دوشنبه 1 آذر 1389 - 8:21



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



چهارشنبه 25 ارديبهشت 1387 - 21:46

اين روزنوشت روز شنبه كامل مي‌شود، بعد از بازي با سپاهان. با عكس و صداي ورزشگاه، چه ببريم و چه ببازيم... كه از به بعد ديگر جفت‌اش حال مي‌دهد- قهرمان شدیم و خاطره‌ها تازه شروع شده‌اند. هنوز ادامه دارد


1- نیما یک روزنوشت نوشته بعد از مدت‌ها، خیلی خواندنی و خیلی دردناک. درباره این کافه و بچه‌هایش هم نوشته. بروید بخوانید و البته باهاش صحبت کنید. بخوانید؛ می‌فهمید چرا. فقط نمی‌فهمم چرا نیما هنوز نفهمیده که یک «نظر کرده» است! او همیشه تا ته خط می‌رود و برمی‌گردد؛ چون یک «فرشته موطلایی» ( اگر گفتید دیالوگ کدام فیلم بود؟ نیما خودش می‌داند! ) مراقب‌اش است. این عکس را هم خودش دیشب برایم فرستاد. مال ورزشگاه آزادی و بعد از قهرمانی پرسپولیس است. به نظرم نیما یک کم دارد خودش را لوس می‌کند. به قیافه‌های‌مان نگاه کنید. عین صورت آدم‌های باتجربه است که می‌دانند در هر شرایطی، غر زدن معنا ندارد. چون بدتر از این را هم تجربه کرده‌اند و باز؛ گذشته است. و مهم‌تر این که؛ معلوم است راه طولانی در انتظارشان است که باید در کنار هم آن را طی کنند...

2- یادداشت مرا درباره قطبی، صبح روز آن بازی جادویی و همچنین جوابیه سیامک رحمانی به آن را در این دو لینک بخوانید. http://www.cinemaema.com/NewsArticle4071.html و http://www.cinemaema.com/NewsArticle4083.html

3- الکس دل‌پیرو هم آقای گل کالچو شد. این قدر درباره استاد نوشته‌ام که... برای همه سقوط‌ها و تمام برخواستن‌هایش. ققنوسی است برای خودش لامصب. بعد از قهرمانی قطبی پرسپولیس، این هم یک خبر خوش دیگر برای ما. من و الکس هم‌سن‌ایم. کارمان را با هم شروع کرده‌ایم. موفقیت او، موفقیت من هم هست! فعلا که زنده مانده‌ایم. روزنوشت بعدی، باشد مال الکس؟!

 

- باقی خاطره‌ها و حرف‌ها را این پایین بخوانید. بقیه باشد برای یک روز دیگر، اگر عمری بود. به نیما سربزنید که تنها نماند. البته نمی‌ماند. این خواهش را محض رفاقت‌اش از شما کردم.



پرسپولیس حمله کنی/سوراخ رو پیدا می‌کنی

خب، قهرمان شدیم. من یکی از آن‌هایی بودم که معجزه را از نزدیک لمس کردم. جای شما خالی بود. این که چی بود و چی شد که به این جا رسیدیم، این که امروز درآن هشت ساعت جهنمی ورزشگاه آزادی چه بلایی سرمان آمد، باز بعدا برای‌تان تعریف می‌کنم. اما برای این کار اول باید بتوانم روی صندلی پشت میز کامپیوترم بنشینم و راست‌اش نمی‌توانم. بعد این همه دویدن و جیغ زدن، باز نمی‌توانم. این جور مواقع و بعد از مدت‌ها شور و شادی، معمولا رخوت و سستی و سرخوردگی آخر شب جایش را می‌گیرد. این بار اما انگار شادی ما تمامی ندارد. ما جای شما رفتیم رفقا. تا لحظه معجزه، در غروب ورزشگاه آزادی آن جا بودیم. تا آخرین شوت فصل. تا قهرمان شدن‌مان. خیلی چیزها دارم که برای‌تان تعریف کنم. ایشا... فردا پس فردا. الان این سه تا خاطره به عنوان مشتی نمونه خروار این روز شگفت‌انگیز.
1- جای علیرضا باذل خالی بود. قرار بود بیاید و دیرش شده بود و بازی قبل با هم بودیم و جایش خالی بود و آن جا موبایل آنتن نمی‌داد. پس نمی‌دانستم کجاست و چه می‌کند. شاکی بودم که چرا خودش را نرسانده. بعد که حیدری گل زد و روی هوا بودیم و نشستیم توی ماشین و باز روی هوا بودیم، چند تا sms با هم رسید. همه از علیرضای خودم. فکرش را بکنید، بازی تمام شده، اودیسه به پایان رسیده، و حالا نشسته‌اید و این ‌smsها را می‌خوانید:
ساعت 15:40- man oomadam. Belitam ba badbakhti gereftam. Amma dara ro bastan. Ram nadadan.
ساعت 16:31- mibarim. Mibarim. Mibarim.
ساعت 16:38- amir man pishetam. Mibarim. Mibarim.
ساعت 16:49- amir bia baghalam, goalllllllllllll
بعد دوران برزخ شروع شده بود تا این که این بار واقعا خودش زنگ زد؛
ساعت 19:15 – الو امیر، امیر، امیر، ما بردیم. گفتم که می‌بریم. همه‌اش هم که با هم بودیم...
آره خب؛ چه جورم با هم بودیم علیرضا.

2- گفتم درباره ماجراهای امروز بعدا باید بنشینم و سر فرصت حرف بزنیم، فقط این را هم داشته باشید که امروز با نیما حسنی‌نسب بودیم. نیما استقلالی است و من پرسپولیسی و این همان چیزی که معمولا به روی‌مان می‌آورند: «چه قدر با هم اختلاف نظر دارید.» اما امروز نیما هم آمد. تمام آن هشت ساعت داخل ورزشگاه آزادی، بدون آب و غذا ( نمی‌گذارند بطری آب بیاوریم که پرت نکنیم و کتاب و روزنامه بیاوریم که مبادا آتش بزنیم. ) له له زد و پایه ماند. برای خود استقلال‌اش تا به حال همچین کاری نکرده بود. بعد که معجزه اتفاق افتاد. بعد که آخرین ضربه تاریخ فوتبال گل شد، چند ثانیه‌ای محکم به صورت هم نگاه کردیم و پریدیم بغل هم. من و نیما همه این ‌سال‌ها را با هم بوده‌ایم. از هم بوده‌ایم. و نیما فهمیده بود که مثل خیلی دیگر از تجربه‌های عمرمان، این یکی را هم نباید از دست بدهیم. حتی دعوای تاریخی چند ده ساله پرسپولیس و استقلال هم نتوانسته بود ما را از هم جدا کند. این لحظه را از ما بگیرد.
 
3- خیلی روزنوشت شخصی و درونی شد. ولی این دفعه را به من ببخشید. قاطی کرده‌ام دیگر. بعدی‌اش مربوط به پرسش و پاسخ من و حسین یاغچی است. وقتی به عنوان یک استقلالی سر صبح sms داد که شب، بعد از برگشتن از ورزشگاه بروم ماهنامه «تازه» برای صفحه‌بندی پرونده «بهترین تیتراژ‌های تاریخ سینما». می‌نویسم برای آن‌‌ها که چیزی از این گفت و گوی کوتاه سر درمی‌آورند:
حسین: ba arezuye in ke ghahremani be haghdar beresad, montazere tashriffarmaie be safhearayee hastim.
امیر: hosein junam ma alan dar sahate asatir hastim, ba’d to dari darbareye “hagh” sohbat mikoni? Che ahamiati darad?
حسین: shekast khordegani ke dahom shodeand, haghighatmadar mishavand amir.
این جواب کسی است که خوب نیچه خوانده. گیرم که بعد از بازی، دهم نباشد و تیم‌اش به رده سیزدهم جدول سقوط کند.

4- آخرین خاطره امروز هم مال خود ورزشگاه. وقتی غروب بود و «انگار دارم رو ابرا پرواز می‌کنم» و مجری‌ها و مدیرها و مسئول‌ها داشتند با کاپ عکس می‌گرفتند و روی اعصاب ما راه می‌رفتند؛ که ناگهان کریم باقری میکروفن را قاپید. یک لحظه همه صد هزار نفر ساکت شدند. کاپیتان می‌خواهد با میکروفن چی کار کند؟ چه حرفی بزند؟ الان که وقت تقدیر و تشکر یا حرف‌های پرت و پلای همیشگی و تقدیم قهرمانی نیست. که ناگهان کریم شروع کرد: لالالای لای لالای لالای، پرسپولیس قهرمان می‌شه، خدا‌ می‌دونه حق‌شه... و ناگهان، یک ورزشگاه با صد هزار صدا و با تمام وجود دم گرفت: لالالای لای لالا لالای...

5- و بالاخره عاشق این شعار تماشاگرها شدم: «پرسپولیس حمله کنی / سوراخ رو پیدا می‌کنی» همه چیز است. مرام زندگی است. کادوی من به دوستانی است که دل‌شان می‌خواست در ورزشگاه آزادی باشند و نبودند. شما هم اگر از زاویه دید ما و داخل ورزشگاه، دفاع سازمان یافته و شاهکار سپاهان را می‌دیدید، می‌فهمیدید این شعار یعنی چی. به خصوص وقتی به دقیقه 96 نزدیک می‌شدیم...

پی‌نوشت: یکی از عکس‌های بالا را علی نواصرزاده فرستاده با متنی که این جا می‌خوانید و می‌تواند ادامه مطلب بالا باشد:
( "در هر چیز و هر مورد... این نقطه پایان است که اهمیت دارد." ( گوست داگ؛ مرام سامورایی )
داش امیر می خواستم اون یه تیکه رو یادت بیارم که می‌گه:
" اگر قرار باشد سر یک سامورایی به ناگاه قطع شود؛ او باید بتواند یک کار دیگر را با موفقیت به انجام برساند "
اینو برا این می‌گم که مطمئنم قطبی سال بعد تو پرسپولیس نمی مونه...که امیدوارم نمونه. چون با این اسطوره ای که از خودش ساخته؛ بزرگتر از این حرفاس که بخواد با موندنش یه کاری کنه بقیه گند بزنن توش... با اون مصاحبه خوردبین که گفته بود قطبی نمی مونه؛ و با این همه آدمای عوضی که دورش و گرفتن و هرکدوم از اینا می‌تونن یه سر قطع شدن لقب بگیرن... قطبی یه کار دیگرو هم با موفقیت به پایان رسوند... قهرمان شد.
البته من خیلی پرسپولیسی نیستم اما بعد بازی صبا باتری بود که گفتم این پرسپولیس باید قهرمان بشه... این آرزو اصلن نه به قطبی ربط داشت و نه به بازی... بعد یه کار دفتری احمقانه و کثیف داشتم میومدم خونه که 10- 20 تا از بچه های بزرگ و کوچیک رو دیدم که پشت یه وانت تنگ نشسته بودن. بازی تموم شده بود و با یه طبل داشتن سر و صدا می کردن... تیم خودشون و تشویق می کردن و حسابی شاد بودن... یه لحظه به خودم گفتم اینا هیچی الان از گرونی و سیاست و ارشاد و کتاب و اینا نمی دونن. نمی خوان بدونن. اینا الان این شادی، این پایکوبی رو دوس دارن. می‌خوان یه کم فقط یه کم دیگه شاد بمونن. تمام تلاششون این بود که دیرتر برسن و مدت شادیشون طولانی تر بشه و اونو راحت‌تر تقسیم کنن...با خودم گفتم: پسر این حلقه مفقوده ما انگار همینه. این نوع شادی این جور پایکوبی که تصنعی نیست سفارشی نیست از ته دله...از ته ته دل. )

یادداشت برای صبح روز بازی با صباباتری

 

صبا باطري سياه پوشيده بود و حامد گفت چهار به يك مي‌بريم. شوخي بود و شوخي تكراري بي‌مزه‌اي هم بود و حتي به‌اش نخنديديم. داشتم به كامنتي كه دو سه روز پيش يكي گذاشته بود در سايت سينماي ما، در جواب اين كه سر چه فيلمي گريه كرده‌ايد فكر مي‌كردم، كه حس و حال خوبي داشت و برايم عجيب بود كه چرا سر و كله‌اش در روزنوشت پيدا نيست و چرا نمي‌شناسم‌‌اش. و چرا كشف‌اش نكرده‌ام. اين توي ذهن‌ام بود تا بعد كه پرسپوليس گل اول را زد، و تازه خيال‌مان راحت‌تر هم شد و فكر كرديم كه يك هيچ، بازي تمام مي‌شود، و راست‌اش ديگر نيازي به فكر كردن درباره لحظه‌هاي گريه‌دار فيلم‌ها نبود. بعد كه صبا باطري گل مساوي را زد، البته يك كم نگران شديم. ولي راست‌اش شرمنده كه يك كم اعتماد به نفس پيدا كرده‌ايم، با صد هزار هوادار كه به نظرم ديگر قادر به انجام هر عملي در هر شرايطي هستيم. راست‌اش را بخواهيد حالا ديگر فكر مي‌كنم كه اگر بخواهيم مي‌توانيم رنگ چمن ورزشگاه را عوض كنيم. فقط كافي است كه بخواهيم. رويايش را داشته باشيم.
*
حامد گفته بود چهار يك مي‌بريم كه چرت بود و داشتيم فقط دعا مي‌كرديم كه هر جور هست يك گل ديگر بزنيم و ببريم. حالا ديگر ياد گرفته بوديم كه فقط بايد انرژي ببريم ورزشگاه و چون زود رسيده بوديم و زيادي منتظر عليرضا باذل مانده بوديم، مي‌ترسيديم كه حواس‌مان از بازي پرت شده باشد. كه تمركزمان را از دست داده باشيم. در لحظاتي كه داشتيم به چيزهاي ديگري هم فكر مي‌كرديم. به چيزهاي بي‌اهميتي غير از برد پرسپوليس. غير از ماندن قطبي. غير از دل‌ شير. ضمن اين كه جماعت بيش‌تر از هميشه آمده‌ بودند ورزشگاه و مي‌ترسيديم جا گيرمان نيايد و همه‌اش حواس‌ام به اين بود كه اگر اين همه آدم بخواهند فرياد بزنند: پرسپوليس گل بزن/ ورزشگاه بي‌قراره؛ چه اتفاقي خواهد افتاد. كه اتفاقا فرياد نزدند و اين شعر را نخواندند، ولي راست‌اش يادم نيست اصلا چي خواندند يا چي خواندم، بس كه نيمه دوم روي هوا بوديم و بس كه همديگر را بغل كرديم و بس كه نزديك صد هزار نفر تماشاگر توي ورزشگاه، وقتي پرسپوليس گل مي‌زد، انگار كه همه‌شان رفيق قديمي‌ام، قوم و خويش‌ام، عشق‌ام بودند.
حامد گفته بود چهار به يك مي‌بريم و اين را توي ماشين، وقتي گفت كه هيچ كس حواس‌اش به حامد نبود. به قطعه‌اي هم كه داشت پخش مي‌شد نبود. در شرايطي كه آخر نيمه اول، فكر مي‌كرديم كه شايد ديگر همه چيز تمام شده باشد. سپاهان نيمه اول را برده بود و ما مساوي كرده بوديم و اختلاف به چهار امتياز رسيده بود و اگر همين طور ادامه پيدا مي‌كرد، همه چيز به هم مي‌ريخت. همه فريادهايي كه اين چند هفته زده بوديم، همه عشقي كه به قطبي و تيم‌اش داشتيم، شوري كه با درك و هوش و فهم آميخته بوديم. كه كلاس خودمان و تيم‌مان را بالاتر برده بوديم. توي ورزشگاه، تماشاگر كنار دستي كه چاقويش توي جوراب‌اش و كفش‌اش زير هيكل‌اش بود و رويش نشسته بود، مي‌گفت بايد استيلي تيم را ول كند و پرسپوليس را بدهند دست قطبي. حالا قطبي از محدود اصلاح‌گراني است كه جزو اين مردم و بخشي از اين مملكت است. پشت ميز غذا مي‌خورد و آن‌ها كه روي زمين نشسته‌اند هم نمي‌خواهند حال‌اش را بگيرند. چه فرصتي براي افشين قطبي و مردم ايران…
بعد وقتي نيك‌بخت بلند شد و خواست بيايد توي زمين، كيف كردم كه اين آدم چطور در چنين لحظه‌اي، به دشمن سابق‌اش هم فرصت ستاره شدن مي‌دهد. مي‌دانستيم كه نيك‌بخت بيايد توي زمين، گره بازي باز مي‌شود، كه شد و تيم‌مان پشت هجده قدم را تصرف كرد و بازي را باز كرد و دفاع صبا باز شد و ول داد و گل دوم را زديم و توي هوا بوديم و خيالم راحت شده بود كه مهدي امشب خودكشي نخواهد كرد. اما حامد ول نمي‌كرد و مي‌گفت چهار يك مي‌بريم و هنوز باورمان نشده بود كه گل بعدي را زديم، وقتي كعبي يك توپ مرده را زنده كرد و خليلي خونسرد با سر گذاشت‌اش توي دروازه.
*
اين جوري نبود كه پيش از اين از مهاجمي مثل خليلي خوش‌مان بيايد كه اين قدر خونسرد و بي‌حاشيه باشد و فقط حواس‌اش به بازي باشد و كمك دست مربي‌اي كه كارش را بلد است و در عين حال بلد است كه چطور حاشيه‌هاي گرم و گند سرزمين مادري‌اش را هندل كند. يا حداقل ياد گرفت، بي‌اين كه بشكند يا در برود. مربي‌اي كه مي‌داند مزه سرزمين مادري‌اش به همين حاشيه‌ها و مشكلات و – بگويم؟ - عقب ماندگي‌اش است و در عين حال فكر مي‌كند تقدير محتوم اين سرزمين، در اين حد و لول ماندن نيست. گفتم كه اصلاح‌گري است كه جزو همين مردم به حساب مي‌آيد و اين فرصتي است كه هميشه از دست‌اش داده‌ايم.
گل سوم را زده بوديم و تازه از روي كول عليرضا پايين آمده بودم و مي‌دانستم كه احتمالا بعدي را هم مي‌زنيم و حامد راست گفته و احتمالا به‌اش الهام شده، و اين كه يك بار ديگر، حداقل در پرسپوليس اين روزها، همان اتفاقي افتاده كه فكرش را مي‌كرده‌ايم، و در طول اين سال‌ها كه معمولا برعكس‌‌اش بوده است. بعد هم كه گل چهارم را همان طور كه انتظارش را داشتيم زديم و گرفتاري تازه اين جا شروع شد. حامد گفته بود چهار به يك و پرسپوليس حالا فرصت‌هاي ديگري هم داشت و صبا به‌مان دروازه خالي مي‌داد و همه‌اش نگران بوديم كه نكند پنج يك شويم و حرف‌مان حال‌مان باطل شود. كه نشد. پس هر بار كه توپ از زير پاي نصرتي در مي‌رفت يا دفاع در آخرين لحظه توپ را از روي خط دروازه برمي‌‌گرداند، با حامد مي‌پريديم بغل همديگر و از اين گل نزدن، قدر يك گل خوشحال مي‌شديم. اين يك بازي بود و حالا در مسير قهرماني، آدم‌هاي دل‌شكسته‌اي نبوديم و اين فرصت را داشتيم كه بازيگرهاي خوبي باشيم. كه حداقل از خدا بخواهيم در اين حجم بيضي‌وار بهشتي، همه چيز همان طوري باشد كه مي‌خواستيم. كه مي‌خواهيم. كه تيم‌مان ديگر گل نزند.
*
برديم و نتيجه هماني شد كه حامد خواسته بود و از ورزشگاه كه آمديم بيرون، مهدي گفت يادت هست آن كامنتي را كه در بخش مربوط به خبر "سر چه فيلمي گريه كرديد" آمده بود؟ هماني كه برداشته بودم گذاشته بودم در يكي از كامنت‌هاي روزنوشت قبلي، بس كه دل‌ام مي‌خواست نويسنده‌اش يكي از بچه‌هاي اين كافه باشد و ظاهرا نبود و حالا مهدي مي‌گفت: مي‌داني كي آن را نوشته بوده، و خلاصه اين كه كار حامد خودمان بوده. و خيالم راحت شد كه غريبه نبوده و طبق معمول يكي از همين فروشگاه و همين طول موج بوده، و بعد پيش خودم فكر كردم هيچي اتفاقي نيست و طرف لابد اين قدر گريه كرده كه حالا دلي به اين صافي پيدا كرده، كه مي‌تواند نتيجه بازي را پيش‌بيني كند، جوري كه نه كمتر بزنيم و نه بيش‌تر. كامنت دوست عزيزم آقاي حامد احمدي از اين قرار بود:

"موقع تماشاي چه صحنه‌هايي از چه فيلم‌هايي گريه كرده‌ايد؟ سنتوری- سکانس اول که علی میاد بین مردم و بعد سوار تاکسی میشه و چاوشی شروع به خوندن میکنه- سنتوری-سکانس تزریق حاجی بلورچی واسه پسرش علی- سنتوری-جایی که علی ترک کرده و از دکترش میخواد که بذاره تو بازپروری بمونه- -------------------- بوتیک-سکانس روی پل هوایی و دیالوگهای اتی-. -------------------- درخت گلابی- سکانس خداحافظی میم با پسرک قصه- -------------------- کلاه قرمزی و پسرخاله- سکانسی که آقای مجری برای کلاه قرمزی درد دل میکنه و میگه از بچگی خیلی تنها بوده- ------------------- پدرخوانده-سکانسی که براندو درباره اهمیت خانواده حرف میزنه- ------------------- مالنا- سکانسی که مونیکا بلوچی آرایش کرده میاد بیرون و صد تا فندک جلو سیگارش روشن میشه- ------------------- روزی روزگاری آمریکا- سکانسی که یکی از بچه ها شیرینی به دست پشت در منتظر اون خانمه ست تا شیرینی و بهش بده و بعد... طاقت نمیاره و شیرینی رو تا تهش میخوره- ----------------- رضا موتوری-سکانس آخر که رضا داره میمیره و میگه به عباس قراضه بگین رضا موتوری مرد. بعد هم ترانه مرد تنها و صدای فرهاد شروع میشه- ---------------- بازی پرسپولیس-سایپا- وقتی پرسپولیس گل زد و افشین قطبی دوید، بعد پرید هوا، بعد زانو زد روی زمین- --------------- بازی ایران - استرالیا- جایی که تیم دو تا عقب بود و عابدزاده خندید و کله معلق زد و باز خندید-

این را آقای کاربری به اسم حامد در بخش خبرهای سایت و در پاسخ به همین سوال بوچ نوشته. حیف‌ام آمد و دیدم به خصوص به خاطر آخرش،جای نظرش در این کافه خالی است."


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

پیام های بازرگانی
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 3:19
-10
موافقم مخالفم
 

گفته بودم دیگه اینجا نمی نویسم؟ خب، حالا هم که ننوشته م.این فقط یه تبلیغه.پس:

بشتابید.......................................بشتابید

یادداشتی بر «پارنوید پارک».................

صوفیا نصرالهی
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 3:33
10
موافقم مخالفم
 

کلی صبر کردم تا این روزنوشت up بشه و از همون تیترش فهمیدم که به صبرش می ارزید. البته فعلا نمی خوام به آخر تیتر فکر کنم. به این که چه ببازیم...هر چند حقیقت داره.باورتون بشه یا نه حرفیه که بعد از تموم شدن بازی، خودم به مادرم گفتم. این بازی رو نتونستم کامل ببینم. اما خوب دوستان از ورزشگاه لحظه به لحظه گزارش می دادند. این جوری بود که وقتی با چند نفر جایی نشسته بودم و مجبور بودم که لبخند بزنم و حرف بزنم، با sms هایی که می رسید دلم قرص می شد که تیمم جای محکمی وایساده. وقتی ته کوچه مون از ماشین پیاده شدم ، نم بارون و هوای ابری و باد فوق العاده بود و من با تمام سرعتم می دویدم که یه ربع آخر بازی رو ببینم و لحظه خوشحالی برد پرسپولیس جلوی تلویزیون داد بزنم و از خوشحالی هواداران و قطبی یه حظ حسابی ببرم.(راستش هیچ روزی به اندازه امروز دلم نمی خواست که توی ورزشگاه باشم. به خصوص که هوا هم محشر بود و اصلا با چنین فضا و توی چنین هوایی مگه می شد که پرسپولیس ببازه؟!ما که مربیمون و تیممون و هواداراش قدر یه گل، یه برد،یه لبخند، حتی یه شکست رو خوب می دونن و قدرت زیبا پسندیشون انقدر زیاد شده مگه می تونستن قدر جو و هوای امروز آزادی رو ندونن و نبرن؟!)

خلاصه پربدم و تلویزیون رو روشن کردم و لحظه های آخر و دیدم.فقط حیف که لحظه های حرص خوردن رو از دست داده بودم.لحظه های ترس ار نبردن.لحظه های دعا کردن رو .لحظه هایی که چشمم رو می بندم تا نبینم توپ توی دروازه میره یا نه. این جوری حس پیروزی نداشتم. انگار اندفعه من کاملا شریک این پیروزی نبودم.نقشم کمرنگ شده بود. تمت خلاصه بازی تموم شد و من توی خونه داد می زدم و همه رو بغل می کردم و همون موقع به مادرم گفتم که شنبه ما قهرمانیم اما اگرم قهرمان نشدیم به چیزی که می خواستیم رسیدیم. البته هنوزم با همه وجود قهرمانی رو می خوایم. چون یکی از چیزایی که قطبی با خودش آورد بلندپروازی بود.اما شادی بعد از قهرمانی 24ساعت بیشتر طول نمی کشه. بعدش کمرنگ می شه یا با یه حسرت و غصه که هیچ وقت نفهمیدم واقعا مال چی هست ته نشین می شه. خوشحالی امروز اما یه جنس دیگه داشت. موندگارتر بود. زندگی هممون رو وارد یه فاز جدید کرد. یاد گرفته بودبم پشت عقیدمون مثل کوه وایسیم.قدرت خودمون رو بیرون کشیدیم. پرسپولیس این فصل یه تیم یازده نفره نبود. به تیم صدها هزار نفری بود. کاش شنبه با همه انرژی طرفداران پرسپولیس بازی رو ببره و این هدیه ما بشه به افشین قطبی.

پی نوشت: اگر هر کس دیگه ای به جز حامد احمدی نتیجه رو پیش بینی می کرد شاید باور نمی کردم اما باید حامد رو ببینید. دفعه اولی که من دیدمش توی جلسه ای بود که حتی یک کلمه هم حرف نزد اما وجودش و حضورش یه آرامش و گرمای عجیبی داره. کسی که به خاطر پریدن قطبی و معلق زدن عابدزاده و آن سکانس های مالنا و پدر خوانده و کلاه قرمزی گریه کنه بی برو برگرد آدم شاهکاریه.

راستی خدا کنه شنبه هم یه نم بارون بزنه.


پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 10:31
29
موافقم مخالفم
 

تیم ما قهرمان میییییشه.... خدا میدونه که حقشه....

یه زمانی (تا قبل اینکه امپراتور افشین اول بیاد پرسپولیس) متنفر بودم از این شعار . آخه لیاقتشو نداشتیم... ام بعد گل چهارم که 90هزارتا باهم این شعارو میخوندن انگار دارم به بهترین ترانه تاریخ گوش میدم. نمیدونم چی شد یه بغضی گلومو گرفته بود که خیلی دوستش داشتم.از خوشی بغض کرده بودم...نمیدونم تو هم این جوری بودی یا نه؟؟؟؟ یعنی خدا دلش میاد این خوشی رو از این همه آدم بگیره و شنبه ما قهرمان نشیم؟؟؟؟؟

رضا خاندانی
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 13:14
-4
موافقم مخالفم
 

وای که چه روزی بود دیروز .امیر خان واسه شنبه بگو کجا میشینی بیایم پیشت.

راستی میدونستی حتی پروین هم گفته شنبه میاد

این یعنی خود خود اصلاحات که حتی پروینم از قطبی خوشش اومده و از اول فصل حتی یک کلمه هم ازش بد نگفته!

پس تا شنبه و شکست سپاهان که به نظر من الان پرسپولیسیا از استقلالم بیشتر ازشون متنفرن

به امید قهرمانی

پری کوتاهه
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 16:12
-6
موافقم مخالفم
 

به هم رسیدند کلاغ و لاله ، این دو رفیق هزار ساله

امید غیائی
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 16:18
8
موافقم مخالفم
 

آخر هفته خوب کنه عالی به این میگن:

Dan in real life

بهروز خیری
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 19:7
-14
موافقم مخالفم
 
به نام دوست چند روز و چند شب می گذرد؟چند شنبه بود؟ چه فرقی می کند؟ ازآن روز که رضا شاهرودی باعث بدترین باخت بهترین برد در شرف وقوع پرسپولیس با نتیجه مساوی شده بود. ( چی شد!) دیگر دلم نمی خواست قرمزباشم. از آن به بعد جریانی شروع شد تا محبوب ها دیگر محبوب نباشند. از آن به بعد داورهای وطنی در کف سوت زدن دربی( این شهرآورد خودمانیم عجب کلمه قشنگ مزخرفی هست)سوختند و ساختند. ازآن به بعد چیزی قاطی فوتبال شده بود که اصلا" دوستش نداشتم.اگر مسابقه ای را می دیدی آخر سرفکر می کردی می شد فقط نتیجه اش را بدانی و بس.بعد ازآن فقط یک دوره با تیم ملی حال کردیم از 2-6 کره تا استرالیا و آمریکا بعد دوباره بازی قطر بود و بحرین و بعد از ایرلند آنجا هم ویروسی شد و با یحیی چه تلخ گریستیم. دیروز بازی را ندیدم ولی بعد از سالها حسش کردم مثل قدیمها ندیده کیف کردم.ناراحت بودم از این که ندیدم اش از سایت ایران اسپورت که نتیجه را تعقیب می کردم کریم را می دیدم که باز یقه اش را اریک کانتونایی بالا داده است و دستهایش را باز کرده و می چرخد ( راستی چرخید؟) خیلی وقت بود که رقصی چنین میانه میدانم از کریم آرزو بود. نمیدانم شاید از سال آینده اجازه دهند دوران خودمان سوت بزنند. شاید... خیلی حرفها برای گفتن و نوشتن دارم ولی وقتی دیگر شاید. چه خوب که هستید... یا حق.
امیر: ممنون. بقیه حرف‌ها، بعد بازی شنبه.
رولت روسی
پنجشنبه 26 ارديبهشت 1387 - 22:43
-2
موافقم مخالفم
 
کاش منم یه منتقد بودم و میشستم تا خرخره تو فیلم و فوتبال غرق می کردم خودمو ... حسودیم شد بهت ...فکر میکنم تو پرسپولیس نزدیک ترین آدم از نظر شخصیتی به افشین قطبی همین خلیلیه.توی همین عکسی که گذاشتی به صورتش دقت کن!؟به نظر من این یه صورت گر گرفته از فرط هیجانه اونم هیجانی که بدون فیلتر بیرون ریخته شده .مثه امپراتور خودمون که تا بالانپره تخلیه نمیشه مثه هیجان تو و حامد.اون سکانس مالنا اصلا گریه نداره اما هیجان داره.ببین کی گفتم ما شنبه که قهرمان بشیم حامد قبل هرکاری یه شیکم سیر گریه میکنه.این اوج هیجانشه ... اونجایی که باران کوثری بوق ماشین بهداد رو میزنه تو دایره زنگی بهداد میگه خوب که چی ؟خیلی باحالی؟اونم میگه نه به یکی قولشو داده بودم ... به من قول بده که یه فریاد از اعماق وجودت روز شنبه از طرف من بکشی تو استادیوم ... اون موقع من احتمالا پشت میزم دارم کار میکنم و به فرصت سوزی هایی که باعث شد یه منتقد سینمایی نشم فکر میکنم.

امیر: ...اون سکانس مالنا اصلا گریه نداره اما هیجان داره. ببین کی گفتم ما شنبه که قهرمان بشیم حامد قبل هرکاری یه شیکم سیر گریه میکنه.این اوج هیجانشه...
ehsan:D
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 4:1
-1
موافقم مخالفم
 
ايول ايول ؛ داش افشين رو ايول! داش امير ؛ من خيلي كم نظر ميدم !ولي همه سايت رو روزي 2بار بالا پايين ميكنم!يه 2 سالي هست!(نگا كن تو رو خدا ، همه جردن بالا پايين مي كنن،ما؛سينماي ما رو! ولي الان ديگه به اينجام رسيده بود! اميدوارم روز شنبه با غرور رونوشتتو كامل كني!! عاشق سايت و پرسپوليسم! همه با هم بخونيم: پرسپوليس قهرمان ميشه ، خدا ميدونه كه حقشه ، . . .

امیر: نمی‌دانم چرا این قدر با کامنت‌ات حال کردم. شاید به این خاطر که آرزویم این است که سایت سینمای ما، برقی، اشعه‌ای، نوری از پرسپولیس این روزها داشته باشد و وقتی گفتی عاشق سایت و پرسپولیس‌ام، یک حالی کردم...
سورنا وحید
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 5:18
-4
موافقم مخالفم
 

اول تبریک برای بازی خوش و بیادماندنی 4شنبه .

دوم اینکه آقا حامد دمت گرم ! نه واسه پیش بینیت که 1.2 گل رو پروندی!! واسه اون متن دقیق و قشنگ واحساسی!"سر چه فیلمی گریه کردید؟!" و معلومه حسابی عاشق سنتوری هستی!

"سکانس اول که علی میاد بین مردم و بعد سوار تاکسی میشه و چاوشی شروع به خوندن میکنه"

از مستر قادری هم بابت گزارش بازی و مخصوصا عکس این یادداشت تشکر.این روزا دیگه فوتبال و پرسپولیس جای مطالب این پست ها رو بد جور گرفته که البته حقشم هست.

مازیار
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 12:30
14
موافقم مخالفم
 

ما نپردیم ما ایستادیم به همین راحتی ما حرف نمیزنیم ما ارامیم ما داد نمیکشیم ارام تحمل میکنیم ماتنها ماندیم بی یاور بی پشت وپناه ما از گری کوپر صلات ظهر هم تنها یی میکشیم ولی زنده ایم واین ارزش دارد هنوز یک جام مانده که فقط دو قدم با ان فاصله داریم پس از علی منصور میخواهم ارباب و فرمانده باشد امیر حسین مثل ماکسیموس گلادیاتور باشد وبه فرهاد بگویم بدو فرهاد بدو ان وقت ما هم یک جام در اغوش میکشیم ومن فریاد میزنم نه به خاطر خودم به خاطر این زندگی کوفتی که تویش نمیتوانی به عشقت حس واقعیت را بگویی به خاطر تمام فشار هایی که از بابت این عاشقانه بر من تحمیل شده وفقط همین یک جام مانده پس از بچه ها میخواهم اوردوز کنند جام را ببرند تا فریادم از ته گلویم دراید ان وقت شاید برای چند لحظه قضیه عاشقانه ام یادم برود وگرم بخندم

مازیار
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 15:41
18
موافقم مخالفم
 

خب هینم توصیه دومم به رفقا الان یه فیلم خوب دیدم به خوبی مال مایکل مان نبود اما بدجور متعهدانه بود اینجاس که معلوم میشه میشه هم شعار داد هم یه ادواردنورتون معرکه داشت پس از فیلم لذت بردم به شماهام توصیه میکنم ببینید واگر دیدید اول از همه میخ ادوارد نورتون باشید این توی هر نگاه فریاد یا ریاکشنش یه چیز مشهوده کیفیت خوش باشین راستی اسم فیلم American file x

فرهاد بامداد
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 15:43
25
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری خسته نباشید؛در مورد فیلم "درجستجوی حیرت بیداد" که باهاتون صحبت کرده بودم ارسال کردم به دفتر سایت سینما ما.

می خواستم ببینم به دستتون رسید؟

siavash
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 16:49
19
موافقم مخالفم
 

برای مازیار :

این زیباترین مطلبی بود که در این روزهای سرخ وسیاه خواندم.سکوت احتمالی ارتش گالیباردی غروب جمعه دیدنی است مازیار عزیز.

استقلالی ها سکوت نکنید تا باز شود این در گمشده بر دیوار.

هادی
جمعه 27 ارديبهشت 1387 - 21:12
-4
موافقم مخالفم
 

یه سوال :

تو فیلم" آیداهوی خصوصی من" تقریبا دقیقه ده مایک به خونه یه مرده میره و مرده بعد از صحبت کردن راجع به روز و ماه و سال تولدش یه چنین دیالوگی بینشون برقرار می شه:

مایک: این ها همش ریاضیاته

مرد: این ها بیشتر از ریاضیاته این ها تمامیه کماله.

من فکر می کنم این دیالوگ رو تو یک فیلم دیگه هم شنیده ام آیا شما هم چنین احساسی دارید و آگر می دونید تو کدوم فیلم بوده لطفا خبر بدید.

محمدعلی خبیر
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 1:33
7
موافقم مخالفم
 

شنبه با شیرها می رقصیم.

برد یا باخت فرقی نمی کند قطبی جام دل هواداران را فتح کرده است.

محسن آقای گل

محمدعلی خبیر
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 1:39
-16
موافقم مخالفم
 

امیر جان از اینکه برای اولین بار نقد فیلم من رو تو سایت قرار دادی ازت ممنون و مجکرم.

ضمناً از بچه های خوب کافه خواهش می کنم که یادداشت من رو درباره "به همین سادگی" در آدرس http://www.cinemaema.com/NewsArticle4048.html بخونن.نظر یادتون نره.مرسی

کاوه اسماعیلی
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 3:56
2
موافقم مخالفم
 
این نعمت استادیوم رفتن عجیب چیز خوبیست.داشتم به این فکر میکردم این رابطه بی واسطه تماشاگر روی سکو ها و بازیکنان و مربیهای توی زمین و این انتقال شور و انرژی از زمین به سکو و از سکو به زمین را چقدر در سالنهای سینما تجربه کرده ایم؟چند بار در زندگیمان در یک سالن پر از تماشاگر سینما نبضمان با بقیه تماشاگران یکجا زده شده...اصلا برای چند کارگردان معتبرمان این پر بودن سالن اهمیت هنری دارد؟چند فیلم ایرانی در سالهای اخیر بوده که احساس کنی تو و نفر بغل دستیت و نفر جلویی و اویی که بالکن اون ته نشسته همه با هم یک احساس مشترک را تجربه میکنید.(میگویم ایرانی به خاطر این است که یکی از محرومیت های اساسی ما ایرانیها این است که خیلی از فیلمها را نتوانستیم روی پرده بینیم.)حالا فرق نمیکند....آرزویم این است که در سالن پر از تماشاگر یک فیلم ترسناک ببینم یا همه با هم بخندیم یا بغض کنیم و....سنتوری را روی پرده و در کنار مردم ندیدم اما واقعا معدود فیلمهایی بودند که توانستند این تجربه را در من بوجود بیاورند.تجربه ای مثل لحظه پنالتی دقیقه 89 بازی ملوان -سپاسی که در کنار آن همه تماشاگر احساس نیاز .احساس انتظار و استرس و دعا و آرزوی مشترک داشته باشی و این شور مشترک(را که شما هم در بازی پرسپولیس تجربه کردید.) را به زننده ضربه پنالتی هدیه بدهید و او، آن را به شما پس بدهد. آخرین باری که در سالن این احساس را داشتم در میهمان مامان وقتی پارسا پیروز فر به همراه پسربچه به خانه پدریش میرود تا آذوقه برای خانه بیاورد و وقتی پسرک سس هزار جزیره مهرام را بیرون آورد این احساس پیروزی و فتح الفتوح، کل سینما را ترکاند و همه در یک اقدام خودجوش کف زدیم و اشکمان در آمد.حواستان هست که پر بودن سالن سینما چه نقش مهمی بازی میکند؟ پس بیچاره کسانی که احتمالا از این روزنوشت امیر ناراحتند و این جا را برای هیجانات کاذب فوتبالی مناسب نمیدانند و .......ولشان کن...دو جور آدم داریم .نه؟

امیر: عجب مثال درستی زدی. آن صحنه مهمان مامان...
ابراهیم
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 10:43
-13
موافقم مخالفم
 

«نااميدي؟ من در اوج تاريکي هم دنبال نور مي گردم.»

این جمله پهلو به پهلوی جملات فلسفی افلاطون میزنه.

رضا
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 15:11
1
موافقم مخالفم
 

تمام این روزها ، تمام مدتی که از سپاهان عقب افتادیم و تمام لحظات سخت امتیاز از دست دادن به این فکر می کردم که آیا قهرمان می شیم یا نه ؟ بیشتر یه جور امتحان است . یک آزمایش که آیا کسی که از اول فصل گفته پرسپولیس قهرمانه ، حرفش رو عملی می کنه یا نه ؟ دیشب فقط به فکر بازی بودم . نمی دونم چرا نمی تونستم تصور کنم قهرمانی رو . همش می گفتم اگه نشه چی ؟

زیدان نزدیک جام جهانی دو هزار و شش وقتی دوباره به تیم ملی برگشت گفت : یه شب بین خواب و بیداری بودم که چیزی آمد و به من گفت تو باید به تیم کشورت کمک کنی . کاری ندارم که این درست هست یا نه ! اما درست همون لحظات چیزی بهم گفت : سال پیش درست یه همچین روزهایی ( اوایل خرداد بود ) در ورزشگاه آزادی پرسپولیس چهار بر یک به سپاهان باخت . بدترین روز زندگی ام . بد تر از لحظه ای که ایران از ایرلند باخت ، بدتر از سخت ترین و دردناک ترین لحظات زندگی . آن روز ناخودآگاه صورتم خیس خیس شد . همه چیز تاریک شد و من ساعت ها مرده بودم . آن لحظه فقط از خدا می خواستم بازی تکرار بشه . فقط همین . دیگر هیچ آرزویی ندارم . فقط همین . داد کشیدم و از خدا خواستم . بعد دوباره افتادم . معجزه که اتفاق نمی افتد . پرسپولیس باخته بود و تمام ! ..... حالا بعد از یک سال ، دیشب چیزی ، شاید همان چیزی که به زیدان گفت برگردد به من یادآوری کرد که چه چیزی خواسته بودم . که معجزه رخ داده بود بی آنکه من متوجه شده باشم . و حالا به این فکر می کنم که ما می بازیم ؟ آن هم درست وقتی که مربیمان هم گفته روز شنبه جشن قهرمانی می گیریم ..... چقدر از خودم بدم امد . یک سال صبر کردیم و حالا زمانی که خدا آسمانش را سوراخ کرده و برایمان نور فرستاده ، به دنبال شش امتیاز هستم ؟ به دنبال اینکه کاش عماد رضا به بازی نرسد ؟

این کامنت در ساعت یک و چهل و پنج دقیقه ی روز شنبه نوشته شد . درست در لحظاتی که من پس از یک سال دوباره چیزی گلویم را می فشارد و جشن قهرمانی را آغاز کرده ام . فقط آرزویم این بود که موقع قهرمانی در آزادی باشم که متاسفانه نشد . ایرادی ندارد. آنقدر دوست و رفیق و برادر آنجا دارم که نگران این موضوع هم نباشم . وقتی طول موج یکی باشد دیگر خانه و استادیوم ندارد . ........هنوز چیزی به گلویم چنگ می زند .

محسن رزم گر
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 19:49
13
موافقم مخالفم
 

به قول فردوسي پور يك پايان تراژيك براي سپاهان . حق جام حذفي اون سال خيلي بد گرفتيم .

امير توي آخرين يادداشتي كه درباره سنتوري نوشت گفت كه گور يك ديگر از آرزوهاي نسل ما كنده شد .اين چند وقته هميشه دنبال يه فرصت بودم كه بگم بالاخره يكي از اين آرزوها برآورده شد و حالا اين فرصت به وجود اومده اونم نه در سينما بلكه در فوتبال . البته فرق اين دو آرزو اينه كه آرزوي دوم ميتونه هميشه و براي هر نسلي باشه ولي ... .

جاي اين صحبت ها اينجا نيست. بچه ها قهرمانيمون نوش جونمون.

سورنا وحید
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 20:35
0
موافقم مخالفم
 

بالاخره تمام شد

وای این همه شور و عشق این همه قلب برای پرسپولیس برای قطبی برای شاد بودن

دیر هنگام ترین گل قهرمانی تاریخ فوتبال دنیا ! من که ایران نیستم اما صدا الان دیگه برام نمونده دیگه مستر قادری و دوستان حاضر در استادیوم رو نمیدونم.!

منتظرم منتظر توصیف بازی وقهرمانی از تو که از من نزدیکتری هم به پیروزی هم به قلم

.سرتان را بچرخانید، این بالا ما را می‌بینید آقای قطبی

محمد
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 20:51
-10
موافقم مخالفم
 

آقا بعنوان یک استقلالی قهرمانی پرسپولیس رو تبریک میگم همش نگران این همه تماشاگر داخل استادیوم و میلیونها طرفدار تیم بودم. اگه پرسپولیس قهرمان نمی شد معلوم نبود فرداش با این همه آدمهای افسرده و غمگین رو دستمون چی کار باید میکردیم چون به هر حال با این همه مشکلات جورواجور مردم به این دلخوشیها نیاز دارن .

.بعد از همه اینها هم باید یه وقتی این جنتلمن بودن قطبی جواب میداد حتی اگه آن زمان دقیقه 96 بازی باشه.

شهرام
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 21:7
20
موافقم مخالفم
 

به خدا قرمزته ....... نشد كه بيام استاديوم . ولي ميدونم جاي همه رو خالي كردين .. تمام بازي پرچم قرمز تو دستم بود داد ميزدم ... ولي موقع گل سپهر نتونستم فرياد بزنم . بغض جلوي فرياد را گرفته بود . دوست داشتم اولين نفري باشم كه قهرماني پرسپولس رو بهت تبريك گفته . ..........قطبي امپراتور

محمدعلی خبیر
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 21:17
6
موافقم مخالفم
 

دیدید گفتم شنبه با شیرها می رقصیم؟!!!

بالاخره قهرمان شدیم.حالا تو قهرمانی لیگ برتر رکورد داریم

یوووووووووووووووووووووهو

پریسا
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 22:3
-18
موافقم مخالفم
 

تبریک میگم ......................

حتما الان خیلی خوشحالید

منتظر ادامه ی مطلب هستم

www.radan-bazel.blogfa.com

جواد رهبر
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 22:4
6
موافقم مخالفم
 

YESSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSSS

پريسا
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 22:4
-24
موافقم مخالفم
 
وااااااااااااااااااااااااااااااااااي امير جان تبريك ميگم ... هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
ووووووووووووووووووووووووووو
ووووووووووووووووووووووووووووووووو
وووووووووووووووووووووووووووووووووو
ووووووووووووووووووووووووووووووووووو
وووووووووووووووووووووووووووووووووو
ووووووووووووووووووووووووووووووووو
وووووووووووووووووووووووووووووووووو
ووووووووووووووووووووووووووووووووو
وووووووووووووووووووووووووووووووووووو
ووووووووووورا !!! برد توپي بود واقعا !!!!!!!! >D:<
جواد رهبر
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 22:40
-6
موافقم مخالفم
 

قطبي: بي‌ترديد بزرگترين سرمايه‌ي پرسپوليس مردم و هواداران بودند.

قطبي: در اين مدت هيچ گاه به قهرماني پرسپوليس شک نکردم حتي يک ثانيه نيز در قهرماني تيم ترديد نداشتم. شايد من ديوانه باشم که همواره از پيروزي خود مطمئنم. ما پس از تلخ‌ترين تجربه‌ي سال در اهواز بسيار منطقي کار کرديم و با وجود آن که شش امتياز از ما نيز کسر شد، اما باز هم قهرمان شديم. "پرسپوليس با قلب شير و روحيه‌ي قهرماني فاتح ليگ برتر شد."

?
شنبه 28 ارديبهشت 1387 - 23:7
4
موافقم مخالفم
 

salam amir ghaderi jaan va hameye perspolisihaye asheghe afshin!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!tabrik,to omram yebar geryam bekhande tabdil shode bood,oon eshgh be mahboobam bood va inyeki,eshgh be farhangi ke gofti afshin ovorde to ghalbe ma!!!!!!!!!!tak tak sahnehayi ke ghalbam dasht miomad to dahanam,dashtam neveshtato moroor mikardam ke aroom sham....mercccccccccccccc............tabrik be khodam o hame!!!

سوفیا
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 2:4
16
موافقم مخالفم
 

سلام

۱- تبریک می‌گم قهرمانی! رو به همه!

۲- کامنت مازیار فوق‌العاده بود, همه چیز بود....

۳- به امیر صباغ: مخلصیم. بدجوری حسودیم شد با خواندن کامنت شما...

۴- در کن خیلی خوش می‌گذرد. اینجا هر لحظه پر است از خبر و اتفاقهای هیجان‌انگیز. یک سر به بخش سینمای جهان بزنید و گزارشهای مستقیم لحظه به لحظه را بخوانید. بعدا فرصت شد از حواشی و ماجراها و آدمهای جالب دیگر هم می‌نویسم.

این هم خوبه: http://salam30nama.ir

مینا
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 2:21
14
موافقم مخالفم
 

توی عمرم اینقدر خوشحالی نکرده بودم اینقدر بی قرار نبودم بالاخره قهرمان شدیم وای خدایا چه احساس خوبی دارم وچقدرازت ممنونم اونقدرشادم که حسابی براش نیست چه لحظاتی رو گذروندم تا گل دوم روزدیم وبعدش که دیگه ... توورزشگاه صدهزار نفر باهم شعرو خوندن خوشحالی بچه ها دور پیروزی هیچ وقت فکر نمی کردم همه این خوشحالی هارو باهم یه جاداشته باشم به اندازه چندین روز شارژشدم دیگه فیلم پرسپولیس این فصل هم تموم شد اون ازنوعhappy endeاش تاحالا رویا رو توواقعیت ندیده بودم محشر بود محشر..... هیچ وقت لحظاتی رو که دلامون باهم برای پیروزی پرسپولیس دعا کردن باهم آرزو کردن ،برای پرسپولیس باهم بودن ،رو یادم نمی ره هیچ وقت هیچ وقت ازاینکه الان خوشحالم خیلی خوشحالم تاحالا این حس دوست داشتن چیزی یا متعلق بودن به چیزی رو که بهترینه داشتین حداقل الان که دارین چقدر به بهترین تعلق داشتن احساس غرور قشنگی داره محشره محشر

نازنین
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 2:22
6
موافقم مخالفم
 

سلام

«این روز نوشت شنبه کامل میشه چه ببریم چه ببازیم»

میدونم ممکنه خیلی احمقانه به نظر برسه اما این ببازیم آخرش یه جور آرامش به من داد چه جوری بگم بگذارید یه مثال بزنم ابتدایی که بودم موقع امتحانات مامانم همراهم میومد تا دم مدرسه بعد آروم کنار گوشم طوری که همکلاسیهام نشنوند میگفت«دقت کن تا بیست بگیری اما اگر نگرفتی هم اشکال نداره» آخ که اگر بدونید شنیدن این اشکال نداره ی آخر مامانم چه کیفی داشت مثل ورد و جادو عمل میکرد نگرانی هام از بین میرفت همیشه به مامانم که مثل یک روانشناس مادرزاد با این جور کارهاش حمایتم کرده افتخار میکنم

حالا قسمت پایانی جمله ی شما هم امیر قادری همینطور بود آرامش بخش بود شنیدنش از استرس و نگرانی کم میکرد اینکه احساس کردم هر جوری بشه هستید به باخت فکر کردید و باز عاشق هستید اصلا عشق واقعی یعنی همین دیگه.

و برسیم به اون دقیقه ی 96 طلایی راستی که چه حالی داد

تو دقایق آخر وقتی که پاک ناامید شده بودم تو دلم به خدا گفتم «میدونم فوتباله میدونم بازیه آره حالیمه که اینا همش بازی و شانسه اما خدایا حق پرسپولیس باخت نیست حق این بروبچه های تو استادیوم غم نیست »

میبینید خدا چقدر باحاله اگر اون گل هر وقت دیگه ی بازی میرفت تو دروازه اونقدر میچسبید ؟

قرار از اول برد پرسپولیس بوده اما خدا ،خدای مهربون کاری کرد این قسمت شیرین یه جورهایی تاریخی و به یاد موندنی هم بشه که بیشتر بچسبه که مثل معجزه به نظر برسه اصلا چرا میگم به نظر برسه مگه معجزه نبود؟ معجزه به همین چیزها میگن دیگه.

Reza
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 4:26
0
موافقم مخالفم
 

1- نوشته جالبي بود (هر دو قسمتش) و تبريك ميگم ....

2- داشتم در مورد يكي از كارتونهاي دوران كودكي سرچ مي كردم به يه چيز جالب برخوردم حتما ببينيد :

http://cartoons.blogfa.com/post-77.aspx

سوفیا
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 6:53
17
موافقم مخالفم
 

واقعا انصاف نیست که شما بروید و این هیجان استادیوم رو تجربه کنید و ما نه. واقعا انصاف نیست.

من از تلویزیون خونه هم که نمای عمومی ورزشگاه رو دیدم یک لحظه قاتی کردم و حال خودمو نفهمیدم. اینهمه آدم...... باورنکردنی بود.

سوفیا
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 7:12
1
موافقم مخالفم
 

برای مصطفی جوادی:

festival-cannes.fr/thumb.php?sourceDirectory=/assets/Image/Pages/&sourceFile=res

احمد شاهوند
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 9:59
-13
موافقم مخالفم
 
امير قادري عزيز ... سينما و فوتبال و پرسپوليس ... چه وجه اشتراكي ... قهرماني پرسپوليس مبارك.

امیر: سلام دوست عزیزم آقای شاهوند. بر شما هم مبارک باشد رفیق همکار.
ابراهیم
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 10:47
4
موافقم مخالفم
 

دیروز بعد سوت بازی یه کامنت گذاشتم که نمیدونم چرا آپ نشد..

این بهترین و لذت بخش تربن قهرمانی تاریخ فوتباله... تجربه ای خاص و تکرار نشدنی. مطمئنم که هیچ وقت دیگه این تجربه رو نخواهیم داشت. راستی امیرجان! یه قرار برای جشن قهرمانی با همه بچه های کافه! هماهنگ کن لطفا تااگه میشه این تجربه بی نقص و تکرار نشدنی رو با هم شریک شیم.

قطبي درباره احتمال تمديد قراردادش با پرسپوليس گفت؛ «فعلاً مي خواهم از اين احساس لذت ببرم و بعداً در اين مورد صحبت مي کنم.»

آقای قطبی ماهم شریک.............

یه پرسپولیسی
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 11:16
3
موافقم مخالفم
 

یه چیزیه که گلوم رو گرفته باید بگم خیلی دلم می خواست مسئولا خوب می فهمیدن که فوتبال ما یا هرچیزدیگه ما اول به فرهنگ احتیاج داره کارای بزرگ آدمای بزرگی می خواد اول باید آدم بزرگی باشی باید چیزایی رو بدونی وکارایی رو بکنی که بقیه نمی تونن انجامش بدن ونمی دوننشون. ای کاش می فهمیدن ای کاش والبته آقای فردوسی پوری که مدام می گفتی ازلحاظ فنی تیم قطبی خوب نیست وازاین حرفا این فرهنگ قطبی بود که مارو قهرمان کرد اون بهمون یاد دادکه میشه باخت و دادنزد می شه جنجال نکرد وتقصیرهارو گردن کسی ننداخت می شه بدون توهین هم پیشرفت البته اینم بگم صحنه های فنی قشنگ وکارتاکتیکی تیمی فوق العاده ای رو هم تاحالااز پرسپولیس دیدیم بازم تبریک

مصطفي انصافي
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 11:25
-13
موافقم مخالفم
 

و آن كفتر قرمز با آن روبان قرمز بسته به پايش را عشق است كه درست بالاي سرمان پرواز مي كرد و آن لحظه كه بر پرده سبز زمين نشست هما شد فر همايي اش ما را گرفت تا ما هم امپراطور شويم...

tala
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 11:31
-41
موافقم مخالفم
 
تبریک میگــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!!! خواهش میکنم خاطره هاتو زودتر بنویس تا مایی که نتونستیم ( نذاشتن ) در لحظه ی قهرمانیمون تو ورزشگاه باشیم با تعریف های شما حال و هوای اونجا رو پیدا کنیم!!! ------------------------------------------------------------------------ اون لحظه ای که کریم پرسپولیس قهرمان میشه رو میخوند افشین قطبی هم داشت میخوند و دست میزد ! خیلی صحنه ی قشنگی بود....خیلی.

امیر: حتما. آره. شاهکار بود.
سيامك
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 11:36
6
موافقم مخالفم
 
سلام . نميگم خسته نباشيد. چون نيستيد و نيستيم. ديگه وقتش بود. بهترين لحظه براي بالا پريدن و اشك ريختن درست دقيقه 96 بود. لحظه اي كه براي يه آن فكر كرديم آخرين موقعيت قطبي براي ثابت كردن خودش و ما يه راست اوت شد. ولي فردوسي پور باتمام وجودش داد زد توي دروازه . واونوقت بود كه خدا ميدونه چندميليون نفر همديگرو بغل كردن و اشك ريختن. وقتي فكرشو ميكني كه اينجا همه چيزو همه كس دست بدست هم ميدن تا نتوني هيچوقت از فرط خوشحالي گريه كني اونوقت قدر قطبي و خليلي رو بيشتر ميدوني. حالا ماييم كه نبايد كوتاه بيايم. وقتي كه حتي براي بردن اسم تيم محبوبمونم تحت فشار قرار ميگيريم و بايد ديگران برامون تعيينش كنن كه چي بگيم اگه فقط يه ذره از روح افشين قطبي را تو اين فصل گرفته باشيم رو حرفمون واي ميستيم. پرسپوليس فقط پرسپوليسه و نه هيچ چيز ديگه اي. ضمنا امير جان بابت پيگيري مداوم حماسه قطبي ازت ممنونيم. شاهكار شنبه هيچي از شاهكاراي بزرگ سينما كم نداره. و يقينا بهترين نمونه استفاده از الگوي نجات در آخرين لحظه است. دسته همگي درد نكنه. هممون تو اين برد باهم شريكيم و اين ميتونه شروع يه دوستي خوب باشه.

امیر: این می‌تونه شروع یک دوستی خوب باشه... هم قطبی دوست داری و هم کازابلانکا نگاه می‌کنی که خوبه.
تونی راکی مخوف
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 11:43
19
موافقم مخالفم
 
مرام خیلی مهمه. به عنوان یه استقلالی نمیدونم چرا دلم میخواست پیروزی قهرمان بشه. چون وقتی به خودم رجوع میکنم میبینم که اصلا از پرسپولیس خوشم نمی یاد. ولی به احترام مردی که از اول این فصل خیلی ازش خوشم اومده و هنوز هم عاشقشم ، خیلی خوشحالم که به قولی که داد عمل کرد. این دوسه جمله پایین رو به عنوان یه استقلالی تقدیم میکنم به افشین قطبی و تمام هواداران پرسپولیس و به خصوص امیر قادری عزیز: خوشم خوشم چنان خوشم که غصه ها میکشم همه ته ته سفر فقط منم که چاووشم .... خوشم که آزادی تو به دست خنده ی منه به وقت تلخه بیخودی عشقه که دل دل میزنه خوشم که سایه های ما دلیل رقص آتشه پاکی تو پاکی من حکایت سیاوشه.... خوشم که همسایه شدم با شب آفتابی تو خوشم که رویای توام دلیل بیخوابی تو تو هم به وقت ناخوشی باید به رویا بزنی در شب بی خرفی ما باید سکوت و بشکنی خوشم خوشم چنان خوشم که غصه ها میکشم همه ته ته سفر فقط منم که چاووشم ...... امیدوارم مبارکتون باشه . راستی امیر میدونستی تو اون لحظاتی که توی استادیوم جیغ میزدی ، دل پیرو هم 2 تا گل زد و 21 گله شد و به احتمال 9/99 آقای گل شده؟؟؟؟؟؟ این پایان نیست ...

امیر: تونی، فهمیدی الکس آقای گل شد؟ خداااااااااااااااااااااااااااا. خدا ادم‌های خوب رو دوست داره. خدا ما رو هم که آدمای خوب رو دوست داریم، دوست داره...
am
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 12:57
-3
موافقم مخالفم
 

وقتی بالاخره توانستم به کسی که رفته بود ورزشگاه زتگ بزنم و صدای آنجا را بشنوم و گفتم باور کن که گل دوم را من کردم توی گل گفت چندمین نفری هستی که زنگ می زنی و این را می گویی. حالا واقعاً بشمارید ،با احتساب آنها که از بیرون می دیدند ،تپش چند قلب این توپ را توی گل فرستاد!


يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 13:12
6
موافقم مخالفم
 

http://isna.ir/Main/PicView.aspx?Pic=Pic-1132936-8&Lang=P

بهترین عکس از بازی دیروز

امير صباغ
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 13:33
-6
موافقم مخالفم
 

امشب شبه عروسيه مباركه و مباركه مباركه

امير جون خيلي خيلي مخلصيم ،دمت گرم

چنان غرق بازي بودم كه زمان از دستم خارج شده بود فكر مي كردم هنوز 20 دقيقه اي تا آخر بازي مانده اسكوربرد خاموش استاديوم رو نگاه مي كنم ، دقيقه ي 85 شده، حالا ديگه بيشتر از اينكه به بازي نگاه كنم اسير اين اسكوربرد خاموش شده ام مثل اينكه بازيكنا هم دچار همين مشكل شده اند تمركز ندارند پاس ها يا آنقدر آرام ست كه به مقصد نمي رسد يا انقدر سريع كه به اوت مي رود ، بازي كاملا يه طرفه ست ولي شرايط طوري نيست كه بوي گل را حس كنيم ، نمي تونم قبول كنم بازي اينطوري تموم ميشه با همه وجود فرياد مي زنيم و تيم رو تشويق مي كنيم ...

داور اعلام خطا ميكنه اخرين شانسه بايد گل بشه ،دست ها و قلبهامون به اسمانه ،ضربه زده ميشه نااميدي تمام وجودمو ميگره تو همون موقع با قطبي و جام وداع مي كنم، ولي نه هنوز مانده توپ به خليلي ميرسه ، خليلي، هدفمند ترين پاس اش رو با بي هدفي تمام به باقري ميرسونه و كريم هم به زيبايي براي سپهر و ......

ديگه تو اين دنيا نبوديم ، در بهشت بوديم اونم شادترين جاش، شادترين قسمت هستي بوديم و در آغوش هم مي گريستيم ، فاصله نااميدي و اميد چقدر كوتاه بود

تماشاگران يكي يكي و به سرعت وارد زمين ميشن، خيلي وسوسه ميشم منم وارد زمين بشم ولي راستش وقتي مي بينم نيروي انتظامي چه جوري اونا رو مورد نوازش قرار ميده پشيمون ميشم

و حالا زيباترين سرود دنيا خونده ميشه بيش از صد هزار نفر دست زنان سرود قهرماني پرسپوليس رو مي خونن ، حالا ما خوشبخت ترين مردم دنيا هستيم.

تماشاگرا يك صدا ميگن : تهران عروسيه ،اصفهان... سوزي ه ولي من مطمئنم اين شعار واسه نصفه مردم اصفهان درسته چون نيمه ديگه الان مثل ما خوشبختي رو دارن حس مي كنن

از استاديوم ميايم بيرون تو مسير مردم هم به جشنمون اضافه شدن پير و جوون ،مرد و زن با پرچه قرمز يا خلاصه يه چيزي كه رنگش قرمز باشه بيرون اومدن و پايكوبي ميكنن ، انگار تيم ملي برده فكر كنم استقلالي ها هم به ما پيوسته اند هر طرف را مي بيني فقط قرمز مي بيني

نزديك خونه ميشيم يكي مون حرف جالبي ميزنه ميگه : اگه امروز قهرمان نمي شديم من به وجود خدا شك مي كردم!!!!

به خونه ميام با اينكه از 8 صبح رفته بودم ولي اصلا خسته نيستم وارد اتاقم ميشم و نگاهم به قاب عكس روبه رو مي افتد : "وقتي عشق فرمان مي دهد، تقدير سر تسليم فرود مي آورد "

امیرحسین جلالی
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 14:1
-15
موافقم مخالفم
 

«تاوان بی ایمانی»:

دیروز ورزشگاه آنقدر شلوغ و به هم ریخته بود که همان اول گروه 10نفره ما سه قسمت شدند و من و ایمان و علی و حامد شدیم یک گروه و این گروه داستانی دارد که به نظرم به اندازه قهرمانی پرسپولیس ارزش دارد.

وقتی از سد باتومها و گیتهای بازرسی بدنی گذشتیم و رسیدیم طبقه دوم دیدیم که محشر کبرا به پاست. وضعیت اینطوری بود که تمام سکوها پر شده بودن و ما باید از ساعت 12:30تو راهروهای طبقه دوم و در حالی که آفتاب تو مغزمون بود و از پشت آدما رو سرو کولمون می رفتن می ایستادیم و اینطوری بود که من کم آوردم، ایمانمو از دست دادم، یاد حس وحشتناک پارسال افتادم که بعد از اون همه معطلی تو ورزشگاه 4_1 باخته بودیم و شروع کردم به نق زدن و به قول امیر فاز منفی دادن، ایمان نمی خواست بیاد و من مجبورش کردم، علی هم که زیاد پرسپولیسی نبود و...و اما حامد که با اون هیکل بزرگ و صورت معصوم طوری به من گفت من می مونم که فهمیدم اگه آسمون بیاد زمین حامد از اونجا تکون نمی خوره...

ما رفتیم پایین و تا ساعت 3 هم زور می زدیم که یه طوری بچپیم تو ولی نشد و ما رفتیم خونه ما و اون معجزه که اتفاق افتاد من فقط برای حامد خوشحال بودم که بعد از تحمل اون همه فشار تو اون گرما 7،6ساعت سرپا ایستاده بود(تصورشو بکنید،7،6ساعت سرپا!) و حالا تو آسمونا بود و حقشم بود...

تنها کاری که از دستمون بر می اومد این بود که ماشینو برداریم و بریم استادیوم تا لااقل بچه ها بی ماشین برنگردن و رفتیم و من فقط منتظر بودم تا حامدو ببینم و جاتون خالی که وقتی با صورت سوخته از آفتاب دیدمش و پریدم بغلش و ...

حامد احمدی از نظر من با ایمان ترین آدم دیروز استادیوم بود و منم بی ایمان ترینشون. بعد از تحمل این همه سختی و بدبختی(کتک خوردن و سرقت ماشین و ...) در حالیکه فقط سه چهار ساعت دیگه به معجزه باقی مونده بود کم آوردم و دراماتیک ترین و باشکوه ترین قهرمانی تاریخ فوتبال باشگاهی ایران رو از دست دادم...

این بزرگ ترین درس دیروز برای من بود که اگه ایمانتو از دست بدی و کم بیاری همه چیزو یه دفعه از دست می دی و اگه با ایمان و صبور باشی بالاخره نتیجه شو می گیری...

این قهرمانی مبارک حامد و امیر و مهدی و همه بچه هایی که دیروز اون همه سختی رو تحمل کردن و خدا هم مزدشونو داد. شک نکنید که اتفاق دیروز یه معجزه بود، می تونست 6امتیاز کم نشه یا برق رو ببریم یا اصلا اون پنالتی روی کعبی تو دقیقه 20 رو داور بگیره و هر اتفاق دیگه ای، اما مطمئنا هیچ جوری این همه لذتی رو که دقیقه 96 بردیم نمی بردیم و البته سپاهانیها هم اینقدر نمی سوختن...

و اینکه قطبی رو از یاد نبرید و حتما سرنوشتشو مقایسه کنید با فیروز کریمی و عاقبتش تو استقلال. این جمله قطبی هم تقدیم به همه اونایی که فرق آدمای واقعی و جعلی رو خوب می فهمن:

_ سپاهانی ها می گن صبا باطری با شما تبانی کرده، نظرتون چیه؟

_تبانی یعنی چی؟

_(معنای واژه تبانی رو توضیح می دهیم)

_... کسانی که این حرف رو زدن برن صورتشونو تو آیینه نگاه کنن.

(مصاحبه با دنیای فوتبال)

سیاوش
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 15:2
-8
موافقم مخالفم
 

امیر قادری عزیز ، همیشه نوشته هایت را خواندم ؛ چه در روزنامه اعتماد و چه در همین روزنوشت گاه ، اما تا حالا چیزی ننوشته بودم .. و امروز شاید قهرمانی پرسپولیس و از همه مهمتر عملی شدن وعده شخصی مثل افشین قطبی دلیلی شد برای نوشتن و اعلام تبریک هم به شما و هم به تمام کسانی که دیشب بعد از مدتها توانستند به هیچ چیز فکر نکنند و فقط شاد باشند ؛ حتی اگر شادیشان هم الکی بود.

به امید روزی که همه شاد باشیم و شاد بمانیم و البته فیلم ببینیم و لذت ببریم از زندگی.

قلمت پایدار.

ابراهیم
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 16:12
1
موافقم مخالفم
 

http://rapidshare.com/files/115559908/esessss.wmv لحظه به لحظه با معجزه. امیر تو که استادیوم بودی ولی بد نیست تصاویر تلویزیونی معجزه رو ببینی

نازنين
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 17:15
9
موافقم مخالفم
 

ببخشيد آقاي قادري اين عليرضا باذل همان مديربرنامه بهرام رادانه؟!!! چه باحال

صادق
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 18:25
-15
موافقم مخالفم
 

یه چی الان اینجا خوندم.دانشگام که رفته بودم چند تا از بچه ها می گفتن.می گفتن این خوشحالیا و اینا همش الکیه و برا یه چیه که اصلا ربطی به شما نداره و ایناست.کی گفته این شادی الکیه؟هنوز مزه اون چند لحظه بعد از گل سپهر(اصلا راه نداره,دیگه باید به اسمه کوچیک صداش کنم)زیره زبونمه.یه جور شادیه بی واسطه.اصلا مگه ادم چند بار تو زندگی (بعد از دوران بچگیش البته) میتونه اینطور بدون اینکه به چیزی فکر کنه خوشحالیو تجربه کنه؟از قهرمانی اونا همین شادیو خوشحالی وحشتناکو غیر قابله وصف(دقیقا به معنای کلمه)میرسه به ما.حالا هر کی هر جور میخواد فکر کنه

مریم
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 20:2
-5
موافقم مخالفم
 

به یادم آورد این افشین امپراتور!به یادم آورد که هنوز می شود برای تیمی جیغ زد،جیغ زد،جیغ زد...

یک نا اشنا
يکشنبه 29 ارديبهشت 1387 - 20:54
23
موافقم مخالفم
 

اقای قادری سلام

امیدوارم خوشحال باشی اما قبول کن این بازی اخر داور به نفعتان گرفت.

امیدوارم قطبی موفق باشد اما قبول کن هیچ کس ساکت و سپاهان نمی شود.زنده باد تیم های شهرستانی و البته سپاهان قدرتمند که چند سال پیش خوب هنر نمائی کرد.

مازیار
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 0:6
-1
موافقم مخالفم
 

قهرمان شدید مبارکه حقتون بود امیدوارم خوشحال تر از همیشه کافه رو بگردونید بازم تبریک و این دفعه به عنوان یه استقلالی تبریک من نمیتونم با زندگی حال کنم ولی شما لذت ببرید همین!

علیرضا شیرنشان
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 0:42
-15
موافقم مخالفم
 

اگر نگاه دوباره ای بیندازیم به نحوه سر زدن سپهر حیدری به توپی که موجب قهرمانیمان شد و نحوه چزخیدن توپ به وجود معجزه بیشتر پی خواهیم برد.

رضا
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 1:10
-10
موافقم مخالفم
 

از نوشته زیبایت ممنونم اما الحق قهرمانی حق سپاهان بود وبسسسسسسسسسس

بوچ
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 3:55
-1
موافقم مخالفم
 

سپاهان عزیز ،

نمیدونم صدای ما رو توی ورزشگاه می شنیدی یا نه ؟ بین اون همه رنگ قرمز که توی آزادی موج میزد یه "خط باریک طلایی " هم یه گوشه از ورزشگاه بود که قلبش فقط واسه تو می تپید ... اصلا برامون مهم نبود که این همه راه بیایم ... اصلا مهم نبود که موقع ورود به جرم سپاهانی بودن دو ، سه بار بگردنمون ... اصلا مهم نبود که خیلی هامونو راه ندن ... مهم نبود که بدترین جای ورزشگاهو بهمون بدن ...مهم نبود که صد دقیقه فحشمون بدن ... و مهم نبود که توی اون موج قرمز نود هزار تایی ، ما فقط ده هزار نفر بودیم ...

ما فریاد میزدیم ... با آخرین قدرت فریاد میزدیم ...

سپاهان عزیز ،

برای ما تنها مسئله مهم تو بودی ...فقط یک بازی مونده بود ... و تو خسته تر از همیشه ... ما برای تو فریاد میزدیم ... به جای کریمی و نودید کیا ... و به جای همه خستگیهای جام باشگاه های آسیا ... فریاد میزدیم ... به جای نود هزار صدای سرخ ... و به جای اون همه کارت زرد ... ما حتی به جای اون هفت دقیقه اضافه هم فریاد زدیم ...

و تو تا آخرین دقیقه قهرمانانه ایستاده بودی ... و همیشه در قلب ما قهرمان خواهی ماند ...

پیوست :

دلم گرفته ... این از دوستان پرسپولیسیم که آخر بازی با سنگ و مشت و فحش ما رو از ورزشگاهشون بدرقه کردن ... و این هم از امیر صباغ و امیر قادری و دیگر دوستان کافه که فقط حرف از فرهنگ و اخلاق قطبی عزیز میزنند ...اصلا قصد نداشتم در این مورد بنویسم ... اهل خراب کردن شادی دوستانم هم نیستم ... اما وقتی کامنت امیر صباغ رو خوندم و این که امیر قادری هم اونو آپ کرده بود ... خیلی دلم گرفت ... اینم فقط یه درد دل بود ... اما خداییش حیف افشین قطبیه که هوادارش اینطور حرف بزنه...

نونی راکی مخوف
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 11:16
0
موافقم مخالفم
 

سلام. تبریک میگم به خاطر آقای گل شدن الکس. امیر فکرشو بکن در این روزهای خوب ایتالیا هم قهرمان یورو 2008 بشه . وااااااااااای که چه حالی میده. در مورد فرشته موطلایی : امیر میدونی توی این دنیا دو دسته آدم وجود داره . یکی اونهایی که خوب بد زشت رو دیدن و دسته ی بعد اونهایی که ندیدن. من و نو و نیما که جزو پیشکسوتهای گروه اولیم. این پایان نیست...

امیر: ایول که گرفتی نکته‌اش رو....

 

پرهام
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 11:22
5
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری دراین دو روز بیست بار نوشته های شما وبقیه دوستان را خوندم وبغض کردم اینکه میلیونها آدم باهم خوشحال باشندوتوخونه وخیابون خوشحالی کنند اتفاقی است که بعد از بازی ایران واسترالیاوآمریکا نیفتاده بودوچقدر با هم شاد بودن خوبه مثل نیمروی دورهم که ازهرکبابی خوشمزه تره مثل سفره آخر مهمان مامان مثل رقص آخر لیتل میس سان شاین مثل همه باهم بودنها که با هیچ بخشنامه ودستوری درست نمیشه مثل پرسپولیس که همیشه پرسپولیسه وبه زور پیروزی نمیشه ممنون افشین امپراطور.

امیر: ممنون پرهام جان. این دور هم بودن‌ام که می‌دونی، جزو اصول بنیادین این کافه و به نظرم هر کافه دیگه‌ایه. حتی کافه‌ای به بزرگی استادیوم آزادی.

کاوه افتخاری راد
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 11:33
-25
موافقم مخالفم
 

خوب به همه پرسپولیسی ها و قطبی دوستان تبریک میگم.گفته بودم خدا به هر کس اندازه دلش میده دیدید که قطبی به دراماتیک ترین وجه ممکن مزد دلش را گرفت.

از امیر هم ممنون که این فضای کافه را برای ما فوتبال دوستها آماده کرد و هیچکس هم اعتراضی نداشت که کافه سینمائیه نه فوتبالی (یادتون هست بعد از پرونده محشر فوتبالی مجله فیلم چقدر آدمهای تک بعدی عشق سینما اعتراض کردن)

امیر اگه تو استقلالی بودی الان چه کافه سوت و کوری داشتی...

اما از لحظه قهرمانی پارادوکس موندن یا رفتن قطبی بد جور اذیتم میکنه.اگه بمونه مطابق خصلت ما ایرانیها از فردا همه با تمام قوا میرن برای کله پا کردن قطبی، نمیدونم دل شیر ساده و جنتلمن ما میتونه طاقت بیاره اخه ما تو این زمینه خیلی با تجربه ایم اقلا هزار ساله اینکاره ایم.نمیدونم

اگه بره میگن جرقه بود، جا زد، شانسی بود، ترسید و هزار تا عبارت دیگه که میشه نمونه ش را توی مقاله سیامک رحمانی هم دید.

تازه این همه ادمی که بخاطر قطبی فوتبالی شده بودن همه بر میگردن سر جای اول که ای بابا به هر کدومشون یه توپ بدین دیگه با هم دعوا نکنن یا پولشو اونا میگیرن حرصشو شما میخورین و کلی تئوری دایی جان ناپلئونی دیگه...

خلاصه نمیدونم چرا بعد از قهرمانی هم بجای خوشحالی باید نگران باشیم و بترسیم.

محمدعلی خبیر
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 12:34
-7
موافقم مخالفم
 

سلام.محبوب ترین چهره این سالهای پرسپولیس بی شک افشین قطبی است.یادم نمی آید که به جز پروین کس دیگری روی نیمکت نشسته باشد و یک عالمه هوادار داشته باشد.حالا که شیرهای قطبی نشان دادند مرد روزهای سختند،یک عالمه هوادار برای امپراطورشان جذب کرده اند.هوادارانی که امپراطور را دوست دارند آن هم از ته ته قلبشان.کاش این محبوبیت برای همیشه باقی بماند.می ماند چون همه اش منوط بر این است که مربی خودش را با علم روز تطبیق بدهد.کاری که فرگوسن در منچستر انجام داده است.سه نسل بازیکن عوض شده اما کسی بر جای بزرگی چون سر الکس فرگوسن تکیه نزده است.

افشین جان من تو رو خیلی عاشقتم.

امير صباغ
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 12:37
11
موافقم مخالفم
 

درباره ي مطلب سيامك رحماني و نيما حسني نسب و در ستايش امير قادري

تقريبا دو سالي ميشه كه با امير و كافه ش آشنا شدم ، وقتي به روزاي قبل از اين آشنايي نگاه مي كنم مي بينم خيلي فرق كردم نگاهم خيلي عوض شده ، از كوچك ترين چيزا كه قبلا اصلا توجهي بهشون نمي كردم لذت مي برم و بيشتر اينا رو از امير و نگاهش به مسائل مختلف ياد گرفتم، بزار يه مقايسه ي(شايد بي ربط) كنم ، قبلا نگاهم مثل سيامك رحماني بود(يادداشتهاي امير و سيامك رحماني رو درباره ي قطبي مقايسه كنيد) سيامك رحماني درست بر عكس امير و افشين (قطبي خودمونو ميگم) كه تو تاريك ترين ساعات روز دنبال روشنايي هستند ، است (همون طور كه خودشم تو مطلبش گفته آدم بدبيني ست) تو روزي كه پرسپوليس قهرمان شده و همه در عيش اين قهرماني هستيم در پي پيشرفت كلي فوتبال و اين هدف هاي كلي و بلنده كه هيچ وقت محقق نمي شود مگر با همين موفقيت هاي به ظاهر كوچك.

كسايي كه از موفقيت هاي كوچك لذت نمي برند هيچ وقت نه مي تونن موفقيت هاي بزرگ رو درك كنن و نه از اون لذت مي برن ، آندره ژيد تو كتاب مائده هاي زميني يه جمله داره كه واقعا شاهكاره ،همه چيزه : "سعي كن عظمت در نگاه تو باشد نه در چيزي كه به ان مي نگري" و به نظرم ريشه ي تقسيم ادما به دو دسته همينه .

يه چيز مهم ديگه اي كه از امير تو اين مدت ياد گرفتم اين بود كه از بروز احساساتش واهمه اي نداره به راحتي احساساتشو تو تموم نقداش خالي ميكنه، آشنا شدن با كسي كه به اين راحتي از احساس و علايق اش حرف ميزنه و به شدت هم پاي اونا مي ايسته خيلي جالب بود اونم واسه كسي مثل من كه تا اونجا كه يادم ميآد بايد احساسم رو ناديده مي گرفتم و اونو تو خودم خفه مي كردم ، چند وقتيه نوشته هاش رو با ولع مي خونم ،وقتي پاي كامپيوتر مي آم با خودم يه برگه مي ارم قسمت هايي از يادداشت اش رو واسه خودم مي نويسم، به نظرم دليل اصلي موفقيت كافه ي امير هم همينه، امير واسه كافه اش وقت ميزاره همون طور كه واسه مجله فيلم ، شهروند، دنياي تصوير(عليه رحمه)و...

رضا بهروز
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 12:49
-5
موافقم مخالفم
 

سلام امیرخان! خوبی؟ خوشی؟ روبه راهی؟ سالهاست هرجا سخن از تو و رفقای خوبت هست، این مساله در ذهنم چرخ می زند که چطور می شود آدمی با چیزهایی که به آنها عشق می ورزد بماند. یعنی راهی انتخاب کند که از آن دلبستگی ها دور نشود. راه می تواند شامل شغل، شیوه زندگی و خیلی چیزها باشد که من حریفش نشدم. اینکه جوری زندگی کنی که به فیلم و سینمایت برسی، به مطالعه ات برسی، به استادیوم بروی و به فوتبالت برسی، به نوشتن برسی، هوای آدمهایی که دوست داری داشته باشی، به فیلم ساختن برسی، همه هنرمندانی که دوست داری ملاقات کنی و تازه سر به سرشان هم بگذاری، به سفرهای بیابانی بروی، به کافی شاپ و حلقه دوستان برسی و هزار کار دلپذیر دیگر. اینکه شما از عهده این همه برآمدید قابل ستایش است و این بی عملی ما را تنها در خیال این همه نگاه می دارد نمیدانم چه بایدش گفت. باید از اینها بگویی و از راز رمز اینها که متاهل ها این همه را ناشی از آزادی عمل در تجرد می دانند و لاغیر. دوستی می گفت: آدم متاهل دنیایی دارد به اندازه خانه اش و آدم مجرد دنیایی دارد به اندازه دنیا. نظر خودت چیست؟ مدتها گذشت تا چیزی برایت نوشتم، از این رو سخنم به درازا کشید. خدا بخواهد بیشتر خواهم نوشت. برقرار باشی و پایدار یا حق.

امیر: خوش اومدی بعد از مدت‌ها رضا جان. بیش‌تر بنویس.

محمد حسین آجورلو
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 15:20
-14
موافقم مخالفم
 

تیم ما پرسپولیسه همیشه قهرمانه

مصطفي انصافي
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 16:3
-8
موافقم مخالفم
 

و آن كفتر قرمز با آن روبان قرمز بسته به پايش را عشق است كه در آسمان پرواز مي كرد و آن لحظه كه بر پرده سبز زمين نشست هما شد و فر همايي اش همه مان را گرفت و اين طوري بود كه ما هم شدبم امپراطور...

مازیار
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 19:48
19
موافقم مخالفم
 
چرا به دنیا می ا ییم ؟ امیر تو میدانی ما که خیلی راحت در جهان اطراف حل شدیم اصلن حل شده به دنیا می ا ییم اخر مگر کسی از من پرسید میخواهی به دنیا بیایی هدف ما اصلن چیست؟ این که خدا را درک کنیم من من گناهکار من که نمیتوانم خدا درک کنم برای سالم زندگی کردن مسخره بازبست مگر میشود در این دنیای کثیف سالم زندگی کرد مگر میشود زخم نداشت نگران نبود این که درگیر مسئله ایی شوی با عشق وعلاقه دنبالش کنی بعد طرف به سادگی اب خوردن به گندت بکشد این که همه چیز خودت را کف دستت بگذاری بری جلو و بعد خرد و خاکشیر برگردی این چه کوفتی است دیگر زندگی مثلن عاشقانه واین حرف هارم ولش کن چون خیلی جفنگ به نظر میرسد گیرم زندگی کردیم فیلم دیدیم موزیک خوب گوش دادیم با فوتبال حال کردیم ولی اخرش که ماییم و همان دو متر کفن و یک قبر سه در چهار جسارت کامران راهم ندارم که خودم را خلاص کنیم پس در این دنیای کثیف خودم را ول میکنم اخر من نمیتوانم راحت بخندم و بزنم در فاز بی خیالی پس در دود سیگار غرق میشوم امیر جان چرا میدانم تو وظیفه ای نداری ولی میخواهم بدانم تو وبچه های کافه میدانید چرا با حس درست و صادقانه یک ادم انقدر راحت بازی میشو د من که چیز زیادی نخواستم چرا امیر چرا

امیر: متوجه نشدم مازیار جان. مشکلی پیش آمده؟ کسی چیزی گفته؟
سیاوش پاکدامن
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 21:30
9
موافقم مخالفم
 

شاید سیامک رحمانی زمان خوبی را برای زدن حرفهایی که به نظرش و به نظرم درست است انتخاب نکرد، شاید بهتر بود چند روزی را برای سیر کردن در آسمانها برای پرسپولیسی ها کنار میگذاشت و بعد دوباره کثافت دنیای واقعی را به رخ میکشید، شاید باید دوم مطلب حامد احمدی را که در روزنوشت مهدی عزیزی امده است را بخوانیم بعد سراغ سیامک برویم( اول... اول که مطلب امیر قادری بود دیگر)، شاید آن موقع به سیامک هم حق بدهیم و سعی کنیم شادی زودگذر را به شادی دایم پیوند بزنیم، شاید روزی برسد که تیمی که امسال قهرمان لیگ شده است، سال بعد دوازدهم نشود...

بابك
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 21:47
8
موافقم مخالفم
 

خب حالا يه روياي جديد..ايران بره جام جهاني و تو جام جهاني مربيش قطبي باشه..اون وقت مي تونيم اين جواهر با همه ي دنيا تقسيم كنيم..آخ اگه بارون بزنه..آخ اگه بارون بزنه

رولت روسی
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 23:28
-23
موافقم مخالفم
 

حالا بدون ترس از تعبیر نشدن کری هامون می تونیم راجع به قهرمانی حرف بزنیم.خوشحالم!اگه یه شیر بیفته دنبال یه جونوری واسه اینکه بگیرتش چند تا حالت براش میشه تصور کرد؟هیچ حالتی امیر قادری.فقط یه حالت و اونم گرفتاری اون حیوون سیاه بخته.در صورتی میشه حالت دومی رو فرض کرد که شیر دنبال یه خرگوش بکنه و اونم جیم بزنه بره تو سوراخ کوهی یا شکاف سنگی.اما کدوم شیریه که اصلا برای خوردن خرگوش از عرشش بیاد پایین؟کدوم شیریه که با یه خرگوش سیر بشه؟ ... قلب شیر افشین خیلی ژورنالیستی بود.خوراک تیتر بود.اما افشین هوچی گر نیست.مثه میثاقیان نیست.مثه کریمی نیست.مثه قلعه نویی یا حتی دایی.افشین قلب شیر خودش رو می دید و از قلب شیر حرف می زد.سپاهان اونروز از شانس بد شیر ما تنها طعمه بود.طعمه ای که خیلی تیز و بز بود اما واسه فرار از قدم های شیر ما باید دوتا یکی گام می زد.اگه بازی 3 دقیقه هم وقت اضافه داشت یکی دقیقه ی دوم گل رو می زد.این قلب شیر لامصب به من هوادار هم رسیده.حالا کی دیگه میتونه فصل بعد از آسیا چیزی غیر از کاپ بخواد ... راستی دیدنت تو ستون ورزشی اعتماد باحال بود.عمدی بود؟ ... از فردا میفتیم دنبال کار دوباره.نود امشب رو هم که ببینیم قهرمانی امسال برامون میشه خاطره ی دور.خاطره ای که تو 8 ساعت واسش آفتاب خوردی و من 90 دقیقه غدد درون ریزمو تا سرحد انفجار به کار انداختم.یادش به خیر ... کانتر هنرها تا چند رفته؟8؟راه داره به فوتبال گفت هنر هشتم؟

وحید
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 23:40
3
موافقم مخالفم
 

تبریک زیاد.از ته دل.

.

.

.

فعلا همین.

وحید
دوشنبه 30 ارديبهشت 1387 - 23:43
13
موافقم مخالفم
 

راستی امیر لطف کن یک آماری از نوشته هات درباره الکس عزیز بده.اگر مثل نوشته های سنتوری همه رو اینجا ردیف کنی که دیگه خیلی ممنونت می شم.

وحید
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 0:13
1
موافقم مخالفم
 

از بس که وقتی میام تو اینترنت صفحه های زیادی رو باز می کنم قاطی می کنم.الان هم کامنتی رو که برای نیما نوشتم اینجا گذاشتم....پوزش

عطص
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 0:31
3
موافقم مخالفم
 

به مصطفی انصافی:

و آن روبان قرمزِ بسته به پای کبوترِ سرخی را عشق است که فر همایی اش را از آبی آسمانی دریغ کرد و به سبزی زمین سپرد تا ما هم هما شویم و امپراطوری کنیم.

ع.الف
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 4:33
9
موافقم مخالفم
 

چرا از ساسان نعمت اللهی تو سایت استفاده نمی شه.کمتر کسی هست که مثل ساسان سینما را از عمق وجودش درک کنه.

siavash
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 4:54
7
موافقم مخالفم
 

امیر جان تبریک میگم.امیدوارم کافه همیشه شاد و چراغانی باشه {حالا به هر بهانه ای}.دنیایت شاد و شادیت یک دنیا باد.

mouse
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 10:50
12
موافقم مخالفم
 
یهههههههههههههههههههههههههههه یوههههههههههههههههههههههههههوووووووووووووو دانشگاه قبول شدم ببخشید اینجایی که الان هستم کسی نیست که بپرم تو بغلش و ابراز احساسات کنم

امیر: آقا تبریک. فقط خدا کنه رشته‌ای باشه که عمرت رو تلف نکنه. به‌ات لذت بده و خلاقیت‌ات رو بارور کنه.
احسان رحیم زاده
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 14:43
14
موافقم مخالفم
 

تیتر روزنامه های ورزشی امروز را با هم مرور کنیم

آخر شاهنامه ، سرخ سرخ (ابرار ورزشی)

تعبير روياى سرخ

فتح جام به دست امپراتور ( ایران ورزشی )

نیمه شب پرسپولیسی

دیشب ماه هم قرمز بود (البرز ورزشی )

شیرهای پرسپولیس در آسمان خدا ( پیروزی )

قطبی : فرگوسن هم اندازه من لذت نبرد (پیروزی )

شیر شاه

قلب شیر با قهرمانی آرام گرفت ( گل )

تاجگذاری پرسپولیس

شیرهای رام نشدنی پرسپولیس سپاهان را خوردند

قهرمانی منچستری پرسپولیس ( نود )

مازیار
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 17:27
5
موافقم مخالفم
 
شاید اینجور کامنت گذاشتن رسم نباشه ولی ممنون امیر همین که خوندی وجواب دادی و همدردی کردی یه دنیا می ارزه الان تو این شرایط دلم به همین چیزا خوشه امیر این که یه نفر نفهمه چی میگی چی میخوای خیلی حال گیریه بعد تو طرفم دوست داری نمیتونی از تو ذهنت پاکش کنی اون وقت اون نفهمه دیوونه میشی این دل بستن هم چیز خفنیه ها ادم رو رام میکنه امیر یه مرد وقتی مرده که ازاد باشه ولی الان جلد شدم اون وقت جواب یه چیزی میشنوی که .... زندگی داره پیش میره امیر ولی این که دوست داشتنت رو نمیفهمن دیگه خیلی سخته یکم خسته ام احتیاج به سیگار چایی و ویه کم زندگی دارم با اصل حال یعنی فیلم کسی داره؟

امیر: عجب چیزی نوشتی: « یه مرد وقتی مرده که ازاد باشه ولی الان جلد شدم...» زودتر آزاد شو. با کسی باش که آزادت کنه، نه جلدت.
فرهاد بامداد
سه‌شنبه 31 ارديبهشت 1387 - 20:47
-2
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری خسته نباشید؛در مورد فیلم "درجستجوی حیرت بیداد" که باهاتون صحبت کرده بودم ارسال کردم به دفتر سایت سینما ما.

می خواستم ببینم به دستتون رسید؟

مهدی پورامین
چهارشنبه 1 خرداد 1387 - 12:14
-5
موافقم مخالفم
 

بار الله این وصــل را هجـران مکـن

سـر خوشـان عشـــق را نالان مــکن

مهدی پورامین
چهارشنبه 1 خرداد 1387 - 12:18
10
موافقم مخالفم
 

بار الله این وصــل را هجـران مکـن

سـر خوشـان عشـــق را نالان مــکن

حمید قدرتی
چهارشنبه 1 خرداد 1387 - 17:40
9
موافقم مخالفم
 

مازیار کامنتت خیلی با حال بود . امیدوارم بیشتر از این نوع کامنایی بزاری که رسمش نیست . نصیحتم نمی آد ولی حال قشنگیه باسه ی من که دارم از بیرون نگاه می کنم و احتمالاً سخت باسه ی تو که درگیرشی . چایی و سیگار و یه کم زندگی . واو فیلما رو .

مهدی پورامین
چهارشنبه 1 خرداد 1387 - 20:40
18
موافقم مخالفم
 

گل

دیوونه وار عاشق فوتبال بود. اونقدر که موقع تماشای مسابقه تیمش از تلویزیون یک لحظه هم آروم و قرار نداشت. چنان جنب و جوش می کرد که انگار خودش تو زمینه. ( برو جلو . . . پاس بده . . . دِ بده دیگه . . . چپ.. بده چپ . . . حالا سانتر کن . بلندددد . . . سر بزن . . . هِد . . .) خودش هم همراه بازیکن پرید بالا سَر بزند که ویلچر از زیر پایش در رفت و با صورت به زمین خورد . توپ توی گل بود و اشک تو صورت پسرک .

.

نویسنده : مهدی پورامین

مازیار
چهارشنبه 1 خرداد 1387 - 21:32
-1
موافقم مخالفم
 

میم مثل مسعود(کیمیایی) مثل ما میم مثل مادر عشق ما میم مثل مستی مرگ ما میم مثل من حس ما میم مثل مردن کار ما میم مثل مکر چیزه زشت ما میم مثل ماشین قاطر حمال ما میم مثل مسی تکنیک ناب ما

مصطفی جوادی
چهارشنبه 1 خرداد 1387 - 22:27
-15
موافقم مخالفم
 

این کامنتم یک کمی بی ربط است. شما بگذاریدش به پای لذت غیر قابل مهار یک کشف.

حضور کلود سوته در نوشتن فیلمنامه"چشمان بدون چهره" استاد فرانژو ( به عنوان یکی از بهترین فیلمهای زندگی ام) ارزشمندترین چیزی بود که تا دیشب از او توی ذهنم بود. بودند چیزهای دیگری(با توجه به همین تک و توک فیلمهایی که از خود سوته دیده بودم). چیزهایی مثل خلق ترکیب جادویی رومی اشنایدر-ایو مونتان(به عنوان بازیگران مورد علاقه اش) در "سزار و رزالی" و ... تا دیشب که تماشای شاهکار دهه ی هفتادی اش ، لذت دیرین تماشای گروههای دوستی فوق العاده تاریخ سینما را برایم زنده کرد. "ونسان، فرانسوا،پل و بقیه". اینکه ایو مونتان و میشل پیکولی و سرژ رژیانی چقدر محشر بودند، بی اهمیت ترین چیزی است که میشود درباره فیلم گفت. سینمای انسانی ، به معنای واقعی کلمه ، مطالعه روح ها و رابطه ها و نگاهها ، نکته های همیشگی سینمای سوته .. اینها چیزهایی اند که روح کلی حاکم بر شاهکار او را شکل می دهد. استادم مسعود اوحدی درباره اش این را را گفت: والتر بنجامین(فیلسوف و نظریه پرداز هنری) می گوید"گذشته ای که در یاد و خاطره نقش بسته، بی کران است و پی بردن به آن به اندازه ی پی بردن به آینده ، دشوار " کلود سوته در این فیلم نشان می دهد که دست کم به تنهایی نمی شود به این آگاهی رسید...اما در حلقه دوستی و روابط انسانی می توان به دست یافتن به آرامش و آگاهی امیدوار بود و در رویارویی با خاطرات، امنیت خاطر داشت...

Sara
پنجشنبه 2 خرداد 1387 - 4:16
8
موافقم مخالفم
 

Amir Ghaderi...Rashid Pour Davatet nakarde Ta be Hal be Barnamash?! shayad Davatet koNE..Agar davatet kone miri?!


پنجشنبه 2 خرداد 1387 - 5:44
-4
موافقم مخالفم
 

لباس خواب قرمز!

در راستای قهرمانی اخیر قرمزها، به یاد موضوعی افتادم که نقل آن خالی از لطف نیست.

یکی از همکارانم تعریف می کرد که در دوران دانشجویی، با تلفن خوابگاه، به اینجا و آنجا زنگ می زدند و مزاحم می شدند. یک بار به پسری زنگ زدند که از شدت سادگی، به پودر کیک رشد گفته بود برو جلو بوق بزن!

پسر که چیزهایی در مورد نحوه مکالمات عاشقانه از دوستانش شنیده بود، از هم اتاقی همکارم می پرسد:" چه لباسی پوشیده ای؟"

دوست همکارم برای آن که شیطنت را تمام کرده باشد، می گوید:" فقط یک لباس خواب قرمز!"

پسر هیجان زده فریاد می زند:" آفرین، آفرین! پس تو هم پرسپولیسی هستی!!؟"

سیاوش آقارضی
پنجشنبه 2 خرداد 1387 - 17:50
8
موافقم مخالفم
 

تمام چیزی که بخاطرش قهرمانی رو میخواستیم، لذت لحظه ای بود که وندرسار پنالتی رو گرفت

مازیار
پنجشنبه 2 خرداد 1387 - 19:38
4
موافقم مخالفم
 

این چند تا از دیالوگ های یکی از فیلنامه هامه امیر خوشحال میشم نظر تو و بقیه بچه های کافه رو بدونم صادق:این محله لات نمیخواد ادم میخواد ابی:خیال ورت داشته محله بی لات مث مرده بی کفنه ابی:یه زمانی از این جا تا سر پل محل من بود محله رو که میبستیم کفتر بی مجوز نمی پرید اما حالا چی؟ هم عشقمون هم کفترامون اصلن همه زندگیمون پرید ابی:مرد جرم نکرده و حبس کشیده مث گل پر پر شده اس رشد نکرده پوسیده ابی:واسه مرد بی عشق همه جا زندونه

مریم
پنجشنبه 2 خرداد 1387 - 21:10
29
موافقم مخالفم
 

موقع دیدن چه فیلم هایی گریه کردی؟

این رو از یکی از دوستانم پرسیدم جواب داد«موقع دیدن فیلم سیصد»

جوابش من رو به فکر فرو برد و البته نوع برداشت اش از سوال من اونقدر به نظرم صادقانه گفت که حیفم اومد شما نظرش رو ندونید

شاید اگر همه ی ما با دیدن این فیلم به حال و روز خودمون و فنا شدن میراث معنوی مون (که البته فقط به دست خارجی ها نیست حتما از تخریب تخت جمشید و رستوران شدن اثار تاریخی و ابگیری سد مشهور سیوندو سکوت و خفه خان گرفتن همه در مورد تاریخ پیش از اسلام ایران چیزهایی کم و بیش میدونید) اشک میریختیم اوضاع بهتر از این چیزی که هست میشد

چرا نباید منشور حقوق بشر کورش تو کتابهای درسی باشه تا بچه ها بدونن تو قلب بدویت دنیا پادشاهی زندگی میکرده که برده داری رو ممنوع کرده ،به خانم های باردار مرخصی میداده،ارتش منظم داشته،و به فرهنگ و هنر و معماری علاقه داشته و مهمتر از همه ی اینها آزادی ادیان اعلام کرده(اون هم در زمانی که در اروپا مردان رو کور میکردن و به گاو آهن میبستن)

گریه داره نه ؟حالا به دوستم حق میدید؟

این کامنت رو به نام ایشون براتون میفرستم(آخه خودش اهل اینترنت نیست)

فرهاد بامداد
جمعه 3 خرداد 1387 - 1:7
20
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری خسته نباشید؛در مورد فیلم "درجستجوی حیرت بیداد" که باهاتون صحبت کرده بودم ارسال کردم به دفتر سایت سینما ما.

می خواستم ببینم به دستتون رسید؟

siavash
جمعه 3 خرداد 1387 - 2:27
-6
موافقم مخالفم
 

موج نو ٬ ژاکت های چرم مشکی ٬ کانون تربیت نوجوانان ٬ عکس ها ٬ سیگار ها ٬ فیلم ها ٬ دل مشغولی ها

{گفتگو با تروفو}film-review.blogfa.com/post-32.aspx

امیر جان ای کاش یکی از روزنوشت هات مربوط به "موج نو" باشه.حتما بوده و من بی خبرم.دلم هوس طعم نوشته های کژوال ات رو کرده تو ی اتمسفر "ژول و ژیم"

هر چه باشه قراره اینجا اینتراکتیو باشه .مگه نه؟

محمدعلی خبیر
شنبه 4 خرداد 1387 - 1:49
4
موافقم مخالفم
 

siavashجان گفتگو با تروفوت فیلتر شده.امان از دست این تروفو.حالا چی گفته بود؟خیلی حرفاش زشت بود؟

سوشا
شنبه 4 خرداد 1387 - 3:39
8
موافقم مخالفم
 

سلام.با یه مطلب در مورد پرسپولیس به روزم

asiyeh
شنبه 4 خرداد 1387 - 4:58
22
موافقم مخالفم
 

sorry 4 pinglish

tabrik migam be hamegimoon vase persepolis&ghotbi

manam asheghe alexam

montazere rooz-nevesht e alex mimoonam

best

\Asiyeh

اميرحسين جلالي
شنبه 4 خرداد 1387 - 14:2
1
موافقم مخالفم
 

...و جان تري سر خورد

سلام، مي دونم الان خيليا مثل ندا و صوفيا و علي نواصر زاده(كه نمي دونم چطوري هم عاشق ليورپوله و هم منچستر) تو فضان ولي چلسي بدون مورينيوي چهارشنبه شب فوتبالي بازي كرد كه هرگز تو اون سه سال دوران استاد بازي نكرده بود.(با اجازه امير البته!)

كاري به اينكه گرانت اسراييلي كاره اي بود يا تن كاته همه كاره بود ندارم. نكته اش واسه من اين بود كه من يو نيمه اول حاكم بود و در عرض 15دقيقه چلسي اصلا يه تيم ديگه شد و واقعا اگه نبود دست خدا(كه خود فرگي بعد از بازي گفت) امكان نداشت بازي اصلا به پنالتي بكشه.

و اون سكانس آخر كه جان تري سر خورد(يعني ليز خورد) و من ياد روزي روزگاري در آمريكا افتادم و وقتي كه دومينيك كوچولو تو بغل نودلز مي گه:i am slip من سر خوردم...و مي ميره و اشك همه رو درمي آره. و البته صحنه اي كه نودلز(دونيروي كبير) بعد از آزادي از زندان به دبورا مي گه تو اين 20سال دو چيز هميشه جلوي نظرم بود:يكي تو و دومي دومينيك وقتي كه اونطوري گفت من سر خوردم...

و جان تري سر خورد تا اشكهاش تمامي نداشته باشه و رونالدوي بچه مزلف از نفرين ابدي اولدترافورد نجات پيدا كنه...

و جان تري سر خورد تا باز هم مثل سال 99 من يو به طرز معجزه آسايي قهرمان بشه...

و جان تري سر خورد تا آبراموويچ مايه دار تو كشوري كه با فروختن مردمش از يه اردك فروش دماغو به يه اولترا ميلياردر تبديل شده بود مات و پكر بشه و شايد زن سومشم طلاق بده...

و جان تري دوسال پيش گفته بود اگه بخوام از چلسي برم فقط تو اينتر بازي مي كنم.

راستي به عنوان تنها اينتري اين كافه يووه زده قهرماني سوم نراتزوري رو در عرض سه سال تبريك مي گم و بهتون مي گم كه قراره مورينيو و لمپارد و دروگبا فصل ديگه بيان اينتر.

خودمونيم ولي اگه جان تري سر نمي خورد اين همه عزيز مي شد؟

ابراهیم
شنبه 4 خرداد 1387 - 16:37
30
موافقم مخالفم
 

زماني

با تكه اي نان سير مي شدم

و با لبخندي

به خانه مي رفتم

واتوبوس هاي انبوه از مسافر را

دوست داشتم

hamed
شنبه 4 خرداد 1387 - 20:38
17
موافقم مخالفم
 

سلام امير خان...

آقاي گلي الكس مباركت باشه...نميدونم يادته يا نه يكسال پيش يا شيادم بيشتر بود كه اينجا يه لينك از پوستر الكس كه طرحش از خودم بود گذاشتم...اون موقعها حال الكس خيلي خوش نبود...آقاي گل نبود...ذخيره ي يكي مثل ابراهيموويچ كوچولو بود...خلاصه دوران سقوط بود...اما حالا...

خوبي الكس همينه كه مث زندگي ميمونه...وقتي كه هيچ كس فكرشو نميكنه بر ميگرده...آقاي گل ميشه با اين سن و سال تو خشن ترين ليگ دنيا با بدني كه خب بي تعارف طراوات قديمو نداره...

خوشحالم كه اينهمه سال پاش موندم...بازم مباركه...

فرهاد بامداد
شنبه 4 خرداد 1387 - 21:30
-1
موافقم مخالفم
 

آقا جواب ما رو نمي واهي بدي خوب بگو؟ سلام آقای قادری خسته نباشید؛در مورد فیلم "درجستجوی حیرت بیداد" که باهاتون صحبت کرده بودم ارسال کردم به دفتر سایت سینما ما.

می خواستم ببینم به دستتون رسید؟

مازیار
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 2:56
1
موافقم مخالفم
 

حس خوبی نیست اصلن یک جور هایی خفن شدم ادا در میارم چرت وپرت میگم میزنم تو فاز دری وری اما بعد یهو خود واقعیم جلوم سبز میشه اون چیزی که هستم افسرده بریده تنها تقصیر کسی هم نیست بعضی ها همین طوری اند من وقتی خود اصیلم را به دیگران نشان میدهم حالشان بد میشود بالا می اورند از من دور میشوند اخر کسی با یک نیچه دوست کاری ندارد بایک کسی که چند وقتی است که دچار یک سوال فلسفی شده (این که اگر بمیرد برای کسی مهم است یا نه) این ادم اصلی برای هیچکس جذاب نیست پس عجیب بوقلمون بازی در میاورم تا رابطه ام با دنیای بیرون حفظ شود ولی بعد درست وقتی از ان جماعت رها میشوم تنها میشوم حالم از خودم به هم میخورد میشوم حمید هامون (اگر من بشم همونی که تو میخوای دیگه من من نیست یعنی من خودم نیستم) ان وقت است پوچی گودو واری به سراغت میاید وهمه فریادهایت توی گلویت نمیخشکد کاش بخشکد میماسد هی فاسد تر میشوی از خودت خود منزوی وتلخ ومردم گریزت دورتر میشوی خودی که دوستش داری بعد تازه میفهمی براندو چرا اصیل بود وتو جا ماندی چرا سعی میکنی جمع دوستت داشته باشند هی از اصالت برایشان خرج میکنی بعد با خودت میگویی اصلن میارزید به خاطر یک ساعت خنده و خوشی از خودت دور شوی ان وقت ادم میفهمد چقدر احمق است این خفنی امروز هم مال دنیای پیچیده بیرون است دنیایی که اتمسفرش با اصالت من یکی در تعارض کامل است

siavash
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 17:39
-3
موافقم مخالفم
 

برای "محمد علی خبیر":

محمد جان.معتقدم باید به سوالات دوستان پاسخ داد.حداقل توی این دنیای مجازی باید غرور را کنار گذاشت چون اینجا کسی از تعریف و تمجید انتظار پست و مقام ندارد.گاهی بی توجهی کسانی که بسیار دوستشان داریم، چنان رنجی به آدمی میدهد که غبار سرخوردگی آن تا مدت ها دست از سر انسان بر نمیدارد .تو گویی پس از آن به تنبیه خود برای جرم ناکرده می پردازیم و این سیکل بیمارگونه ادامه می یابد.

"محمد" جان اگر از طریق تصاویر "تروفو" وارد شوی ،مطالب بدرد بخوری پیدا میکنی.

متن کامل کتاب "خاطرات بونوئل:{با آخرین نفسهایم}"برگردان "علی امینی نجفی"{مترجم پازولینی از زبان پازولینی}توسط خود مترجم با اضافه کردن چند مقاله و پیوست جدید،روی سایت "رادیو زمانه"{قسمت کتابخانه}قرار دارد.radiozamaaneh.com/library/2008/03/post_152.html

تازگی ها " آرمین ابراهیمی" در حال تهیه پرونده جالبی درباره "پازولینی"است و از همه دعوت به همکاری کرده.اگر نوشته جالب یا مطلبی دارید در تهیه این "مجموعه آزاد" ،او را یاری کنید.

http://arminandramtin.blogfa.com/

فرهاد بامداد
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 20:36
2
موافقم مخالفم
 
آقا جواب ما رو نمي واهي بدي خوب بگو؟ سلام آقای قادری خسته نباشید؛در مورد فیلم "درجستجوی حیرت بیداد" که باهاتون صحبت کرده بودم ارسال کردم به دفتر سایت سینما ما. می خواستم ببینم به دستتون رسید؟

امیر: سلام دوست عزیز. متاسفانه‌ بسته‌ای به من تحویل نشده. می‌بخشی از تاخیر. این نشانی ای‌میل من است. می‌توانیم مستقیم در ارتباط باشیم تا فیلم‌ات به دست من برسد: ghaderi_68@yahoo.com. مخلصیم.
Nima
يکشنبه 5 خرداد 1387 - 20:38
13
موافقم مخالفم
 

?Amir jan khabar nadari CDe Raees key miad

siavash
دوشنبه 6 خرداد 1387 - 0:42
-8
موافقم مخالفم
 

به "محمد علی خبیر":

ای داد بی داد .افتادم توی تله ای که گذاشتی.

"حاجی"، هنوز فیلتر نشده .ولی فکر کنم صمیمانه آرزو میکنی فیلتر شود بعد شما میمانی و یک عالم ایدئولوژی.

دوست
دوشنبه 6 خرداد 1387 - 12:24
12
موافقم مخالفم
 

حاج امير...برو ببين مجيد اسلامي چه جوري انداخته بهت!

http://haftonim.blogfa.com

http://haftonim.blogfa.com

یک مخاطب
دوشنبه 6 خرداد 1387 - 12:58
-2
موافقم مخالفم
 

متأسفم آقا... متأسفم. شما علیرغم تظاهرتان، انسان روراست و فرهیخته ای نیستند. اصلأ نیستيد. نوشته های تان را دوست دارم ولی برایتان احترامی قائل نیستم.

سمیرا مرزبان
دوشنبه 6 خرداد 1387 - 16:56
-4
موافقم مخالفم
 

سلام siavash جان.من هم وبلاگ ابراهیمی رو دیدم که می خواد برای پازولینی مطلب دربیاره.اتفاقا با خودش تلفنی حرف زدم و یک مطلب کوتاهی درباره پازولینی بهش دادم.بر خلاف آنچه فکر می کردم اصلا آدم مغرور و عصبی ئی نیست.خیلی هم با آدم کنار می آید و هر چه می داند بی پرده پوشی می گوید.این مجموعه هم فهمیدم که باید از آن مجموعه ها باشد که همه انتظارش را داریم.خلاصه حرف سیاوش را تکرار می کنم.اگر کسی مطلبی درباره ی پازولینی دارد می تواند در تهیه ی این مجموعه شرکت کند.

http://arminandramtin.blogfa.com/

سمیرا مرزبان

كورش
دوشنبه 6 خرداد 1387 - 23:9
-15
موافقم مخالفم
 

جناب آقاي قادري عزيز

پيرو گفتگوي حضوري در دانشگاه تهران به تاريخ 6/3/1387

بسيار خوشحال مي شوم از وبلاگ سينمايي من بازديد بفرماييد و احتمالا نظرتان را هم برايم بنويسيد. اگر وقت و حوصله كافي داشتيد مطالبي درباره فيلم سنتوري و فيلم "خانه جهنمي" خانم سوسن تسليمي و فيلم هاي خارجي مثل

Stranger Than Fiction, Perfume,JUNO,

با سپاس بسيار

آدم برفی ها
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 4:33
12
موافقم مخالفم
 

شماره سوم (خرداد ماه) ماهنامه آدم برفی ها منتشر شد:

با پرونده ای ویژه می 68 و رویازدگان برتولوچی

درباره سینما آزادی

گزارش اختصاصی از ورک شاپ مازیار بهاری مستندساز نامدار ایرانی شبکه بی بی سی

نقد مستند آقای کیمیایی ساخته امیر قادری

نگاهی به کتاب جهان هولوگرافیک داریوش مهرجویی

نقد فیلم ایران وسینمای دیگران(دور از او، پارانوئید پارک، پیمانهای شرقی، دایره زنگی)

دو نوشته درباره آلن رب گری یه

درنگی بر افشین قطبی

زادروز خیام نیشابوری

بازخوانی داستانی از صادق هدایت

مباحث تئوریک و کلی کلی شعر و داستان

همکاران این شماره:

احمد میر احسان ،مجید اسلامی) میهمان) ، مهدی موسوی ،نوید غضنفری، محمود قلی پور،نیما ساده ،نیما قاسمی ،عماد نصیر دیوانی ،محسن پیشخانی ،احسان رنجبر ، مبین شعبانی ، علی جعفر زاده اسفندیار استاد یگانه، امیر آل بویه ، مریم یگانه،فاطمه اختصاری،محمد حسینی مقدم،رضا آیدین ،کیانمهر دشتی، لیلا حکمت نیا ،محدرضا نامدارپور،کیارش کاویانی،مهدی سعیدی پور؛پارسا کرمانجیان،زهره جعفرزاده،محمد رحیم نژاد،نوشین جلیلوند،نفیسه بالی لاشک،حمید ملک زاده،حامد آزادبر

حميد دهقاني
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 11:24
36
موافقم مخالفم
 

رهميشه فكر مي كردم استقلالي هستم‏. اما نمي دونم چرا از پيروزي پرسپوليس خوشحالتر مي شدم. حالا فهميدم كه به قول ريك تو كازابلانكا بهم اطلاعات عوضي داده بودن!

صحنه هايي كه با ديدنشان گريه ام مي گيرد:

در فرزندان آدم جايي كه بعد از نبرد خونين در ساختمان‏ ناگهان گريه بچه اي همه را شوكه مي كند.(تاگور بود كه گفته بود هر كودكي با اين پيام به دنبا مي آيد كه خدا هنوز از انسان نااميد نيست!)

سكانس رستوران آخر پالپ فيكشن‏ جايي كه جولز در مورد معجزه اي كه ديده با وينسنت حرف مي زند.

لحظه اي كه ماركو در فيلم با او حرف بزن مي فهمد بنيگنو خودكشي كرده(احساس كردم دنيا بدون بنيگنوي عاشق يك چيزي كم دارد!)


سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 13:12
-23
موافقم مخالفم
 

روزهایی بلاهت وار رو میگذرونم. دلگیر و خسته کننده. نه میلی به کتاب خوندن نه فیلم دیدن. دیگه پرسپولیسم بازی نداره که به هوای اون این حال مسخره رو از خودم دور کنم. روزگار مسخره ای شده... تو هم که کرکره کافه رو تا نصفه کشیدی پایین معلوم نیست کجایی.......... گندش بزنن که بیخود تر از این نمیشه.بد بد بد. هیچکاریشم نمیشه کرد.

سحر همائی
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 15:33
14
موافقم مخالفم
 
برای رهایی از سیاهی کتابهای مدرسه سنتی داشتم که جمله های سینمایی و شعرها و خلاصه هر چیزی را که رنگ داشت و نور داشت و جان داشت روی صفحه های اول و هر جای دیگری که به نظرم می رسید می نوشتم که شاید ساعات ناخوشایندی که باید با این کتابهای تاریک سپری می کردم به برکت این جمله ها نورانی شود . امروز دوستی یک کتاب شیمی از من خواست و من که هنوز به یمن این جمله های درخشان بعضی از کتابهایم را نگه داشته ام کتاب شیمی را از کتابخانه بیرون کشدیم و توی کیفم گذاشتم . توی راه که می رفتم بازش کردم و چشمم خورد به نقل قولی از کلود سوته . یادم آمد که چند روز پیش کامنت مصطفی درباره کلود سوته را خواندم که به " روابط " اشاره کرده بودم . دلم نیامد که این نقول قول خود سوته را ننویسم: "هیچ وقت به جوائز اهمیت زیادی ندادم . آنچه که در اصل مرا مجذوب می کند این است که با حداقل مردم ارتباط برقرار کنم . بردن جایزه لذت بخش است اما چینن لذتی به مرور غیر قابل تحمل ودست و پاگیر می شود . زندگی را خیلی دوست دارم و همین طور مردم را ." این را اضافه کنید به جمله پایانی زندگی در پیش روی رومن گاری که جوهر زندگی است : باید دوست داشت.

امیر: سحر جان، بیش‌تر این دور و برها بیا. سر بزن و بیش‌تر بنویس. به بچه‌های شیراز سلام برسان.
محمد حسین آجورلو
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 15:35
10
موافقم مخالفم
 

تو مسلح هستی اما اینجا جز مرگ چیزی نیست.

بهادر
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 20:23
-8
موافقم مخالفم
 

آقای قادری عزیز.

من شدیدا" احساس میکنم خلاقم.میگی چه کار کنم؟

بهادر
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 20:25
-6
موافقم مخالفم
 

امیر قادری عزیز.من میخوام باهات خیلی فابریک باشم تو رفاقت و اینا . اینو میگی چی کار کنم؟

بهادر
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 20:27
2
موافقم مخالفم
 

امیر قادری عزیز.می خواستم فیلم مستندت رو ببینم.ممکنه شماره حساب بدید؟؟؟

مریم
سه‌شنبه 7 خرداد 1387 - 20:57
-11
موافقم مخالفم
 

هنرهای زیبا برنامه داشتین راجع به علی حاتمی؟هوم؟

siavash
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 5:42
-19
موافقم مخالفم
 

جعبه جوجه ها: امیر، امیر خسته از یک روز کاری جعبه جوجه ها را باز می کند.طبق معمول به جوجه های نور چشمی اش دانه میدهد و بی رحمانه نگاهی به باقی جوجه های لرزان وگرسنه داخل جعبه می اندازد.اینجا هیچ منطقی و هیچ رحمی حکم فرما نیست. جوجه ها زمانی از جعبه بیرون می آیند که امیر بخواهد. جعبه جوجه ها مخصوص امیر است واو سرگمی بی رحمانه اش را دوست دارد."چهاردیواری اختیاری" . ای کاش امیر آکواریوم داشت ،مثل رفیقش در خیابان روبه رو . اگر غذایی نبود،برای هیچ کدام از ماهی ها نبود .

امير: يعني چي؟ احتمالا داستاني است كه در ان: "هر گونه شباهت ميان اسم‌ها و آدم‌هاي واقعي اتفاقي بوده و..."

پژمان نعمت پور
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 10:4
8
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت شما بنده مسئول واحد فیلم و عکس حوزه هنری لرستان هستم. مدت یکسال است که برنامه ای با عنوان (( فریم به فریم )) رو در حوزه هنری لرستان برگزار میکنیم که به پخش آثار برتر سینمای ایران و جهان اختصاص داره . خیلی خوشحال میشم اگه برای یکی از جلسات ما قدم رنجه فرمایید . ما مشتاقانه منتظر حضور شما در جمع کوچک و صمیمی خودمان هستیم . لطفا به هر طریق که صلاح میدونید با من تماس بگیرید تا مقدمات حضور شما رو در لرستان سرسبز فراهم کنم . امیدوارم با حضورتون فیلمسازان مستعد این استان درس تازه ای از تجربیات و اطلاعات شما بگیرند . سپاسگزار شما نعمت پور 09163692339 لیست فیلمهای برنامه فریم به فریم × برای بهتر دیدن لیست فیلمها میتونید به وبلاگ من سر بزنید. ران فریک برکت 12/2/87 پنجشنبه گیلرمودل توره هزار توی پن 19/2/87 پنجشنبه لارس فن تریر رقصنده در تاریکی 26/2/87 پنجشنبه بهرام بیضایی با شو غریبه ای کوچک 2/3/87 پنجشنبه اورسن ولز همشهری کین 9/3/87 پنجشنبه آلکساندر سوکوروف آلکساندر 16/3/87 پنجشنبه آلفرد هیچکاک سرگیجه 23/3/87 پنجشنبه بیلی وایدر سانست بلوار 30/3/87 پنجشنبه میشل هانکه کچ 6/4/87 پنجشنبه جان فورد جویندگان 13/4/87 پنجشنبه ارنست لوبیچ بودن یا نبودن 20/4/87 پنجشنبه مایکل کورتیز کازابلانکا 27/4/87 پنجشنبه روبرتو بنینی زندگی زیباست 3/5/87 پنجشنبه هاوارد هاکس خواب بزرگ 10/5/87 پنجشنبه بیلی وایدر آپارتمان 17/5/87 پنجشنبه گاس ونسانت فیل 24/5/87 پنجشنبه سام پکین پا این گروه خشن 31/5/87 پنجشنبه آکیرا کوروساوا راشامون 7/6/87 پنجشنبه فرد زینه مان اسب کهر را بنگر 14/6/87 پنجشنبه لی مک کاری سوپ اردک 21/6/87 پنجشنبه فرانک کاپرا آقای اسمیت به واشنگتن می رود 28/6/87 پنجشنبه.

امير: با كمال ميل. چه قدر فيلم خوب. اين‌ها را كي انتخاب كرده؟ عجب سليقه‌اي. كم‌ياب شده ديگر اين جور سليقه‌ها. اي ميل شخصي من: ghaderi_68@yahoo.com منتظرم.


چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 11:2
-14
موافقم مخالفم
 

چند روز پیش داشتم از روی بیحوصلگی یه نسخه بی کیفیت تیغ و ابریشم رو نگاه می کردم. رسید به اونجایی که اکبر معززی بر میگرده میگه:خوشبختي مال ازگلا و زناي بزك كرده‌ي زير تير چراغ برقه !

دیدم چقدر راست میگه. همینه که انقدر خوشبختی از من(ما؟؟؟) دوره؟

راستی خوشبخت کیه؟ تو این کافه کی احساس خوشبختی میکن؟

امیر تو چی؟ احساس خوشبختی میکنی؟

ابراهیم
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 11:4
-4
موافقم مخالفم
 

چرا تو کافه هیچ خبری از جشن تولد برای نادری عزیز نیست؟

بیاید دسته جمعی براش بخونیم: تولد، تولد، تولدت مبارک امیر خان نادری!

بهروز خیری
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 13:7
17
موافقم مخالفم
 

به نام نامی دوست در سمیناری استادی پشت تریبون قرار گرفت و گفت حضار محترم من اسم اعظم را یافته ام. همه با چهره هایی به شکل علامت سوال بغل دستیشان را نگاه کردند. «یدالله مع الجماعه» دست خدا ازمیان جماعت بیرون می آید. این اسم اعظمی است که اروپایی ها، آمریکایی ها و آسیای شرقی ها به آن عمل می کنند و از برکاتش استفاده می کنند ما فقط شعارش را میدهیم. ده روزی از آن روز باشکوه می گذرد. حالا می توان بهتر و کمی از دورتر دید و با عظمت تر. برای دیدن عظمت کوه باید که از آن فاصله گرفت. در این روزهای سپری شده دوستان، بسیاری از گفتنی ها را گفتند و چه حسهای مشترکی که نه زیسته ایم، چقدر نزدیک بوده ایم و چقدر دور.من درتبریز پس از سالها بعد ازبازی ایران و استرالیا از کار زده ام که فوتبال ببینم.با آمدن به خانه و تعطیل کار،چترم را با خودم آورده ام و پس از مساوی با برق می دانم که آن دوست بالایی گره سناریو را نگه داشته برای دقایق 90 به بعد. حتما به سید فیلد هم او یاد داده برای سناریو نویسی پیک دراماتیک بگذارد. ولی از شما چه پنهان گاهی با خود می گویم نکند حکمتش گل کند و موج نویی و ضد کلاسیک تمامش کند.به خاطر اشکهای پسر 9 ساله ام (که نمیدانم کی بزرگ شده و کی پرسپولیسی) از خدا می خواهم در همین چند ثانیه آخر یکی از آن معجزه های تکمیلی مدامش را برایم کشف رمز کند. سرم را به ستون گذاشته ام و فقط گوش میکنم دیگر یارای نگاه کردن ندارم ووووووووووووووووو... منفجر می شوم رکورد پرش را می شکنم ( یاد گل کرمانی مقام به عربستان به خیر طوری فریاد کشیدم و بالا پریدم که برادارم از طبقه بالا پایین آمد و گفت چه خبر شده، بگذریم که گل را هم به ناحق آفساید گرفتند.) اولین آغوشی را که می یابم خوشی ام را با آن تقسیم می کنم، راستش می ترسم بترکیم، پرتابش میکنم بالا. شریک زندگیم می گوید چه خبرت هست تو که خیلی وقت بود که دیگر اینطوری نبودی. او هم خوشحال هست با آن که اصلا از فوتبال خوشش نمی آید.برادراستقلالیم چند ساعت بعد از تهران SMS می زند آقا بهروز به خاطر تو و قطبی PERSPOLIS . و من ایمان دارم که این پیروزی پرسپولیس به خاطر اشک پسرم و به خاطر دعای من موجودیت یافته و هزاران کیلومتر دورتر دوستی نادیده ایمان دارد که این فقط و فقط او بوده که لحظه ای به آن بالا کانکت شده و مطلبش را از حضرت دوست گرفته است واین مطلب را تلفنی به دوستش که در آزادی است می رساند. امروز هر چقدر فکر می کنم نمی توانم دلیلی برای خجالت کشیدن از خوشحالیهایمان بیابم. برای از بین بردن پلشتیها راههایی بهتر از یادآوری مدام زشتیها وجود دارد. تکثیر خوشیها با رزونانس و تشدید جماعت و بهانه هایی برای رسیدن به جماعت که متاسفانه چنین بهانه هایی روز به روز کمتر و کمتر می شود. به خاطر این خاطره بی بدیل دوست دارم از همه تشکر کنم از نودال و امپکس ( آخ دوست دارم این اسمهای خارجی را!)گرفته تا سپاهانی که اگر نبود شاید اینگونه به جماعت نمی رسیدیم. از آقا کریم که بهترین خواننده راک سال بود و بهترین کاپیتان سال از محسن آقای گل که واقعا آقا بود و کاشانی و استیلی و جک پالانس ( که خدایش رحمت کناد) و .... و تشکر ویژه از آقای قطبی عزیز که بار دیگر یادمان آورد که «وای بحال ملتی که قهرمان ندارند! و وای به حال ملتی که به قهرمان نياز دارند.» و تشکر اصلی از جمیعتی که جماعت شد و قهرمان واقعی ( یاد رابرت ردفورد به خیر) از آنهایی که در آزادی بودند تا آنهایی که دربند! از هر کسی که اپسیلونی در این جشن باشکوه سهمی داشته صمیمانه مچکرم. بزرگترین نعمت در روی زمین به قول ما ترکها سومک و سویلمک ( دوست داشتن و دوست داشته شدن) است ( وای به حال دانیل دی لوئیس در خون به پا خواهد شد) و چنین مهملهایی برای جماعت شدن پر از صحنه هایی که باعث سیال شدن این انرژی درمانگر در حجمی چنین وسیع می شود به طور که به آقای حسنی نسب اجازه می دهد به نام دوستش و برای پیروزی رقیبش چنان شادی کند که شاید نظیرش را تا حال نکرده (شادی کردنی) و سوار بر امواج این حس ناب به اوج انسانیت و کمال برسد و اینجا است که به جایی میرسد که آخرین مرحله هرم نیازهای ابراهام مزلو است «خود شکوفایی»، طیران آدمیت. آقای رحمانی عزیز مرحله ای بالاتر از این سراغ دارید؟ سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: ایمان، امید و صداقت. سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها، موفقیت و شانس. سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان واقعی " مرسی خدا که این سه چیز را روز شنبه 28 اردیبهشت به خیلی ها دادی. چه خوب که هستید. یاحق

امير: عجب كامنتي.  نكته خوب زياد داشت. از ته دل‌ هم نوشته شده بود.

بهروز خیری
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 13:18
1
موافقم مخالفم
 

به نام نامی دوست

آقای قادری عزیز لطفا آخرهای مطلب،آقای رحیمی را آقای رحمانی کنید. اشتباه نوشته بودم. با عرض پوزش چون آقای رحمانی رحیم هم هست ولی آقای رحیمی رحمان نیست حتما این کار را انجام دهید. لطفا.

یا حق

کیوان
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 14:20
13
موافقم مخالفم
 

http://anjomanmontaghedan.persianblog.ir/

علی
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 20:1
-5
موافقم مخالفم
 

سلام امیر جان

اتمام حجتت رو با افشین امپراتور خودمان خواندم،نه یک بار بلکه 3-4 بار.

بگذار از زاویه ای دیگر به حرفهایت که شاید خیلی وقتها با آنچه در دل دارم شبیه است ،نگاه کنم.امیر قادری معتقد است که افشین قطبی عزمش را جزم کرده که بماند البته او از ماندن افشین نگران نیست ،او از آن دسته از افرادی نیست که موافق و بهتر بگویم حامی سرمربیگری استیلی باشد ولی همانند من می هراسد که مبادا آن چهره و تصویری که از قطبی در این یک سال و در این 10 روز در ذهنمان ساخته ایم و صد البته با آن زندگی کرده ایم مخدوش شود.برای همین است که امیر که تا به حال فکر می کردم فقط منتقد سینمایی است و سال گذشته او را برای نقد 300 در دانشگاه دیدم ،به قطبی متذکر می شود که اگر ما مسجد امام و نقش جهان داریم ،کمیس آن طرفتر مردابی داریم که خون گاو را هم در می آورد قطبی زودرنج و احساسی ما که جای خود دارد.

اما امیر جان ،چرا جاه طلب تر از این نباشیم.پرسپولیس تازه از خواب بیدار شده و تصویر بعدی رویاهایمان تصویر جام قهرمانی باشگاه های آسیاست ،پس بیا همان طور که خودت گفتی در کنارش بمانیم و البته ترغیبش کنیم که بماند به شرطی که همانند لیدرهای روز بازی با استقلال اهواز نباشم و کمی صبر پیشه کنیم تا ببینیم آنچه را که می خواهیم.

امیر عزیز ،من هم با مطلبی مشابه در مورد افشین به روزم و خوشحال می شوم که یه سرم بزنی و سر افرازم کنی.

شاد باشی

ميلاد رباني
چهارشنبه 8 خرداد 1387 - 21:20
43
موافقم مخالفم
 

چه داستان شاهكاري... بخونيد...

پيش‌گو

سروش رهگذر

پيش‌گو، بنا بر عدد شش رقم يکان سال هزار و سيصد و هشتاد و شش، پيش‌گويي کرد كه در روز ششم برج شش سال، اتفاق بسيار ناگواري به وقوع مي پيوندد. آن‌روز به رغم ميل مردم سرانجام فرا رسيد. هيچ کس از خانه‌اش خارج نشد. همه خود را در زيرزمين‌هاي‌شان محبوس کردند. شب فرا رسيد، و چون اتفاق خاصي نيافتاد مردم از پناه‌گاهاي‌شان خارج شدند. پس براي اعتراض به سوي خانه ي پيش‌گو حرکت کردند. اما در نهايت تعجب پيش‌گو را مرده يافتند، در حالي كه روي تکه کاغذي نزديک جسدش نوشته شده بود:

«بايد حتما اتفاقي مي افتاد!»

مازیار
پنجشنبه 9 خرداد 1387 - 2:27
1
موافقم مخالفم
 

سیگار را ترک کردم دیگر نمیخواهم جلد باشم میخواهم زندگی کنم عاشق بمانم وباشم تحول یعنی همین دیگر از امیر ممنونم دارم ازادی را تمرین میکنم تا یادش بگیرم طول میکشد ولی خوب هنوز سوز دل سر جایش باقی مانده ولی با همین سوز هم میشود عاشق بود هم زندگی کرد هم غصه خورد هم سر جایش خندید درباره علت ترک هم باید بگویم من به کسی قول دادم که انقدر با حقیقته که اگر پاش بره رو یه حبه انگور سقش شیرین میشه

سوفیا
پنجشنبه 9 خرداد 1387 - 4:6
-13
موافقم مخالفم
 

سلام

اول که این فرم جدید صفحه را دیدم که اسم‌های روزنوشت‌های قدیمی سمت چپش نوشته شده خوشم آمد و می‌خواستم بنویسم خوب شده. بعد همین جوری این جمله-اسم‌های عجیب غریب را می‌خواندم که برخوردم به «افسردگی آدم‌های قوی». صفحه‌اش را باز کردم و خواندم و «در اوج وجد و شور، یک دفعه دیدم بدن‌ام گرم شده و قلب‌ام دارد از حلق‌ام بیرون می‌زند. یاد قدیم‌ها افتادم....

« که مرور چند باره‌شان، شبیه یک جور گریه کردن بود. متن‌ها گریه می‌کردند و ما خالی می‌شدیم....

کامنتهای بچه‌ها را هم خواندم و دلم گرفت از دیدن آن همه صمیمت و احساس معصومانه و دوست داشتنی کمیاب و باز دوباره برگشتم و آن روزنوشت را خواندم. و بغضی که چند وقت بود بدجوری گرفته بودم شکست. دلم می‌خواد تا خود صبح گریه کنم و بالشم خیس شود.

بعضی‌وقتها گور پدر قوی شدن.

شب نويس
پنجشنبه 9 خرداد 1387 - 13:41
3
موافقم مخالفم
 

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد یا در پی نیستی و هستی گذرد

می خور که چنین عمر که غم در پی اوست آن به که بخواب یا به مستی گذرد

[خيام]

مازیار
پنجشنبه 9 خرداد 1387 - 22:10
-5
موافقم مخالفم
 

اره دیدید وحید اوردوز کرود حالا یه قدم مانده تا لحظه احتزاز پرچم ابی تا لحطه شادی تالحظه پیروزی تا لحظه .... فریاد اخر

بهادر
جمعه 10 خرداد 1387 - 14:53
-4
موافقم مخالفم
 

آقای قادری جواب منو نمیدین؟ منظورم اینه که ارزش وقت گذاشتن نداره؟؟؟

امیدوارم این جوری نباشه...چون . ولش کن.


شنبه 11 خرداد 1387 - 0:0
5
موافقم مخالفم
 

فوتبال خوبی بود.... اینجا سینمای ماست!

اميرحسين جلالي
شنبه 11 خرداد 1387 - 12:50
-15
موافقم مخالفم
 

سلام اميرجان.

اون يادداشت اتمام حجت با قطبي دوباره اين سوال قديمي رو برام زنده كرد كه بار قبل هم جواب ندادي، اينكه اگه فهميديم بعضي از نظرات، باورها و قضاوتهامون غلط بوده، اصلا خارج مي زده، چيكار كنيم؟

اتفاقا منم اون برنامه نود رو ديدم و اتفاقا بعد از حرفاي قطبي كاملا مطمئن شدم كه نمي مونه(شاهدش مهدي عزيزي كه همون موقع بهش sms زدم كه قطبي مي ره).

حالا بازم مي پرسم حالا كه رفتن آقاي افشين قطبي قطعي شده مي شه يه جوابي به سوال ما بدي؟ به خدا اين سوال چند ساله داره اذيتم مي كنه، اينكه اگه تمام يا بعضي از قضاوتهام درباره افكار و آدما و موقعيتها غلط از آب دربياد چيكار كنم؟ اگه يه حالي بدي ممنون ميشيم رئيس.

خيلي مخلصيم.

آلفردو گارسیا
شنبه 11 خرداد 1387 - 18:29
6
موافقم مخالفم
 

امیر جان سلام

و سلام به همه برو بچه های کافه

احتمالاً اگه بخواهم لیست سکانسهای گریه دار رو بنویسم بدون شک لیست بلندبالائی میشود .... فقط یکی و بس : کل سکانسی که ژیواگو چشمانش رو ( و البته قلبش رو که مثل کاغذ نازک شده بود ) از لارا بر نمیدارد تا آنجا که روی زمین جان میدهد و کاغذ مچاله میشه .

فعلاً .

مینا
شنبه 11 خرداد 1387 - 20:52
25
موافقم مخالفم
 

ورفت..........................

م.ه
شنبه 11 خرداد 1387 - 21:30
-5
موافقم مخالفم
 

این دوروزه دارم می ترکم ازاینکه یه عالمه حرفهای غیرمجاز دارم ونمیتونم فریادشون بزنم خدایا فقط خودت یه کاری بکن ...چرا این اتفاقها می افته چرا .....چقدر نامردمی زیاده چقدر ....قطبی رفت ..........

حنانه سلطانی
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 0:22
5
موافقم مخالفم
 

دنبال بهانه ای می گشتم که جمله ای را که چند روز پیش روی کاغذی توی اتاقم پیدا کردم بنویسم. بهانه اش پیدا شد، کامنت سحر! بر خلاف شیوه معمول جمله هایی را که دوست دارم روی هر تکه کاغذی که دم دستم باشد می نویسم و خب ممکن است مثل این دفعه این تکه کاغذ را یک سال بعد لای خرت و پرت هایم پیدا کنم!

« این روزها که همه یا افسرده عقل ایم یا بیچاره احساس، طنین آن صدای گرم را فراموش نمی کنم که می گفت: خداوند عقل و عشق را آفرید تا وجود انسان در کشمکش میان آن دو معنا شود.» این را پارسال از وبلاگی نوشتم .فکر کنم آن نقل قول را هم از شهید آوینی آورده بود. اگر اشتباه می کنم مهدی می تواند تصحیح اش کند!

جواد رهبر
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 10:5
-8
موافقم مخالفم
 

در باب مردن می گویند خدایان یونان عاشق هر که بودند زود او را از دنیا بر می داشتند و به میان خود می آوردند... همیشه فکر می کردم آن ها که جوان رفتند شامل لطف خدایان یونان شده اند و از آن مهم تر همیشه فکر می کردم آنها که در اوج هم می روند همین طورند...

حالا دیگر اسطوره اش کامل شد و رفت چسبید به دیواره های ذهن و قلب مان. همین نماندن (که راستش تحمل اش خیلی هم ساده نیست) مثل مهری است که زیر حکم قهرمانی اش زدند... نماند تا قهرمان تر شود... نماندن اش خیلی شجاعت می خواست و قطبی دل شیر داشت...

حمید قدرتی
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 12:35
-2
موافقم مخالفم
 

این مطلب را می گذارم ببینم که سیستم من خراب است یا روز نوشت عوض نمی شود .

مهدی پورامین
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 13:53
16
موافقم مخالفم
 

"هـامون" ------- دکتر تیمارستان : بدبخت ! چرا نمی فهمی؟!... زنت با عظیمی رابطه غیر افلاطونی داره...

هـامون : مـَ مـَ مــهشیــد مـن ؟!--------------------------- (به نظرم این سکانس جزء برترین سکانس های بازیگری سینمای ایران است)

"آژانس شیشه ای" : ------ اصغر میاد به حاجی و عباس میگه : خانوم عباس اومده، عباس رو ببینه...

- عبـاس فرو میریزه.... یهو پاش لیز می خوره... با غیرتی ترین لحن ممکن میگه :... نــِرگس؟!... نــِـرگس ایجا چه مکنه؟!.... حاجی! کی به نــِـرگس گفت بیاد ایجا؟!

- (اصغر زیر بغل عباس رو که دیگه تعادل نداره میگیره..... حاجی صندلی چرخدار رو میکشه زیر پاش...)

- کاظم : اصغــر؟! این چرا نمی خنده؟!

- اصغر: چی ؟!

- کاظم : این باید همش بخنده... پس تو واسه چس اینجایی؟!

- (اصغر داره لودگی می کنه و با ژسه ویولن میزنه .... حاجی اورکت عباس رو میندازه رو دوشش تا سرو وضعش و مرتب کنه..)

- عباس ادامه میده : حاجی! بــُ گو نــِرگس بـِـره.... حاجی! مو نمـِـ خوام نــِرگس تو ای وضعیت مو رو ببینه... حاجی! بــُ گو بـِـره....

سیاوش
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 14:4
16
موافقم مخالفم
 

چه بهتر که رفت .. چه بهتر که نماند و مثل خیلی های ما نشد

چه بهتر قطبی رفت .. قطبی امپراتو ر و شاید آخرین امپراتوز

فرامرزی
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 15:16
-5
موافقم مخالفم
 

امیر جون جریان چیه ؟ از 4 تا کامنت 3 تاشو رد صلاحیت کردی ؟ بابا صد رحمت به مجلس . ... آخه امیروس تو هم.....؟!

siavash
يکشنبه 12 خرداد 1387 - 18:47
12
موافقم مخالفم
 

آبرنگ

نقاشی من، تموم شده روی سه پایه

جعبه آبرنگ ، نگاهم می کنه با کنایه

رنگ لیوان آب ، شده: بنفش کم رنگ

فکری به سرم میزنه،ناگهان:بنگ بنگ

آب این لیوان رو ،لاجرعه سر می کشم!

به دنیای نقاشی،تو گویی پر می کشم!

مهم نیست
سه‌شنبه 25 تير 1387 - 10:18
-12
موافقم مخالفم
 

سلام

آقای قادری چندوقت است وبلاگتان را سر می زنم البته بصورت اتفاقی پیداش کردم از سال 75 یا 78 دانشگاه باهنر کرمان چند سال است که میگذرد و بچه های انجمنهای آن دانشگاه انجمن شعر - سینما و ... هر کدام رفته اند پی زندگیشان بعضی شان مثل شما رفتن دنبال علاقه شان سینماگر شدند - شاعر شدن و خیلی چیزهای دیگه نمی دانم از آن سالها شما چه تغیری کردین شاید چاق شده باشین اما با مرور وبلاگتان این روزا انگار مبلغ پرسپولیس شدین - البته آن وقتها من فکر می کردم شما طرفدار تیم دیگه ای باشین - نمی دانم شایدم اشتباه می کردم - هر چی که باشین امیدوارم خوب باشین

محمد
يکشنبه 6 مرداد 1387 - 18:56
27
موافقم مخالفم
 

امروز براي اولين بار از باخت سپاهان ناراحت نشدم چون از هفته ي قبل از اين بازي در بازي پرسپليس وصباباطري همه چيز مشخص شد چون قبلا آقاي گل محمدي اظهار فرموده بودند كه دوست دارند پرسپليس قهرمان اين دوره بشود به همين دليل بازي را 4 بر 1 پرپسپليس برد تا 3 امتياز بازي را به پرسپليس تقديم كند وهچنان دركورس قهرماني باقي بماند ومن از طرف خودم وتمام هواداران سپاهان به تمام بازيكنان ودسندر كاراهاي سپاهان تبيريك ميگويم چون با تمامي سختي ها خستگي هايي در 4 جام ديگر نصيبشان شده بود تا پايان 90 دقيقه تحمل كردند واين را بدانيد كه اگر سپا هان تا پايان اين 7 دقيقه هم اگر گل نمي خورد داور باز هم اعلام وقت اضافه ميكرددر واقع اين پرسپليس نبود كه قهرمان شد بلكه عوامل بيروني باعث شد تا پرسپليس قهرمان بشد ببخشيد كه اين حرف ها را زدم چون ديگر نمي توانستم تحمل كنم

haji
پنجشنبه 10 مرداد 1387 - 13:39
-17
موافقم مخالفم
 

محمد این نظر شماست.برای خودت داستان نوشتی

رضا
دوشنبه 13 آبان 1387 - 2:45
4
موافقم مخالفم
 

شما در جشنواره آبرنگ شركت كردين

من مي خوام عكس شكا رو نقد كنم . به بيوگرافي شما نياز دارم.

09171704275

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.62641191483 seconds.