دوشنبه 1 آذر 1389 - 8:40



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



جمعه 25 آبان 1386 - 4:36

ناامیدی


( تازه اضافه شده: می‌خواهید بدانید زندگی واقعی کجاست؟ خلیلی وقتی دقیقه نود و چهار گل زد و ما را سکته داد، با تمام وجود دوید طرف تماشاگرها و فریاد خوشحالی کشید. بعد گفت چون پیش از این هشت سال در سایپا بازی کرده، دل‌اش می‌خواستهخوشحالی نکند، نقشه‌اش را هم کشیده بوده، اما نتوانسته. این یعنی یک احساس واقعی. چیزی که واقعا وجود دارد و می‌پاشد به در و دیوار. )


آدم گاهی وقت‌ها چیزهایی می‌شنود که شاخ درمی‌آورد. از جمله این که بعضی مشتری‌های این کافه برای همدیگر ای‌میل می‌زنند و گله می‌کنند از این که مشتری‌های « جدید »ی آمده‌اند و این مشتری‌های « جدید » با « قدیم‌ «‌ای ها فرق دارند و این که دیگر دل و دماغی نیست و این که قدیمی‌ها با جدید‌ی‌ها فرق دارند و این که جای کی خالی است و کی هست و کی نیست. دوستان قدیمی کاش می‌دانستند که وقتی قرار بود آن‌ها هم وارد شوند، قدیمی‌تر هایی بودند که از ورود جدیدترها شاکی بودند و آن‌ها را آدم‌های موجهی نمی‌دانستند و همین جور برو عقب.
خب، خیلی خوشحال نیستم از وجود چنین بحث‌هایی که خیلی اتفاقی از وجودشان باخبر شدم. آدم ناامید می‌شود از فیلم‌هایی که دیدیم، داستان‌هایی که خواندیم و موسیقی‌هایی که شنیدیم و حرف‌هایی که زدیم. ما هم که از قماش بقیه
هستیم. رابرت پریش تعریف می‌کند که عالیجناب جان فورد، دستمزد بالایش را که برای کارگردانی آن‌ها قابل چشم‌پوشی بودند، گرفت؛ همه‌اش را صرف علم کردن اردوی فیلمسازان جنگی کرد. ( از این جا به بعد داستان را از کتاب محبوبم بچه هالیوود ترجمه پرویز دوایی جانم نقل می‌کنم ) بعد از چندی، فورد، من و کتی، همسرم را به شام در منزل خودش دعوت کرد. ضمن صحبت‌ها به من گفت: « خیال داریم این اردو را بسط دهیم. می‌خواهیم اصطبل‌ها را به نمازخانه تبدیل کنیم. البته شکل اصلی دست نخورده باقی می‌ماند. قرار است طراح دکور استودیو چند تا طرح بدهد. یکی دو تا از آغل‌ها را برای تجسم صحنه ولادت مسیح می‌گذاریم باقی بماند. یک برج کوچک با زنگ هم سر بام نصب می‌کنیم. قرار شده داریل زانوک مقداری از شیشه‌های رنگی پنجره‌های کلیسای « چه قدر دره من سبز بود » را به من بدهد. یک تیرک هم در جلوی ساختمان می‌گذاریم، باشد اگر کسانی با اسب آمدند، دهنه اسب را به آن ببندند. هر کس از هر فرقه‌ای آمد، قدم‌اش سر چشم. نظرت چیست؟» گفتم: « نظرم این است که تمام این بساط را، ساختمان و تیرک و شیشه‌های رنگی و استخر و آغل و این‌ها را با بولدوزر با خاک یکسان کنید. بعد این هشت جریب زمین را به قطعات بیست و پنج متری تقسیم کنید و در هر کدام یک بنای پیش ساخته ارزان بسازید و بدهید به کسانی که از جنگ برگشته‌اند. » این‌ها را سریع و یک نفس گفتم؛ بدون ملاحظه این که در خانه‌اش مهمانیم و این حرف‌ها چه تاثیر تلخی، احیانا می‌تواند روی او بگذارد. منتظر ماندم که جواب‌ام را بدهد. مدتی طولانی صرف گیراندن پیپ‌اش کرد و بعد سر برداشت و گفت:
« همان طوری که گفتم قدم همه روی چشم است. »

بعدالتحریر: این آرزوی من و  کافه هم بود.

( این هم عکسی از خانواده فیلم دره من چه سرسبز بود. همانی که استاد شیشه‌های رنگی کلیسایش را برای کافه - نه، اردویش می‌خواست. اگر فیلم را دیده باشید، در جریان هستید که تمام‌ خانواده آخر داستان از هم پاشید. )


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

امیر جلالی
جمعه 25 آبان 1386 - 11:9
3
موافقم مخالفم
 

سلام به همه،وای که حرف دل مارو زدی امیرخان،اصلا لازم نیست از ایمیلای بچه ها خبر داشته باشی تا بتونی بفهمی جدیدارو تو خودشون راه نمی دن،از همین کامنتا معلومه ولی با اجازت می خوام چندتا نکته رو بگم:

اول اینکه کامنت نذاشتن به معنی مشتری سایت و کافه نبودن نیست به خدا،پس اگه کسی تازگیا کامنت گذاشتن یاد گرفته به معنای تازه وارد و پیاده بودنش نیست.

دوم اینکه بعضی از مشتری های کافه فقط بعضی وقتا و راجع به بعضی چیزها نظر می دن و اینکه باید حواسمون باشه کامنت گذاشتن هم بستگی به شخصیت آدما داره دیگه،به اینکه بعضیا کم حرف ترن،بعضیا درونگراتر،بعضیا مثل من اطلاعاتشون در حد لازم نیست ولی درکل حضور در یک جمع رفاقتی یک سری آدابی داره که حتما باید رعایت شه،مثلا تو همین تشکیلات امیر قادری و بین همه بچه هایی که لااقل من تواین دوسال شناختم و با احترام به همه،مصطفی انصافی می تونه به عنوان یک عضو پرکار،پایبند به اصول رفاقت و با اطلاعات خوب معرفی بشه.حتی اگه به حنانه خانوم و سوفیا خانم جسارت نباشه(چون اونا در نظرسنجی گذاشتن پیشکسوتن)می خوام پیشنهاد کنم یک نظرسنجی راه بیندازیم درمورد بهترین عضو کافه از نظر بچه ها،منم که نظرمو گفتم.

حرف آخرم اینکه هممون باید بدونیم(و مطمئنم که می دونیم) صمیمیت و صفایی که اینجا هست بیش از هرچیز مدیون خود امیر و اخلاق عجیب و غریبشه، می خواید بذارید به حساب چاپلوسی یا هرچیز دیگه با خودتونه ولی من تاحالا آدمی که اینقدر شبیه نوشته ها و حرفاش باشه ندیده بودم.

شرمنده از پرحرفی و یا علی.

مریم.م
جمعه 25 آبان 1386 - 11:16
-5
موافقم مخالفم
 

سلام

امیدوارم حال همه خوب باشد

با این جمله خیلی موافقم هر چند من از تازه های این کافم ولی اصلا با این موافق نیستم از این که مشتری‌های جدیدی آمده‌اند و این مشتری‌های جدید با قدیم‌ ‌ای ها فرق دارند

و خوشحالم که از این جور ادما نیستم

به قول اقای فورد: قدم همه روی چشم است

و امیدوارم اقای قادری از این جور چیز ها بوجود نیاد

مصطفی جوادی
جمعه 25 آبان 1386 - 11:31
16
موافقم مخالفم
 

راستش این عکس را که دیدم، یاد آن طرف ماجرا افتادم. یاد خانواده خبیث هایی که استاد معرفی می کند.کلنتون ها در کلمنتاین عزیز، یا مثلا کلگزها در کاروانسالار. این که استاد فقط با (( کامل نبودن )) آن ها را این شکلی معرفی کرده.خانواده ای که مثلا(( زن ))تویش نیست. می دانید که! قضیه ، فقط قضیه ناقص بودن است. تمام!

به نظرم مسئله بغرنجی نیست . یک جور فاصله است که به مرور کم می شود. رفقای جدید،( اینجا که میراث پدری نیست!) نشان می دهند که میشود رویشان حساب کرد. کلید کافه را داد به شان و چند روزی رفت مرخصی. این جوری قدرتمان بیشتر میشود. مثل خانواده های مافیایی، ما باید دغدغه بزرگ شدن خانواده مان را داشته باشیم. ایتالیایی ها می دانستند که توی غربت، روی چیز دیگری به جز (( خانواده )) نمی توانند حساب کنند. باور کنید همین است رفقا. مشکلات بزرگ نیستند. رفقای جدید، فقط با یک سوء تفاهم کوجک آمدند. باید برایشان می گفتیم که اینجا قرار نیست (( مسابقه )) ای در کار باشد. این که برای خودی شدن لازم نیست رکورد بزنند. (( دور هم هستیم )) این تمام آن چیزی است که باید بدانند. به مرور به قول امیر دارند (( نکته اش )) را می گیرند. ( مثلا خود ما مثلا قدیمی ها! هنوز کلی نکته را نگرفته ایم. مثلا همین بحث سانسور کامنت ها که هنوز هم مطرح میشود و خیلی چیزهای دیگر...) خلاصه..موافقید صندلی ها را گرد بچینیم؟!

حامد اصغری
جمعه 25 آبان 1386 - 13:12
-4
موافقم مخالفم
 

سلام .من هم اول از این بچه های جدید شاکی بودم ولی ......به اونا هم سلام می کنم و وروودشون رو خوشامد می گم.

فقط 6 روز دیگه تا امتحان کنکورم وقت مونده بچه ها ورفقای قدیمی و جدید کافه برام دعا کنید امتحانم خوب بدم .این امتحان تاثیر زیادی تو ساعت ها و روزهای پیش روم داره ممنون و خداحافظ.

http://www.7thart.mihanblog.com/

http://karnamehmag.blogfa.com/

hamedasgh@gmail.com

کاوه اسماعیلی
جمعه 25 آبان 1386 - 13:43
-5
موافقم مخالفم
 

اگر بگویم این بهترین روزنوشت چند ماه اخیرت بود باور میکنی؟حتا چند برابر بهتر از نقد بازگشت (که واقعیتش خیلی دوستش نداشتم.ولی وقتی دیدم دو تا از بچه ها گفتند خودم بی خیال شدم.)حتا اگر یک پاراگراف کاملش را از روی یک کتاب ورداشته باشی.این که بگویم خودم هم بدم می آمد از این قدیمی-جدید گفتن باور می کنید؟این که از خودت هم دلگیر بودم که تیتر دو روزنوشتت را از قدیمی ها و جدیدها گفتی.این که خودم یادم میآید وقتی چند بار اینجا کامنت گذاشتم و وقتی اولین بار به مصطفی انصافی سر کیارستمی گیر دادم تا او هم به من گیر دهد تا منم داخل مشتریها سری بالا ببرم.وقتی اولین بار امیر رضا نوری پرتو اسمم را برد که از خواندن مطالبم لذت میبرد کلی کیف کردم.(چه برسد به زمانی که تو تیتر گذاشتی سر من)....این که همین آخرین بار حنانه از کامنت آپارتمانم مایه گذاشت کلی ذوق کردم.این که یکی از بچه ها (اگر اشتباه نکنم ماندانا )بعد از چند ماه گفت کامنت سینما انقلابم را دوست داشته پشتم را راحت به صندلی تکیه دادم و لبخند فتوحانه ای زدم.اینها با هزاران مثال دیگر را صادقانه میگویم تا باور کنید هنوز مثل یک کودک به این چیزها خوشم.اگر به جدید بودن باشد که همه مان یک عمر دیر رسیدیم و همیشه تاخیر داریم و جدیدیم.وقتی فکرش را که میکنم جان فورد بزرگ آنقدر وسعت دل داشته ما که دیگر .....حاظرم برای سر حال آوردنتان یک لپ دنس برایتان توی کافه راه بندازم.کی پایه است؟

نظرسنجی حنانه را نمیتوانم یکبار انجام دهم.میتوانم هر بار سر کامنتم یکی را نشان دهم.همینجا از آپارتمان باز میگویم.وقتی جک لمون قرار است ترفیع بگبرد.از میان همکاران طبقه پایین با قدمهای استوار و همنفس با موسیقی حماسی که قرار است این ترفیع اداری او را پر شکوه نشان دهد عبور میکند.چهره جک لمون را هم که یادتان هست.این یعنی کمدی........

عليرضا شيرنشان
جمعه 25 آبان 1386 - 14:7
0
موافقم مخالفم
 

امير حرفهايت خيلي بدل نشست راستش اصلا انگار اين خصلت همه ما ايراني هاست كه تا نفر جديدي بهمان اضافه مي شود مي خواهيم سريع واكنش نشان دهيم و يه جورايي صميميتمان با گروه قبلي را بجاي خوشامد گفتن بطرف برخش بكشيم، نمونه هايش زياد است توي دانشگاه با جديد الورود ها، سركار با همكاران جديد و...كاش يه لحظه خودمان را جاي اون نفر جديد مي ذاشتيم. اصلا معني كافه يعني همين. يعني هر كسي آمد قدمش روي چشم .

خاطره آقائیان
جمعه 25 آبان 1386 - 18:37
-4
موافقم مخالفم
 

عاشقانه ای بر کافه ی عزیزم:

امروز صبح همین طور که داشتم به سمت مقصد خودم آسه آسه و قدم زنان راه می رفتم به این موضوع فکر می کردم که بیام و یه عاشقانه برای کافمون بنویسم.از اینکه حالا حرف سحر رو که در روز سالگرد تولد کافه مون گفته بود کاملا حس می کنم.اینکه چه قدر اینجا توی زندگی اش تاثیر داشته و مسیر اونو تغییر داده. از اینکه اینجا فقط چندتا پنجره ی کامنت نیست که هر کسی بیاد نظرش رو بگه و بره.اینجا همه به همه مربوطن.به هم چای تعارف می کنن و از گپ زدن با هم لذت می برن.از اینکه شیرینی قندی که اینجا واسه خوردن چاییت تو دهنت می ذاری با شیرینی همه ی قندای دنیا زمین تا آسمون فرق میکنه.صدها برابر از عسل شیرین تره درحالیکه با همه ی شیرین بودنش هیچ وقت دلت رو نمی زنه...

اینجا رو دقیقا یک ساله که میشناسم و الان پنج ماهه که پاتوق هر روزم شده اگر یه روز بر حسب تصادف نتونم بیام شدیدا دلتنگش می شم.از اینکه تاثیر این کافه رو توی زندگی ام تا ابد فراموش نمی کنم.از دوستان عزیزی که پیدا کردم.دوستانی که الان از محبوب ترین ها هستن برام.از چیزایی که اینجا یاد گرفتم.از خوشی هاشون سر خوش شدم و از ناراحتی هاشون دلتنگ.

از اینکه اینجا بود که باعث شد معنی عشق واقعی نسبت به چیزایی که همیشه دوستشون داشتم رو پیدا کنم.از اون حس سرخوشی بی نظیری که در زمان صحبت کردن با یه دوست راجع به عشق مشترکی که نسبت به یه فیلم یا موسیقی بهم دست میده بگم.

و بگم امیر عزیز نعمتی که تو به من با به راه انداختن اینجا هدیه کردی آن قدر ارزشمنده برام که نمی دونم چه طوری و با چه زبونی می شه ازت تشکر کرد.این روزا برام روزای عجیبی بوده.یه زمانی گفتی پیشرفت در این زمینه ها فقط در جمع هست که شکل می گیره.با گوشه نشستن به هیچ جا نمی رسیم یادت میاد؟الان هست که معنی این حرفت رو عمیقا حس می کنم.می خواستم بگم ممنونتم برای همه چیز.و البته اون تشکر واقعی اون قدر ژرف و عمیقه که در قالب کلمه نمی گنجه.و راستش رو بخوایی گاهی می گم چه حیف که امیر از نعمتی که خودش بهمون داده تا حد زیادی بی نصیبه.چه حیف که نمی تونه به جای یکی از ما باشه تا بفهمه این جا چطور نعمت خدا دادی بوده برامون...

می خواستم بیام و این حرفا رو بزنم.پنجره باز شد و با دیدن عنوان این روزنوشت جدید هرری دلم ریخت.ته دلم بدجور خالی شد.دلم لرزید.دوستان عزیزم آخه چرا وقتی یه همچین جایی رو خدا بهتون داده(نگید که اینجا برای شما اون طوری که برای من بوده نیست که اصلا باور نمی کنم)چرا روزهای خوب و عزیزی مثل این روزا رو باید با این حرفا تلف کنیم.فقط بیایید قدر ارزشمندی این روزا رو بدونیم اون وقته که هیچ وقت این بحث و صحبت ها پیش نمی یاد.باور کنید.

بی نهایت مخلص همگی هستم.تا بعد...

رضا
جمعه 25 آبان 1386 - 20:3
14
موافقم مخالفم
 

همیشه فکر می کردم چه خوب است نسل ما شبیه نسل پدرانمان نیست . میانسال ها و پیرمردها را نگاه کنید ! هیچکس نمی تواند پیشرفت بهترین دوستش را ببیند . در سینما هم همین طور است . از منتقدانی که چشم بسته به فیلم ها فحش می دهند تا کارگردانانی که در هر مصاحبه کلی داد و دعوا راه می اندازند و اسم هزار نفر را به عنوان دشمنانشان که اتفاقا تا همین چند روز پیش ، بهترین دوست ها برای همدیگر بودند ، اعلام می کنند !

با دیدن بچه های این کافه فهمیدم ما خیلی از نسل قبلی جلوتر هستیم . کسانی اینجا هستند که مجنون وار از موفقیت دوستانشان خوشحال می شوند . فکر می کنند خودشان موفق شده اند . همیشه کنار هم هستند و وقتی می بینند کسی کارش گیر کرده ، اگر شده در حد یک کجایی ، جویای احوالش می شوند . این ها را تماما باور داشته و دارم . شکی هم در آن نیست . اما امیر خان وقتی اینها را نوشتی یک مشکل خیلی کوچک را آنقدر بزرگ کردی که حالا فضای مهربان قبلی جایش را به بی اعتمادی داده ! به چند دستگی !

وقتی می گویی عده ای از قدیمی ها به هم ای میل می زنند و از جدید ها گله می کنند ، باعث می شوند اولا قدیمی ها فکر کنند که چه کسانی آنقدر حسودند که نمی توانند چهارنفر جدید را در خودشان بپذریند و دوما جدید ها فکر می کنند آن قدیمی ها چه انسان های نامردی هستند که اینجا را فقط برای خودشان می خواهند ........ خودت دیدی که وقتی خاطره آقائیان به کافه آمد اولین نفر امیررضا به او تبریک گفت و از دانش سینمایی اش تقدیر کرد . وقتی نمی دانم "سایه " یا " آرزو " اینجا آمد تمام بچه ها به او خوش آمد گفتند ! مگر سیاوش جلوی همه از حمید دستقیچی عذر خواهی نکرد ؟ سحر و حنانه وقتی دیدند خاطره خانوم شیرازی است ، به او ای میل نزدند تا باهاش قرار بگذارند ؟ همه ی ما مگر در بحث با سوفیا شرکت نکردیم ؟ مگر وقتی خود من تازه آمده بودم و گفتم ترک کافه کردم ، همین بچه ها نبودند که گفتند نرو ! اگر این جماعت مشتری جدید نمی خواستند چرا این طور با جدید ها برخورد کردند ؟

امیر خان روزگاری فکر می کردم این جمع را هر کس دیگری هم می توانست به وجود آورد . هر منتفد دیگری هم با یک سایت می توانست این همه عشق سینما را دور خودش جمع کند ، اما حالا مدت هاست که به کافه داری ات ایمان آوردم ! می دانم هیچکس نمی تواند این طور ، این همه انسان را که با هم کلی اختلاف نظر دارند را دور هم جمع کند ! هنوز هم به این ایمان دارم ، اما فکر نمی کنی تنها با توجه به شنیده ها ، رای صادر کردن و عده ای را محکوم کردند ، اشتباه است ! بچه های قدیم فقط گفته بودند جدید ها اخلاقشان فرق می کند ، همین ! مگر اشتباه است ؟ جدید ها پرانرژی تر از قدیمی ها هستند و اصلا سیستمشان فرق می کند ، مگر این اشتباه است ؟ هر کسی می تواند بفهمد که فرضا سیاوش پاکدامن با سوفیا فرق می کند ....... کاش این موضوع را اینقدر زود عمومی نمی کردی !

دوستانی که جدید آمده اید و احتمالا با این حرف ها به وجود روابطی مافیایی بین قدیمی ها پی برده اید ، باید بگم قدیمی های این کافه ، بهترین قدیمی های دنیا هستند ! کسانی که هر کدام معرفتی در وجودشان است که هیچ کجای دنیا پیدا نمی کنید . کسانی که درست مثل همان جان فرد کبیر می گویند: قدمشان روی چشم !

یا حق

alireza
جمعه 25 آبان 1386 - 20:12
12
موافقم مخالفم
 

سلام

دفعه دومه که دارم اینجا می نویسم. اون بار از توهم دیدن departed و شنیدن موزیکاش نوشتم، این بار از american beauty.

راسی آمریکاییها فوق العادند تو تهییج افکار عمومی نمونش ساخت cinderella man

پاشا
جمعه 25 آبان 1386 - 21:9
-28
موافقم مخالفم
 

دیالوگ این دفعه:

چرا اینجوریه؟...هیچ راه نجاتی نیست؟...اه...من

از این عقده ننه من غریبم خودم بدم میاد...متنفرم

...متنفرم...متنفرم...

(بانو-داریوش خان مهرجویی)

امید غیائی
جمعه 25 آبان 1386 - 21:34
13
موافقم مخالفم
 

.............................

همین.

امیررضا نوری پرتو
جمعه 25 آبان 1386 - 22:20
-26
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان خوب خودم.

1- سعی می کنم مرتب بیام سر بزنم اما خداییش حرفی واسه ی گفتن ندارم. نه فیلمی می بینم و نه وقت می کنم واسه ی سایت یا واسه ی حیات نو یا وبلاگم چیزی بنویسم. البته باید برای حیات نو یه مطلب در مورد سریال " حلقه ی سبز " بنویسم. یک هفته هم هست که ازم خواستن بنویسن منم که قربونش برم...! خیلی سخته در مورد مجموعه ای که فقط 4 قسمتش پخش شده و اصلا هم باهاش نمی تونم ارتباط برقرار کنم بنویسم. البته دارم کلی زور می زنم که این پیوند برقرار بشه ولی خب........

2- اومده ام که بگم دوستان این حرفای بچه های جدید و قدیم چیه که مطرح شده ؟ مگه به قول امیر همه مون یه روز تو اینجا جدید نبوده ایم. خود من با وجود اینکه از اولین روز راه اندازی این کافه مرتب به ش سر می زدم اما اولین بار 4 ماه پس از تاسیس اینجا در 17 دی ماه پارسال در کافه اعلام موجودیت کردم! خیلی از این بچه ها قبل از من واسه ی خودشون اینجا برو بیایی داشتن اما این قدر باحال و با صفا بودن و منو تحویل گرفتن که باورم نمی شد. من باهاشون از همون روزهای اول احساس نزدیکی و رفاقت کرده ام و نتیجه اش شده کسب افتخار دوستی با خیلی از این عزیزان. گواه این مدعا لیست شماره های تو گوشی موبایلمه ! باور نمی کنید...؟ والله آقا دروغ چرا...؟ تا قبر آ ... آ ... آ ... !

من اگه خودم دفعه ی پیش غر زدم به فضای غیر هماهنگ روزنوشتها با کامنتهای بچه ها بود نه به ورود بچه های جدید. به عنوان یک عضو نیمچه قدیمی این کافه به خودم این اجازه رو می دم تا به تمام جدیدالورودهای این کافه ی باصفا خوشامد بگم.

در ضمن امیدوارم که سرنوشت کافه ی ما مثل سرانجام تلخ خانواده ی شاهکار استاد جان فورد نباشه.

3- دیشب دوست عزیزم مصطفی انصافی اس ام اس زد که چرا در کافه پیدام نیست و به شوخی گفت این قدر درس نخوون. من هم در جواب شوخی " سلطان"ی باهاش کردم و نوشتم به قول کاراکتر الله وردی(مهدی صبایی) در سلطان که به رضا سلطان می گفت : " دمبل نزنم چی کار کنم سلطان...؟!" " درس نخوانم چی کار کنم ...؟!"

امروز فهمیدم که دانشگاه آزاد در فوق لیسانس رشته ای به نام سینما نداره و همین باعث شد که بدجور قاطی کنم . با این وضعیت ظرفیت کم و خنده دار دانشگاههای دولتی هم که روز به روز امیدم کم میشه. حالا باید برای دانشگاه آزاد رشته ی ادبیات نمایشی رو امحان بدم. نمی دونم چرا به هر راهی می رم آخرش بن بسته!!!! البته دارم نهایت خرخونی رو انجام می دم(!!!!!) اما خب برای کسی که لیسانس اش یه چیز دیگه بوده درک و فهم تاریخ هنر و معماری و نقاشی و ... کمی دشواره . من که از بچگی عاشق تاریخ بودم از هر چی تاریخه فراری شده ام !!!!!! قسمت خوبش فقط تاریخ سینما است که کلی حال می ده. الآن رسیدم به سینمای اکسپرسیونیست آلمان و امپرسیونیست فرانسه . در نظریه ای سینمایی هم ماکستربرگ و رودلف آرنهایم رو خوانده ام. راستی بر عکس آرنهایم که نظریات خشک و وحشتناکی درباره ی سینما داشته این مانستربرگ عجب آدم باحالی بوده ! اون موقع (1916) به فکر سینمای روایتگر و تماشاگر بوده. در موردش چیزی شنیده این؟ آرنهایم هم اوج تاریخ سینما را در سینمای صاحت دهه ی بیست می دونه.

4- دیالوگ های این دفعه :

سکانس آخر شبهای روشن (فرزاد موتمن) در کافه :

"

دختر (هانیه توسلی) : از من دلخوری...؟

استاد (مهدی احمدی) : آدم هیچ وقت از کسی که دوستش داره دلخوره نمی شه...

دختر: آره... دلخور نمی شه... و اگه خطایی دید خیلی زود می بخشه...

استاد: من خطایی ندیدم که ببخشم...

دختر: خیلی گشتم تا پیدات کردم...

استاد: چرا...؟

دختر: باید می دیدمت... اگه تو نبودی من تا حالا منتظرش نمی موندم... چیزی که تو به من دادی از عشقی که داشتم بالاتر بود... من الآن پیش کسی ام که دوسش دارم... قراره خیلی زود ازدواج کنیم... ولی تو این چهار شب احساسی به تو پیدا کردم که با چیز دیگه ای نمی شه عوضش کرد... فقط نگران بودم به زندگی تو لطمه ای نخوره...

استاد: پس به حرف منم گوش بده... شاید فکر کنی در حق من بدی کردی... ولی اشتباه می کنی... این چهار شب خوشبختی واسه ی یه عمر بس بود... عشقی رو که تو حس کردی من فهمیدم... سعی می کنم همیشه نگه ش دارم... هیچ وقت فراموشت نمی کنم... "

چقدر نگاههای مهدی احمدی به هانیه توسلی رو در این سکانس دوست دارم. گرمای این نگاه در تضاد با همه ی سردی حاکم بر محیط کافه و زندگی استاده. چقدر این ریزه کاری های سینما دلپذیره. چقدر...

------------------------------------------------------

خیلی مخلصم.

در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

david
جمعه 25 آبان 1386 - 23:22
17
موافقم مخالفم
 

پرونده ی پدرو المادوار را خواندم.عجب چیزی بود.لذت بردم.کیک اسفنجی.اتفاقا من که با نقد هات تا حدی اشنا هستم منتظر بودم که ببینم این فیلم پیچیده ای که نمی شود از هیچ جایش شروع کرد را قرار است به چی تشبیه کنی.که بهترین را انتخاب کردی.

به نظر من این فیلم اوج(البته تا الان)المادوار است.با اموزش بد حال نکردم.نچسب بود.داستان مدام عوض می شد بدون انکه فراز فرود به خوبی مقدمه و موخره داشته باشد.اتفاق های عجیب پشت سر هم می افتادند.حقایق مدام رنگ عوض می کرند اما ذره ای شوک ایجاد نمی شد.خلاصه که به نظرم این فیلمنامه ای که 10 سال هم براش زحمت کشیده شده خیلی تاپ نیست.من تاک تو هر را خیلی دوست دارم.موسیقی اش را اکثر شب ها برای خودم می گذارم.لذت بخش است.ارامش می گیرم.با اینکه فیلم پر از غم بود اما هربار که به فیلم فکر می کنم سرشار از میل به زندگی می شوم.اصلا ویژگی المادوار همین است.مثل بازگشت.همه اش مرگ.تجاوز.خانواده های که خانواده نیستند.مرد های که به جای پدری و شوهری جنایت می کنند.خیانت.قتل و ...اما هیچ جای فیلم هست که احساس کنیم از اشک پر شدیم؟اتفاقات مشابه در محله ی چینی هم می افتاد و هربار که به ان فکر می کنیم پر از درد می شویم.اما چرا اینجا نتنها از درد و غم پر نمی شویم بلکه سرشار از شور و حیاتیم؟

جسم زنده یا گوشت زنده یا شهوت زنده؟به جز سکانس اول که شاهکار است بقیه اش را دوست ندارم.همینطور همه چیز در مورد مادرم که از تراژدی تبدیل می شود به کمدی.و باز در انتها به همان تراژدی باز می گردد.اینجور ترکیبات را چندان نمی پسندم.

سهم ما از المادوار فعلا همین است.با اینکه بازگشت را بی اشتباه ترین می دانم اما با او صحبت کن را بیشتر از بقیه دوست دارم

حنانه سلطانی
جمعه 25 آبان 1386 - 23:51
11
موافقم مخالفم
 

کاری به این ندارم که کی به کی ایمیل زده . مهم این است که این بار خودت دچار سوء تفاهم شده ای امیر جان. به روح بیلی وایلدر عزیزمان که این روزها از نظر من متعلق به اوست، قسم که خودم و همه بچه های قدیمی از بودن بچه های جدید خوشحالیم. مسابقه بچه ها برای کامنت صدم که یادت هست؟ این مدت هم اگر اختلاف نظری با بچه های جدید داشتیم( اختلاف نظر که به معنی خصومت نیست، هست؟) مطرح اش نکردیم مبادا تفرقه بین مان بیفتد، مبادا جبهه گیری شود. ما فقط دوست داریم بچه های قدیمی هم کنار تازه واردها باشند. مثل قبل دور هم باشیم و بینمان فاصله نیفتد، همین. همه تلاشمان را می کنیم که چراغ های کافه پر نورتر شود بعد از آخر فیلم دره من چه سرسبز بود برایمان می گویی؟! سخت است به خدا... تحمل این حرفها سخت است. فکر می کردم بعد از این همه مدت رفقایت را شناخته باشی امیر جان. دور همیم مثلا.

امیدوارم دوستان جدیدمان فکر نکنند که واقعاً خصومتی در کار است. خاطره تو یک چیزی بگو. اگر باور ندارید تا به جان هامون عزیزم هم قسم بخورم! ای داد بیداد...

کاش می دانستی چقدر این کافه را دوست داریم.

سوفیا
شنبه 26 آبان 1386 - 6:35
60
موافقم مخالفم
 

سلام به همگی

۱- خوب من به عنوان یک جدیدی باید بگم که انصافا تا حالا جز مهمان نوازی و معرفت چیزی ندیدم اینجا.

۲- دوستان ناامید شدم. یعنی اینجا هیچکس طرفدار وودی آلن نیست؟

۳- یک محمولهء گرانبهای عزیز فیلم و موسیقی دستم رسیده , الان دچار اون حالتی شدم که آدم نمی دونه کدومو اول ببینه. فعلا که تجدید دیدار با serpico ی نازنین را عشق است. از همان اول تیتراژ و صدای آژیری که مدام بلندتر می شود...قرار گذاشتم با خودم که اگر کار نیکی انجام دادم به عنوان جایزه دو ساعت فرصت بگذارم بنشینم این را با تمام وجود ببلعم.

۴- علی طهرانی صفای عزیز سلام. خوبید؟ الان بعد نماز صبح یادتان بودم شما هم لطفا برایم دعا کنید که وحشتناک محتاجم بهش. این هم ترجمهء آیه الکرسی: هیچ اجباری در دین نیست.راه صواب از خطا مشخص شده است.

۵- خاطره آمادءوس را که حسابی پایه ام , بخصوص شخصیت سالییری! ولی فکر نمی کنی یه ذره فقط یه ذره زیاده روی کرده باشه در ایجاد این فضای فانتزی اغراق آمیز؟ من یک اجرای صحنه ای از این نمایشنامهء پیتر شفر دیدم که فضایی کاملا رءال و تراژیک داشت و به نظرم بهتر تونسته بود موضوع رو انتقال بده. البته باز هم بحث سلیقه است.

۶- آقای جوادی بله حق با شماست من هیچی ندیدم از اون فیلمها. راستی سری مومیایی هم مال همون همرفیلمه؟ کارهای راجرکورمن چطور؟ شما منبعی سراغ ندارید برای آشنایی با فیلمهای مهم این جریان؟

۷- به جوادرهبر: بله تازه اگه دقت کنی می بینی که آخرین اثرش«پول» که کمال یافته ترین شاهکارش هست هم که براساس داستانی از تولستوی یه کاملا تلخی و فضا و موقعیتهای داستایفسکی وار داره. حتی «خاطرات یک کشیش روستا» هم همین حس رو برام داشت. وای.... یه فیلمی داره برسون که آخرین کارشه قبل از پول به اسم «شاید شیطان» شنیده ام که از اون چیزهای اساسی یه. و ناامیدانه ترین اثر برسون. برخلاف «یک محکوم به مرگ می گریزد» که می تونم بگم امیدوارانه ترین و رهایی بخش ترین فیلمی یه که دربارهء رستگاری دیدم.

۸- راستی آقای حمیدقدرتی! عکس شما(همان عکس اتومبیل با ته رنگ زرد) را در نمایشگاه خانه هنرمندان دیدم. عکس زیبایی ست. تبریک می گویم.

۹- آقای نوری پرتو مرسی از خوشامدتان. امیدوارم قبول بشوید. این تاریخ سینما هم واقعا خواندنش لذت بخش است. به خصوص سینمای صامت. فصل مربوط به سینمای صامت فرانسه در کتاب تاریخ سینمای بوردول و تامسون از آن چیزهای هیجان آوری ست که هیچوقت از یاد نمی برم. یاد دوران کنکور هنر بخیر.

۱۰- آقای آرمین ابراهیمیان عجب نثری دارید به قول جوونهای این دوره زمونه خفن!

۱۱- به دیوید: از آلمودووار یک فیلم دیگر هم دیدم به اسم «گل راز من» آن هم کار قشنگی ست.

۱۲- وای........یکی اینجا از american beauty یاد کرده. الان نمیتوانم ولی خیلی دوست دارم فرصتی پیش بیاد که بیشتر درباره اش صحبت کنم. فیلم عزیزی یه برام. و یک پیچیدگی خاص کشف نشدنی همراهش هست. اگر هر کدام از دوستانی که فیلم رو دیدند نظرشون رو درباره اش بنویسند خوشحال میشم.

۱۳- زنده باد محسن خلیلی! زنده باد هیجان این گل! من که اصلا خبر نداشتم بازی هست. غروبی نشسته بودیم که یکدفعه صدای جیغ و داد از کوچه و خونه همسایه ها بلند شد ما هم تلویزیون رو روشن کردیم ببینیم چه خبره که خلاصه تونستیم این گل فوق العادهء سرنوشت ساز رو ببینیم ولی خود بازی رو نه.

۱۴- مطلبی خواندم دربارهء فیلم جدیدی که آنتونی هاپکینز ساخته به اسم «اسلیپ استریم». فکر نمی کنم هنوز کسی اینجا فیلم را دیده باشد ولی به نظر فیلم خیلی جالبی می آید و کنجکاو شدم برای دیدنش. دربارهء فیلمنامه نویسی ست که واقعیت و داستانی را که می نویسد قاتی می کند (یعنی همان ماجرای همیشگی تقابل واقعیت و خیال) مثل مثلا بارتون فینک منتها خیلی سوررءال تر و افراطی تر و عجیب غریب تر. خود هاپکینز در جشنوارهء ساندنس درباره اش گفته:«من این کار را به عنوان یک شوخی کوچک ساخته ام» (در ضمن جان تورتورو هم در فیلم هست!)

۱۵- دیالوگ:

متیو: برات احترام قاءلم و تحسینت می کنم

ماریا: این عشق نیست؟

- نه. احترام گذاشتن و تحسینه. فکر می کنم از عشق بهتره.

- چطور؟

- آدمها وقتی عاشق می شن کارهای احمقانه ای می کنن. حسادت می کنن دروغ می گن خیانت می کنن. خودشون رو می کشن. همدیگه رو می کشن.

- نباید لزوما اینطور باشه

- شاید

- به من اعتماد داری؟

- تو اول بگو به من اعتماد داری؟

- اعتماد دارم

- مطمءنی؟

- آره

- پس با من بیا

ـ باشه اگر فبول کنی احترام و تحسین و اعتماد مساوی ست با عشق.

- باشه. مساوی ست با عشق.

(اعتماد trust / هال هارتلی)

پی نوشت: این هال هارتلی هم از آن فیلمسازهای پست مدرن واقعا بی نظیره!

سوفیا
شنبه 26 آبان 1386 - 6:37
-1
موافقم مخالفم
 

درباره اینکه زندگی واقعی کجاست صددرصد موافقم. هیچ چیز به اندازه عملی که صادقانه و براساس احساس بی واسطه انجام بگیره باارزش نیست.

سوفیا
شنبه 26 آبان 1386 - 6:38
6
موافقم مخالفم
 

خوب یک خبر عالی! دوست برادرم از استرالیا قراره حدود یک هفته دیگه برگرده. باهاش تماس گرفتیم و قرار شد دی وی دی هارولد و ماد رو برامون بیاره! خلاصه از همین الان انگار می تونم فیلم رو جلوی چشمام ببینم! تصمیم هم گرفتم به محض اینکه دی وی دی رسید ازش کپی بگیرم و به تمام فروشگاههایی که می شناسم بدهم تا پخش کنند بین سینمادوستان.

امیر: نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه.

سوفیا
شنبه 26 آبان 1386 - 7:8
0
موافقم مخالفم
 

راستی این صفحهء سینمایی روزنامه همشهری پنجشنبه ها خیلی خوب شده و درباره فیلمهای جالب روز می نویسد. دستشان درد نکند.

parya
شنبه 26 آبان 1386 - 8:37
-3
موافقم مخالفم
 

salam vaghti neveshteye shoma ro khoondam ghamgin shodam yani inja ham....

mouse
شنبه 26 آبان 1386 - 9:0
-5
موافقم مخالفم
 

باشه .. باشه ... باشه دوستان اشکالی نداره.

عذاب وجدان درد نگیرید.

فراموش کنید

مسئله ای نیست ...

ما تازه واردا به بزرگی خودمونو و خودتون می بخشیم .

این چه حرفیه آقا جان...هنوز ما رو نشناختید... ناراحتی... دلخوری... برخوردن

مگه سینما قدیمی و جدید و پیر و جوون داره.

خب ... بگذریم ... بریم سر مباحثی که بخاطرش اینجا می یایم ... امیر ...خانواده سیمپسون ها چی شد؟

حميد فريور
شنبه 26 آبان 1386 - 9:15
-1
موافقم مخالفم
 

آقاي قادري من استقلالي ام. اينجا مي آم براي سينما و داره اين پرسپوليسي بازي هاي شما حالم رو به هم مي زنه اگه مي خوايد ادامه بديد از خير نوشته هاي سينمايي تون بگذرم؟

امیر: من هم پرسپولیسی‌ام.ولی حاضرم همه نوشته‌های شما را به عنوان یه استقلالی بخونم، ضمن این که نکته امروز درباره محسن خلیلی، ربطی به استقلال و پرسپولیس نداشت. یک لحظه واقعی بود که می‌توانست برای یک بازیکن آبی هم اتفاق بیفتد. نه؟

 

mouse
شنبه 26 آبان 1386 - 9:20
-9
موافقم مخالفم
 

مقدمه کتاب ایستگاه آبشار پرویز دوایی رو که حتما خوندید:

سالها بعد

شاید زمانی هنگام مرتب کردن و صیغل دادن ذهن

این مکان

بیانگر خاطرات غبار گرفته ای باشد که

در نهانخانه ذهن به دست فراموشی سپرده شده است

تقدیم به شما که بهترین هستید

مصطفي انصافي
شنبه 26 آبان 1386 - 10:2
-6
موافقم مخالفم
 

1.امير جان من فقط يه سوال كردم. تو هم حذفش كردي؟ عمرا اگه ناراحت شده باشم(‌مشتري اي رو كه خيلي خورده بايد پرت كرد بيرون!!!! چون ممكنه تو كافه شلوغ كاري دربياره) اما باور كن اون سوال بدجوري شده دغدغه ي ذهنم!!

2.به امير جلالي: قبل تر كه اميررضا حالي داشت و حوصله اي مثل الان من زياد كامنت مي ذاشت. اون قدر به اميررضا گير داديم كه بابا توي اين كافه تو روزي دوهزار تا چاي مي خوري! اميررضا هم رفت و سرش شلوغ شد و هفته اي يه بار اومد كافه. حالا من جاشو گرفتم. هر دفعه مي آم يه چيزي مي گم و مي رم. حتي چرت و پرت و بي ربط. واقعا به اين كارم اعتقاد دارم. احساس مي كنم حضورم ممكنه گرماي اينجا رو بيشتر كنه و حالا كه اميررضا اين قدر كم حضور داره دارم حسرت مي خورم. از تو هم ممنون.

سعيد هدايتي
شنبه 26 آبان 1386 - 10:6
1
موافقم مخالفم
 

سلام بچه ها اول دلم ميخواد بگم چقدر از دست امير لجم در اومده.وقتي بازي پرسپوليس به زعم همه داشت مساوي تموم ميشد .من ياد امير قادري افتادم اين جمله:ادم يه جوري ته دلش قرصه كه پرسپوليس ميبره.(نزديك به مضمون)اونوقت رفقاي پرسپوليسيمو بر خلاف ميلم دلداري دادم كه مثلا: مهرداد جون خودم اين توپ گله وگل شد فرقي نميكنه از سانتر از پرتاب اوت يا مثل ديشب با من بميرم وتو بميري .تموم توپ هاي امسال در خدمت افشين قطبين تبريك به رفقاي قرمز .اما يه صحنه كه نتونستم ازش عبور كنم:توپ با برخورد به بازيكن پرسپوليس به اوت رفت حدود دقيقه هشتاد افشين قطبي داشت اعتراض ميكرد كه توپ به بازيكن سايپا خورده كه دوربين رفت روي صورتش :اونوقت استاد به سبك مربيان اونر دنيا وانگار كه كمك داور زبون اونو نميفهمه با دستاش اشاره كرد به چشمهاش يعني كه درست نگاه كن! اين تكه رو خيلي مصنوعي اومدي افشين خان.لااقل ما كه ديديم از كار درنيومده بود خدا كنه باقي بازي هات(به سبك بلازويچ) بي غلط باشه نه جوگيري واينجور چيزا. اقا من گواهي ميدم كه از اسامي تو موبايل امير رضا هستم چه قدر باحالي تو پسر!من ديوانه سكانس هاي پاياني روزهاي روشنم .همونجا كه خودمم تو لاك استاد داشتم خورد ميشدم .نفسم بالا نميومد وچاره اي جز تسليم نداشتم.شما فكر ميكنين اگه قصه اد امه داشت سرنوشت استاد چي بود؟

مصطفي انصافي
شنبه 26 آبان 1386 - 10:24
10
موافقم مخالفم
 

من كه گفتم درباره ي وايلدر ادامه مي دم. اين بار از آپارتمان. خدا كنه اشتباه ننويسم. چون دارم از حفظ مي گم.

فرن از كافه فرار كرده و اومده خونه ي باكستر...

بادي بوي- پس آقاي شلدريك چي مي شه؟

فرن- هر سال كريسمس براش كيك ميوه اي مي فرستم...

بادي بوي- خانوم كيوبليك... من دوستتون دارم...

فرن- بكش...

بادي بوي- جدي گفتم... من واقعا عاشق شمام...

فرن ( بادي بوي را نگاه مي كند و لبخند مي زند )- خفه شو... ورق بردار...

سحر همائی
شنبه 26 آبان 1386 - 10:50
11
موافقم مخالفم
 

امیر جان مگر همیشه از اعتماد حرف نمی زدی ؟ مگر همیشه نمی گفتی یا اعتماد داریم یا نداریم ! ؟ این بار این شما هستی که به ما اعتماد نداری و این چیزی است که دارد مرا بیچاره می کند . اینکه وقتی روزنوشتت را خواندم متاسف شدم. مگر نه اینکه" عشق اونه که هرگز نگی متاسفم" ! پس چرا من گفتم ؟ مگر من عاشق اینجا و بچه هایش نیستم ؟

به صرف اینکه شنیدی یک عده درباره عقاید چند نفر دیگر حرف زدند نباید فکر می کردی که اصلا با حضور اینها مشکل دارند . همین عصر پنجشنبه بود که به خاطره گفتم همیشه از حضور آدم های تازه خوشحال می شوم.می خواهی یکی یکی اسم کسانی را بیاورم که جدید آمدند و تبدیل شدند به رفقای همه عمرمان ؟ همه این مثال هایی را که که رضا آورد خواندم می توانم صد تای دیگر اضافش کنم . پس فایده ی روزهایی که با هم بودیم و گفتیم و خندیدیم و زندگی کردیم چی بود؟ اینکه آخر سر بهمان بگویی شما هم از همین قماشید ؟

اینکه بعضی ها آمدند نوشتند که" آره از همین کامنتا هم معلومه" یا نمی دانم" خصلت ما ایرانی ها همینه" اینها را می شود نشنیده گرفت ولی تو نگو امیر جان . نگو....هنوز هم عاشق اینجا هستم . هنوز هم وقتی اسم کسی نیست دلم می ریزد که ای بابا پس فلانی کو ؟ هنوز هم وقتی اسم جدیدی می آید دلم خوش است که روزنوشت بعدی را که باز می کنم باز هم اسمش باشد که ای میلش را گذاشته باشد شاید به بهانه ای بهش ای میل زدم و رفیق شدیم و از وایلدر و فورد و هیچکاک گفتیم . از دیالوگهای محبوبمان . از آن دیالوگ قصه عشق که رایان اونیل می گفت : عشق اونه که هرگز نگی متاسفم !

سحر همائی
شنبه 26 آبان 1386 - 10:55
23
موافقم مخالفم
 

به امیر جلالی :

حنانه، خاطره ،مصطفی ها، امید، حمید، مهدی ،امیرضا ،رضا ،کاوه ،صوفیا ،ندا ،سیاوش ،ساسان ،ارتش سایه ها ،منگ ،حامد اصغری ،علی طهرانی صفا ،جواد رهبر ،محمد حسین آجورلو ،Reza ،رضا کاظمی ،حمید دست قیچی، ، سوفیا ، مانا مریم . م و .....

این جواب نظر سنجیت است . نکته اش را گرفتی ؟

omid jafari
شنبه 26 آبان 1386 - 13:43
13
موافقم مخالفم
 

ای خدا.ای خدا.چرا من نتونستم گل سوم پرسپولیس به استقلال اهواز و گل دیروز محسن خلیلی رو ببینم.حتما اوج اوج شادی بودن.دقیقه اخر.چه حالی میده.مث گلی که نیکبخت تو استقلال چند سال پیش به الاتحاد عربستان زد که اونو هم ندیدم!! راستی دیروز نبودین جشنواره فیلمهای کوتاه سینما فلسطین.هم امیر قادری اونجا بود هم مصطفی جوادی و هم امید غیایی عزیز که هم رشته هم هستیم.البته اون لیسانس ترجمه هست و من فوق لیسانس.من خیلی سطحم از اون بالاتره و اون خودش هم میدونه و برای همین خیلی بهم احترام میذاره!! راستی امیر قادری تو جشنواره یه شیطنتهایی هم میکرد که تعریفش باشه برای بعد.ای شیطون مچتو گرفتم

حمید دهقانی
شنبه 26 آبان 1386 - 14:1
-6
موافقم مخالفم
 

بجای اینکه نفرتهامون به جدیدیها منقل کنیم و همش مثل پیرمردها آه از نهادمون بلند شه و مثل

"لارابی بزرگ" در "سابرینا" هی به چیزهای جدید لعن و نفرین بکنیم، یه خورده هم به جدیدیها غبطه بخوریم که خیلی چیزها رو دارند برای اولین بار مزه مزه می کنند. فکر کنم در همین فیلم "چقدر دره من سرسبز بود" بود! که یکی از شخصیتهای فیلم که یک کشیش است به نوجوانی که دارد باری اولین بار داستان "جزیره گنج" را می خواند غبطه می خورد. راستی حرف سابرینا پیش آمد. امیر خان من هم یکشنبه سینما سپیده بودم و با دیدن سابرینا اون هم نسخه 35 میلی متریش روی پرده سینما کیفور کیفور شدم. آدم با دیدن گوهرهایی مثل "آدری هیپبورن" است که دستش می آید که ستاره یعنی چی؟!

سحر همائی
شنبه 26 آبان 1386 - 14:15
11
موافقم مخالفم
 

به مصطفی جوادی : صندلی ها را گرد می چینیم تا ابد تا همیشه ....

و اینکه امیدوارم رفقا کامنت مصطفی را خوب بخوانند و به قول معروف نکته اش را بگیرند . بحث همین است .

مریم.م
شنبه 26 آبان 1386 - 14:52
27
موافقم مخالفم
 

سلام

امیدوارم حال همه خوب باشه

یه خبر خیلی خیلی خوب برای طرفدار های اقای کیمیایی حکم برای خرید داره میاد تو بازار اما حالا کی بیاد خدا می دونه

راستی اقای امیر جلالی نظر سنجی تون خوب ولی من که تازم چی کار کنم؟ و حرفتون خیلی خوب بود اینکه( صمیمیت و صفایی که اینجا هست بیش از هرچیز مدیون خود امیر و اخلاق عجیب و غریبشه، می خواید بذارید به حساب چاپلوسی یا هرچیز دیگه با خودتونه ) وامروز افتادم رو دور اینکه حرف های بچه ها رو جمع کنم ببخشید . اقای عليرضا شيرنشان

حرفتون خیلی دقیق بود اینکه اصلا معني كافه يعني همين. يعني هر كسي آمد قدمش روي چشم

و اقای قادری تیتر بازگشت بدون هیچ اغرقی (درست نوشتم دیگه اخه یه بار سر اغراق سوتی داده بودم) میگم که خیلی بهم کمک میکنه اینکه واقعا به هم مربوطیم

و یه تشکر فوقالعاده زیاد که اینجا رو راه انداختین اخه کجا پیدا مشه که بچه هاش کاملا عشق موسیقی و فیلم و فوتبال باشن به جز اینجا

و من هم دقیقا حس خانم خاطره آقائیان

رو دارم

راستی اقای قادری با این روزنوشت اخری کاری کردین همه ی قدیمیا به جدیدا خوش امد بگن

و ببخشید که زیاد شد

ندا میری
شنبه 26 آبان 1386 - 15:2
-13
موافقم مخالفم
 

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند ........................ وان یکاد بخوانید و در فراز کنید

آهای استاد چه خبر؟ آرومتر هم می شه رفت ها. بازهم زدی درب و داغون دیگه. قدیم و جدید و تازه و کهنه نداریم. آخ امان از سوء تفاهم. در حق هر عضو تازه ای توی هر جمعی تنها کاری که باید بکنیم یک لبخند خوش آمده که ما همه زدیم! هستیم، باهمیم، در کنار همیم. می گیم، می خندیم، گیر می دیم، دعوا راه می اندازیم ... نظر سنجی می کنیم ... کلا باهم حال نمی کنیم!!! قهر می کنیم، آشتی می کنیم. من که فکر می کنم موضوع جدی ای در کار نبوده و نیست و نخواهد بود. تجربه من می گه اونهایی که ظرفیت پذیرش آدمهای تازه تر رو ندارند و از افزایش شعاع حلقه صندلی های این کافه و هر کافه دیگه ای می ترسن، همونها اولین آدمهایی هستن که مجبورن بلند بشن و جاشون رو بدن به باقی و خداحافظ.

من نبودم چند وقتی و به وضوح همه می دونن چرا و روزه ننوشتن من که از سر بی حوصلگی بود و اینکه دوره خلوت کردنم بود. فقط و فقط. اینکه نوشتنم بدجوری نمی آمد و با این روزنوشت لعنتی ات (که اتفاقا خوب هم بود) افطار کردم. نرسه روزی که اینهمه آدم ندیده و نشناخته بدون هیچ دلیل و بهانه و غائله ای شریک غمم بشن و من با شون خوش نگذرونم.

ارتباطات خارج از دنیای مجازی یک عده از قدیمی ترها شاید حرف ناگفته ای باقی نمی گذاشت و خلاصه غیبت ها یک کم طولانی شد ... اما همین جا :

هستیم. در کنار همیم و تمام این کامنتها رو بدون نام می خونیم و حالشو می بریم. به لطف همین کافه ها، روزهای خیلی سختی رو سخت نگذروندیم .

"و چشمانت راز آتش است

و عشقت

پیروزی آدمی است

هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

و آغوشت

اندک جایی برای زیستن

اندک جایی برای مردن،

و گریز از شهر – که با هزار انگشت، به وقاحت پاکی آسمان را متهم می کند. –"

همین چند خط از اعجاز قلم استاد کافیه که دور همی ها رو به یاد ماندنی تر استارت بزنیم. دنده یک... حرکت! (صوفیا! اون دستی لامصب رو بخوابون)

هومن شیدایی
شنبه 26 آبان 1386 - 15:54
10
موافقم مخالفم
 

حنانه سلطانی

خاطره آقایان

مصطفی جوادی

امیرقادری

سوفیا

شهرزاد

و......بچه های سینمای ما

3شنبه فیلم نیمایوشیج رو از شبکه2 دیدین؟ نمی دونم چرا ما باید اینقدر در قبال بزرگان علم و ادب و فرهنگ و هنرمون بی تفاوت باشیم؟ چرا باید بزرگی مثل نیما رو به ای شکل احمقانه به تصویر بکشند؟ بعداز اینکه فردوسی و شاهنامه رو به اون شکل به مردم معرفی کردن و...اینبار نوبت نیمای فلک زده بود. شماها چرا ساکتین؟ یه چیزی بنویسین. حرکتی کنید!

وحيد.ت
شنبه 26 آبان 1386 - 16:11
15
موافقم مخالفم
 

براي امير قادري عزيز و تمام پرسپوليسي‌هاي دوآتشه :

ما 5 سال زجرها كشيديم ، فرصت‌ها رو از دست داديم ، بدشانسي آورديم ولي :

اين فصل مال ماست ، حق ماست ، فصل خوش‌شانسي ماست

اين عين عدالت است...

پس اين پيروزي‌ها گواراي وجودتان.

سیاوش پاکدامن
شنبه 26 آبان 1386 - 16:35
-1
موافقم مخالفم
 

چند وقت پیش بود که بحث سر حذف کامنتها بالا گرفته بود و امیر قادری واکنش تندی نشان داد. همان موقع از حس بدی نوشتم که حالم را خراب کرده بود. دیشب بعد از خواندن روزنوشت جدید دوباره همان احساس بد آمد. این بار کمی صبر کردم تا عکس العمل بچه ها را ببینم....عالی بود. دیگر همان 0.0000000000000000000000000000000001 درصد شکی هم که قرار بود به دل راه بدهم را هم راه نمیدهم، به دلم البته.

حالا که خیالم از بابت رفقا راحت شد ، با خودم گفتم اصلا منظور امیر قادری از قدیمی ها یعنی کی ها؟! ( بالاخره تفاوت آی کیو است دیگر، یکی زود میگیرد، یکی هم دیر میگیرد، بعضی ها هم اصلا نمیگیرند مثل خودم) بعد به خودم جواب دادم: اگر زمانی حساب کنیم که بستگی به مرام هر کسی، میتوان دایره قدیمی و جدیدی ها را تغییر داد، مثلا برای من کسانی که قبل از آذر پارسال اینجا کامنت میگذاشتند قدیمی اند، برای یکی ممکن است کسانی که قبل از دیروز کامنت گذاشته باشند و برای یکی دیگر کسانی که قبل از شهریور پارسال و یا برای حمید دست قیچی "اصلا این سوسول بازی ها رو نداریم ".

پس موافقم که منظور امیر قادری از قدیمی ها یعنی کسانی که قبل از آذر پارسال.... مگر میشود که رفقای گلی مثل آقایان الف و بو ث و خانم ها ت و ذ و ی اهل این حرفها باشند؟!؟! پس قدیمی ها را میگیریم کسانی که قبلا در امیرقادری دات کام کامنت ..... این هم که امکان ندارد ....... پس قدیمی ترین عضو اینجا که همان امیر قادری است میشود قدیمی ها..... لعنت بر شیطان، چرا کفر میگی؟؟ ... آقا و یا خانم، قدیمی هایی که امیر قادری ازشان حرف زده، احتمالا یک عده دیگری بودند که در یک تاریخ دیگری در یک سایت دیگر، کامنت میگذاشتند و به یک عده دیگر میل میزدند.

.

خدمت رضای گلم هم عرض کنم که کی گفته که من با خانم سوفیا فرق دارم، من با تو هم فرق ندارم، من و کاوه هم یک نفر هستیم، حتی تو و امیر رضا هم یکی هستید، عطص هم همان مصطفی انصافی است. خاطره آقائیان و حنانه سالطانی هم همان مصطفی جوادی هستند، سحر همایی هم که امید غیایی است اصلا همه یکی هستیم به نام امیر قادری.. نه امیر قادری چند نفر است به نام ما.... ما فقط یک فرق اینقدری باهم داریم، آنهم این است که چند روحیم در چند بدن که در چند نقطه متفاوت با چند زبان و طرز فکر و رفتار متفاوت زندگی میکنیم. همین ...

.

در ضمن محض محکم کاری و برای ان امین بار – ان به سمت مثبت و منفی بینهایت - عرض کنم که من در ماجرای قبلا ها - که حمید دست قیچی خواباند زیر گوشم – به هیچ وجه من الوجوه جدی نبودم و نمیخواستم به هیچ کدام از رفقا توهین کنم. ( من سه ماه است که با بادی گارد بیرون میروم چون میترسم که هر آن یک قیچی صاف برود توی چشمانم)

امید غیائی
شنبه 26 آبان 1386 - 20:2
20
موافقم مخالفم
 
خب تمام زورم رو زدم که بتونم یه چیزی بنویسم نشد که نشد.گفتم این همه نقطه بذارم که بگم ساموعلیک فقط.همین. ولی الانه میبینم این مصطفای از خدا بی خبر و این امیر رضای خرخوان یا کاوه یا رضا و یا حنانه (خدائیش کامنتهاشون رو با لهجه شیرازی بخونین.خیلی حال میده) که همیشه نوع نوشتنش رو دوست داشتم حالا چه موافق نظرم چه مخالف یا خاطره و یا این همه ادم( که اخرین کامنتشون ماله حنانه است ) اومدن و ای دل غافل همه خوب نوشتن.همه اونچیزی رو گفتن که اون ته تهای ذهن داغون و درپیت من وول میخورد و توک میزد ولی نمیومد دیگه گفتم حالا وقتشه. ولی خوشمزه ماجرا میدونین کجاست ؟اینکه الان هم نمیدونم چی بنویسم. فایل ام پی تیری هام رو باز کردم یه چیزی بذارم گوش کنم دیدم حال حضرتکمان هم نیست(ای داد بیداد... سوفیا کجائی؟!) گفتیم سیاه مشق کنیم شاید شد. روزاولی که امدم اینجا خوب یادم هست.(هست؟!) <<<الان موزیک بازگشت رو گذاشتم.یهو یادش افتادم.(چقدر سعی کردم با ریتم دست زدنهاشون دست بزنم و .......شد...بزنید.خلسه تان می اید.)>>>> و این را هستم حسابی: مثل خانواده های مافیایی، ما باید دغدغه بزرگ شدن خانواده مان را داشته باشیم. و این رو بیشتر: کاری به این ندارم که کی به کی ایمیل زده . مهم این است که این بار خودت دچار سوء تفاهم شده ای امیر جان. حالا اعتراف: آدم کتابخوانی نیستم.دچار خواندنهای بالینی شده ام، سالها. اما کتاب به درد بخور کم خوندم. دفعه اول یادم نیست فکر کنم سوفیا(با سین) بود بحث کتابها را پیش کشید یا کسی دیگه.چه فرقی میکنه؟! موقعیت دست داده بود.کاغذ و قلم رو برداشتم و همه کتابها رو نوشتم. پریشب با یکی از بهترین دوستهایم قدم زنان بعد از جشنواره داغون فیلم کوتاه( سانس 3 تا 4/30 خیلی بد بود.بعدش رو امیر خان بهتر میدونه ما که رفتیم.ولی خدائیش یه چیزی رو بهتون بگم.وقتی امیرخان من رو یادش بود خیلی حال کردم. آخر سر اون برنامه "کارنامه" رو علنی نکردی ها.خدائیش چرا 5شنبه ها صبح؟!آخه چرا؟!حیفیت نیومد مومن؟) پیاده رفتیم تا پل کریم خان و نشر چشمه.سه تا از کتابها را در جا خریدم.این از چندمین نفع دوستان جدید. (جدید؟!قدیم؟! این حرفها فقط برای سربازی خوبه و پایه خدمت و کل کل این حرفها. کوتاه بیا مرد.) اولینش لذت بردن از نوشته همه است. اگر من یکی کم پیدام به خدا به خاطر درگیری فکریه که تازگیها پیدا کردم.ولی حنانه که گفت. کش رفتن ایده صدمین کامنت از سیاوش و تقلب من و گذاشتن دوتا کامنت و این حرفها را که داری؟! ----- با رئیس درگیر شدم، رنگ در بازداشتگاه را هم دیدم. موهایم را مجبور شدم کوتاه کنم.حالم خیلی خوب نیست. از دفترچه خاطرات خودم.------ دنبال سیر منطقی نوشته نگردید. ذهن پریشان=متن داغان. همیـــــــــــــــــــــــــــــــــــن.
امید غیائی
شنبه 26 آبان 1386 - 20:4
4
موافقم مخالفم
 

راستی امیررضا تکه فیلمنامه ات پودرم کرد پسر.

تو نقطه ضعف من رو میدونی لعنتی!!

امید غیائی
شنبه 26 آبان 1386 - 20:20
-5
موافقم مخالفم
 

هی یادم میاد تازه چی میخواستم بگم: آقایان و خانمها مصاحبه فیروز کریمی رو تو همشهری جوان رو از دست ندین خا.خیلی حرف توش هست.مخصوصا اخرش که حرف از کلاهبرداری میزنه.این آدم شاهکاره.

خاطره آقائیان
شنبه 26 آبان 1386 - 20:36
26
موافقم مخالفم
 

دوستان سلام

به حنانه ی عزیزم و همه ی بچه ها:آقا من به عنوان یکی از نیمچه جدیدها اعلام می کنم که ارادتمند هر چی جدید و قدیمی با هم هستم.هیچ وقت هیچ بدی نه از قدیمی ها دیدم و نه از جدید ها.همیشه لطف هم ی بچه ها شامل حالم بوده.از همون اول از قدیمی ها از سحر و حنانه و رضا و مصطفی انصافی و ساسان . جناب امیر رضا گرفته تا بچه جدیدتر ها مثل اقا جواد و بقیه ی بچه ها همه و همه.خلاصه من که مخلص همشون هستم و همشون رو مثل خواهر و برادرهای خودم دوست دارم.

به شهرزاد عزیز:اون مطلبی که گفتم امروز در روزنامه چاپ شد.قربانت

خاطره آقائیان
شنبه 26 آبان 1386 - 20:52
6
موافقم مخالفم
 

اوخ اوخ خیلی دیگه از بچه ها رو جا انداختم کاوه و امید غیائی و مهدی پورامین رو با اون دیالوگ معرکش وسوفیا عزیز رو که چه قدر به من لطف داشته و کلی لینک توپ تا حالا برام گذاشته و بقیه ی بچه ها. همه ی همه...

احسان
شنبه 26 آبان 1386 - 21:7
10
موافقم مخالفم
 

سلام.والله چي بگم.من يك سالي هست كه تقريبا هر روز به سايت و اين كافه سر ميزنم.ولي هيچ وقت روم نميشد كه اينجا كامنت بزارم.شايد از ان ميترسيدم كه بچه هاي قديمي كافه از اينكه فرد جديدي اينجا نظر بزاره خوششون نياد.از ته دل اين كافه رو دوست دارم و اين صميميتي كه تو اين كافه هست رو هيچ جايي نديدم. هميشه بهتون حسوديم ميشد.‌‌‌دلم ميخواست براي يك بار هم كه شده اينجا كامنت بزارم تا حسرت به دل از دنيا نرم.ولي هر بار كه متني مي نوشتم اونو پاك مي كردم و از خير كامنت گذاشتن ميگذشتم. ولي ديگه از كامنت نذاشتن خسته شدم.بابا ماهم دل داريم. امييدوارم از اينكه يه غريبه جديد داره وارد ميشه زياد ناراحت نشيد(در حد يه ادم عادي ناراحت بشيد). خيلي دوست دارم اين آخرين كامنتي نباشه كه اينجا ميزارم و اين امر هم بستگي به اين داره كه شما منو ميپذيريد! البته از آقاي قادري هم تشكر ميكنم.اگر اين پستشون نبود من عمرن روم نمي شد اينجا كامنت بزارم.به قول يكي(اين يكي ميتونه هر كي باشه): كافت آباد امير جون!!!!!!!!!(

امیر: خوش اومدی احسان جان.

alireza
شنبه 26 آبان 1386 - 21:21
-5
موافقم مخالفم
 

سلام اینجا میشه قر هم زد؟

من یکی می زنم با اجازه

سایته باز می کنی 10 دقیقه صبر می کنی بالا بیاد بعدشم به جا بیشتر عکسا ضربدر میاد امیر آقا به خداحیفه این روز نوشتا این پایین مثل بچه یتیما دیده نشه حیفه حروم می شه

راسی الان پرونده ستاره سازی مقاله آقای رضایی جاوم بازه فکر کنم این مثله پرونده مخملباف بترکونه

بازگشت هم نمی خونم تا فیلمشا ببینم اول

رقص madsen تو reservoir dogs فوقالعادس مثه گوشبریش مگه نه؟!

جواد رهبر
شنبه 26 آبان 1386 - 22:23
24
موافقم مخالفم
 

"بحران هویت"

من که حسابی گیج شدم. الان جدیدم یا قدیمی؟ شیرازی ام یا تهرانی؟ تحویل گرفته شده ام یا خیر؟ ای وای! راستش این ها همه به کنار اما خب صاحب کافه در آمده که : "قدم همه روی چشم است." خب می دونید خیال آدم راحت می شه این رو که می خونه!

جواد رهبر
شنبه 26 آبان 1386 - 22:27
5
موافقم مخالفم
 

برای مصطفی جوادی: آقا من که اومدم کمک گرد بچینیم این صندلی ها رو. راستی خوشحال شدم. وقت نشدم اونجا بگم حالا می گم. برای کاوه: ایول به تو و لپ دنست! کلی با این پیشنهادت حال کردم. لازم بود بهت بگم. برای alireza: پس آن موسیقی بی نظیر استاد هاوراد شور را با تمام وجود شنیدی ها! می دونی من رو دو جا دیوانه کرد. یکی روی همان منوی دی وی دی! از همان لحظه اول! یکی اونجا که کاستیگان(لئوناردو) چشمش می افته به کامپیوتر و میز و پاکت زرد رنگ و تازه شستش خبردار می شه که ای بابا Rat خود همین سالیوان (دیمن) بوده. از همان جا موسیقی بالا می گیره و مارتین عزیز هی صدا رو می بره بالا تا اونجا که وقتی لئوناردو داره با خانم دکتر حرف می زه هی موسیقی روی ذهنت راه می ره و کلی هم حالا داری کیف می کنی. هی می ری تو نخ دیالوگ ها هی موسیقی می کشه تو رو به سمت خودش. اکثر کارهاش همین طوری. باید شش دونگ حواست رو جمع کنی. یادمه برای اولین بار در یک سکانس کازینو ترانه ی I’m sorry از Brenda Lee رو شنیدم (طبق معمول یه زیر صدای محو بود) کلی ذوق زده شدم! از the Rolling Stones و ارداتی که استاد کارکشته امان به این خدایان راک داره هم همه باخبریم دیگه. کاوه اجرای میک جاگر از My Way را روی تیتراژ پایانی "رفقای خوب" که یادته... امان از دست اسکورسیزی! وای از "زیبایی امریکایی" و اون ترانه ی غریب Because از گروه همیشه دلبندم The Beatles. دقت کردی چه حس اسرار آمیزی می ده به فیلم... " چون آسمان آبیه گریه ام می گیره..." مخلص همگی! تا فرصت بعد!

امیر: آن قطعه روی منوی DVD مگر اثر بوکانان نیست؟

سوفیا
شنبه 26 آبان 1386 - 22:32
-1
موافقم مخالفم
 

دوستان می بینید؟ می بینید چه طور امید از دل نامیدی مطلق بیرون می زند؟ حالا باز هم می شود به معجزه ایمان نیاورد؟ گل اول دقیقهء یک , گل دوم دقیقهء نود و یک. مردیم و زنده شدیم در این فاصله. توصیف ناپذیر است احساسم وقتی در عین ناباوری دیدم همه چیز از دست نرفته , که در یک آن شکست و نابودی به پیروزی تبدیل می شود. این پاداش این است که یه ذره امید ته قلبمان داشتیم.....

مصطفی جوادی
شنبه 26 آبان 1386 - 22:35
-9
موافقم مخالفم
 

پسرکِ کله پنیری،آرزویی داشت که دو دفعه هم خوابش رو دیده بود!

اینکه کله ی گرد و گندۀ پنیری اش ، حداقل فقط یه قاچ کوچولوی پنیر بود.

بقیه ی بچه ها هیچ وقت پسرک کله پنیری رو بازی نمی دادند...

... اما عوضش فقط اونه که با شرابِ شاردونی، انقدر محشر میشه!

(تیم برتن)

صوفیا نصرالهی
شنبه 26 آبان 1386 - 23:38
26
موافقم مخالفم
 

دیدم حتما باید کامنت بذارم!!!آخه منم از مشتری های قدیمی به حساب میام و کامنت نذاشتنم ممکنه باعث سوءتفاهم بشه!!!!(البته اصولا اگه کسی متوجه کامنت گذاشتن یا نذاشتنم شده باشه!!).اینه که الان یعنی درست شبی که فرداش امتحان میان ترم دیجیتال(اونم از نوع حذفی)دارم تصمیم گرفتم کامنت بذارم اما به خودم قول دادم که کوتاه باشه!

جدید و قدیمی وجود نداره.مگه فیلم و موسیقی رو جدید و قدیم میکنیم؟؟؟فقط یه ذره یه جاهایی ممکن بوده نظراتمون با هم فاصله داشته باشه که اصلا بودن ما اینجا واسه همینه!برای این که من ببینم تو به دنیای اطرافت چه جوری نگاه میکنی!خوب همیشه تفاوتها هم باعث سوءتفاهم میشه!اما وقتی همه،سکانس به سکانس فیلمهای استاد بیلی وایلدر رو با هم تقسیم میکنیم یا در لذت عکسی که امیر گذاشته شریک میشیم دیگه اولی و دومی وجود نداره که!کاش اصلا امیر در این رابطه چیزی نمینوشت چون همین الان ممکنه کسانی از هم دلخور بشن که هیچ مشکلی هم با هم نداشتن!پس بیاین از این روزنوشت فقط عکسش رو به یاد بیاریم و کتاب بچه هالیوود رو!(من که خوندنش رو واقعا توصیه میکنم.الان یادم افتاد یه زمانی بهرام رادان توی یه مصاحبه تلویزیونی از این کتاب بچه هالیوود نقل قول کرده بود و همون موقع به خودم گفتم که معلومه این آدم میخواد رشد کنه و فراتر از چیزی که هست بشه!)

پی نوشت1:حنانه جان هواسم به نظرسنجی بیلی وایلدرت هست ها!فقط قدر و منزلتش انقدر زیاده که باید سرفرصت کامنت بذارم.

پی نوشت2:امیررضا نوری پرتو عزیز ممنونم از دیالوگ اندفعه!میدونم که هیچ کس به اندازه من از انتخابت خوشحال نشده!

پی نوشت3:فردا آخرین روز جشنواره فیلم کوتاه هست.راستش من توقعم خیلی بیشتر از این ها بود.بعدا مفصل بحث میکنیم.

پی نوشت4:من چند تا از بهترین دوستانم رو از بین مشتری های همین جا پیدا کردم و دوست دارم هر روز هم به تعدادشون اضافه بشه.

حميد فريور
يکشنبه 27 آبان 1386 - 9:34
-64
موافقم مخالفم
 

آقاي قادري عزيز.

به قول بهاءالدين خرمشاهي شما پايه بحث رو جدلي گذاشتيد چه توقعي داريد كه اين ديوار صاف بره بالا. بحث خليلي نيست بالاخره شما بهونه اش رو جور مي كنيد كه يه چيزي بنويسيد. فعلاً كه حال ما و شما مصداق اينه كه "گاهي بساط عيش خودش جور مي شود/گاهي به صد مقدمه ناجور مي شود.

بعد هم اينكه دوست نداشتم بعد از اين مطلب جديد و قديمي هاتون كه چوب كرديد تو لونه خواننده هاي پنهانتون باتون دعوا كنم چون که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی!

سحر همائی
يکشنبه 27 آبان 1386 - 10:1
3
موافقم مخالفم
 

برای خودم :خیلی گیچی سحر جان . آن دیالوگ الی مک گرا است. اگرچه آخرش هم رایان اونیل آن را می گوید ولی اصلش مال الی مک گرا است.

ندا کامنتت را که دیدم می خواستم بپرم توی مانیتور و بقلت کنم. آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم .

صوفیا و امید و سیاوش و چند تای دیگر هم که آمدند وای به حالتان اگر بخواهید باز هم غیبت کنید.

ندا ميري
يکشنبه 27 آبان 1386 - 11:57
16
موافقم مخالفم
 

واي کي بود گفت "هارولد و ماد"؟ سوفيا جان عزيزم چرا از استراليا برات بيارن. يک تماس بگير خودم برات مي فرستم. اما اگه مي دونستي صاحب کافه چه حساسيت وصف ناپذيري به "هارولد و ماد" داره اينقدر علني قول پخش فيلم را نمي دادي! خلاصه که بدجوري در انتظار خشم استاد باش (از نه گفتنش معلومه!) . اما براي من "هارولد وماد" ( البته در شرايط وحشتناکي که موقع ديدنش داشتم) يک تجربه به ياد ماندني .. بي نظير .. استثنايي و قطعا تکرار نشدني بود. واي عاشق مدل خودکشي کردن هاي هارولدم و خونسردي و عکس العمل هاي خداي مادرش. ماشين سواري ها و سرزندگي و سرخوشي فوق العاده اشون. يکي از زيباترين خاطره هاي تصويري من از مرگه . فيلم هر لحظه در مورد مرگ و خودکشي و مراسم تشييع جنازه و ختمه . اما سرحالي اش مرده را هم زنده مي کنه.... عاليههههههههه . مرسي مرسي مرسي يک دنيا که روز من رو حسابي ساختي. اصولا امروز قراره من با کامنت سوفيا سرحال بيام. خيلي شرم آوره که آدم اعتراف کنه با موسيقي کلاسيک با تمام شکوه و جلال و زيبايي فاخرش ارتباط برقرار نمي کنه (اصلا دليلش همينهاست . ما رو چه به اين حرفها.. من موسيقي ولگرد دوست دارم!) و اما آمادئوس که اتفاقا من تمام دقايقش را مي پرستم و خاطره گرفتن و ديدنش اينقدر شيرينه که اگه يه روزي يک جاي يک کم خودموني تر ديدمت حتما برات مي گم. ساليري ملعون اش رو هم هستم. بابا يک کم سر بگردون توي دنياي همه مون پر ساليريه . فقط استعدادشون يک کم کمتره! و جات خالي. تجربه خنده هاي آمادئوسي من ر, نداري! وودي آلن گفتي و مصطفي جوادي حاضر! اونم چه حاضري. عزيز من به نظر من فقط در و ديوار مي توانن پايه وودي آلن نباشن ... يک جانور استثناييه و حسابي هستمش. و اما سحر خانم همايي که دلم براش يه عالمه تنگ شده... بابا کجايي دختر؟ حالا نشد باهم سنتوري ببينيم بيا يه جوري با کلاغ پر سر مي کنيم (به خدا دور همي حتي کلاغ پر رو هم مي شه ديد. ما تجربه هاي خوبي از ديدن همين چيز ها دور هم داريم ) نکته کامنت تو و مصطفي رو هم گرفتم و مرسي بخاطر همين نکته سنجي هات! اين روزها جشنواره فيلم کوتاه يک سري زديم . جاي همه خالي (فقط بخاطر دورهمي هاش البته!) . يک کاري بود به اسم "بوق" با يک کاراکتر عالي . ما يک ژانري داريم به اسم "شيريني دانمارکي" که به اميد خدا سر صبر براتون مي گم. اين کارکتر اما کارخانه توليد شيريني دانمارکي بود. واي ري اکشن ها در حد اسطوره! نگاه هايي که کلي بايد خرج کني شايد گيرت بياد! لامصب از زمين و زمان و آدم و جن و پري خلاص مي زد يه جورايي. با يک اختلاف فاز غير عادي عالي.

سحر همائی
يکشنبه 27 آبان 1386 - 13:13
-12
موافقم مخالفم
 

mouse عزیز (عجب ترکیبی شد!) ایستگاه آبشار را از کجا گیر آوردی ؟ من در به در دنبالشم . از نمایشگاه کتاب و انتشارات روزنه کار (که گفتند چاپش چند سال است که تمام شده) بگیر تا سایت های سفارش کتاب و همه کتابفروشیی ها یی که سراغ داشتم . کتاب باغ هم همین جور . الابته توی همشهری جوان خواندم که قرار است تجدید چاپ شود که نشد . خلاصه ما را بی خبر نگذار.

جواد رهبر
يکشنبه 27 آبان 1386 - 13:16
-9
موافقم مخالفم
 

به امیر: آره. دقیقا خودشه! شور را به طور کلی مد نظرم بود اما از بس هول هولی زدم این طوری شده لحن نوشته که انگار مال شور است اما نه همان قطعه ی "Sweet Dreams" رو می گم که مال روی بوکانان است. هم روی منوست و هم تم همان سکانسی که شرح دادم و سکانس پایانی اش! حاصل انجام دادن کار خبر و کامنت گذاشتن در یک لحظه آخرش می شه یه چیزی تو همین مایه ها دیگه!‌

لامصب الان این قطعه پیشم نیست تا آپلودش کنم. باید برم خونه ورش دارم بذارمش یه صفایی بکنیم.

سعيد هدايتي
يکشنبه 27 آبان 1386 - 14:1
0
موافقم مخالفم
 

شيفتگي رو دارين!يكي پيدا نشد به من ذوق مرگ زده بگه مجيد جان دلبندم شبهاي روشنه! سوتي رو داشتين؟خيلي مخلصيم رفقا.

mouse
يکشنبه 27 آبان 1386 - 14:18
-14
موافقم مخالفم
 

ندای میری عزیز

به دنیای ارتباطات خوش آمدی

alireza
يکشنبه 27 آبان 1386 - 14:18
-4
موافقم مخالفم
 

"فقط یک گناه وجود دارد والسلام.آن هم دزدی است.هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. می فهمی چی می گم؟"

"اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی.حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی.وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟"

خیلی دوس دارم زودتر فیلمشا ببینم. کتاب که فوق العاده بود.

* pmj
يکشنبه 27 آبان 1386 - 14:25
20
موافقم مخالفم
 

هومن شیدایی جز اینکه باید از اینکه اینقدر در قبال مفاخر ملی امان بی تفاوت هستیم ابراز تاسف کنم کار دیگری بلد نیستم. همین هفته قبل بود که فرماندار شیراز در مصاخبه مطبوعاتی اش عامل محرومیت شیراز را سعدی و حافظ دانست( نیازی به سانسور نیست چون فرمایش این آقا در تمامی رسانه ها و مطبوعات انعکاس گسترده داشت ) ! تو خود بخوان این حدیث مجمل را!

شهرزاد آریانا
يکشنبه 27 آبان 1386 - 14:33
-10
موافقم مخالفم
 

هومن جان متاسفانه فیلم نیما یوشیج رو دیدم. واقعا جای تاسف داشت. فیلم بسیار ضعیف و غیر قابل تحملی بود . اصلا در شان نیما نبود. متاسفم.

خاطره آقایان ممنون. خریدم . خسته نباشی.

شراره فرهادپور
يکشنبه 27 آبان 1386 - 16:0
14
موافقم مخالفم
 

هومن ، نیما یوشیج رو ندیدم اما میتونم تصور کنم که چه فیلمی بوده. چون توی چندسال گذشته از این فیلمها زیاد ساخته شده! راستش رو بخوای من فکر می کنم تو باز هم احساساتی شدی. به نظر من مردم بخاطر ضعیف بودن بیش از اندازه این فیلمها اصلا روی خوشی به آنها نشان نمی دهند، همینطور که تا به حال نداده اند.

مریم.م
يکشنبه 27 آبان 1386 - 16:0
13
موافقم مخالفم
 

سلام

امیدوارم حال همه خوب باشد

میدونم تکراریه ولی وقتی میام اینجا انگار همه ی دنیا رو بهم دادن تو مدرسه که بودم داشتم لحظه شماری میکردم که کامنت ها رو بخونم

و در مورد حرفتون اقای هومن شیدایی

فیلمی رو که درباره ی نیما یوشیج بود ندیدم چون هیچ رمقی برای دیدنش نداشتم واقعا ای کاش میشد فیلم های خوبی از اب در میومدن راستی یه فیلم در مورد صادق هدایتم ساختن نکنه اینم مثل بقیه شه

من از تازه هام و با اجازه ی اقای قادری به اقا احسان خوش امد میگم و این کامنت نوشتنتون رو ادامه بدین

مصطفی جوادی
يکشنبه 27 آبان 1386 - 18:6
16
موافقم مخالفم
 

به سوفیا : در این مورد ( منبع مطالعاتی برای وحشت ) یک شانس بزرگ داریم. حسن حسینی که برای من یک نابغه سینمایی است ، کتاب فوق العاده ای در این زمینه دارد.

(( طعم ترس )) همه آن چیزی است که شما خواسته اید!

راستی درباره وودی آلن هم ... ای بابا! ...به مرور حل میشود این نا آشنایی ها. گفتم که!


يکشنبه 27 آبان 1386 - 18:24
17
موافقم مخالفم
 

سوفیا جان می دانی ق

حامد اصغری
يکشنبه 27 آبان 1386 - 19:55
8
موافقم مخالفم
 

سلام رفقا من نمی دونم بحث سر چیه چون جمعه کنکور دادم و وقت ندارم کامنتا رو بخونم فقط اومدم بگم خیلی خیلی خستم .بعد از دادن امتحان احتاج به یه دوره فیلم درمانی دارم دوستان قدیم (قدیمیا رو عشقه)و جدید مثل یه دکتر پیشنهاد فیلم به من خسته داغون بدن حتی فیلم هایی که فکر میکننین حتما دیدم قدیم جدید .امیر خان قادری شما هم پیشنهاد بده منتظر پیشنهدات هستم به خصوص از 1.امیررضا نوری پرتو 2.صوفیا نصرالهی 3.مصطفي انصافي 4.جواد رهبر 5.سیاوش پاکدامن 6.سحر همائی omid jafari 7. david.8. 9.کاوه اسماعیلی 10.خاطره آقائیان 11.امیر جلالی 11.مصطفی جوادی 12.حنانه سلطانی 13.مهدی پور امین 14.آجرلو 15.ساسان امیرکلالی 16.امید غیائی می بینید با امیر خان قادری میشه 16 تایی که من میشناسم دوستان جدید هم پیشنهاد بدن من منتظرم خصوصیات بیمار:خسته روحی روانی داغون مدت 2 ماه دور از سینما و فیلم.http://www.7thart.mihanblog.com/ hamedasgh@gmail.com

امیر: فعلا سیمپسون‌ها داداش...

علی کوچولو
يکشنبه 27 آبان 1386 - 20:5
6
موافقم مخالفم
 

سلام:::

سوفیا. ممنون. به دیده. اما مطمئن باش با دعای گربه سیاهی مثل من، بارش تند بارانی مثل باران های فصلی مناطق استوایی آنی بند می آید. به یک چشم به هم زدن. برای شما باز به دیده. از بابت زحمت ترجمه هم شرمنده. امیدوارم متوجه منظورم شده باشی.

فعلاًً بچه ها دارند همدیگر را حسابی تحویل می گیرند. بعضی ها هم که مشغول چیدن صندلی ها هستند. با تو هم مصطفی. حواس ات باشد پسر. صندلی من با صندلی تو باید درست به اندازه یک قطر دایره فاصله داشته باشد. یک وقت اشتباهی کنار دست خودت برای من جا باز نکنی که اصلاً اهل تعارف نیستم!

احسان
يکشنبه 27 آبان 1386 - 20:44
-10
موافقم مخالفم
 

واقعن لذت بخشه.تا دقيقه 93 دو دو تا چهار تا ميكني كه اگه سپاهان بازي هاي عقب افتادشو چطوري ببازه از پرسپوليس جلوتر نميفته.ولي دقيقه 94:

BOOM.GOOL.MOHSEN KHALILI

من از دنيا تو اون لحظه فقط همينو ميخواستم ولي واقعن يه كسي ميگفت 3 امتياز از آن ماست(به قول آقاي قادري آدم ته دلش ميدونه كه حتما ميبره)

قطبي با اومدنش فاكتور شانس رو هم با خودش آورده.

نبايد از حق گذشت كه ما سال پيش زيبا تر بازي مي كرديم ولي همه ميدونيم كه زيبا بازي كردن ديگه از مد افتاده(به فكر امتياز باش تا انتهاي فصل از باشگاه اخراجت نكنن)

من اين پرسپوليس رو بيشتر دوست دارم.

اينو دوست دارم كه الان از استقلال 12 امتياز بيشتر داريم.

اين كه ديگه حرص بي ملاحضه بودن مدير عامل رو نمي خورم جاي بسي خوشحاليست.

اين كه همه ميخوان كه اين تيم امسال قهرمان بشه نشوندهنده اتحاد بين طرفداران و باشگاه است

.

امپراطور با اومدنش همه چيز آوورد:

شانس.اتحاد.و از همه مهمتر امتياز و صدر نشيني

ولي نبايد از سپاهان سرسري گذشت. البته خيلي ناراحت شدم از اينكه قهرمان نشد.

از آقادري هم به خاطر خوشامد گوييشون تشكر ميكنم

سیاوش آقارضی
يکشنبه 27 آبان 1386 - 20:50
38
موافقم مخالفم
 

سلام رفقا....مثل احسان لگه به کامنت گذاشتن باشه من هم جدیدم..خب انگار ماجرا از این قراره که بعضی قدیمیا از بعضی جدیدیها گله داشتند و امیر از اونها گله داشته که چرا از جدیدها گله داشتند.بعد کله گنده های قدیمی اومدند گفتند که نه بابا ما خیلی هم با جدید ها حال میکنیم و به نظر میرسه که همه چیز به خوبی و خوشی تموم شده...اما میشه از زاویه ی دیگه ای نگاه کرد...امیر میگه ناراحته از اینکه فهمیده قدیمیها به هم میل میزنند و...همینجا صبر کنید ... امیر شز کجا قضیه ی این میلها رو فهمیده؟. میشنفید؟ ... بوی خیانت میاد.و اگر یک جا توی دنیا خیانت کار منفوری باشه اونجا توی سینماست...خب قدیمیهای عزیز انگار دیگه مکالمات خصوصیتون امن نیست...انگار تو بند زندونیهای قدیمی مشکلی پیش اومده...خب نمیدونم چجوری تمومش کنم پس بای بای.

امیر: سلام تازه وارد خطرناک.

فرزین
يکشنبه 27 آبان 1386 - 22:53
11
موافقم مخالفم
 

با عرض سلام با ور کنید محسن خلیلی ماها منتظر این لحظه بود وخیلی هم دوست داشت بیشتر از اینها خوشحالی کنه تا جواب بی مهری مسولان سایپا رو بده راستی از این که جان فورد را عالیجناب خطاب کردی لذت بردم

Reza
يکشنبه 27 آبان 1386 - 23:25
-7
موافقم مخالفم
 

1- امروز برنامه سینما پشت پرده شبکه 3 درباره " راننده تاکسی " اسکورسیزی بود . همون قسمت special features دی وی دی فیلم رو نشون میداد ولی برای من خوب بود چون تو دی وی دی زیرنویس نداره و بعضی جاهاش رو نمی فهمیدم .

2- فیلم چه کسی امیر را کشت رو که پارسال ندیده بودم دیدم و یه خورده جا خوردم ( به خاطر نقدهای عمدتا منفی که اونموقع راجع بهش نوشته شده بود منتظر یه فیلم ضعیف تر بودم) سبک و موضوعش خوب بود ولی بیشتر از دیالوگهاش و طنز فیلم خوشم اومد . الان فیلمهایی که به قصد خندیدن ساخته میشن هم نمیخندونن ولی این فیلم لحظات خنده آور خوبی داره . کاراکترهای خسرو شکیبایی و آتیلا پسیانی هم فوق العادن . در کل میتونست خیلی بهتر باشه ولی همین هم خوبه .

3- داشتم تو خیابون واسه خودم میرفتم یه دفعه پشت ویترین یه نوار فروشی عکس جولیت بینوش نظرم رو جلب کرد . موسیقی فیلمهای کیشلوفسکی توی 6 تا سی دی . خیلی پول لازم بودم فردا میگیرمش .

صوفیا نصرالهی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 0:16
4
موافقم مخالفم
 

وااااااااااااااییییییییییی!سوفیای عزیز دوست هم اسمم من اولین مشتری هارولد و ماد هستم!نمیدونی چقدر به خاطر نبودن و ندیدن این فیلم تحقیر شدیم!!!!D: جدا زنده باد!به دستت رسید ما رو از یاد نبری ها!به امیر قادری هم رد فیلم رو نده اگه بفهمه این فیلم وارد مرزهای کشور شده هرطور باشه نابودش می کنه!

samir
دوشنبه 28 آبان 1386 - 0:21
-2
موافقم مخالفم
 

salam man hamoni hastam ke email dadam omidvaram ke az weblog ma didan konid va komakemoon konid rooz be rooz behtaresh konim

هوتن زنگنه
دوشنبه 28 آبان 1386 - 8:41
-2
موافقم مخالفم
 

سلام. چطوري امير خان! اون روز توي سينما فلسطين كه براي جشنواره فيلم كوتاه اومده بودي چنان سوتي دادم كه تا دو روز به كار خودم ميخنديدم. همديگه رو ديدم و از كنار هم رد شديم اما خوب نميدونستيم چون تو منو به قيافه نميشناسي. بعدش من جواد رهبر رو كشيدم كنار كه: بابا دير شد بريم توي سالن. اونم گفت با امير حرف زدي؟ منم گفتم امير كدوم بود؟ و بقيه ماجرا. خلاصه اينكه اين ماجرا به يك سوتي از طرف ما تبديل شد تا ببينيم كه دوباره فرصت پيش مياد ببينيمت.

درباره سيمپسون‌ها: بالاخره ديدم. اون روز تلفني با جواد حرف ميزدم بهم گفت ظاهرا نااميد شدي اما واقعيتش اين نبود. شاهكار بود. البته هميشه وقتي از يه فيلم زياد تعريف ميشه توقع آدم بالا ميره (اتفاقي كه درباره تايتانيك افتاد براي من). درباره سيمپسونها شروع كردم به نوشتن چيزي. ببينيم چه خواهد شد.

جواد بد نيست درباره اون گروه راك در سيمپسونها يه توضيحاتي بدي. من در اين زمينه خيلي بي سوادم.


دوشنبه 28 آبان 1386 - 8:49
6
موافقم مخالفم
 

1-به سحر همایی عزیز: من یک کتابدار هستم و بخاطرشانس حضور در کتابخونه ای با مجموعه ای بسیار غنی به کتابای نایاب زیادی دسترسی دارم . ضمنا فکر کنم چند وقت پیش pdfکتاب رو توی اینترنت پیدا کردم 2-alirezaعزیز: نیمه اول بادبادک باز و می پرستیدم اما از نیمه دوم به بعد دلسردم کرد.امیدوارم فیلمش اینجوری نباشه . خیلی دوست دارم نقش آفرینی همایون ارشادی رو ببینم. 3-کدومتون بود که گفته بود american beauty آهای صاب کافه ها دلتون خواست یه وقتی یه بحثی بزارید در باره پدیده عشق در دنیای پست مدرن. 4-تشویق شدم برم هارولد و ماید رو گیر بیارم و ببینم.بع از کلی گشتن خریدمش ولی وقتی گزاشتمش فکر می کنید چی بود. 5 دقیقه آنونس تبلیغی فیلم که نصفه اخرش هم فقط خش بود و یه چیزی شبیه برفک.

سوفیا
دوشنبه 28 آبان 1386 - 9:3
11
موافقم مخالفم
 

.سلام به همگی

۱- حتما شنیده اید این سوال کلیشه ای را که از آدمهای مشهور می پرسند اگر قرار شد در یک جزیره تک و تنها زندانی شوید کدام فیلم را با خودتان می برید؟ حالا حکایت منه با سرپیکو. وایییییییییییییییییییییییییییییی کاش می توانستم کاش می توانستم کاش می توانستم کلمه ای جمله ای چیزی پیدا کنم برای توصیف احساسممممممممممممممممممممممممممممممممم

۲- به سحر همایی: من یک جلد ایستگاه آبشار اضافه دارم اگر می خوای ایمیلتو بذار تا برات بفرستم

۳- به صوفیا نصراللهی: شما هم ایمیلتو بذار تا هارولد و ماد رو یه جوری به دستت برسونم

۴- به حامداصغری: درسته که شما کم لطفی کردید و منو از قلم انداختید ولی براتون چند تا پیشنهاد دارم: پاریس دوستت دارم , همه می گوینددوستت دارم (وودی آلن) که در هر شرایطی حال آدمو خوب می کنه , از برادران مارکس هرچی گیرآوردید , زندگی یک معجزه است و گربه سیاه گربه سفید(امیرکاستاریکا) و باز هم از وودی آلن هرچی گیرآوردید!

5- به علی طص: آره نکته شو گرفتم حالا اگر موقعیتی پیش اومد درباره ش بحث می کنیم . باز هم محتاجم به دعا

۶- به مصطفی جوادی: سپاسگذارم از راهنمایی تون. در مورد وودی آلن اگر کمکی برای آشنایی بیشتر باهاش از دست من برمیاد درخدمتم. اگر هم به اندازه کافی آشنا هستید که بنویسید دیگه!

۷- به امیدغیایی: خوشحالم به خاطر کتاب و اینها. چون است حال بوستان ای باد نوبهاری؟

۸- به ندامیری: دوست نازنین یک دنیا مرسی از لطفت. سرحالم کردی! البته بحث هارولد و ماد رو یه نفر دیگه راه انداخت و من هم حسابی سر شوق اومدم و ادامه ش دادم. خوشحالم که وودی آلن رو هستی! هانا و خواهرانش رو هم دیدی؟

۹- یک شخص مرموز بی نام هم در ساعت ۱۸:۲۴برای من پیغامی به این مضمون گذاشته:«ق» زیباست ولی یکمی زیادی مختصر به نظر میاد.

۱۰- شما ها هیچ کدوم بازی ایتالیا و اسکاتلند رو نگاه نکردید؟ یک دنیا زندگی و یک دنیا نکته برای گرفتن داشت!

۱۱- دیالوگ:

فرانک سرپیکو به دختر : چرا همه دوستهای تو می خوان یه آدم دیگه باشن؟

سوفیا
دوشنبه 28 آبان 1386 - 9:12
15
موافقم مخالفم
 

راستی کسی مصاحبه با دیوید لینچ توی «شهروندامروز» رو خونده؟ اگر چیز بدردبخوریه بگیرم بخونم

تایلر دردن
دوشنبه 28 آبان 1386 - 9:44
23
موافقم مخالفم
 

سلام من تا الان کامنت این جا نذاشته بودم اما کامل همه چیز رو از روز اول زیر نظر دارم. این جا یه مشکل اساسی داره، تعارف که با هم نداریم، کسی از خودش چیزی نداره که رو کنه...البته به جز چند نفر خاص که نگم بهتره. نمی خوام شک و شبهه ای پیش بیاد. به عنوان یه خواننده پی گیر فقط می خوام یه هشدار بدم: همه منتظرن امیر قادری به یه نکته ای چیزی اشاره کنه همه فقط تأیید کنن، این نمیشه که. حداقل هر کی ایده خودش رو راجع به موضوع مطرح شده بگه. مثلا امیر نسبت به هارولد و ماد واکنش نشون میده همه یهو طرفدارش میشن، این که فقط هی بگی فیلم خوبیه که نشد! این رو ما هم میدونیم، ایده ای چیزی رو کنین بابا! به قول آنتوان ایگو تو راتاتویی:Surprise Me!

امیر : ا!!Surprise Me

سحر همائی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 11:34
16
موافقم مخالفم
 

حامد اصغری عزیز فیلم که زیاد است. مثلا در همین چند وقت اخیر تماشای دوباره خیلی فیلم های قدیمی حسابی حالمان را جا آورد مثل بعضی ها داغشو دوست دارن یا آپارتمان یا آنی هال . و البته فیلمی که سالها از قلم افتاده بود .پرواز بر فراز آشیانه فاخته (که به شدت فاز میدهد.) اما اینها خیلی تابلوند و اصلا نیازی به پیشنهاد ندارند اگر بخواهم فیلمی را اسم ببرم که خیلی توی بورس نباشد " مردی که می خواست سلطان باشد" جان هیوستن را بهت پیشنهاد می کنم . همین طوری در لحظه به ذهنم رسید بلافاصله که کامنتت را خواندم . از جدیدها هم که امیر پیشنهاد خوبه را خودش داد ولی من از رو نمی روم. سیمپسون ها .

mana
دوشنبه 28 آبان 1386 - 13:48
-3
موافقم مخالفم
 

.موقع تماشای بعضی فیلم ها احساس می کنی نفس کم می یاری.مدام دنبال هوای تازه ای ،انگار الانه که خفه بشی!

چند روز پیش رفتم دیدن یکی از دوستان دوره ی دبیرستان که بهم چند تا فیلم داد .یکی ازاونها فیلمیه به اسم :آنها به اسبها شلیک می کنند،مگه نه؟

در یک کلام می تونم بگم فیلم یک عذاب خالصه.....مدتها بود فیلمی تا این حد روم اثر نگذاشته بود .عده ای آدم برای بدست اوردن شرایط معیشتی بهتر مجبورند در یک ماراتن نفس گیر وحشتناک شرکت کنند.ماراتن رقص!!!

وحشتناکی کارم اینجاست.فکر کن ،مجبور باشی ساعت ها و روزها برقصی و برقصی و هر چند ساعت یکبار فقط به اندازه ی ده دقیقه استراحت کنی و بعد دوباره با صدای آژیر لعنتی باید بری و برقصی و برقصی .

این آدمها هیچ وقت تا آخر عمر می تونند زمانی آسوده و دلخواه در آغوش محبوبشون برقصند و غصه ی هیچی رو نخورند ؟....نه،اونها دیگه هیچ وقت ،هیچ وقت نمی تونند از زندگی از رقصیدن لذت ببرن .هیچ وقت.....

تک تک دیالوگهای فیلم سیاسی و البته بسیار تلخ و سیاهه ...فکر کنین اولین دیالوگهای رابرت و گلوریا وقتی در آغوش هم دارن آروم می رقصن اینه .گلوریا:تو کار سینمایی؟....رابرت:یکجورایی.تو یکی از فیلمها جزء سیاهی لشگر های مرده بودم!

تصویر سوزانا یورک با اون قیافه ی وحشتزده زیر دوش،تصویر اون زن حامله که پا به پای شوهرش می دوید و تسلیم نمی شد ،تصویر اون ملوان پیر که به شکل ترحم آمیزی می خواست به بقیه ثابت کنه از قدیمی های این مسابقه است و......از همه مهمتر تصویر چشمهای آبی و غمگین جین فاندا وقتی که به مایکل التماس می کنه بکشتش،حا لا حالا ها از یادم نمی ره .

داشتم تکه هایی از پشت صحنه ی فیلم رو می دیدم .تلاش خستگی ناپذیر پولاک که داشت بازیگراشو هدایت می کرد و جین فاندا و مایکل سارازین که موقع تمرین دویدن سرخوشانه می خندیدن!(و چه خوب که لبخندشونو اگه نه در طول فیلم ،لااقل در پشت صحنه دیدم)

این میزان تاثیر گذاری فیلم روی من از کجا می یاد؟!از جادوی حضور جین فاندا...از کارگردانی سیدنی پولاک ....از دهه ی پر غوغایی که فیلم توش ساخته شده ؟.....از کجا؟

2این روزنوشت باعث شد بالاخره برم کتاب بچه ی هالیوود (رابرت پریش)رو بخرم .مطمئنم از اون کتابهائیست که حال آدم رو حسابی خوب می کنه .فعلاً صفحات ابتدایی کتابم .جایی که پریش توی سینما و از دهان مادر می شنود که وظیفه ی کارگردان چیه و....ممنون که یک جورایی واسطه معرفی کتاب شدی و خریدمش .برای جبران این محبت یک پیشنهاد دارم .فرانک سیناترا یک ترانه ی بینظیر داره به اسم

،این ترانه روحتماً گوش کن .....It was a very good year

تا نشنوی نمی شه درباره اش چیزی گفت.

منگ
دوشنبه 28 آبان 1386 - 14:50
4
موافقم مخالفم
 

......

زیبای آمریکایی ...!

یه کُلت اِستیل ..... پشت گردن "لستر" ....یه کمی بالاتر از گردن ..........................................................بَنگ ..................... مخ لستر پاشیده روی دیوار ..... تراژدی عن مصب و مزخرف آمریکایی ...

چقدر خوبه .... اینکه مغز یه نفر روی دیوار پخش بشه .... چقدر خوشگله .....

قیافه ی لستر ، بعد اینکه مغزش مثل عن پاشیده روی دیوار ....نکبتیه .... شبیه اون پرتره است ، پرتره ی اون زنیکه ی بی ریخت .....اسمش چی بود ... مونالیزا .... نکبتیه چون نه می خنده و نه ناراحته .... یه وضعیت مزخرف .....

این چرت و پرت ها مهم نیستن ... فقط این مهمه که به سره یه نفر از فاصله ی خیلی نزدیک شلیک میشه ... اینه که قشنگه .....

جشنواره ی فیلم کوتاه تهران ..... جوک بود .... ......

به فیلم ها خندیدم ، به آدما خندیدم ، به خودم خندیدم .......

فیلم هایی که همه مزخرف بودن ... ملتی که اومده بودن برای فیلم (!) دیدن ، مزخرف بودن .... فیلم "نزدیکتر از نفس" پرویش نظریه هم مزخرف بود.... من هم مزخرف بودم ... این وسط تهران از همه چیز مزخرف تر بود .....

یه نقل قول بی ربط ..... !

با صدای آروم ، طوری که سترادلیر نتونه صدام رو از لای پرده بشنوه گفتم: (هی ، اکلی!) ولی اکلی صدام رو نشنید.

(هی ، اکلی)

باز هم نشنید ، عین خرس می خوابید.

(هی ، اکلی)

این بار شنید. گفت (اَه چته ؟ خواب بودم.) پرسیدم(ببینم برای رفتن تو دِیر باید چه شرایطی داشت؟) داشتم در مورد رفتن به دیر فکر می کردم(باید حتماً کاتولیک باشی و این حرفها؟)

(معلومه که باید کاتولیک باشی . گوه، من و بیدار کردی همین رو بپرسی ...)

(هه ، خیلی خب بخواب . به هر حال من که نمی خوام برم دیر . با این شانسی که من دارم ، می رم یه دیری که همه ی تارک دنیاهاش عوضی ان.همه شون حرومزاده ی احمقن یا فقط حرومزاده ن.)

این رو که گفتم ، اکلی از جاش پرید تو تختش نشست . گفت(هی ببین ، من عین خیالم نیست درباره ی من چی می گی ، ولی اگه بخوای در مورد مذهبم مسخره بازی دربیاری..)

گفتم(خیالت راحت ، کسی مذهب تو رو مسخره نمی کنه)از تخت بلند شدم و رفتم طرف در . دیگه نمی خواستم تو اون جو ابلهانه سرکنم. نرسیده به در وایسادم و دست اکلی رو گرفتم و یه دست جانانه ی کشکی باهاش دادم . دستش رو پس کشید و گفت:(موضوع چیه؟)

گفتم (هیچی ، فقط می خواستم از این که شاهزاده ای تشکر کنم) با لحن صادقانه ای تشکر کردم(تو خیلی محشری ، بچه ، می دونستی؟)....

______________________________________________________-

هی مرد ... مواظب باش این کامنته من گم و گور نشه .....

امید جعفری
دوشنبه 28 آبان 1386 - 14:51
-6
موافقم مخالفم
 

سلام حامد خان اصغری

انجمن شاعران مرده-بوی خوش زن- weapon lethal

اینها فیلمایی که خستگی رو از تنت در میکنن حتی اگه صد بار دیده بودیشون.چیز دیگه ای فعلا یادم نمیاد .خوش باشی

جواد رهبر
دوشنبه 28 آبان 1386 - 15:40
4
موافقم مخالفم
 

آره سوفیا خانم برسون را عشق است. راستی اگه وقت بشه باید بشینم این "شاید شیطان" را ببینم خیلی وقته جلوی چشمام داره می رقصه! آمادئوس رو هم که حتما تو لیست فیلم های عمرم دیدی. میلوش فورمن خدای کارگردانیه! عالیه!‌

راستی با هارولد و ماد یک دوران خوش از زندگی ام تداعی شد. سال اول دانشگاه و پویا که چندتا پوستر ناب از کت استیونس روی دیوار اتاقش داشت. یادش بخیر! گفته بودم که حالا پویا دانمارکه و من غمگین از دوری اش!

حامد اصغری عزیز فیلم درمانی دارم برای تو: Ratatouille دل آدم رو صیقل می ده لامصب!

مخلص همگی دربست!

مریم.م
دوشنبه 28 آبان 1386 - 15:42
4
موافقم مخالفم
 

سلام

پیشنهاد من برای اقای حامد اصغری بازگشت (که خودم تازه دیدم) و بمان و یا saty

بیست و یک گرم و مرده مرده

راستی اقای قادری یهو داشتم تیکه ی اخر روزنوشت رو میخوندم دیدم نوشتین اگر فیلم را دیده باشید، در جریان هستید که تمام‌ خانواده آخر داستان از هم پاشید

اینجا که اینجوری نمیشه؟

خدایا میشه اینجا تا ابد بمونه

شهرزاد آریانا
دوشنبه 28 آبان 1386 - 15:52
7
موافقم مخالفم
 

خاطره آقایان سلام

من از pmj* حامل یک پیغام هستم. تا 30آبان از ساعت6تا8 نمایش سیاووش خوانی مونا محمودزاده در سالن لایق (دروازه کازرون) روی صحنه هست. کار اول فارس انتخاب شده و کار خوبیه. به دوستان خبر بده. ضمنا ساعت پخش فیل این هفته هم عوض شده(ساعت 16)

محمد
دوشنبه 28 آبان 1386 - 16:18
-1
موافقم مخالفم
 

سلام....

من از اون اولا که این سایت باز شده مطالبش رو میخونم... فکر کنم الان کمبود یه انجمن(Forum( توی سایت کاملا حس میشه... حیفه این حرفها به عنوان کامنت باشه و بعد از یه مدتی از بین بره. و فراموش بشه . فکر کنم اگه یه انجمنی درست بشه، میشه انواع تاپیک ها رو اونجا راه انداخت و راجع بهش بحث کرد.. بچه ها هم مشتاق هستن، و میشه با کمک هم انجمن رو اداره کرد.. اونوقت مثلا میشه راحت رفت به تاپیک تارانتینو و زیر شاخه Death proof و کلی بحث کرد و بحث رو ادامه داد و برای همیشه هم ماندگاریش حفظ میشه... در حال حاضر انجمن های موفق تخصصی فارسی زبان تو اینترنت زیاده، منتهی انجمن تخصصی سینمائی نیست... به هر حال این همه حرف خوب اگه دسته بندی نشه فاتحش خوندست... با تشکر از همه دوستان... چون میدونم این کار هزینه زیادی رو به سایت تحمیل نمیکنه، اگه دوستان هم نظرشون رو بگن، فکر کنم مسئولین سایت هم میتونن به این پیشنهاد فکر کنن....

آرش معدني پور
دوشنبه 28 آبان 1386 - 17:22
-1
موافقم مخالفم
 

سلام ...

فكر مي كنم ابولحسن خرقاني بود كه گفته بود : هر كي اومد اينجا ، نون بهش بدين و از ايمان اش نپرسين ، كه هر كي تو درگاه خدا مستحق جون باشه ، تو خونه ي ما مستحق نون هست .... ( يا يه همچين چيزي )

امير آقاي قادري ، اون شب كه جلوي سينما فلسطين ديدم ات ( با اون كت آبي رنگ ، و نيما حسني نسبي كه سيگار دست اش بود ) مي خواستم بهتون بگم كه هر دو تاتون خيلي باحايلد ، اما نگفتم . الان مي گم ...............

اویتسا افشارطوس
دوشنبه 28 آبان 1386 - 17:37
-19
موافقم مخالفم
 

1. من که خیلی وقته دارم به هومن ، شهرزاد و رئیسpmj* و بچه ها می گم . تا به ح-ال یک فیلم نسبتا خوب اغز روی زندگی مشاهیر و مفاخر ایران ساخته شده "کمال الملک" علی حاتمی. بقیه واقعا فیلمهای ضعیفی بودن(اونهایی رو که دیدم). سال گذشته تلویزیون سریالی از زندگی جابربن حیان نشون داد که این مرد بزگ رو تا حد و اندازه یک ابله تنزل داده بودند. فیلم نیمایوشیج هم کاملا غیرتحمل بود. آقای کارگردان فراموش کرده بود که سینما هنر به تصویرکشیدن اشت . بازیگر نقش نیما از اول تا آخر فیلم داشت شعرهای نیما را دکلمه می کرد. سینما یعنی این؟ پاسداشت و نکوداشت بزرگان ادب وعلم مملکت یعنی این؟ این سریال 40سرباز هم که یک تفسیر من در آوردی از شاهنامه و زندگی فردوسی ست. یادمان نرفته که چند وقت پیش ترکها(ترکیه را می گویم) مفتی مفتی ممولوی را صاحب شدند و صدای کسی هم در نیامد. روسها هم سراغ ابن سینا ، سوریه سراغ فرابی و... رفته اند. پس این فیلمسازان ما چکار می کنند؟ سینمای ما چرا اینقدر منفعل است؟ درست گفته اند که از ماست که بر ماست.

2. خاطره آقایان به توصیه دوستان افسانه را خریدم . خسته نباشی. اگر مثل خیلی های دیگه کم نیاری منتقد و سینمایی نویس موفقی می شی.

3.جدیدا 2تا کار از لویی مال دیدم که خیلی حال داد. pretty baby و vie privee کارهای عجیبی بودند. کسی ندیده؟ پیشنهاد می کنم dvdشون اومده ، ببینین و حالشو ببرین.

4.آقای قادری عزیز و دوست داشتنی، من دیر به دیر به سایت شما می یام. دلیل این وارد کردن کلمه ها چیه؟ خیلی ها یا از سر کار(مثل خود من) ، دانشگاه یا کافی نت وارد سایت شما می شن و بعضا 2-3نفره از یک سیستم استفاده می کنن. این سیستم جدید مشکلی به وجود نمی یاره؟

abooto
دوشنبه 28 آبان 1386 - 17:47
-12
موافقم مخالفم
 

1. سلام

2. من تا حالا اینجا نیومده بودم و معلوم نیست که بعداً هم بیام.

3. مقالات سینمایی شما را اغلب اوقات می خوانم. تقریباً خوب است.

4. میشه بپرسم جمعاً چندتا از فیلم های جشنواره فیلم کوتاه رو دیدید؟! ( با توجه به نحوه حضور دائماً خارج از سالن سینما در ایام جشنواره)

5. آیا ممکن است نظر کلی هم درباره فیلم های این جشنواره از جانب شما صادر شود؟!

6. موفق باشید.

7. خدانگهدار.

امضا محفوظ
دوشنبه 28 آبان 1386 - 18:24
0
موافقم مخالفم
 

سلام جمیعا

حالا که همتون اینقدر آدم های خوبی هستید و اصلا به هم ایمیل نمی زنید ممکنه من رو هم تو جمع خودتون بازی بدین؟خیلی آدم خوبیم ها ( نبی زاده بره زیر تریلی اگر خالی ببندم )

الان چند وقته یک سوال خیلی مهم فکرم رو مشغول خودش کرده. کسی می تونه کمک کنه؟ چند وقته دارم فکر می کنم « لورل » با هوش تر بود یا « هاردی »؟ نظر شما چیه؟

در مورد نظر سنجی امیر جلالی هم باید عرض کنم که خوب معلومه بهترین مشتری این کافه محمد حسین آجورلو است. این که سوال کردن نداره.

راسی امیر این که پایین گذاشتی دیگه چیه؟

برای جلوگیری از « گم و گور » شدن کامنتم دو بار می فرستمش.

محمد حسین آجورلو
دوشنبه 28 آبان 1386 - 18:55
-22
موافقم مخالفم
 

جمیعا سلام... راستی از حمید دست قیچی خبری نیست. لعنتی چرا من مجاز به اجرای عملیات نیستم؟

فرهاد ترابی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 19:44
-18
موافقم مخالفم
 

حس مالکیت اولین آفت و کاری ترین آن است...وقتی صحبت از عشق است...پس حواستان به آن بچه دستفروشی که صورتش را به شیشه مه آلود کافه چسبانده و با ولع به شما نگاه می کند باشد....او هم حق آب و گل دارد....حال اگر سال به سال یک چایی هم نخورد.....

سیاوش پاکدامن
دوشنبه 28 آبان 1386 - 20:10
-34
موافقم مخالفم
 

حامد عزیز پیشنهاد خواسته، من هم که حساس، و هم خدای پیشنهاد. سابقه من را هم همه میدانند، تعریف الکی ‏نمیکنم. نمونه اش پیشنهاد مجموعه آثار حسن شماعی زاده بود که امیر قادری آنقدر باهاش حال کرد که تا ‏چهار پنج روزنوشت، یه اشاره ای به آن میکرد. ‏ جدا از سیمپسونها که اصل جنس است، فکر کنم زیرزمین امیر کاستاریتسا حالت را جا بیاورد. ‏scoop‏ وودی ‏آلن را هم که تازگی ها دیدم و شعبده بازی دارد که میتوان کلی باهاش زندگی کرد ( البته با اجازه از مصطفی ‏جوادی).‏ موسیقی آغازین فیلم ‏Holiday‏ هم فکر کنم به کارت بیاید، از انهایی است که آرام آرام اوج میگیرد و در ‏نهایت آنچنان آدم را به وجد می آورد که میخواهی با فریاد گلویت را پاره کنی.‏ راستش را بخواهی، وقتی کامنتت را دیدم اولین فیلمی که به ذهنم رسید ‏Memento ‎‏ بود، هیچ دلیلی برای ‏پیشنهاد دادنش ندارم ولی دوباره ببینش و از طرف من هم نایب الزیاره باش.‏ ‏**************‏ میبینم که بعد از ‏siavash‏ ، که هر از چند گاهی به اینجا سر میزند، یک سیاوش آقارضی هم داریم که قدم اول ‏را با صلابت برداشته. داداش خوش آمدی. فعلا بیا این چای دارچین تازه دم را بزن تا سر فرصت با هم ‏اختلاط کنیم. ‏ ‏******************‏ جسارتا یک صحبتی با دوستان" تازه کامنت گذار همیشه پایه" بکنم. این که حضورمان در اینجا را منوط به ‏این کنیم که بقیه به ما خوشامد بگویند، که نشد کار. این کافه (البته با اجازه صاب کافه) مال همه است. باید ‏داخل شوی و صاف بروی سر یک میز بنشینی ، چه خوشامدی از این بهتر که با اولین حرف و اظهار نظری، ‏بقیه با تو همکلام میشوند؟ البته یک استراتژی قدیمی هم هست که برای بعضی ها جواب داده ولی من توصیه ‏نمیکنم، اینکه صاف بروید و بزنید زیر گوش دربان، بعد از هم عذرخواهی میکنید و رفیق جان جانی ‏میشوید.( نمای نزدیک از یک قیچی، تصویر مات گردن سیاوش آرام آرام واضح میشود، صدای فریادی می ‏آید و یک سطل خون به طرف دوربین پاشیده میشود – فصلی از فیلمنامه منتشر نشده "قیچی هایم" )‏

امیر: سیاوش این دفعه خیلی خوب و بامزه نوشته بودی کامنت هات رو. در جریان هستی استاد؟

سیاوش پاکدامن
دوشنبه 28 آبان 1386 - 20:18
-8
موافقم مخالفم
 

راستی کاوه از لپ دنس حرف زد، ما که از این کارای مون بالا بلد نیستیم ولی اگه بساط باباکرم و " چک ‏سما" به راه باشه ، بالاخره یک تجاربی از گذشته های دور که جوان بودیم و جاهل و جویای نام داریم که ‏خدمت دوستان عرضه خواهیم کرد.‏

حمید قدرتی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 21:15
-8
موافقم مخالفم
 

سلام سلام سلام

به به چه خبره . من چند روزه از کامنت اول می خوام کامنت بزارم اما هر بار یه دونه ن گنده که بعد از (گ)( و ) بخوانید اومده وسط و نمی شه . اما از قرار معلوم امیر یه جورایی می خواد حالیمون کنه که فرقی بین جدید و قدیم نیست و اصلا جدید و قدیم نداره چون بقول خودش مثلاً قدیمی ها یه روزی جدید بودن و الی ماشاالله . اما این وسط یه سری اتفاق ها افتاد که من چند تاشو می گم . اول این که چند نفر به خاطر همین بحث وارد کافه شدند یعنی یه نتیجه مثبت . دوم این که چند نفری که چند وقت بود کامنت نمی ذاشتن بلاخره آره دیگه و این نکته مثبت دومه و امیدوارم که هر دو تا نکته بیشتر بشه . اما سوم این که یه سری ها مثل من احساس می کردند که یه فاصله ای شاید باشه البته زبونم لال همه به زرس نمی دونم چی ( آره ) این رو رد کردند . و چهارم این که همه بچه ها اعم از ( به تاریخ ورود ) جلوتر و عقب تر ها عزم ملی راه بیاندازیم و صندلی ها رو دور هم بچینیم به قول مصطفی ... در ضمن باید یه چیزهایی رو به دوستمون تایلر دردن ثابت کنیم ( که اون حرفشون از روی دلسوزی و محبت بود ) و آخر از همه این که ان دوستی که گفته بود خیانت و این حرفها . اصلاً حرف خوبی نبود . این جمع ها رو نباید این طوری خراب کرد . اصلاً پست و پولی در کار نیست که خیانت در کار باشه . خیلی دل خور شدم .

حنانه سلطانی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 23:30
33
موافقم مخالفم
 

برای ندا و صوفیا: نمی دانید چقدر خوشحالم که اینجایید. وای به حالتان اگر دوباره غیبتان بزند!!!

برای هومن شیدایی: فقط یک صحنه اش را دیدم و بلند شدم رفتم پی کارم.

برای امید( در جواب نوشابه هایی که برای من باز کرده!): کامنتت با حال بود رفیق. من هم در تو یک تارانتینوی کوچولو دیدم!

برای حامد اصغری: بین خودمان بماند، همه فیلم های بیلی وایلدر را ببین عمراً اگر حالت خوب نشود! اههههههه... چقدر لنگه کفش اینجا افتاده!

برای کاوه: یک سر به ایمیل ات بزن. چندتا صندلی چیده ام دور هم، یکی اش را برایت رزرو کرده ام. زود باش تا اجاره اش ندادم! از جوابت به نظرسنجی ام هم ممنونم و همین طور از مصطفی که دارد ادامه می دهد.

رامتین ابراهیمی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 23:35
2
موافقم مخالفم
 

با سلام به آقا آمیر و بقیه دوستان.

ساند تراک های فیلم های سینمایی اغلب دو نوع اند :1-برگرفته از موسیقی پاپ و راک2- گرفته شده از موسیقی بلوز و جاز

در این بین موسیقی کانتری بین این دو نوع گرفتار و سرانجام غرق شده است

موسیقی ای که با توجه به استفاده در یک سری فیلم های چهار ستاره(درجه یک) در بین طرفداران سینما یک شوخی بیش به حساب نیامده است(می دونین فرقشون چیه؟)

از اول شروع میکنیم تا برید و فیلم هایی که می گم رو دوباره ببینید تا به داین فرق بین پاپ و کانتری پی ببرین

1- لباوسکی بزرگ: فیلم لباوسکی بزرگ از فیلم ها ی زیبایی که چند بار دیدنش هم آدم رو خسته نمی کنه کمدی عجیب برادران کوئن با بازی جف بریجز و جان گودمن. جدا از هرچیز تو این فیلم موسیقی نقش اصلی در ارتباط دنیای خیالی را دارد موسیقی کانتری با یک ترانه ی زیبا در این فیلم نمود پیدا میکند ترانه ی افتادم توش تا ببینم چه وضعیتی که من توش قرار دارم

(Just dropped in To See What Condition My Condition Was In)

از کنی راجرز خواننده ی مشهور کانتری حداقل تو نسخه ی زبان اصلی فیلم به گوش می رسد ترانه با توجه به جنبه های روانی شعر(نوع موسیقی ومتن ترانه) به کل فیلم می خورد حتی بیشتر از ترانه ی دیلان وقتی دود روی فرش بیهوش میشود.

2- نشویل: اکنون باید متمئن باشیم با یک فیلم تمام کانتری روبرو هستیم چون حتی اسم فیلم(نشویل) محل اصلی تولد موسیقی کانتری است نقد فیلم که احتیاجی نیست(فکر کنم خود آقا امیر یه مطلب کامل درباره ی آلتمن وفیلم هاش نوشته که همه خوندیم! فیلم سرشار از موسیقی کانتری دهه ی 70 است که یک معجون بدست ما میدهد از عالی ترین کارگردانی تا بازیگری و شعر

3- )Honeysuckle Rose ( البته این یکی رو نتونستم معنی کنم ولی یه فیلم حداقل خوب از جری شاتزبرگ که با مترسک به اوج محبوبیت رسید و بعد فرود کرد. در این فیلم یک ستاره ی بی چون وچرای موسیقی کانتری(و معروف ترین آنها) یعنی ویلی نلسون در یکی از نقش های خود فیلم استفاده کرده یه فیلم وسترنی با مایه های کابوی های راهزن

حمید دست قیچی
دوشنبه 28 آبان 1386 - 23:55
-5
موافقم مخالفم
 

سلام

می‌بینم که چند روز من نبودم چه خبر شده این‌جا.

امیر خان مرده‌ی مقایسه‌هات هستم. از جان فورد گفتی و دره‌ی من چه سرسبز بود. چه تلخه اگه سرنوشتمون مثل اونا بشه.

محمد حسین آجورلو؛ ممنون که یاد من بودی. عرض به حضورت که هفت هشت روزی سرم خیلی شلوغ بود. هم تو دانشگاه امتحان داشتم. هم سر کارم درگیر بودم. بعد از ظهرها هم پلاس سینما فلسطین بودم که چند تا فیلم کوتاه ببینم. یادمه یه قولی هم بهت دادم واسه نامجو. ( فکر نکن یادم رفته) . یه فایل تصویریه با حجم 18 مگا بایت. هر کار کردم نتونستم آپش کنم( خیر سرم ADSL دارم) . تو اولین فرصت ردیفش می‌کنم.

سلام سیاوش پاکدامن. مطمئن باش در اولین دیدار حضوری، یک کشیده از من خواهی خورد تا حساب بی حساب بشیم. شک نکن.

قضیه‌ی این وارد کردن کلمه تو این کادره چیه؟ برای من نوشته SILENT رو وارد کن. یعنی خفه شم و حرف نزنم؟ یا کامنت نذارم!!!!!!!!

آهان. بحث بین جدیدی‌ها و قدیمی‌ها..... آهای کافه نشین‌های عاشق؛ از این تازه وارد کوچکتر از همه به همه‌ی شما بزرگان ( سنی و عقلی ) یک پیام. خواهشا و التماسا بیاید یه کاری کنیم بحث جدید و قدیم و تازه وارد و .... با تموم شدن این پست تموم بشه. خیلی ستمه. یه امر بدیهی رو هی تکرار می‌کنیم. تموم شد رفت. الان و با شاهد مثال این پست تازه‌ی امیر ، من تازه وارد با پیشکسوتانی مثل سیاوش پاکدامن و حمید قدرتی و مصطفی انصافی و جوادی و جواد رهبرو مهدی پور امین و سوفیا و حنانه و خاطره و..........هیچ فرقی ندارم. مگر در علم و اطلاعات. ارزش یک نظر از هرکدوم از این رفقا چند برابر یک نظر نصفه نیمه از منه . پس این‌جا دیگه حرف بهتر و قشنگ تر ( و شایدم به موقع تر ) مهمه. به قول مارلون براندو : همه‌ی هنرمندان مهم در همه‌ی هنرها حدود 100 سال پیش مردن. میدونم هیچ ربطی نداشت. ولی چند روز پیش که این جمله رو یه جایی خوندم مثل خوره به جونم افتاده بود که یه جایی ازش استفاده کنم. کجا بهتر از این جا؟

کجا بهتر از این‌جا؟

کجا بهتر از این‌جا؟

Armin Ebrahimi
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 1:35
-83
موافقم مخالفم
 

بگو به دوستانِ من، بگو آن چه را بر بدنِ من خالکوبی شده بود...وَ پیرزن ها وقتی با صابونِ دولتی می شٌستند مرا حسابی سٌرخ شدند از خجالت، از آن فٌحشِ آبداری که به سه رنگ رو حساس ترین نقطه ی بدنِ یک انسان می شود نوشت...بگو به دوستانِ من از بادی که نٌت های سرگردانِ ویولینِ «فلورنتینو آریزا» را در «عشق سال های وبا» به درِ خانه وَ تا آستانِ پنجره ی محبوب می بٌرد...وَ بگو از آن نگاهِ آتشینِ کسی که شعرهای مرا غلط می گرفت.

دوتا از ترانه هایم را اینجا خواهم آورد وَ از دوستانم می خواهم نظری دارند اگر بفرستند برایم: arminandramtin@yahoo.com

بعد از ظهرِ سگی

شبیه «پٌل نیومن» تو فیلمِ بیلیارد باز ، شبیه خنده ی «مارلون براندو» تو بارانداز!

شبیه رویای من، تو یه اطاقِ خالی ، مثلِ یه ناجیِ مَست، مثلِ «بابا لِنگ دراز»!

شبیه گذرِ یه سایه از ترانه ی حبس ، مثلِ شهابِ بی نور تو پنجره ی تاریک!

شبیه یه خاطره دَمِ شکستنِ بغض ، مثلِ یه بوسه ی داغ، نزدیکِ نزدیکِ نزدیک!

مثلِ عاشق شدن ، شبیه سر رفتن!

شبیه تو بودن! مثلِ کشفِ زن!

مثلِ یه روزِ جمعه مثلِ یه ماهِ غمگین ، شکلِ رسیدنِ رود به برکه ی غصه آذین!

مثلِ پرنده ای که روی آنتن می می ره ، شبیه مترسک تنهای کاشته شده تو زمین!

مثلِ نسیمِ پاییز روی میزِ صبحونه ، شبیه یه بعدازظهر، شبیه پرسه ی من!

مثلِ یه عصرِ کِسِل آمیخته به خمیازه ، فرصتِ خندیدنِ عشق تو فیلمِ «رابرت آلتمن»!

شبیه اٌفتادن! مثل دل مٌردن!

شبیه تو رٌ تو پس کوچه ها گٌم کردن!

.

وَ من فهمیدم که همه چیز پوچه...

«فرانکشتین مری شللی»

فرانکشتین

من با همه غریبه ام ، هیشکی منٌ نمی شناسه

تو سایه ها قایم می شم ، سایه ی من بی کلاسه!

کسی با من راه نمی یاد ، کسی مِهرمٌ نمی خواد!

وبا دارم، طاعونی ام، واسه م غریبه س لفظِ شاد!

تیکه تیکه وصله شده گوشٌ بازو به بدنم!

از هیچی دنیا اومده م! تو کوچه پیدا کردنم!

می لنگه پام، کَجه دستام، تو شنلم فرو می رم!

درختٌ گردن می زنم ، جونِ برگا رٌ می گیرم!

همه فریاد می زنن، سرم داره داغون می شه!

چاره ی سرد دردِ من، فقط یه جرعه خون می شه!

دمبالِ یه زنِ جٌزامیِ پٌر از حادثه ام!

یه گوژپٌشت، یه دیوونه ای مثلِ خودم!

دمبالِ نیمه ی گم شده م می گردم رو زمین!

کسی که با من را بیاد تو کوچه های غم نشین!

با هم بریم یه جای دور ، یه جا تو قطبِ شمال!

تنها وٌ بی مزاحم با هم بشینیم تا تَه سال!

شبیه من اما کٌجاس؟ هیشکی شبیه من نیست!

واسه هیولای بزرگ ، تو هیچ شهری یه زن نیست!

اینا همه ش یه خوابه ، اینا همه ش یه رویاس!

من باید از کی بپرسم که خالقِ من کٌجاس؟

همه فریاد می زنن، سرم داره داغون می شه!

چاره ی سرد دردِ من، فقط یه جرعه خون می شه!

آرمین ابراهیمی

Armin Ebrahimi
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 1:46
10
موافقم مخالفم
 

آن بٌزدلِ اول...

فیلمِ عجیبٌ غریب وَ درجه یکِ «اِمیر کاستاریکا»ی اعظم «رویاهای آریزونا» رٌ دیشب دو بار دیدم.این فیلم تا حدی تکان دهنده ست که هنوز برای کاملِ کامل درباره اش نوشتن قدری گیجٌ کرخ هستم.کاستاریکا کاری با فیلمش می کند که انگار هیچ کاری نکرده.کمدی دیوانه وارِ کارگردانِ جوان راهش را از میانِ تمامِ عناصری که می توانند هدایتِ حرکتِ اصلی یک اثر را به دست بگیرند باز می کند وَ با وجودِ این که هیچ خطٌ حرکتِ اصلیٌ «داستان»ی وجود ندارد فیلم کامل تر از آن چیزی است که ما به ش «فیلم» می گوییم.تمامِ الگوهای آشنا وَ کشف نشده در فیلمِ کاستاریکا به بازی در می آیند، می رقصند.او همه ی حقه ها وَ شیوه ها را در هر موردی –حتی سینما- طوری عریان می کند که تماماً بی مفهومیِ استتار شده شان را بیرون می ریزند.فیلمِ بسیار عجیبی است.راستش تاثیر این گونه فیلم ساختن باید خیلی بیشتر از آثاری باشد که از ابتدا با برچسب «سوررئال» عرضه می شوند.وَ اصلاً دوست دارند عجیبٌ غریب باشند.اما شما مقایسه کنید «میلِ مبهم هوس/ل.بونوئل» را که یک «قصه»ی سر راست را با گره ها وَ پیچ های آشنای ادبی از ابتدا به انتها تعریف می کند وَ تا قسمتی از فیلم هیچ عنصر خارج از درکی تویش نیست، تا آن که بونوئل با تمهیدات سینمایی یعنی آنچه که می شود دید نه خواند داستان را در جهتی بسیار غریبٌ سخت فهم –دو پهلو اما قابلِ تشخیص- منحرف می کند، بله، مقایسه کنید با فیلمِ متاخر «لینچ» که بر خلافِ اصرار وَ تلاش قابلِ ستایش سازنده اش که تنها از طریق عمری فعالیتٌ تجربه به دست آمده به هیچ وجه عجیبٌ مثلِ ساخته ی بونوئل هیجان انگیز نیست.فقط می توان دستاوردِ او را ستود، اما نمی شود کارش را دوست داشت.البته فیلمِ کاستاریکا با همه ی این ها توفیر دارد.فیلمِ کاستاریکا مهشر است، نابِ ناب است.او جنونِ آمریکایی وَ زنده گی در آمریکا وَ حل شدن در مناسباتِ پیچیده ی آمریکایی را طوری قوی نشان می دهد که نمی توان در مقابلش ایستاد.او با بازیِ کلام با تصویر به معناهای خیلی تازه ای می رسد، که برای چنین حاصلی تنها باید این کاره بود.وَ ثمره ی کارِ کاستاریکا چیزی است، فرزندی است کاملاً نو از نمایش، ادبیات، وَ سینما.توجه دارید؟ یعنی اثرِ کاستاریکا سینما هم نیست.چیزِ تازه ای است.چیزی نو وَ بکر.ارائه ی شکلِ جدیدی از کٌمدی توسط «جری لوئیسِ» بی نظیر که هیچ وقت از عنوانِ بزرگ ترین کمدینِ زمانِ خود پایین نخواهد آمد خیلی خیلی حیرت انگیز است؛ او هیچ کاری نمی کند، ولی کٌمدیِ تازه اش بیننده را تا مرز انفجار می برد.او به راحتی جادو می کند.خیلی عجیب است.فیلم برداری، بازی، وَ هیچ چیزِ تازه ای را نمی شود به چشم دید اما کاستاریکا یک پنجره ی نو باز می کند برای بهتر دیدن، وَ نه فقط یک «فیلمِ خوب» که یک «فیلمِ خوبِ دوست داشتنی» دیدن.البته بر عکسِ نگاهِ آن عزیزی که آثار کاستاریکا را با برادرانِ «کوئن» قیاس می کرد باید بگویم که سینمای این دو قطب کم ترین ارتباطی از هیچ لحاظ با هم ندارد.ممکن است ظاهر ساختاری فیلم هایشان به هم شبیه باشد، اما، این فقط یک خطای دید است.رابطه ی مسدودٌ محدودِ مرز بندی ژانرهای احمقانه ی سنمایی هم نیست.نمایشِ خیرٌ شر –وَ مهم تر آن شرِ ناخودآگاهِ خرفتٌ کٌهنه ی آمریکایی اش- در تمامِ آثارِ کوئن ها وجود دارد.حتی در اپیزودِ گَرمِ «پاریس دوستت دارم»شان.اما کاستاریکا هیچ مرزی بینِ هیچ چیز نمی کشد.همه را ادغام شده تحویل می دهد، چون همه چیز را ادغام شده می بیند، چون همه چیز همین گونه هم هست.هیچ چیز روشنِ روشن نیست.وَ آیا کاستاریکا در آثارش این را جستجو می کند؟او اصولاً همه چیز را به قدری پیچیده می بیند که برای نمایشش نیاز به سینمای متعارفٌ همه فهم پیدا نمی کند.آیا دلتان می خواهد این فیلم را بگذاریم رو به روی «قاتلینِ بالفطره/اٌلیور استون-فیلم نامه ی ک.تارانتینو»؟ اگر این کار را انجام بدهیم آن وقت به تفاوتِ ریشه ای این دو گونه ی کاملاً ناهمگون اما هم شکل –یا یک گونه ی واحد در مقابلِ هزار گونه ی دیگرِ هم شکل- پی می بریم.می بینیم که با وجودِ کارگردانی کنترل شده ی استون فیلم در نهایت یک حرافی منفعل است.اغراق شده وَ البته قابلِ تحمل.در مقابل کاستاریکا بدونِ آن که هیچ زوری بزند برای نمایش وهم ناکِ این واقعیت های متلاشی شده، فیلمی یکپارچه، ناهمگون، تاثیر گذار وَ دوست داشتنی آفریده.که آخر جنون است.که یک شوخیِ عظیم است با مفاهیمِ ثابتِ خٌشکِ این زیستنِ دشوار.بر خلافِ حرافی های اول، فیلم پٌر است نشانه ها وَ معنیِ عمیقِ ارزش های متلاشی شده. «رویاهای آریزونا» یک شاهکارِ مستقل است با کلی حرفٌ نظر وَ با کلی ایده ی جالبٌ صحنه های بریده شده از «شمال از شمال غربی/ا.هیچکاک» وَ «گاو خشمگین/م.اسکورسیزی»که حسابی از معنی کنایه آمیزِ تازه اش آدم سر حال می آید.

«اکسل/جانی دپ:...بعضی وقتا ناچاری بری تو یه درخت که بدونی چی کار باید بکنی، وَ کشف کنی که رازِ همه چیز بی معنیه! معلمِ انگلیسیِ من در موردِ نویسنده ی روسی حرف می زد که گفته بود اگه یه اسلحه در نیمه ی اول کتاب دیدین می تونین مطمعن باشین که در نیمه ی دوم نخواهد بود.همون دقیقه ای که اسلحه وارد می شه مطمعنیم یه نفر ازش استفاده می کنه.در طویله، حسابی قاطی کردم چون فهمیدم اون اسلحه مالِ رویاهام بوده! هیچ وقت فکر نمی کردم یه اسکیموی صحرایی بشم...»

آرمین ابراهیمی

Armin Ebrahimi
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 2:10
13
موافقم مخالفم
 

آن پیام که دوباره می آید...

همواره جایی از پیام ها هستم که دیگر هیچ چشمی رمق خواندش به آنجا نمی رسد:تَه گِل!

ضمناً دختر دائی ام که می مٌرد سفارش کرد هیچ کس را نبوسم...

صوفیا نصرالهی
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 3:5
-3
موافقم مخالفم
 

اول میخوام راجع به یاداشت امیر درباره حاتمی کیا بنویسم!راستش من با امیر موافقم که صرف حضور یک سری بازیگر در یک فیلم چیزی رو نشون نمیده.(من مهناز افشار رو توی فیلمهای کارگران مشغول کارند و چه کسی امیر را کشت دیدم.فیلمهایی که اصلا به بقیه کارهاش نمیخوردن و از قضا کار افشار خوب هم بود!).نگرانی من از چیز دیگه ایه!من نگران حلقه سبزم!نگران حاتمی کیایی که این سریال رو کارگردانی کرده نه حاتمی کیایی که میخواد از گلزار بازی بگیره!و چرا باید به خاطر یک سری اسم نگران حاتمی کیا بشیم؟!مگه وقتی مهرجویی میخواست مهمان مامان بسازه اسم گلزار مطرح نشد؟چرا نگران مهرجویی نشدیم؟!!!!از حالا به خاطر اسم چند نفر که تصور ما از اونها تصور حاج کاظم و فاطمه و ...نیست، به جنگ کسی نریم!

سوفیای عزیزم آدرس میلم هست:sofia_850@yahoo.comجدا از بحث هارولد و ماد هم خوشحال میشم میل بزنی.

حامد جان راستش اکثر فیلمهایی رو که میخوام بگم احتمالا دیدی ولی راستش برای بعد از امتحان شاید تجربه دوباره فضاهای قدیمی بیشتر هم جواب بده!اول از همه اینکه با همه دوستانی که کارهای وودی آلن رو پیشنهاد دادن موافقم!همه کارهاشم به درد درمان میخوره!(البته از بین کارهاش فقطmatch point رو خیلی توصیه نمیکنم!)راستی میدونین من هر وقت اسم وودی آلن رو میارم پشتش باید اسم مصطفی جوادی هم باشه؟!!چی کار کنم که حق پخشش با مصطفی است!یه چند تا کمدی رومانتیک هم هست مثل: love actually و چند تا از کارهای دیگه ی هیو گرانت و فیلم عروسی پرریخت و پاش یونانی من!

بعد میرسیم به کارهای استاد وایلدر که این روزها بحثش بینمون داغ بود!بنظرم با یه چیز ملایم مثل سابرینا شروع کن.

الان یادم اومد همین چند ماه پیش فیلمی که دیوانه وار بهم انرژی داد و سرحالم کرد میامی وایس بود.

الان یه عالمه فیلم دیگه بنظرم رسید.اما نزدیک 3صبحه!میذارم واسه بعد!فقط اینو بگم که اگه موسیقی درمانی هم اعتقاد داری من امشب بالاخره بعد از 4-5 سال آرزو stationary traveller گروه camel رو گوش دادم و لذت بردم.بهار 82 که امیر تو ماهنامه فیلم درباره این قطعه نوشت کلی ناراحت بودم که چرا این آهنگ رو گوش ندادم!اونموقع روی نوار ویدیو کوچیکbetamax یه کنسرت از camel داشتم که جزو افتخاراتم بود.(هنوزم هم اون فیلم رو داریم هم ویدیو کوچیک رو!)امشب تازه گرمای مطلب امیر رو درک کردم.وقتی قطعه آروم شروع می شه و بعد با یه پایان کوبنده.......تمام.

(ندا ببین دستی رو کشیدم پایین!)

سوفیا
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 8:52
-7
موافقم مخالفم
 

سلام

۱- به حامد اصغری: یک فیلم قدیمی انگلیسی هست به اسم «کفشهای قرمز» شما فقط رنگهای تکنی کالر درخشان این رو ببینید سرحال می آیید. یکی دیگر:مترسک. راستی پیشنهاد می کنم به پیشنهادهای مریم.م عمل نکنید چون اونها فیلمهای خیلی خوبی اند ولی نه برای این موقعیت و احتمالا بدتر غمگین می کنند آدم رو

۲- به تایلردردن: اول اینکه واقعا تبریک به خاطر انتخاب این اسم. دوم هم اینکه شما شروع کنید ما هم ادامه می دیم.

۳- با پیشنهاد محمد موافقم

۴- به جوادرهبر: یه دقیقه صبر کن....«شایدشیطان» رو داری؟ داری واقعا؟ درست دیدم یعنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۵- به رامتین ابراهیمی: یک فیلم دیگه هم که فکر می کنم ساندتراک اش تماما موسیقی کانتری باشه «ایزی رایدر» هست

6- دیالوگ:

فرانک سرپیکو : با من حرف بزن. خودتو نجات بده...

حمید قدرتی
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 10:46
0
موافقم مخالفم
 

چند روز پیش رفتم سراغ فیلم هام . یه چیزی توش پیدا کردم ، شیرینی شانسی بیلی وایلدر . اونم دوبله و دی وی دی . چه میکنه این بیلیه وایلدر . خوب صندلی ها رو گرد تر کنید . می خوایم بیلی وایلدر رو ادامه بدیم ... حنانه خانوم سلطانی ادامه بدید .

mouse
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 11:21
24
موافقم مخالفم
 

بهتر نیست به جای گلایه از حاتمی کیا خروج او از دنیای مجازی و ورود به حال و واقعیتها تبریک گفته و در انجام این پوست اندازی و تحول به او یاری رسانیم.

حامد اصغری
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 13:22
-5
موافقم مخالفم
 

سلام رفقا بابا غوغا کردید. هنوز بعضی ها پیشنهاد ندادن منتظرم اگر اونایی که نظر دادن چیزی یادشون اومد بنویسند.

سوفیا جان شرمنده راست میگی اسمتو از قلم انداختم شرمنده شرمنده شرمنده ما رو ببخش

بعد از تماشای فیلم ها به بهترین پیشنهاد یه جایزه درست وحسابی تقدیم می کنم البته وقتی جور بشه بیام تهران.

http://www.7thart.mihanblog.com/

http://karnamehmag.blogfa.com/

hamedasgh@gmail.com

حامد اصغری
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 13:44
9
موافقم مخالفم
 

راستی از پیشنهاد موسیقی درمانی هم استقبال می کنم من خودم که عشق استینگ هستم اما خیلی حرفه ای تو انتخاب موسیقی نیستم پس پیشنهاداتون اگر گیر بیارم که تو شهرمون خیلی سخته حتما گوش میدم ایرانی هم باشه پایه ایم

از همه ممممممممممممممممممنننننننننننننننننننننننننوووووووووون

محد حسین آجورلو
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 15:11
-8
موافقم مخالفم
 

 باز هم که این کامنت کوفتی منو « گم گور » کردی. اگر من یک بار دیگه تو این خراب شده کامنت گذاشتم به من بگید "بلقیس"

پدرام تجریشی
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 15:15
-26
موافقم مخالفم
 

بچه ها من نه فیلم نیما رو دیدم نه هیچکدام از فیلم ها و سریالهایی که اسم بردین. اما منم قبول دارم که بدجور سینمابه مشاهیر ایرانی بی اعتنا بوده و هست. فکر می کنم کمی از این ماجرا هم تقصیر بی خیالی منتقدین عزیزه.

هی اویتسا نمی شد حداقل اسم انگلیسی فیلمهای

دی وی دی شده لویی مال رو بنویسی تا بدونیم چی اند؟ اینجا که فرانسه نیست شاه گل پسر!

ما که 2سالی هست پامون به شیراز نرسیده اما پای آن طومار را امضا می کنیم که خاطره آقایان ادامهدهنده راه راجر ایبرت و کنت توران می باشد.

سمیرا
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 15:39
27
موافقم مخالفم
 

وقتی آدم خودش جدیدیه (مثل من )از این حرفا می زنه که جدیدی و قدیمی نداره و ... ولی من بهشون حق می دم (منظورم قدیمیای کافه است) وقتی آدم اول تر یه جایی میره یا میشینه یا هست احساس تعلق بهش داره. اصلا انگار همیشه تو همه چی قدیمی ها باحال ترند. دوست قدیمی، خونه قدیمی، آلبوم قدیمی و .... اگه قدیمی های کافه فکر می کننن که جدیدی ها آدم های جالبی نیستن بهم بر نمی خوره. خود ما هر روز با بچه ها صد دفعه این ورودی های جدید رو مسخره می کنیم و به نظرمون سبک می یان. خوب یادمون نیست که 5 سال پیش خودمون یه همچین چیزی بودیم.

سعید
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 16:6
38
موافقم مخالفم
 

سام و علیکم ورود خودم رو به کافه تبریک میگم. لطفا اول از همه یه لیموناد برای من بریزید! به عنوان شروع یه مطلبی که خیلی وقت ها پیش در مورد امیر نوشته بودم براتون اینجا میذارم :

منتقد محبوبم اینجاست روی سن و من کنارش نشستم و به بازی دست هایش با موبایل نوکیایش نگاه می کنم..منتقد محبوبم کنار من نشسته و من که روز های زیادی بدون اینکه خیلی از فیلم ها را ببینم تا میدیدم روی نقدی اسم "امیر قادری " نوشته شده سریع متن را قورت میدادم حالا به جای اینکه به عنوان مجری بچه ها را نگاه کنم او را نگاه می کنم..منتقد محبوبم کنار من نشسته است و من از صبح با خودم درگیرم که "به جای اینکه بهش بگی آقای قادری بگو امیر"...منتقد محبوبم رو به رویم نشسته است و من برایش همه ی اتهام هایی که به متن هایش می زنند را می گویم. می گویم که او هم همیشه مثل من به "سانتی مانتالیسم" محکوم میشده منتقد محبوم هم شمرده شمرده راضیم می کند که "اصلا مگه تعریفی از نقد علمی و نقد احساسی وجود داره؟" منتقد محبوبم بالای سن به بچه ها می گوید "این سفر مهم ترین بخشش برا من آشنا شدن با بچه های باحال این کانون فیلم بود که من رو خوشحال کرد" دست بر پشتم می اندازد و رو به بچه ها می گوید"که یکیش هم همین دوست خوبمون بود" ...منتقد محبوبم کلاس نمی گذارد...حرف های شیک و پیک نمی زند...مثل خودمان است..وسط حرف هایش از "تیریپ"ُ، "تابلو" و "ضایع" استفاده می کند.... حتی او هم به خوبی فهمیده غروب های غمگین اینجا چقدر وحشتناک است...حتی او هم می فهمد این قبرستان با قبرستان های دیگر دنیا فرق دارد...حتی او هم...حالا سوار ماشین می شود..رویم را می بوسد و خداحافظی می کند و سوار تاکسی می شود...و من در حسرت گفتن لغت "امیر" می مانم..انگار وقت نشد برایش بگویم که چه روز هایی را با "سینما و آب نبات" خوش بودم ،انگار یادم رفته بود بگویم وقتی شماره ی ویژه ی کفتر باز ها را در "دنیای تصویر" منتشر کرد تا مدت ها محسور عکس های "گری کوپر" و "مارلون براندو" و "چاپلین" و دیگران بودم و همیشه آن جمله ی معروف چاپلین را که در لندن هنگامی که مردم برایش جمع شده بودند و گفت که "شما شگفت انگیزید مردم خوب" با خودم تکرار می کردم و برای زندگیم روحیه می گرفتم...انگار وقت خیلی چیز ها نشده امیر.... سوتی 1: بعدا خبر رسید که سوتی دادم و گوشیش نوکیا نبوده البته!

امیر: شمایی؟ آقا اون سفر اهواز خوش گذشت. ممنون.

ali
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 16:27
-1
موافقم مخالفم
 
آبرومون رفت!تو رو خدا تو نظرسنجیه شرکت کنید تو وبلاگه امروز صبح بالاخره لو داده بود که: در رابطه با نظرسنجی بزرگ باسینما در حال حاضر سوپراستار میلانی اول است و سنتوری ٫تسویه حساب٫کنعان بسیار فشرده ۲ تا ۴ ام هستند.خبرهای بعدی <فقط>از طریق وبلاگ بزرگ باسینما اعلام میشود. تو رو خدا نذارید جایزه تماشاگران به میلانی برسهآدرسشم که دیگه معروفه bacinema.blogfa.com
ماندانا جباری
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 19:31
14
موافقم مخالفم
 

1,درباره ی حرفهای این روز نوشت اگرچه اولش به نظرم اومد که خود این مطرح کردن باعث می شه که همه اختلاف پیدا کنند اما بعدش کلی کیف کردم که بعد از مدت ها این روز نوشت همه را دور هم جمع کرد. (واقعا چه جوری نتیجه ی عکس داد؟ IQمن که نمیرسه)

2.حلقه ی سبز ........... دوستش ندارم اما معتقدم کار خوبی شده که نمونه اش در تلویزیون ما کمه.( البته من که فعلا با این سریال خداحافظی کردم تا کار بعدی حاتمی کیا. دقیقا همان کاری که از به نام پدر تا این سریال انجام داده بودم.)

3.راجع به وایلدر بعدا یه کامنت میذارم. وایلدر نازنین که شوخی نیست وقت لازم داره..... سر فرصت.

4. پیشنهاد آقای جعفری راکه بدجور هستم: انجمن شاعران مرده........ همچنین پیشنهاد راتاتویی را که دیگران مطرح کردند اما پیشنهاد خودم تماشای دوباره و دوباره ویل هانتیگ نابغه و همچنین friends . (ببخشید اگه پیشنهادها یه ذره بی ربطه.)

5.سرزمین سبز چی شد؟؟؟؟؟؟ حوصله ام از دست این برنامه ها سر رفته . یه چیزی می خوام که به وجدم بیاره فکر می کنم صدای گرم خسرو شکیبایی که میگه" رنگ روح سبز زندگی" کافی باشه.

سحر همائی
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 19:41
4
موافقم مخالفم
 

سوفیا جان آن کامنت مشکوک کار من بود . قدری درباره تاریخ نظرسنجی در سایت برایت تعریف کرده بودم و اینکه چرا نظر سنجیت مهجور ماند اما کامنت خودم هم مهجور شد ! همان موقع که ارسالش می کردم هم متوجه شدم که قاط زده . بی خیال زیاد مهم نبود . یک کم هم درباره وودی آلن بود و اینکه پرسیده بودی که کسی اینجا طرفدار او نیست ؟ پسر یکی از پروپا قرص ترین طرفدارانش روی زمین اینجا نشست و برخاست دارد! توی کامنت های بچه ها اشاره هایی شده. حالا خودت می فهمی .

بابت ایستگاه آبشا رهم ممنون . انگار توی اینترنت پیدا می شود و اخیرا فایلش را گذاشته اند. با این حال کاری به ایستگاه آبشار هم که نداشته باشیم خوشحال می شوم صحبت کنیم . ماجرای نظرسنجی را هم همان جا برایت می گویم.

sahar_homaee@yahoo.com

سحر همائی
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 19:47
-6
موافقم مخالفم
 

mana ی عزیز این فیلم را اتفاقا من از یکی از بچه های همین کافه گرفتم و به شدت باهات موافقم . جین فوندا اینجا دیوانه ات می کند . دو ساعت فیلم در یک محیط بسته و فضای رقص خفقان آور ( پارادوکس را که داری ؟) و سیدنی پولاک که بیچاره ات می کند . همه اینها با اآن پایان کولاکش ... بیچاره ات می کند.... بیچاره.

امیر: آن ها به اسب ها شلیک می کنند، شاید بهترین فیلم سیدنی پولاک باشد، ولی سحر و مانا، شما رمان اش رو خوندین؟ اثر هوراس مک کوی و ترجمه سپانلو؟ محشره. از اول راهنمایی تا حالا، سالی یه دفعه خوندم اش. از دست اش ندین و دیدم که تجدید چاپ هم شده.

جواد رهبر
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 20:47
-2
موافقم مخالفم
 

رفتم و از خونه آوردمش:

http://buddiespecial.googlepages.com/TheDepartedSoundtrack-04RoyBuchanan-.mp3

ساسان
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 20:58
8
موافقم مخالفم
 

سلام اقای قادری . این فیلم اقای کیمیایی شما در روزهای جاری جایی نمایش داده میشه ؟ یا نسخه ای از فیلم هست که ما دانلود کنیم ؟ من این فیلم رو خیلی دوست دارم ببینم . ممنون.

امیر: لطفا یک کم صبر کنید. در اولین فرصت، DVD فیلم بیرون می آید. خودم هم خیلی خیلی منتظرم!

کاوه اسماعیلی
سه‌شنبه 29 آبان 1386 - 21:15
-22
موافقم مخالفم
 

سلام................... چند تا نکته در باب چند کامنت این که جواد بفهمد صدای میک جگر برای رفقای خوب جگر خراش است و اینکه حتما میداند کازینو و رفقای خوب بهترین ساوند تراکهای دهه 90 را دارند و اینکه پایه رقص باشد(سیاوش بازی نیست.تو اروتیک بازی ما بابا کرمت چی بود؟)و اینکه سوفیا پرسید کسی اینجا وودی آلن را دوست ندارد آن هم درست تو اوج بحث بیلی وایلر و من یادم افتاد که یک روز در اوج بحث بیلی وایلر به وودی آلن یک متلک پراندم دو سه نفر (اسم یکیشان اولش هست مصطفی جوادی) قداره هایشان در آوردند و حساسیت فیزیولوژیکشان را تو سرم زدند و من چقدر ترسیدم و اینکه آرمین ابراهیمی" ای برادر کجایی" را یادش رفت(هر چند که به بلوز هم میزند) و اینکه اساسی منتظر مطلب حنانه در مورد اتوبوس شب هستم و اینکه مطلبم در مورد سیمپسونها دو هفته است مرا نگاه میکند و میگوید مرا تایپ کن و بفرست برای سایت و اینکه پرونده دیوید لینچ در شهروند را خواندم و چقدر از مطلب امیر پوریا بدم آمد(این چندمین باریست که محبوب شدن برخی فیلمها و کارگردانها در ایران را مسخره میکند و از بی سوادی ما ایرانیها میداند.چندان با دیوید لینچ مانوس نیستم و هیچوقت کارگردان محبوبم نبوده علی رغم علاقه ای که به بزرگراه گمشده دارم اما نگاه متفرعنانه امیر پوریا حالم را بد کرد.و خارج از ان برخلاف مازیار اسلامی خودش هم نسبت به لینچ تحلیل به دردبخوری نداشت.)و اینکه زودتر از این فضای گل و بلبلی بیرون بیایید و کمی دعوا کنیم.این را تو کافه نوید هم گفتم .به ندای قلبتان گوش کنید و سگها را آزاد کنید.

امیر: سیمپسون ها را تایپ کن و بفرست برای سایت.

سمیرا
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 0:35
15
موافقم مخالفم
 

این ماجرای کلمه ای که باید این زیر تایپ کنیم چیه؟ همیشه بوده من ندیدیم یا تازه است؟ راستی یادمه یکی یه جا پرسیده بود کسی friend بازه؟ خواستم بگم من هستم.

کاوه اسماعیلی
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 0:49
-11
موافقم مخالفم
 

همین الان که داشتم کامنتها رو میخوندم چشمم به کامنت مانا افتاد.و درباره آنها به اسبها شلیک نمیکنند؟....

یادم هست یکبار امیر بعد از دیدنش کلی ذوق کرده بود و یکبار مصطفی جوادی هم یک سوال امتحانی طرح کرده بود راجع بهش با دیالوگی که جین فوندا میگوید :به یک تبر احتیاج دارم......

و حالا نوبت منه که متاسفانه باید اعتراف کنم که فیلم اصلا در حد این همه تعریف و ذوق زدگی نیست.قیاس مع الفارغه ولی به شدت منو یاد میم مثل مادر(یا حتا دو زن میلانی) میندازه...نه که تلخی حاکم بر فیلم مثل فیلم ملاقلی پور تحمیلی باشه که ظاهرا به خاطر انبوه معانی سیاسی فیلم که از شدت تکرار باد کرده با خودش حرفهایی برای گفتن داره...اما به چه قیمتی.این که باران مصیبت رو بر سر تماشاگر ببارونیم اونم به سادیستی ترین شکل ممکن چه ظرافتی میتونه داشته باشه.یک لحظه تراژیک در فیلم جایی میتونه تاثیرش رو بذاره که بعد از سیر منطقی حوادث درست سر جای خودش مثل پتک بر سر تماشاگر بیفته و اثرش رو محکم بذاره.(البته دارم درس پس میدم وقتی اینا رو مینویسما)...در فیلم پولاک از ابتدایی ترین لحظه های فیلم غم و مصیبت که زاییده شرایط دوران داستان و البته مد شدن چنین نگاهی در دهه ساخت فیلم است خودش رو بروز میده و خارج از این مقولات حتا کارگردانی آدم حرفه ایی مثل پولاک کمکی به فیلم نمیکنه....شاید بازی جین فوندا و مهمتر از او بازیگر نقش راکی مجری مراسم جزو معدود فاکورهای مثبت فیلم باشند و بعضی صحنه ها که میتونست در یک موقعیت مناسب(از لحاظ اتفاقات قبل و بعدش) تکان دهنده باشه ولی در ریتم سیاهی که فیلم برای خودش تعیین کرده نمیتونه این کار رو بکنه(مثل صحنه مسابقه)...به همین خاطره که من تماشاگر وقتی پایان فیلم را که قاعدتا باید غافلگیر کننده و شوک آور باشه میبینم شونه هام رو بالا میبرم و پیش خودم میگم خوب که چی؟....

اما برای پیشنهاد فرانک سیناترایی و صدای به قول معروف مخملیش دهه ها رنگ میبازند و اینجاست که وقتی از کامنتت نا امید شده بودم به آخرش که رسیدم دوباره گل از گلم شکفت و ....این همون مانای خودمونه.........(راستی حکایت اینکه یکبار در میان اسمت را با فونت انگلیسی و فارسی مینویسی چیه؟نکنه شما دو نفرید؟)

سوفیا
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 1:14
-20
موافقم مخالفم
 

سلام

این هم گفتگوی اختصاصی با دیوید لینچ:

http://sibegazzade.com/main/?p=169

ساسان.ا.ك
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 2:53
14
موافقم مخالفم
 

سلام.

دلم نمي خواست بيام وكامنت بنويسم ولي گفتم اگه نيام همه ميگن نكنه اين ساسان بد مشهدي بوده كه ميل زده و... اصولا وقتي سرخوش نيستم سعي مي كنم سرخوشي بقيه رو خراب نكنم. ولي چه كنم كه جاي ديگه اي ندارم كه حرفاي دلمو بزنم.

1)به قول اميرخان يه روزايي روزگار تو پك و پوز آدم مي زنه و اينجاست كه بايد مسير زندگيتو عوض كني ( نقل به مضمون ).

حدودا شهريور ماه بود كه اينو نوشته بود. خيلي اين حرفش به دلم نشست. آخه زماني بود كه روزگار تو پك و پوزمن زده بود بدجور. واسه همين همه چيزرو ول كردم و رفتم خواف ( شهر محل سكونتم ) . ميخواستم مسير زندگيمو عوض كنم. تا حدودي هم اين كارو كردم.

ولي چه كنم كه همش تو اين حول و ولا بودم كه شايد خوب ايستادگي نكردم و مبارزه نكردم و خلاصه خيلي زود عقب نشيني كردم. سه ماه صبر كردم. چند روز پيش دوباره اعلام جنگ كردم ( علاقه زيادي به جنگ برعليه سرنوشت محتوم خودم دارم).

رفتم جلو. با غرورشمشيرو كشيدم . هي داد زدم نفس كش ولي كسي نيومد جلو. سرمو آوردم بالا ديدم لينجانها محاصرم كردن ( حالا كه بخندين وقت گريه هم ميرسه ). فهميدم اصلا مسير مبارزه رو اشتباهي انتخاب كردم. دوباره شكست خوردم. دوباره روزگار زد تو پك وپوزم. شدم محصول دنياي اطرافم.

دو روزه كه دارم از خودم مي پرسم بيشترشبيه كدوم يكي ازشخصيتهاي فيلمهام؟ شبيه توتوي سينما پاراديزو؟ شبيه حامد شب يلدا؟

شبيه ريكوي فيلم سزار كوچك ؟( اونجايي كه ميگه خدايا اين بود عاقبت ريكو؟) شبيه تراويس؟

نه هيچ كدوم.بايد بيشتر فيلم مي ديدم تا اينجوري گيرنكنم. فكر كنم بيشتر به حميد هامون شباهت دارم. آره. اصلا دارم يه دوره حميد هاموني رو سپري مي كنم . فقط حيف ك

mouse
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 7:10
17
موافقم مخالفم
 

اینجا شما رو متهم کردند. لطفادر اسرع وقت پاسخگو باشید.

mouse
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 7:12
-25
موافقم مخالفم
 

http://www.page-13.com/2007/11/248.php

اینجا شما رو متهم کرده اند. لطفا در اسرع وقت پاسخگو باشید.

مصطفی جوادی
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 8:5
6
موافقم مخالفم
 

سوفیا ، راستش من از توضیح دادن خودم متنفرم. یعنی دوست ندارم دست بلند کنم و بگویم من من!. ولی خوب بچه های قدیمی تر می دانستند.دمشان هم گرم. ولی یک چیزی توی حرفت خطاب به من بود که خوشم آمد. اینکه گفتی(( اگر نمی شناسی اش هر کاری بتوانم می کنم برای شناساندنش)) . از تعهدت خوشم آمد. ( اینکه چرا جواب نظر سنجی را ندادم هم بر می گیردد به همان چیزی که درباره براتیگان گفتم. یادت می آید؟ !)

سیاوش جان شمایی زاده ات را هستم. راستی قدر روحیه ای را بدان که با scoop رو فرم می آید!

برای حامد اصغری : فعلا این را داشته بش، مرد بدون گذشته/آکی کوریسماکی...و

Eternal Sunshine of the Spotless Mind

امیر جلالی
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 14:26
6
موافقم مخالفم
 

سلام به رفقای خوب،من آخر بدشانسیم به خدا چون یه بارم که امیر کامنت مارو اول همه گذاشت کامپیوتر عهدبوقمون مرد، ازون جالب تر اینکه امروزم که اومدم روزنامه و با این تایپ اکابری یک ساعت نوشتم وقتی send کردم error داد!خلاصه اینکه...بی خیال،دوباره می نویسم.

به مصطفی انصافی عزیز:امیر سال 81 می گفت هر کسی تخصصی داره و تخصص منم تشخیص آدمای رومانتیکه و اگه ناراحت نشه می خوام بگم منم این تخصص رو دارم.از همون روزی که دیدم تو هم مثل خودم عشق درخت گلابی و میم کوچولویی فهمیدم که یه رفیق پای کار پیداکردم و وقتی کامنت گذاشتی تو وبلاگم که مواظب باش بزرگ نشی دیگه مطمئن شدم،پس می بینی که ربطی به تعداد کامنتا نداره داداشم،در ضمن چاکر امیر رضای گل و نقدای قشنگش و اون کامنتای دلبرکششم هستیم(به یاد دیالوگ مهدی فتحی خدابیامرز تو آدم برفی به ابی کپل(شریفی نیا) افتادم،یادته که رفیق؟)

به سحر همایی گل:نکته نظرسنجیو که گفتی من اینطوری گرفتم که اسم همه رو به جز من آوردی تا بگی همه اینجا خوبن به جز امیرجلالی،مگه نه سحر خانم؟!!ولی ازشوخی گذشته منم کاملا قبول دارم که اینجا باصفاترین کافه ایه که تو عمرم دیدم و شماها عزیزترین رفیقام هستید واینکه کاش می شد امیر یه برنامه ای می ذاشت ارتباطمون بیشتر بشه.درضمن اون "عشق اونه که هرگز نگی متاسفم" ات کلی حال داد،هم یه مساله شخصیمو حل کرد هم اینکه فهمیدم تو هم آدم رومانتیکی هستی.خیلی خوشحالم که اینجایی و عشق اونه که هرگز نگی متاسفم.

به حامد اصغری دوست داشتنی:ازاینکه مارو قابل دونستی ممنون رفیق و در مورد فیلما هم یه لیست 10 تایی می دم که هرچند قدیمیه ولی جزو بهترین فیلمای عمرمه:1-درخت گلابی(راستش من برای دیدن این فیلم عزیز مناسک خاصی دارم،بعضی وقتا دهه می گیرم و بعضی وقتا چله و فیلمو با 5نخ سیگار و یه لیوان نسکافه می زنم تورگ)2-سینما پارادیزوی تورناتوره(که معادل فرنگی درخت گلابیه)3-نفس عمیق(وای خدا،یاد تیتر نقد امیر قادری و پاراگراف آخر نقد سروش صحت تو مجله فیلم افتادم،هرکس یادشه واسه خودش یه جایزه بگیره،وای خدا)4و5-پیش از طلوع و پیش از غروب لینک لیتر6-عشق و مرگ وودی آلن7-گوست داگ جارموش(که موسیقی رپ گروه RZA اش محشره)8-DEJA VU تونی اسکات(که فکر کنم معادل فارسی اش می شه آشنا پنداری)9-سین سیتی رودریگوئز10-مخمل آبی لینچ.اینارو حتی اگه دیدی بازم ببین و اگه حالت جا نیومد بگو آدرس بدم بیای خونمون یه دست سونی 2 بهت ببازم سرحال سرحال شی.

به مریم م. مهربون:تازه کار؟اگه منظورت سنته که مطمئن باش از من بزرگتری چون من 14سالم بیشتر نیست(راستش بعد از دیدن درخت گلابی دیگه بزرگ نشدم)اگرم منظورت اینجاست که خوب قرار شد غریبی نکنیم دیگه.

راستی گفتی تو مدرسه لحظه شماری می کنی تعطیل شی تا بیای اینجا و کامنتارو ببینی،خوش به حالت،چون من که مدرسه می رفتم لحظه شماری می کردم بیام خونه و سر پله بشینم و چشم بدوزم به پنجره روبرو و ....،یادش بخیر،نمی دونم،شایدم خوش به حال خودم،تو چی فکر می کنی مریم خانم؟

یه تشکر ویژه هم از همه بر و بچ که با کامنتای زیادشون ثابت کردن که قدیم و جدید نداریم.یه نظر سنجی توپم دارم که می ذارم برای روزنوشت بعدی.

مخلص همه رفقا.amirhoseinjalali@yahoo.com

سوفیا
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 14:39
9
موافقم مخالفم
 

لوری:می دونی داره همینطور ادامه پیدا می کنه... و اوضاع مدام بدتر و بدتر می شه...و اگه هم یه جورایی ازش دست بکشی من خودمو مقصر می دونم

فرانک سرپیکو: چطور می تونی مردی رو که دوست داری ترک کنی؟ پدر بچه های آینده تو؟

- تو قبلا هیچوقت این طوری با من حرف نزده بودی....و اگه برگردم بازم حرف نمی زنی. تو می خوای آزاد باشی , و دسترسی ناپذیر , تا بتونی در راه هدف ات بجنگی و خودتو شکنجه بدی...

- هدف من......!

- پاکو......چقدر با تو احساس آرامش می کردم , دوستت داشتم

- لوری, با من بمون

- نه... نه.... نه......

سوفیا
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 15:14
4
موافقم مخالفم
 

The rain falls down on last year's man,

an hour has gone by

and he has not moved his hand.

But everything will happen

if he only gives the word;

the lovers will rise up

and the mountains touch the ground.

But the skylight is like skin

for a drum I'll never mend

and all the rain falls down amen

on the works of last year's man.

leonard cohen)

شراره فرهادپور - شهرزاد آریانا
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 15:28
7
موافقم مخالفم
 

این قضیه بچه های قدیم و بچه های جدید چیه؟ فکر می کنم بعضی از دوستان از اینکه ما اینجا کامنت می ذاریم ناراحتند . اگر ایجوره ما دوست نداریم کسی رو دلخور کنیم، فقط کافیه بهمون بگین!

alireza
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 16:25
-1
موافقم مخالفم
 

1-حال داد یه ادمه بی اسم به 2تا کامنتام محل گذاشت. مرسی 2- کتاب باغ را من از شهر کتاب مرکزی گرفتم چند وقت پیش. 3-لیست 10 تایی فیلمایی که این هفته می خوام بگیرم داره با کامنتا تکمیل می شه. بازم مرسی. 4- 1-بازگشت 2-اینلند امپایر 3-آن ها به اسب ها شلیک می کنند5- ریپلی با استعداد ( دنبال دی وی دی درس حسابیشم) 6-هارولد و ماد ( گیر نیاوردم ایمیل می زنما ) 7-ضد مرگ 000 5- یه چیزه با حال الان کشف کردم !!!! تارانتینو هم متولد مارچه ایول می گم چه باحاله

مصطفی جوادی
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 16:43
-4
موافقم مخالفم
 

کاوه، لعنت به آن حافظه ات . آن سوالی که درباره دیالوگ جین فاندا پرسیده بودم... می دانی نکته جالبش برایم کجاست. اینکه یک روزی می آید که ما خودمان و حرفهایمان یک مرجع می شویم. درباره همه فیلمها و همه آدمها یک روزی توی کافه مان حرف زده ایم...

بعد اینکه رفقا ، برای آدمهای فلانی مثل من که گالری برو و اینها نیستند، یک چیزی مثل (( دوسالانه کاریکاتور تهران )) غنیمت است. توی این اوضاع آشغال سینماها و فضای کماکان فسیل تئاتر ، اینجور چیزها را باید بگذاریم روی سرمان. در بخش کاریکاتور های چهره هم که مطابق معمول سینمایی ها حرف اول را می زنند. فقط هفت هشت تا اسکورسیزی دیدم !

راستی استاد تیم برتن افتخار داده و عکس های جدیدی از سویینی تاد ، نشانمان داده.(( شاهکار بودن )) حداقل چیزی است که میشود انتظارش را داشت.

Never Forget. Never Forgive

سحر همائی
چهارشنبه 30 آبان 1386 - 16:52
-1
موافقم مخالفم
 

امیر جلالی عزیز نکته اش این بود که همه اینجا خوبند . خوبترین نداریم . چند تا نقطه آخر را که گذاشتم برای همین بود که هر کسی جا ماند بداند که اسمش هست . شما هم هستی . مطمئن باش .

محسن رزم گر
پنجشنبه 1 آذر 1386 - 12:47
26
موافقم مخالفم
 

سلام خدمت آقا امير وبچه هاي كافه

من تقريبا از اول پاي ثابت كافه بودم و از مطالب دوستان استفاده ميكردم ولي چون با قراردادن كلمات كنار هم مشكل دارم و يا به عبارتي دست به قلم نيستم هميشه سكوت ميكردم ولي اين بار خواستم بگم كه ما هم هستيم.

نمي دانم پس از مرگم چه چه خواهد شد

نمي خواهم بدانم كوزه گر با خاك اندامم چه خواهد ساخت

ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد

گلويم سوتكي باشد بدست كودكي گستاخ و بازيگوش

و او يكريز و پي درپي دم گرم خويش رادر آن سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

و بدينسان بشكند اين سكوت مرگبار را

(دكتر علي شريعتي)

حسن
جمعه 11 دي 1388 - 0:40
-9
موافقم مخالفم
 
سوال

با سلام ؛ در صورت امکان چون شما با فیلم سر و کار دارید جواب من رو بدید. چند سال پیش یک فیلم خارجی رو تلویزیون دیدم که اسمش یادم نیست. داستانش این بود که پسری ابله فقط شعر های غلط می گفت شاهزاده ای او رو به مدرسه ای دور فرستاد و او درس یاد نمی گرفت و لی معلم خشنی داشت که دفتر های شعر او را پاره کرد و بهترین دوست او را کشت و در اخر بلاخره در س یاد گرفت.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.19596099854 seconds.