دوشنبه 1 آذر 1389 - 5:58



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



جمعه 30 شهريور 1386 - 17:39

امشب با وحید و مهدی و خسرو داریم می‌رویم ورزشگاه، بازی پرسپولیس - فجر ( جمله‌های ته روزنوشت تازه اضافه شده رفقا )


دوستان عزیز، دشمنان محترم؛ ساملیک
دلخورم از دست‌تان حسابی به خاطر این حرف‌هایی که درباره سانسور و سه نقطه و از این چیزها می‌‌زنید. دوستی که لینک کتابی که مجوز ارشاد را نگرفته، این جا گذاشته، شاکی شده که چرا لینک‌اش را حذف کرده‌ام. واقعا متوجه نیستید که این جا یک محیط عمومی است و مناسب زدن هر حرفی نیست؟ تشریف ببرید در وبلاگ‌تان و هر جور که می‌خواهید، درباره هر کسی که دوست‌ دارید بنویسید. ولی فکر کنم خط قرمزهای این جا معلوم است. پس کامنت‌های اصلی‌تان را با آن چه درج شده مقایسه کنید تا حساب کار دست‌تان بیاید که چه چیزهایی را نمی‌توانید این جا بنویسید و وارد چه موضوعاتی نمی‌توانید بشوید. اما این که یک گوشه بنشینید و هی غر بزنید که آقا کامنت‌ام حذف یا کوتاه شد؛ کار بی‌ربط و بی‌مزه‌ای است و راست‌اش کاری از دست من برنمی‌آید. هیچ وقت نخواسته‌ام حتی در جایگاهی قرار بگیرم که به من اجازه بدهد برای کسی تکلیف تعیین کنم. اما این جا قوانین و قواعد خودش را دارد. جای دیگر آزادید.
راستی، اگر حال‌اش را دارید، این بازی گذاشتن دیالوگ‌ها را ادامه دهید که به درد سایت می‌خورد! با مهدی تصمیم گرفته‌ایم همین‌ها را بگذاریم برای بخش دیالوگ روز که لینک‌اش بالای صفحه است. کمکی می‌کنید به ما. ( یکی از بچه‌ها مونولوگ دختر در نفس عمیق را وقتی تازه سوار ماشین می‌شود و درباره موسیقی حرف می‌زند، این جا گذاشته بود که خیلی حال داد، دم‌اش گرم. ) بعد هم این که برای سایت بیش‌تر بنویسید، نقد و یادداشت و این حرف‌ها که جایش خالی است. راستی، جمله ساسان از یک کتاب روان‌شناسی و این‌ها خیلی خوب بود. حواس‌تان به‌اش بود؟

آخرین 100 متر
یک چیزهایی، آدم‌هایی، اتفاق‌هایی؛ یک زمانی برای آدم مهم‌اند و بعد اهمیت‌شان را از دست می‌دهند. مدتی می‌گذرد و بعد به بهانه‌ای یادشان می‌افتی، و تازه می فهمی چه روزها و شب‌هایی زندگی‌ات را پر کرده بودند، و حالا انگار دیگر هیچ اهمیتی ندارند. مثل همین ماجرای شکستن رکورد دوی 100 متر!
دیشب همین جور ناغافل چشم‌ام افتاد به اخبار ورزشی تلویزیون که از شکستن رکورد این رشته خبر داد. یادم افتاد به اواخر دهه 1980. وقتی با رفقایم چند پسر بچه مشتاق بودیم که ماجرای رقابت کارل لوئیس و بن جانسون را دنبال می‌کردیم و از آن جایی که مثل همیشه طرف ضعیف‌تره بودم، چه قدر دل‌ام می‌خواست لوئیس ببرد و جانسون می‌برد. تا این که این بالاخره در مبارزه نهایی در المپیک سئول، جانسون رکورد زد با اختلاف و لوئیس دوم شد. بعد هم که اعلام شد جانسون دوپینگ کرده بوده، مدال‌ طلایش را گرفتند و دادند به لوئیس، ولی اصلا مزه نداد.
دارم فکر می‌کنم این ماجراها الان برای کی مهم است و این که اگر لوئیس و جانسونی این روزها وجود داشتند و رقابت می‌کردند، اصلا از وجود و رقابت‌شان خبر داشتم یا نه.

ماسک
خیلی از آدم‌ها را در نگاه اول نمی‌شود شناخت. یعنی همان چیزی که نشان می‌دهند و رفتار می‌کنند نیستند. این چیزها را که همه می‌دانیم. اما آن چه می‌خواهم به‌اش اضافه کنم این است: کمی صبر کنید. هیچ آدمی نمی‌تواند همیشه خودش نباشد. بالاخره لحظه‌ای می‌رسد که آن اتفاق اصلی می‌افتد. یعنی آن چه واقعا هست بروز پیدا می‌کند و خودش را نشان می‌دهد. مثلا یک رفیقی داشتیم خوش تیپ و مودب و جنتلمن و آقا. ولی همه می‌دانستیم که تیپ و ادب و سواد و جنتلمنی و وقارش یک گیری دارد. وگرنه این قدر حواس‌مان جمع این ویژگی‌ها نمی‌شد. انگار جنتلمن نبود، جنتلمن شده بود، و شما که می‌دانید بین این دو تا چه قدر فرق است. خلاصه یک بار با این رفیق‌مان جایی بودیم و رفیق فکور و مودب ما هم مثل همیشه، همه چیز تمام گوشه‌ای نشسته‌ بود، که غذا آوردند و رفیق گرسنه ما رفت سمت میز...
×××
ماجرا وقتی پیچیده‌تر می‌شود که گاهی وقت‌ها لازم است بدانیم بعضی‌ آدم‌ها، از آن چه به نظر می‌رسد یا می‌نمایانند، بهتر و باهوش‌‌تر و جذاب‌ترند. فهمیدن این یکی کار سخت‌تری است. شاید یک روز درباره این ور قضیه صحبت کردیم.

6 زن و یک جسد
لوچیانو پاواروتی که مرد، در این روزنوشت یادش نکردیم. هر چند خاطراتی از قطعه‌ها و صدا و شکل و شمایل‌اش داشتیم. از بازتاب مرگ‌‌اش بین ایرانی‌ها هم تعجب کردم. دو روز اول خبر مرگ‌اش، کلی اس ام اس گرفتم در این باره که ای داد بی‌داد، استاد رفت که رفت. فکر نمی‌کردم برای رفقایم ماجرا این قدر مهم باشد و ایرانی‌ها این قدر توی کوک زندگی و مرگ آوازه‌خوان بزرگ اپرا باشند. در کشوری که معمولا اپرا اجرا نمی‌شود و گیرم که بشود، حالا مگر چند نفر می‌روند ببینند.
اما این که حالا بعد چند روز تصمیم گرفته‌ام در یک عمودی یاد استاد بکنم، به خاطر این بازتاب‌ها و شهرت و علاقه نیست، بیش‌تر به خاطر خبری است که راجع به مرگ‌اش خواندم. نوشته بود: موقع مرگ لوچانو پاواروتی؛ همسر، خواهر و چهار دخترش بر بالین‌اش حاضر بودند. راست‌اش فکر کردم ترکیب جالب و دل‌نشینی است برای لحظه مرگ. دل‌‌ام خواست. گفتم این را برای شما هم بگویم.

بعدالتحریر: از رضا کاظمی و سحر همایی و باقی بچه‌ها که فیلم و جمله و موسیقی مورد علاقه‌شان را با بقیه قسمت می‌کنند، ممنونم. پیشنهاد خودم این بار فیلم طلاق به سبک ایتالیایی پیترو جرمی است. تازه دیدم و چهل سال بعد ساخت، این کمدی گرم سیاه برق از سرم پراند. هر چند که فعلا در منظومه آنتونیونی می‌چرخم. سحر شده‌ام ناجور. از پاواروتی تا این دو تا و ضربه‌ای که الکس دلپیرو دقیقه نود بازی با اودینزه زد تیر دروازه. در فرهنگ ایتالیا غرق شده‌ام انگار.

 بعدالتحریر مهم: نه فقط امیررضا نوری‌پرتو که یکی دیگر از بچه‌های روزنوشت، نگران مادرهای‌شان هستند. لطفا این ماه رمضانی همه برای‌شان دعا کنید. مادرها قیمتی‌اند. یک بار به جان فورد کبیر گفتند چرا در اقتباس‌اش از خوشه‌های خشم، احتمالا به جای مایه‌های چپ، این قدر نقش مادر مهم شده؟ و استاد به خبرنگار روشنفکر ما جواب داد: « تو خودت مادر داری. نه؟ » - از ته دل لطفا بچه‌های کافه.


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

مصطفی جوادی
جمعه 30 شهريور 1386 - 18:58
8
موافقم مخالفم
 

در مورد اپرا و پیترو جرمی می تونم یه چیزایی بگم. درمورد اپرا یک شوخی فوق العاده از وودی آلن توی راز جنایت منهتن هست. آن جا که به دایان می گوید ببین بهت بگم اگه کار واگنر باشه من نمیام! نمی دونم چرا وقتی کار اونو میشنوم، وسوسه میشم لهستان رو تسخیر کنم.

اما این پیترو جرمی. یکی از اسم هایی است که برای همیشه توی ذهنم می ماند. راستش وقتی برای مصاحبه ورودی دانشکده رفته بودم، توی آن محفلی که سه چهار تا استاد دوره ام کرده بودند، مسعود اوحدی( امیرجان حواست هست که، اکتبر و اینا!) گفت: ببینم پیترو جرمی رو میشناسی؟ من هم یه کم فکر کردم، بهش نگاه کردم و گفتم: ترن! بعد همه شان به هم نگاه کردند و زدند زیر خنده. نمی دانم جریان چه بود. شاید یکی از شوخی های بین خودشان بود که من چیزی از ش نمی دانستم. ولی هرچه بود این آدم ما را حسابی سوژه کرد. یادم می ماند.

رفقا بالاخره به این تصویر برداری اغماء دقت کردید یا نه؟ زیاد دوست ندارم کلید کنم. فقط چون کسی چیزی نگفت این را گفتم.

کاوه اسماعیلی
جمعه 30 شهريور 1386 - 20:3
30
موافقم مخالفم
 

یا الله

1.در مورد دو صد متر و بن جانسون و کارل لوئیس منو بردی به این همه سال قبل..دنیای ورزش پوستر بن جانسون رو بالای خبر دوپینگش زده بود...عضلات بر آمده اش.چهره برافروخته.گردن بند رقصان در هوا.....وای وای...اصلا امیر.ما تمام این ذوق اطلاعات ورزشیمون مدیون کیهان ورزشی و دنیای ورزشه....من اون موقع نسبت به مسابقات ویتالی شربو قهرمان ژیمناستیک هم حساس بودم.الکساندر بوبکا قهرمان پرش اوکراینی.نورالدین مورسلی دونده الجزایری.ماخاربک خادارتسوف کشتی گیر روس.کریم عبدالجبار بسکتبالیست محبوبم.ژان فیلیپ گاتین پینگ پونگ باز فرنسوی.اون قهرمان شیرجه همجنس باز (اسمشو یادم نیست ولی مقاله تکان دنده ای که کیهان ورزشی درباره ایدز براش نوشته بود مغزم رو داغون کرده بود.) دنیای ورزش رو من میخریدم و کیهان ورزشی رو پدرم(به نظر او کیهان ورزشی وزین تر بود.ولی من همیشه اسیر پوستر های دنیای ورزش بودم.)...دوران اونها که تموم شد و دوران مبتذل روزنامه های ورزشی آغاز شد.دیگر از ورزش جهان دور افتادیم(حتا زمانی که جهان فوتبالی هم شدیم چون روزنامه صرفا فوتبالی بود از دیگر ورزشها اطلاعی نداشتیم.)

یادم هست وقتی حسین شایان رکورد پرش ارتفاع تیمور غیاثی را شکاند من تیتر هفتگی دفتر خاطراتم را به آن اختصاص دادم.(از همان کارهای دوست داشتنی کودکی)و حالا نمیدانم چند بار دیگر این رکورد شکسته شده یا اصلا نه؟

2.رضا کاظمی عزیز(حتما میدونید که رضا همون پزشک اپیزود آخر هامون بازهاست.این رو الان از سایتش فهمیدم.)پیشنهادهای توپی داده و گفته هر کسی آن فیلمها را ندیده میتواند بهش برساند.رضا جان اگر هنوز لاهیجان هستی با من کمتر از یک ساعت فاصله داری.بهترین دوستی با تبادل فیلم آغاز میشه.

3.اسم آن تیم مقاومت سپاسی شده امیر خان....نه فجر.خوش بگذرد ولی چه فایده..آخرش که چی

4."رئیس ..اینور..بندازش رئیس.."این هم برای حال و هوای سحر همایی

5.مردی برای تمام فصول

دوك نور فورث:امضا كن توماس مثل همه ما؛به خاطر دوستی

سر توماس:وقتی تو به خاطر كار درستی كه انجام میدی می ری بهشت و من به خاطركار غلطی كه انجام دادم رفتم جهنم؛حاظری با من بیایی جهنم؟ به خاطر دوستی؟

علیرضا
جمعه 30 شهريور 1386 - 22:37
8
موافقم مخالفم
 

سلام

امیر خان تبریک می گیم. ما که به شدت منتظر دی وی دی آقای کیمیایی هستیم. زود باش!

3-3 :(( ولی خدایی غلام پیروانی حیف بود می باخت. شما اون اکبر ضد فوتبال رو با شاغلام مقایسه کن!

مهم اینه که بازی قشنگ باشه. بی خیال نتیجه.

صادق
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:9
21
موافقم مخالفم
 

1_به نظر میرسه که ورزشگاه رفتن زهره مارتون شد.من که برا بازیه پرسپولیس از خواب پا شدم.الان مثه چی حالم گرفتس.از وسطه زمین توپو میفرستادن رو دروازه نامردا

2_منتظر بودم تو این پست جدیده درباره دی وی دی اقای کیمیایی هم یه چیزی بگی.کی اماده میشه و کی پیش فروش میشه واینا

babak
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:24
1
موافقم مخالفم
 

سلام ...مثله اين كه اولين نفر هستم... الان بازي تموم شده منم مي خواستم برم ولي نشد و باز داغ يه فوتبال پر گل به دلم موند... دنيا و غلام پيرواني (: .... راستي من واقعا عاشق همه چيز ايتاليا هستم... سينماش...موسيقيش..فرهنگش.... كورلئونه سيسيلش... ام و فاميلاشون...و بالاخره فوتبالش ... اين پاراگراف آخر خيلي شارژم كرد

حنانه سلطانی
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:42
-1
موافقم مخالفم
 

"یک چیزهایی، آدم‌هایی، اتفاق‌هایی؛ یک زمانی برای آدم مهم‌اند و بعد اهمیت‌شان را از دست می‌دهند. مدتی می‌گذرد و بعد به بهانه‌ای یادشان می‌افتی، و تازه می فهمی چه روزها و شب‌هایی زندگی‌ات را پر کرده بودند، و حالا انگار دیگر هیچ اهمیتی ندارند."دیروز داشتم به همین فکر می کردم.قضیه هم از این قرار است که بعد از پنج ماه امروز برگشتیم خانه خودمان.داشتم یکی یکی کارتون کتاب ها را باز می کردم.جلد چند تایش را که دیدم یک دفعه پرتاب شدم به ده سال قبل.یک لحظه عین ده سال قبل به جلد کتابه نگاه کردم.به کل یادم رفته بود یک زمانی چقدر این کتابها برایم مهم بودند.این همه کارتون پر از زندگی، پر از خاطره.اسباب کشی به هر حال باید فایده ای داشته باشد یا نه ؟

راستش در مورد سانسور من هم ناراحت می شوم که همه غر می زنند.چرا همین حرفها را طوری نمی نویسید که نیازی به سانسور نداشته باشد؟ همه چیز را که نباید رک گفت.می دانم که الآن دلتان می خواهد خفه ام کنید! تازه اگر بفهمید دفعه اولی که امیر قادری را دیدیم گفتم چرا فلان کامنت را حذف نکردید زنده ام نمی گذارید!

چند روز پیش با سحر جایی بودیم، طرف موبایلش زنگ زد.پشت گوشی داد زد که نه آقا، بابای من که نمرده ، پاواروتی مرده!

مصطفی انصافی
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:54
5
موافقم مخالفم
 

اصولا با مساوی توی فوتبال مشکل دارم. حتی اگر تیم محبوبم گل بخوره بیشتر خوشحال می شم. یعنی اون یک امتیاز بره به درک. نخواستیم. حالا مساوی داریم تا مساوی... پیروزی- راه آهن حالم رو به هم زد. اما پیروزی- فجر ( مقاومت سپاسی دیگه چه صیغه ایه؟ ) خیلی حال داد. وقتی بازی راه آهن رو می دیدم یاد بازی های احمقانه ی یونان توی جام ملته های اروپا ائفتادم... اه... حالم به هم خورد...

کامنت بعدی بی ربط اما تجدید خاطره ای زیباست.

مصطفی انصافی
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:54
7
موافقم مخالفم
 

امیر قادری:... دیگر ندیدمش تا یکی دو سال پیش که بولتن مربوط به یک دوره ی نمایش فیلم کمدی دستم رسید که بخش مربوط به باستر کیتون اش را نیما نوشته بود. هر کسی استعدادی دارد و استعداد من هم تشخیص آدم های رمانتیک است... سپس تلفنش را گیر آوردم و ازش پرسیدم که چرا در فیلم نمی نویسد و پیشنهاد کردم نمونه مقاله هایش را ببریم مجله ی فیلم و به اسلامی و گلمکانی نشان دهیم. یک سال دیگر هم گذشت و نیما یک نقد در مجله فیلم شماره 278 نوشت درباره مالنای جوزپه تورناتوره. این یکی البته افشاگرتر بود و حسی داشت که در پس هیچ جور تفرعنی نمی شد پنهانش کرد. گفتم که هر کسی استعدادی دارد.

نیما حسنی نسب:... روزی که قرار است امیر برای دیدن فیلم ها بیاید، تازه وارد با تخمین سرانگشتی فاصله اولین سیگار فروشی و برآورد میزان تنبلی خودش ترجیح می دهد از صمیمیت دوست تازه سوءاستفاده کند. به بهانه یادآوری قرارشان به امیر زنگ می زند و هنگام خداحافظی از او می خواهد سر راهش یک بسته سیگار هم بخرد. البته تازه وارد آن قدر شرم حضور دارد که سیگار خیلی ارزانی سفارش دهد. اما این درخواست امیر را که هیچ سررشته ای از تجارت دخانیات و قیمت این محصول ندارد به شدت نگران می کند. لابد می پرسید چرا؟ دلیلش ساده است. چون امیر ویژگی خاصی دارد. او بعضی وقت ها به طرز عجیب و بامژه ای بسیار خسیس است ( البته این را هم تازه وارد بعدها می فهمد ). مطمئن باشید هیچ کس نمی تواند وضعیت امیر قادری را هنگام خرید سیگار کذایی و تعجب و شادمانی اش را از قیمت آن بهتر و بامزه تر از خودش تعریف کند ( هنوز هم وقتی سیگار مربوطه را دست کسی می بیند یا پاکت خالی اش روی زمین دیده می شود چشمش از شادی برق می زند! )... یکی از حرف های آن روز مجله فیلم است و پیشنهاد امیر برای همکاری من با مجله. حالا که تازه وارد به آن روزها فکر می کند می بیند شروع کارش در مجله را مدیون اوست و همیشه هم از لطف امیر ممنون است. اما موضوعی این وسط مدام اختلال ایجاد می کند: اگر تازه وارد سیگار مرغوب و گران قیمتی سفارش داده بود امیر قادری- با توجه به ویژگی خاصش!- شاید اصلا قید دیدن فیلم ها و رفاقت با تازه وارد را می زد. آن وقت شاید دیگر پیشنهادی هم در کار نبود و طبعا شما الان داشتید مطلب کس دیگری را می خواندید!

ساسان.ا.ك
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:55
21
موافقم مخالفم
 

سلام.

خاطره : طنابو ببين

رضا كاظمي : سينماي كره با حاله.

اميررضا پرتوي نو : سامرايي حال داد.

مصطفي جوادي: ديويد لينچ شاهكاره.

علي باقرلي : (شرمنده اين يكي از دوستاي خارج كافست.وقتي هم كه از فيلم صحبت مي كنه رگباري اسم هفت هشتا فيلمو با هم مياره و منم هيچ كدومش يادم نمي مونه)

صوفيا نصراللهي : شما كه غريبه نيستيد ارزش خوندن داره.

آجورلو: حكومتهاي توتاليتر.

...

و حالا ساسان .ا.ك : خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا. اين چه وضعيه خدااااااااااااااااااااااااا. آخه منم آدمم. ببين . اينارو ببين . همه اينا فيلم مي بينن ، كتاب مي خونن ولي من چي ؟ انگار من همش بايد درس بخونم. پس كي ميشه وقت من باز بشه.كي؟

-------------------------------------------------------------------------------

آقايون ، خانمها نماز روزه هاتون قبول . مي دونم كه به حرف نمي كنين ولي خواهشا ما رو هم دعا كنين.دعا كنين دانشگاه قبول بشم( بي زحمت حالا كه دعا مي كنين واسه روزانه دعا كنين چون پول شبانه و آزاد ديگه نيست البته تا كارشناسي بود ولي كارشناسي ارشد ديگه شرمنده ) .

مدتيه دارم درس مي خونم (مثلا).كمتر فيلم مي بينم (اصلا نمي بينم . فقط سريالها كه اونم يه جورايي از سر اجباره ).خيلي دلم ميگيره وقتي ميبينم دارين از زندگي لذت مي برين و فيلم و كتابو ...بعضي وقتا با خودم ميگم قيد ارشدو بزنم برم دنبال فيلمو كتاب . ولي نميشه حيفه. شما فعلا بجاي ما لذت ببرين و قدر بدونين. اگه مي تونين يه فيلم پيشنهاد كنين كه حس درس خوندن ما رو دو چندان كنه. قول شرف ميدم اگه قبول بشم به همتون شيريني بدم.

ساسان.ا.ك
جمعه 30 شهريور 1386 - 23:57
-17
موافقم مخالفم
 

آخه ما تهروني نيستيم

سلام آقا سيروس . آقا سيروس عجب سريالي ساختي ما كه خيلي باهاش حال كرديم. "روزهاي زندگي " از اون سريالهايي كه يادمون مي مونه. توروخدا بازم از اين سريالها بسازي.

----------

سلام آقا سيروس . آقا با "مسافر"ت زياد حال نكردم ولي خونواده چرا. البته خودم هم از سريال بدم نيومد ولي به اندازه روزهاي زندگي نه. منتظر كاراي بعديت هستيم.

----------

آقا سيروس سلام. زياد حالم خوب نيست .آخه مي دوني چيه "پليس جوان" ما رو بازي داد. معذرت مي خوام ولي اصلا بدرد نميخورد. اولش گفتم عجب سريالي حتي از روزهاي زندگي هم باحالتره. ولي بعدا نه تنها نظرم در موردش برگشت بلكه نظرم در مورد روزهاي زندگي هم برگشت. حالا كه فكر مي كنم مي بينم روزهاي زندگي فقط گريه زاري بود. راستي ميگن يه سريال ساختي بنام "دريايي ها" ما كه نديديم. آخه ما تهروني نيستيم.

----------

ها ها ها سيروس خان چطوري عمو. بابا اين سريال ماه رمضوني چي بود ساخته بوديش . از نيرو انتظامي سفارش گرفته بودي . حتي اسمش هم يادم نيست.

---------

ولم كن آقا سيروس . چه سلامي چه عليكي . اوضاع شما كه خوبه . يه" نرگس" ساختي و عالم و آدم نشستن و نيگاش كردن و بعدم تعريف و تمجيد . ديگه كار به جايي كشيد كه يكي گفت : نرگس باعث شد خيلي از خانوما نماز بخونن. ديگه ما رو ميخواي چكار؟ ما با شما ديگه كاري نداريم. از ما بخير و از شما هم به سلامت. بذار ما بدرد خودمون بميريم.

---------

منت كشي نكن آقا سيروس . ما باهات قهريم . " پرواز در حباب" رو هم نيگاه نكردم.

--------

آقا سيروس سلام. آقا ما خيلي چاكريم.مارو ببخش كه بد دهني كرديم.دست خودمون نبود. آقا اين "اغما" از اون سريالاست ها . اولش شاكي بودم كه اي بابا بالاخره موضوع اين سريال چيه ما بايد چيرو دنبال كنيم؟ داشتم شاكي مي شدم كه اون اتفاقه افتاد. قسمت ديروز (7 رمضان) معركه بود. ناقلا نگفتي از اين كارام بلدي. فقط توروخدا زياد ماورائيش نكن . همينجوري ادامه بده. ببين ما تازه با هم خوب شديم دوباره نذار اوضاع بيريخت بشه. ولي خوشم اومد اين پسره الياسو چقد شبيه "مسيح" كرده بودي .سكانس معركه اي از آب در اومده بود . دست فيلمبردارت درد نكنه. ولي يه چيزي آقا سيروس : ما نفهميديم تو مسلموني ؟ مسيحي هستي؟ بودايي هستي ؟ مي دوني چرا ميگم بودايي ؟ آخه اون صحنه اي كه دكتره داشت دنبال الياس ميگشت يه گربه نشون دادي و صداي جيغ. يعني ميخواي بگي تناسخ رو قبول داري ؟ اي بابا ول كن ساسان به اين كارا چكار داري فعلا حالتو بكن . معلوم نيست آخرش چي بشه شايد بازم ضد حال بخوري. سابقشو كه داري . پس بيخيال. زياد سخت نگير.

سیاوش پاکدامن
شنبه 31 شهريور 1386 - 0:24
14
موافقم مخالفم
 

"از این نقطه ها..."

بعضی مواقع است که یکدفعه ته دل آدم خالی میشود و احساس خفه‌گی می‌کند. یک لحظه انگار برجهای تجارت جهانی ذهنش پله پله فرو میریزند و جز تماشا کردن کاری نمیتوانی بکنی. خواندن این روزنوشت امیر قادری هم همین حس را داشت. قبلا بارها بحث سانسور و سه نقطه مطرح شده بود و چندباری مثل پیرمردها پریدم وسط و پادرمیانی کردم ولی این بار نمی‌خواهم کاری کنم. نمی‌خواهم حق را به کسی بدهم و از دیگری انتقاد کنم. فقط خواهش می‌کنم که به خاطر این کافه دنج که به سختی گیرمان آمده، تحمل کنید....

یک کم از دپرسی دربیاییم و به پرسپولیسی ها خسته نباشید بگوییم. عمو غلام این بار هم شاه کار کرد و "فجر"ش حسابی "مقاومت" کرد. امیر جان ناراحت نباش، مهم حضور در جمع بچه ها بود. رضا جان تو هم خسته نباشی.

دقت کردید چه تماشاگران ردیفی داریم؟؟؟! وقتی تیم جلو است داد و قال میکنند ولی وقتی تیم عقب است یا نیاز به حمله دارد،تخمه می‌شکنند.

خاطره آقائیان
شنبه 31 شهريور 1386 - 3:13
24
موافقم مخالفم
 

با عرض سلام خدمت همه ی دوستان

1-سه سال پیش بود که من فیلم Ring البته همون که متعلق به منطقه ی خاور دوره رو دیدم. همون موقع بود که به قدرت سینماسازان منطقه ی شرق یقین پیدا کردم.و اما دیشب کانون فیلم دانشگاه علوم پزشکی شیراز یک فیلم کره ای نمایش داد به نام" همدردی با آقای انتقام".راستش نیم ساعت آخر فیلم کم کم داشت دلم قیلی ویلی میرفت و سرم درد گرفته بود از این همه خونریزی ولی شما اشتباه نکنید این حالات نشات گرفته از یک حس انزجار نبود برگرفته از قدرت فیلم بود.کاملا مشخص مینمود که این کارگردان کره ای از هر اسبابی کمک گرفته تا این حس را در بیننده تقویت کند از میزانسن ها گرفته تا انتخاب جهت پیش روی روائی داستان.تازه گویا قسمت های دوم و سوم همین فیلم با نامهای" old boy "و "همدردی با بانوی انتقام جویی" از این یکی هم بدتر(می خواستم بگویم بهتر ولی نمی دونم چی شد که نوشتم بدتر)هستند.به هر حال اینجا بود که به قدرت فیلم برداری و کارگردانی فیلم سازان شرق دور پی بردم.حالا کاملا مشتاقم قسمت های بعدی این فیلم را هم ببینم.

راستی یه خبر بامزه دیگه اینکه گویا بازیگر نقش اول زن در فیلم old boy همان یانگم معروفه که الان عکس اون رو توی کشور ما روی کاسه و کوزه و بشقاب و سینی هم چاپ میکنن و نکته ی جالب تر اینکه این یانگم با استعداد و با پشتکار برای این نقش کلی جایزه های بین المللی دریافت کرده.

2-در کامنت قبلی ام گفتم در کامنت بعدی یعنی همین یکی قسمتی از کتاب"دنیای قشنگ نو "رو میارم.البته این پاراگراف از خود هاکسلی نیست بلکه از نیکلاس بردیاف است که پیش از شروع داستان آمده است:(قابل توجه آقا ساسان عزیز)

"ناکجاآبادها بسیار بیش از آنچه سابقا تصور می کردند تحقق پذیر است.ما اکنون دربرابر مسئله ی بسیار دلهره آورتری قرار داریم و آن این است که از تحقق ناکجاآبادها چگونه احتراز کنیم؟...ناکجاآبادها تحقق پذیر است.زندگی به سوی ناکجاآبادها پیش میرود شاید هم قرن تازه ای آغاز شده باشد که در آن روشنفکران و طبقه ی فرهیخته آرزوی احتراز از ناکجاآباد و بازگشت به سوی جامعه ای را دارند که ناکجاآباد نیست یعنی به اندازه ی ناکجاآباد ولی آزادتر از آن است"

لازم به ذکر است که منظور از ناکجاآباد همان دنیای پیشرفته و سوپر مکانیکی(که البته هزار و یک مسئله ی اخلاقی و اجتماعی و احساسی را نیز به دنبال دارد)است.

3-امروز بر حسب تصادف قسمت هایی از سریال "یک وجب خاک"که مربوط به ماه رمضان است رو دیدم. اون صحنه از فیلم مربوط به آشنایی دو خانواده به منظور ازدواج بچه هاشون(یا یه چیزی تو همین مایه ها)بود.یک دفعه به این فکر افتادم که چرا تم اصلی بیشتر فیلم های ایرانی و هندی رو همین موضوع تشکیل میده.این مسئله احتمالا یه ریشه اصلی داره(گذشته از هزار و یک ریشه ی فرعی) شما فکر می کنین این ریشه ی اصلی چیه؟

4-گروه موسیقی America یه آهنگ داره به اسم Horse With No Name. به علاقه مندان توصیه میکنم از دستش ندن که هر کی از دستش داد نصف عمرش بر فنا.

Clem
شنبه 31 شهريور 1386 - 3:33
4
موافقم مخالفم
 

Kheyli vaghta filma faghat dialogashun nist ke ghashange lahzeha o negahaiye ke tu zehnet mimune ... Masalan sahneye akhare "lost in translation" vaghti aghae dokhtararo tu khiyabun peyda mikone ...sahneye bedune dialog vali fogholade


شنبه 31 شهريور 1386 - 3:44
0
موافقم مخالفم
 

خدمت ساسان خان عرض کنم که الان کامنتت رو خوندم.یه فیلم بهت پیشنهاد می کنم ببین البته به شرطی که موسیقی غرب رو دوست داشته باشی قول می دم کلی سر حال بیارتت:school of rock من خودم تا احساس خستگی میکنم این فیلمو میبینم.تا حالا 5 دفعه دیدمش...

رضا کاظمی
شنبه 31 شهريور 1386 - 7:34
-8
موافقم مخالفم
 

کاوه اسماعیلی عزیز! فیلم که هیچ شما جون بخواه. ای میل بزن فیلمها رو برات می فرستم.هرجا باشم... به زودی چند تا آس دیگه هم واستون رو میکنم. طاقت ندارم که نگم ولی بذار ...مزه ش به همین قطره چکونی بودن اطلاعاته!!!

آقایون خانوما سینمای کره جنوبی رو دست کم نگیرین که هالیوودی های بی استعداد هم تازه کشفش کردن. مانی حقیقی هم که اومده بود اینجا کلی از oldboy چان ووک پارک تعریف کرد.... البته سینمای اروپا رو که نمیشه بی خیال شد دفعه ی بعد چند تا فیلم ناناز از سینمای اروپا , کره جنوبی و استرالیا رو با هم عشق میکنیم...

امیرو دستت درد نکنه. کارت درسته.

حميدرضا
شنبه 31 شهريور 1386 - 10:6
8
موافقم مخالفم
 

امير اين ديالوگو توي بخش ديالوگها بذار كه جان مايه استاد وفيلمهاشه :

ويليام هولدن در اين گروه خشن :

وقتي با يه مردهمراهي باهاش بمون.وگرنه يه حيووني!

وارن اوتس در سرآلفردوگارسيارابرايم بياور:

هرگز جايي نبودم كه بخوام دوباره به اونجابرگردم!

مریم.م
شنبه 31 شهريور 1386 - 10:22
7
موافقم مخالفم
 

سلام

امیدوارم حال همه خوب باشه

در مورد مطلب ماسک بگم که خیلی خوب بود و ای کاش می شد همه ی ادمها اونجوری که هستن باشن

خدایا کمکم کن داره صبرم تموم میشه دی وی دی اقای کیمیایی رو میخوام و در مورد اغما بالاخره تصویربرداری یکی از سریالا فرق کرد

واااااااای درس خوندن و فیلم ندیدن یه فاجعهی بزرگ

بازی پرسپولیس و فجر خیلی باحال بود حیف که برنده نداشت از همه خواهش میکنم برام دعا کنند اخ فردا میرم مدرسه دعا کنین روز خوبی باشه

جک نیکلسون در مرحوم و یل همون دی پارتد :من میگم چه فرقی میکنه کی باشی وقتی روی سرت اسلحست(نمیدنم دقیقا درسته یا نه)

یه چیزی بگم میدونم ربطی نداره ولی اخه مثل خوره داره میخوره منو من یه مشکل اساسی دارم با خواهشا و گاها اخه کلمه ی فارسی که به تنوین عربی وصل نمیشه

منم فیلمهای اقای رضا کاظمی رو میخوام

مصطفی انصافی
شنبه 31 شهريور 1386 - 10:34
6
موافقم مخالفم
 

راستی یادم رفت بگم چه حالی کردند شیرازی های مجلس که بهشون حال دادیم و مهمون نوازی کردیم و نبردیمشون! خداوکیلی همه ی اهل شیراز منهای حنانه و سحر و خاطره به اضافه ی حنانه و سحر و خاطره یه طرف... غلام پیروانی یه طرف... خیلی باحاله...

محد حسین آجورلو
شنبه 31 شهريور 1386 - 11:20
1
موافقم مخالفم
 

"وای چه بچه های بدی"

سلام

1-امیر خان قادری من وبلاگ ندارم با این حرف ها هم کم نمیارم و از این جا نمیرم اما قول میدم دیگه از این حرف های بدبد نزنم به جون تو.( به قول گل آقا مگر اینکه چی بشود )

2- رضا این همون پرسپولیسی بود که من دوست دارم با وجود اینکه مساوی کرد حتی اگر می باخت هم من همین رو می گفتم. با وجود اینکه از وقتی بازی سه- سه شد بعضی وقت ها علی اصغری بازی می کردن. راستی دقت کردی چه قدر شبیه پرسپولیس دنیزلی شده بود.

3-ساسان بابا ول کن درسو. برای درس خوندن من فیلمی ندیدم احتمالا اگر یه فیلمی به درد این کار بخوره خیلی رو اعصابه اما اگه خواستی به یه بهانه ای خودت رو راضی کنی که دیگه درس نخونی مارو خبر کن. راستی میشینی سریال های در پیت تلویزیون رو نگاه میکنی بعد میگی نمیتونی فیلم ببینی.

سهند خانوم
شنبه 31 شهريور 1386 - 11:39
1
موافقم مخالفم
 

خوشحالم که برای تماشای بازی به استادیوم رفتین که ... حیف ... اگه تیم پیروانی به جای مساوی ، برنده بودچه مسابقه باشکوهی می شد نه ؟!!! شاید باور نکنید ولی نمی دانم چرا موقع تماشای بازی حس کردم که امیر فادری باید یک جایی میان آن جمعیت باشد !!!

...

وحشت کنار رفتن ماسک هایی که آدما به صورتشون می زنن ، هیچوقت تنهام نمی ذاره . همین ترس هم همیشه وادارم می کنه که از یک حد مشخصی ، بیشتر به آدما نزديک نشم ...

سینما آزادی
شنبه 31 شهريور 1386 - 11:43
10
موافقم مخالفم
 

سلام.

….جای دیگری وجود نداشت. جایی دیگر در وجود همه ماها بود که گمش کرده بودیم... کسی می آید ؛ نسلی که گوشش از داستانها و نصیحت های ما پره ؛ اون می خواهد که حقیقت را بداند ؛ مستند ؛ دقیق و بدون پرده پوشی ؛ تا اون جایی دیگر را ؛ آن ناکجاآباد دوست داشتنی و موردعلاقه اش را همین جا بسازد...: جایی دیگر

دیالوگ های ماندگار در سینمای ایران زیاده اما دیالوگی که نوشتم تنها دیالوگیه که از نسل بعد حرف میزنه (از نسل من) برای همین همیشه یادمه.


شنبه 31 شهريور 1386 - 11:47
4
موافقم مخالفم
 

ایتالیا مصداق کامل آواز دهل شنیدن از دوره

منم تا وقتی که نرفته بودم فکر می کردم خیلی عالیه، فوتبالش، مردمش که شبیه ما ایرانیا هستن، پیتزاهاش و...

اما الان که بخاطر کارم کلی همکار ایتالیایی دارم و سفر کاری به ایتالیا هم دارم چندان شیفته این کشور نیستم.

ایتالیا برای عشق کلیساها خوبه برای کسایی که علاقمند به معماری هستن البته معماری قدیم خوبه ،اما پیتزاهاش افتضاحه حداقل برای ما ایرانیها که پیتزای سبک آمریکایی می خوریم دلچسب نیست .ایتالیاییها از نظر کاری خیلی شبیه ما هستن تا بتونن سرت کلاه میذارن و ظاهرا باهات خوبن از نظر نظم و انضباط هم دستکمی از ما ندارن دوستانی که با آلیتالیا سفر رفتن این داستان را کاملا درک میکنن.تا چشم کار میکنه پیرمرد و پیرزن توی ایتالیا میبینید که خوب برای کسی که از اروپا ذهنیت دیگه ای داره بده دختراش هم که 90% زشتن زبان انگلیسی هم که تعطیله جالب اینکه اکثر علایم هم به انگلیسی وجود نداره تا خودت بتونی به نتیجه برسی.

پیشنهاد من به همه دوستان اینه که اسپانیا را دریابید بارسلونا به تنهایی اندازه همه ایتالیا می ارزه هم معماری فوق العاده ای داره هم مردم با حالتر و سرزنده تر و هم فوتبال قشنگتری داره فکر کنم سینمای اسپانیا هم بهتر از ایتالیا باشه که اگر هم نباشه موسیقی اسپانیا جبرانش میکنه

ضمنا اگر صد سال هم ایتالیا باشید فکر نکنم یک جشن خیابانی شبیه جشنهای اسپانیا یا مراسم پر شور و حالی مثل گاوبازی ببینید ضمنا شاید یکی از تنها کشورهای اروپایی باشه که هنوز با ایرانیها خوبن.

امیر قادری عزیز ببخشید که خیلی به سینما ربط نداشت.

ضمنا پرسپولیس با وجود تساوی فوق العاده بود.

آرزو
شنبه 31 شهريور 1386 - 13:1
-17
موافقم مخالفم
 

کلی کیف کردم از نوشته کاوه اسماعیلی که از کیهان ورزشی و دنیای ورزش گفته و منو پرتاب کرد به گذشته های خیلی دور. اون وقت ها که اصلا سواد نداشتم برادرم می خرید و من فقط عکس هاشو نگاه می کردم و این اسم ها که هی برادرم تکرار می کرد و من از بر می کردم. بعدش هم که با سواد شدیم و عشق فوتبال و ابرار ورزشی و ... یادش بخیر الان مدت هاست که روزنامه ورزشی نخوندم. کیهان ورزشی که دیگه کیفیت سابق رو نداره. راستی ابرار ورزشی هنوزم درمیاد؟

محد حسین آجورلو
شنبه 31 شهريور 1386 - 13:38
3
موافقم مخالفم
 

تاریخ دوبار اتفاق می افتد یک بار تراژیک و یک بار کمدی."کارل مارکس بزرگ"( نقل به مضمون)

سال1720 امپراطوری سوئد ( که در آن زمان یکی از قدرت های برتر اروپا بود ) به روسیه حمله میکند و باعث فروپاشی قدرت خود می شود.

22ژوئن 1811 ناپلئون به روسیه حمله می کند و شکست های پی در پی اش آغاز می شود.

22ژوئن1940 فرنسه به اشغال آلمان در می آید و بلافاصله استالین به هیتلر تبریک می گوید.

22ژوئن1941 آلمان به روسیه حمله می کند و ...............

Z-is-dead
شنبه 31 شهريور 1386 - 15:43
-12
موافقم مخالفم
 

هممون روز به روز که میگذره به خاطر تجمع بیش از حد و اگاهی به شدت عمیقتر از تنوعات مختلف به حقیقت زندگی که پوچ تر از همیشه،جنون آمیز تر از همیشه در جریانه نزدیکتر میشیم.

نوستالژیا(تارکوفسکی):"یک قطره رو که بریزی روی یک قطره ی دیگه میشه یک قطره ی بزرگ نه دو قطره!"

(1+1=1)

لینو ونتورا در دسته ی سیسیلیها در اون سن فراموش نشدنی کلاسیک:"کبریت داری؟!"

جوک به یاد ماندنی برادر کلاید در فیلم به یاد ماندنی و شاهکار آرتور پن "بانی و کلاید"

"... هر کاری میخوای بکنی بکن!فقط اون گاوه رو نفروش...گاوه رو نفروش!

اینم یه جمله در ارتباط با پاراگراف اول روزنوشت امیر عزیز

"پاپیون"

استیو (پاپیون) به داستین(دگا):

"من رو میتونن بکشن رفیق، ولی تو رو صاحب شدن!!!"

حمید قدرتی
شنبه 31 شهريور 1386 - 16:27
-12
موافقم مخالفم
 

با این که بانوشتن در مورد غیر سینمائی تو اینجا مخالفم اما این مورد استثناست .

هر دو تا تیم خوب فوتبال کِردَن . بچه های تیم پیروزی تو نیمه اول هی فشار رو زیاد کِردَن ماهم خوب دفاع کِردیم . اما ییهو تو نیمه دوم ما فشارو زیاد کِردیم و پرسپولیس جای ایی که خوب دفاع کننا ، هی خِطا کِردَن . ولی با ایی اوصافا هر دو تیم خوب فوتیال کِردَن .

مرسی پاکدامن . قربون دلواپسیت .

مهدی پورامین
شنبه 31 شهريور 1386 - 18:16
3
موافقم مخالفم
 

آخ آخ امیرخان کاش این تیتر رو برای روزنوشت نمی ذاشتی!!حالا تا آخر 80 تا کامنت این روزنوشت باید کل کل فوتبالی رو تحمل کنیم!قصد غرولند ندارم ولی رفقا ! آخه اینجا کافه "سیــــنمــا مــا" است نه ورزشگــاه ما!!توجه کردید وقتی موضوع بحث ها به سمت مضامین غیر سینمایی منحـــرف میشه،نــرخ تــورم "ســانســـور" هم به شکل بی سابقــه ای افزایش پیدا میکنه!!پس بنده کماکان در راستای حفظ ارزش های سینمــایی به "پینـگ پنــگ دیالوگی"!! ادامه میدم...!

فقط امیــرخان! جون اعظــم(نامزد قیصر!!) از این دیالــوگ ها فقط "کیمیــایی" هاش رو سوا نکــن!!درهـــمه دادش!!... یه خواهش دیگه هم داشتم.ما که در رابطه با قضیه "ســانسور" خیلی وقته توجیــه شدیم(توجیه مون کردی!)...ولی یه دیالوگ تــوپ از فیلم "نسـل ســوختـــه" خدابیامرز حاج رســول پیدا کردم،برات میگم...بالاغیرتـــا این یکی رو زیــر سیبیــلی رد کن..!به قول این بچــه سـوســولا ;-)

برای امیر قــادری-- : "نسل ســوختـه" : - ســتــاره : ولــــی اون مـــغـزش کـاملاً سالمه!می تونــــه بـــخــونـه، مـی تــونـه بــنــویـــــسـه

- شازده: "ولی ما میگیم چه کسی بنویسه، چه کسی بـــخونه، چه کسی حرف بزنه، چه کسی بمیره"...

برای رضا کــاظمی : آقــا مخلصیــم!...اِاِاِ ... ببخشید آقای دکتــر!! از ملاقات حضرتعالــی بسیار مشعوف شدیم.خوشامد صمیمانه بنده را بعنوان یک "هامون باز" قدیمی در این کلبه محقر بپذیرید..!(آی پســر!!... کــاوه با توام!!... بپر واسه آی دکتر دوتا چایی بیار!!)...

آی دکـتر بنده رو نشناختیــد..؟!.... بابا منم.... حمیــد.... پســر مهری خانم!...حالا می فهمی مادر که چقدر گــول خوردی؟!..تو هم مثل منــی!!...به هیچــی ایمــان نداری...

برای صــوفیا : به یاد اون ستون "ما دلشدگان..." صوفیا در فــراغ "سنتوری" و نوستــالــژی "هم میهـــن" مرحوم :

ما دلشدگان یوسف شیرین زبانیم .................. ما غیر تو در هر دو جهان یار نداریم...

برای مصطفی انصافی : در راستای اینکه اخیرا آق مصطفی خیلی مــردونــگــی به خرج داده و دعــوای تمام رفقــا رو حواله میده به یـــقه بنده!!بخش اول این مونولوگ تـــاریخی-جغــرافیایی ارائه می شود:

قیصـــر : ..احترامت واجبه خان دایی!اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی آد.کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟!...این دنیا واسه من همیشه کلک بوده و نامردی.به هرکی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم....

برای سیاوش پاکــدامن : سیاوش جان از نوشته اخیرت یه حس غمی بهم دست داد که فقط با این دیالوگ انعکاس اش میدم.خیلی با ربط نیست فقط امیدوارم هم تو آرام بشی ...هم امیر قادری یک دیالوگم از "آژانس شیشه ای" تو سایت بذاره...

عباس: مو اصلا توقعی نداشتم...سر زمین بودم با تراکتور....جنگ هم که تموم شد،برگشتم سر همو زمین،بی تراکتور!مو حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم.حالا برا من زوره که همچی تهمتی به مو بزنن....خواهر با شمام : شما سهمتون رو دادین.سهمتون همین نیشایی بود که زدین...دست شما درد نکنه..!

مهدی پورامین

خاطره آقائیان
شنبه 31 شهريور 1386 - 18:47
12
موافقم مخالفم
 

کامنت شنبه 31 شهریور ساعت 3:44 مال من بود.به خاطر خستگی از دستم در رفت.

رضا
شنبه 31 شهريور 1386 - 20:18
-2
موافقم مخالفم
 

1- دوی صد متر را که خواندم نمی دانم چرا یاد یکی از خاطرات ( احتمالا فقط همین خاطره واضح در ذهنم مانده ) پنج شش سالگی ام افتادم . مهمان داشتیم و من مثل همیشه توپی زیر بغلم بود و در خانه ، تنها ( این تنها تو خونه فوتبال بازی کردن از آثار تک پسر بودن است ) فوتبال بازی می کردم . فکر کنم فقط یکی از فامیل های پدرم که پیر زنی بود در خانه ی ما بود و داشت مرا نگاه می کرد ، بعد برگشت گفت : مثل فلان فوتبالیست بازی می کنی ( اسمش یادم نمی آید ) . ما هم که جو گرفتمان کمی با توپ ور رفتیم و یک شوت روانه ی ظرف های غذا کردم و بشاب قیمه ( دقیقا یادم است غذا قیمه داشتیم ) چپه شد و ..........

حالا نه می دانم بنده خدا کجاست و یا اصلا زنده است . حتی نمی دانم آن بنده خدا چه نسبتی با ما داشت .

2- پرسپولیسی های عزیز ماتنها چیزی که کم داریم کمی شانسه ! واقعا همه شاهد بودید دیروز پرسپولیس می توانست هیجده تا گل بزند . اما خوب چه کنیم ؟ البته مهم این است هفتاد هزار تماشاگر بازی را دیدند که به قول محمد حسین آجورلو ی عزیز اگر می باختیم باز هم ارزش داشت . تازه افشین قطبی گفت هنوز باید به پرسپولیس فرصت داد تا نود دقیقه حمله کند !

3- می خواستم بگویم عرض حال پیشنهاد این سری من است که دیدم آن چنان آش دهن سوزی نیست . همان داستان بی داستانی است . البته با توجه به سالی که نوشته شده به شدت ارزش مند است اما حالا ……….

به جایش رمان " ماهی ها در شب می خوابند " را توصیه می کنم . سودابه اشرفی به خوبی توانسته جزئیات را در کتابش در بیاورد .

4- در مورد کیوسک و عشق سرعت حرف زیاد دارم . با اینکه حد اقل آهنگ عشق سرعت و بی تربیت مضمون جالب دارند و ازشان خوشم آمد ، ولی نمی توان از اشعار انتقادیشان چشم پوشی کرد . این گروه که در ایران اشعار معمولی می خواندند ، وفتی به کانادا رفتند چنین سر و شکلی پیدا کردند . یعنی اگر زمانی که در ایران بودند همچین نظری داشتند چرا نگفتند ؟ به هر حال آن موقع خود سانسوری می کردند و در کانادا سوء استفاده از آزادی ! اشتباه نشود . نسبت به این اشعاد اعتراضی ندارم اما می گویم چرا این حرف ها را در ایران نزدند ؟ مثل محسن نامجو که عقاید نوکانتی یا جبر جغرافیایی را در همین تهران خواند . به هر حال باید در بین هنرمندان مهاجر فرقی بین رضا قاسمی و عباس معروفی و این گروه کیوسک باشد دیگر نه ؟

5- امیر خان قادری ! وقتی کامنتی که درباره ی سانسور نوشتم را سانسور کردی خواستم بیشتر اعتراض کنم ، اما دیدم چه لزومی دارد ؟ البته ترجیح می دهم مردم ( به صورت کلی ) در موردم اشتباه قضاوت کنند اما خودم را سانسور نکنم . اما حالا که فکر می کنی آن کامنت باید سانسور می شد …… باشد ! مهم این است که من حرف هایم را زدم .

6- یه نظرم سخت است همین طور برای کسی دیالوگ نوشت ( آن هم با این حافظه ی خرابم ) پس باشد تا کامنت بعد.

یا حق

سحر همائی
شنبه 31 شهريور 1386 - 20:51
-1
موافقم مخالفم
 

براي من جالب ترين نکته اين روزنوشت همان قضيه آدم هايي است که باهوش تر از چيزي هستند که جلوه مي کنند. و جالب ترش آنهايي هستند که مچ اينها را مي گيرند! يعني کساني که اين قدر با هوش هستند که سطح هوش و جذابيت پنهان آدم هاي به ظاهر معمولي را تشخيص مي دهند . اين خيلي مهم است .چرايش را نپرسيد ولي خيلي مهم است . خيلي.....

کاوه جان ممنون .کاش مي دانستي که چقدر اين رئيس را دوست دارم .

مصطفي (از نوع جوادي) جان اين تصوير برداري اغما را هم دقت کرديم و به ظرافت هايش آگاه شديم .سطحش بالاست به خصوص براي يک کار تلوزيوني.

و از همه مهم تر اينکه در مواردي که پاي تيم فوتبال شيرازي در کار است (به خصوص فجر) من شرمنده همه دوستان پرسپوليسي ام هستم . کاريش نمي شود کرد . پرسپوليس تيم محبوبمان هست ولي تا وقتي که شيراز در کار نباشد . اين است که بنده الان خوشحالم که در ورزشگاه آزادي مساوي کرديم . شا غلام....شيره.

امید غیائی
شنبه 31 شهريور 1386 - 21:9
-13
موافقم مخالفم
 

99=73+26

سلام. این همه کامنت نخونده.و یه روزنوشت نخونده تر.

رکورد زدم. یه روزنوشت نبودم. یکی یه حالی از ما پرسید.دمش گرم.

همه کامنتهای قبلی رو خوندم. یه جاهائی قهقهه زدم و یه جاهائی هم دلم گرفت.

امیررضا خوبی الان برادر؟!! آره خب بعدش نوشته بودی دیگه. خدا رو شکر.

مصطفی جوادی جان دیدی اون تبلبیغه رو که میگه بپیچون آهنگ گوش بده ، بپیچون حرف بزن یایه چیزی تو همین مایه ها. پیچ بازیه دیگه. فعلا دور دوره پیچه.

عطص عزیز برادر دلم من که برات تنگ شده. یادته تله رو؟! خدائیش یادته چقدر خندیدیم بش.

وااااااااااااااااااااااااااااای بازی دیالوگ مهدی پورامین دیوانه ام کرد. مرد تو میدونی این ارادت ما رو نسبت یه علی حاتمی و این مادرش حالا هی بزن تو برجک احساسات ما.

مصطفی انصافی مردونه این همه دیالوگ بابا. گیر دادی به ما و شماره تیلیفون واین حرفها. ایییییییییییییول

سحر و حنانه و رضا کاظمی و ساسان و جوادرهبر و محمد حسین و خاطره آقائیان و حمید قدرتی که این کامنت آخریش کلی حالم رو سر جاش آورد و حمید دست قیچی و همه، خیلی مخلصیم.

راستش از هر چی تعلق و دست و پاگیریه حالم بد میشه. گهگاه میزنه به کلم و کلی کار میکنم و بعضی وقتها هم که مثل این چند روزه میترکم از بس کاری غیر از تخیل ندارم. میام و ایییییییییییییی میخونم و میبینم و میرم و فقط اون گوشه اون صندلیه که دم دره و نزدیکترین به دورترین نقطه قلب کافه است از دور عین ادمهاییه که از بازی و حرف و دعوای عزیزانشون ذوق میکنن، کیف میکنم و چایی تلخ رو سر می کشم و بعدش هم پوفففففففففففففففففففف.

چند وقتیه ذهن من و دوتا از بهترین دوستام در گیر "مرگ"ه. البته از درون داریم بهش میخندیم و مسخره اش کردیم و تازه کلی هم داریم حال می کنیم.( این هم از اون اخلاقهای کوفتی منه. جدیترین چیزها برام حکم شوخی و خنده بازار و دست انداختن و این حرفها رو دارن). الان میگین:" بابا تو چه پرروئی" مرگ و دست انداختن. ولی خداوکیلی چیزی شوخی تر از مزگ هم مگه هست. همون ناگهان نیستی. رضا کریمی و نوید غضنفری ما را کشتند با این مطلبشون.

خیلی امیدوار به من و حافظه ام برای بازی دیالوگی نباشید. ما رو معاف کنید به قول یکی از بچه ها کارتش هم بفرستید در خونه.

و اما سریالهای ماه رمضون.

اغما رو خیلی دوست دارم. این مصطفی هم بیکاره، تق میزنه تو خال. فیلمبرداری فیلم خیلی خوبه. من که اصولا با زاویه های سرراست خیلی میونم خوب نیست این بار دارم ذوق مرگ میشم بس که ایده های خوب میبینم. پرواز در حباب رو هم خوب یادمه. "امیر معقولی". مرسی مصطفی اسمش یادم میمونه.

ولی میوه ممنوعه رو نمیشه ازش گذشت. بازی ها در حد فوق العاده است. دفعه اول که دیدم هانیه توسلی و سریال گفتم ای(با فتحه روی الف) بابا. این هم از بازیگر محبوب ما. باز هم سریال. خدا کنه خوب باشه. ولی فرداش وقتی دیدم کارگردان کار کیه گفتم ای بابا این تلویزیون ما دکمه ""غلط کردم" نداره بزنیم بگیم بابا خطا کردم و از جوونیم بود به خدا. این همه بازی از علی نصیریان دیدم این یکی یه چیز دیگه ست.

راستی 3-3 خیلی چسبید.

ممنون از دوستانی که از راههای دورو نزدیک تشریف آرودن.

همین.

david
شنبه 31 شهريور 1386 - 21:22
-22
موافقم مخالفم
 

قضیه یک مقداری خنده داره اما من حداقل 4 سالی بود که دیگر تحت هیچ شرایطی بازی فوتبال را کامل نمی دیدم و فقط نتایج را دنبال می کردم.ان هم بدون هیچگونه دلسوزی برای طرفین.البته سال های قبل این 4 سال بدجور ابی بودم.اما دیشب.و به طور کلی از وقتی قطبی مربی پرسپولیس شده یکجورایی از لج بازی با قلعه نویی هم که شده قرمز شدم بدجور.حالا دیشب هم بدشانسی گل نمی زدند

لبته زدند.منظورم چهارمی است.

این دیالوگ هم برای امیر خان عزیز که گفتی رفتی تو خط انتونیونی.از صحرای سرخ:تو می گی چی رو باید نگاه کنم؟من می گم چطور باید زندگی کنم؟این ها هر دو یکیند...

و البته سکانس پایانی حرفه:خبرنگار و داستانی را که تعریف می کند.همه اش دیالوگ است و...

راستی.بعید می دانم این روزها اسطوره ای وجود داشته باشد.به قول ان صفحه ی جالب در روزنامه ی شرق.این روز ها همه کوتوله اند.خبری از غول ها نیست.این را برای همان دو دونده گفتم.و رقابت های اینچنینی در دنیای امروز.

امید غیائی
شنبه 31 شهريور 1386 - 21:24
28
موافقم مخالفم
 

.................................................................................آه ای عشق چهره آبی ات پیدا نیست.................................................................................

جواد رهبر
شنبه 31 شهريور 1386 - 22:15
-5
موافقم مخالفم
 

"هیجان حضور در کافه"

آمدم و خواندم و لذت بردم. قربان همگی...

جورج: اونایی که مثل ما تو مزرعه ها جون می کنن، تنهاترین آدمای روی زمینن. نه خانواده ای دارن و نه آشیانه ای. بی هیچ امید و آرزویی!

لنی: اما ما این جوری نیستیم جورج. از نقشه هامون واسم بگو.

جورج: اما ما این جوری نیستیم. ما کلی برنامه واسه آیندمون داریم. یکی رو داریم که واسمون دل بسوزونه! اگه اونا بیفتن تو هلفدونی، باس همون تو بپوسن!

لنی: اما ما این جوری نیستیم. چون من هوای تو رو دارم و تو هم هوای منو داری!

موش ها و آدم ها، جان اشتین بک

راستی پیشنهاد من (البته اگه ندیده اید): تپلی از رضا میرلوحی. همان اقتباس طلایی از رمان موش ها و آدم ها که در دل فیلم های تجاری آن زمان سینمای ایران چون دری می درخشد؛ بهترین بازی همایون...

راستی دم همه قرمزا گرم!!!

رضا کاظمی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 1:7
8
موافقم مخالفم
 

صحبت ایتالیا گل انداخته ، حالا من چند چیز ایتالیایی پیشنهاد کنم...

1-اپیزود ایتالیایی شب روی زمین جیم جارموش با بازی روبرتو بنینی یه طنز کلامی جفنگ فوق العاده س.

2-پازولینی رو زیاد دوست ندارم ولی یه مستند داره به نام Love meetings که خودش مصاحبه گره .محض نمونه اول فیلم از بچه های توی خیابون می پرسه شما می دونین چطوری به دنیا اومدین؟...پازولینی واقعا یه چیزیش می شد ها! این مستند رو ببینین.

3-اگه رستوران اصل ایتالیایی رفتین ( اگه اصل بود) که من فقط یه بار اونم تو دوبی رفتم اسپاگتی بولونز رو از یاد نبرید با زیتون اسپانیایی ( بازم دهنم آب افتاد) من دو پرس زدم یارو گارسنه فکش افتاده بود تازه کلی هم کنارش مخلفات بود...

4- از پاواروتی زیاد گفتین، محض حال به این دوست عزیزمون آقای آندره بوچللی هم التفاتی بکنین که صدای بدی نداره.صدای خوبی داره!

پیشنهادهای دیگه هم هست که از گفتنش معذورم!

Reza
يکشنبه 1 مهر 1386 - 3:22
12
موافقم مخالفم
 

جمعه موقع بازی توی بد وضعی گیر کرده بودم ! توی مهمونی بودیم و من و برادرم مونده بودیم بین شش هفت تا پرسپولیسی متعصب . کرکری بازاری بود ؛ ولی خدائیش بازی قشنگی شد .

مطلب ماسک رو که خوندم بی اختیار یاد شخصیت های فیلم ها و فیلم نامه های بیضایی افتادم . آدم هایی که خودشون نیستن و تحت فشار محیط چهره واقعیشون رو ( خوب یا بد ) نشون میدن ؛ انگار همه در حال نقش بازی کردن هستن و از خودشون فرار میکنن .

" تو زندون چقد بدهکاری ؟

- نزدیک یه تومن .

- جور میکنم واست برو تو ، بیرون حروم میشی جان من ! " ( کندو )

حمید دست قیچی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 4:38
17
موافقم مخالفم
 

جمله ي روز :

آنتوني کوئين : تا قبل از ۱۰ سالگي هرگز توالتي نديده بودم . ۲۰ سال اول زندگي ام را تقريبا هميشه گرسنه بودم

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 1 مهر 1386 - 9:14
1
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت امیر خان و همه دوستانم.

تو این 5 روز که در کافه کامنت نذاشتم و فک نزدم به خاطر این بود که بدجور اوضاعم به هم ریخته بود. مادرم باید عمل جراحی می کرد و که در استرس و تب و تاب این عمل لعنتی دست راست و چپم را گم کرده بودم. حالا هم که بنا به دلایلی عمل یه دو هفته ای عقب افتاده و باید بنشینم و درد و زجر مادرم را تحمل کنم... بگذریم... اما باور کنید باز هم در همین 5 روز دلم نمی آمد و روزی یه بار رو به اینجا سر می زدم و کامنت بچه ها رو می خواندم. ولی خدا وکیلی حوصله نوشتن نداشتم. یعنی حقیقتش چیزی برای گفتن در چنته ام نبود. خیلی خوشحالم که کافه مون(اینو با افتخار می گم که من هم در این کافه سهمی - ولو اندک - دارم) داره روزهای پر رونق خودشو سپری می کنه. چشم حسودا کور بشه و از کاسه در بیاد !!!!

رضا کاظمی عزیز هم که به رونق و روشن نگه داشتن چراغ کافه در این روزها بدجور کمک کرده. حواستون هست؟ رضا جان خیلی مخلصم.

تو این چند روز وقت نکردم فیلمی ببینم. هنوز مزه " سامورایی " ژان پیر ملویل کبیر زیر زبونمه. جاتون خالی.

هفته گذشته کتاب " ماجرای عجیب سگی در شب " (مارک هادون" را که بهتون گفته بودم در اوایل هفته و در دوران بیماری شروع کرده بودم به اتمام رساندم. کتاب خوبیه! از دست ندینش! اینم پیشنهاد کتابی من. می خوام از سری کتابهای نویسنده محبوب و عامه پسند - جناب سیدنی شلدون - کتاب " از تاریکی می ترسی؟ " را شروع کنم. شاید داستانهای شلدون جز ادبیات ناب به شمار نیاد اما خیلی خوب تصویری نوشته شده ان و در مایه های تریلرهای جذاب هالیوودی هستند. میشه گفت از اون دست آثاری به شمار می آیند که آدم حیفش میاد زمین بذاره. ضمن اینکه فکر می کنم منابع خوبی برای اقتباس های سینمایی جذاب و تماشاگر پسند باشن. فیلمنامه ی " صورت زخمی " ام را با برداشتی آزاد از رمان " اگر فردا بیاید " سیدنی شلدون نوشته بودم. در تعجبم چرا هالیوود توجه چندانی به رمانهای پرطرفدار این نویسنده محبوب نشون نمی ده. به نظرم شلدون یه جور استیفن کینگ است البته در مایه های کاری خودش! خیلی خوبه که آدم هر چند تا کتاب پر مایه ی ادبی که می خوونه برای استراحت فکری هم که شده طرف همچین کتابهایی بره. البته نه از نوع ایرانی اش ( فریده رحیمی و ... ) و خارجی اش ( نویسنده های در پیتی مثل دانیل استیل) بلکه سراغ کارهای نویسندگانی نظیر کینگ و شلدون را بگیره. به هر حال این رو هم به عنوان پیشنهادی از طرف بنده حقیر بگیرین.

مصطفی در مورد فیلمبردار سریال "اغما" نوشته بود. اصولا لازمه کارهای سیروس مقدم تصویربرداری های جالب توجه با نورپردازی های کمی اغراق آمیز هست. هر چند که نسبت به سریالهای این آقا بدجور حساسم و آلرژی دارم!!!! ((-: اگه بخوایم سیروس مقدم را با سینماگری مقایسه کنیم قطعا اولین گزینه پرکارترین فیلمساز تاریخ سینمای ایران - رضا صفایی- است. از لحاظ کمیت کاری و سرعت قابل توجه در به سرانجام رساندن پروژه های تصویری این دو آقا قطعا در صنعت تصویر سازی ایران نابغه اند! کاری به کیفیت پایین و در بعضی اوقات وحشتناک آثارشان ندارم !

حالا که بحث سریال ها شد بهتره در مورد مجموعه های ماه رمشان هم یه صحبتی بکنیم. به نظر من که هر سال با افت کیفی این مجموعه ها روبرو هستیم. روند ساخت این مجموعه ها مثل پروسه تولید فیلم ها برای جشنواره ی فیلم فجر است. یعنی چندین و چند ماه همه بیکارند و چرت می زنند! نزدیک ماه مبارک که می شود تازه مدیران سازمان یادشون میاد باید سریال بسازند و ... نتیجه میشه همینی که داریم می بینیم. کاش هر سال یه مجموعه با توافق شبکه ها ساخته می شد اما همه انرژی و سرمایه و وقتی که صرف 4 تا مجموعه معمولی و پیش پا افتاده می شد برای این کار خرج می گشت. البته اینم یه پیشنهاده ! کو گوش شنوا ! پنجاه تا ماه رمضان دیگه هم همین آش است و همین کاسه !

از دست این استقلال هم که دیگه داره کفرم در میاد ! باز خوبه حداقل تیم ملی آلمان و بایرن مونیخ دارن خوب نتیجه می گیرن! راستی دوستان قرمز با عرض پوزش باید اعلام کنم از اینکه شا غلام حالتون رو گرفت بدجور مسرور شدم. خیلی مخلصم.

--------------------------------------------------------------------------

حالا که بحث دیالوگ درمانی و علی حاتمی کبیر شده گفتم مونولوگ / دیالوگ ابتدای فیلم طوقی ( استاد حاتمی ) را که از زبان بی بی ( ژاله علو ) خطاب به آ سید مرتضی ( بهروز وثوقی) گفته می شد واسه تون نقل کنم. امیدوارم که خوشتون بیاد. امید غیایی عزیز نمی دونم که طوقی رو هم به اندازه ی شاهکاری مثل " مادر " دوست داری یا نه . اما اینو تقدیم به تو و مهدی پور امین عزیز و مصطفی انصافی نازنین و صاب کافه و همه ی بر و بچز باصفای اینجا تقدیم می کنم :

" مرتضی : " جون ...! جون...! چه کفتری! می ارزه به صد تا سیم دم سیاه و سرور و کله قرمز... نشونم داره... شستشم زدن... جون...!

بی بی : حیا کن پسر ... اون خدا بیامرز سرش تو کار و کاسبی بود که تو سالی به دوازده ماه بی کاری و بی عار... برو از دائیت یاد بگیر... ببین چطور بعد از یه عمر یللی و تللی سرش به سنگ خورد و رفت پی کار و زندگی... دو سال نیست که دل به کار داده... توپ داغونش نمی کنه... به فاطمه زهرا یه روزی سرت به سنگ می خوره که نه راه پس داری و نه راه پیش ... آخه کفترم شد زندگی...؟ کفترم شد نون و آب...؟ پسرای خدیجه رختشور بایست بشن معتمد محل... اونقت نوه امیر دیوان بشه کفتر باز...

مرتضی : بچه حلال زاده به دائیش می ره...

بی بی : نه خیر... انگار با دیفالم... روتو برم... آقا به روی مبارکشم نمیاره... پرش بده بره... این صاب مرده رو پرش بده بره...

مرتضی : نمیشه پرش داد... باهاس اول جلدش کنم...

بی بی : خیلی کفترات کم بودن یه بارکی همه خونه رو بکن سعله...!

مرتضی : این یه چیز دیگه س بی بی ... همه کفترام یه طرف ... این یه طرف... بی بی این طوقیه ... طوقی...

بی بی ( با ترس و تعجب ) طوقی...؟

ببخشید اگه یه کم طولانی شد. امیدوارم دوستداران سینمای استاد حاتمی حال کرده باشن.

--------------------------------------------------------------------------

خیلی مخلصم.

در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

ساسان.ا.ك
يکشنبه 1 مهر 1386 - 10:52
-1
موافقم مخالفم
 

سلام.

مارو دعا كردين يا نه ؟ آقا ما كارمون گيره هاااااااااا.

خاطره خانم در مورد عروسي يه نظراتي دارم كه حالا بعدا ميگم .

آجورلوي عزيز دمت گرم با اين پيشنهادت.

راستي امير رضا كجاست؟ امير رضاااااااااااااااااااااااااااااااا

حنانه خانم هم نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mana
يکشنبه 1 مهر 1386 - 11:44
7
موافقم مخالفم
 

انگار در فرهنگ ایتالیا غرق شده ام.

1.همه چی از 12-13 سال پیش شروع شد ،زمانی که من بطور اتفاقی و برای اولین بار در زندگیم یک بازی باشگاهی رو از اول تا آخر دیدم(اینتر میلان _یوونتوس)،بعد همه ی بازی های باشگاهی ایتالیا رو می دیدم .چقدر لاتزیو رو دو ست داشتم ....بعد طرفدار تیم ملی ایتالیا شدم و دقیقاً در همون دقیقه ای که روبرتو باجو پنالتی رو خراب کرد و از فرانسه باختیم ،اشکهای روی گونم بهم گفتن حالا دیگه عاشق تیم ایتالیام.....من باید از این کشور بیشتر می دونستم ،کشوری که تیم فوتبالش می دونه کجا باید ببازه و کجا ببره (می گیرین که!)رو باید شناخت.رفتم سراغ سینماش و موقع تماشای دزدان دوچرخه ،نئورئالسم شد دلیلی برای عشق به سینما ....و بعد آنتونیونی و ویسکونتی تا......ایتالیا کشوری بود که هم قدیس آسیزی داشت و فرانکو زفیره لی ،هم فدریکو فلینی و جاده و هشت و نیم.....هم پازولینی و برتولوچی داشت و تورناتوره و ...هم مورتی و بلوکیو......هم پاواروتی و بوچلی داشت و هم ایل دیوو و تیزیانو فررو و جی جی دآلسیو.

شاید اگر من تو اون ظهر نه چندان گرم پائیزی بازی اینتر و یووه و گل بی نظیر دل پیرو رو در دوران اوج بازیش نمی دیدم ،هیچ کدوم از اینها رو نمی دونستم (قابل توجه اونهایی که فوتبال براشون یعنی دویدن چند تا آدم بیکار دنبال یک توپ گرد!)

اگر ایتالیا نبود،ما دیگه انیو موریکونه و وسترن اسپاگتی نداشتیم....اگر ایتالیا نبود ،شبی در رم نبودو شلوغ کاری های گریگوری پک و اودری هپبورن هیچ جای دیگه نمی چسبید....اگر ایتالیا نبود.،آوانتی !ساخته نمی شد....اگر ایتالیا نبود ،از بچه های مدرسه والت و پینوکیو خبری نبود...اگر ایتالیا نبود،.شاید لذت خواندن وداع با اسلحه ای هم نبود....اگر ایتالیا نبود،دن کورلئونه نداشتیم....اگر ایتالیا نبود،.از مادر داغدار پنج پسر بنامهای روکو،سیمونه،وینچنزو،چیروو لوکا خبری نبود....اگر ایتالیا نبود ،شاید حتی از اسکوسیزی و آل پاچینو هم خبری نبود.

اگر ایتالیا نبود ....اونوقت چی می شد؟

2.مورینیوی عزیزم بالاخره دخالتهای آبراموویچ رو تاب نیوورد و استعفا داد،اونهم در حالیکه چلسی تا چند روز دیگه با منچستر بازی دارد(موقعیت از این دراماتیک تر!).....اما حالا نکته چیه؟....یکی از این شبکه ها! داشت گزارشی ویدئوکلیپ گونه از این جریان پخش می کرد ،در پس زمینه ی گزارش موسیقی اپرا گذاشته بودن،تصور کنید تصاویر کلوز خوشگل از عکس العمل های درجه یک مورینیو با لحن حماسی موسیقی ....اگه بدونین چی بود.

2.طلاق به سبک ایتالیایی رو دوست دارم...اینم پیشنهاد فیلم:

دیروز،امروز،فردا.

چیزی نگو(جانوری در قلب):کریستینا کومنچینی

3.کلینت ایستوود:....من فهمیدم که باید همان چیزی باشم که هستم.

امیر قادری:و نکته ی اصلی این جاست که وقتی آدم می خواهد همان چیزی را نشان دهد که واقعاً هست،در زندگی مودها و روحیه های مختلفی را تجربه می کند.چنین آدمی اتفاقاً همیشه یک جور نیست.

دیالوگ:تذکر؛نذارید دیوید در مراسم ختم من شرکت کنه ،چون مطمئنم یک قطره اشک هم نخواهد ریخت.(سابرینا)

مطلبم طولانی شد ،ببخشید .اما من که زیاد اینجا کامنت نمی ذارم .قول می دم دیگه خیلی مزاحم نشم و بحر طویل نذاراما خب ایتالیا برای من مثل اسفناج می مونه برا ملوان زبل!

افشین قطبی زاده
يکشنبه 1 مهر 1386 - 12:34
14
موافقم مخالفم
 

تو خواب ببینی پرسپولیس قهرمان بشه امیرخان.

مصطفی انصافی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 12:39
-1
موافقم مخالفم
 

تیتر: نسیه ممنوع... حتی شما دوست عزیز

1. به مهدی پورامین: اون روز توی اون جلسه ی کذایی گفتم امیر خان این همه در حاشیه و بی ربط بودن کامنت ها به خاطر اینه که تو سینمایی نمی نویسی.

امیر گفت: اگه مشکل منم می خوای دیگه ننویسم!

نیما هم گفت: خوبی روزنوشت اینه که از همه جا بگه و همه چی! از اون روز به بعد من هم هرچی خواستم با خود و بی خود گفتم.

2. حالا که قراره از همه جا بگیم پس گوش کنید:

از تاکسی پیاده شدم. اسکناس پونصد تومنی به راننده دادم. دویست تومن بهم برگردوند و گفت: پنجاه تومن طلبت!!!!!!!!!!! پاشو گذاشت رو گاز و رفت. یه هفته است دارم دنبال راننده تاکسیه می گردم!

3. از امیررضا نوری پرتو خبری نیست.

مهدی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 12:51
2
موافقم مخالفم
 

سلام.... اینو داشته باشید:

محمد علی کشاورز در هشتی در اتاق با لباس خواب رو به مادر : (خواهر بزرگش تازه رسیده و برادر کوچکش به پیشوازش رفته) آبلیموی حالبُرت رفت...سراغ بهار نارنج کیچا، ابجی خانوم مرباش...دست خوش! هنّ و گلابم میزاییدی حریف هفته بیجارت نمیشد ترنجبین بانو!... سهره مِهره یه دوجین بچه میزاد یکیش میشه بلبل، ننه ی ما کت سهره رو بست زایید گل و بلبل.سنجر! دهن مهن، کولون مولون! آخه تورو خدا از این جسد مرده شور خونه بر میومد زابراش کردین؟ آمبولانس تو خیابون ببیندش جلبش میکونه...

[ مادر - علي حاتمي ] ....

مرحوم حاتمی اینجوری نمی نوشتا!!! می گفت هل و گلابم می زاییدی...نمی گفت هن و گلابم می زاییدی...هن....زشته ها...دارید منو ؟ ؟؟؟

مریم.م
يکشنبه 1 مهر 1386 - 13:15
-7
موافقم مخالفم
 

سلام

امروز اتفاق منحصر به فردی در طول سال تحصیلیم افتاد البته یه ذره مسخره.مدرسمون تازه ساختش تموم شده و وقتی اولین روز رفتیم بعد از یک ساعت و خورده ای گفتن که تا یه هفته تعطیلیم تا درست شه

من تو تعطیلات پاییزیم هوووراااااااااااا

دیالوگی که از فیلم گاو خونی که خیلی خوشم میاد با اینکه فیلم رو ندیدم

داشت خوابم میبرد ...

دیدم اگه این خواب باشه

و توی این خواب خوابم ببره

تازه وقتی از اون خواب دومی

بیدار بشم توی این اولی ام

و تازه باید از این یکی

...هم بیدار بشم

من اینجا خیلی دوست دارم اقای قادری به خاطر اینجا ازتون ممنونم

خیلی فیلم با حالیه حتما ببینینschool of rock

حنانه سلطانی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 13:28
13
موافقم مخالفم
 

می خواستم بگویم حواستان هست دو نفر چند روز است که غیبشان زده که دیدم امید برگشته.من که مثل مهدی بلد نیستم کامنت احضار کنم این است که به دیالوگ بازی متوسل می شوم.بین دیالوگ های دفعه قبل یادم رفت این یکی را هم برای امیررضا بنویسم.

شب یلدا:"این همه که ده سال پس زدم دیگه پس نمی زنم."

راستش به غیر از فیلمبرداری خوب اغماء که مصطفی گفت چیز دیگری توی سریال های ماه رمضان پیدا نکردم.فعلا همین.دلایلش باشد سر فرصت.

کاوه افتخاری
يکشنبه 1 مهر 1386 - 14:6
10
موافقم مخالفم
 

این کامنت شنبه ساعت 3.44 درباره ایتالیا مال من بود گفتم اسم نذارم ریا نشه. از شوخی گذشته اسم گذاشتم شاید امیر فکر کرده ریا میشه حذف کرده

سیاوش پاکدامن
يکشنبه 1 مهر 1386 - 15:3
9
موافقم مخالفم
 

اول یک چیزی درباره یادداشت های بچه ها درباره فیلمها بگویم: ( ننوشتم" نقد"، چون با این کلمه راه برای هزاران بحث غیر ضروری و ایراد های بنی اسراییلی مشابه آنچه در یادداشت روز سوم اتفاق افتاد باز میشود)

با اینکه یادداشتها پرقدرتند اما گویی ناقصند،کم هستند، انگار که نویسنده فرصت ندارد روی المانهای مد نظرش مانور بدهد.و این باعث میشود که حرفهای نویسنده کامل نشود و راه برای تفسیرها و تاویلهای غلط و اشتباه باز شود. من از شرایط یادداشت نویسی برای سایت بی خبرم ولی از صحبتهای بچه ها اینطور دستگیرم شد که در حجم یادداشت محدودیت وجود دارد. خب طبیعی است که صحبت کردن درباره فیلم با قیدهای حجمی، مثل این است که فیلمی دویست دقیقه ای بسازی ولی فقط صد دقیقه اش را بتوانی اکران کنی، مجبوری از جای جای فیلمت، نما بیرون بکشی و نتیجه اش هم معلوم است. من دو راه حل به نظرم میرسد. یا نویسنده ها روی جنبه خاصی از فیلم تاکید کنند، در این صورت فرصت بیشتری برای واکاوی دارند. یا در کنار متنهای همیشگی، پیوندی مثل" ادامه مطلب" قرار داده شود تا خواننده های پیگیر بتوانند متن پر و پیمان و کامل را بخوانند.

البته همه اینها در شرایطی درست است که همه فرضهایم صحیح باشد.

...........................................................................................................................

دوم: مصطفی انصافی عزیز ، این نوشته را میخواستم در وبلاگت بگذارم،ولی قسمت نظرهایت غیرفعال بود.قسمت نظرهای یادداشتت در سایت هم به نظرم جای مناسبی برای این کار نبود.ناچار به اینجا متوسل شدم.

اول از ایده "کارگران مشغول کارند" شروع میکنم.ایده اصلی فیلم عالی است، نه به خاطر اینکه از کیارستمی است بلکه به خاطر ایجاد یک موقعیت خاص و زمینه ای بکر که جان میدهد برای پرداخت یک فیلم خوب بر روی آن.

اما مسیری که نویسنده در فیلم در پی میگیرد ناقص است. اولین مشکل هدف شخصیتهاست که خودت هم اشاره کردی. برداشت من این است که نویسنده قصد دارد انسانهای مرفهی را تصویر کند که خلا مهمی در ذهن دارند و آن اثبات "بودن" است. کسانی که از نظر مادی بی نیازند و ظاهرا نباید از نظر ذهنی مشکل و درگیری خاصی داشته باشند اما این طور نیست .عده ای از آنها نیاز دارند وجودشان را ثابت کنند (مثل شخصیتی که آتیلا پسیانی نقشش را بازی میکند) و این کار را با غلبه بر سنگ نشان میدهند. دوستانی که پس از سالها تلاش دستشان به دهانشان رسیده است ولی زندگی خالی و پوچی دارند، بدون هیجان وپر از رخوت.حتی اسکی بازی کردن که پر از هیجان و زیبایی است برایشان معنایی ندارد. آنها در حقیقت با مبارزه با سنگ به جنگ خودشان میروند. حال با فرض اینکه این برداشت صحیح باشد، باید گفت که این ها در فیلم درنیامده است.

تعداد شخصیتها زیاد است و دیالوگها کمک زیادی برای شناختشان نمیکند.چهار دوست با تنوع شخصیتی و دو زن و دار و دسته کیانیان. دلیل این همه شلوغی را نمیفهمم. ما یا شخصیت کلیدی داریم که باید به کمک شخصیتهای مکمل بشناسیمش، یا چند شخصیت کلیدی داریم که از راه کنش و واکنشهایشان نسبت به یکدیگر و محیط، به ما معرفی میشوند. فیلم از نوع دوم است ولی ابزار کافی را در اختیار بیننده قرار نمیدهد. حرکات آنها و نوع رابطه شخصیتها با هم مبهم است و ما جز چند کلید از گذشته، چیزی در دست نداریم.

بر خلاف تو معتقدم که دیالوگها خوب نیستند.احساس میکنم که دیالوگها مال شخصیتها نیست و توسط نویسنده در دهانشان قرار گرفته است. اینها حرفهای شخصیتها نیست. من عاشق دیالوگهای بی سر و ته هستم مثل دیالوگهای تارانتینو در پالپ فیکشن، ولی اینجا بی سر و ته بودن دیالوگها به شخصیتها نمینشیند و تصنعی هستند که شاید یک دلیلش همان شخصیت پردازی ناقص باشد.

درباره دوربین هم مصداقی به خاطر ندارم ولی یادم هست که از آن خوشم نیامد و به دلم ننشست به خصوص در صحنه های داخل ماشین. این قسمت باشد برای وقتی که دوباره فیلم را ببینم.

.....................................................................................................

یک واکنش دیر هنگام به امیر رضا نوری پرتو نشان بدهم: چارخونه اولین تجربه هر چیزی که بود، اولین تجربه "کارگردانی" سروش صحت نبود.

..................................................................................

خانم آقائیان درباره همدردی با آقای انتقام جو نوشتند.این فیلم را دو سه هفته پیش دیدم و دوستش ندارم. فضای سیاه و بدون روزنه امیدی که کارگردان نصویر میکند، شاید با جمله "جهان تصویر شده در فیلم، نتیجه انتقام جویی است"، قابل توجیه باشد ولی برای من قابل قبول نیست. به نظر من کارگردان تمام تلاشش را کرده است تا هر چه بیشتر ذهن تماشاگر را تخریب کند، یعنی ارایه خشونت به عنوان وسیله ای برای نشان دادن سر انجام انتقام جویی به هدف فیلم تبدیل میشود.جایی که پدر دخترک با اینکه میداند مرگ دخترش عمدی نبوده است و با اینکه خودش به پسر لال میگوید" من میدانم که آدم خوبی هستی" ،هم او و دوستش را به بدترین شکل ممکن شکنجه میدهد و میکشد، و هم جسدش را مثله میکند ، شاهد این مدعاست.

............................................................................................

"منظره ویرانی آدمها غم انگیز ترین منظره ی دنیاست.ببینی کسی مثل طاووس میرفته ،حالا مرغ نحیفی است،پرش ریخته،ببینی کسی خود را ملکه میپنداشته و تو را بنده زرخرید،حالا منتظر گوشه چشمی است به او بکنی.ببینی.....". "همنوایی شبانه ارکستر چوبها"

محد حسین آجورلو
يکشنبه 1 مهر 1386 - 15:34
6
موافقم مخالفم
 

سلام

امروز یکی از بدترین روزهای سال و شاید بدترین روز اونه. اول مهر بازشدن مدارس. با اینکه این همه ساله که دیگه مدرسه نمی رم اما هنوز هم اون حس تنفر از مدرسه تو وجودم هست همیشه از مدرسه فراری بودم هیچ وقت بچه درس خونی نبودم(معدل من توی دوم ابتدایی هم بیست نشد) از روز اول مهر برای رسیدن تعطیلات لحظه شماری میکردم. الان هم به یادم نیست کدوم یکی از بچه ها که گفت بناست بره مدرسه (شاید هم هیچ کس نگفت و من رو توهم گرفته) و هر کسی که از امروز رفته مدرسه حق میدم که اوضاع روبه راهی نداشته باشه.

نمیدونم کسی اینجا هست که امسال دانشگاه قبول شده باشه یا نه اما اگر هست من عمیقا بهش تسلیت میگم چون چند سال از عمر بی ارزشش رو بناست تلف بکنه و تهش هم هیچی نمیشه( خیلی سعی کردم با ادبیش کنم ) من یه جمله قصاری در مورد این موجودات سال کفی داشتم که تو دوران دانشگاه بین بچه ها تبدیل به ضرب المثل شده بود اما چون اصولا من آدم باادبی هستم (ای بی خط قرمز) این جمله ام هم قابلیت بیان در این "مکان عمومی" را ندارد.

راستی من میدیدم اینجا با معرفت زیاد داره نگو همه پرسپولیسی هستن.(مخلص حاج آقای پورامین)

كوير
يکشنبه 1 مهر 1386 - 15:47
-4
موافقم مخالفم
 

man dafeye avval bud ke tu in site miomadam vali rastesh ru bekhayn behtar nist be mozoate beruztari bpardazin???

az onjayy ke miguftan shuma ba gharaz varzi minevisin moshtagh shudam ROZ NEVESHT hatun ru bekhunam .. bad nistan ,, manam badam nayumad !!! be on badiham ke miguftan nist!! rasti ye chizi ;; shuma ke inghadr be ruz minevisid chera tu safeye naghdetun raje be GOLZAR inghadr matlabetun ghadimie???

ba har hal man bazam miam inja chun engar ...

felan bye

حمید قدرتی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 18:16
-5
موافقم مخالفم
 

این را بخوانید

امیر کاستاریکا: مارادونا مردی است که تحقیر تمام دنیا را در جریان آن دریبل های تاریخی در بازی آرژانتین – انگلستان، در سال 1985، روی پوست خود احساس کرده است. در آن لحظه هفت بازیکن پشت سر او جا ماندند و آن بازیکنان سالهای سال جزو تحقیر کنندگان ماندند و در انتظار فرصتی برای انتقام بودند.

برای من مارادونا در آن دقایق اندک، مارگارت تاچر، رونالد ریگان، ملکه مادر، پرنس چارلز، پاپ ژان پال دوم را دریبل کرد و از آنجا که فوتبال بازی تخیل و ابتکار است، مارادونا بوش پدر و پسر را دریبل نمود. برای مارادونا این کافی بود. بعد از پاول برایتنر فوتبالیست دیگری در طرف فقرا نبود. این بازیکن آلمانی در دوران رومانتیک دهده 70 یک بازیکن منتخب شناخته می شد. بسیاری اعتقاد دارند که فوتبالیست ها افراد باهوشی نیستند. اما من این را قبول ندارم. چطور یک نفر می تواند در حساب بانکی اش پولهای میلیونی داشته باشد و باهوش نباشد. ممکن است آنها تحصیلات عالی نداشته باشند اما نمی توان گفت که باهوش نیستند.

ادامه دارد ...

مرسی ساسان به خاطر کامنت سیروس مقدم

مرسی از جمله تارکوفسکی ( قطره )

کیوسک و عشق سرعت ( مترسک ) خوب بودند مخصوصاً آهنگ مجری هاش .

وبلاگم up شد سر بزنید .

سحر همائی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 19:28
15
موافقم مخالفم
 

دوستان سلام. گویا از کامنت قبلی من ابهاماتی برای رفقا حاصل شده . ولی اصلا و ابدا منظورم شخص خاصی نبوده . یک موضوعی هست که برای من خیلی مهم است و آن خود بودن است. به همین خاطر به ابعاد مختلفش خیلی توجه می کنم .کسانی را می شناسم که برعکس تصوری که ما از ریا داریم سعی می کنند خودشان را بدتر از چیزی که هستند نشان بدهند و خب این گروه راستش یک جذابیت هایی دارند که بحث درباره شان مفصل است . وقتی امیر در روزنوشتش به این نکته اشاره کرد خیلی حال کردم . گفتم پس امیر هم متوجه این موضوع شده . ایول . این هم که گفتم این موضوع برایم مهم است و چرایش را نپرسید به این خاطر بود که یکی از این آدم ها دور و برم است که شما نمی شناسیدش! و خب جای بحثش اینجا نیست.به خدا منظورم هیچ کدام از شما دوستان عزیزم نبوده . به خودتان نگیریدها ! مخلص همه شما هستیم.

کافه مان این روزها خیلی خوش آب و هواست. هیچ کس از هیچ کس دلخور نیست و همه شارژ هستند. فقط قضیه سانسور است که من امیدوارم پرونده اش را سریع ببندیم و برویم چایی مان را بخوریم . من مطمئنم می توانیم یک جوری بنویسیم که مشکلی پیش نیاید.

راستی یادم رفت بگویم . من این دیالوگ بازی هایتان را خیلی دوست دارم فقط مشکل این است که تسلطی به دیالوگهای فیلم های وطنی ندارم . فکر کردم که با فیلم های آن طرفی بنویسم ولی سخت است بابا ! حالا شاید هم نوشتم . شما ادامه بدهید. ما هم لذتش را می بریم.

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 1 مهر 1386 - 19:47
-13
موافقم مخالفم
 

امیر جان خیلی مخلصم. به خدا داشتن دوستان گلی مثل تو و بر و بچه های کافه واقعا برای من یکی که خیلی غنیمته. مطمئنم و ایمان دارم که با دعای خیر و دم مسیحای دوستان نازنینی مثل شما مشکلات خیلی ها برطرف میشه. این روزها همه به دعای یکدیگر نیاز داریم. شاید بعضی هامون بیشتر و بعضی هامون یه کم کمتر. هر چی هست برای من یکی مهم اینه که در این دنیای پر از بدی و دو رویی و نیرنگ یه جایی مثل کافه مون وجود داره که از صاحبش گرفته تا بچه هاش همه آدمهای با صفا و باحالی هستن. اینو بدون تعارف و بدون اغراق میگم. به بودن در چنین جمعی واقعا به خودم می بالم.

امیر جان نقل قولت از استاد فوق العاده بود. اینجاست که تفاوت آدمهای معمولی مثل من و خیلی ها با آدمهای بزرگ آشکار میشه. باز هم ازت ممنونم. شرمنده ام کردی.

مخلص همگی شما دوستان و سروران نازنینم هستم.

در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

رضا
يکشنبه 1 مهر 1386 - 22:14
-1
موافقم مخالفم
 

1- حالم خوب نیست ! امشب چلسی مثل ببر هایی که دیگه واقعا نفسی برایشان نمانده تا جایی که می تونست جلوی منچستر مقاومت کرد اما خوب چه می شود کرد ؟ چلسی واقعا ، به معنای واقعیه کلمه در بحران است . کاری هم نمی شود کرد ! مورینیو ی کبیر هم در این باتلاق گیر کرده بود . فقط امیدوارم با بازگشت لمپارت و دروبا چراغ خانه ی ما هم روشن شود تا این منچستری ها بفهمند ضعیف کشی یعنی چه !

2- ساسان ا ک ! اگر قول بدهی تو هم برای من دعا کنی من هم برایت دعا می کنم ! البته باید ببینم دعایت به تهران ، لندن می رسد یا نه ! تازه مشکلات دیگری هم دارم که نگفته باید برآورده شود . اگر فکر می کنی اینقدر دعایت می گیرد باشد من هم دعا می کنم . فقط باید تضمین اجرایی داشته باشد .

3- چیز خاصی در ذهنم نبود اما نمی دانم چرا یاد دوگانه ی کلینت ایستوود افتادم . دو اثر بی نظیر که به نظرم جزو بهترین آثاری جنگی دنیا است . به نظرم مهمترین نکته ی این فیلم بدون طرفداری از هیچکدام از دو طرف جنگ یعنی آمریکا و ژاپن ، فقط خواسته راوی باشد . فیلم اول پرچم های پدران ما جنگ را از دید آمریکایی ها نشان می دهد و با چند راوی متفاوت گزارش عالی از جنگ می دهد . فیلم دوم نامه هایی از ایوجیما ( که تمام فیلم به زبان ژاپنی حرف می زنند ) جنگ را از دید ژاپنی ها نشان می دهد . بیشتر از این تعریف نمی کنم اما اگر هنوز فیلم را ندیده اید به نظرم چیزی در حد ( شاید هم بیشتر از ) نجات سرباز رایان را از دست داده اید !

4- نمی خواهم احساسی اش کنم یا در ستایش مادر مدیحه سرایی کنم اما فقط می گویم به شماره ی 360 مجله ی فیلم ( ویژه ی نوروز ) مراجعه کنید و مطب مرحوم ملاقلی پور را بخوانید ! برای مادران آن دوستان هم از صمیم قلب آرزوی بهبودی کامل دارم !

یا حق

خاطره آقائیان
يکشنبه 1 مهر 1386 - 22:29
4
موافقم مخالفم
 

عالم مرگ:

الان داشتم از نو روزنوشت آقای قادری رو میخوندم که پارت آخرش یعنی" 6 زن و یک جسد" منو به این فکر انداخت که چرا این روزا همه جا بحث از مرگ و فضاهای مربوط به اونه.واینکه مثلا امیر خان اون فضا رو اون طوری می پسندند.ولی به نظر من بودن و نبودن عزیزترین کسای آدم تو اون موقعیت زیاد هم مهم نیست چون در اون لحظه آدم زیاد به اونا فکر نمی کنه.البته من این ادعا رو بی تجربه نمی کنم.4-5 سال پیش بود که یک با ماشین یک تصادف سخت داشتم.ماشین چپه شد و 5تا کله معلق خورد.در طی هر کله پا شدن که هی سرم به سقف ماشین می خورد و بر می گشتم پایین مرگ رو به خودم نزدیکتر حس می کردم.اون لحظه فقط به این فکر می کردم که همه چیز داره تموم میشه و یه احساس آرامش عجیبی رو با تمام وجودم احساس کردم بدون اینکه حتی به عزیزترین کسانم فکر کنم.وقتی چندتا مرد قلچماق از تو ماشینی که حالا بیشتر به فراری می مانست منو کشیدند بیرون و با خیل عظیم جمعیت و داد و بیداد اونا روبه رو شدم زدم زیر گریه مردم هم هی منو دل داری میدادن که گریه نکن خدا رو شکر که طوریت نشده ولی اونا نمیدونستن که من برای اون نیست که گریه می کنم از اینکه اون آرامش رو ازم گرفته بودن گریه می کردم تازه باید شرمندگی اون ماشین اوراق شده رو هم با خودم می بردم خونه...

توی عالم فیلم هم بیشترین تاثیر رو از مرگ از فیلم"دیگران"گرفتم و تا مدت ها معتقد بودم که بعد از مرگ حتما هم این طور خواهد بود.

سینمای این روزا:

این روزا حسابی توی سینمای فرانسه غرق شدم.اخیرا 3 فیلم از این سینما رو دیدم.اول"جذابیت پنهان بوژوازی"که پیشنهاد آقا رضا بود و دیگری"Memento"اثر کریستفر نولان که من خیلی دوستش داشتم چون اصولا با فیلم هایی که خط روایی پیچیده ای دارند خیلی حال می کنم و این یکی هم از اون قات های روزگاره.و امشب"و خداوند زن را آفرید"که به اندازه ی اون دوتا دوستش نداشتم . البته بدک هم نبود.ولی هنوز قصد جولان دادن توی سینمای فرانسه رو دارم تا ببینم بعدیش چی باشه...

موسیقی امروز:(این قسمت صرفا برای علاقه مندان موسیقی راک)

چند وقت پیش به یکی از دوستان راک باز گفتم که هر وقت خواست بیاد این ور آب از اون کنسرت های قدیمی راک برام بیاره تا اینکه اومد و یک فیلم ویدئویی VSH قدیمی برام آورد که با وجود قدیمی بودنش کیفیت خیلی خوبی داره و من بعدا به سی دی تبدیلش کردم. اسمش Isle Of Wight هست و متعلق به یه فستیوال موسیقیه در سال 1970 با حضور 600 هزار نفر.اون کسایی رو که از موسیقی راک به ذهنتون برسه توش برنامه اجرا کردن.یه چیز عجیبیه آدم شاخش در میاد اون خیل عظیم جمعیت در یک جا.گروه The Doorsاونجا آهنگ WhenThe Music's Over رو اجرا کرده که آدمو دیوونه میکنه یه دادایی میزنه که مو به تن آدم سیخ میشه و البته بقیه اون هم همین طوره...

این روزا حسابی افتادم رو دنده ی وراجی علتش رو قبلا توضیح دادم به برزگواری خودتون ببخشید.خوش باشید.

آقای نوری پرتو عزیز از صمیم قلب برای مادرتون دعا می کنم البته اگر خدا به حرف من باشه.ایشالله هر چی زودتر خبر رو به راه شدنشو نو بشنویم...

مصطفی انصافی
يکشنبه 1 مهر 1386 - 23:51
37
موافقم مخالفم
 

1. به سیاوش پاکدامن:

خودت گفتی درنیومده همه ی حرف من هم همینه. وقتی درنیومده هر چی بگی یعنی کشک. یعنی بیخودی داری از توی فیلم فلسفه و منطق می کشی بیرون. تنها نکته ی جذاب فیلم به نظر من دیالوگ هاشه. ( یکی کمک کنه. من و سیاوش داریم با هم درگیر می شیم! )

2. به امیررضا نوری پرتو و ندا میری:

ما که تشخیص دادیم نیستی. وقتی نیستی کافه تابلو می زنه! یه نقد نوشته بودم بر میم مثل مادر. آخرش نوشته بودم:

ما در نگاه مادرمان نور دیده ایم

ای بی خبر ز نعمت نور چراغ ما

که بر خاطره ی امیر از فورد کبیر منطبق می شه. امیدوارم مادرت هر چه زودتر خوب شه و البته نمی دونم مادر ندا میری حالش چطوره. خدایا به سلامت دارشان.

3. بر خلاف امیررضا معتقدم سریال های امسال منهای شکرانه همه در سطح خیلی خوبی هستند و تلویزیون نسبت به پارسال صد در صد پیشرفت داشته. پارسال که آخرین گناه و زیرزمین فاجعه بودند و فقط صاحبدلان خوب بود. اما امسال همه خوبند. برای این که مصطفی جوادی رو آدم حساب کنم ( خیلی مخلصیم ) باید بگم بله تصویر برداری اغما هم خیلی خوبه. باز گیر بده! اغما یک سریال کامل در تلویزیونه. عجیبا غریبا.

در ضمن امیررضا توی حیات نو کلی حال داده بودی به چهارخونه. به نظر من چهارخونه ارزش دیدن رو هم نداره. اگه من قرار بود بر چهارخونه نقد بنویسم فحش بود که نثار سروش صحت می کردم ( با عرض معذرت )

ساسان.ا.ك
دوشنبه 2 مهر 1386 - 5:25
7
موافقم مخالفم
 

سلام.

همين الان ديدم . اميرضا اميدوارم هر چه زودتر حال مادرت خوب بشه.ان شاالله.

دوستان فكر مي كنم وقت اين رسيده كه يه سري بحث هاي تخصصي رو اينجا راه بندازيم. من با تو جه به

صحبتهايي كه دوستان تو كامنتهاشون مطرح كردن ميخوام دو بحث رو پيش بكشم .شما هم در مورد هر كدوم كه دوست داشتين بياين و نظر بدين.

1)خاطره خانم يه صحبتي كرده بود راجع به اينكه چرا اينقدرتو سريالها و فيلماي ما دم از عروسي زده ميشه. فكر مي كنم براي شروع اين بحث خوبي باشه. به نظر من براي اينكه دليل اين قضيه رو پيدا كنيم بايد به اين نكته اشاره كنيم كه كلا مردماني هستيم كه از شنيدن خبر عروسي به شدت خوشحال ميشيم و حتي مجالس عروسي ما اين نكته رو اثبات مي كنه . بماند كه اين خوشحالي در بين همه اقوام دنيا رواج داره ولي فكر مي

كنم ما تو اين قضيه در جهان حرف اول رو ميزنيم. كه اين بخشيش بر ميگرده به اعتقادات و سفارشات مذهبي ما تا اوجا كه پيامبرمون فرمودند با ازدواج كردن نصف دين كامل ميشه( در مورد اينكه قبل از اسلام ما ايرونيها چه ديدگاهي راجع به اين قضيه داشتيم چيزي نمي دونم اگه كسي اطلاعاتي داره ما رو بي نصيب نذاره ). خب پس اين نگرش به عروسي و ازدواج در همه رفتارهاي روزمره ما نمود پيدا مي كنه ( اينكه

همش دم از اين ميزنيم كه كي با كي عروسي كرد) و طبعا در رسانه ها كه وظيفه اصليشون سرگرميه به دنبال اين قضيه مي گرديم. ولي پيچيدگي كار اينجاست كه ما بعد ازگذشت حدود صدسال از ظهور رسانه هاي تصويري و اين همه تكرار و تكرار اين قضايا در فيلمها و سريالها باز هم به دنبال اينيم كه در فلان سريال يا فلان فيلم كي با كي ازدواج ميكنه. آخه چقدر ؟ چرا اين عطش ما رفع نميشه؟ سوال اينجاست . فكر مي كنم صورت سوال روشن شد.جواب با شما.

2) يكي از دوستان در مورد نحوه فيلمبرداري سريال اغما صحبت كرده بود و همه مارو به دقت در نوع فيلمبرداري اون دعوت. من هم به اين قضيه تا حدودي دقت كردم و ديدم كه يه فيلمبرداري غير متعارف رو شاهديم. مثل سكانسي كه الياس روي صندلي در باغ نشسته وداره به دكتر ميگه كه امروزيه جوان ضربه مغزي به بيمارستان ميادو ... كه فكر ميكنم در نوع خودش شاهكار بود. اما اين غير متعارف بودن و انتخاب زواياي عجيب و غريب هميشه خوبه؟

اوايل سريال يه جايي بود كه يه ديالوگ دونفره رو داشتيم دنبال مي كرديم و دوربين از روي يك ميز كه يك خانمي در حال نوشيدن چايي بود و مرتب دستش ميومد جلوي دوربين ، دو نفر مذكور رو نشون مي داد. اين سكانس من رو آزار داد.

يادمه وقتي فيلم پارك وي رو ديدم همش در طول فيلم با خودم مي گفتم اين ديگه چه جور فيلمبرداريه؟ يه فاب درست نتونسته از بازيگرا بگيره همش يه بخشي از صورت بازيگرا خارج كادره . ولي بعد كه چند تا نقد خوندم و تعريف و تمجيد از فيلمبرداي فيلمو شنيدم و همچنين چند كار مشابه در فيلمهاي ديگه ديدم به اين نتيجه رسيدم كه انگار با مدرن تر شدن سينما زواياي دوربين هم بايد مدرن بودن رو به رخ آدمي بكشه. بي خيال هيچكاك و وسواسي كه در انتخاب زواياي فيلمبرداري فيلماش داشت . فيلمبرداري مدرن رو عشقست .

حالا واقعا قضيه اينجوريه؟ يا من دارم اشتباه مي كنم . مگه نه اينكه هر زاويه اي رو كه واسه فيلمبرداري انتخاب مي كنيم بايد يه حسي رو منتقل كنه؟ البته مي دونم در سريالي مثل اغما اين عجيب و غريبي تا حدودي با فضاي فيلم همخواني داره ولي اون صحنه اي روكه گفتم چي ميشه؟

---------------------------------------------------------------------------------------------------

يك پيشنهاد: اميرخان براي اينكه بحثهاي ما نتيجه اي داشته باشه ميشه لطف كنين و نتيجه اي كه از بحثها گرفته ميشه رو ولو در حد يه جمله در قسمت روزنوشتها بنويسين؟

حمید دست قیچی
دوشنبه 2 مهر 1386 - 7:53
-17
موافقم مخالفم
 

اول اين که امير رضا ي عزيز ؛ شهريار شعري دارد در وصف مادر با مطلع "آهسته باز از بغل پله ها گذشت" . اين پيشنهاد اختصاصي را داشته باش و مطمئن باش براي مادرت دعا خواهم ( خواهيم ) کرد .

دوم پيشنهاد کتاب :

ترانه ها ؛ به روايت احمد شاملو با اشعار ابو سعيد ابوالخير و خيام و باباطاهر

عاشق من و ديوانه من و شيدا من

شهره من و افسانه من و رسوا من

کافر من و بت پرست من ، ترسا من

اين ها من و صد بار بتر زين ها من

( ابو سعيد )

axiom of choice را هم از دست ندهيد . اين گروه سه نفره ( مامک خادم و رامين ترکيان و همايون کاظمي ) با همين دوبيتي و اشعاري در همين سبک و سياق يک موسيقي فيوژن فوق العاده در آورده اند . کاستي هم با نام واقعه ازشان منتشر شده .

بدو لولا بدو را هم ديدم . هم تو فرم و هم محتوا کار نويي بود . ولي به من نچسبيد . نميدونم چرا .

............................................. جمله ي روز :

مايکل کين :

هر کس بگويد پول نمي تواند خوشبختي بياورد دارد براي ثروتمندان تبليغ مي کند .

سارا ترابي
دوشنبه 2 مهر 1386 - 11:59
-2
موافقم مخالفم
 

سلام

همراهي با آقاي انتقام آنقدر خوش‌ساخت و با ميزانسن‌هاي زيبا و شايد بتوان گفت فجيع ساخته شده كه تا چند روز تمام انرژي‌هاي مثبت‌ات براي زندگي را بالا مي‌كشد تا دوباره به حالت عادي برگردي.

اما يك فيلم فوق‌العاده كه ديدن‌اش از همان دقايق ابتداي فيلم از زمين بلندت مي‌كند. فيلم كارگردان آلماني Florian Henckel von Donnersmarck با نام انگليسي lives of other با بازي فوق‌العاده Ulrich Mühe كه متاسفانه ماه پيش درگذشت‏ .(محصول ٢٠٠٦ )

آقاي نوري پرتو عزيز با آرزوي بازگشت سلامتي مادرتان

مهدی پورامین
دوشنبه 2 مهر 1386 - 12:2
-2
موافقم مخالفم
 

این دیالوگ ویـــژه را به شکل اختصاصی تقدیم میکنم به تمام مادران رفقای خوبم.....التماس دعا...

مـــــــادر:

ماه منیر(فرجامی) :...وقت رفتن نیست مــادر... ما تازه دور هم جمع شدیم...

.....(اکرم محمدی) : امروز که سرحال تر از دیــروز اید...

ابراهیم خان (کشاورز) : بگو مـاشاالله...زولبــیا...!امان از چشــم بـد!جخ چشــم خودی بیشتر کارگره...!البـــت،از زور خواستن...

جلال الدین (تارخ) : عشــق سپــر بــلاست.مادر نـگاه عاشق ها را داره امشــب.... و امشب امیــد دیـدار یــار...

غلامرضا (عبدی) : تازه این پــلو،پلوی عروسی اشه،نه عــزا.... مادر میخواد عروســی کنــه..!

مهدی پورامین

رضا کاظمی
دوشنبه 2 مهر 1386 - 12:13
24
موافقم مخالفم
 

پنجم مهر روز تولد منه. پیشاپیش به خودم تبریک میگم! چه میشه کرد؟تنهایی هم یه جورشه دیگه.بد نیست بچه های کافه روز تولد همدیگرو بدونن تا این جور وقتا با گفتن یه تبریک طرفو غافلگیر کنن(سورپرایز)! از ما که گذشت ایشالا از این به بعد اینم روال شه.اینم یه جور پیشنهاده دیگه. سلامتی هرچی مادر و هرچی عشقه، سلامتی همه رفقا.غم نبینین.هیچکدوم.

کاوه اسماعیلی
دوشنبه 2 مهر 1386 - 12:30
-9
موافقم مخالفم
 

در ستایش دو بازیگر

1.تصویر را روی کلوزآپ صورتش نگه داشتم...اولین حضورش در فیلم بسیار قدرتمندانه است.درصحنه قتل راننده تاکسی و هیجانش برای تحقیق....مارک روفالو را میگویم.حتا آنهایی که زودیاک را نپسندیده اند او را تحسین کرده اند.زوم میکنم روی چشمان غمگین ولی باهوشش..این چشمها یکجای دیگر هم من را تحت تاثیر قرار داده اند....کجا؟میتوانم در اینترنت سرچ کنم و سریع پیدایش کنم.اما باید خودم بفهمم.کدام فیلم بود؟...یافتم یافتم .ارشمیدس وار به سراغ فیلمهایم میروم و زیر و زبرش میکنم....پیدایش کردم."زندگی من بدون خودم"ساخته ایزابل کویست...همان که سارا پولی نقش زن دم مرگی را بازی میکند که میخواهد در این روزهای آخر مردی را عاشق خودش کند.و آن مرد همین مارک روفالوست.دو صحنه بود که همان بار اول دیدن فیلم این بازیگر را در خاطرم نگه داشت....یکی اولین صحنه ای که در مغازه لباسشویی خم میشود و به دختر خیره میشود.و دیگری صحنه آخر که باید مثل یک عاشق کلاسیک از اینکه معشوقه اش را در آغوش مرد دیگری ببیند گریه کند....مارک روفالو از آن موقع در خاطرم ماند.نه اسمش و نه خیلی چهره اش.بلکه تنها بازیش...

2.همه چیز معمولی و آبکیست.قصه آنقدر دستمالی شده است که بوی نا میدهد.پیرمرد خشک مذهبی که قرار است در قبل عشق به دختری جوان دل و دینش را ببازد.متن هم چیزی به آن اضافه نکرده.قرار است در این سکانس پیرمرد دل دختر را به دست بیاورد.موسیقی غلیظی روی صحنه میآید.همه چیز برای به هم زدن حالت آماده است.اما یک نفر این صحنه را نجات میدهد و او علی نصیریان است...معدود بازیگرانی هستند که میتوانند تنها با بازیشان به یک کاراکتری که کلیشه ای و بد نوشته شده و کارگردان هم کمکی برای بارور کردنش نکرده عمق بدهند.خدا حفظش کند.

امید غیائی
دوشنبه 2 مهر 1386 - 13:49
-21
موافقم مخالفم
 

آن دوست دیگر را نمیشناسم ولی امیررضا ازآان مشتریهائیست که وقتی می آیند تو صاب کافه میپرسد: "مثل همیشه" او هم سری تکان میدهد یعنی که آره و گز میکند به سمت میز خودشان.

"مادر" از پشت کامیونها گرفته تا دورترین نوشته دفترهر کس اگر پیدایش نکنی مطمئن باش عیب از چشمهای خودت است. موجودی یگانه که فقط وقتی..........

هیچی، لعنتی. ولش کن. خدا تمام مادران دنیا را از شاخ آفریقا تا جنوب اروپا و آسیا و اقیانوسیه و آمریکا و همه جا زنده نگه داره.

.........................................................................

عجیبه یاد اون سکانس 21 گرم افتادم که نائومی واتس زار میزد و همچین گریه میکرد که میگفتی الان میخواد داد بزنه از جفای روزگار و از دست دادن شوهرش و دوتادختر بچه دوست داشتتنی اش. ولی یادتونه چی گفت: کتی با بند کفشهای قرمزش مرد.....از بند کفش قرمز متنفر بود و از من خواسته بود براش بند آبی بخرم.من هیچ وقت نخریدم و وقتی زیر ماشین رفت ،بندهای قرمز پاش بود... و وقتی داشت به بند کفش های قرمز لعنتی اش نگاه میکرد مرد.

این احساس آدمیه که با تمام وجود بچه اش رو دوست داشته و الان به آخره آخر خط رسیده.

همین.

محد حسین آجورلو
دوشنبه 2 مهر 1386 - 14:30
22
موافقم مخالفم
 

سلام

1-این هفته هفته دفاع مقدس بود چند روز بود که می خواستم در مورد آدمهای جنگ بنویسم اما می ترسیدم خیلی کلیشه ای بشه و حالتون به هم بخوره. نمیدونم تا حالا به جنگ و آدهاش خصوصا وضعیتشون بعد از جنگ و به ارزشی که الان تو جامعه براشون قائل هستیم فکر کردید یا نه ؟ چند وقت پیش توی اتوبوس دو نفر دعواشون شد اول ملت بی تفاوت سعی می کردن جداشون کنن اما همینکه یکی از دو طرف گفت : من برای این مملکت جنگیدم حالا تو به من داری می گی فلان کل اتوبوس شروع کردن به مسخره کردن طرف تا اینکه پیاده شد اون هم به بدترین وضع ممکن. ( اون لحظه یاد فیلمهای در مورد سرنوشت آدمها بعد از جنگ ویتنام افتادم. راستی چرا ما در مورد این آدمها این قدر کم فیلم داریم؟ ) من کاری به عملکرد حکومت و صورتی که از این آدمها نشون داده یا سواستفاده بعضی ها از جنگ ندارم. ما خودمون چه قدر به وظیفه خودمون عمل کردیم. نمیدونم تونستم منظورم رو کامل بگم یا نه یه خورده هم حرف دارم که خط خطیه نمیدونم قرمزه یا چه رنگیه اما خوب نمیشه گفت خودتون بگیرین.

2-دیروز که داشتم یادداشت محمد قوچانی تو شهروند امروز رو می خوندم ییهو مسیر زندگیم عوض شد تصمیم گرفتم برای ارشد بخونم ( قابل توجه ساسان ) اما من اهل این قرتی بازی ها نیستم که به خاطر درس فیلم نگاه نکنم. البته با توجه به شناختی که از خودم و اراده قویم دارم بعید می دونم این تصمیمم تا دو سه هفته بیشتر دوام داشته باشه. اما شما برام دعا کنید.

3-مهدی پورامین فکر میکنی اگر همه بخوان تو این کافه فقط در مورد سینما حرف بزنن دیگه کسی می تونه اینجا بمونه ؟

4-با اینکه شدیدا از مورینیو متنفرم اما دوست نداشتم از چلسی بره چلسی هویتی نداشت اگر هم قاطی تیم حساب می شد به خاطر مورینیو بود. خیلی دوست داشتم امسال بخوره به تور بارسا تا بفهمه به من ماست چند کیلوه.

5-به نظر شما تیمی که تو ده تا بازی گذشته در لیگ ( با احتساب چهار تا بازی آخر فصل گذشته ) ده امتیاز گرفته در حد این هست که بخواهیم باهاش کل کل سر قهرمانی بکنیم.

6-من تازه دیروز فهمیدم امیر قادری تو مترو هم از رئیس روساست آخه هی اعلام میکنن « مسافرین گرامی "خط قرمز" لبه سکو حریم ایمنی شماست لطفا از آن عبور نفرمایید.»

7-قبلا گفتم از هفت بدم میاد.

8-مصطفی انصافی یک وقت راننده رو ول نکنی من هم اگر جایی دیدمش خبرت می کنم.

9-« بر آنم که به جای خیال پردازی باید به واقعیت رو کرد. بسیاری از کسان درباره جمهوری ها و پادشاهی ها که هرگز در کار نبوده اند. شکاف میان زندگی واقعی و آرمانی چنانست که هرگاه کسی واقعیت را به آرمانی بفروشد به جای پایستن راه نابودی خود را در پیش می گیرد» عالیجناب نیکولو ماکیاولی

دعای روز : خدایا انسان های کنه صفت را از ما دور بفرما. آمین.

ماندانا جباری
دوشنبه 2 مهر 1386 - 14:31
1
موافقم مخالفم
 

همینجوری دلم میخواد چندتا دیالوگ از چند تا ازفیلمهای مهرجویی بنویسم.

پری: داداشی(درحال تمرین)_ رل لر لات لار ....رل لر لات لار(این درست زمانی است که مادرش دارد سرش غر میزند.)

درخت گلابی: محمود_ کدام کار؟ نوشتن.....معلومه....تندومداوم و راحت نوشتن....مثل نفس کشیدن مثل نگاه کردن مثل وجود داشتن

میم روزی یک کتاب می خواند گاهی هم شعر می گوید بعضی وقتها هم سیگار میکشد به من هم میدهد.

لیلا: رضا_میدونی چند وقته پدر منو درآوردی؟ هی دوا دکتر آزمایش....من اصلا بچه نمی خوام تورو هم اینجوری نمی خوام. توی قبلیت کجا رفته؟

دختر دایی گمشده:کارگردان_حاضری؟به آسمون نگاه کن نباید گرفتگی غروب تو چشمات بیفته.

علی_ آخه غروبه. کارگردان_تو به این کارها کاری نداشته باش بازیتو بکن.

هامون_تو می خوای من اونی باشم که واقعا خودت میخوای من باشم؟اگه اونی باشم که تو میخوای که دیگه من من نیست یعنی من خودم نیستم.

ان شاالله همه حالشون خوب شه و تن کسی از ناراحتی نزدیکانش به لرزه نیفته. التماس دعا

مصطفی جوادی
دوشنبه 2 مهر 1386 - 16:28
-18
موافقم مخالفم
 

اول اینکه نمی دانم چرا ساسان توی آن کامنت اولش ما را به هم نشینی با لینچ مفتخر کرده. شاید از این افعال معکوس و اینهاست ولی من علاقه ام را به لینچ تکذیب می کنم ( امیدوارم معتاد نشود)فکر می کنم آن کامتت ازو را بد خواندی رفیق!

بعد اینکه من شخصا برایم مهم نیست که واژه ها درست سرجایشان بنشینندو همین که منظور منتقل شود کافی است ( سندش هم غلط دیکته ای های همیشگی ام)اما قضیه این است که رفقا، فیلمبرداری با تصویر برداری فرق می کند. در حالی که همه تان در مورد(( فیلمبرداری)) اغماء لطف کردید و نظر دادید. گفتم شاید یک جابرای کس دیگری که واژه ها برایشس مهم هستند بخواهید بگید.

برسونِ نظریه پرداز چیزی کم از برسونِ فیلم ساز ندارد. اگر حوصله خواندن یادداشت هایی درباره سینماتوگراف را ندارید، به چشمه هایی که مجله فیلم توی این شماره ویژه تابستان آورده یک نگاهی بندازید. توی بند یکی مانده به آخر یک چیزی می گوید که شاید بیشتر از خیلی فیلم ها و موسیقی ها کمک کند: ما بیش از حد آگاه هستیم و این مارا به خطا می برد.

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 2 مهر 1386 - 16:52
2
موافقم مخالفم
 

سلام.

1- باز هم ممنون و شرمنده ی همه دوستان هستم به خاطر اظهار لطفشون به شکلهای گوناگون نسبت به بنده ی حقیر و مادرم.

2- یادداشت سه تن از بر و بچز کافه در شماره ی این ماه مجله " فیلم " چاپ شد. شاید دوستان از کوتاه شدن نوشته هایشان کمی دلخور باشند اما این قضیه را باید به فال نیک بگیرند و چاپ مطالبشان را - حتی با جرح و تعدیل - در معتبرترین و بهترین نشریه سینمایی کشور باید سکوی پرشی مناسب برای خود در عرصه نوشتاری و مطبوعاتی بدانند. به هر حال خیلی خوبه که کافه فعالی داریم. عمر خودش و آدماش دراز و مستدام باد! آهان راستی یادم رفت بگم نقد چه کسانی چاپ شده !

یادداشت حنانه خانم بر فیلم " رییس"

یادداشت امید غیایی عزیز بر فیلم " آرامش در میان مردگان"

یادداشت دوست خوبم علی نواصر زاده بر" رییس "

آرزوی موفقیت برای این دوستان نازنین و همه ی بچه ها دارم. راستی امیر هم مطلب داره ها! حتما بخوانید !

3- خانم آقائیان از اون فیلم بین ها و فیلم شناس های حرفه ای هستند که اضافه شدن شان به کافه وزنه سنگینی برای جو محفلمون بوده. بابت اظهار لطفشون هم نسبت به بنده واقعا ازشون سپاسگزارم. اما خانم آقاییان " ممنتو" کریستوفر نولان واقعا محصول سینمای فرانسه است؟ نمی دونم شاید من اشتباه می کنم. شاید ممنتو محصول مشترک هالیوود با فرانسه است؟ من فکر می کردم از محصولات سینمای مستقل آمریکاست. یادش بخیر سال 81 در سالن کوچک حوزه فیلم را دیدم. خیلی بهم چسبید.

4- دیالوگهای این دفعه :

***اتی(گلشیفته فراهانی) در بوتیک(حمید نعمت ا...) : درسته که پول خوشبختی نمیاره... اما بی پولی حتما بدبختی میاره...!

*** سکانس آخر سگ کشی ( استاد بیضایی) :

عیوض(باقر صحرا رودی) : صورتت ناجوره گلرخ خانم... دوایی چیزی بزن...

گلرخ ( مژده شمسایی) : اون حتی نپرسید چی به سرم اومده...

عیوض: با زخم باید ساخت... طول می کشه اما خوب میشه...

گلرخ ( حواسش به فریادها و ضجه های ناصر معاصر و فرشته است) پس آخرش این بود... آخر سگ کشی...

...صدای تیر و ...

عیوض : گریه می کنی گلرخ خانم...؟ اعتناش نکن...

گلرخ(سرش را از روی فرمان ماشین برمی دارد) آره عیوض... طول می کشه ولی خوب میشه... ( اتومبیل اش را روشن می کند) شهرستان اومدی سری به من بزن...!

------------------------------------------------------------------------

در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com


دوشنبه 2 مهر 1386 - 21:10
-10
موافقم مخالفم
 

Khanooma, aghayoon ,AKHARE KHAT KHABARI NIST, HAR CHI HAST MIOONE KHAT BE KHATTE

امید غیائی
دوشنبه 2 مهر 1386 - 21:12
-6
موافقم مخالفم
 

اون اطلاعیه ی اون بغل صفحه اصلی سایت که داغونمون کرد.

اه لعنت.

نمیدونم چی باید بگم.

من رو هم شریک غم خودتون بدونید.

همین.

david
دوشنبه 2 مهر 1386 - 21:32
-15
موافقم مخالفم
 

امیر قادری عزیز.دلم لک زده برای هم میهن.برای مصاحبه ی جالبت با کیمیایی.برای برنامه های که برای اونجا داشتی.حال و روز دیگری داشتم.ان وقت ها هم میهن چاپ می شد.شاید خنده دار باشه.هنوز که هنوزه بعضی از صفحه های هم میهن را در ارشیوم بدون انکه بخوانم نگه داشتم.دلم به این خوش است که هنوز هم میهنی برای خواندن دارم!ان روز ها هر روز حالم خوش بود.هر روز هم میهن می گرفتیم.جمعه ها هم پر می شد از صفحه ها و مقاله های طولانی که در طول هفته وقت خواندنشان نبوده...حالا که دیگر هیچ است.دو روز در هفته خوشیم.ان دو روز هم بخاطر شهروند است...نمی خواستم داغ دلت رو تازه کنم.پیشنهادی داشتم برات.یه تقاضایی کن برای بیشتر شدن صفحه های سینمایی شهروند.در حد ۳ صفحه هم بیشتر بشه.کافیه.الان انصافا خیلی کمه برای یک هفته.برنامه های که برای هم میهن داشتی انجا پیاده کن.مثلا در دو صفحه از همان سه صفحه.چون یک هفته هم هست می توانی بسیار بیشتر روش کار کنی...البته.همه ی این ها را برای خودم گفتم.شاید همان دو روز خوشیمان بشود چهار روز.لااقل هفت روز بشود چهار روز دردش خوردنی تر است تا اینکه بشود ۲ روز...باز هم هرجور صلاح است.

خداوند همه ی مادر های دنیا را سالم نگه دارد.سایه ی ان ها امید زندگی ماست

سوفیا
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 3:32
-14
موافقم مخالفم
 

سلام. دربارهء زن و جسد راستش یاد برگمان افتادم. شما خبر ندارید لحظهء مرگ چه کسانی بالای سرش بوده اند؟

اون کار دل پیرو هم که شاهکار بود.

به امید غیایی:

۱- دربارهء مرگ من به شدت هستم. پس احتمالا یک نفر دیگر هم اضافه می شود.

۲- (راستی ۳-۳ خیلی چسبید) منظور چیست؟ یعنی پرسپولیس و فجرسپاسی؟ واقعا؟

و آقای افشین قطبی زاده که ظاهرا برخلاف اسمتان پرسپولیسی نیستید! ای بابا! آخر شما نمی روید یک نگاهی به جدول رده بندی بیندازید؟ فعلا که رویاهای ما دارد به واقعیت تبدیل می شود! اگر استقلالی هستید که با این وضعیت برایتان متاسفم. ظاهرا همان خواب بهتر است برای استقلالی ها.

مصطفی انصافی
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 4:54
9
موافقم مخالفم
 

به ندا میری:

از آن روز که مرا زادی

تا امروز

حتی لحظه ای نتوانستم به نبودنت بیندیشم

از امروز تا همیشه

به نبودنت می اندیشم

می بینمت

آن روز که مرگم فرا رسد

پس فعلا...

خداحافظ...

مصطفی انصافی
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 5:1
-5
موافقم مخالفم
 

مادر... مرد... از بس که جان ندارد...

مریم.م
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 10:39
11
موافقم مخالفم
 

سلام

امیدوارم حال همه خوب باشد

اول از همه اقای امیررضا نوری پرتو امیدوارم حال مادرتان هر چه زودتر خوب شود و خدا همه ی مادرا رو سلامت نگه داره. درباره ی عروسی توی فیلمها باید بگم که درسته که زیاد ولی نکته بد قضیه اینه که همش به یه صورت و همه رو میشه حدس زد

یه فیلمی که خیلی دوست دارم

stay

که کارگردانش مارک فورستر و ناومی واتس و ایوان مک گروگور بازی میکنند

اهنگاشون گوش میدادم ولی اصلا دنبال اینکه کی و چه سالی به دنیا امدن نبودم روزی که همه یه جورییم نسبت بهش اول مهر رو میگم تولد اقای شجریان

میدونم دیر نوشتم ولی زودتر از این نمیشد

حمید قدرتی
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 10:46
10
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت ندا میری . میدانم این کامنت را نمی خوانی ولی نمی دانم چرا فکر میکنم تکلیف است بنویسم . همان روز که امیر تیتر قرمز زد دوزاری ام افتاد حال مادر ندا باید خیلی بد بوده باشه چون خیلی وقته بیمارستانه . دعا کردم چند بار . اما...

یکی از رفقا برای امیر رضا به شعر زیبای شهریار که در مورد مرگ مادر است اشاره کرده بود . خواستم بگویم مادر امیر رضا که ... زبونم لال . حالا در مورد ندا می شود این را گفت :

آهسته باز از بغل پله ها گذشت

در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود

اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه

او مرده است و باز پرستار حال ماست

در زندگي ما همه جا وول ميخورد

هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست

در ختم خويش هم بسر كار خويش بود

بيچاره مادرم

هر روز ميگذشت از اين زير پله ها

آهسته تا بهم نزند خواب ناز من

امروز هم گذشت

در باز و بسته شد

با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود

چادر نماز فلفلي انداخته بسر

كفش چروك خورده و جوراب وصله دار

او فكر بچه هاست

هرجا شده هويج هم امروز ميخرد

بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها

او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش

آمد بجستجوي من و سرنوشت من

آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد

آمد كه پيت نفت گرفته بزير بال

هر شب در آيد از در يك خانه فقير

روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان

او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :

تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر

در ( باغ بيشه ) خانه مردي است باخدا

هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است

اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند

اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل

مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق

در ، باز و سفره ، پهن

بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند

يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه

او مادر من است

انصاف ميدهم كه پدر رادمرد بود

با آنهمه درآمد سرشارش از حلال

روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت

اما قطارهاي پر از زاد آخرت

وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير

اين مادر از چنان پدري يادگار بود

تنها نه مادر من و درماندگان خيل

او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود

خاموش شد دريغ

نه ، او نمرده ، ميشنوم من صداي او

با بچه ها هنوز سر و كله ميزند

ناهيد ، لال شو

بيژن ، برو كنار

كفگير بي صدا

دارد براي ناخوش خود آش ميپزد

او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت

اقوامش آمدند پي سر سلامتي

يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود

بسيار تسليت كه بما عرضه داشتند

لطف شما زياد

اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :

اين حرفها براي تو مادر نميشود .

پس اين كه بود ؟

ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد

ليوان آب از بغل من كنار زد ،

در نصفه هاي شب .

يك خواب سهمناك و پريدم بحال تب

نزديكهاي صبح

او زير پاي من اينجا نشسته بود

آهسته با خدا ،‌

راز و نياز داشت

نه ، او نمرده است .

نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز

او زنده است در غم و شعر و خيال من

ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست

كانون مهر و ماه مگر ميشود خموش

آن شيرزن بميرد ؟ او شهريار زاد

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق

او با ترانه هاي محلي كه ميسرود

با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت

از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست

اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود

او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت

وانگه باشكهاي خود آن كشته آب داد

لرزيد و برق زد بمن آن اهتزاز روح

وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز

تا ساختم براي خود از عشق عالمي

او پنجسال كرد پرستاري مريض

در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد

اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ ، هيچ

تنها مريضخانه ، باميد ديگران

يكروز هم خبر : كه بيا او تمام كرد .

در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود

پيچيد كوه و فحش بمن داد و دور شد

صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه

طومار سرنوشت و خبرهاي سهمگين

درياچه هم بحال من از دور ميگريست

تنها طواف دور ضريح و يكي نماز

يك اشك هم بسوره ياسين چكيد

مادر بخاك رفت .

آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش كرد

او هم جواب داد

يك دود هم گرفت بدور چراغ ماه

معلوم شد كه مادره از دست رفتني است

اما پدر بغرفه باغي نشسته بود

شايد كه جان او بجهان بلند برد

آنجا كه زندگي ،‌ ستم و درد و رنج نيست

اين هم پسر ، كه بدرقه اش ميكند بگور

يك قطره اشك ، مزد همه زجرهاي او

اما خلاص ميشود از سرنوشت من

مادر بخواب ، خوش

منزل مباركت .

آينده بود و قصه بيمادري من

ناگاه ضجه ئي كه بهم زد سكوت مرگ

من ميدويدم از وسط قبرها برون

او بود و سر بناله برآورده از مغاك

خود را بضعف از پي من باز ميكشيد

ديوانه و رميده ، دويدم بايستگاه

خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع

ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه

باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش

چشمان نيمه باز :

از من جدا مشو

ميآمديم و كله من گيج و منگ بود

انگار جيوه در دل من آب ميكنند

پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم

خاموش و خوفناك همه ميگريختند

ميگشت آسمان كه بكوبد بمغز من

دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه

وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد

يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان

ميآمد و بمغز من آهسته ميخليد :

تنها شدي پسر .

باز آمدم بخانه چه حالي ! نگفتني

ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض

پيراهن پليد مرا باز شسته بود

انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود :

بردي مرا بخاك كردي و آمدي ؟

تنها نميگذارمت اي بينوا پسر

ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه

اما خيال بود

اي واي مادرم

امیررضا نوری پرتو
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 12:13
-10
موافقم مخالفم
 

سلام.

دیشب از طریق حنانه خانم خبر فوت مادر خانم ندا میری را فهمیدم. اصلا تا چند ساعت حالم بدجور گرفته بود و داغون شده بودم. تنها کاری که توانستم بکنم یه اس ام اس تسلیت خدمت ایشان فرستادم. امیدوارم اهورای پاک آن مرحوم را قرین بهترین و بزرگترین رحمت هایش قرار دهد. مادر گوهر نابی است که هر چقدر هم قدرش را بدانیم باز هم این تقدس مآبی در برابر شان و منزلت او بسیار بسیار اندک و ناچیز به نظر می رسد.

باز هم باید از اظهار لطف همه ی دوستان نازنینم بابت بیماری مادرم تشکر و قدردانی ویژه کنم. به مادرم گفتم که رفقای خوبی مثل شماها دارم که این قدر به او و من محبت دارن خیلی خوشحال شد و سلام به همگی تان رساند و سپاسی ویژه را نثار شما عزیزان کرد.

رضا کاظمی عزیز پیشاپیش تولدت را تبریک می گویم. انشا ا... جشن تولد 120 سالگیت! امیدوارم از این به بعد در این کافه همیشه خبر خوش و موفقیت و سلامتی دوستان و خانواده های محترمشان را بشنویم.

-----------------------------------------------------------------------

حال که بحث دیالوگ بازی داغه و حرف از شان و مقام مادر است بهتره دیالوگی از فیلم مادر استاد حاتمی نقل کنم. هر چند که مهدی پورامین عزیز به طور پیوسته همه ما را از دیالوگهای همیشه ماندگار این فیلم سیراب می کند. مهدی جان خیلی مخلصم! با اجازه ات!

مادر: سر شام گریه نکنین... غذا رو به مردم زهر مار نکنین... سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم... راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف... آبرو داری کنین بچه ها... نه با اسراف... سفره از صفای میزبان خرم میشه... نه از مرصع پلو... حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین... محمد ابراهیم... خیلی ریز نکن مادر... اونوقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ...

محمد ابراهیم : لغز بخونن طعنه رو پهن می کنم می کوبم تو ملاجشون... دکی اینو...!

مادر :می مونه یه حلوا هدیه صاحبان عزابه اهل قبور... این تنها شیرینی ضیافت مرگ عطر و طعمش دعاست... روغن خوبم تو خونه داریم... زعفرونم هست... اما چربی و شیرینی ملاک نیست... این حرمته که زنده ها به مرده هاشون می ذارن... (ماه منیر و طلعت به گریه می افتند) اجرشم نزول صلوات و حمد و قل هو الله ست... فقط دلواپس آردم... خاطر جمع نیستم... می ترسم مونده باشه...

این فیلم را اولین بار در هشت سالگی به اتفاق مادرم در سینما آزادی دیدم. یادمه سر سکانس ورود مادر به خانه و بوییدن چادرش توسط غلامرضا(اکبر عبدی) اشک در چشمانم حلقه زد. اتفاقی که هنوز بعد از هجده سال و در حین تماشای این سکانس برایم رخ می دهد. به شدت عاشق این فیلم هستم. می دونم خیلی هاتون هم این اثر ماندگار رو دوست دارین.

** یه اس ام اس امروز صبح به دستم رسید گفتم واسه تون نقل کنم :

" روزی دروغ به حقیقت گفت : میل داری با هم شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند و حقیقت لباسش را در آورد. دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید. از آن روز همیشه " حقیقت " عریان و زشت است و دروغ در لباس حقیقت زیبا و فریبنده."

------------------------------------------------------------------------

مخلص همگی تان هستم.

در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

محد حسین آجورلو
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 12:14
-6
موافقم مخالفم
 

سلام خانم میری چی میشه گفت جز اینکه خدا بهت صبر بده

سیاوش پاکدامن
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 15:6
-7
موافقم مخالفم
 

.

.

...........من از آن جمله کسانی هستم که اول می آیم کافه امیر و نوید، بعد اگر در تیترهای خبر بالای صفحه مطلب جدیدی دیدم به صفحه اصلی میروم. برای همین آن ماجرای دردناک را هم دیر فهمیدم.

در فیلم "ننگ بشری"، "کولمن" جوان که پدر ومادری سیاه پوست دارد ولی پوست خودش تقریبا سفید است، قصد دارد با دختری سفید پوست ازدواج کند و از ترس اینکه این دختر هم مانند قبلی که با دیدن مادرش، از او بریده بود، از پیشش برود، به دختر گفت که پدر و مادرش مرده اند. کولمن به دیدار مادرش میرود تا موضوع را به او بگوید.

مادر : "جالبه،من هرگز شما رو به چشم سیاه و سفید نگاه نکردم، طلا... تو بچه طلایی من بودی"

.....

مادر:" میخواهین بچه دار بشین؟ "

کولمن: "آره."

مادر:" نمیذاری بچه هات منو ببینن؟ مگه نه؟( با تردید میپرسد)... نوه های من...به من میگی، مامان، ساعت یازده و ربع صبح توی ایستگاه بشین، با بچه هام از اونجا رد میشم... پنج سال بعد هدیه تولد من اینه؟!"

کولمن مادر را ترک میکند، مادر در حالی که بغض کرده است میگوید:" قاتل". و کولمن هیچ گاه بچه دار نمیشود.

خانم میری، غم بزرگی را به دوش میکشی، امیدوارم که ما را هم شریک بدانی. و امیدوارم خدا به همه ما این لطف را داشته باشد که قدر مادرهایمان را بدانیم.

........ مصطفی انصافی، آن چیزهایی که درباره در آمدن و نیامدن ، نوشتم در تایید حرفت بود. غیر از بحث دیالوگ ها که آبمان در یک کوزه همان برون تراود که در اوست نمیرود.

.........درباره سریالهای ماه رمضان هم موافقم که قوی تر از سالهای قبل هستند. و ضعیف ترینشان از نظر داستانی، اغماست. از این ماورا بازی های الکی حالم به هم میخورد. جالب اینجاست که فیلمهای ماورایی خارجی را به هزار چوب می رانیم و بعد کپی دست چندم از آن را روانه پرده میکنیم. با سیروس مقدم هم که از اساس مشکل دارم. کیلویی سازی هم حدی دارد، بازیگر را مینشاند و همه اش کلوز آپ میگیرد. و اغراقهای در نور و صحنه و بازی و همه چیز.

راستش دوست دارم مصطفی جوادی چند نمونه از لحظات درخشان تصویربرداری اغما را مثال بزند. اینطوری شاید شبهه ای که ساسان مطرح کرد و بد هم نگفت ، رفع شود.

Reza
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 17:35
-20
موافقم مخالفم
 

از انتخاب شدن فیلم " میم مثل مادر " برای اسکار واقعا جا خوردم ؛ در حالیکه فیلمی مثل " زمستان است " رو داشتیم که معیارهای موفقیت رو داشت . به هر حال امیدوارم موفق باشه .

-------------------

- من میگم زن خوب خوش شانسیه حسین آقا ، تو صد تا یکیش خوب در میاد .

- مرد خوب چی ؟

- اون تو صد تا یکیش هم خوب در نمیاد . ( طلای سرخ ، جعفر پناهی )

جواد رهبر
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 21:29
10
موافقم مخالفم
 

سلام به همه...

* حالا که بحث ایتالیا داغه منم چندتا پیشنهاد بدم:

1. "ولگردها" اثر فدریکو فلینی. (اگه آب دستتونه بذارید زمین بجاش این فیلم رو ببینید.)

2. از پیر پائولو پازولینی محبوبم یک اثر کمتر شناخته شده است که شاهکاری نئورئالیستی است: "ماما روما". خود سینماست این فیلم. از دستش ندین. راستی بچه ادبیاتی ها و هم کافه ای های گرامی هم که می دونن چه اقتباس های ادبی توپی داره این پازولینی: "مده آ" و "ادیپ شهریار" رو می گم. کمدی های جرمی رو هم که بچه ها گفتن من دیگه چیزی درموردشون نمی گم.

* راستی خاطره خانم گرامی معذرت! راستش من ای میل و آدرس وبلاگم را در قسمت مربوط در بخش کامنت ها وارد می کنم اما شاید این طوری بهتر باشد: (البته با رعایت کپی رایت هم کافه ای عزیز و نادیده امیر رضا خان گل)

www.barrylyndon.blogfa.com

javadrahbar@gmail.com

* از "دیگران" گفتی! راستی روزی که ترجمه داستان خانه روح زده از ویرجینیا وولف را دادم مجله گلستانه، این فیلم رو دیدم و خیلی دوستش داشتم: http://www.barrylyndon.blogfa.com/post-21.aspx

در ضمن "جذابیت پنهان بورژوازی" فوق العاده است! جیم موریسون هم که غول راک دهه 60 و تمامی دهه های پس از آن است. حتم دارم اجرای "سرباز گمنام" را با جاذبه های بصری این نابغه رو دیده اید...

* خانم میری ما رو هم در غم خود شریک بدونید.

تا بعد

سینما آزادی
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 21:57
-33
موافقم مخالفم
 

سلام.

چند دیالوگ برتر دیگر :

این دنیایی که ما توشیم به درد کار نمیخوره. قبل از من و تو همه چیزش اختراع شده. دنیای قصه ی تو، یه جور دنیاییه که خودت باید خلقش کنی. اگه میخوای بگرده، به اراده ی تو باید دور خودش بگرده... وقتی میخوای آفتاب بشه، خورشید باید بتابه، وقتی نمیخوای بذار بره پشت ابرا... وقتی میخوای بارون بیاد، آسمون باید بباره، وقتی نمیخوای، اراده کن، بند میاد...

کاغذ بی خط – ناصر تقوایی

000مدارک سرقت شده ، حقیقت که گم نشده...

دیوانه ای از قفس پرید – احمدرضا معتمدی

شما نمی دانید خانه محمدرضا نعمت زاده کجاست؟

خانه دوست کجاست – عباس کیارستمی

...برای نوشتن بیخودی دنبال موضوع خوب نگردید. همه موضوعها خوبن. موضوع بد اصلا وجود نداره نویسنده بد زیاده...

کاغذ بی خط – ناصر تقوایی

نیما از تورنتو
سه‌شنبه 3 مهر 1386 - 23:42
-8
موافقم مخالفم
 

با سلام جناب قادری با تشکر از زحمات شما برای سایت سینمای ما حواستم بگویم برای سایتی در اندازه سینمای ما با این همه بازدید کننده اصلا حوب نیست به کار هایی نظیر اضافه به homepage کردن و این را هم امروز دیدم Pop up باز کردن سایت را برای افزایش بازدیدش استفاده کند این کارها مدت هاست در اینترنت محکوم شده و اصلا حرفه ای نیست

من که فکر نمی کنم شما هم بحواهید آمار بالای بازدید کنندگان خود را با این کار های عیر حرفه ای زبر سوال ببرید

با تشکر مجدد و آرزوی موفقیت روزافزون برای تنها سایت قابل اعتماد و حوب سینمایی ایرانی

حمید دست قیچی
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 1:4
13
موافقم مخالفم
 

خانم ميري؛ گر چه تسليت بي خاصيت ترين واژه است در مقابل لمس يک مصيبت با گوشت و پوست ، اما به رسم ادب عرض تسليت .

اما حميد قدرتي عزيز ؛ خداي ناکرده من قصد جسارت و اسائه ي ادبي به امير رضا نداشتم . منظور من حس زيبا و عاشقانه ي جاري در اون شعر بود که با هر بار خوندنش بند دل آدم ميلرزه . من اون حس قشنگ رو به امير رضا تقديم کرده بودم . مثلا اون جا که ميگه

او فكر بچه هاست

هرجا شده هويج هم امروز ميخرد

بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها

..............................................

واما اغما . هر چه قدر سيروس مقدم تو آب بستن به سريال ها استخر وار عمل ميکنه ولي معمولا کاراکتر هاي اصلي قصه اش خوب شخصيت پردازي ميشن . از اون قداست حال به هم زن نرگس که بگذريم شوکت قشنگي تو اون سريال داشتيم . تو اغما هم اين شخصيت الياس خيلي مشکوک ميزنه . فيلم برداري اغما هم به نظر من فقط کمي از باقي کار هاي تلويزيوني بالاتر است و براي همين هم خودش را نشان ميدهد .

دور ، دور ايتاليا است و نئورئاليسم بازي !!! جواد رهبر عزيز هم که از پازوليني و کارهاي اقتباسي اش گفت.

يه جمله ي معروف هست که ميگه در تئورما فقط ۹۲۳ کلمه گفته ميشه . اما همه چيز گفته ميشه . اين شاهکار پازوليني رو که درامي نوشته ي خودشه از دست ندين . يه فيلم نامه هم داره به اسم پدر وحشي ( که در ايران منتشر شده !) . بخوانيد و با داويدسون همدردي کنيد . في الواقع فقط ميمونه افسانه ي کانتربري و شب هاي عربي و دکامرون و سالو و ...... . خلاصه پازوليني به صورت کاملا وحشتناکي فوق العاده است .

خاطره آقائیان
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 1:21
6
موافقم مخالفم
 

با عرض سلام خدمت همه ی دوستان

راستش چند ساعت قبل خودمو آماده کرده بودم که بیام اینجا سر شما رو درد بیارم که اون خبر ناگوار رو راجع به مادر ندا خانوم شنیدم حسابی به هم ریختم و از نوشتن منصرف شدم ناراحت بودم و فکر کردم بهترین راه روزنوشت درمانی باشه پس شروع کردم به خوندن روزنوشت های قدیمی و حالا هم اینجام.

ندا خانوم عزیز راستش من اینجور موقع ها نمی دونم چی باید بگم جز اینکه بگم روحشون شاد...

راستش آقای نوری پرتو عزیز از لطفی که نسبت به این بنده حقیر داشتید خیلی ممنونم ولی باور بفرمایید که من این همه نیستم.به هر حال خیلی ارادت دارم.در رابطه با"ممنتو"هم خودمم اول شک داشتم تا اینکه توی imdb چکش کردم و متوجه شدم که محصول فرانسه هست...

آقا جواد عزیز خیلی حیف شد تا الان که در حال نوشتن هستم اون اجرای"سربازگمنام"رو ندیدم تا ببینیم فردا چی پیش میاد.در ضمن ممنون از اینکه همه ی آدرسهاتونو اینجا نوشتی.اون صفحه رو هم همین امشب خواهم خوند...

راستش دیشب پس از چندین سال رفتم آهنگ"November Rain" از Guns 'N' Roses رو گوش دادم.نمیدونم چه حسی بود انگار داشتن قلبمو از جاش در می آوردن.یا اون کلیپ قدیمی افتادم اون قسمت آخرش که دختره رو توی تابوت زیر بارون دارن می برن.یه لحظه دلم خیلی براش تنگ شد.چرا این سالا ازش غافل شده بودم؟این آهنگ منو یاد اون پاراگرافی انداخت که شما از شوپنهاور آورده بودین. هنوز ذهنم درگیرشه حسابی...

چند دقیقه ای میشه که فیلم "زمستان روشن" برگمان تموم شده. راستش از همه ی فیلم های برگمان که تا حالا دیدم بیشتر دوستش داشتم.شاید از نظر سبک بصری به پای بقیه فیلمهاش نرسه ولی خداییش دیالوگ هاش مرگ نداره.من که کلی کیف کردم.

دوستان شیرازی فردا یه نگاهی به صفحه ی سینمایی روزنامه ی افسانه بندازین.من و برادرم روی پرونده"عجیب تر از رویا"کار کردیم که اونجا چاپ می شه مطالب شامل نقد و بررسی فیلم و مصاحبه با کارگردان اونه.خوشحال میشم نظر شماها رو راجع بهش بدونم...

مصطفی انصافی
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 2:16
3
موافقم مخالفم
 

1. تو یه فاشیست لعنتی هستی... استقلالی بدبخت ( همین طوری حال کردم بهش گیر بدم...خودش می دونه )

2. نقد خوانندگان... نقد علی نواصرزاده از همه بهتر و نقد الهام طلایی از همه بدتر بود. جسارت نباشه مادام گلدن مزخرف نوشته بود. گیر الکی به یه فیلم مهم ( به نظر من )

3. یه صاحب نقش نامی درباره ی احمد میراحسان توی فلاش بک عالی نوشته بود. کلی کیف کردم. می خواستم من بنویسم که این آقا نوشت. آقای میراحسان احتمالا نارسیسیسم داره!

4. امیدوارم سانسور نشم. به هر حال آقای میراحسان همکار امیره دیگه!

رضا کاظمی
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 4:59
4
موافقم مخالفم
 

می دانید چرا سینمای ایران برخلاف کن و ونیز و لوکارنو و... در اسکار جایگاه درست و حسابی پیدا نکرده؟ نظر من اینه : چون فیلمهای کن و... را خود این جشنواره ها انتخاب میکنند یا با خبرهایی که از رابط هاشان دارند پیشنهاد میدهند ولی فیلم اسکار را یک سیستم دولتی از ایران انتخاب میکند و می فرستد .چند نفر با افکاری بسته و تنگ نظر می نشینند فیلم ارزشی انتخاب کنند! و اصلا فکر نمی کنند سینمای امروز دنیا در حال ترکوندن جنبه های بصری و فرمی سینماست و توجهی به شعار دادن و اینها نداره. سینمای امروز دنیا رو مکزیک و کره و هنگ کنگ و رومانی و ویتنام و... داره می ترکونه اونوقت اینا انگار می خوان مشت محکم توی دهان سینمای دنیا بزنن میان یه فیلم پر اشتباه از لحاظ کارگردانی یه فیلم که تابلوئه واسه کسی تو دنیا جذابیت نداره رو می فرستن واسه اسکار، یه فیلم که شعار هاش رو هم ظریف و زیبا نمیده خیلی گل درشت و زمخت داره شعار میده و از ضعیفترین فیلمهای کارگردانش هم بوده هرچند مضمونش انسانیه....با این هیات انتخاب های فرمایشی و این جور کارا به جایی نمی رسیم. دنیا به ما تحمیل میکنه که فیلمهای بی خاصیت بسازیم. فیلمهایی که داد بزنه ما همچنان جهان سومی هستیم. این دیگه خسته کننده شده. یعنی یک نفر توی ایران پیدا نمیشه یه فیلم جسورانه از لحاظ پرداخت بسازه؟ همه داستانها تکراری اند.هیچ چیزی که قابلیت سینما رو به رخ بکشه توی بیشتر فیلمهای ایرانی نیست. یه چند تا مثال کوچیک بزنم تا منظورم از سینمایی بودن معلوم شه:

1- سکانس آسانسور فیلم چهارشنبه سوری یادتونه؟

2- تیتراژ اعتراض ، سلطان، مرسدس،حکم،رییس ،و.....

3-سکانس خروس بازی اعتراض که هرگز همتایی نخواهد داشت.( یه اوج بی تکرار برای خود کیمیایی هم هست)

4- سکانسهای فلاش بک در درخت گلابی : گریه کردن محمود زیر ملحفه و...

5-سکانس آخر دایره مینا

6-همه ی سکانسهای نفس عمیق

7-سکانس آخر دستفروش مخملباف

8-سکانس نوشخواری سید و قدرت در گوزنها

و..... فعلا این چند تا مثال بسه. اینها نمونه ای از چیزاییه که فقط با زبان سینما میشه گفتشون و ظرفیت و قدرت سینما رو به رخ ادبیات نوشتاری میکشه . یه کم فکر کنین روی تیتراژ سلطان که توی تاریکی محضه و هیچ تصویری هم نمی بینیم ولی خود خود سینماست چون از ظرفیت سینمایی داره استفاده میکنه. همین کارو ته فیلم رییس هم کرده. فیلم رییس رو خوشم نیومد ولی این تیتراژ اخرش خیلی به جا و درسته .بعدا یه روزیخواهند گفت عجب نگاه دوراندیشی داشت کیمیایی. اگه نگفتن! (پلیس بازی دو فیلم آاخر کیمیایی قرینه درست و دقیق و تعمدی سکانس آخر گوزنهاست. هیچ کس حتی دوست نداره یا نمیتونه اینو بگه!)

ای کاش فیلمهای سینمای ایران واقعا سینمایی باشن نه اینقدر پرحرف و داستانگوی محض و متعهد برای پیام رسانی به مردم !!( بیچاره مردم)

سعيد هدايتي
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 9:55
-19
موافقم مخالفم
 

تو يك پرسپوليسي اصيل وبا فرهنگ وباانصاف هستي!اي مصطفي خوشبخت (همونجوري حال كردم دروغ ببافم) من هم اميدوارم سانسور نشوم وشما هم بعد 600 سال يه جام ببرين ودر كوزه ابش ر ا بخوريد ...فقط بعد افطار فحاشي بفرمايين :طيبا طاهرا حاج اقا(چقدر باهوشي ! اره ديگه حاج كاظم وعرض كردم.شما كه استغفرلله)

Z-is-dead
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 14:18
0
موافقم مخالفم
 

سالها گذشت و هیچکس نگفت ...!

سالها دیدیم و هیچکس ندید...!

بارها ...بارها...بارها!

من خود نیز نمیدانم که چگونه چنین است؟!(خیلی خوب میدانم)!

اگر نتوانیم...اگر فریاد نزنیم...اگر بغض کرده در گوشه ای زانو بزنیم؟!...

از چه هراسیده ایم تا کنون که چنین شده است؟!

اگر سینما دوستید پس چرا بدین وضعیت دهشتناک سینمایمان نمی اعتراضید؟!

اگر همین باشد که بود و هست...!!!

میخواهم بسازم...سالهاست...نمیگذارند...

طرحها،دیالوگها و فیلمنامه هایم را میدزدند و به احمقانه ترین شکل ممکن میسازندش!

طرح کلی را میگیرند و جابجا میکنند و حتی تک سکانس،تک سکانس بین هم تقسیمش میکنند!!!!!

به من میگویند نمیشود ولی به بدترین و فاجعه آمیزترین گونه، خود، میسازندش!

کسی هست که به داد من برسد؟تنهایم...

کسی هست که به من اعتماد کند؟خسته ام کردند... خسته شدم.

تا مرگ فاصله ای ندارم و با صدها طرح و فیلمنامه ی به گور خواهند فرستادم.

من بدینگونه سخت مردن سزاوار نبوده ام دوستان!

به یاد آورید مرا اگر دیگر نبودم و فریاد بزنید بغضی را که در گلویم باقی مانده تا خفه ام کند.

اگر نگذارند ...

دری باز شد،دری بسته میشود و من...

این یادداشتها را در کنار تخت خواب عزیزترین دوست 35 ساله ی خود یافتم،که دیگر هیچوقت نیست!

موفق باشید!

شهرزاد آریانا
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 14:21
15
موافقم مخالفم
 

سارا ترابی عزیز

کجای فیلم همدردی با آقای انتقام قشنگ بود؟ من که جز خشونت و خون چیزی تو این فیلم ندیدم . کمی احساس داشته باش عزیزم + کمی حس زیبایی شناسی. برای کار هنری لازمه.

رضا
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 14:35
-4
موافقم مخالفم
 

دنیا جای باشکوهی نیست ! هر چه داریم غم و رنج و درد است . هر بار هم که به این ها عادت می کنیم گرفتار غم و درد بزرگتری می شویم . زندگی یک اثر هنری بی نظیر نیست ، یک سریال بد تلوزیونی است ( وودی آلن )

تسلیت می گویم خانوم میری

مریم.م
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 14:42
26
موافقم مخالفم
 

سلام اميدوارم حال همه خوب باشد

خانم ميري از خدا ميخوام که به شما صبر بده و تسليت ميگم. روحشان شاد

راستي اميدوارم فيلم ميم مثل مادر توي اسکار موفق بشه

و با حرف اقاي کاظمي در مورد سکانس هايي که نوشتن و فيلم هاي اقاي کيميايي خيلي موافقم

جواد رهبر
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 14:55
5
موافقم مخالفم
 

سلام خدمت همه

* خانم آقائیان دست مریزاد! منم مدت ها بود که دوگانه محبوبم از Guns ‘N’ Roses رو نگاه نکرده بودم. رفتم پاتکی زدم دوباره حسابی از "نوامبر رین" و "دونت کرای" لبریز شدم. سوفیا خانم که از برگمان یادی کرده بود؛ شما هم که بازم اسمشو آوردید لب ذهن ما! "نور زمستانی" را همراه با دو فیلم دیگر سه گانه ی سکوت خدا (همچون در یک آینه و سکوت) را در یک روز دیدم. مرخصی گرفتم نشستم هرسه را دیدم و چه کیفی کردم. دیالوگ های "نور زمستانی" عالیه! حرف توش نیست. راستی از برگمان هم "فریاد ها و نجواها"‌ش رو ندیده نذاریدها! حالا که بحث فرانسه اومد وسط "ژول و ژیم" تروفو رو پیشنهاد می کنم. با ژان موروی این فیلم زندگی می کنم. یکی هم برای جریان فیلم درمانی: "A woman is a woman" از ژان لوک گدار. این هم فیلم توپیه! راستی کسی اینجا کلود شابرول باز هست یا اریک رومر باز؟ دهه شصتی هاشونو می گم ها؟‌

* حمید جان ما مخلصیم!

* خواستم از انتخاب "م مثل مادر" گله کنم دیدم حرف دلمو آقا رضا زده.

* عشق است پرسپولیس رو همیشه و همه وقت! در روز برد و در روز باخت!

تا بعد

مهدی پورامین
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 15:9
-4
موافقم مخالفم
 

..... حتی تصورش هم پشت آدم را می لرزاند..... چگونه تــاب می آوری این مصیــبت عظمی را.....؟

"نــــدای" عــزیز..... خواهر بــزرگـوارم..... واژه ها چقدر حقیــرند برای ابــراز همــدردی ..... مــا را در ســوگ خود شریـــک بدان.....

جــانــا چه گویـم ، شرح فــراقت ------------------------- چشمــی و صد نــم ، جــانـی و صــد آه

غــافل مبینــا ، زین غـــم که دید است --------------------- آئیــنه رویان ، آه از دلــت آه.....

آئیــن تقــوا ، ما نیز دانیــم ------------------------------- لکن چه چاره ؟ با بخت گمــراه

گر تیــر بارد ، در کوی آن مــاه ------------------------- گــردن نهادیــم ، الــحکــم لله ...

مهدی پورامین

ماندانا جباری
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 15:26
0
موافقم مخالفم
 

ندا خانوم میری نازنین تسلیت من هم بپذیرید.

در وصف مادر همیشه حرف هست و هیچ وقت هم تموم نمیشه اما اینجور مواقع هیچ کلامی نمیتونه حرفهای دل آدمو بزنه.

babak
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 16:8
5
موافقم مخالفم
 

من متاسفانه نمیرسم همه کامنتارو بخونم... می خواستم بگم حالا که صحبت از ایتالیاس حیفهکه صحبتی از روبرتو بنینی نکنیم.... برای من یکی که بنینی بود که زندگی رو زیبا کرد...حالا زیبای زیبا هم که نه ولی خیلی موثر بود... راستی تا حالا به این توجه کردی که چقدر اسمای ایتالیایی قشنگن...

ساسان.ا.ك
چهارشنبه 4 مهر 1386 - 23:45
-9
موافقم مخالفم
 

ندايي براي ندا

سلام.

در اين چند ماهه اخير يك سري اتفاقات ناگواري برايم افتاده كه شايد وقوع آنها را پيش بيني مي كردم ( به طور كلي در پيش بيني كردن اتفاقات ناگوار حرف اول را مي زنم ) ولي درست در زماني اين اتفاقات افتاده كه واقعا نبايد مي افتاد. از تصادف پدرم ( كه خدا خيلي رحم كرد ) تا ...

حالا اين چه ربطي داره به اينجا شايد بي ربط باشه يا كم اهميت . ولي درست زماني كه اومدم كافه تا تولد يكي از دوستانم ( رضا كاظمي عزيز ) را تبريك بگم درست در زماني كه بحثي رو راجع به عروسي پيشنهاد داده بودم يه دفعه اون اتفاقه افتاد. اون اتفاق افتاد و منو و دوستان منو در يك شوك فرو برد. فوت مادر ندا ميري. يعني قضيه مرگ با تولد و عروسي همزمان شده بود . اين يعني فلسفه زندگي!!!

هميشه غم از دست دادن يك عزيز غم بزرگي بوده و هست.ولي غم از دست دادن مادر يه غميه بالادست همه غمها. كه اگه اينطوري نبود خيلي چيزا اهميتي رو كه الان دارند ، نداشتند. مثل همين فيلم مادر علي حاتمي.

گاهي از خودم مي پرسم اين همه شاهكارهاي ادبي خلق شدند اين همه فيلم ساخته شدن اين همه شعر سروده شدند چرا؟ واقعا چرا هنوز كسي نتونسته يك نثر ،يك شعر ،يك فيلم و اصلا يك جمله بسازه كه وقتي اونو به كسي كه يك اتفاق خيلي بدي تو زندگي براش افتاده بگن ، بخونن يا نشونش بدن آروم بشه ؟ به خودتون نگاه كنين . تو مصطفي تا حالا به چند نفر تسليت گفتي؟يا تو خاطره به چند نفر خواستي دلداري بدي ؟ محمد حسين ، رضا ، مهدي ، حنانه ، سحر ، حميد ، سياوش ، اميررضا ،اميرخان ، به چند نفر خواستين اميد بدين ؟ واقعا تونستين؟ تونستين غمهاي يك نفر رو كم كنين ؟ تونستين مثل يك دياسپام قوي عمل كنين و به طرفتون آرامش بدين ؟ من كه فكر نمي كنم . منم نتونستم.

اينجا ديگه واسه مادر فيلم درماني هم بدرد نميخوره. اينجا ديگه سفر درماني بدرد نميخوره. اينجا ديگه ديالوگ درماني و كامنت درماني و فوتبال درماني و رفيق درماني و ... بدرد نميخوره . مي دونين اينجا چي بدرد ميخوره ؟

زمان درماني . فقط و فقط همين. زمان چيزي رو از ياد آدم پاك نميكنه ولي شدتش رو چرا ميتونه كم كنه.( اين جمله تو كدوم فيلم بود؟)

خانم ندا ميري . اميدوارم اين كامنت منو يه روزي ببينين . من به شما دسترسي ندارم كه اينهارو به خودتون بگم ولي كاش يكي زحمتشو بكشه و بهتون اينهارو بگه. بگه كه يه آدمي كه خودش مزه غمهاي هرچند كوچيك رو چشيده ولي اين قدرت رو داره كه غمهاي بزرگتري رو درك كنه با شما ابراز همدردي ميكنه. براي عزيزتون از خدا طلب رحمت و مغفرت ميكنه . وبراي شما از خداي بزرگ آرزوي صبر .

سوفیا
پنجشنبه 5 مهر 1386 - 1:53
-10
موافقم مخالفم
 

سلام.

دیالوگ برگزیده: کلاغها از مترسک ها نمی ترسن. بهشون می خندن

سوفیا
پنجشنبه 5 مهر 1386 - 1:57
-12
موافقم مخالفم
 

دیالوگ برگزیده:

اون مرد خیلی خوبیه. خیلی با من مهربون و دست و دلبازه. تنها عیبش اینه که واقعی نیست. خوب به هر حال هیچکس کامل نیست.

( رز ارغوانی قاهره - وودی آلن)

پوریا پورزند
پنجشنبه 5 مهر 1386 - 12:28
0
موافقم مخالفم
 

حق با شهرزاد هستش. فکر کنم سارا ترابی خیلی احساساتی شده شوخی اش گرفته که گفته همدردی با آقای انتقام فیلم خوبیه! فیلم ملغمه ای هست از احساسات گرایی و خشونت صرف. اصلا با این چینی ها و کره ای ها حال نمی کنم . می خوان به زور هم که شده از خودشون سبک در کنند.

سوفیا
جمعه 6 مهر 1386 - 23:59
-1
موافقم مخالفم
 

دیالوگ برگزیده:

اگر پوست یک پرنده را جدا کنی به جسمش می رسی. اگر جسمش را جدا کنی به روحش می رسی.

(گذران زندگی - گدار)

علیرضا
شنبه 7 مهر 1386 - 3:53
-11
موافقم مخالفم
 
سلام آقا امیر. می خوام یه دیالوگ از فیلم ماندگار درخت گلابی بگم. که بی شک جزو 10 فیلم برتر بعد از انقلاب است. فیلمی که مطمئنن شما هم آن را هیچ وقت از یاد نمی بری.و من شیفته ی ساختار زیبا و منسجمش و دیالوگهایش هستم. خواهشا" به این دیالوگ خیلی توجه کنید: اونجا که: محمود داره بوست درخت رو می کنه. و <<میم>> بهش میگه: نکن .مگه تار رو نمی بینی؟ و محمود میگه: من که نمی بینم. کجاست؟ و <<میم>> میگه: برای اینکه کوری, کری, خنگی, از خود راضی هستی. آقا امیر: دیالوگهای <<میم>>, در این فیلم تمامش دیالوگهای ماندگارند و بد جوری به دل می نشینند. بی خود نیست که <<میم>> جز نقشهای ماندگار سینمای ماست.بهترین فیلم استاد مهرجویی بعد از هامون, بی شک درخت گلابی هست. شما هم که سینما رو خوب می شناسی, باید خیلی به این فیلم توجه کنی. و تو رو خدا دیالوگهای این فیلم از جمله اونی که من گفتم رو در نظر داشته باش.خواهشا" فقط دیالوگهای فیلمهای آقای کیمیایی رو ننویسید. چون مثلا" فیلم<<حکم>> در مقابل <<درخت گلابی>> هیچ است. یادتون نره(به خصوص دیالوگی که گفتم). موفق باشید.

شنبه 7 مهر 1386 - 12:18
-5
موافقم مخالفم
 

این کامنت رو میذارم که بشه 100 تا خیالمون راحت بشه. یه رکورد جدید

کاوه اسماعیلی
شنبه 7 مهر 1386 - 15:56
16
موافقم مخالفم
 

دلخوشی لعنتی

این 99 رفته بود رو اعصابم...تا اینجا آمده بودیم و 100 نشده بودیم.آمدم تا کامنت صدم مال من باشد....فکرش را بکن وقتی کامنتها آن لاین شد بیایم و ببینم یکی دیگر صدمیست و من بعد از اویم.آن وقت است که بروم تو کوچه این جغله هایی که در حال بسکتبال بازی کردن هستند را یک کتک اساسی بزنم تا حالیشان کنم چرا فوتبال در این مملکت رو به عقب میرود.چون نوجوانانش تو کوچه بسکتبال بازی میکنند.....

هومن شیرازی
دوشنبه 9 مهر 1386 - 13:45
-1
موافقم مخالفم
 

سلام

ماندانا جباری

پیمان جوادی

سارا ترابی

پوریاپورزند

حنانه سلطانی

مهدی پورامین

شهرزادآریانا

......و بقیه دوستان

جمعه شب فیلم سرگیجه رو از شبکه سه دیدین؟ واقعا این فیلم استاد بود؟ یک فیلم تکه پاره شده با یک دوبله افتضاح! من که سرم درد گرفت. زیاد اهل نگاه کردن تلویزیون نیستم ولی این بار نمی شد نگاه نکرد و چیزی هم نگفت. فیلم 128 دقیقه که شده بود 85 دقیقه. نمی دونم این چه اجباری هست که حتما باید شاهکارهای سینما رو به این شکل مفتضح نشون بدن؟ آقا نشون ندین.

اصلا شما بر و بچه های اینجا چرا حرفی در این مورد

نمی زنین؟ وقتی داره در حق سینمادوستان ظلم می شه نباید ساکت موند.

خاطره آقائیان
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 0:13
10
موافقم مخالفم
 

حق با شماست آقا هومن

میدونین موقع دیدنش چه حسی بهم دست داده بود؟انگار از اون فیلم های مستند آموزشی هست در رابطه با شناخت حیوانات و این طور حرفا رو داشتم می دیدم.دوبلش افتتتتتتتتتتتضضضضضضضضضاح بود.

ناشناس
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 9:25
19
موافقم مخالفم
 

بد بد بد

پدرام تجریشی
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 12:42
17
موافقم مخالفم
 

تلوزیون ایران با مردم خودش سر جنگ و لج ولجبازی داره. مدام می گن رسانه ملی اما فقط بلدن اعصاب مردم رو خراب کنند. نمونه اش هم پخش فیلم های معروف و شاهکارهای تاریخ سینما به شکل تکه تکه شده . آش ولاش شده. بالاخره علاقه مندان سینما هم جز کثیری از همین مردم هستند.

وقتی سرگیجه را دیدم اصلا باورم نمی شد. سرگیجه گرفتم و خیلی اعصابم خراب شد. فیلم را حداقل 4-5بار بر رویDVD دیده بودم شاهکاری ست به تمام معنا. آنچه را که می دیدم اصلا هیچ ربطی به فیلم هیچکاک بزرگ نداشت . رابطه جیمز استیوارت و کیم نوواک به کلی ناپدید شده بود. یکی نیست به این آقایان یگوید هیچکاک کلی برای در آوردن این رابطه زحمت کشیده چرا با یک شاهکار هنری چنین می کنید؟

دوبله فیلم هم که هومن جان گفته. دوبله مدار صفردرجه و گل بارون زده از سرگیجه بهتر بود. دوبلورها انگار در یخچال فیلم را دوبله کرده بودند. نه حسی نه حالی. از ابوالحسن تهامی و زهره شکوفنده بعید بود. ما را خسابی ناامید کردند.

شهرزاد آریانا
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 13:15
20
موافقم مخالفم
 

بچه ها حتما همتون محسن مخملباف رو می شناسید. من چندتا فیلم اول مخملباف رو ندیدم . " بایکوت" رو به همراه "ناصرالدین شاه" از پیمان جوادی گرفتم و

"نوبت عاشقی" و "شب های زاینده رود" رو هم مثل خیلی های دیگه ندیدم. اما برای مخملبف احترام قایلم هرچند که با فبلم هاش اون جور که شاید وباید ارتباط برقرار نمی کنم.

حالا غرض از این مقدمه چینی! هفته نامه "شهروندامروز" این هفته پرونده خودش رو اختصاص داده به محسن مخملباف که پیشنهاد میدم حتما اون رو بخونید. من تمام اون 10-11 نوشته پرونده رو خوندم وبرام خیلی جالب بود نظر منتقدین در رابطه با این فیلمساز شناخته شده ! وهمین طور آموزنده !اما پیمان جوادی با وجودی که می دونم از طرفدارهای مخملباف نیست میگه که فقط عکس صفحه مقله امیر قادری خفن هستش ودیگر هیچ. راستی این عکس واقعی هست یا حاصل کار گرافیست مجله هست؟

.....و اما مطالب این پرونده جالب به ترتیب به شرح زیر است:

یادداشت سردبلیر: محمد قوچانی

" ترازدی مخملباف"

1."زودیاک"

امیرقادری

2."سال هایی که عقل از سرمان پرید"

آر ش خوش خو

3."مردی که خودش را به زانو درآورد"

حسین معززی نیا

4."تکثیرناسف برانگیز محسن مخملباف"

نیماحسنی نسب

5."کاش ایده داشتن کافی بود"

امیرپوریا

6."جوان خام"

حسین یاغچی

7."چرااینقدرعاشق اش بودم"

مهرزاددانش

8."اپوزیسیون سازی"

مسعودده نمکی

9."الصاقی"

محسن آزرم

10."نفرین ابدی بر خواننده این برگ"

مهدی یزدانی خرم

پریوش توسلی
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 13:32
-5
موافقم مخالفم
 

ای بابا! هومن خان تازه فهمیدی و متوجه شدی که تلویزیون داره فیلم ها رو سانسوری و با دوبله بد نشون میده؟ اگه تلویزیون ایران بیاد و فیلمی رو با حداقل سانسور نشون بده- یعنی برای بیننده گان احترام و شخصیت قایل باشه - عجیب و دور از ذهنه. دوبله فارسی هم که خدا بیامرزدش. تو چند ساله دوبله به درد بخور از تلویزیون دیدی که این با دفعه دومش باشه؟

کامبیز بلیغ جهرمی
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 13:45
12
موافقم مخالفم
 

متاسفانه سرگیجه تنها یکیش بود. این داستان همچنان ادامه دارد. تا زمانی که....

اگه کاری از دستتون بر نمی یاد حداقل می تونید اعتراض کنید .

سارا صداقتی
سه‌شنبه 10 مهر 1386 - 15:2
14
موافقم مخالفم
 

سلام بچه ها

من هم وقتی سرگیجه رو به اون شکل دیدم خیلی خیلی متاسف شدم. راستش برای دقایقی به پدر و مادرم که زمان جوان بودن اشون به تماشای این فیلم ها در سالن های سینما می رفتم حسود ام شد. راستی چرا تلویزیون فیلم ها رو به این شکل نشون می ده؟ شبکه یک که برای روزهای جمعه خودش از فیلم های بی سر و ته تولیدی تلویزیون نشون می ده. بقیه شبکه ها هم در راستای استقلال فرهنگی همین کار رو بکنن تا خیال همه راحت بشه.

احسان کریمی
پنجشنبه 9 آبان 1387 - 0:19
-3
موافقم مخالفم
 

حقیقتشو بخواین من searchکردم نقد فیلم سامورایی ساخته زان پیر ملویل با بازی آلن دلون که سایت قشنگ شما رو دیدم اما اثری از نقد فیلم نبود آخه ما نفهمیدیم آخر این فیلم چی شد اگه یه نقد چند خطی راجع به فیلم بنویسین ممنونتون میشم

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 1.37159800529 seconds.