دوشنبه 1 آذر 1389 - 9:10



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



يکشنبه 4 شهريور 1386 - 2:3

یادداشت‌های بعد از یک سفر خوش


از این به بعد، حالا که سفر تمام شده، روزنوشت‌ها را چطور است یادداشت، یادداشت پیش ببریم، از اتفاق‌هایی که این روزها برای همه ما می‌افتد؟ کامنت‌های شما هم که ادامه این لحظه‌ها و یادداشت‌هاست...

شاداب و مشکل
یکی از دوستان بسیار عزیز، یکی از این بعد از ظهرهای نه چندان شاداب را با این جمله روشن کرد: "من فقط می‌خواستم آن طور که در کنه وجودم بود، زندگی کنم..."
این قدر از یادآوری این جمله خوشحال شدم، این قدر تعجب کردم از ذکر چنین جمله‌ای در چنین شهری؛ که نخواستم عیش خودم را و رفیق‌ام را با ذکر باقی این جمله خراب کنم. گفتم بگذار فکر کند باقی‌اش را بلد نیستم. شما هم به رویش نیاورید. شما که می‌دانید ته این جمله پر از آرزو و حسرت هرمان هسه از این قرار است: "چرا این کار این قدر مشکل بود؟"

بازی قانون
بعد از تحمل دو سه ماه تعطیلی لیگ است که قدر فوتبال را می‌فهمیم. وقتی دل‌مان برای گل‌ها و امتیازها و رقابت‌ها و حرف‌های فیروز کریمی، سر مربی استقلال اهواز تنگ شد. کریمی یکی از بهترین وان من شوهای ماست. فوتبال هم که در بهترین حالت یک شو است. با حضور و وجود افرادی مثل کریمی است که فوتبال این طعم و رنگ را پیدا می‌کند. چند نفر از شما فقط به خاطر تماشای تاکتیک‌های مربی مثل بیژن ذوالفقارنسب سراغ تماشای یک مسابقه فوتبال می‌روید؟
این بار اما ظاهرا فدراسیون، اولین واکنش‌های فیروز کریمی را تمسخر و تخفیف لیگ و هیئت برگزار کننده دانسته و همین اول کار محدود و محروم‌اش کرده. فقط فیروز کریمی نیست. به نظرم این روزها آستانه تحمل همه ما پایین آمده. برای قانون‌مدار کردن کشور، قرار نیست حال همه را از قانون بد کنیم. این طرفدار استقلال را هم که خودش را رسانده بود وسط زمین و می‌دوید، برده‌اند زندان. لازم است این قدر سخت بگیریم؟ به هر حال فوتبال یک بازی است... و ما در عمر کوتاه‌مان، زیادی کم بازی کرده‌ایم.

×هنوز دارم فکر می‌کنم زودیاک یکی از بهترین فیلم‌های امسال خواهد بود. فیلمی که "مکانیسم جذب"‌اش را به طور کامل نمی‌توانم پیدا کنم. پرونده‌اش افتاد برای شماره بعد مجله فیلم. راستی هیچ کدام از شما دوست ندارد برای یک پرونده آنتونیونی، کمی برساند؟ دستی بجنباند؟

راستی به سینمای جهان نگاهی بیندازید. وحید و باقی بچه‌ها دارند به‌اش حالی می‌دهند. مهدی هم که کمک می‌کند. بعضی بخش‌‌هایش را شاید در خود سینمای ما هم راه بیندازیم. ( وحید بالاخره روزنوشت‌اش را هم به روز کرده است ظاهرا! اگر بگویم خوب نوشته، به این خاطر است که برادرم است؟ )


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

کاوه اسماعیلی
يکشنبه 4 شهريور 1386 - 12:41
4
موافقم مخالفم
 

"یک نفر چند متر آنطرفتر مرد"

1.چقدر خوب که از فوتبال نوشتی.هفته قبل بالاخره خبر آوردند که سرطان لعنتی کارش را کرده و علیرضا دوام نیاورده.گریان و نالان رفتیم تهران.یک روز بیشتر نماندم و برگشتم.به یک چیز احتیاج داشتم و آن فوتبال بود.5شنبه تنهایی بلند شدم رفتم انزلی.فقط ملوان میتوانست حالم را خوب کند.میدانید....از متفاوت نمایی بیزارم.اینجا در رشت و هر شهر دیگری وقتی ازم میپرسند طرفدار چه تیمی هستی و هنگامی که با پاسخ ملوان روبه رو میشوند.میخندند و میگویندخیله خوب تو با همه فرق میکنی.منظورمون اینه که پرسپولیسی هستی یا استقلالی.(مثل وقتی که میفهمند نیوکاسل را عاشقانه دوست دارم.)اما در انزلی جرات نمیکنی نام تیمی غیر از ملوان را بر زبان بیاوری اینجا مثل همه ای.....از هر 3 مغازه ای که نام ملوان را برخود ندارد یکیش نامش قایقران است.اینجا در رشت مردم انزلی را به وحشی بودن و بی ادب بودن متهم میکنند.اتفاقا راست میگویند.به همبن دلیل است که تیمهای رشت با تمام هزینه و خرجی که میکنند هیچ چیز نمیشوند اما ملوان با هیچ چیز اعتماد به نفس رسیدن به همه چیز را دارد.و بازی ملوان در مقابل استقلال(استقلالی که این فصل درست مثل کشورهای استعمارگر برخورد کرده و هر بازیکن خوبی که در هر تیمی یافت میشد خریده).و حالا میتوانستم در دل همه این وحشی های بی ادب گم شوم.تازه دیگر دراماتیک تر از این هم که نمیشد.پیروزی آنهم در دقیقه 92.بعد از دو سال که در انزلی به استقلال میباختیم.....کمتر روزی در عمرم این همه فریاد شادی کشیده بودم.یکی از بغل دستیهایم را در آغوش گرفته بودم و دو نفری داد میزدیم.ناگهان دیدم پیرمردی از فرط شادی چند متر آنطرفتر از ما مرد.مرد.مرد.

درسته امیر عزیز.....فوتبال یک شو است.یک reality show...به آن اندازه که من پنجشنبه دیدم.

وودی آلن در همین ترجمه گفتگویش با کورلیس که صوفیا زحمتش را کشیده(این هم تبلیغ برای سینمای جهان) در مورد برگمان گفته:هنگامی که گروه تمام آن صحنه‌ها و سکانس‌های مربوط به مرگ و مردن را کار می‌کردند، با یکدیگر جوک می‌گفته‌اند و درباره‌ی شایعات زندگی و روابط خصوصی هنرپیشه‌ها حرف می‌زده‌اند.

زودیاک را ندیده ام.ترجیع بند همه کامنتهایم شده.در عمرم فقط برای دیدن بزرگراه گمشده اینقدر انتظار و استرس را با هم داشتم.

محمد حسین آجورلو
يکشنبه 4 شهريور 1386 - 13:49
10
موافقم مخالفم
 

سلام جناب آقای امیر قادری

باور کن من اهل گیر دادن نیستم اما اگر این حرف ها رو نزنم عقده ای می شم تو که دلت نمی خواد یک معتاد به معتادهای مملکت اضافه بشه. ها ؟

حالا که تو سانسور می کنی من خود سانسوری رو کنار بگذارم و حرف خودمو بزنم.

همیشه یکی از آرزوهام داشتن یک ایران دموکراتیک بوده اما به احتمال زیاد باید این آرزو رو به گور ببرم. دموکراسی فرهنگ دموکراتیک می خواد. باید تحمل حرف مخالف رو هم داشته باشیم. کامنت های این کافه الان با ستون کیهان و خوانندگان چه فرقی می کنه؟ فکر می کنی اگر من به کیهان زنگ بزنم و بگم به مردم توصیه می کنم شهروند امروز رو بخونند پیام من چاپ می شه؟ چرا وقتی من از کیهان مطلبی رو نقل کردم و خوندن کیهان رو توصیه کردم کامنتم رو سانسور کردی ؟ پس فرق تو با حسین شریعتمداری کجا باید مشخص بشه ؟ فقط تو حرف؟

وقتی خواستی جواب امیررضا رو بدی گفتی فقط کامنت هایی که توهین باشند یا از خط قرمزها فراتر برند حذف می شن. خودت هم میدونی که کامنت های من توهین به هیچ کس نبود و اگرهم خط قرمزی رو رد می کرد این کیهان بود که رد میکرد نه من.

این حرف ها رو فقط برای خودت گفتم اگر حذف کردی هم کردی.

کل یوم مخلصیم امیر خان

حنانه سلطانی
يکشنبه 4 شهريور 1386 - 14:39
-14
موافقم مخالفم
 

مانده ام این اپیدمی کی می خواهد دست از سرمان بر دارد.قرار بود روزهای شکست و غم و این مزخرفات که تمام شود.پس چرا این قدر طولانی شده و تمام نمی شود؟شاید چون دیگر نمی خواهیم پوست کلفت باشیم و به همه چیز عادت کنیم اما این شکلی که نمی شود ادامه داد.به هر حال جایی هستیم که تا پوست کلفت و الکی خوش نباشی نمی شود بازی را برد.ما هم که نمی خواهیم بازنده باشیم،می خواهیم؟

من که هستم برای این پرونده آنتونیونی،آن هم با کله!شاید آنتونیونی به دادمان برسد.فقط باید چه کار کنیم؟هرچه دلمان خواست؟

تولدتان هم مبارک.البته انگار با تاخیر دارم تبریک می گویم.می دانید یاد چی افتادم؟کامنت مهدی و خانم مارپل و باقی قضایا.روزهایی که حالمان بهتر بود.

محمد حسین آجورلو
يکشنبه 4 شهريور 1386 - 15:39
15
موافقم مخالفم
 

جمیعا سلام

بچه ها هیچ حواستون هست از وقتی امیررضا روزه کامنت گرفته این جا چه قدر سوت و کور و بی حال شده ؟

صوفیا نصرالهی
يکشنبه 4 شهريور 1386 - 15:44
-11
موافقم مخالفم
 

چرا اصلا باید بقیه جمله یادت باشه؟!بعدم این که خوب همه ی چیزهای باارزش دنیا مشکل هستن.پس عیشت خراب نشه!یه جمله خوندم از کریستین بوبن که میگفت:"من زندگی ای را خواسته ام که کسی نتواند آن را خلاصه کند،زندگی ای مثل موسیقی-نه مثل سنگ مرمر یا کاغذ..."

خوب یه سمفونی یا حتی یک ملودی خوش آهنگ راحت به دست نمیاد اما عوضش وقتی به وجود اومد چنان کیفیتی داره که نه تنها خودت بلکه اطرافیانت رو هم به وجد میاره...

دوست عزیزی دارم که زندگیش دقیقا همین کیفیت رو داره.میشناسیش!!!

حالا یه مطلب دیگه.دوست خیلی عزیز دیگه ای خبری رو بهم نشون داد درباره ی صندلی های هوشمند در سینماهای استان آذربایجان که گویا قراره کمکی باشن در القای حس فیلم!!!اگه روزنوشت فوق العاده ی وحید قادری رو هم بخونین کاملا متوجه میشین که دیگه این تکنولوژی زیادی داره تو کار ما دخالت میکنه!آخه یکی بگه قرار نیست جادوی سینما به زور وارد بدنمون بشه که!قرص و دارو نمیخواد.اگه فیلمی ترسناک باشه صندلیت تکونم نخوره میترسی اگه احساسی باشه بارونم رو سرت نریزه چشمات خود به خود خیس میشه.به این تکنولوژی بگین لطفا بیخیال ما شه دیگه!

آخرم این که روزنوشت وحید رو از دست ندین.محشره بدون یک ذره اغراق!

خاطره آقائیان
يکشنبه 4 شهريور 1386 - 19:11
-23
موافقم مخالفم
 

خیلی خوشحالم از اینکه امیدم تبدیل به حسرت نشد و امروز شاهد یک روزنوشت جدید بودم.

باید بگم تولد این امیر خان رو به اون امیر خان از صمیم قلب تبریک می گم.ایشالله سال به سال شکوفه های درخت موفقیتش پربارتر بشه.

ولی من تو این روزهای بین زمین و آسمان معلق بودن واقعا توی این مسئله موندم که کدوم یکی امیر قادری واقعی هست؟اون یکی قبلی رو 1 سال و نیم پیش برا اولین بار دیدم. اینقدر پر انرژی بود که نمی تونست درست روی صندلی بشینه.این یکی جدیدرو همین 2-3 هفته پیش دیدم کلی با هم فرق داشتن.2تا آدم جدا از هم.تغییری به این شگرفی در عرض دو سال؟!!!

ولی به نظر من هر آدمی تعریفی برای حس شادمانی و ناراحتی توی ذهنش داره.این که سرخوشی چیه و دلتنگی چیه یک چیز شخصیه و معنی عامی نداره.ولی به هر حال همین معنای شخصی باید توی ذهن هر آدمی تحلیل بشه که مثلا بودن فلان مسئله برای من سرخوشیه و نبودش دلتنگی و در هر صورت این بودها و نبودها هست که به این حس ها معنی میده و به قول امیر خان که اشاره کردن وای به روزی که این نبودها نباشن.آخه اگر این نبودها نباشه چطور این بودها معنا میدن؟آخه اگر این غم ها نباشن چطور اون خنده ها معنا میدن؟ولی حالا مسئله اینه: وقتهایی هستن که آدم نمی دونه این حس دلتنگی واقعا به خاطر کدوم نبوده؟ اینکه نمیدونی چرا دلتنگی. این خیلی حس بدی هست و باید یه چاره ای براش پیدا کرد.خدا کنه امیر خان شما دچار این حس نشده باشین و غمتون با شناخت نبودها همراه باشه.امید دارم هر چه زودتر بتونید انرژی خودتون رو احیا کنید...

تلخ زبون
دوشنبه 5 شهريور 1386 - 15:2
-1
موافقم مخالفم
 

دیروز شب مرتضی ممیز بود.جناب کیمیایی هم اومده بودن.با نشون دادن پوستر های فیلم های کیمیایی که ممیز کار کرده بود یاد دوران خوش فیلم های کیمیایی اوفتادم.یادش بخیر........................

ساسان.ا.ك
دوشنبه 5 شهريور 1386 - 17:32
14
موافقم مخالفم
 

سلام. تا حالا از خودتون پرسيدين چرا علاقمند به سينما شدين؟ چرا فيلم نگاه مي كنين؟ و يا ... اينها سوالاتي بودند كه خودم هميشه با اونها دست و پنجه نرم مي كردم. هر وقتم يه چيزي مي گفتم يه روز مي گفتم خب به خاطر اينكه سرگرميه خوبيست. يه روز مي گفتم بخاطر اينكه منو به فكر وا مي داره يه مدت مي گفتم بخاطر اينكه يه رسانه ايه كه همه افكار رو تحت تاثير قرار مي ده. راستش نمي دونم شايد شما هم اين قبيل جوابها رو بدين. ولي الان ديگه فهميدم چرا فيلم نگاه مي كنم چرا به سينما علاقمند شدم . مي خواين بدونين چرا؟ الان بهتون ميگم. يه سوال ازتون مي پرسم ، اگه يك مشكل چسمي داشته باشين چكار مي كنين؟ قرص مي خورين ، دكتر ميرين. خب اگه يك مشكل روحي داشته باشين هم حتما به روانپزشك مراجعه مي كنين. اما اگه يه مشكل روحي داشته باشين و هر كاري كه مي كنين خوب نشين ( مثلا با خدا خلوت كنين، سفر برين، با دوستان وقت بگذرونين ، پيش خونواده باشين و...)چكار مي كنين؟ سعي مي كنين باهاش يه جورايي كنار بياين؟ حالا اگه اين مشكل شما ناشي از يك شكست در زندگي باشه چي ؟ ديگه نمي تونين باهاش كنار بياين . اينجا من بهتون يه پيشنهاد ميدم . از روش فيلم درماني استفاده كنين. جند تا فيلم بگيرين و خودتونو تو خونه حبس كنين و مدام فيلم ببينين. باور كنين بهترين روش ممكنه كه مي تونين از ناراحتي هاتون فاصله بگيرين. من خودم امتحانش كردم و جوابم داده. چند روزي بود كه احساس بدي داشتم و نمي دونستم چكار بايد بكنم . تا اينكه با يك آرشيو فيلم آشنا شدم و شبي دو تا يا سه تا فيلم ازش مي گرفتم. فيلماي خوبي هم اين بين نگاه كردم : رفقاي خوب ، زودياك ، find me guilty، گاو خشمگين ، تنگه وحشت ، آني هال ، 88 دقيقه ، تاريخچه خشونت و ...: الان حالم بهتر شده. حالا مي تونم شكستو فراموش كنم و به فكر شروع فصل آينده باشم ( مورينيو). همچنين به جواب سوالم رسيدم . اينكه ما فبل از هر چيز فيلم مي بينيم كه تخليه رواني بشيم كه روحمون آروم بشه . براي اينكه مشتركات خودتونو با يه سري آدم فرهيخته پيدا كنين و از اين قضيه لذت ببرين . خيلي حرف زدم . خلاصه اينكه فيلم درماني رو فراموش نكنين.

سحر همائی
دوشنبه 5 شهريور 1386 - 17:51
-16
موافقم مخالفم
 

جالب است .یک مدتی بود که همین جور الکی تصمیم گرفته بودم هیچ کامنت شخصی نگذارم .عشقم کشیده بود که هر چیزی می نویسم جنبه عمومی داشته باشد .ولی نمی توانم پیشنهاد صاحب کافه را رد کنم وقتی می گوید یادداشت هایی از اتفاق هایی که برای همه مان می افتد..... فعلا بهترین اتفاق این است که معجزه شده و دوباره کامنت ها ارسال می شوند بعد از این همه وقت دارم کامنت هایم را خودم می فرستم....به جز این این روزها زیاد خوب نیستند .بی حوصلگی و اینها.... صاحب کافه که سر حال نباشد وای به حال ما ...

آنتونیونی. برایش می توانم جان بدهم .سینما بدون او چیزی کم دارد.چه کار می توانیم بکنیم ؟ من منتظر خبر شما هستم آقای قادری .ای میل را گذاشته ام . نروم و چشمم به اینباکس سفید شود. هر چیزی که باید ترجمه کنم یا هر کار دیگری خبر کنید . به شدت بی حوصله ام ولی آنتونیونی قضیه اش جداست .

*(ضربدر را پیدا نکردم) از همان فروشگاه خرید می کنم ولی نمیدانم چرا زودیاک را دوست ندارم. صوفیا راست می گوید آدم حسابی ها همه از زودیاک تعریف کرده اند .بی خیال وقتی فیلمی را دوست ندارم خود خدا هم که بیاید پایین نمی شود کاری کرد .

عليرضا شيرنشان
دوشنبه 5 شهريور 1386 - 21:7
-25
موافقم مخالفم
 

امير اون يادداشتت را چرا حذف كردي كه درب مورد تكنولوژي جديد و دوربينهايي كه دنبال لبخند مي گردند بنظرم خيلي عالي بود

آلفردو
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 0:52
21
موافقم مخالفم
 

آقا این قضیه ارسال فیلم های برتر عمر به مجله دنیای تصویر نتیجه اش چی شد؟ ما پول تمبر و کارت اینترنت داده بودیم. نکنه سرکاری بوده ! اون هم مثل کانون فیلم تهران به فراموشی سپرده شده ؟ ...

ندا میری
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 1:17
-29
موافقم مخالفم
 

استاد نمیشه از اتفاق هایی که کاش می افتاد بنویسیم؟ مثلا همه پروازها تحریم می شدن!

بگذریم ... من توی دوتا دنیا زندگی می کنم و هر دوی این دوتا دنیا انقدر جدی ان که من نمی دونم کدوم واقعی تر، عزیز تر و جدی تره .... یکی دو روز پیش بود که داشتم قدم می زدم، صدای Bob Segar هم جای شما خالی نباشه (تنهایی ان لحظه رو هیچ رقمه با کسی قسمت نمی کنم!) می کوبید تو گوشم و همین شد که مرز دو تا دنیامو گم کردم. شدم عین بچه های خردسال که بالا پایین می پرن و سلانه سلانه دویدنی زدم و ... (کاملا یادمه به چی فکر می کردم و کجا بودم ... اما معاف بفرمایید) یک لحظه احساس کردم وسط خیابان شیخ بهایی یک چندتایی چشم گشاد را دنبال خودم می کشونم. خودمو جمع و جور کردم انگار نه انگار قدم زنان به راهم ادامه دادم ... این روزها زیاد بین این دو تا دنیا پل می زنم ... هستم و نیستم ... می زنم وسط اتفاق هایی که کاش می افتادن و بعد بوم! بر میگردم و فقط کاش!

• سعی می کنم اصلا فکر نکنم، قربان. ولی بعضی وقتها خیال پردازی می کنم.

• مگه با هم فرق دارن؟

• بله، قربان، خیلی فرق دارن. خیال پردازی برای اینه که آدم به چیزی فکر نکنه. اون وقت خیلی خوشه.

روزنوشت وحید را خواندم، دوست داشتنی، مثل همیشه (می دانی که دوست داشتنی بودن مهمتر از خوب بودنه. یاد اولین بار دیدن مستند "آقای کیمیایی" افتادم) .. من که اصلا از این T200 ها نمی ترسم ... فقط می ترسم دیگه کسی حاضر نباشه با هام عکس یادگاری بگیره ... (مگه می شه من توی قاب باشم و لنز دربه در لبخند روی کسی جز من فوکوس کنه؟ صوفیا نظرت چیه؟)

و اما زودیاک که اصلا نمی فهمم چرا خوبه! گفته بودی چسب داره، من اما اینهمه باور نکرده بودم! در هر حال توی این بحبوحه در به دری دست استاد را می بوسم، یه چند ساعتی هم اتفاق هایی که افتادند را یادم برد و هم اتفاق هایی که کاش می افتادند! انگار دنیای سومی هم هست .....

اما استاد از همه این حرف ها بگذریم یک دوست ویژه دارم که الان گیتار الکتریکش روبرومه و داره بهم چشمک می زنه! امانت دست منه که یک مدتی باش شلوغ پلوغ کنم ... و این تنها اتفاقیه که مال هیچ کدوم از دنیاهام نیست، نه افتاده و نه قراره بیافته و از هیچ ای کاش و اگر و مگری هم خبری نیست ... یک حادثه تمام و کمال ... هیچ چیز و همه چیز ...

بعد التحریر 1:

صوفیا این دوست منحصر به فردت را به من معرفی نمی کنی؟

بعد التحریر2:

مصطفی جوادی کجایی که ببینی ناپرهیزی هم که می کنم، می شه این چند خط مشوش درهم ...

farshid
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 1:30
16
موافقم مخالفم
 

و یکی از نکته های با مزه تکنو لوژی همین هست که ناگهان شاید با یک کلیک اخرین روزنوشت پاک می شود و کامنت های ما هم که برای ان جا نوشته بودیم می رود توی هوا!!!

شاید به نظرتان رسیده در حق این یادداشت فعلی ظلم میشود بچه ها فرصت چندانی برای کامنت گذاری ندارند یا شاید شایدی دیگر تا شاید وقتی دیگر!!

farshid

farshid
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 1:59
-23
موافقم مخالفم
 

و اما اتفاقات روز

یکی این که روزنوشت های نیما هنوز تعطیل مانده و هیچ کسی هم نمی داند چه اتفاقی افتاده امیر قادری هم چیزی در این مورد نمی گوید

این که دیشب تا نیمه های شب جوان خام داستایوفسکی را به نیمه رساندم و به نظرم تا این جا عالی بود

این که سازمان هواشناسی پیش بینی کرده اخر هفته هوا خنک می شود!!

این که عادل فردوسی پور امشب هم مثل همیشه 90 را خوب پیش برد راستی شما از امیر قلعه نویی خبر دارید؟احتمالا یک هفته مانده به یک تورنمنت مهم باز بحث ها شروع می شود فعلا که خبری نیست پس بی خیال !!!همه چیزمان به همه چیزمان می اید( این جمله اخر مال من نیست می دانید که...)

فیلم جدید فینچر را هنوز ندیدم جمعه شب (بازی) دوباره پخش شد باز هم دیدم خوب از اب در امده اگر پیش بیاید شاید باز هم ببینمش

امشب ماه توی اسمون داشت می درخشید نگاهش کردم و فکر کردم خیلی ها حالا دارند چیزی را می بینند که جلوی چشمان من است ادمهای جور واجور گوشه گوشه ی این سرزمین با هم می توانند زل بزنند به ماه چیزی شبیه سینما !

و...

farshid

سعيد هدايتي
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 7:59
23
موافقم مخالفم
 

ما هم نفهميديم چرا يادداشت به اون با حالي كه كلي ما رو شنگول كرد حذف كردين تازه با همه كامنتهاي احتماليش.يه بار ديگه به اون سكانس طلايي پارادايزو فكر كن كه همه محو پرده بي سانسور بهشتند:خدا رو شكر دارن همديگر رو ميبوسن....كاوه داغ دل ما رو تازه كرد كاشكي يه پرونده تازه وجوندار ازبزرگراه گمشده ببينيم.دلم تنگه واسه امير رضا اينجا ميگم چون ميدونم ميخونه .امير رضا جان بانوي انتقامجو تو دستمه ؟(مثل زودياك) امروز وفردا استادش ميكنم.راستي عيد همه مبارك.

مرجان
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 8:42
-8
موافقم مخالفم
 

جالب که من فکر می کردم که یه جورایی غیر عادی ام.از اینکه بعضی روزها حالم بدجوری گرفته است و هیچ جوری خوب نمی شه.حالا میبینم نه بابا فقط من نیستم.فکر کنم داره کم کم این مریضی همه گیر میشه.مطمینم فقط خود آدم می تونه این حس و حال رو از خودش دور کنه.امیدوارم هر چه زودتر امیر عزیز هر چه زودتر یه روزهای خوب زندگیت برگردی.امیدوارم.

محمد حسین آجورلو
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 10:49
3
موافقم مخالفم
 

سلام

وقتی کامنت ساسان رو خوندم یاد مقدمه امیر قادری توی بازی بزرگان یک افتادم نوشته بود وقتی که یک بچه مدرسه ای بوده یک بار دنیای تصویر یک ویژه نامه توی مایه های همین بازی بزرگان چاپ کرده بود وامیر برای خریدنش 750 تومن پول داده بوده وقتی توی صف نانوایی پیرمردها بهش گیر میدن که آخه آدم این همه پول برای چهار تا کاغذ میده پیش خودش گفت که عاشق سینما شده تا مثل اونا نشه(شرمنده اگر قر و قاطی گفتم اصلا برید اصلش رو بخونید)

چرا اینجا حال همه خرابه؟

رضا
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 12:12
-6
موافقم مخالفم
 

1- دیروز داشتم فکر می کردم چه اتفاقی افتاد که طرفدار پرسپولیس شدم ؟ واقعا چه دلیلی باعث می شود این طور از تیم محبوبمان طرفداری کنیم و خودمان را برای زدن هر گل این طور به زمین و آسمان بزنیم ؟ به نظرم این طور رسید که شاید وقتی بچه بودم کسی در مورد پرسپولیس تعریف کرده یا هر چیز دیگری تا باعث شده من هم حرف هایش را تکرار کنم . به هر حال همان اتفاق کوچک حالا برایم از نان شب هم واجب تر شده .

همین چند ماه پیش که پرسپولیس در دقایق آخر چهار یک از سپاهان باخت آن قدر مشت به زمین زدم که دیگر تا چند روز نمی توانستم حرکش دهم . یا دیشب که نود تصاویر قهرمانی پرسپولیس را نشان می داد لحظه لحظه ی هفت سال پیش ، جلوی چشمم ظاهر شد ..............

کامنت کاوه اسماعیلی بیش از حد به دلم نشست . اینکه بر خلاف تمام ملت طرفدار ملوان است و با برد تیمش کلی حال می کند . واقعا اگر فوتبال نبود کجا می شد این همه داد کشید و دعوا کرد ؟ آن وقت باید به کی گیر بدهیم که داوری بد بود ؟ اصلا این همه انرژی را کجا تخلیه باید کرد ؟ دوست دارم بروم ورزشگاه و داد بکشم و برای افشین قطبی ( واقعا انسان از این دوست داشتنی تر دیده اید ؟ ) هورا بکشم . شاید هم رفتم وسط زمین و پرچم پرسپولیس را تکان دادم شاید ............

2- وقتی در ایران خبر ساخته شدن زودیاک منتشر شد ، فینچر بازها ( که تعدادشان هم کم نیست ) منتظر شدند تا فیلمی در باره ی قتل های سریالی ببینند و درست مثل زمان تماشای هفت نفسشان بالا نیاید . خب حق هم داشتند ، چون موضوع فیلم در باره ی یک قاتل زنجیره ای بود و همه با چنین پیش فرض هایی منتظر این فیلم بودند . حتی بیست دقیقه ی اول فیلم هم مطابق انتظار پیش می رود ، اما وقتی سر و کله ی آن خبر نگار و آن پلیس پیدا می شود دیگر زودیاک غیبش می زند و به جایش تمام فیلم تلاش یک خبرنگار را برای پیدا کردن زودیاک می بینیم .

خب با توجه به زمان طولانی فیلم ، ممکن است تماشاگر فکر کند فینچر خط داستان را گم کرده و بی خود طولش می دهد ...........

این ها به نظرم فقط از پیش فرض هایی ناشی می شود که ما از یک کارگردان داریم . چون اسم فینچر ما را یاد شاهکارش یعنی هفت می اندازد ، همیشه انتظار داریم چیزی را ببینیم که پیش تر از این ها طعمش را چشیده ایم .

اما زودیاک حرف های دیگری دارد . اصلا این فیلم بیشتر از اینکه در باره ی زودیاک باشد درباره ی یک جامعه است ، درباره ی مردمی که با وجود این همه ترس از این آدم ، با اسم و امضای او به اداره ی پلیس نامه می نویسند ، اصلا زودیاک در باره ی انفجار اطلاعات است ، در باره ی کسی که تمام وجودش را برای پیدا کردن زودیاک می گذارد اما هیچ چیزی به دست نمی آورد .

رابرت گری اسمیت کسی که در ابتدای فیلم می بینیم سعی می کند پسرش را از وجود کسی که به اتوبوس مدرسه شلیک می کند ، بی خبر نگاه دارد ، در آخر فیلم حتی از فرزندانش هم برای فهمیدن راز زودیاک راهنمایی می گیرد . این طور است که زودیاک با این که دیگر قتلی نمی کند ( یا حد اقل در فیلم نمی بینیم ) زندگی این همه انسان را تحت تاثیر قرار می دهد .

این ها همه فقط دفاعیاتی بود برای فیلمی که بنظرم خوب بود و نادیده گرفته شد .

3- چقدر این روزها حس می کنم جای امیررضا نوری پرتو خالی است . کاش دوباره بیاید و ما را در پناه عشق بی کران و اهورای پاک قرار دهد .

یاحق

سارا
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 12:40
20
موافقم مخالفم
 

زودياك

چرا به دنبال زودياك مي‌گرديم؟ جواب آن دليل دنبال كردن فيلم بلند و خوش‌ساخت فينچر است. به دنبال يافتن كوچكترين نشانه‌اي از اشتباه كه دستش را رو كند. مدام يك گوشه‌ي ذهنمان جمله‌ي هيچ‌كس كامل نيست را تكرار مي‌كنيم. هر چه كمتر در كاري كه انجام مي‌دهد(ولو اينكه جنايت باشد) خطا مي‌يابيم، بيشتر شيفته‌اش مي‌شويم. اين شيفتگي را در وجود رابرت مي‌يابيم. فيلم فيلم‌نامه‌ي هوشمندانه‌اي دارد و كارگرداني كه استادانه به آن پرداخته. مبارزه‌اي به منظور برتري يافتن و گذشتن از كسي كه به نظر مي‌رسد بي‌اشتباه‌ترين آدم دوروبرمان است.

amino
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 12:43
23
موافقم مخالفم
 

منتظر نقد ذودیاک هستم

خاطره آقائیان
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 13:16
-8
موافقم مخالفم
 

دوستان سلام

خطاب امروز من به آقای آجورلوی عزیز است.شما آرزومند یه حکومت دمکراتیک در ایرانید. اما من این طور فکر نمی‌کنم. البته منظور من از آن حکومتی نیست که کسی مثل هیتلر که دچار جنون قدرت است(به تعبیر میشل فوکو )بر آن حکومت کند بلکه حکومتی است که یک انسان فرهیخته حکمران آن است و نه حکومتی که انتخابات دمکراتیک رهبر آن را تعیین می نماید...

نمیدانم شما نمایشنامه ی Enemy of the People اثر هنریک ایبسن رو خوانده اید,دیده اید یا نه؟در آن کاراکتر دکتر استاکمن مقایسه ی خوبی بین یک جامعه ی دمکراتیک و ماشین سوسیس سازی انجام داده است.او می گوید وقتی یک ماشین سوسیس سازی برای تولید محصول خود از 90 درصد مواد کم ارزش مثل دل و روده و تنها 10 درصد گوشت خالص استفاده میکند ارزش تغذیه ای آن محصول چگونه می شود؟غذای بی ارزشی مثل سوسیس(که البته این مسئله از نظر علمی نیز ثابت شده است).حال اگر از 90 درصد اکثریت جامعه واز 10 درصد قشر فرهیخته جامعه تعبیر شود فکر کنید جامعه ای که با انتخابات دمکراتیک پیش میرود چگونه خواهد شد.آن اکثریت چه کسی را انتخاب خواهد کرد؟کسی مثل خودشان.اینجاست که آن اکثریت دکتر ییچاره را دشمن مردم می نامند.چون وی معتقد است که حق به اکثریت نیست_و من هم.دیشب داشتم دارودسته ی نیویورکی رو میدیدم اونجا بود که فکر کردم به احتمال زیاد خود اسکورسیزی نیز با این حرف ها موافق است.

در کتاب انقلاب فرانسه نیز کارلایل خیلی زیبا ظلم هایی که در یک جامعه ی دمکراتیک روا داشته می شود را نشان داده است.

همه ی حرف های من از کتاب هایی است که در کتاب فروشی ها موجود است و چیز غیر مجازی نیست.باور کنید.

راستی منم پایه ی کار روی پرونده ی آنتونیونی هستم.هر کاری از قبیل searching و ترجمه.فقط شما لب تر کنید.

یه پیشنهاد:دوستان شیرازی سری به صفحه ی هنری روزنامه ی افسانه بزنید.ستونی دارد با موضوعات متنوع راجع به سینمای جهان.دوست دارم بعدا نظر شما رو راجع به آن بدانم.

بیشتر از همیشه براتون آرزوی موفقیت دارم.دست حق نگهدار همتان.دعا میکنم سانسور نشم چون با وجودی که از تایپ کردن بیزارم این مطالب رو برای دومین بار است که می نویسم.دفعه ی اول در حین فرستادن نمی دونم چی شد که مطلبم پرید در حالی که گفت مجاز به انجام عملیات نمی باشید...

sfandyar sarraf
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 15:6
-15
موافقم مخالفم
 

با سلام

امیدوارم که حالتون خوب باشه.

سفرنامه تون خیلی جالب بود.

لطفن در صورت امکان این ترانه را به دست آقای کیمیایی برسانید.

ممنون می شم از محبت تون.

واخورده ها ترانه سرا:اسفندیار صراف

تا خواستیم حرف بزنیم

به ما گفتن هیس هیس

ببُرین صداتونُ

حالا وقتش نیس نیس

نرسید وقت واسه ی

حرف دل گفتن ما

ندادن اجازه به

فصل شکفتن ما

نسل ما وا خورده ها

تیر رؤیا خورده ها

همیشه می لرزه چون

تن سرما خورده ها

شبا توی گلومون

داره کنسرت فریاد

حیف صداش پخش نمی شه

روز بعد می ره ز یاد

می زنیم نفس نفس

توی کوچه ی قفس

نداریم فرصت عشق

یا یه جا واسه هوس

نسل ما وا خورده ها

تیر رؤیا خورده ها

همیشه می لرزه چون

تن سرما خورده ها


سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 15:12
-29
موافقم مخالفم
 

?

ساسان.ا.ك
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 23:29
5
موافقم مخالفم
 

سلام. امير خان يه پيشنهاد دارم پيرو همون قضيه فيلم درماني . فقط تورو خدا نخندي ( دارم جدي ميگم پس تو هم جدي بگير) . نميشه يه بخشي توي سايت ايجاد كنين ( اصلا تو خود همين روز نوشتها ) كه اونجا ليست يه سري فيلمهايي رو كه بدرد فيلم درماني ميخورن معرفي كنين . برات مثال ميارم. مثلا يك فيلم براي تخليه حس پرخاشگري ( آپوكاليپتو) يه فيلم براي تخليه عقده هاي ... ( آني هال) يه فيلم براي اونهايي كه توي عشق شكست خوردند ( بچه ها چي پيشنهاد مي كنين من نمي دونم چه فيلمي رو بگم ) يه فيلم براي اونهايي كه تو كارهاي سياسي سرخورده شدند ( راننده تاكسي) . يه فيلم براي اونهايي كه مي خواستن نويسنده بشن ولي نشدن(ماه تلخ پولانسكي) و . . . . آقا خواهشا اين پيشنهادو جدي بگيرين . اصلا بچه ها خودتون يه سري فيلم واسه اين قضايا انتخاب كنين.

آقا من چند شب پيش فيلم آني هال رو ديدم. اگه بگم از اين فيلم لذت بردم حق مطلبو ادا نكردم. سال پيش يه فيلم از ناني مورتي ديدم ( همون كه سه تا اپيزود داشت اسمش چي بود؟) . دارم به اين نتيجه مي رسم كه از اين جور سينما خوشم مياد سينمايي كه يه جورايي قراره يه تعريف از جامعه بدن.

امیررضا نوری پرتو
سه‌شنبه 6 شهريور 1386 - 23:29
11
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت همه دوستان نازنینم.

درست شد سه هفته! از آخرین کامنتم در سه شنبه 16 مرداد، درست سه هفته می گذره. راستشو بخواین نمی خواستم فعلا بیام و کامنت بذارم. گفتم حداقل یه ماه چیزی ننویسم تا آبها به شکلی کاملا محسوس از آسیاب بیفته و بعدش بیام و آروم آروم و مختصر کامنت بذارم. اما دیگه شب عیده ! راستش در سایت بودم و داشتم کامنت بچه ها رو می خواندم. همزمان با اون همانند همیشه و مثل این خوره ها دستم روی دکمه های گوشی موبایلم می لغزید و داشتم واسه دوستان پیامک تبریک عید می فرستادم. سحر همایی عزیز در پاسخ به جواب من به سوالش که هنوز هم نمی خوام کامنت بذارم و در روزه سکوت به به سر می برم گفت با حست رو راست باش و بیین وقت افطار نیست؟ باور کنید در این سه هفته هر روز بلا استثنا (مثل قدیم ها) یواشکی میومدم پشت یه میز اون گوشه های کافه در تاریکی می نشستم و بدون اینکه منو ببینید به بحثهاتون گوش می دادم و لذت می بردم. اصلا مگه میشه در این جامعه خسته کننده و ملال آور آدم یه همچین جای با صفایی رو بذاره و بره؟

ولی فکر کنم ننوشتنم به صلاح کافه بود. احساس می کنم با زیاد نوشتن هایم حال همه رو به هم زده بودم . گفتم رفقا یه نفس راحتی از دست من بکشن. می دونستم اگه من جوابی تند به درخواست امیر عزیز مبنی بر ترک کافه می دادم اونوقت جر و بحث هایی مسخره و دور از اهداف اولیه این کافه به وجود می آمد. خداییش از جار و جنجال الکی بیزارم و چون نمی خواستم به قول دوست بسیار عزیزم آقای محمد حسین آجرلو نازنین با بحران ممزوج باشم(قضیه خنده دار و کمیک گریه کردن و نکردن من که یادتون هست؟)، گفتم مثل قاسم (حمید فرخ نژاد) در ارتفاع پست یه کوچ اجباری بکنم.

من حتی از دست امیر ناراحت هم نشدم . اولین بار که چشمم به اون پی نوشت افتاد ناخودآگاه خنده ام گرفت ولی یه چند لحظه که گذشت احساس کردم امیر محترمانه ازم خواسته که دمم رو بذارم رو کولم و بزنم به چاک جعده! من هم گفتم وقتی صاحبخانه از ریخت و ترکیب من خوشش نمیاد چه اجباری به بودنه( هر چند که باز دلم نمیومد و هر روز یواشکی میومدم در کافه امیر خان) . حتی خیلی دوست داشتم جواب بلند بالایی به امیر بدم مبنی بر اینکه کاملا اشتباه فکر می کنه که من فکر می کنم سنتوری فیلمی درباره ترک اعتیاد است و در جریان این فیلم ضد اجتماعی نیستم و ... اما با خودم گفتم شاید راست میگه و من واقعا از اون بچه مثبتهای لعنتی ام (که همیشه از بچگی دوست داشتم کله شونو بکنم ((-: !!!) و نمی تونم سنتوری رو که مال بچه منفی هاست درک کنم. بابا به خدا من از این فیلم بیزار که نیستم هیچ، عاشق برخی از فصلهایش هم هستم. اما چه خوب میشه اگه کمی هم جانب انصاف را رعایت کنیم. وقتی داریم فیلم دیگران را نقد می کنیم تمام زوایای پنهان اصول دراماتیک را در آن جستجو می کنیم ولی نوبت که به آثار فیلمسازان محبوبمان می رسه بی خیال تمام این قواعد دست و پا گیر تئوریک می شویم و خود را در فضای فیلم غرق می کینم و کیفش را می بریم ( البته خودم هم این جوریم ها !!!!!! گفتم بگم که باز سوء تفاهم نشه) به هر حال از قدیم گفتن یه سوزن به خودت بزن و یه جوالدوز به مردم.

امیر خان قادری گل و عزیز ! من این قدر خودت و نوشته هاتو دوست دارم که تو هزار تا فحش هم بهم می دادی از دستت دلخور نمی شدم. کافه تو جدا از اینکه منو به کسی نزدیک کرد که از زمان چاپ اولین نقدش در ماهنامه وزین فیلم عاشق نوشته هایش شدم ( روز هشتم بود دیگه ؟ مال اسفند 78) ، با رفقای گلی هم آشنام کرد که دوستی و مصاحبت با آنان افتخاری بس سترگ برام به ارمغان آورد. این رو بدون تعارف و از ته دلم می گم. دوستان بعد از این پیشامد ناخواسته در قالب همین کامنتها و ایمیل و پیامک آن قدر به من لطف داشتند که چند بار نزدیک بود مثل بستنی ای که ساعتها زیر تابش شدید آفتاب گذاشتنش و چیزی ازش نمونده، از خجالت آب بشم و برم تو زمین. حرف کاوه اسماعیلی عزیز بدجوری منو وسوسه کرد. حالا با پشتوانه دوستان می تونم نامزد احراز پست ریاست جمهوری هم بشم و اسبم رو برای کسب این منصب زین کنم! ( از قدیم گفته اند که آرزو بر جوانان عیب نیست) . به هر حال دست مبارک و روی ماه تمام رفقای گلم رو می بوسم و باز هم تنها شرمندگی برایم باقی می مونه.

خلاصه اینکه من مثل کاراکتر عروسکی و دوست داشتنی سنجد دوباره برگشتم !!!! هاااااااااااا !! اومدم تا دوباره با زیاد حرف زدن هایم رو مختون راه برم. اگه هم حالتون داره به هم می خوره، شرمنده !! من چیکاره بیدم؟! سحر خانم من رو وسوسه کرد. تقصیر اونه! ((-:

کلی حرف نزده دارم که باشه واسه بعد. دو تا فیلم دوست داشتنی خواب بزرگ( هاوارد هاوکس ) و تعطیلی از دست رفته ( شاهکار دیگری از بیلی وایلدر ) را در حوزه دیدم. در این مدت با دوست و همکلاسی عزیزم در دوران تحصیل در دبیرستان نوستالژیک و خاطره انگیز البرز ، علی نواصر زاده، فیلمنامه ای کوتاه نوشتیم که قراره خودش دست به کار بشه و بسازه ( این علی آقای گل همون "ارتش سایه ها" ی خودمونه که از طریق همین کافه دوباره بعد از سالها همدیگه رو پیدا کردیم. عین فیلمای هندی و فیلمفارسی های قدیمی شد. یه کمی هم شبیه ضیافت مسعود خان کیمیایی، نه؟) راستی چقدر دوست داشتم شبی که آلمان 2 بر 1 انگلیسی های بینوا رو در ویمبلی لندن سوسک کرد ، بیام و ابراز احساسات کنم، اماحیف که در روزه بودم. انشا ا... در پیروزی های بعدی ژرمنها ! راستی اینم بگم و روده درازی رو تموم کنم : دوستانی بوده اند که همیشه به من لطف داشته اند و چیزهایی در مورد من گفته اند که اصلا حقم نبوده، اما هیچ وقت حسی رو که بعد از خواندن اظهار نظر مهدی پور امین نازنین در مورد من، بهم دست داد رو فراموش نمی کنم، اونجا که گفته بود من دوست داشتنی ترین " فاشیستی " هستم که تا به حال دیده است!!! مهدی جان خیلی مخلصم. اولین بار بود که از تعریف یکی از خودم کلی لذت بردم و خندیدم!!!!!

خانم ها و آقایان ببخشید که خیلی فک زدم. به بزرگی خودتون بنده حقیر را عفو بفرمایید. روی ماه امیر عزیز را هم می بوسم و از همین تریبون رسمی اعلام می کنم که باهاش آشتی ام ( چون اصلا از اول قهری در کار نبوده) . یه بار دیگه هم خدمت تمام دوستان خودم و ابراز لطفهای بی پایان شان اظهارسپاس و شرمساری می کنم.

در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید.

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

رضا سلیمی
جمعه 16 شهريور 1386 - 2:32
14
موافقم مخالفم
 

امیر عزیزخیلی دوست دارم نظرت رو راجع به وسترن های آنتونی مان وفیلم وینچستر73بدونم همچنین از کوروساوا وفیلم هاش مثال هایی بین نوشته هات بیار _...............با تشکر

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.45940208435 seconds.