پل نیومن همیشه به نظرم بازی خیره کننده ای دارد چشمهای با نفوذی که وقتی دیالوگی ندارد به اندازه بهترین دیالوگهای تاریخ سینما حرف می زنند!! نیومن همیشه پایان های تراژیکی توی فیلمهایش دارد پایان فوق العاده بیلیارد باز و ان سکوت پایانی بین ادمهای قصه و بیرون رفتن نیومن از سالنی که مثل صحنه ی نمایش چیده شده پایان لوک خوش دست و ان مونولوگ عجیب توی کلیسا که شاید حالا نیومن توی بیمارستان دارد میگوید و پایان هایی که بیشتر با بغض همراهیش کردیم . شاید نیومن حالا مثل شخصیت هایی که سالها بازی کرده دلش نمیخواهد روی تخت بیمارستان با موهای ریخته شده از تاثیر شیمی درمانی و مثل یک مرده به استقبال مرگ برود نمی دانم چرا بدحوری این کارش که قید بیمارستان و دوا و دکتر را زده را می فهمم حس میکنم نیومن می خواهد مثل کارکتر هایی که سالها با انها زندگی کرده بمیرد با همان چهره و سر و وضع تا دم اخر روی پاهایش راه برود و نشان دهد پل نیومن هنوز زنده است و وقتی مرد مثل زمانی که لوک با یک شلیک روی زمین افتاد نفس راحتی بکشد و خلاص. ارزش مبارزه برای زندگی کردن بیشتر چیز درستی است ولی گاهی وقتها هیچ چیزی با ارزشتر از فدا کردن زندگی به خاطر باورهایمان رویاهایمان عشقمان فکرمان و... نیست . برای نیومن دعا می کنم که ان طور زندگی کند که دوست دارد و ان طور بمیرد که انتظارش را دارد!! farshid
|