر شاده ،لزوما بیشعورهم هست؟ چرا ما از اینکه بخندیم ، میترسیم؟ چرا نگران شکستن شخصیتی هستیم که هیچ سودی.... نه سود داره کافیه یه بار امتحان کنید ، یک بار با لبخند و یک بار با جدیت ، بعد میفهمیم که جذبه چقدر برش داره چرا وقتی از خلوت به اجتماع میایم لبهامون به هم دوخته میشه؟ چرا ما فرق بین نجابت و خشک و یخ بودن را نمیدانیم؟
|
جمعه 6 بهمن 1385 - 22:59
-6 |
|
|
|
من اتفاقي به اينجا سر زدم.ولي اين اسكناس چند ماه قبل در دست من هم بود.همه ي حرفاتو تاييد مي كنم!
|