افتتاحیه جشنواره فجر برگزار شد
1- خب خب خب. افتتاحیه جشنواره فجر برگزار شد و همه چیز مطمئن پیش رفت. سوتی کم بود و ریتم هم چندان خسته کننده نبود. آدمها آمدند آن بالا چند ثانیهای ایستادند و حرفی زدند و بعدش زودی رفتند پایین. موسیقی و تقدیر و پخش کلیپ هم داشتیم. ما جماعت حاضر هم روی صندلیهای پرتعداد وزارت کشور نشستیم و کفمان را زدیم. فکر کنم این دیگر مراسم ایدهآل همه بود. ظاهرا به هدفمان رسیدهایم. خودمان را کاملا اخته کردهایم. از کار انداختهایم و صدایش را هم درنمیآوریم. مراسم افتاحیه دیشب جشنواره فجر همه ما را به آرزویمان رساند. در برابر هزار و یک باید و نباید فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، سوتی ندهیم. عوضاش هیچ اتفاقی هم نیفتد، نیفتد. این است آرمان این روزهای همه ما. در هر مقامی و در هر زمینهای. خرابی پروجکشن و تصاویر قاطی پاطی روی پرده را اگر کنار بگذاریم، چیز زیادی برای بهانه گیری باقی نمیماند، همان طور که چیزی برای گفتن باقی نمیماند.
2- دیشب و در تالار بزرگ وزارت کشور، هیچ جایی و چیزی برای ابراز وجود، وجود نداشت. هیچ کس بزرگ نشد، هیچ کس هم کوچک نشد. این سیستم جدید مدیریت است. کاش حداقل مدیران فرهنگی، خودشان را مثل سابق تحویل میگرفتند. آن وقت باز چیزی برای گفتن بود. حداقل قری میزدیم، حالی میبردیم. مراسم دیشب اما برگزار شده بود تا اتفاقی نیفتد. تا بهانهای دست کسی نیفتد. بهانه دست هیچ کس. نه روشنفکر، نه لات، نه مخالف، نه موافق، نه سنتی، نه مدرن. ظاهرا مراسم افتتاحیه و تقدیر بود. اما نه چیزی افتتاح شد و نه از کسی تقدیر. آنهایی که ازشان تقدیر میشد همه درسشان را فوت آب بودند. میدانستند که نباید زیاد قضیه را جدی بگیرند. دو نفرشان ( علی حاتمی و رسول ملاقلیپور ) که اصلا مرده بودند و همین سیفتر و ایمنترشان میکرد. تقدیر از یک مرده گرفتاریاش کمتر است. باقی را هم که یا اصلا نمیشناختیم، یا میل و فرصت و میدان چندانی برای ابراز وجود نداشتند. دلمان خوش بود به سبیل آقای مسعود جعفری جوزانی و سابقهاش و هفتتیرکشی فیلمهایش و تفنگ دست گرفتنهای علی نصیریاناش ( که در شیر سنگی، او هم سبیلهای تاب دادهای داشت ). اما جوزانی آمد روی سن با سر و وضع معمولی و سبیلی که در عکسهای بولتن جشنواره هم خبری ازش نبود. ظاهرا در حد سبیل هم قرار نبود اتفاقی بیفتد، که نیفتاد.
3- در چنین اوضاع و احوالی، شعر است و جملات پیچیده که به داد آدم میرسد. متنهای تقدیر و بیانیه هیئت داوران بخش مواد تبلیغی نشان داد که تلقی از رسمی بودن در کشور ما چیست. این جملهها را در تقدیر از حافظ و سعدی و بیهقی و مارادونا و شیا لبوف هم میشد به کار برد. کسی چیزی نفهمد، مشکلی هم پیش نمیآيد. چند جمله در باب تاریخ و کوشش و موی سپید و هویت و الهیات و بزرگمنشی. در بولتنی که دستام بود دیدم یکی از داورهای بخش مواد تبلیغی ( تبلیغ از چی؟ ) گفته: « بدون حاشیه بودیم.» و برداشتهاند و همین را تیتر کردهاند. درست مثل پوران درخشنده عضو کمیته انتخاب که تیتر گفت و گویش این است: « آزادی رای داشتیم. » باز میبینید که همه چیز خبر از رو به راه بودن همه چیز میدهد. رو به راه بودن که نه. بیشتر یعنی که خیالتان راحت باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. هیچ خبری نبود. دیگر حتی تبلیغ رو به راه بودن اوضاع را هم نمیکنیم. تبلیغ بیاتفاقی میکنیم. بولتن جشنواره هم قرار است همین پیام را برساند. این که در شهر خبری نیست. خود ما هم دو سال پیش از این بولتنها درآوردهایم. میدانیم. تازه دم بر و بچههای بولتن امسال گرم که همین محتوی را در قالب تر و تمیزی ریختهاند. که کارشان را جدی گرفتهاند و چیز آبرومندی عرضه کردهاند.
4- این طور که معلوم است، در حد داد و بیدادها و اعتراضهای مسعود دهنمکی هم امسال اتفاقی نخواهد افتاد. با این افتتاحیه، به نظرم خیال همه راحت شده که سه طرف برگزار کننده و سینماگر و مخاطب، همه درسمان را حفظ شدهایم. بزرگترین محرک مراسم دیشب و منبع انرژیاش، هشدارهای داریوش کاردان در مقام مجری مراسم بود که با گفتن جملههایی چون: « جوری دست بزنین که هیئت داوران بیان بالا »! و « این دستا برای این جمعیت کمه »! هنگام روی سن رفتن جعفری جلوه، سعی در ایجاد شور و نشاط در مراسم داشت. بعد چند نفری در سالن 4000 نفری وزارت کشور، حالی میدادند و دستی میزدند و دوباره انتظار و انتظار و انتظار که اتفاقی بیفتد که حرکتی انجام شود. شاید تنها چیز واقعی مراسم، چیزی که واقعا وجود داشت، تصاویری از دلشدگان استاد حاتمی بود. آواز شجریان و تابلوی نقاشی فیلم که گوشواره لیلای معشوق، کم کم تبدیل میشود به یک قطره اشک، که میچکد. بزرگداشت رسول ملاقلیپور اما حرام شد، در تلقی مذبوحانهای که از مرگ داریم. خالق آن تصاویر شکوهمند از جنگ، تبدیل شد به کسی که در تصاویر روی پرده بچه بغل میکرد، که یعنی مرحوم، انسان باعاطفهای بوده و سکانس آخر اشک انگیز میم مثل مادر. همان راه حل همیشگی: حالا که قرار نیست اتفاقی را رهبری کنیم، بنشینیم و عزادارای کنیم در رثای رسول. جای مثلا نمایش سکانس مرگ جمشید هاشمپور در مزرعه پدری.
5- این وسط یکی هم خاطره تعریف کرد. این که سی سال پیش، بهرام بیضایی در عنوانبندی رگبار، جای « قطع نگاتیو » نوشته: « برش نسخه منفی ». بابا ایوا... . تازه نیما یادش بود که استاد یک بار دیگر عوض لغت نامانوس و غریب « هالیوود »، پیشنهاد داده بگوییم: « اهورا بیشه »! این هم از پاسداری از هویت فرهنگیمان. این هم از روشنفکرمان. این هم از خاطره، این هم از اتفاق.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
mouse
شنبه 13 بهمن 1386 - 12:16
-15 |
|
|
|
اولا سلام علیکم . چه عجب .بالاخره up کردید. ای بابا مگه توقعی غیر از این داشتید. بعد از این همه سال دعوا و جنگ و جدل مگه دل و دماغی برا پرشور بودن می مونه. اما می تونستن لااقل یه ذره خلاق تر باشن و برای ملاقلی پور برنامه جالب تری تدارک ببینن.
|
mouse
شنبه 13 بهمن 1386 - 12:23
24 |
|
|
|
اولا سلام علیکم . چه عجب .بالاخره up کردید. ای بابا مگه توقعی غیر از این داشتید. بعد از این همه سال دعوا و جنگ و جدل مگه دل و دماغی برا پرشور بودن می مونه. اما می تونستن لااقل یه ذره خلاق تر باشن و برای ملاقلی پور برنامه جالب تری تدارک ببینن.
|
حامد صرافی زاده
شنبه 13 بهمن 1386 - 14:35
-3 |
|
|
|
آقا این ادبیات طنزه؟ سیف تر یعنی چی؟ بجای کلمه مرده نمی تونستی واژه مناسب تری رو به کار ببری؟ یعنی رسما همونجوری که سر میز شام با هم گپ می زنی و حال می کنی می نویسی دیگه؟ عالیه این هم از نوع زبان ادبیات وبلاگ نویسی شما که همه مرزها رو درنوردیده . واقعا خسته نباشید . شما که آرمانتون پرویز دوایی و پرویز نوری بود به این جار رسیدید دوستانی که آرمانشون شماست چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟
|
farshid
شنبه 13 بهمن 1386 - 16:29
-1 |
|
|
|
نمی دانم باید بخندیم یا گریه کنیم ؟از این که این همه دور شدیم از خودمان از خود خودمان و شدیم مثل همان رفیق پاپیون (رفیق داستین هافمن . یادتان هست بازیگرش که بود؟) که خو گرفته به همین که هست توی ان جزیره متروک نشسته سبزی خوردن و گل پرورش می دهد !! همه منتظریم می دانیم چه نمی خواهیم ولی مشکل ان جاست که حالا از جه بخواهیم هایمان بگوییم!! توی این جور مراسم ها همه مثل عصا قورت خورده ها اگر ان پایین نشسته اند باید بچه خوبی باشندو دست از پا خطا نکنند انهایی هم که مرده اند به قول تو نیازی به استعلام از مراجع 4 گانه و تحقیقات محلی و پوارو بازی برای انها نیست خیال همه راحت است طرف دیگر ادم بدی نشده و همان که می دانستیم مانده!! انهایی هم که قرار است بروند ان بالا از دور یادشان به خط کش اقا ناظم که می افتد می روند و جایزه اشان را می گیرند نیمچه اکرامی هم نثار کف زنندگان عزیز می کنند و تشریف می برند پایین!! نمی دانم باز هم یاد همان دیالوگ حاتمی افتادم (همه چیزمان به همه چیزمان باید بیاید!!) farshid
|
شقایق
شنبه 13 بهمن 1386 - 20:7
12 |
|
|
|
دلم واسه سینما تنگ شده . دوست دارم برم اما حوصله ندارم...
|
Reza
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 1:30
2 |
|
|
|
نوشته جالب و بامزه ای بود ولی ربط اون نقل قولی که از نیما حسنی نسب نوشتی رو به این مراسم و اون خاطره نفهمیدم . اونهم نقل قولی که احتمالا به شوخی گفته شده چون اگه بیضایی چیزی رو از نظر خودش درست بدونه همیشه استفاده میکنه ؛ همونطوری که سال هاست از پارمان به جای آپارتمان استفاده میکنه ( قبل از اینکه فرهنگستان واژه کاشانه رو اختراع کنه ) و به جای آساسور، آسان سُر و .... ( راستی تو فیلمنامه لبه پرتگاه به جای کات هم از بُر استفاده کرده) ولی نشنیدم تا حالا به هالیوود بگه اهورا بیشه ؛ خب در مورد ریشه واژه ها زیاد فکر میکنه و گاهی هم به نتایجی میرسه که میشه استفاده کرد و گاهی هم نه .این دیگه ربطی به هویت فرهنگی و از این حرفا نداره . بعدشم اینکه خود بیضایی ادعای روشنفکر بودن نداره و این واژه ها رو بی معنی میدونه و .... ( دیگه بی خیال ) من که امسال حس جشنواره رفتن ندارم ، امیرخان اگه چیز باحالی توش بود تو سایت بنویس ما هم ببینیم .
|
مهيار
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 10:40
-26 |
|
|
|
آقاي قادري. چي از اين بهتر؟ همه مان داريم درمان مي شويم. يك درمان جمعي . مثل پسرك فيلم پرتقال كوكي. شده ايم بي حال و بي خطر و تقريبا مرده...
|
Armin Ebrahimi
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 11:19
-8 |
|
|
|
تازه از این بهتر: وضع مدیرانٌ به اصطلاح هنرمندانٌ جشنواره ی این سرزمین را نیز می شود به همان آزمایشِ اعتیاد وَ قوت در ادرار کردن تشبیه بٌرد.راستی عجب تشبیهی! بروم یادداشت اَش کٌنم... آرمین ابراهیمی
|
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 15:53
14 |
|
|
|
حامد صرافی زاده. این ادبیات وبلاگ نویسی نیست. ادبیات روزنامه نویسی استاد است. این مطلب برای روزنامه اعتماد نوشته شده و در همانجا هم چاپ شده. تعجب کردید؟ شاید به خاطر دوری از ایران است. ما که خیلی وقت است به شلنگ تخته هایی نظیر این عادت کرده ایم.
|
amir
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 16:44
-3 |
|
|
|
سلام امیر جان .. خوبی ؟ نمیدونم دلم چقدر برات تنگ شده ؟ دیگه مشهد نمیای بی معرفت ؟!! یا اگه میای ما بی خبر میمونیم .... قبول دارم که آخرین بار بی وفایی و بد عهدی از جانب من بود... ببخش.. حالا دارم قبول تقصیر میکنم...مطمئن نیسم که منو شناخته باشی.. حالا دیگه حسابی سرشناس شدی و خدا میدونه چقدر آدم هستن که آرزوشونه با تو شام بخورن!!!!!! ولی من هنوزم همون امیر رو میشناسم .. همون امیر بیقرار و نا آروم رو که اینقدر پر حرارت بود و پر هیجان .. اکتیو بود و مشتاق .. یادته جلسات نمایش و نقد فیلم در جهاد دانشگاهی رو در مشهد ؟ سال 1370 ؟ اقای صفار و آرشیو فیلمش رو ؟ امیر خیلی گذشته .. تو رفتی ما نرفتیم .. تو خوندی ما نخوندیم .. تو نوشتی ما ننوشتیم و ریختیم توی دلمون .... آخه مسعود ( یا به قول تو : استاد ) گفته بود : بریز تو دلت .. بریز تو قلبت و دستتو بکش به سر زن و بچه ات .... طاقت .. امیر طاقت آوردیم ... گمنامی هم تحمل میخواد .. یادته ترجمه های ناشیانه و سیاه مشقهای ما رو که خونده بودی و چقدر مایل بودی با هم در موردش حرف بزنیم ؟ امیر دلم خیلی برات تنگه.. حسابی هواتو کرده .. میدونم حالا دیگه با بچه های تهرون شام میخوری... با مو بلندها .. با بارونی پوش ها .. با با سواد ها .. با منتقدها ... خانوم ها .. آقایون ... ولی اینو بدون که گوشه این دنیا یکی هست که با همون خاطرات داره زندگی میکنه ... هنوز عشق کیمیاییه و عاشق سرب..... هنوزم گاهی که از توی سیمتری دوم احمد آباد ( ناصر خسرو ) رد میشم خونه تون رو یه نگاهی میندازم ... میگم شاید در باز شد و امیر اومد بیرون... باز با هم شدیم و باز حرف آدمهای کیمیایی و رفاقت و مرام و معرفت و وسترن.... راستی هنوز اون پاترول رو داری ؟ ببین چه خوب یادمه ؟ به قول سید : تو چه خوب یادته با وفا ....... بگذریم .. گفتم یادی ازت بکنم و ... بگذریم ... فدای معرفتت و رفاقتت امیر... هنوزم ما رو تحویل میگیری ؟ مطمئنم حالا دیگه قد شما خیلی از ما بلند تره ... مگه نه ؟ دلم برات تنگه امیر.....
|
کاوه اسماعیلی
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 18:3
-19 |
|
|
|
1.خودت هم خوب می دانی که آنجا همیشه چیزی برای ضد حال و به هم زدن عیشت فراهم است.حالا که به قول خودت دیگر اصلا چیزی وجود ندارد اصل ضد حال است.این است که حوصله جشنواره نداریم .البته آن طوری هم ممکن است مثل پارسال سنتوری را از دست بدهیم.اقلا دلم میخواست برای پروانه معصومی چیزی بنویسم.ولی نمی آید..باید پیشش بروم و حضوری بهش تبریک بگویم. 2.برای سوفیا...میدانم دیر شده ولی حالا میپذیرم که بحث من و شما خیلی جدی تر از این حرفهاست.گفته ای که ماجرای زیدان و ماتراتزی صرفا یک حاشیه جنجالی بوده و اصل مثلا برتری تاکتیکی و فنی ایتالیا بر رقبایش بوده.متوجه نمیشوم .یعنی شماها واقعا فوتبال را به خاطر مسائل تاکتیکی و 3.5.2 و 4.4.2 و این حرفها نگاه میکنید؟فوتبال برای شما چیست؟تصاویر ماندگار شما از فوتبال کجاها هستند؟درصد تملک توپ یک تیم یا مثلا یقه های بالا زده کانتونا؟به قول امیر قادری فوتبال نهایتش یک شو است و جذابترین نمایش جام 2006 از آن زیدان بود.و ضربه اش به ماتراتزی و اخراجش در آخرین بازی عمرش و فینال جام جهانی.وقتی بهتان میگویم وقتی داشت از کنار جام عبور میکرد حتا بهش نگاه هم نینداخت این یعنی این که آن جام و آن بازی خداحافظی و فرانسه و ملت و افتخارات را همه را فدا کرد.حالا این اگر به قول شما حاشیه است و اصل متن است.آلمان در جام 2002 ذره ای لیاقت رسیدن به فینال را نداشت اما همین دیدن تصویر مجسمه غرور نخراشیده ای مثل الیور کان ولو شده کنار تیر به کل جام می ارزید.راست میگویید.این تفکر نتیجه گرایی که در طرفداران ایتالیا است از فوتبال آن می آید.(افتظاحات لیگشان که یادت نرفته)...همین چند روز پیش کوین کیگان عزیزم در آغاز کارش با نیوکاسل در فاصله سه روز 6 گل از آرسنال خورد و این آدم را امیدوار میکند.وقتی با چنین شکستهایی شروع کنی وای که بردهای آخر چقدر شیرین میشود. 3.احمد بورقانی هم رفت.قبلش حاج قربان و احمد عاشورپور و هیث لجر و .... 4.حالا میخواهم شارژت کنم.میخواستم سر سالش بگویم.ولی حالا که حرف سبیل شد میگویم.نزدیک یک سال از اولین باری که میامی وایس را دیدم می گذرد و نزدیک به یک سال از سبیل کالین فارلی.هر سبیلی هم پایه باشی می سازیم.از شهرام ناظری گرفته تا نیچه.... 5.اینها را ولش.بیا برویم میامی.فلوریدا.ساحل گرم دریا و بدن های آفتاب سوخته و پیراهن های رنگارنگ و زنان زیبا و والیبال و نوشیدنی و.....ولی ما به میامی نمی رسیم.ما می میریم.تازه قبلش شلوارمان را هم خیس میکنیم.می فهمی راتسو؟ببخشید..ریکو؟
|
حامد صرافی زاده
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 20:21
3 |
|
|
|
دوست عزیز بی نام: من مطلب رو ابتدا در روزنامه خواندم. برای همین هم تعجب کردم. پیشتر ها هم به استفاده از برخی از کلمات و گاها نوع نثر ایشون انتقادهایی داشته ام که خدمتتشون هم عرض می کردم. دوستان منتقد دیگر هم اشاراتی داشته اند کم و بیش. به هرحال به نظر من امیر قادری و نوع نگاهش به سینما و بیانش و نثرش دقیقا پدیده کالت دوران ظهورش هست و طرفداران و دوستداران بی شمار این سایت و نثر او و حد توقع و انتظارشان از یک وبلاگ منتقدی ( از جمیع جهات حرفه ای و بی اندازه زرنگ ) و عدم اعتراضشون نوید آینده ای رو می ده که ازش گریزی نیست. ( خاطرتون هست سال قبل اینجا چند کلمه نامفهوم نوشته شده بود و دوستان چه اندازه با جدیت برای اون نظرهاشون ارسال کرده بودند)درضمن با وجود دوری فیزیکی از ایران همچنان با تعقیب هرچه در کشورم رخ می ده و نمی ده غمگین و خوشحال می شوم و مثل همه آن روزهای پیشین لحظاتی رو با افسوس و خشم و حیرت و خشنودی سپری می کنم. خوش باشید
|
Ramtin
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 22:57
-10 |
|
|
|
توی یکی از سایت های اینترنتی که به یک مجله مربوط می شد یک جمله از (کنی راجرز) آورده بودند؛ درست یادم نیست اصل جمله چی بود ولی همچین چیزی می گفت: «من نمی خوام عین بقیه مردم بشینم غروب آفتاب رو تماشا کنم و تو خیابون ها به سمت آفتاب رانندگی کنم، هنوز نمی خوام بازنشته بشم و دیگه نخونم». جمله ی فوق العاده ای نیست، کسی هم تحت تاثیر قرار نمی گیره، ولی یه چیزی رو می رسونه، منظور راجرز این بود که «نمی خوام یه آدم معمولی باشم» برعکس، ایرانی ها دوست دارن بشینن خونه چایی بخورن بیرون رو تماشا کنن، یعنی همه این رو قبول دارن، یعنی از هرکس بپرسی، آخر فعالیتاش به همین می رسه یا تو جوونی یا بعضی هاشون که سرسختن تو 70 یا 80 سالگی. نمی خواستم بگم، ولی متاسفانه اکثر ایرانی ها«معمولی» هستن!
|
Ramtin
يکشنبه 14 بهمن 1386 - 23:10
-9 |
|
|
|
یه سوالی داشتم که تا حالا نپرسیدم کسایی که میخوان تو ایران فعالیت سینمائی بکنن(حتی نقد) آخرش چی میشن؟ از هر کارگردانی بپرسی کی رو دوست داره و چه سبکی. میگه به کارای کوبریک علاقه دارم میخوام تو فیلم بعدیم اون سبکی کار کنم بعد فیلم بعدیش فیلم لعنت شده ای در میاد که بعد از نمایش حمّالایی میان و از بازیگر فیلم(که اصولاً احمقی مثل گلزاره) امضا میگیرن. این شد زندگیه کارگردانی؟ قضیه در مورد نقده، اونایی که دوست داشتن نقاد خوب بشن و تو مجله های خارجی کار کنن کسایی میشن مثل:................ یا ..............(جای اسمو خالی گذاشتم که بی احترامی نشه، میتونین حدس بزنین) حالا کسایی هستن که دوست دارن مثل یک منتقد ایرانی بشن، ببین عاقبت اونا دیگه چی میشه؟ میشن هذیون آلودهایی که تو خونه سیگار روشن میکنن و با خودشون حرف میزنن و بعید نیست که بیافتن بجون خانواده شون و اونا رو به باد کتک بگیرن راستی چطور میشه برای کمپانی های سینمائی آمریکائی یا اروپایی فیلمنامه یا طرح فیلمنامه فرستاد؟
|
رضا کاظمی
دوشنبه 15 بهمن 1386 - 1:39
1 |
|
|
|
آقا ما قسمت نشد بیایم جشنواره. شما خوش بگذره بهتون.
|
خاطره آقائیان
دوشنبه 15 بهمن 1386 - 18:44
-3 |
|
|
|
سلام به دوستان عزیز به سوفیا:آقا این آهنگ از Smiths رو حتما داشته باش.دستت هست که:How Soon Is Now.... تقاضای کمک:یکی بگه بالاخره اینParadise Now محصول سینمای فلسطین نمایش داره یا خیر؟!!!! آرزو:بچه هایی که امتحان دارید امیدوارم امنحانات همتون خوب شه... اخطار به شهرستانی ها:اقا این یادداشت ها راجع به فیلم ها رو حالا نخونیم بهتر ها...منصرفون می کنه از سینما رفتن!!!!!
|
محمد
دوشنبه 15 بهمن 1386 - 23:1
10 |
|
|
|
آتش ماتشو ول كن... كنعان. خيلي خوب بود. استاندارد بود. كاش اولين فيلم ترانه بود. كاش چهارشنبه سوري نبود تا حالمون كامل مي شد.
|
سهشنبه 16 بهمن 1386 - 0:55
7 |
|
|
|
دارم با تس میروم کارناوال ماردیگرا. فورد و زنش ماه مارس میآیند برای تعطیلات بهار اینجا و قرار است یک هفته با قطار برویم مکزیک...خوشحالم و هوشیار. فعلا که محشر است. خودم بهتر از هر کسی میدانم که آدم هیچوقت نجات پیدا نمیکند. اما فعلا محشر است و دارم لذتش را میبرم. ریموند کارور نامه به گوردون لیش اول فوریه ۱۹۷۹
|
مهدی رحمن
چهارشنبه 17 بهمن 1386 - 6:18
10 |
|
|
|
1.همینی که هست.چند وقتیه تو سالنهای تهران نه تکانی خوردم ، نه اشکی ریختم و نه یاد نوستالژیهام افتادم.و امسال بیشتر فراموش می کنم و بازهم منتظر می مونم.بالا خره این هم ناز پرورده(ناز؟)بی بر و روی ماست.همینی که هست.سینمای ما. 2.ونه گوت میگه هیشکی از زندگی جون سالم بدر نمی بره.هه.راست می گه. 3.به رامتین:هه.اون هذیونی ها که خیلیم با حالن. 4.دوباره به رامتین:فیلمای کوبریکم لعنت شدن.فقط گلزار ندارن.یه سلرز روانی دارن که با یه استنلی روانی ،دوتایی حال می کنن. 5.ایضا به رامتین:چاهار رو نوشتم که بیای خلاصم کنی از این سیگار و هذیون و پیکهای پر از یخ بار هتل. 6.به آقا صرافی زاده:من به آقا قادری از سمتی نگاه می کنم که خودش شروع شد.یکی از نسل ما، که اومد و ما رو هم با زبون خودمون و اولی تر، به زبون خودش به دبار نگاه نقدی تازه ای برد.خوب ما هم تا یک جاهایی پپیش رفتیم و احساس نمی کنم که مسیل خبطی بوده باشه.اما بعد از تموم شدن کلاس ایشون دیدیم که رها شده نیستیم و به رودهای تازه تری سپرده شدیم.(چه خود قادری بخواد و چه نخواد)از گلمکانی و طوسی و دوایی بگیر تا ایبرت و هوبر من و کیل.گمان نکنم هیچکدوم از اینها باتلاق و مردابی باشه. از سمت دیگه عاقبت آقا قادری می مونه.که این یکی رو خودش میدونه.می دونه چه مسوولیتها و کارهایی رو دوششه و البته متد حمل این یکی بر اساس انتخابها و علمشه.اینکه تک تک روزهایی که می گذرونه ،چی برا خودش جمع میکنه تا روزهای بعد فردا ،بده به مخاطبهاش.
|
امیر
چهارشنبه 17 بهمن 1386 - 10:45
14 |
|
|
|
آقای قادری! این که با سلیقه ی اعجاب آورت هیچ وقت آثار بیضایی را دوست نداشته باشی(به جز سگ کشی!) چه طور جواز توهین بی استدلال به استاد را(که همین لغت را هم به توهین برایش به کار بردی)بهت می دهد؟انبوه مثالهای مشابه بماند؛فعلا صحبت از بیضایی است،نمی دانم مصاحبه های استاد را خوانده ای یا نه که جابه جا درس درام نوشتن و ساختن است،از یک مصاحبه ی 300صفحه ای(مصاحبه ی زاون قوکاسیان با بهرام بیضایی،نشر آگاه) فقط همین تعبیر یادت مانده؟جایی از «افرا»شخصیت ارزیاب دلیل استفاده از پارمان به جای آپارتمان را توضیح می دهد،معادلهای جذاب بیضایی به کنار،اگر او روشنفکر نیست،کسی روشنفکر(طبعا به معنی درستش) است که درباره ی جذاب ترین آدم این سینما مستند می سازد اما دلیل توضیح ندادنی و حسی جذابیت جادویی فیلمهای طرف مصاحبه چندان جایی در سوالهایش ندارد؟خود استاد انگار در توضیح این برخورده در پایان فیلمنامه ی «طومار شیخ شرزین» نوشته:«او نه به دست شما که به دست جهالت از پا درافتاد،شما هرگز ندانستید که خنجر بر رخ خویش می کشید...»
|
مریم.م
چهارشنبه 17 بهمن 1386 - 16:19
-17 |
|
|
|
salam omidvaram hale hame khoob bashe bebakhshid Computer ghati karde nemitoonam farsi benevisam neveshteye jalebi bood ma dige adat kardim ke kare khassi tooye jashnvare anjam nadim hame kheyli shoste va rofte bian o berano ye tashakori konan vali agha amir midoonam neveshtatoon baraye aghaye ghaderi bood vali manm mikham nazar bedam kheyli ghashang bood cheghadr jaleb mesle doostihaee ke tooye filme ostad(aghaye kimiaee)hast vaghean cheghadr hal mide dar morede film o vestern o ostad harf zad
|
مریم.م
چهارشنبه 17 بهمن 1386 - 16:33
-19 |
|
|
|
سلام چه اتفاق جالبی بود تصادفتون رو میگم اقای قادری خوراک یه فیلم درست کردنه از نوع بیست و یک گرمی
|
پريسا
چهارشنبه 17 بهمن 1386 - 20:18
-13 |
|
|
|
دوستان گرامي با تماممممممممممممم وجود ديدن كنعان رو توصيه ميكنم...از دستش ندين !!!
|
میم
چهارشنبه 17 بهمن 1386 - 21:32
21 |
|
|
|
سلام اینجا را همیشه می خوانم ولی ناگهان ذکر یک نکته را ضروری حس میکنم. امیدوارم با نصیحت های پدرانه و اعتراف! بی مزه ی پگاه آهنگرانی از نقدهای جانانه کوتاه نیایید. جزو سه چار منتقد غیر بزدل و روراست سینمای ایران هستید و این خیلی خوب است. آدم با هیجان و افتخار اینجور نوشته ها را که خود را ملزم به گفتن "تو خوبی قربونت برم فقط موقع فیلمسازی بیشتر دقت کن" به صغیر تا کبیر این سینما نمیداند، می خواند. غیر از آن باید احترام زیادی قائل بود برای آدمی که شماره دوی فیورت مو ویهای آدم را آنقدر دوست دارد.فکر نمیکردم غیر از خودم(لااقل از همسن و سالانم) بوچ کسیدی و ساندنس کید جزو لیست فیلمهای کسی باشد. ما را که اینقدر بهمان خندیدند که داشت از سرمان می افتاد. خلاصه میدانم احتیاجی ندارید که بشنوید ولی "جا نزنید". باید این نگاه روراست و صادقانه (و نمیگویم بی رحمانه) که با شعور و شناخت توام شده را پاس داشت. اجازه بدهید بقیه هی همدیگر را در حین نقد کردن ناز کنند. آنوقت جواد طوسی حتما خوشحال می شود.
|
کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 1:26
2 |
|
|
|
آقا این یادداشت 6 خیلی خوب بود.این که نیامده ای شلوغش نکرده ای که آقا فلان و فلان...چرا سانسور میکنید؟چرا حذف میکنید؟چرا رد صلاحیت میکنید فیلمها را؟این که امثال مایکل مور و استون وطنشان را دوست دارند و از این حب وطن است که چنان فیلمهای به قول ما ضد آمریکایی میسازند حالا این فیلمسازان ما هم چنین حکایتی دارند. حالا خودم از این کامنتم دو نکته را استنباط میکنم.یکی اینکه یادم می آید سر جریان هم میهن چقدر آرامشت عصبیم کرد و البته آن داد و فریادهایم سر قضیه سانسور و اینکه الان چقدر آرامش و موضع منطقیت را تحسین میکنم و این نشان میدهد که در این یک سال و اندی که با هم داشته ایم چقدر چیز یاد گرفته ایم و چقدر بزرگ شده ایم و مطمئنم تاریخ مرا شرمنده نخواهد کرد که همینجا اعلام کنم امیر قادری چقدر در تکوین این واکنشهای بعضا کلیدی من نقش مثبت داشته.و البته امیدوارم حامد صرافی زاده عزیز درک کند که پدیده های کالت لزوما زودگذر و سطحی و فراموش شدنی نیستند. اما نکته دیگر که شاید تا حدودی نکته اول را نقض کند این است که تمام این واکنشهای منطقی و مسالمت آمیز و دور از احساسات نسبت به شرایط اخیر انتخاب فیلمها در جشنواره (که البته بد جور هم پهلو میزند به شرایط اخیر سیاسی کشور) کاملا در گرو در اختیار داشتن گوشی شنواست.وقتی مسوول انتخاب فیلمها در برخوردی غیر عقلانی نسبت به مشاهیر سینمای کشور بیانیه ای را صادر میکند که به شدت یادآور بیانیه میرزا آقاخان نوری در ناصرالدین شاه آکتور سینمای مخملباف است و اینگونه جامه میدراند خوب چنین واکنشهایی نسبت به چنین مدیرانی و مقایسه آن با محیط سینمای آمریکا بیش از حد خوشبینانه است....و الخ و اینکه که چرا جشنواره باعث شده اینقدر کافه مان سرد شود و بچه ها دل نمیدهند ؟ و اینکه کلمنته آمد برنامه نود و من یادم آمد نودهایی که با بلاژویچ داشتیم و آن شور سخنوریش .... و اینکه این اسپری مو را ببینید.خوش میگذرد.
|
علی
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 3:44
15 |
|
|
|
رامتین جان دمت گرم خیلی باحال می نویسی باور کن نوشته هایت از بانمک ترین طنزهایی است که در این سالها خوانده ام. نبوغ خاصی داری در این کار. بیشتر بنویس
|
حامد صرافی زاده
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 11:32
30 |
|
|
|
جناب آقای اسماعیلی: آقا مگه چه ادعایی کرده ای تاریخ شما رو شرمنده خودش بکنه؟ البته تاریخ خودش قاضی عادلی است( واقعا اینجوریه؟) فعلا که همه رقمه در کلیه عرصه ها مورد ترکتازی کسانی قرارگرفته ایم که.... یاداشت شماره سیصد مجله فیلم مجید اسلامی رو بخونید و ببینید مجله فیلم چرا اینجوری شد یکدفعه. در این اوضاع بی سامان و غم انگیز و جانسوز فکر کنم صف افرادی که باید به تاریخ و مردم و مخاطب و ... جواب پس بدهند انقدر طولانی است که ستایش یا تکفیر امیر قادری نه به عنوان یه فرد وبلکه حتی به عنوان یک سوژه و یک فرهنگ خاص خود و خود این دوران هم یکجور شوخی خیلی خیلی سیاه و شاید یکجور دهنکجی به همه چیز به نظر برسه. امیر قادری و جریانی که نمایندگی اش را می کند محصول و آینه تمام نمای یک دوران است و قطعا ماندگاری اش رو تا مدت های مدید حفظ خواهد کرد. او می خواست ( کاملا بر این خواستن اش که شاید از نا خودآگاهش بجوشه تاکید دارم) مخاطب و همکارانی رو تربیت و خلق کنه(؟) که با دنیا و زندگی و سینما و مسائل ریشه ای عین خود او برخورد کنند و باجدیت و کوشش مثال زدنی تواننست و شدیدا موفق شد و خاطرتون هم هست که در چند یاداشت قبلی با افتخار از به ثمر نشستن کوشش هاش ابراز رضایت کرد و ازحضور هم مرام هایش در عرصه های مختلف فرهنگی این کشور غریو شادی سر داد. آقا اسماعیلی نمی دونم از کجای حرف های من استنباط کردید که بر زودگذر بودن این پدیده یا پدیده های دیگر کالت تاکید داشته ام. اتفاقا معتقدم این ماجرا ریشه دارتر از این حرف هاست و تا سالیان سال ( همچون شرایط سیاسی این روزگار) ماندگار و پابرجاخواهد بود و تاثیر انقلابی اش را خواهد گذاشت و حتی نسل بعدی افراطی تر و احساسی تر از این عمل خواهند کرد. این جریان ریشه در شرایط و دوران و اتفاقات و ویژگی هایی داره که فعلا خودم رو در اون مقام و حد و اندازه ها نمی بینم که بتونم بهش اشاره کنم. فقط برای اشاره به شیوه جذاب و دوست داشتنی و البته دافعه انگیز امیر همین بس که اگر از فیلمی خوشش بیاید آنقدر درباره اش در هرجا و مطبوعه ای می گفت و می گفت و می گفت و می گفت و می گفت( می گوید و می گوید و می گوید و می گوید احتمالا) که اگر در جبهه اش نباشید این واکنش خاص او واقعا تحریکاتان می کند که واکنشی نشان دهید. هرسال در جشنواره اثری به عنوان اثر یگانه انتخاب می شود و تمام مانورها روی آن صورت می گیرد( مثال ها رو دوره می کنیم: نفس عمیق، خیلی دور خیلی نزدیک، مهمان مامان , سنتوری, و غیر جشنواره ای اش می شودبیل را بکش و زودیاک خانوده سیمپسون و حکم که این آخری بدون مجاهدت های او شاید هیچ وقت به این جایگاه فعلی اش که البته لایق اش هم نیست نمی رسید ..... نکته جالب اینکه چند وقتی بود در نوشته های او مهمان مامان و بیل را بکش مدام یکجا می آمدند) هیچ منتقدی را نمی شناسم که این اندازه رو سلایق اش تاکید کند که ابدا چیز بدی نیست( نیست؟) راستی فیلم خوب چی دیدی؟ از اسکار چه خبر؟( در این اوضاع درهم و برهم دور و بر وقتی از اسکار و سیمپسون هاحرف می زنم از خودم بدم می اید فکر کنم اینجا همانجایی است که من و شما و این ملت فرهنگ دوست و فیلمساز همیشه محافظه کار و ترسو باید به تاریخ جواب بدهیم و شرمنده خودمان بشویم) ان شالله همه به آرزوهایشان برسند. خوش باشید.
|
حامد صرافی زاده
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 11:33
-7 |
|
|
|
جناب آقای اسماعیلی: آقا مگه چه ادعایی کرده ای تاریخ شما رو شرمنده خودش بکنه؟ البته تاریخ خودش قاضی عادلی است( واقعا اینجوریه؟) فعلا که همه رقمه در کلیه عرصه ها مورد ترکتازی کسانی قرارگرفته ایم که.... یاداشت شماره سیصد مجله فیلم مجید اسلامی رو بخونید و ببینید مجله فیلم چرا اینجوری شد یکدفعه. در این اوضاع بی سامان و غم انگیز و جانسوز فکر کنم صف افرادی که باید به تاریخ و مردم و مخاطب و ... جواب پس بدهند انقدر طولانی است که ستایش یا تکفیر امیر قادری نه به عنوان یه فرد وبلکه حتی به عنوان یک سوژه و یک فرهنگ خاص خود و خود این دوران هم یکجور شوخی خیلی خیلی سیاه و شاید یکجور دهنکجی به همه چیز به نظر برسه. امیر قادری و جریانی که نمایندگی اش را می کند محصول و آینه تمام نمای یک دوران است و قطعا ماندگاری اش رو تا مدت های مدید حفظ خواهد کرد. او می خواست ( کاملا بر این خواستن اش که شاید از نا خودآگاهش بجوشه تاکید دارم) مخاطب و همکارانی رو تربیت و خلق کنه(؟) که با دنیا و زندگی و سینما و مسائل ریشه ای عین خود او برخورد کنند و باجدیت و کوشش مثال زدنی تواننست و شدیدا موفق شد و خاطرتون هم هست که در چند یاداشت قبلی با افتخار از به ثمر نشستن کوشش هاش ابراز رضایت کرد و ازحضور هم مرام هایش در عرصه های مختلف فرهنگی این کشور غریو شادی سر داد. آقا اسماعیلی نمی دونم از کجای حرف های من استنباط کردید که بر زودگذر بودن این پدیده یا پدیده های دیگر کالت تاکید داشته ام. اتفاقا معتقدم این ماجرا ریشه دارتر از این حرف هاست و تا سالیان سال ( همچون شرایط سیاسی این روزگار) ماندگار و پابرجاخواهد بود و تاثیر انقلابی اش را خواهد گذاشت و حتی نسل بعدی افراطی تر و احساسی تر از این عمل خواهند کرد. این جریان ریشه در شرایط و دوران و اتفاقات و ویژگی هایی داره که فعلا خودم رو در اون مقام و حد و اندازه ها نمی بینم که بتونم بهش اشاره کنم. فقط برای اشاره به شیوه جذاب و دوست داشتنی و البته دافعه انگیز امیر همین بس که اگر از فیلمی خوشش بیاید آنقدر درباره اش در هرجا و مطبوعه ای می گفت و می گفت و می گفت و می گفت و می گفت( می گوید و می گوید و می گوید و می گوید احتمالا) که اگر در جبهه اش نباشید این واکنش خاص او واقعا تحریکاتان می کند که واکنشی نشان دهید. هرسال در جشنواره اثری به عنوان اثر یگانه انتخاب می شود و تمام مانورها روی آن صورت می گیرد( مثال ها رو دوره می کنیم: نفس عمیق، خیلی دور خیلی نزدیک، مهمان مامان , سنتوری, و غیر جشنواره ای اش می شودبیل را بکش و زودیاک خانوده سیمپسون و حکم که این آخری بدون مجاهدت های او شاید هیچ وقت به این جایگاه فعلی اش که البته لایق اش هم نیست نمی رسید ..... نکته جالب اینکه چند وقتی بود در نوشته های او مهمان مامان و بیل را بکش مدام یکجا می آمدند) هیچ منتقدی را نمی شناسم که این اندازه رو سلایق اش تاکید کند که ابدا چیز بدی نیست( نیست؟) راستی فیلم خوب چی دیدی؟ از اسکار چه خبر؟( در این اوضاع درهم و برهم دور و بر وقتی از اسکار و سیمپسون هاحرف می زنم از خودم بدم می اید فکر کنم اینجا همانجایی است که من و شما و این ملت فرهنگ دوست و فیلمساز همیشه محافظه کار و ترسو باید به تاریخ جواب بدهیم و شرمنده خودمان بشویم) ان شالله همه به آرزوهایشان برسند. خوش باشید.
|
ایرج باباحاجی
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 17:12
-4 |
|
|
|
سلام امیر جون من اهوازم دارم حال می کنم جات خالی به هوای دیدن سایت شما و روزنوشت های تو یادت کردم بیام تهران تماس می گیرم
|
مهناز راد
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 19:28
-7 |
|
|
|
نوشته ات را در اعتماد درباره فیلم مانی حقیقی و محمد رضا اصلانی خواندم. هیچکدام از فیلم را ندیده ام ولی دمت گرم. بالاخره یکی پیدا شد بگه آقا لذت بردن از یک اثر هنری گناه که نیست هیچ جزو واجباته. مگر یکی مازوخیست باشه آن هم از نوع حادش که مثلا فیلمی را تماشا کنه که خوشش نمیاد. نقاشی ی را نگاه کنه که از دیدنش لذت نمی بره و کتابی را بخونه که وسطش میفته به چرت زدن. آقا اصلا مرگ بر حزب توده که این تخم لق تعهد در هنر را انداخت دهن ایرانی ها. تو رو به خدا بیشتر در این باره بنویس. در ضمن خیلی هم با حال می نویسی. منظورم لحن نوشتنته.
|
رویا عابدی
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 19:43
6 |
|
|
|
آقا امیر هم با حال فکر می کنی هم با حال می نویسی. دمت گرم فقط داداش "غر" می زنیم و "قر" میدیم. شد؟ زت زیاد.
|
مريييييييييييييم
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 23:33
21 |
|
|
|
آقاي قادر اميري هنوز تو شوك حكمي !!!!!!! يا نه ؟ من كه مي دونم از مسعود پول گرفتي بيا نصف نصف !!!!!!!
|
طیب
پنجشنبه 18 بهمن 1386 - 23:42
10 |
|
|
|
با سلام اگه میشه خروجی فید وبلاگ ها رو کامل بزارین تا ما با این اینترنت ذغال سنگی مجبور نشیم هی به سایت سر بزنیم ممنون
|
کاوه اسماعیلی
جمعه 19 بهمن 1386 - 0:40
-16 |
|
|
|
خوب در غیاب بچه های خودمان خودم تنها جور کافه را می کشم.خودشان رفته اند جشنواره و ما را گذاشته امد بپا. ما که اینجا کیلومترها از تهران دور هستیم .دستمان که به گوشت نمیرسد میگوییم جشنواره را بی خیال...یکی نمی گوید تو را که به ده راه نمیدهند چرا جارو به دمبت می بندی بادمجان بم.از بی چادری خانه نشین شدی بعد به دیگ می گی روت سیاه؟...حکایت آن مردیست که(ضرب المثالها از این به بعد خارج از دایره عفت محسوب میشوند.)......فعلا روزها را خوب میخوابیم تا شبها راحت بتوانیم استراحت کنیم. و اما حامد صرافی زاده عزیز....تمام حرفم در کامنت رویا عابدی آمده.این یعنی تصفیه شدن(هر چند که خود قادری هم هنوز به این مرحله نرسیده).و اینکه بتوانی فاصله بین فکر و قلم را آنقدر کم کنی که دیگر یکی شوند.در کامنتت که ایرادی به نوع نقد نویسی امیر نبود و بیشتر از دنباله روانش شاکی هستی که البته در این مورد کاملا با تو موافقم.(مقادیر زیادیش را در خیلی از نقدهایی که در سایت هم می آیند می بینیم.اینکه درک نکنیم خود مرجع این نوع نقد نویسی چه مسیری را طی کرده تا به اینجا رسیده.) نمونه اش فیلم سطح پایینی مثل حکم که هنوز هم توجیهات امیر را در موردش نمیپذیرم.خدا را شکر که از رئیس تعریفی نکرد.وگرنه همینمان مانده بود که بیاییم بحث کنیم که آقا رئیس فیلم خوبی نیست. kaveh56_56@yahoo.com
|
siavash
جمعه 19 بهمن 1386 - 15:1
0 |
|
|
|
agha too youtube yeki oomade chand daghighe az Santoori ro upload karde ba keyfiat bad. just search Ali Santori
|
حنانه سلطانی
شنبه 20 بهمن 1386 - 0:29
-10 |
|
|
|
به کاوه اسماعیلی: کم کم دارم مطمئن می شوم که رشتی ها تنبل تر از شیرازی ها هستند! پسر جشنواره بغل گوش ات است که! ولی جدا از این حرفها فیلم ها که چنگی به دل نمی زنند به خاطر دور هم بودن و شیطنت کردن است که می رویم جشنواره! و البته تماشای آدم هایی که جو گیر شده اند و ناگهان خودشان را در صف طولانی جشنواره دیده اند خالی از لطف نیست! دو بار خواستم درباره منحل شدن فوتبال ایتالیا و کله زیدان کامنت بگذارم و نشد. یک بارش که کامنتم را هم فرستادم و انگار گم و گور شده. خلاصه اش این بود که از خواندن کامنتت حسابی ذوق زده شدم. کی می شود منحل شدن فوتبال ایتالیا را ببینم؟!!( می دانم که امیر حالا در فکر بیرون کردن من از کافه است!) به امیر قادری: آن تعادلی که همه درباره اش حرف می زدیم این روزها توی سایت می شود پیدایش کرد. واقعا بابت این موضوع خوشحالم.
|
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 4:20
29 |
|
|
|
گفتم: ما كه ميخواستيم آدم باشيم،شما نگذاشتيد... ميداني چه گفت؟
|
مریم.م
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 15:35
-22 |
|
|
|
سلام باز حرف حکم شد من نمیتونم خودم رو نگه دارم خدایی فیلم کاملی بود دیگه نیازی به پول گرفتن نداره که ازش تعریف بشه بگذریم اخ اقای اسماعیلی داغ دلم رو تازه کردید منم که نمیتونم برم جشنواره اقای قادری خیلی اخلاق با حالی دارین که فیلمی رو که دوست دارین تا پای جون مایه میزارین حکم رو که خیلی هستم خانم حنانه سلطانی درسته که حرفتون به اقای اسماعیلی بود ولی دلایل دیگه هم است مثل مدرسه ی لعنتی...
|
mohammad
دوشنبه 22 بهمن 1386 - 19:46
-17 |
|
|
|
agaye gadery salam;be onvane kasi ke 9sale to zamineye cinema v tv minevisam baad gozashte chand roz natonestam dark konam ke chera sare namayesgh filme jabe mosigi to cinema sahra 40 mine ba mobile ba sedaye boland harf mizadin v kochektarin ehterami ham vase harim digaran gael nabodid.vagean taasof avare.manham moafegam ba inke cinema dar daraje aval vase sargarmie vali na inke tabdilesh konim be cofe shop..
|
somayeh
سهشنبه 23 بهمن 1386 - 0:38
-24 |
|
|
|
سلام نمی دونستم این خبر به کی باید گفت بهتر از شما به به نظرم نیامد امروز رفتم ایملمو چک کنم که دیدم نوشته دانلود سنتوری با صدایچاووشی و زیر نویس ...فکر کردم باز هم الکی است اما وقتی باز کردم دیدم واقعی واقعی بالاخره اونقدر اکران نشد تا بالاخره به دست سی دی فروش هارسید بیچاره مهرجویی بیچاره رادان بیچاره سینما و بیچاره ما
|
کاوه اسماعیلی
سهشنبه 23 بهمن 1386 - 2:22
-8 |
|
|
|
برای حنانه.....منظورت از اینکه تهران بغل گوشت است را نمی فهمم.عزیز من ما از تنبلی ارمنی را آق دایی را صدا میزنیم.بعد بلند شویم برویم شهر غریب که چی یه جشنواره ای را ببینیم که مهمترین اتفاقش تصادف یک لادا با یک پژو است.و یک عنصر مشکوک از فیلم مجیدی تعریف میکند( تا منتظر شویم سال بعد فیلمی تحت عنوان آقای مجیدی را ببینیم) و بهترین فیلمش اصلا در قسمت مسابقه نیست و انگیزه حضار شیطنت است و یک آقایی تویش همه کاره است که به خودش جرات میدهد با امثال مهرجویی آنطور وقیحانه صحبت کند.(باز گلی به جمال شمقدری که به خاطر اعتبار حاشیه ای فیلم گاو احترام بت سینمای ایران را نگه داشت)همین خانه گرم و نرممان نشسته ایم و خوشیم.تو که شیرازی هستی و باید فرق سعدی و حافظ را بهتر از من بدانی.آنکه کل دنیا را گشت شد فقیه و آنکه از شهرش بیرون نیامد شد رند خرابات.....حالا چون اصرار میکنید فردا بلند میشوم بروم این جشنواره ببینیم چه هست که این همه حرفش را میزنید؟آدرسش کجاست؟.... ضمنا گرمی را دیشب دیدید؟وقتی نام امی واین هاوس را اعلام کردند و آن چند ثانیه ای که به تصویر روبه رویش خیره شده بود ........ حالا دیگر این جشنواره تان هم تمام شد.زودتر بلند شوید بیایید.خسته شدم.این توالت کافه تمیز نمیشود.فکرش را بکنید من با کلاه کابویی مایکل مدسن دارم مستراح تمیز میکنم.....
|
کتایون
سهشنبه 23 بهمن 1386 - 12:16
3 |
|
|
|
به به.بالاخره دیشب صدای شما رو هم هر چند دیر توی رادیو گفتگو شنیدیم.جدا" انقدر از رضا ناجی خوشتون اومده؟حالا خسارتو گرفتین یا نه؟ما که سر این قضیه کلی خندیدیم.
|
سورنا
سهشنبه 23 بهمن 1386 - 14:6
-10 |
|
|
|
سنتوری مهرجویی نیز سر انجام برای دانلود گذاشته شد.........
|
محمد حسین آجورلو
سهشنبه 23 بهمن 1386 - 20:1
-10 |
|
|
|
سلام 1- یک شنبه خواستم کامنت بذارم اما نشد حالا با دور روز تاخیر اومدم بگم از بازی پرسپولیس چه قدر شارژ شدم بیشتر از مواقعی که می برد حتی اگر خبر ورزشی بنویسه شخصیت پرسپولیس چی شده و من بگم بشاش تو اون شخصیتی که باعث بشه تیمت تو آزادی حمله نکنه که چی؟ می خواد یک هیچ ببره.2- کاش زمین انزلی درست بشه تا حالا که کاوه جشنواره نرفته بره استادیوم کمی عقده گشایی کنه3- کاش به جای صبا باطری و حتی پرسپولیس این فصل ملوان قهرمان لیگ بشه تا ته مونده فوتبال این مملکت هم نمیره 4- هفته دیگه کنکوره منم دیگه درس خوندنم نمیاد اینجام یه مشت خرخون ریخته برام دعا کنید 5- حامد اصغری داداش خیلی مخلصم اگر اونروز یک کم گیج و منگ بودم چون اون لحظه تو سالن مطالعه بودم و یک کتاب ...... 6- این سنتوری که برای دانلود هست لینکش چیه؟ بدید تا ما هم در غم شما شریک باشیم 7- خیلی مخلصیم mhajorlo@gmail.com
|
سیاوش پاکدامن
چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 8:36
7 |
|
|
|
خب، بعد از این هفت هشت ده روز که در جشنواره و سینما 107 به سر بردیم. حالا موقع آن است که یک بازگشت شکوهمند داشته باشیم. ضمن تشکر از کاوه که نقش last man standing را عینهون ناصر ملک مطیعی، گرم و قوی و دوست داشتنی بازی کرد. . وقتی هیچ وقت در جشنواره فجر نبوده باشی، و این بار هم نباشی، یعنی حادثه عجیبی رخ نداده و دنیا به همان مدار سابق میچرخد. پس احتمالا نباید هیچ احساس متفاوتی هم داشته باشی. اما از آنجا که وجود احتمال یعنی وجود استثنا. امسال بسیار حسرت خوردم بس که دلم هوای این را داشت که با یک سری رفیق پایه بریزیم، هم فیلم ببینیم و هم همه جا را به آشوب بکشیم. هم بخدیم و سر و کول هم .... ببخشید، مثل اینکه تعریف "جشنواره" را اشتباهی فهمیدم. اما انصافا دست همه بر و بچ درد نکند، هیچ سالی اینقدر به جشنواره نزدیک نبودم. نمیدانم بچه ها مرا دیدند که صورتم را به شیشه های سینما میچسباندم و سعی میکردم حال و هوای داخلش را ببینم و حس کنم؟! ... خب تا اینجای کار اسکارت بهترین فیلم را هم به یویینی تاد میدهیم که از بقیه کم نقص تر و کامل تر بود. اسکارت بهترین بازیگر نقش دوم مرد هم ضمن دادن دیپلم افتخار به خاویر باردم، میرسد به کیسی افلک که کلمه coward را به بهترین وجه معنا کرد. جایزه بهترین کارتون هم خیلی وقت است که به سیمپسونها رسیده. با گزارش لحظه به لحظه اسکارت با ما باشید.
|
مژده غضنفری
جمعه 3 اسفند 1386 - 1:24
13 |
|
|
|
سنتوری خیلی خیلی ضعیف بود... اما من به مهرجویی همچنان امیدوارم.. او بهترین کارگردان سینمای ایران است و من با دیدن فیلم های او عاشق این سینما شدم.... منتظرم... برای بازگشت دوباره ی او به بهترین روزهای حرفه ای اش و امیدوارم... زود ،خیلی زود آن روزها فرا برسد...
|