راستش اهل ذوقزدگي نيستم. دلم را بخواهيد، چندان اهل ذوقكردن هم نيستم. دور و بريهايم ميگويند به دلايلي جلوي ذوق و تعجبهايم را در مواجهه با چيزهاي اطراف ميگيرم، اما شما باور نكنيد. ذوقكردن يك هنر است كه منِ بيهنر بهره اي ازش نبردهام. اما اينها دليل نميشود كه وقتي اين روزها به سايت مان (سايت همهمان) نگاه ميكنم، از خوشحالي غش نكنم.
تازه دانلود ترانهي تيتراژ آخر «سنتوري» را كه مهدي عزيزي توي روزنوشت گذاشته تمام كردهام و دارم به اين غمناله علي سنتوري/محسن چاووشي گوش ميدهم و فكر ميكنم تنهايي چهقدر چيز بدي است. بعد به اين ميرسم كه اگر سينماي ما را راه نينداخته بوديم، اگر خودمان بزرگش نكرده بوديم، شيرش نداده بوديم و تر و خشكش نميكرديم، حالا شايد تنهاتر از اين بوديم، خيلي تنهاتر. چه خوب كه شماها هستيد و بچههاي همكار سايت هم. خوشحالم كه ديگر كمكم دارد مرز بين مخاطب سايت و همكار سايت برداشته ميشود. شما با كامنتهايي كه مينويسيد و بعد با نقدها و يادداشتهايتان به جمع سينماي ما اضافه شدهايد. همين الان سايتمان ده تايي نويسنده و ژورناليست خوب پيدا كرده كه ميشود روي كارشان حساب كرد و به پيشرفت و بالا پريدنشان اميد داشت. اگر اسم ببرم، كسي جا ميافتد و بعد غصه ام ميگيرد كه چرا يادم رفته بود، اما اگر سركي به گوشه و كنار سايت بزنيد، همه اين اسمها را خواهيد ديد.
روزنوشتها هم كه حسابي خواندني است؛ امير كه روزنوشتش يك پاتوق اساسي شده براي همهي آنها كه دلدلهاي مشترك دارند و آمار و متنهاي كامنتهايش ميگويد باز هم در يك فضاي ديگر مثل هميشه موفق و درجهيك عمل كرده. مهدي عزيزي و نويد غضنفري چيزهاي جذابي در روزنوشتهايشان دارند و وحيد هم تقصير خودمان شده كه كم مينويسد. سايت سينماي جهان را يك تنه راه ميبرد و به كمك دوستان تازهاي كه اين سايت پيدا كرده، دارد هر روز خواندنيترش ميكند. خودِ من كه دائم بهش مراجعه ميكنم و لازمش دارم. شما هم اگر سراغش برويد، شك نكنيد كه مشتري خواهيد شد. آرزو و شادي و گلاويژ هم دوباره شروع كردهاند و هر سه هم با مطالب خوب و خواندني، و قرار است اين قطار حالا حالاها متوقف نشود، مگر در ايستگاههايي كه خودمان سوزنبانش باشيم.
روز اول اصلاً فكرش را نميكردم كه اين جوري بشود. وقتي امير هم مثل هميشه با همهي حال و شور و انرژياش همراهم شد، اميدوارتر شديم و سايت زير و رو شد، ولي باز هم اين استقبال و اين حال و هواي زندهي با نشاط را تصور نميكرديم. يادمان هست كه هنوز اول كار است و كلي ايراد و اشكال و كم و كسري داريم. باور كنيد هر روز داريم سعي ميكنيم اين كسريها را درست كنيم و سايت سينماي ما چيزي باشد كه لياقت اين همه كاربر و دوست و همكار را در اين فضاي مجازي پيدا كند. شماها هم بايد آستين بالا بزنيد و كمك كنيد تا بشود.
براي ده روز جشنواره خبرهاي خوبي داريم و اتفاقهاي تازهاي قرار است بيفتد، و براي سال آينده هم نقشهها كشيدهايم. براي شما و در كنار شما كه هستيد؛ كاش هميشه باشيد.
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
farshid
چهارشنبه 12 دي 1386 - 0:3
11 |
|
|
|
تنهایی ان قدر ها هم که گفتی کابوس نیست توی دنیایی که همه دارند اعصاب منگنه می کنند گاهی تنهایی دری است که دلت می خواهد ببندی!! هیچ چیزی ان طور که باید توی تنهایی مزه ندارد می دانم ولی گاهی بد نیست ادم روبرو شود با خودش !!خودش با خودش !! خوشحالها می گویند اول دیوانگی است می ترسند ادم با ادم دیگری روبرو شود خدا هم تنهایی خودش را تاب نیاورد!! و حالا ما این جاییم و همه گریزان از تنهایی !! سایت هم خوب است از ان چیزهایی است که ادم می گذارد وارد دنیای تنهایش شود !! دست همه درد نکند . هنوز حس و حال نوشتن یادداشت و نقد ندارم نزدیک یک سال است مجموعه قصه های کوتاهم مانده توی کمد !!هنوزدست ناشر هم ندادم منتظرم منتظر معجزه ای که شاید هامون منتظرش بود چرخشی که هر شب خوابش را می بینیم و تنهایی چقدر دلم برای تنهایی های سامورایی ادل ه سارا پری می سوزد تنهایی قیصر اخرهای قصه که بد جوری دلم گرفت برای تنهایی جیمز میسن توی جدا افتاده که دست اخر تنها نمرد تنهایی فرشته توی دو زن که اخرش یک جور هایی می خواهد خود خودش را بیابد (و کاش میلانی امروز هم مثل سابق به جای هندی بازی می رفت دنبال حرف دلش تا باز فیلم بسازد!!)تنهایی ال پاچینو توی راه کارلیتو مخمصه صورت زخمی تنهایی ادم های مسعود کیمیایی که هر کدام یک فیلمند یک کتابند. تنهایی کودک خانه دوست کجاست؟این در و ان در زدن و چقدر شاعرانه است که پیدایش می کنی و می گویی گور پدر تنهایی ولی شاید هم همین طور دور خودت بچرخی و بشود حکایت همان تابلوهایی که با هم کنده می شوند که امیر قادری توی روزنوشتش گفته . ما تنها نیستیم هنوز کتابی هست که خوانده نشده فیلمی که ندیده ایم یا دلمان خواست باز ببیند جایی که نرفته ایم یا باز ببینیم ادمهایی که دوستشان داریم رویاهایی که هنوز توی سرمان(قلبمان)جا خوش کرده همراه با ارزوهای بزرگ ارزوهایی که شاید پایانش شبیه داستان دیکنز باشد ولی ما هستیم می خواهیم تجربه کنیم .می خواهیم خودمان تجربه کنیم خود خودمان !! farshid
|
سام
چهارشنبه 12 دي 1386 - 14:21
0 |
|
|
|
دمت گرم داش نيما. بازم اومدي وسط گود كه بي خيال خودت شي و از بقيه بر و بچز سايتت حمايت كني. مثل اوت دفه كه حاج كاظم شده بودي و دفعههاي ديگه. تو با اين همه مرام خدا نكنه تنها بموني. هر بار كه سري به سايت بزني ميبيني كه دليلي براي تنهايي نيست چون ما هستيم. تو هم باش داش! ببخشيد كه لحنش كمي داش مشني شد آخه بحث مرام و معرفت و اين حرفا بود ديگه. نه داداش؟!
|
میلاد
پنجشنبه 13 دي 1386 - 0:18
-7 |
|
|
|
سلام وب سایتتون خيلي قشنگ و جالبه به خصوص واسه من که عاشق سينمام خوشحال ميشم نظرتو در مورد وبلاگم بدونم منتظرتم نظر يادت نره [چشمک] باي
|
امیر جلالی
پنجشنبه 13 دي 1386 - 11:58
2 |
|
|
|
سلام نیما جان،ما هم همین طور،یعنی منم همین طور،اگه شماها و نقداتون و تصاویر خیالی ای که ازتون تو ذهنم می ساختم و به سمتشون می خزیدم و امید داشتم یه روزی بهشون برسم،تو و امیر رو می گم،باورکن هنوزم داشتم سیگار می کشیدم و مو سفید می کردم و لاغرتر و لاغرتر می شدم. گاهی وقتا یه خوره ای می افته به جون آدم که تا دودمانشو به باد نده ول نمی کنه بره،ولی حالا گذاشتمش کنار هرچند که یه هفت هشت سالی از بهترین روزهای عمرمو گرفت ولی حالا گورشو گم کرده و لا اقل تا وقتی دوباره سروکله اش پیداشه وقت دارم که فیلم ببینم و بیام سینمای ما و مطالب دوست داشتنیمو بخونم و حالشو ببرم... واینارو تا خرخره مدیون شماهام و بدونید که یادم نخواهد رفت. مخلص شما و به امید روزهای بهتر.
|
سمیرا
پنجشنبه 13 دي 1386 - 13:43
23 |
|
|
|
واقعا فکر می کنم اگه این سایت نبود من یکی واقعا تنها می شدم. این شب های زمستون رو مگه می شه بی رفیق صبح کرد؟ به خصوص تو این روزگار که نشریه های مکتوب محبوبمون هم ضبط شدن.آدم گاهی دلش برای چند کلمه حرف حساب تنگ می شه. شب بعد کارام می شینم پای سایت تا خوابم بیاد. روزنوشتی، نقد ی، خبری، عکسی حتی comment ای نیست که ندیده و نخونده بذارم. می دونید چیه؟ کلا آدماتون باحالن.
|
هادی
پنجشنبه 13 دي 1386 - 14:45
1 |
|
|
|
خوشحالم که خوشحالید. موید و مستدام باشید. برای سال آینده فکر میکنم یکی از برنامهها باید بازطراحی فنی و شکلی سایت باشد. هر سایتی در طول زمان و تحولات به این نیاز دارد.
|
سعید حسینی
پنجشنبه 13 دي 1386 - 20:5
10 |
|
|
|
این آهنگ ابتدایی فیلمه که مهدی عزیزی گذاشته ترانه پایانی یه تفاوت های ظریفی با ترانه ابتدایی داره که خواسته با این تفاوت ظریف تفاوت احوال علی سنتوری قبل وبعد از پالایش روحیی که توش قرار می گیره نشون بده
|
جواد رهبر
پنجشنبه 13 دي 1386 - 22:57
7 |
|
|
|
روفوس تی. فایرفلای: امشب تو سالن اپرا می بینمت. صندلی ات را نگه می دارم تا برسی. بعدش دیگه خودتی و خودت.
|
فدايي
جمعه 14 دي 1386 - 3:37
-9 |
|
|
|
وحشتناك ترين تنهايي وقتيه كه فكر مي كني تنها نيستي. بزرگ ميشي.دل مي بندي.عاشق ميشي.فداكاري مي كني.جونتو مي ذاري.عاشق تر مي شي.از همه مي گذري. همون جوري ميشي كه مي خواد. كارهايي را كه دوست ندارد نمي كني. كارهايي را مي كني كه دوست دارد. خيال بافي مي كني. زير بارون قدم مي زني و دوباره و دوباره عاشق تر مي شي.همه كس و همه چيز رو مي فروشي و با پولش اونو مي خري.گريه مي كني. مي خندي. مثل كوه پشتش مي ايستي و مثل شير كنارش. مدام يك شيء سنگين را روي صفحه فشار مي دهي تا كتابش بسته نشه. با غمش غمگين مي شي و با شادي اش،شاد.توي بيخبري خودت رو خوشبخت ترين آدم دنيا مي دوني.ولي يك دفعه به خودت مي آيي و ميبيني طوفان شده واون شيء سنگين از روي كتاب ليز خورده و كتاب بسته شده. هيچ راهي نداري جز اين كه بتي رو كه ساخته بودي بشكني.و باز هم مي فهمي كه هميشه چقدر زود دير ميشه.پس يادت بمونه
|
هاله
جمعه 14 دي 1386 - 4:1
9 |
|
|
|
شنيده بودم كه كامنت ها منفي را آن لاين نمي كنيد ولي نمي دانستم به اين واضحي.ن ح ن از شماتوقع نداشتم. خانم يا آقايي به نام (ز ن د گ ي)در يادداشت فيلم «عاشق» به خانم ميري خرده گرفته اند.كامنت ايشان از كامنت من بشيار تند تر بود.به هر حال اگر دوست داريد فقط از شما تعريف شود،حرفي نيست.ما هم شما را خوشحال مي كنيم.عجب يادداشتي.شوكه شدم از اين قلم.از اين همه استعداد.اصلا يك كلاس تحليل فيلم بود براي دكتر كاوسي و پرويز دوايي.حيف كه اين همه استعداد و ذوق دارد نابود مي شود. البته اين كامنت هم حتما حذف مي شود.ولي ماه هميشه پشت ابر نمي ماند.فكر نمي كردم اين كار را با من كه هميشه طرفدار شما بودم و در كمال ادب گاهي مخالفت كردم،انجام بدهيد.من فقط خواستم بگويم حيف است كه سينماي ما را حيف كنيم.موفق باشيد.
|
مصطفي انصافي
جمعه 14 دي 1386 - 12:10
-5 |
|
|
|
نيما خان يه سوال: يادته از كتاب گلمكاني با دوربين ضايع موبايلت چند تا عكس شاهكار درآوردي؟ يادته وقتي كافه ات رو تعطيل كردي گفتم نكنه عكس هات تموم شده؟ واقعا تموم شد؟ يادته چند نفر از بچه ها گفتند كه يه پوشه جديد براي پشت صحنه فيلم هاي عزيزمون درست كرديم؟خب عزيزم اگه تموم شده عكس هات يه سر به دفتر گلمكاني بزن. و اين كه چقدر خوب شد كه باز هم براي فيلم نوشتي. راستي نمي خواي مثل امير براي نظرات بچه ها پاسخي داشته باشي؟ البته به خاطر خودم نمي گم ها ( كور شم اگه دروغ بگم!!!!!!!!)
|
عطص
جمعه 14 دي 1386 - 12:33
-2 |
|
|
|
اینجا هم گرم میشه. غصه نخور. عمر زمستون کوتاهه.
|
رضا کاظمی
جمعه 14 دي 1386 - 21:1
-13 |
|
|
|
راست میگن رفیق که کامنتهای منفی رو نمی ذاری روی لاین؟ خانم هاله و کسانی که چنین نظی دارین لااقل در مورد من این آقانیما چند تا کامنت خیلی تند و شدیدالحن رو پابلیش کرد و سانسورش هم نکرد. همون کامتهایی که در مورد هامون بازها و از این جور حرفها بود البته یه دوست شکاک دارم به نام ...( نامش بماند) میگه اونا رو گذاش تا چهره ت رو تخریب کنه و به همه بگه تو چقدر روانی هستی و خودش چقدر بزرگوار.. ولی من باورم نمیشه نیما حسنی نسب فقط برخلاف امیر قادری یه کم بی حوصله س .نجوش و غیر صمیمی هم هست البته به جز با رفیقاش و در کل یه کم هم مثل خودم تنبل و پرخوره واسه همین حال انجام دادن بعضی کارها رو نداره نه اینکه نخواد. فقط نمی دونم چرا موهاشو کوتاه کرده. ریزش داشته یا خسته شده از موی بلند. اون نیمای بدعنقی که من دیده بودم خیلی موقشنگ بود.... بگذریم از این رحرفا. آقا نیما بچه ها رو کمتر اذیت کن. بیا یه اولترا لایت با هم بدیم فضا اخماتم وا کن رفیقی شفیق!
|
سينا ب
جمعه 14 دي 1386 - 21:30
5 |
|
|
|
سنگ صبور هيچ وقت تنها نميمونه.
|
آیسان
يکشنبه 16 دي 1386 - 10:52
3 |
|
|
|
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق می خوام ببینم اینو تائید می کنی؟؟
|
حنانه سلطانی
يکشنبه 16 دي 1386 - 21:8
-10 |
|
|
|
برای سایت عزیزمان: (شب های روشن)- استاد: با تو این همون شهری نیست که من می شناسم. جاهایی میرم که هیچ وقت نرفتم، از رازهایی حرف می زنم که هیچ وقت با کسی نگفتم. با تو جاهایی رو می شناسم که پیش تر نمی شناختم و جاهایی رو که می شناختم بهتر.
|
وحيد
دوشنبه 17 دي 1386 - 10:21
-14 |
|
|
|
سلام نيماي سينماي ما. از تنهايي مگريز به تنهايي روي نكن گاه آن را جستجو كن. "آغاز جداسري شايد از ديگران نبود"(مارگوت بيكل) در روزگاري كه ما نسل سومش هستيم يا ما را نسل سوم آن مي نامند. و مي گويند كه دم دم مزاج هستيد ما سعي مي كنيم با سينماي مان بمانيم و مزاجمان را تغيير ندهيم. پرواز اعتماد را با يكديگر تجربه كنيم و گرنه مي شكنيم بالهاي دوستي را. سبز باشي سينماي ما
|
سنگ صبور
سهشنبه 18 دي 1386 - 18:38
-6 |
|
|
|
رفيق من سنگ صبور غمهام/به ديدنم بيا كه خيلي تنهام اين بيت ترانه سنتوري چقدر به حال و هواي ما و سايت سينماي ما مياد. اگه هر كدوم به ديدن اون يكي نره حسابي تنها ميشيم
|
سهشنبه 18 دي 1386 - 18:44
-8 |
|
|
|
دلا خو كن به تنهايي كه از تنها بلا خيزد سعادت آن كسي دارد كه از تن ها (تنها) بپرهيزد
|
mouse
چهارشنبه 19 دي 1386 - 10:19
-9 |
|
|
|
هر دگرگونی٬ حتی آنچه مشتاقش بوده ایم٬ غمی در خود دارد٬ زیرا هر آنچه پشت سر می گذاریم بخشی از وجود ماست٬ باید بمیریم تا زاده شویم! -آناتول فرانس
امير: آفرين.
|
محمد
چهارشنبه 19 دي 1386 - 11:29
0 |
|
|
|
پا گرفتن سينماي ما ذوق زدگي هم داره. براي اين روزهاي نيم بند كه حالمون خوب مي شه ولي "خيلي" خوب نمي شه، بد مي شه ولي "خيلي" بد نمي شه، ذوق زدگي يعني ناپرهيزي. ديروز قانونم رو شكستم و نسخه پرده اي No country for old men رو گرفتم و 15 دقيقه اولش رو ديدم و ادامه ندادم تا نسخه اصلي برسه. همين قدرش به قول امير قادري (كه سلام كوئن ها بر او باد) اوردوز سبك كوئني بود البته دوز خشونتش خيلي بيشتر (گويا درباره استاد تيم برتون هم بايد همينو بگيم). يه ربع اول فيلم برادران كوئن بدون شوخي، مگه ميشه؟ از ديروز دارم بقيه فيلم رو حدس مي زنم. ديشب خواب ديدم اين يه ربع، خواب يه نفر بوده كه داره واسه يكي ديگه تعريف مي كنه و همه اونايي كه توش بودن الان دارن لب ساحل فوتبال بازي مي كنن. امسال سال خوبي بود همه اساتيد تقريبا بهترين فيلماشونو ساختن (حداقل بدترين نبود). همه چي هم داشتيم، از فيلم چندش رودريگوئز تا سيمپسونا و بقيه. رتتويي كه جدا. تازه خيلي ها رو نديديم. براي تدويني ها اولتيماتوم بورن و پادشاهي دارن مسير اكشن سازها رو عوض مي كنن. اگه اين انجمن نويسندگان سينمايي دست از اين لوس بازي هاشون بردارن امسال اسكار غولي داريم. حميد رضا صدر عزيز يه مطلب كوتاه داره تو مجله هفت درباره اون فيلسوف عاشق، اسمش يادم رفته. از دستش نديد( اگه هنوز تو مودش هستيد. اگه هنوز تنها موندن يه كابوس شومه). همين طور گفت و گو با ابراهيم گلستان بزرگ در شهروند تك تك جملات و اون خاطره غريب از دادگاه مصدق.
|
محمد
چهارشنبه 19 دي 1386 - 11:41
0 |
|
|
|
راستي تو تيتراژ رتتويي تو قسمت layout artist يه نفر هست به اسم مهيار ابوسعيدي. آقا هرجا هستي خوش به حالت.
|
farshid
جمعه 21 دي 1386 - 17:13
-6 |
|
|
|
برف و سرما صحبت این روزهاست هر جا که نگاه کنی مدام دارند از بالا و پایین رفتن دمای هوا می گویند و صرفه جویی !! امروز بعد از چند روز فرصت کردم شهروند امروز را بخوانم شهروند چند روزی گوشه اتاق افتاده بود و هر دو منتظر !! صفحه ها را خوانده و نخوانده ورق زدم تا رسیدم به ضد خاطرات که گفتگویی بود با ابراهیم گلستان . وقتی به خودم امدم که گفتگوی 30 صفحه ای را دو بار از نو خوانده بودم مدتها بود دلم لک زده بود برای خواندن این جور گفتگوها که خودش مثل یک کتاب مثل یک فیلم می بردت پروازت می دهد و چشم که باز می کنی می بینی هوا ان قدر ها هم سرد نیست!! جدا از این که همه ی حرفهای گلستان را قبول داشته باشم یا نه از این خود بودن از این صراحت و لحن خیلی لذت بردم از این که یک نفر بی پرده می گوید اینه می شود تا شاید ادم ببیند ان چه دیدنیست برایم جالب بود. بحث قضاوت در رابطه با او و حرفهایش نیست مسیری که امده نگاهش ادمهای دور و برش و... خواندنی هستند هنوز هم برایم سخت است که نظرش در باره ی جلال را قبول کنم ولی این اصلا مهم نیست . چقدر دلم می خواست خبر این گفتگو جایی توی سایت سینمای ما می امد یا بهتر بگویم امده بود شاید حالا کمی دیر شده کاش می توانستم این یادداشت را بگذارم خبر اول سایت بی خیال این که من کیستم به امید این که ادمهای بیشتری این گفتگو را بخوانند و توی این سرما گرم شوند. farshid
|
ایسان
يکشنبه 23 دي 1386 - 9:28
3 |
|
|
|
خوب حال چیه تیریپ غمبادک اومدی؟؟ چرا به روز نمی شی؟؟کو پس ؟؟ مدتیه نیستی.....فقط مثل اینکه خبری از این ممد گلیه میشه پیدات می شه؟؟شاد می شی همچین اونو می بینی!!!! منتظر مطلب جدیدت هستیما این دفعه بیام ببینم همین صفحه مونده ................ هیچ کاره خاصی نمی کنم... چون کامنتها رو هم خودت تائید می کنیو...... ما منتظریما
|
farshid
دوشنبه 24 دي 1386 - 21:51
-13 |
|
|
|
به سایت که سر زدم وقتی مطلب امیر جلالی و چهره هفته قرار گرفتن ابراهیم گلستان را دیدم خوشحال شدم . خوشحالم از این که سایت سینمای ما همان طور که ادعا می کند سایت سینمای ماست. از گلزار تا ابراهیم گلستان شاید راه چند نسل باشد ولی سایت سینمای ما نشان داد می خواهد همه را ببیند!! و این بار خوب ببیند چیزی که امروز کمتر شاهد ان در دنیای واقعی هستیم. خسته باشید. farshid
|
فريد ذاكري
چهارشنبه 26 دي 1386 - 18:30
20 |
|
|
|
سلام آقاي حسنينسب. من هماني هستم كه ميخواستم از تنهايي درتان بياورم و بنويسم. ميلم را يك هفته است بيپاسخ گذاشتهايد. چرا؟ (هم شماي تنها و هم، همه شما!) منتظر پاسختان به ميلم در ايميل اينفو و ميل خودتان راجع به ستون خودم و ستون سروش صحت هستم. ... راستي، من دو تا از آهنگهاي سنتوري را (خيانت و رفيق من) قبلاً شنيده بودم و فكر ميكردم فقط همين دوتاست. تا اينكه چند روز پيش در سايت ايرانسانگ اين آهنگِ «زخم زبون» را پيدا كردم و ... عشق كردم. از دو تاي قبلي به نظرم بهتر بود و مست ميكرد آدم را. به خصوص آنجايي كه صدايش را ول ميكرد و خيلي يله و رها (و گريان) ميگفت: «به گريها م...» و بازميگشت و آرام و (انگار خندان) ادامه ميداد: «ميخندي.» ... واي! كه چه كابوسيست اين تنهايي و حزن صداي چاوشي كه بهنظرم انتخابش توسط مهرجويي محشر و نمادين است. حتي از عليسنتوري هم تنهاتر است. و چه كابوس شوميست تنهايي عليسنتوري و تنهايي محسن چاوشي كابوس نيست و زندگيست. زندگياش همين است. (اي كاش كابوس بود...) گر چه تا وقتي من را و منها را دارد، هيچوقت تنها نيست. ايكاش او و آنها را هم داشت... (فرقي هم ميكند؟!)
|
فريد ذاكري
چهارشنبه 26 دي 1386 - 18:36
0 |
|
|
|
دو تا نكته بعد از ارسال كامنت قبليم يادم اومد. 1- چرا به كامنتها پاسخ نميدهيد و جالب است كه حتي به جاي شما در وبلاگتان آقاي قادري (امير، همين صفحه، در پاسخ به mouse) به ميلها پاسخ ميدهد!!! 2- نكته دوم را همين سر چراغي يادم رفت!!! انشاالله همين حالا و پيشپيش بهتون مژده ميدم دفعه بعد بهتون بگم. من اصلاً نميپوشم اونو. (اين جمله آخر ديالوگ سريال بيداري بود كه همين لحظه شنيدم!) 3- قرار بود 2 تا نكته بگم ولي اين سومي اينه كه ديالوگهاي تاريخي تلويزيون و لينك يادداشتهاي سروش صحت در وبلاگم هست. لطفاً نظرتان را راجع به ستون سروش صحت در روزنامه اعتماد به من بگوييد. براي نشريه طنز اينترنتيمون ميخوامش. www.sangepaonline.blogsky.com
|
آلفردو گارسیا
شنبه 29 دي 1386 - 6:4
4 |
|
|
|
سلام صمیمانه به نیمای عزیز و امیر خان قادری نیما جان راستش نمی دانم اگر شما و امیر گرداندگان این خانه نبودبد باز هم اینقدر گرما وجود داشت یا .... این همه نظرات عالی و درجه یک ، این همه صمیمیت و یکی بودن نمی دانم چگونه با کلمات بازی کنم تا حس خود را نسبت به این همه شور و انرژی بیان کنم .... از سلیقه های متفاوت و درجه یک شما و امیر گرفته تا کامنت های بی نظیر دوستان . نمی خواهم بگویم سینما را با شما شناختم ... ولی مفهوم لذت بردن ناب از سینما را با شما عزیزان تجربه کردم و مطمئن هستم اگر با عقاید شما و امیر خان آشنا نمیشدم سینما اینقدر برایم جدی نمیشد .... آقایان نیما حسنی نسب و امیر قادری از شما سپاسگزارم ... موفق و منصور و پایدار باشید .
|
omid
يکشنبه 30 دي 1386 - 11:54
0 |
|
|
|
thanks for this great cite you have made dear nima.good luck
|
farshid
يکشنبه 30 دي 1386 - 20:16
-13 |
|
|
|
منتظر روزنوشت بعدی هستیم نمی دانم قرار است نیما این بار برایمان از چه چیزی بگوید ولی فکر کردم اگر فضولی توی کار نباشدخوب میشداز موضوع بسته شدن کافه نادری و نگاه درست یا غلط نوستالژیک ادمها می گفتی کافه ای که عده ای تصور می کنند موزه ای زنده و سر پا بوده و حالا با بسته شدنش میراث فرهنگی ایران زمین ضربه می خورد !!!و لی ایا واقعا این ما هستیم که به مکانها روح می بخشیم یا انها هستند که قرار است هویت فرهنگی بسازند!! بسیاری از کافه نشین های ان زمان را دوست دارم از هدایت گرفته تا چوبک تا ... ولی انها را سعی کردم از روی اثارشان یا بررسی اوضاع زمانه خودشان بشناسم به نظرم امروز نشستن توی کافه نادری و پز دادن این که این ظروف مال ان زمان بوده کمکی به رشد فرهنگی زمانه ما نمی کند خودم هر بار گذرم به تهران افتاد هیچ وقت دنبال کافه نادری نگشتم چون می دانستم دیگر اشنایی ان جا نمی بینم که حالا ان اشناها را باید توی قفسه کتابفروشی ها پیدا می کردم!! خدا کند کافه نادری دوباره باز شود و مشتری های فرهنگ دوستش هر شب و روز بیشتر شود !!ولی به نظرم کاش به جای این همه اشتیاق برای این کافه دور و برمان را بهتر می دیدیم . اگر قرار شد روزنوشت بعدی این باشد خوشحال می شوم حرفهای نیما شروع بحثی باشد که امیدوارم مثل همیشه ختم به خیر شود
|
سوفیا
دوشنبه 1 بهمن 1386 - 22:24
15 |
|
|
|
سلام چرا روزنوشت آقای قادری باز نمیشود؟ لطفا مشکل سایت را حل کنید. مدتیست که loading این صفحه ها خیلی بیشتر از قبل طول میکشد و الان هم حدود نیم ساعت است که منتظرم.
|