وقتي شان پن( كه خيليها در ايران اسم او را به اشتباه "شون" ميگويند) رياست هيئت داوران شصت و يكمين دوره جشنواره كن را بر عهده گرفت، بر همگان معلوم شد كه كن نشينان به دنبال چه چيزي هستند و به چه منظور پن را براي رياست انتخاب كردهاند.روش، منش و نگرش پن به دنيا، سياست و سينما همان چيزي بود كه روشنفكران فرانسوي در پي آن بودند.پس عجيب نبود كه بعد از بيست و يك سال(آخرين فيلم فرانسوي كه به نخل طلا رسيده بود "زير آفتاب شيطان"(موريس پيالا)بود) بار ديگر نخل به يك فيلم فرانسوي با نام "كلاس"(لوران كانته) برسد.آن هم زماني كه يك آمريكايي منتقد سياستهاي آمريكا در راس هيئت داوران بود.باور كنيد كه تئوري توطئه، آن هم از نوع دايي جان ناپلئونياش(كه مثلا كار، كار انگليسيها است..!) در كار نيست.خود كن در اين سالها نشان داده كه تا چه حد سياسي است و دنبال چه چيزهايي ميگردد(تحويل گرفتن "فارنهايت11/9"(مايكل مور)، "بادي كه كشتزار جو را تكان ميدهد"(كن لوچ)، "اساما"(صديق برمك)، "پرسپوليس"(مرجان ساتراپي)، فيلمهاي نوري بيگله جيلان و سميرا مخملباف در اين چند سال، تائيدي بر اين ادعا است)
شان پن : بازيگر تخساوايلاش هم همين طوري بود.قبل از اينكه اسكار و جايزه كن و برلين و ونيز و انواع و اقسام اعتبارات ديگر در كار باشد او يك بچه تخس به معناي واقعي كلمه بود.يك كله شق به تمام معنا كه 32 روز از سال 1987 را به جرم ضرب و شتم يك خارجي در زندان سپري كرد.همين بي كله بودن باعث اين شد كه يكي از بزرگترين ستارگان فرهنگ و هنر دهه 80 يعني مدونا را جذب كند و تبديل به شوهر خانم مدونا شود.گفتم كه، آن موقعها خيلي كسي روي پن حساب باز نميكرد.پس همين شوهر مدونا شدن به نوعي اولين اعتبار و موفقيت او بود.اما اين ازدواج چهار سال بيشتر دوام نياورد و پن در سال جدايي از خانم خواننده(سال 1989)، دو فيلم مهم ابتدايي كارنامهاش را بازي كرد، يعني "تلفات جنگ"(برايان دي پالما) و "ما فرشته نيستيم"(نيل جوردن).اولي تبديل به تجربهاي ناموفق درباره جنگ ويتنام شد و خيلي زود از يادها رفت و فيلم دوم كه بازسازي فيلمي به همين نام ساخته مايكل كورتيز(1955) بود، توانست نام پن را بر سر زبانها بياندازد و همبازي بودن با رابرت دنيروي بزرگ را برايش رقم زند.هر چه قدر تجربه اول با دي پالما ناموفق بود، پن در دومين فيلمي كه با اين كارگردان بزرگ كار كرد، نظرها را به طرف خود برگرداند و نشان داد كه بازيگر توانايي است.بازي در نقش ديو وكيل كارليتو(آل پاچينو) در "راه كارليتو" اولين نامزدي گلدن گلاب را براي پن به ارمغان آورد و بازي پن در نقش اين وكيل موفرفري نامتعادل اين قدر خوب بود كه خيليها او را مهمترين برگ برنده فيلم به حساب آوردند.پن دو سال بعد اولين نقش اول مهماش را بازي كرد كه نتيجهاش اولين نامزدي اسكار و اولين جايزه معتبر بازيگري از جشنواره برلين بود.بازي در نقش ماتيو پانسلت در "راه رفتن مرد مرده"(تيم رابينز) كه فاصلهاي با مرگ ندارد از آن چيزهايي بود كه ميتوانست هر بازيگر باهوشي را جذب خود كند.حالا كه سيزده سال از ساخت فيلم ميگذرد، ميشود گفت كه بازي پن در اين فيلم در زمره سه نقش آفريني مهم كارنامه بازيگرياش است.نقش يك آدم گناهكار كه سعي ميكند خود را بيگناه جا بزند نياز به ظريف كاري داشت كه پن آن را به شكل اعلا در بازياش لحاظ كرد و يكي از بهترين بازيهاي سينماي آمريكا در دهه 90 را جلوهگر شد.دومين جايزه مهم بازيگري پن كه از جشنواره كن آن را دشت كرد، بازي در فيلم "او بسيار دوست داشتني است" بود كه پسر كارگردان محبوب پن(جان كاساوتيس) يعني نيك كاساوتيس آن را ساخت.فيلمي كه خود كاساوتيس پدر با بازي پن قصد ساختنش را داشت و اجل به او مهلت نداد تا كاساوتيس پسر آن را بسازد.پن در اين فيلم با همسر دومش رابين رايت پن همبازي شد و رنگي از شور و ديوانگي به كاراكتر ادي زد كه يادآور ديوانهبازيهاي خودش در دهه هشتاد بود."چرخش كامل"(اليور استون) و "بازي"(ديويد فينچر) دو فيلم مهم ديگري بودند كه او در سال 1997 بازي كرد.نقش مرد سرگرداني كه پن در نئو نوآر استون بازي كرد، بدون ذرهاي اغراق بدل به بدشانس ترين كاراكتر دهه شد و نقشاش در فيلم دوم در حالي به او رسيد كه ابتدا قرار بود خواهر نيكلاس(مايكل داگلاس) كلي بلا بر سرش بياورد و او را وارد آن لابيرنت پيچيده كند.اما وقتي جودي فاستر از بازي در فيلم انصراف داد، فينچر به درستي شان پن را براي بازي در اين نقش انتخاب كرد و جنسيت كاراكتر را تغيير داد تا سرتق بودن خود پن به نقش چيزهايي اضافه كند كه اگر فاستر آن را بازي ميكرد وجود نميداشت.بازي پن در نقش كانراد براي خيليها مهمترين جاذبه فيلم بود و ديالوگش در رستوران خطاب به نيكلاس در مدت زمان كوتاهي اصطلاحا كالت شد{نيكلاس : اينجا سيگار نكش.سيگار كشيدن تو رستورانهاي كاليفرنيا قدغنه...كانراد : گند بزنن به كاليفرنيا}.پن سه سال بعد در فيلم بسيار خوب و كم قدر ديدهي "وزن آب"(كاترين بيگلو) بازي كرد.در نقش شاعري كه زندگي زناشويي ناموفقي دارد و در سفري دريايي به همراه زن، برادر و نامزد برادرش هم زندگياش را مرور ميكند و هم چشم به نامزد برادرش دارد.بازي آرام و درون گرايانه پن كه همه اوج و فرودهاي شخصيت را به صورت بطئي و تدريجي نشان ميداد به چشم نيامد و صحبتي درباره آن نشد.اما ميتوان گفت كه "وزن آب" به همراه "راه رفتن مرد مرده" و "21گرم"(الخاندرو گونزالس ايناريتو) فيلمهايي هستند كه پن بهترين بازيهايش را در آنها انجام داده است.بازي در نقش سام پدر عقب افتاده و عاشق بيتلهاي لوسي(كه اسم شخصيت از ترانه معروف بيتلها يعني "لوسي در آسمان با الماسها" ميآمد) در "من سام هستم"(جسي نلسون) پن را به سومين نامزدي اسكار بعد از "راه رفتن مرد مرده" و "لطيف و عاطفي"(وودي آلن) رساند.اما پن براي رسيدن به مجسمه طلايي بايد دو سال ديگر صبر ميكرد.سال 2003 به عنوان سال طلايي كارنامه بازيگري پن هم او را براي بازي در "رود ميستيك"(كلينت ايستوود) به اسكار و گوي طلايي رساند و هم جايزه بهترين بازيگر جشنواره ونيز براي "21 گرم" را نصيباش كرد.بازي پن در نقش جيمي ماركوم در رود ميستيك با جلوههاي برون گرايانه افراطي عملا چيزي نداشت كه بخواهد او را به اسكار برساند(به عنوان يكي از طرفداران پر و پاقرص بيل موري و شاهكار سوفيا كوپولا يعني "گمشده در ترجمه"، من هم حق را به موري ميدهم كه بعد از اعلام نام پن، سالن كداك تياتر را ترك كرد).اما خب داد و فريادهاي پن موقع ديدن جنازه دخترش، هوش از سر اعضاي آكادمي ربود و او را به اسكار رساند.هر چه بازي پن در "رود ميستيك" معمولي به نظر ميرسيد، نقش آفرينياش در شاهكار ايناريتو(21گرم) همپاي خود فيلم و همپاي بازي دو بازيگر ديگر آن يعني نائومي واتس و بنيسيو دل تورو(رفيق قديمي شان پن كه امسال به خاطر بازي در فيلم "چه"(استيون سودربرگ) جايزه بازيگري كن را از آن خود كرد و پن در مقام رييس هيئت داوران رسم رفاقت را به جا آورد..!) درخشان و از يادنرفتني بود.پن بعد از دو بازي آرام و بي تاكيدش در "راه رفتن مرد مرده" و "وزن آب" جلوهاي افراطي از هيچ كار خاصي نكردن را در اين فيلم به نمايش گذاشت و وقار و حزني به كاراكتر پل ريورز بخشيد كه مشخصه بارزش كندي در حركات و نگاههاي خالي و غميني بود كه كيفيت غير عادي چشمان پن(به طرز عجيبي چشمان پن هميشه خمار آلود است) آن حزن را چند برابر ميكرد و رنگي از وصل نبودن به آن ميزد.بازي پن در اين نقش هم كلاس و مرتبه بازيگري در سينماي معاصر آمريكا را بالا برد و هم نشان داد كه او چه بازيگر بزرگي است و چه تواناييهاي شگرفي دارد.
شان پن : كارگردان آراماولين فيلم شان پن زماني ساخته شد كه او هنوز تبديل به بازيگر قدري نشده بود و شبيه يكي از بيشمار بازيگران معمولي هاليوود بود.اين اتفاق در سال 1991 افتاد و "دونده سرخپوست" اولين فيلم پن نام گرفت.فيلمي با بازي ديويد مورس، ويگو مورتنسن، پاتريشيا آركوت، دنيس هاپر و چارلز برانسون خيلي پير شده(خيلي پيرتر از هارمونيكاي "روزي روزگاري در غرب"(سرجو لئونه)).اولين فيلم پن چه از نظر مضموني و چه از نظر شكل اجرايي شبيه به فيلمهاي دهه هفتادي بود.(همان دههاي كه نوجواني پن در آن سپري شد و ميانسالي چارلز برانسون) و اين شباهت در سه فيلم بعدي پن هم وجود داشت.از نظر مضموني دو عنصر در فيلم وجود داشت كه به نوعي تبديل به مولفه تكرار شوندهي دنياي فيلمسازي پن شد؛ عصيان و تلاش براي رها شدن و رستگاري.در "دونده سرخپوست" فرانكي(با بازي عالي مورتنسن جوان) نمايندهي خود پن در فيلم بود.يك جوان عاصي و عصبي كه دنبال آرامش است و آن را در هيچ چيز نمييابد.پس عشق، كودك تازه به دنيا آمده و خانوادهاش را رها ميكند و رهسپار هيچ ميشود(ترانه تيتراژ پاياني فيلم، I Shall Be Released بود با صداي جاودانه، افسانهاي و پر از غم ريچارد منوآل فقيد؛ درامر گروه The Band)"دونده سرخپوست" موفقيت چنداني به دست نياورد و خيلي ديده نشد.اين در حالي است كه فيلم، هفده سال بعد از ساختاش هنوز تر و تازه و ديدني جلوه ميكند."نگهبان گذرگاه عابر پياده" در همان سالي ساخته شد كه پن به اولين نامزدي اسكارش رسيد، يعني سال 1995.جك نيكلسون بازيگر مورد علاقه پن نقش اول فيلم را بر عهده گرفت و ديويد مورس، آنجليكا هيوستون، رابين رايت پن و پايپر لوري(سارا پاكارد "بيليارد باز" كه او هم حسابي پير شده بود) ديگر نقشهاي فيلم را بازي كردند."نگهبان ..." به مانند فيلم اول پن اثري غمبار درباره آدمهايي بود كه در فضايي كاملا پرتنش زندگي ميكنند و در جستجوي آرامش و رهايي هستند.فيلم مثل "دونده سرخپوست" مورد توجه قرار نگرفت و خيليها آن را متظاهرانه ناميدند.مهمترين ويژگي فيلم در بازبيني دوباره بعد از چند سال، فيلمبرداري هنرمندانه ويلموش ژيگموند است كه با خلق فضايي تاريك و گرفته سهم بسزايي در غم انگيز بودن حس و حال فيلم دارد.شش سال بعد از "نگهبان ..." پن سومين فيلماش را با نام "قول" و بر اساس رماني از فردريش دورنمانت ساخت.مانند فيلم قبلي، جك نيكلسون نقش اصلي فيلم را بر عهده گرفت و رل كارآگاهي را بازي كرد كه درست در روز بازنشستگياش ماموريت ناخوشايند كشف قاتل دختر بچهاي هفت ساله به او واگذار ميشود.مسير محزون و پر از رنجي كه جري بلك(جك نيكلسون) به خاطر قولاش در فيلم طي ميكرد، مملو از همان تنشهايي بود كه در دو فيلم قبلي پن به غايت وجود داشت.در اين فيلم هم قولي كه كارآگاه پير در ابتداي فيلم براي كشف قاتل به خانواده مقتول ميداد باعث رهايي و آراماش ميشد.هانس زيمر بعد از مرگ جك نيچه، آهنگساز دو فيلم قبلي پن وظيفه آهنگسازي فيلم را برعهده گرفت و در كنار بازي مينيمال و پرده پوشانهي جك نيكلسون بزرگ، تبديل به مهمترين ويژگي فيلم شد.اما مهمترين و بهترين اثر شان پن، فيلمي بود كه او سال گذشته با نام "درون طبيعت وحشي" و با بازي اميلي هيرش ساخت.(بازيگر فيلمهاي "دختري در همسايگي"(لوك گرينفيلد) و "آلفا داگ"(نيك كاساوتيس)) فيلم در مجامع مختلف و حتي در اسكار مورد توجه قرار گرفت و در مدت زمان كوتاهي تبديل به "ديده شدهترين" فيلم پن شد.مايهي جستجو به دنبال آرامش، اينجا كل ساختمان فيلم را به شكل افراطي در برگرفت و پن موفق شد اين ايده را بعد از سه فيلم، به بهترين شكل ممكن اجرا كند و محفل و بستر مناسبي براي هرچه بهتر جاري شدن آن در دل داستان پيدا كند.بين فيلم سوم و چهارم، شان پن يكي از اپيزودهاي مجموعه يازده سپتامبر را با بازي ارنست بورگناين به شدت پير شده ساخت(غير قابل تشخيص از كسي كه زماني داچ "اين گروه خشن"(سام پكين پا) بود) كه اپيزود او در كنار اپيزود كن لوچ چپگرا از بهترين فيلمهاي مجموعه بودند و بيشتر از بقيه اپيزودها مورد تحسين قرار گرفتند.
شان پن : هنرمند معترضپن متولد 1960 است. و اين بدان معنا است كه نوجواني او در دهه 70 سپري شده.دههاي كه معناي اصلياش شورش و عصيان به منظور رسيدن به دنيايي آرام و بدون آشوب بود.فرهنگ "راك" فرهنگ مسلط دهه بود و پن كه در سالهاي مياني دهه هفتاد يك نوجوان بود به شدت تحت تاثير اين فرهنگ قرار گرفت(مجموعه ساوند تركهاي فيلم اول پن از جنيس جاپلين تا جفرسن اير پلين را شامل ميشود و در فيلم آخرش اين صداي دلنشين خواننده پرل جم يعني ادي ودر است كه از اول تا آخر فيلم جريان دارد) و "راك" بدل به يكي از مهمترين مولفههاي جهان بينياش شد.(جالب است بدانيد كه يكي از صميميترين دوستان شان پن، لارس اولريك درامر گروه متاليكا است)در دل همين فرهنگ راك چيزي كه به شدت وجود داشت(آيا هنوز وجود دارد..؟) نوعي اعتراض نسبت به چيزهايي بود كه باعث تيرگي جهان شده بودند.روح سركش و رمانتيك آدمهاي اين فرهنگ، تاب تحمل كدري و سياهي را نداشت و به دنبال مفاهيم والا و متعالي بود.(اينكه ترانه تيتراژ پاياني اولين فيلم پن، معناي "من بايد رها بشوم" ميدهد، خود نشانگر خيلي چيزها است) پن هر چه بزرگتر شد و بيشتر پيش رفت و زندگي كرد، به همان ميزان معترضتر شد و بيشتر اعتراض كرد.از اوايل دهه اول هزاره جديد، او به همراه جرج كلوني، تبديل به نمادهاي اعتراض فرهنگ و هنر آمريكايي شدند و فيلمهايي ساختند و بازي كردند كه شكل و شمايلي ايدئولوژيك و سياسي داشتند.اگر جرج كلوني "شب به خير و موفق باشيد" را ساخت و در "سيريانا"(استفن گيگان) و "مايكل كلايتون"(توني گيلروي) بازي كرد،شان پن هم در "ترور ريچارد نيكسون"(نيلز مولر) و "همه مردان شاه"(استيون زيليان) بازي كرد.(فيلم دوم بازسازي فيلمي بود كه رابرت راسن آن را در سال 1947 ساخت و جايزه اسكار بهترين فيلم نصيباش شد)در اين سالها كلوني و پن فعاليتهاي غير سينمايي با رويكردي كاملا سياسي انجام دادند و به نوعي دست به كاري زدند كه در دهه هفتاد رواج داشت و هنرمندان را معترض و متعهد جلوه ميداد.ديدار كلوني با گوردون براون نخست وزير انگلستان براي حل بحران دارفور و سفر پن به ايران قبل از انتخابات رياست جمهوري و ديدار با هوگو چاوز رئيس جمهور ونزوئلا، بخشي از كارهاي سياسي اين دو آدم در چند سال اخير است.حالا و با همه اين حرفها منطقي به نظر ميرسد كه نخل طلاي شصت و يكمين دوره جشنواره كن به فيلمي فرانسوي برسد كه همه را تشويق به صلح و آرامش ميكند.شان پن، هم در زندگي هنرياش(عصيان بر ضد سيستم در نقشهايي كه آنها را بازي كرده و آرامشي كه در فيلمهاي ساختهشدهاش در پي آن است) و هم در زندگي اجتماعياش(به عنوان يك فعال سياسي) نشان داده كه به دنبال چه چيزهايي است و چه از جان دنيا ميخواهد.همه اينها در قالب رياست هيئت داوران جشنواره كن منجر به انتخاب فيلمي ميشود كه تمام ايدهآلهاي پن در آن وجود دارد.هنوز "كلاس"را نديدهايم و نميدانيم كه واجد چه كيفيتي است.اما اگر از من ميشنويد به سياق فيلمهاي سياسي جايزه گرفته چند سال اخير در كن، بعيد است كه چيز دندان گيري باشد.و خب نكتهي اساسي همين جا است."كلاس" هر كيفيتي كه داشته باشد اعتبارش را از اين ميگيرد كه شان پن به شدت ايدئولوژيك سالهاي اخير انتخاباش كرده است.
*نام ترانهاي بسيار معروف از باب ديلن، مربوط به دهه شصت ميلادي كه خيليها از جمله گروه The Band آن را بازخواني كردهاند.
منبع : نسيم
بازگشت به روزنوشت هاي پويان عسگري