خاطرهي اول: دور برگشت ليگ برتر 1383، دقيقهي 80- با امير و چندتا از دوستان ديگر روي سكوهاي بالاي استاديوم - درست پشت دروازهي پرسپوليس - نشسته بوديم. درست سه دقيقه قبلش شيث رضايي گل پيروزي پرسپوليس را زده بود و بازي در عرض دو دقيقه دو - يك به نفع قرمزها شد. امير بادي به غبغب انداخت، نگاه پيروزمندانهاي به من انداخت و گفت: «من چرا اينجا نشستهام. بروم قاطي همتيميها و در اين جشن شركت كنم.» قرمزهاي دوآتشه چند متر آنطرفتر روي سكو داشتند گلوي خودشان را پاره ميكردند. امير بلند شد كه برود پيششان و عيشاش را تكميل كند. از جا بلند شد، خداحافظي موقتي كرد و قدم اول را برداشت كه محمود فكري در شلوغي 18 قدم با يك شوت «قرمز كُش» تور دروازهي پرسپوليسيها را لرزاند؛ قيافهي نيمخيز شدهي امير ديدني بود!
من وسط زمين و هوا بودم كه امير گفت:« بازي باخته را مساوي كردهايم و همين هم خوشحالي دارد؛ من رفتم». امير راه افتاد برود و من با چشم تخمين زدم كه دقيقهي نود ميرسد پيش همتيميهايش. دو سه قدم مانده بود كه امير برسد و به قول خودش پايهي جشن باشد كه پيروز قرباني در دقيقهي 92 با يك ضربهي سر دقيق استاديوم را فرستاد روي هوا. بين زمين و آسمان يك لحظه از دور امير را ديدم كه بيشتر شبيه مجسمههاي حياط فرهنگسراي نياوران بود تا يك آدميزاد زنده و اميدوار... همهي طول مسير برگشت حتي يك كلمه به روي امير نياوردم؛ آدم دلش به حال زمينخوردهها ميسوزد، چه برسد به اينكه رفيقش هم باشي.
خاطرهي دوم: همان بازي، همان موقع- بازي دو بر يك به نفع پرسپوليس بود كه يك طرفدار آبي دوآتشه - از آنهايي كه آدم به تعصبش غبطه ميخورد - رو كرد به آسمان و شروع كرد به فرياد زدن كه :«خدااااا، حقشون نيست ببرن». آنقدر گفت و گفت كه بازي مساوي شد؛ در اوج خوشحالي گل فكري بياختيار برگشتم بغلش كردم. اما استاد دست بردار نبود؛ حالا دو زانو روي سكوي سيماني استاديوم زانو زده بود و دست و سرش رو به آسمان بود و نعره ميكشيد كه: «خدايا، يه معجزه ... يه معجزه بفرست.» (بله، دقيقاً- ديالوگ عيناً مال هامون است و من كور شوم اگر دروغ بگويم). گل قرباني كه چسبيد به تور دروازه، برگشتم پشت سرم را نگاه كردم. طرف نيمهبيهوش با صورت خيس روي سكو افتاده بود و رفقايش داشتند سعي ميكردند به هوشاش بياورند...
تا وقتي استقلال اينجور طرفدارهايي دارد، من يكي كه خيالم راحت است. مطمئن باشيد روز نوشت شنبه صبح با اين تيتر شروع ميشود: «امير جان، دنيا به آخر نرسيده»!
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
پنجشنبه 11 آبان 1385 - 18:34
10 |
|
|
|
سمانه
به به آقا نيماي عزيز اول تبريك عرض مي كنيم كه تشريف آورديد دوم فقط استقلال ديگه داشتم از دست اين امير و دارو دسته پرسپوليسيش عاصي مي شدم سوم اميدوارم فردا هم واسمون خاطره بشه چهارم شك نكنين كه استقلال برنده مي شه
|
جمشید
پنجشنبه 11 آبان 1385 - 19:18
-4 |
|
|
|
رئیس بهشون محل نذار....همین که حمید ببو طرفدار تیم اوناس برا بدبختیشون کافیه..
|
امير عباس صباغ
پنجشنبه 11 آبان 1385 - 21:9
-14 |
|
|
|
درباره خاطره دوم
گفته بودي وقتي اون بازي پرسپوليس 2-1 جلو افتاد يكي از دو آتيشه هاي آبي گفت خدايا حقشون برد نيست. مردونه حقه كيه فردا ببره فردا با معجزه هم نمي تونيد بازي را حتي مساوي كنيد شايد به كمكش كمتر گل بخوريد
|
جمعه 12 آبان 1385 - 0:6
-3 |
|
|
|
( آخ از این هامون)
|
جمعه 12 آبان 1385 - 0:55
-3 |
|
|
|
قطعه ای در باب استقلالی بودن 1- برایشان گل که می زنند آرام دستهایشان را از جیب بارانی اشان در میآورند کف مرتبی می زنندآنگاه در حالی که بخار از دهانشان بیرون می زند دست ها را دوباره در جیب فرو میبرندبله آنها استقلالی اند خودشان را گول نمی زنند اسم ملال دنیا را غم قشنگی دنیا نمی گذارند.از هایدگر فقط می توانند به این خاطر خوششان بیایید که روزی متوانست درباره جباری هم بگوید (( مسئله بر سر مدل مو نیست به حرکات پاهای بی نظیر او نگاه کن))البته که خونسرد آرام متفکر و روشنفکرند محال است یک روز که در خانه حوصله اشان سر رفته برای اینک ملال دنیا را به غم زشتی تبدیل کنند بریزند توی خیابانها تا انقلاب کنند و بعد هم توی سرشان بزنند که کی بود کی بود من نبودم نمادی مثل پروین (بخوانید هیتلر چه گوارا و..)نداشته اند که نمی خواسته اند داشته باشندنماد آنها مرد جنتلمن قد بلند و شیک پوشی است که سیگار زیر لب و روزنامه صبح زیر بغل از خیابان رد میشود (آره درسته ناصر حجازی بود که از خیابان رد شد)خیلی از پرسپولیسیها آن عکش را با کت و کروات از وسط مجله ویژه ناصر حجازی برداشته اند و گاه بیگاه آن را با حسرت نگاه می کنند. 2-امیر قادری و کلی از امیرهای دیگر (پوریا و..) میگویند ما پرسپولیسی هستیم طرفدار ایتالیا هم هستیم در حالی که ایتالیا دقیقا نمادی از اسقلال است نه اینکه چون رنگ پیراهنشان آبی است چون که دقیقا مثل استقلالیها متفکرانه سرد و حساب شده بازی میکنند کل بازی یک موقعیت گیر می اورند و آن را میچپانند توی گل جهت راهنمائی پرسپولیسها برای یافتن تیم همسنگشان بین تیمهای جهان پیشنهادم اسپانیاست متوسط الحال و دمدمی یک بازی را پنج تا می زند وبازی دیگر تا مقابل تیم متفکر و البته آبی پوش دیگری مثل فرانسه در می آید از هم می پاشدراستی رنگ پیراهن اسپانیا هم به شما می خورد پس مبارک است دیگر
|
ایمین
جمعه 12 آبان 1385 - 10:9
-3 |
|
|
|
سلام! من نه استقلالی هستم نه پرسپولیسی! ولی پرسپولیس امسال رو بیشتر از استقلال پارسال دوست دارم. حساب شهرآورد از بقیه بازیها جداست، تیمی برنده می شه که بتونه خودش رو کنترل کنه. اگه دنیزلی تونسته باشه به نیک بخت و بقیه یاد بده خودشون رو کنترل کنند، پرسپولیس می بره
|
امید غیایی
جمعه 12 آبان 1385 - 10:50
6 |
|
|
|
آبببببببببییییییییییتتتتتتتتتههههههههه
من با همین موضوع تو روزنوشتهای امیرقادری هم نوشتم. البته نگفته نماند که ضد پرسپولیسی. آقا نیما مگه بازی باشه ما شما روملاقات کنیم. بیشتر بنویس بابا ترو خدا. یه مطلب دیگه هم بعد از بازی مینویسم. کرکری برد خدا بخواد ان شا الله.
|
amir
جمعه 12 آبان 1385 - 10:57
13 |
|
|
|
salam moddatha bood donbale ye frsat boodam ke begam har se ta time mahboobetoon baham yekie esteghlal, ac milan va italy fekr konam ta 4 sale dige beshe ghahremanie emsalo tabrik goft pas agha nima tabrik esteghlalam ke khob age nabare vase khodesh tanavvoiye
|
احسان
جمعه 12 آبان 1385 - 17:51
-14 |
|
|
|
تسلیت،کم است در برابر غم شما!
کیسه کش های پایتخت و اقصی نقاط مملکت، حواستان باشد زیاد سیگار نکشید...خداییش نمی ارزد این "اندوه فلسفی-ورزشی-سینمایی"را این جوری تسکین بدهید.به قول اون یارو که جمله ی قصارش را "پارازیت وار"زیر نویس کردند:"یاد بگیریم به سیگار"نه"بگوییم!"
|
حمید
شنبه 13 آبان 1385 - 1:45
-2 |
|
|
|
برد حقیر
پرسپولیس و پرسپولیسی ها هیچ گاه با موفقیت های بزرگ تر از این هم به جایی نمی رسند این برد حقیر که جای صحبت ندارد طرفدار استقلال بودن سعادتی است که نصیب هر کسی نمی شود.
|
پنجشنبه 16 آذر 1385 - 10:58
6 |
|
|
|
merc k omadid lar vali khodaiy lar inghadram k b bacheha goftid gomnam nist.jaie hameie bacheha khali bod,hala koi khatere ta seminsre badi daram.kheile maraseme khobi bod makhsosan shabe dovom.
|