مهدی
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 5:11
2 |
|
|
|
سلام وبلاگ فیلم کنعان افتتاح شده با بازی محمد رضا فروتن ترانه علیدوستی افسانه بایگان بهرام رادان و به کارگردانی:مانی حقیقی . در ضمن در قسمت لینکها می توانید وبلاگ هواداری از خانم علیدوستی را ببینید و نظر بدهید...ممنون
|
مرجان
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 9:40
27 |
|
|
|
یه سوال دارم که هنوز نتیجه نگرفتم!امیر قادری عزیز هم میهن باز چاپ میشود یا به سرنوشت سنتوری دچار شده؟نمیدونم چرا همه چیز اینجوری شده.خود امیر از یول براینر نوشته بود کهگفته روزهای خوبی تو دنیا داری و روزهای بدی.ولی یک چیز را همیشه مطمئن باش;هیچ کدامش زیاد طول نمی کشد.اصلا هین حرف رو قبول ندارم.همیشه خوبی ها خیلی کوتاهند و بدی ها مثل شب یلدا. از چاپ نشدن هم میهن,اکران نشدن سنتوری,فوت پدر بزگ و به فاصله کمی فوت مادر بزگ,از حقوق 2 ماه داده نشده(اولش نوشته بودم گرفته نشده بعد دیدم نه بابا داده نشده),از پیدا نکردن زودیاک... همه اینا بهم ثابت کرد بفهمم که روزهای بدی خیلی طول میکشه.خیلی!!!
|
مرجان
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 10:12
-1 |
|
|
|
تمام روزنوشتهای امیر رو پرینت کردم و تو راه سر کارم هی می خونمش.یه جورایی نمیدونم چرا با این روزنوشتها اینقدر حال میکنم.میدونین این روزنوشتها واسه من مثا یه روزنه نوری هست که از سوراخ انباری یه خونه متروکه داره وارد میشه.خیلی باریکه ولی بازم باعث روشنایی.ممنونم از امیر و همه. راستی از وقتی عضوی ار این سایت شدم(نمیدونم واقعا عضوی از این سایت بحساب می یام یا نه؟!)شروع کردم فیلم خوب دیدن.از این بابت خیلی دارم حال میکنم .بازم مرسی از امیر .
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 11:7
1 |
|
|
|
با سلام خدمت امیر خان و همه بر و بچز باحال کافه . 1- تو رو خدا زودیاک رو می بینید یادی هم از من بینوا بکنید. 2- خوش به حال امیر و چند تا دیگه از دوستانم که مراسم تقدیر از آل پاچینو را دیده اند . چه حالی پیدا کردین وقتی مرتب چهره ی خسته و تکیده ی استاد رو می دیدین؟ 3- امیر جان من همون بهتر که فک نزنم ! تا میام یه چیزی بگم کار خرابی می کنم ( که البته بخش اعظم آن به سوء برداشتهای دوستان هم برمی گرده ) . اگه من اون حرف رو در مورد سنتوری زدم از اظهار نظرهای جالب توجه و کمی عجیب کسانی در سایت کفرم در اومده بود که می دونستم اصلا نمی دونن جریان از چه قراره و به ابراز احساسات بیهوده دست زده بودند . امیر خان ! می دونم الآن تو و خیلی از هواداران استاد داغ دار عدم اکران سنتوری هستین . خودم هم از این منظر و به خاطر اینکه بعد از دیدن فیلم با محسن چاوشی و ترانه ی شاهکار " سنگ صبور " اش چند ماه زندگی کردم ( اون هم در بدترین شرایط روحی و جسمی ) خیلی دوست داشتم دوباره و چندباره به تماشای فیلم بنشینم ( حتی به خودم قبولانده بودم که با دیدی به شدت مثبت به نظاره ی سنتوری بروم . تفکری که معمولا بدم میاد قبل از دیدن یک فیلم داشته باشم که در مورد عکس اش هم واسه ام صادقه ) . اما حالا که نشده خودم هم تمام نقشه های ذهنی ام را به هم ریخته می بینم و از این نظر بدجور حالم گرفته شده است . ولی امیر جان ! سه ماه - شبانه روز - بر روی پرونده ی تصویر اعتیاد در سینمای ایران کار کردم . دوست دارم باور کنی خمیر مایه ی سنتوری بر روی فرمول ابدی فیلمهای فارسی تاریخ سینمای ایران در رابطه با موضوع اعتیاد بنا شده است . البته این به جای خود ایرادی ندارد . چون استاد بلده که با خلق جزییاتی درخشان ( مثل کاری که در چند فصل همین سنتوری کرده) داستان معمولی فیلمش را نجات دهد و آن را تا یک اثر درخشان ارتقا دهد ( مثل لیلا ) . اما امیر جان خیلی دوست دارم در مورد پرداخت نه چندان قوی استاد در صحنه ی درگیری عروسی ( مقایسه اش کن با سکانس درگیری اجاره نشینها ) که آدم را یاد سکانسهای بزن و بکوب کافه های فیلمفارسی می اندازد و نیز آن فصل مطول و خسته کننده ی حضور علی در آن خرابه با معتادان و یا برخورد اتفاقی و فیلمفارسی گونه ی هانیه با علی در زباله دانی روبروی خرابه و بازی ضعیف سیامک خواهانی ( که استاد در تدوین مجبور بود دیالوگهایش را بر روی ری اکشن بازیگران مقابلش بگذارد ) و سکانسهای سطحی یاد دادن موسیقی به معتادان توسط علی در مرکز بازپروری ( که شاید به بی حوصلگی استاد در نحوه ی خلق یک پایان درخشان برای فیلم بازگردد ) و فلسفه ی حضور شخصیت های سردرگمی مثل برادر علی ( نادر سلیمانی ) و دکتر ( محمد سلوکی ) در فیلمنامه کمی تعمق کنی . فقط این نکته را یاد آور بشم ( که البته تو که خیلی بهتر از من می دونی ) فیلمی شاهکاره که همه چیزش در سطحی والا و برتر باشه . همین ! دیگه هم در این مورد ظهار نظر نمی کنم . از همین تریبون رسمی هم عذرخواهی خودم را از بابت مکدر کردن خاطر گرامی دوستان شیفته و واله ی شاهکار بی بدیل استاد - سنتوری کبیر - اعلام می کنم . امیر جان کاش حالا که به قول خودت ما رو آزاد گذاشتی تا اگه می توانیم اظهار نظر مخالف هم بکنیم دیگه بر دموکراسی ات تاکید گل درشت نمی کردی . به اندازه کافی دوستان به من - مستقیم و غیر مستقیم - تاختند . من اصلا ناراحت نشدم که هیچ خوشحال هم شدم چون می دونم نظرهای متفاوت بحث ها رو به جای خوبی می بره . به عنوان حسن ختام هم باید عرض کنم که قصد من از یک ماه قبل این بود که در سانس اول روز اول اکران سنتوری ( 3 مرداد ) به تماشای این فیلم بروم ( حوصله ای که می دانم در خیلی از دوستانی که سنگ فیلم را به سینه می زدند وجود ندارد . ) اصلا من یه کافه برای خودم و اظهار نظرهایم دارم ( وبلاگم ) سعی می کنم دیگه مزاحم بچه های باحال این کافه نشم . مرتب هر روز میام و سر می زنم اما ... امیدوارم که همیشه موفق و سلامت باشید . یا علی مدد ! مخلص همه ی دوستان نازنینم و امیر عزیز . در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید . www.cinema-cinemast.bfa.com amirreza_3385@yahoo.com
|
رضا خانداني
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 11:56
-6 |
|
|
|
سلام امير جان منم باهات موافقم اخرين كار فينجر خيلي عاليه اما امير جان خواستم بكم ناراحت نباش ديكه تنها نيستي همكارات تو شرق هم بيكار شدن! فكر ميكني بايد ادامه داد؟
|
مصطفی انصافی
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 12:10
27 |
|
|
|
در دفاع از امیررضا: آخرشو خراب کردی. امیررضا حق داشته نظرش رو بگه. تو هم دیکتاتوری ها امیر خان! من جای امیررضا بودم دیگه تو این کافه نمی اومدم. کافه سونات نیست که! در دفاع از امیر: ولی خیلی حال کردم امیررضا رو از کافه پرت کردی بیرون. ( عجیب هیزم کشی ام من! )
|
« شكايت كيفري» هديه ابراهيم حاتميكيا به يك خبرنگار در آستانه روز خبرنگار
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 16:11
-16 |
|
|
|
ابراهيم حاتميكيا فيلمساز دفاع مقدس امروز شانزدهم مرداد ماه و در آستانه روز خبرنگار« رضا استادي» روزنامه نگار و وبلاگ نويس سينمايي ـ تلويزيوني را تهديد به شكايت كرد. داوود عابدي وكيل اين فيلمساز ارزشي روز گذشته با ارسال اظهارنامهاي براي اين وبلاگ نويس مدعي شد استادي با « انتشار خبري واهي و بدون دليل عليه شخصيت آقاي ابراهيم حاتميكيا يكي از عناصر فرهنگي برجسته كشور سبب تشويش اذهان عمومي و تخريب شخصيت موكل شده و اين امر موجب بروز خسارات معنوي شديدي به شخصيت موكل شده كه به هيچ طريق قابل ترميم و اعاده نميباشد».
|
isa az estanbol
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 18:57
-5 |
|
|
|
jayi neveshte boodi vaghti bargardi tehran hich chi mesle ghabl nakhahad bood amir jan injao anja nadare agar joghrafia adam ra avaz mikard, man shakhsan roozi 3 ta naghshe mikhordam az haminja shoroo kon az hamin alan khosh begzaroon dobare say kon .......
|
pianist
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 20:22
32 |
|
|
|
سلام آقای قادری من از مشهد هستم. آیا میتونم شما رو ببینم؟ پیروز باشید...
|
سیاوش پاکدامن
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 21:4
-16 |
|
|
|
پ.ن : امیر قادری عزیز اصلا انتظار نداشتم که با امیر رضا نوری پرتو اینطور برخورد کنی، جدا از اینکه او یکی از پایه های ثابت اینجاست و با دوستانی که گذری می آیند و استکانی چای میزنند و خرابکاری میکنند و در میروند متفاوت است، فکر نمیکنم که بد حرف زده باشد. منظورم این نیست که سنتوری فیلم فارسی است چون هنوز فیلم را ندیده ام ولی امیر رضا فقط نظرش را گفت ( آنهم محترمانه) و در اینجا تا به حال سابقه نداشته که کسی به خاطر ابراز عقیده اش اینطور بازخواست شود. در پایان به خاطر کاسه داغتر از آش شدن عذر خواهی میکنم (خودم خاطره بسیار بدی از برخوردی به این شکل دارم) و در ضمن باید یادم بماند که درباره مهمان مامان حرفی از دهانم بیرون نپرد.
|
سارا
سهشنبه 16 مرداد 1386 - 23:38
29 |
|
|
|
این جا ءحالاء وسط روزنوشت های سفری امیر قادری و کامنت هایی که در این روزهای پا درهوا مصرانه سعی می کنند مثل سابق باشند حاضری زدن من بعد از ماه ها حضور ساکت و ساکن و بی نشانه ءشاید فقط ضد حال یک پارازیت باشد.سلام قادری.سلام بچه ها.کسی منو یادش میاد؟
|
mehra
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 0:18
8 |
|
|
|
نه! نمي گذرد اين عصر كاري به هق هق من ندارد نمي گذرد اين عصر تا پر نباشد از نگاه چرب قصابان ***از ستاره ها بپرس باد با سرشك آدمي چه مي كند!! م.سلامي
|
کاوه اسماعیلی
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 0:36
-10 |
|
|
|
یاالله...امیر خان.... 1.این را تا الان هزار(به فتح ه) بار گفته ام...هنوز زودیاک را ندیده ام.این که میگویی زودیاک را نبینید چون خوابتان نمی برد خیلی خطرناک است.چون باعث می شود حسرت ندیدنش خواب از چشممان برباید..... 2.به جان خودت که برام عزیزی امشب آمده بودم که جریان جیمی فاکس را برایتان تعریف کنم.حیف(به فتح ح)که دوبله شده بود.فکرش را بکنید صف میبستیم تا آب دهنش را بخوریم.چشمانتان را ببندید و این صحنه را تجسم کنید.خاطره اندی گارسیا هم ....وقتی لب و لوچه اش را پایین آورد تا ادای استاد را در بیاورد :فرانسیس یه دور دیگه میگیریم. 3.خواب خوب شد یادت آمد این آقایون مرده اند.برگمان را باهات موافقم ....در مورد میکل آنجلو خیلی(به فتح خ ) حرف دارم.به زمانش... 4.من که سنتوری را ندیده ام.اما میخواهم تست کنم ببینم حذف میکنی یا نه.سنتوری یک فیلمفارسی است.... 5.این هم به بهانه مشهد رفتنت...... دیروز خواهرم داشت خاطره ای تعریف میکرد.آمد کلمه "میرم " رو بگه اساسی مشهدی گفت.خواهرم اولین رشتی نیست که کم کمک داره ته لهجه مشهدی پیدا میکنه.به جان خودم یک روند مشهدی شدن داره اپیدمی میشه.
|
کاوه اسماعیلی
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 0:40
-16 |
|
|
|
یه چیز دیگه یادم رفت...بچه ها.خودتان شاهدید که خط قرمزها تا نوک انگشتان پایتان آمده.قدم برنداریدها.والا توقیف میشوید.با همه شما شیطان پرستها هستم.....(این را بی انصافی میکنم ها...امیر کامنت منو تو روزنوشت قبلی بی کم و کاست اینجا گذاشت.)
|
سحر
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 0:46
25 |
|
|
|
سلام قرار بود درباره ی کوله پشتی بنویسید.پس چی شد.
|
هامون باز
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 1:10
-5 |
|
|
|
برای دیدن عکسهای جالب و خواندن نوشته هایی درباره هامون بازها به این وبلاگ مراجعه کنید.
|
Admin
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 4:16
1 |
|
|
|
امیر قادری برای امیررضا نوریپرتو: این که از امیر رضا خواستم در این روزنوشت درباره سنتوری ننویسد، دقیقا به همین خاطر بود که میدانستم فکر میکند این فیلمی درباره ترک اعتیاد است. راستاش فکر میکنم سنتوری راجع به ٱدمهای موفق وقیحی است که میخواهند سنتوری را ترک بدهند، و این که راستاش فکر میکنم این جوری همه ما معتادیم. اما چرا این جا نوشتم؟ به این خاطر که یاد امیر رضا بیاورم که بودناش چه قدر مهم است و این که فکر رفتن را هم نکند. مشکلاش این است که در جریان قیلم ضد اجتماعی سنتوری نیست، رفیق خوب و خوشقلبی است که البته عوضاش در جریان خیلی چیزهای دیگر هست که ما نیستیم. آخر سنتوری فیلم بچهمنفیهاست.
|
حميدرضا
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 9:39
-15 |
|
|
|
سلام درموردنظراميررضانوري پرتوبايدبگم كه من فيلم سنتوري رونديدموبالطبع نظرمناسبي هم همي تونم درموردش بدم.ولي يه قسمت حرف اميررضاروقبول دارم.اونم اينه كه چندنفر ازاونايي كه ازسنتوري ومهرجويي تعريف ميكنن سنتوري روديدن؟چندنفراكثرفيلمهاي مهرجويي روديدن؟ منظورم هامون و ميهمان مامان نيست.منظورم آقاي هالو-پستچي-دايره مينا-مدرسه آفاق-شيرك و.. چندتاي ديگه است.فكر كنم تعداد اينا كم باشه .پس حرف اميررضا درسته كه يه تعدادي زيادي جوگير ميشن ديگه.مثل جاهايي كه چندنفردرمورد پيروزي استقلال دارن كل كل ميكنن يكي دوتا كه اصلا اين دوتيم فرقي براشون نداره هم خودشونو طرفدار يكي جاميزنن. خودم فقط چندتاازفيلمهاي مهرجويي رودوست دارم. براي همين زياددرموردش نميتونم نظربدم.فقط درمورد سنتوري ميتونم بگم كه ديدن چهره بهرام رادان وداستان فيلم (باتوجه به فيلمهاي كم رمق امسال ) حس فيلم بيني آدمو تهييج ميكنه.
|
سعيد هدايتي
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 10:31
-14 |
|
|
|
سلام امير خان .بابا جان خوبه ما هم يه فيلم جگر دار ببينيم وهي پزش رو به شما بديم كه چسبناك بود واعصاب شما را سنتوري كنيم؟راستي سر فيلم استاد كلي شاكي شدي از امير رضا نوري پرتو فكر ميكنم نبايد تاوان عدم نمايش سنتوري رو از هم بگيريم .مخاطب ما كسان ديگريند!ميتوانيم ظرف تحملمونو يه كم حجيم تر كنيم ؟بر خلاف همه دنيا كه داره مثل قبر كوچك ميشه وفشارمون ميده؟ اقا ما استقلالي هستيم ولي توي اين كافه ها اينجا رو بيشتر دوست داريم .چرا امير رضا رو به جاي ديگه حواله ميفرمايي؟ قراره اينجا بحث بشه ديگه من بزرگترين ارزوي سينماييم ديدن يك فيلم بي خود سانسوري از مهر جويي بزرگه ولي حرف باقي دوستانم ميشنوم هر چند كه درست نباشه يا خوشم نياد .مخلصيم
|
محمد حسین اجورلو
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 11:16
6 |
|
|
|
جمیعا سلام اولا من از حرف امیر در مورد امیر رضا برداشت توهین نکردم نمیدونم چرا امیرضا ناراحت شد.( اصلا به تو چه مگه فضولی) ثانیا کلا وجود امیر رضا با بحران ممزوج شده یادتون هست قضییه مشهد رفتن و گریه کردن رو اما من از طرف خودم از امیررضا میخواهم این کافه رو ترک نکنه که از قدیم گفتند ترک زمین نشانه باختنه ( بازم باید بگم مگه تو فضولی که تو اختلافات خانوادگی مردم دخالت می کنی)
|
رضا
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 13:30
-6 |
|
|
|
1 –زودیاک را نبینید تا بخوابید ، این شعار ماست . باور کنید دوستان این چشمانم مثل چشم های ادوار نورتون تو باشگاه مشت زنی شده از بی خوابی . لاکردار همین که چشمانت را می بندی تا بخوابی قیافه ی زودیاک جلوی چشمانت می آید . بعد هم آن صحنه های کشتن زن و مرد ها کنار دریاچه ، بعد از نوشته های آخر فیلم یادت می افتد و با خودت فکر می کنی شاید الان زودیاک جایی کمین کرده باشد ، که می داند ؟ در مورد زودیاک تو کافه ی نوید جان خیلی گفتیم . برای بار دوم باز هم از تمام دوستان می خوام یه سر بزنید اونجا . البته واقعا همه آنجا هم هستید ، فقط این را برای تاکید بیشتر گفتم . 2- امیر خان قادری ، جدیدا فهمیدم سر نترسی داری ! دست به اعترافت هم خوب است . این روزها همین طور داری اعتراف می کنی ، آخری اش هم در مورد برگمان و پرسونا اش است ، حالا به این کار ندارم که من پرسونا را خیلی دوست دارم ، ولی مهم این است که نمی ترسی بهت برچسب بزنند . در مورد آنتونیونی یک مورد جالب اینکه ، خیلی وقت پیش ( منظور پیش از مرگ آنتونیونی ) از ونگ کار وار پرسیدند محبوب ترین فیلم های عمرت چیست ؟ کار وای گفته : اول جویندگان جان فرد و بعد کسوف آنتونیونی 3- در مورد سنتوری و امیر رضا نوری پرتو ( که واقعا مخلصشم ) خواستم خطابه ی طولانی را ایراد کنم در حمایت از امیر رضا جان و حتی بدون دیدن سنتوری ( به قول کاوه خان برای تست زدن )بگویم : سنتوری فیلم فارسی است ، اما دیدم امیر خان قادری خودت آمدی و همه چیز را درست کردی، پس ما هم بدین وسیله کمی از درجه ی داغی خودمان ( که نقش کاسه را داشتیم ) کم می کنیم و امید وار می شویم خود آش هم حرارتش را کم کند و اما .... اش را اجرا نکند . یا حق
|
مصطفی انصافی
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 14:15
14 |
|
|
|
امیر رضا قهر کرد؟
|
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 15:11
13 |
|
|
|
سلام به همه عزیزان.چاکریم.بعد از مدتها برگشتم.راستش با سایت قهر کرده بودم.فکر میکردم دیگه عمر مفید سایت تموم شده و امیر و نیما کلا بیخیال سایت شدن و بقیه بچه ها هم دارن همش حرفای تکراری میزنن.(مث اینکه گمانم در موردنیما کاملا درست بوده!!).ولی فهمیدم این حرفا کشکه و به این راحتیا نمیشه از این اعتیاد خانمان سوز رها شد.بعد هم که اومدیم دیدیم اتفاقای محشری اینجا افتاده وقتی که ما اینجا نبودیم(سفرنامه عالی امیر و بعضی یادداشتهای دلچسب بچه ها.مث اونایی که در مورد غم وغصه و مشکلات زندگی بود که برای لحظاتی تپش قلب کوچیکمو تند کرد)اگه واقعا با رفتن ما سایت درست و درمون میشه دوباره برم؟!! واقعیتش هم از بس مهدی پورامین و امیررضا نوری پرتو التماس کردن برگشتم.باور نمیکنید مهدی پشت تلفن چه گریه هایی کرد که بدون تو سایت حال نمیده و ما هم میخواهیم بیخیال سایت بشیم.من هم که دیدم موجودیت سایت در خطره برگشتم(خیال نکنین اینایی که نوشتم شوخیه.جدیه جدی گفتم).راستی اقا رضا هم تو سایت احوال ما رفتگان!!رو هم پرسیده بود که ما هم از همین جا عرض ارادت میکنیم.فیلم کوتاه ما هم بلافاصله بعد از تدوین و آماده شدن توقیف شد توی صدا و سیما.تازه متوجه شدم سینماییهای ما مث استاد مهرجویی چی میکشن از دست حضرات.تازه ماآماتورها که کل یوم فیلمو تو سه روز آماده کرده بودیم عوامل حرفه ای سینما چی که ماهها زحمت میکشن و بعد این بلا سرشون میاد.کلی حالگیری شد.البته بعد از کلی اعصاب خوردی و مذاکره فیلم رفع توقیف شد و حالا باید بره جشنواره های فیلم کوتاه.دعا کنین برامون.راستی یکی از دوستان اعلانی زده بود برای عضویت در وبلاگهای طرفداران استاد اسکورسیزی.چاکریم آقا دست ما رو هم بگیر.چه جوری میشه عضو شد.راهنمایی کن.زودترلطفا.راستی یه سووال:نظرتون در مورد اخراج فرزاد حسنی از برنامه کوله پشتی و کلا اجراش چیه؟ با تشکر
|
محمد حسین اجورلو
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 15:45
-7 |
|
|
|
سلام امیررضا اگر هنوز تو کافه هستی یک خبری بده بفهمیم قهر نیستی.
|
رضا کاظمی
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 21:24
16 |
|
|
|
آقای قادری بیشتر بنویس. هرچند دل خوشی ازت ندارم ولی عشق و دینامیکی که توی نوشته هایت است حال می دهد . من هم یک جورهایی فیلم بازم( یک زمان هامون باز بودم!!!) میامی وایس رو هرچقد خواستم به خاطر تو باهاش حال کنم نشد جز یه سکانس که از قضا تو انونس آقای کیمیایی که دیدم همون قطعه رو استفاده کردی . جایی که کالین فارل با اون زنه حرکات موزون می کنن و اون آهنگ دیوانه کننده پخش میشه و عجب اشک و بغضی داره اون پسر ریشوئه! این صحنه البته بعدا که توی لپ تاپ نشون داده میشه حس بغض یارو رو از بین میبره و کینه میکنه. این تیکه شو حال نکردم. میشه بگی اون قطعه آهنگ مال کیه؟ اسمشو انگلیسی بنویس تا بتونم گیرش بیارم...جدا از اون میامی وایس از وسطاش افت شدید داره.... بگذریم. زودیاک رو امیدوارم باهاش حال کنم هنوز ندیدم .ایشالا تا 2 روز دیگه میاد دستم. من هنوز که هنوزه دویوونه ادواردنورتون توی باشگاه مشت زنی ام. برادپیت رو پودر کرد توی اون فیلم .یه صحنه چندش اورش هم اصلا از یادم نمیره اونجا که سرشو میزاره رو سینه اون مرد با سینه های سرطانیش...دیوونه م میکنه. درباره مشهد هم فکر کنم زیاد بمونی یه جورایی عشق و فورانتو از دست میدی من پنج شش سال اونجا بودم و خیلی دلگیر بود البته نشده بود شما ها رو پیدا کنم وگرنه مطمئنم خوش می گذشت.یه جورایی پدر پدربزرگم نیشابوری بوده گویا. از هر طرف میرم راهم به مشهد ختم میشه. میدونی بهترین خاطراتم کی بوده؟ پاییز مشهد حرف نداره. از دانشگاه میومدم بیرون می رفتم چهار راه دکترا یه روزنامه می خریدم . اول جامعه بود بعد شد طوس بعد نشاط بعد عصر آزادگان و....اسمها عوض می شدن ولی ما می خریدیم. بعدش کلا متنفر شدم و نخریدم . حالا هم چند ساله روزنامه نمی خونم. میدونی چی میگم...آره از دکه چهار راه دکترایه روزنامه می خریدم و چند نخ وینستون قرمز( اون وقتا اصل بود) و بعد یه سر می رفتم توی کتاب فروشی امام با اون پیرمرد مهربونش ..کلی کتاب دارم از او جا..پارسال که با همسرم اومدم مشهد دوباره یه سر رفتم اونجا و خوشبختانه پیرمرد سرحال و مثل همیشه مهربان بود. سی چهل هزار تومن کتاب خریدیم که روند و حفظ کنیم. ...بعد از کتابفروشی میومدم بیرون و از سه راه ادبیات میرفتم تو... اون ورا خیابونا مثل کوچه باغه. به نظر من اصیل ترین و بهترین جای مشهده از سناباد تا فلکه سراب( حال میکنم با فلکه گفتن مشهدیا) و ...اره قدم زدن توی اون پایییز سرد و هوایی که زود تاریک می شد تنها و غریب هنوز یکی از بهترین خاطره های منه...یه جای دیگه هم بود که دوست داشتم قدم بزنم و اون بلوار ملک آباد بود . پارسال دیدم تموم درختاشو شوهر دادن واسه مترو زدن. حبف شد....دوست داشتم امسال هم بیام مشهد چون یه دوست خیلی بامعرفت دارم که هر روز میگه پاشو بیا ولی این بنزین همه چیزو خراب کرد....بگذریم یه روز امیدوارم گلمکانی خلاصه یه روز زنگ رخصت من رو هم بزنه و بزاره نقدام چاپ بشه . می خوام یه نقد اساس واسه مجموعه کارهای کیم کی دوک و فیلم آاخر تورناتوره بنویسم که حرف نداره. اگه شما زودتر دست به کار شدی باز هم یه تیکه جا واسه ما تو پرونده ت بذار....پاشو بیا تهران یره( یکی ندونه فکر میکنه خودم تهرونم!) این تهرون لامصب آدمو می جنبونه. زت زیاد
|
سحر همائي
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 21:32
26 |
|
|
|
سفر ... پرواز....آسمان....جاده....تهران کثیف...سیل ماشین هایی که انگار تا آخر دنیا هستند....سینما فلسطین...پاداش سکوت...کافی شاپ دلستر قهوه آب طالبی.... عروسی یکی از بهترین دوستانم ... لواسان...... کافی شاپ ... پارک لاله....باز هم پارک لاله....پرواز و حالا بازهم در خانه ام چه سفری و چه روزهای خوبی دلم برای کافه مان چقدر تنگ شده بود
|
حنانه سلطانی
چهارشنبه 17 مرداد 1386 - 23:48
-15 |
|
|
|
سلامی دوباره به کافه خودمان که دلم بدجور برای دود و دمش تنگ شده بود. قبلا هم گفته بودم که توی این کافه هرکسی هم که قهر کند برمی گردد.حالا هم همین را می گویم.به همان موهای سفیدم!آن هم کی؟امیررضایی که سند سایت را هم به نامش بزنی روزی یک کامنت می گذارد! در مورد سنتوری هم به نظرم حالا فقط این مهم است که اکران شود حتی اگر فیلمفارسی باشد و حتی اگر من یک دختربچه احساساتی باشم! اینکه فیلمی اجازه اکران هم داشته باشد و باز هم دچار مشکل شود خیلی صورت خوشی ندارد.این حرف و حدیث ها و جنجال ها بیش از همه برای سینمایمان خطرناک است.فعلا همین.بروید خدا را شکر کنید که خسته ام و خیلی حوصله آسمان و ریسمان به هم بافتن ندارم!
|
صوفیا نصرالهی
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 0:41
6 |
|
|
|
از وقتی امیر گفته که اگه زودیاک رو ببینین خوابتون نمیبره در به در دارم دنبالش میگردم.به همه سپردم و اگه خدا بخواد تا چند روز دیگه به دستم می رسه.امیدوارم بحثش تا اون موقع همچنان داغ بمونه.(که البته احتمالا با پرونده ی امیر تو مجله داغتر هم بشه!) سفرنامه ی امیر دیگه داره خیلی طولانی می شه ها!بابا مارکوپولو و گالیور هم بودی باید تا حالا برمیگشتی. تلویزیون داره کلی برای این 3روز تعطیلی و فیلمهایی که قرار بذاره خودشو تشویق می کنه(اگه هم میهن باز بود یه مطلب میشد درباره ی فیلمهای این روزها نوشت!).تا جایی که من فیلمها رو دیدم از23تا فیلمی که میخواد بذاره شاید3-4تاش خوبه و ارزش دیدن داره.نمیدونم معیار انتخاب فیلمهاشون چیه!البته الان دیگه فهمیدم که داشتن صحنه های غیر اخلاقی100% ربطی به انتخاب یا عدم انتخاب فیلمها نداره.چون گاهی فیلمهایی رو انتخاب میکنن که کسی که اصلشو دیده باشه مات میمونه که چه جوری قراره این فیلمها با ضابطه های ما قابل پخش باشن. حرف آخرم چون همه راجع به امیر و امیررضا و سنتوری گفتین،درباره ی همین قضیه س.اول از همه بگم که من(با عرض معذرت از امیررضای عزیز)با امیر کاملا موافقم.به چندتا دلیل امیررضا جان.اولینش اینه که توی زمانه ای که ما زندگی می کنیم با وجود فیلمهایی که نشونمون میدن و فیلمهایی که توقیف میکنن برامون باید هم خط قرمزی واسه ی خودمون راجع به فیلمی مثل سنتوری بذاریم.اگه ما راحت نشسته بودیم دور هم و میتونستیم سنتوری رو هر چند بار که دلمون بخواد ببینیم اونوقت میتونستیم راحتتر راجع بهش صحبت کنیم.ولی در شرایطی که روی پرده ی سینما نصف مال من و پاداش سکوت و روز سوم هست حرف تو راجع به سنتوری خیلی برخورنده میشه.بعد من خودم به یه چیزی در تمام طول زندگیم اعتقاد داشتم و هنوزم دارم.(هر چند خیلی ها سرزنشم کنن).از نظر من هیچ بد نیست که گاهی جوگیر بشی گاهی عشق و اعتقادت به یه نفر یا شرایطی که توش هستی یا هزار تا چیز دیگه باعث بشه یه چیز متوسط برات شاهکار بشه.وقتی به احساسات میدون بدی زندگی خیلی جذابتر میشه.ممکنه 1000نفر به 1000دلیل محکمه پسند بگن مثلا سنتوری رتبه ش نسبت به هامون پایین تره ولی مگه هنر با خط کش و متر سرو کار داره؟مهم اون لحظه ای که توش بودی و سنتوری رو دیدی و عاشقش شدی.شاید به قول تو نصف بیشتر طرفداراشم سنتوری رو ندیده باشن.ولی عکساشو که دیدن.آنونسشو که دیدن.اصلا شاید عشقشون به خاطر اعتقاد به کسانی بوده که اونا سنتوری رو دیدن و پسندیدن.کسی سنتوری رو اینجا نقد نکرد که!همه از یه اشتیاق و شور حرف زدن.برای دیدن دوباره یا اولین بار فیلمی که حسشون میگفت توش زندگی جریان داره و قلابی نیست.خیلی طولانی شد ولی آخرش با اجازه از ندای عزیزم یه قسمت از مطلبی رو که بعد از دیدن سنتوری توی بلاگش گذاشته بود رو مینویسم: خیلی ها می گن "سنتوری" فیلم خوبی نیست .... حق دارن .... "سنتوری" اصلا" فیلم نیست... قصه و شعر و موسیقی هم نیست .... خیلی فراتر از این حرفهاست که بیاریمش توی این قالبها و بعدش مثل بچه های لجباز بخواهیم نقدش کنیم، همانطوری که "پاداش سکوت"، "روز سوم"، "مینای شهر خاموش" و ...... را.
|
رضا کاظمی
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 6:14
36 |
|
|
|
ظاهرا کامنت من خیلی بد بوده که نذاشتین . ممنون امیرجون.خوش باش ی.
|
مهدی پورامین
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 9:1
-28 |
|
|
|
شما همگی شاهدید که من علی رغم ارادت و محبتی که به امیر قادری دارم و حتی بابت اعتمادش در "هم میهن"، به او مدیونم... هر وقت نظر مخالف داشته ام بیان کردم.اعتراضاتی هم که بعضا به سانسور داشتم،نه بدلیل اختلاف عقیده بلکه بدلایل فرامتنی! بود که امیر را مجبور به سانسور میکرد.اما نمی توانم این دو خاطره را نگویم: 1-اولین برخورد حضوری با امیر قادری در دفتر هم میهن.وقتی من در کمال پررویی و درحالیکه تازه اولین برخوردم با امیر بود،داشتم اختلاف نظر هایم را با امیر میگفتم و بر مواضعم به ضرص قاطع پافشاری میکردم!! امیر قادری برای ختم بحث دقیقاَ این مثال را برایم زد:"ببین!من هیچ وقت کسانی که با من همکاری میکنند را مجبور نمیکنم،به سلیقه من بنویسند.مثلا من از سنتوری خوشم می آید،اما تو میتونی راجع بهش نقد منفی بنویسی!" 2-آخرین مکالمه تلفنی با امیر قادری.یک روز قبل از بسته شدن هم میهن...امیر که از علاقه ام به کیمیایی خبر داشت و می دانست یک پرونده در مورد فیلمهای قبل انقلابش درآورده ام،گفت:نمی خواهی در مورد "رئیس" مطلب بنویسی! ومن که با رئیس کلی توی ذوقم خورده بود بازهم در کمال پررویی گفتم:اگر بنویسم،قطعا در ستایش استاد نخواهد بود!شما ناراحت نمی شی؟!...امیر گفت:نظر شما محترمه! توجه کنید که امیر این برخورد را در قبال یک سینمایی نویس کم تجربه که قرار است نظرش در یک روزنامه مهم چاپ شود،بیان میکند.اینها را گفتم که صمیمی ترین دوست این کافه ام (امیررضا) را در جریان سعه صدر و انعطاف پذیری امیر قادری بگذارم.هر چند من هم از دیدن آن پی نوشت کذایی جا خوردم و متحیر ماندم.!ولی مطمئنم امیر قادری مقصود بدی نداشته و امیدوارم که امیررضای عزیز به خوش قلبی خودش بر همه ما ببخشد.... پ ن1:این که میگویم عین واقعیت است.تعارف نمیکنم. از میان این آمار پنجاه هزار نفری مخاطبان سایت،"امیررضا نوری پرتو" خوش قلب ترین،مهربان ترین،عاشق ترین فرد این سایت است..... به همه اینها اضافه کنید... او دوست داشتنی ترین "فاشیستی" است که میتونیند تصورش را بکنید! پ ن2:من یک هفته ای مسافرت بودم و شرمنده که کمتر سر میزنم.از دوست عزیز نادیده ام،آقا رضای با معرفت عذرخواهی میکنم که نتونستم،دعوتش را لبیک بگم.دوباره بدجوری گرفتار شدم و احتمالا دچار غیبت صغری شوم و کمتر کامنت بذارم اما نوشته های شما را دنبال میکنم.ببخشید ما را...
|
علیرضا
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 10:28
1 |
|
|
|
شما که مثل همه سینما دوست ها از سانسور بیش از حد ارشاد ناراحتید.خودتون که دسته کمی از ارشاد ندارید.مگه من چی گفتم که یادداشتم رو تو سایت نذاشتید.شما که خوب بلدید کارگردانها و باریگر ها و فیلمها رو نقد کنید.و با نقدهای مبتدیانتون اعصاب مردم رو خورد کنید و همه فیلمها رو (به خصوص اگه با کارگردانش حال نکنید) بی ارزش نشون بدین.چرا خودتون جنبه نقد ندارید؟ هر چی عوض داره گله نداره.من هیچ لفظ بدی به کار نبردم.فقط نظرم رو که نظر خیلی هاست رک گفتم.(در مورد آقای امیر قادری و آقای حسنی نسب) من سایتتون رو خیلی دوست دارم.چون سایت کامل و تکیه.به جز نقدهای سایتتون.که روی اعصاب مردمه.(می تونید از نظرات مردم در مورد نقدهای آقایان امیر قادری و حسنی نسب که توی سایت موجود هست متوجه بشید.) یادتون نره که اینجا تلویزیون نیست که مخاطب عام داشته باشد.بلکه اینترنت هست و کسانی که به اینجا می آیند سینما دوستان حرفه ایند که این نقدهای مغرضانه رو قبول نمی کنند و با هر نقد سبکی به به و چه چه نمیگن.اگه میشه به نقدهای آقای قادری توجه کنید.نقدهای ایشون خارج از فهم و کمالات سینماییه. ممنون میشم اگه اون یادداشت من رو که تا الان توی سایت نداشتید , بذارین توی سایت.چون هر کسی حق داره نظرش رو بدون توهین به کسی , ابلاغ کنه.و این رسمه دموکراسیه. اسم و ایمیلم , تو اون یادداشت , همونیه که الان میگم.
|
ساسان.ا.ك
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 11:43
-3 |
|
|
|
سلام. اميدوارم حال همه خوب باشه. اي بابا اميرخان نشد كه ببينيمت. اشكال نداره وقت زياده .خواهش مي كنم اين بحثها رو كنار بزارين به هر حال هر كسي مي تونه در مورد يه فيلم نظرشو بده ( هر جند اين جور تو سر و كله هم زدنا باعث داغ شدن كافه ميشه). مثلا خود من كه بهترين فيلم عمرمو مهر هفتم ميدونم بايد سرو صدا راه بندازم كه جرا اميرخان در مورد بركمان اين جوري صحبت ميكني؟ مسلما نه هر كسي يه سليقه اي داره.راستي فيلم ميامي وايس رو هم ديدم . فيلم خوبي بود ولي شاهكار نبود.
|
omid jafari
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 14:2
-10 |
|
|
|
سلام به همه عزیزان.چاکریم.بعد از مدتها برگشتم.راستش با سایت قهر کرده بودم.فکر میکردم دیگه عمر مفید سایت تموم شده و امیر و نیما کلا بیخیال سایت شدن و بقیه بچه ها هم دارن همش حرفای تکراری میزنن.(مث اینکه گمانم در موردنیما کاملا درست بوده!!).ولی فهمیدم این حرفا کشکه و به این راحتیا نمیشه از این اعتیاد خانمان سوز رها شد.بعد هم که اومدیم دیدیم اتفاقای محشری اینجا افتاده وقتی که ما اینجا نبودیم(سفرنامه عالی امیر و بعضی یادداشتهای دلچسب بچه ها.مث اونایی که در مورد غم وغصه و مشکلات زندگی بود که برای لحظاتی تپش قلب کوچیکمو تند کرد)اگه واقعا با رفتن ما سایت درست و درمون میشه دوباره برم؟!! واقعیتش هم از بس مهدی پورامین و امیررضا نوری پرتو التماس کردن برگشتم.باور نمیکنید مهدی پشت تلفن چه گریه هایی کرد که بدون تو سایت حال نمیده و ما هم میخواهیم بیخیال سایت بشیم.من هم که دیدم موجودیت سایت در خطره برگشتم(خیال نکنین اینایی که نوشتم شوخیه.جدیه جدی گفتم).راستی اقا رضا هم تو سایت احوال ما رفتگان!!رو هم پرسیده بود که ما هم از همین جا عرض ارادت میکنیم.فیلم کوتاه ما هم بلافاصله بعد از تدوین و آماده شدن توقیف شد توی صدا و سیما.تازه متوجه شدم سینماییهای ما مث استاد مهرجویی چی میکشن از دست حضرات.تازه ماآماتورها که کل یوم فیلمو تو سه روز آماده کرده بودیم عوامل حرفه ای سینما چی که ماهها زحمت میکشن و بعد این بلا سرشون میاد.کلی حالگیری شد.البته بعد از کلی اعصاب خوردی و مذاکره فیلم رفع توقیف شد و حالا باید بره جشنواره های فیلم کوتاه.دعا کنین برامون.راستی یکی از دوستان اعلانی زده بود برای عضویت در وبلاگهای طرفداران استاد اسکورسیزی.چاکریم آقا دست ما رو هم بگیر.چه جوری میشه عضو شد.راهنمایی کن.زودترلطفا.راستی یه سووال:نظرتون در مورد اخراج فرزاد حسنی از برنامه کوله پشتی و کلا اجراش چیه؟ با تشکر
|
مصطفی انصافی
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 15:8
-5 |
|
|
|
زدید کافه رو بی مطرب کردید دیگه. خب امیررضا نیست چه فایده داره؟ کافه ی بی مطرب که کافه نمی شه. هی گفتید امیررضا تو هر روز نوشت دو هزار تا کامنت می گذاره. حالا خیالتون راحت شد؟
|
مرجان
پنجشنبه 18 مرداد 1386 - 20:56
0 |
|
|
|
چرا همیشه یه چیز رو کش میدیم.بابا بسه دیگه.امیررضا یه چیزی گفت.خود امیر هم توضیحش رو داد.دیگه قهر و این حرفها چیه؟؟؟ راستی من هنوز موندم!نمی دونم با بسته شدن شرق هم,دیگه چه روزنامه ای میتونم بخونم؟!!! کسی میتونه کمکم کنه؟!!!
|
امید غیائی
جمعه 19 مرداد 1386 - 0:41
-15 |
|
|
|
پیراشکی خورده ایم پریشب دچار مسمومیت حاد شده ایم رَب و رُب مان آمده جلوی چشممان. نظر بماند برای بعد و عطش دانستن شما فروکش نکند تا ما برگردیم. البت اگر خدا خواست. و اینکه سارا سُک سُک. من تو رو یادمه. فعلا همین.
|
مصطفی انصافی
جمعه 19 مرداد 1386 - 20:37
-25 |
|
|
|
در پناه عشق بی کران اهورای پاک باشید! بدون شرح...
|
کاوه اسماعیلی
جمعه 19 مرداد 1386 - 22:26
13 |
|
|
|
سلامن علیکم....... کاری به هیچ کدام از این حرفها ندارم.امروز برای اولین بار واقعا فهمیدم اینجا همه با هم رفیقیم.رفیقیم.(تکرار برای تاکید) مهم اینه که هوای دوستمون رو داریم...هوای همدیگرو داریم....حالا واقعا میتونم به همتون اعتماد کنم....مرسی از احساس خوبتون.و تبریک به امیر رضا که احتمالا میتونه از همینجا اسبشو برای ریاست جمهوری زین کنه.....آرای ما رو که داره.
|
صوفیا نصرالهی
شنبه 20 مرداد 1386 - 0:16
12 |
|
|
|
چون زودیاک هنوز به دستم نرسیده راجع به فیلم و سینما فعلا حرف نمیزنم میخوام راجع به فوتبال بگم چون افشین قطبی بالاخره اومد.امیدوارم یه پرسپولیس بسازه عالی که دوباره دل ما طرفداراش رو هم به دست بیاره.من که خیلی بهش امیدوارم.بنظر خیلی فهمیده میاد ولی...ولی از حرف زدنش نگران شدم.نگران خودش.چون نمیدونم با روحیه ی تماشاگر ما بخونه یا نه؟!این طور که من از حرفاش دستگیرم شد مربی ی که برنامه ریزی طولانی مدت داره.مثلا با کره میخواسته تیمی بسازه که 2010 نتایج عالی بگیره.پس طرفدارای عزیز پرسپولیس تورو خدا بیاین یه ذره صبرمونو زیاد کنیم(من واسه صبرتون یه یا علی میخوام!)بذارین یه بارم به سبک فوتبال روز دنیا ببینیم صبر ما چه نتیجه ای میده! راستی امیرجان لااقل تو یه توضیحی راجع بع کافه ی نیما بده.
|
فانی
شنبه 20 مرداد 1386 - 2:34
16 |
|
|
|
فینچر رو دوست دارم...به خاطر هفت...به خاطر بازی..به خاطر باشگاه مشت زنی...و البته نه به خاطر اتاق امن!! نوشته های شما رو خیلی دوست دارم و اینکه این اولین کامنت من توی وبلاگتونه برام هیجان داره! هیجان البته نه از نوع افزایش ضربان قلب ونفس نفس زدن!!! بلکه یه چیزی تو مایه های دیدن فیلم هفت!!...من زودیاک رو ندیدم ولی خیلی مشتاقم که ببینمش...بازم میگم بی نهایت خوشحالم از اینکه براتون کامنت گذاشتم. ولی بازم ممنو ن بابت نوشته های قشنگتون و علاقه مشترکمون به جادوی سینما....
|
pianist
شنبه 20 مرداد 1386 - 7:18
13 |
|
|
|
سلام... بابا آخه من اگه سنتوری رو نبینم شاید معتاد بشم ها!!! کسی به فکر نیست؟
|
pianist
شنبه 20 مرداد 1386 - 7:31
5 |
|
|
|
فکر کنم kontroll بتونه این روزها رو توجیه کنه... Kontroll فیلمی از Nimrod Antal
|
david
شنبه 20 مرداد 1386 - 13:45
2 |
|
|
|
فردا شب قرار است زودیاک را ببینم.هنوز ندیده اما سخت از اینکه قرار است ببینمش خوشحالم.با نظرت در مورد برگمان موافق نیستم.کاش در مورد انتونیونی اینگونه فکر می کردی.سینمای برگمان قابل تحمل و تامل است.اما سینمای انتونیونی شاید قابل تامل باشد اما قابل تحمل نیست.که این مساله ی کمی نیست
|
مرجان
شنبه 20 مرداد 1386 - 19:14
-13 |
|
|
|
واقعا نمیدونم کامنتهای من چه ایرادی داشت که سانسور شد!! امیرجان لطفا بگو تا حداقل بدونم.لطفا!!
|
فرهاد
شنبه 20 مرداد 1386 - 20:52
23 |
|
|
|
سلام وبلاگ شما رو اتفاقی دیدم نمیدونین چقدر خوشم اومد از وبلاگ شما ... راستش منم یه وبلاگ دارم که توش از همه چی مینویسم دلم میخواد یه سری بهم بزنید اینم ادرسم shirzad.wordpress.com منتظرم
|
حنانه سلطانی
شنبه 20 مرداد 1386 - 22:37
-18 |
|
|
|
این سفرنامه خیالیست.هرگونه تشابه اسمی را جدی نگیرید. تذکر:می دانید که چرا جمله بالا را نوشته ام؟دلخوری و این حرفها دیگر. ادامه سفرنامه امیر قادری با رفیقم رضا ملکی دوباره زدیم به جاده.ناغافل بالای سرم را نگاه می کنم و کلی ستاره می بینم که همیشه بوده اند و تازه وجود و حضورشان را درک کرده ام.مثل یک جشن می ماند،یک جشن سوت و کور.آخ کاش وقت کرده بودم برای ماشین سقف بازشو را نصب کنم.از دو هفته پیش تا حالا این حنانه و سحر دیوانه ام کرده اند که کی تهران اید و کی شیراز و هزار بار جواب داده بودم که هجدهم تهرانم و نوزدهم شیراز.چه آشی برایم پخته اند خدا می داند.پایم که به شیراز می رسد حنانه اس ام اس می زند.رسیدن به خیر و این حرفها و اینکه کمکی چیزی بخواهید ما هستیم.شروع شد.نوشتم فعلا برنامه مان معلوم نیست و خیال خودم را راحت کردم.پایم را که گذاشتم توی تالار سینا صدرا این دو تا انگار که از قرن ها پیش آنجا کمین کرده باشند پریدند وسط و شروع کردند به آسمان و ریسمان به هم بافتن و مهلتشان می دادی حرف نوری پرتو را هم پیش می کشیدند که چرا قهر کرده!من هم که نمی توانم یک جا بمانم گفتم فیلم را ببینید و بعدش می نشینیم چای می خوریم و درباره اش حرف می زنیم.فیلم تمام شد و باید می رفتم آن بالا به حرف زدن و جواب دادن و لامصب سخت است دو ساعت روی صندلی نشستن.تنها خوبیش این است که این دو ساعت می توانی با موبایلت بازی کنی و کسی نمی گوید چرا این قدر باز و بسته اش می کنی.این وسط به همه جور سوال جواب می دهم از منتقد درجه یک و دو و سه تا شخصیت کیمیایی.حنانه و سحر هم ساکت نشسته اند و معلوم نیست چه آشی دارند برایم می پزند.ساعت 9:15 شب است.حنانه و سحر دم در ایستاده اند روبه روی من و تا می آیم بگویم"خب بچه ها خوشحال شدم دیدمتان"یکی از بروبچه های کانون می پرد وسط که بریم حافظیه.حنانه هم حرفش را توی هوا می قاپد که با ماشین آمده ام ما هم می آییم.پسر حالا باید اسم حافظیه را می آوردی؟!تازه ایستاده به این دو تا تعارف هم می کند که آره شما هم بیایید.حیف که آنجا نمی شد و گر نه حتما خفه ات می کردم.خلاصه رسیدیم حافظیه و در این فکر بودیم که این دو تا آدم سمج لابد تصادفی چیزی کرده اند و از شرشان خلاص شدیم ولی زهی خیال باطل.باز هم سر و کله شان پیدا شد.آخ اگر می فهمیدم چه آشی برایم پخته اند...
|
محمد حسین آجورلو
يکشنبه 21 مرداد 1386 - 13:21
9 |
|
|
|
سلام مثل اینکه خود امیر هم قهر کرده که ازش خبری نیست.
|
مصطفی انصافی
يکشنبه 21 مرداد 1386 - 13:52
-22 |
|
|
|
1.این سفرنامه ی امیر قادری از زبان حنانه صادقانه ترین سفرنامه ی امیر بود. معلوم می شه حنانه امیر رو یه روانکاوی عمیق کرده! 2. به مرجان: روزنامه نخون عزیز من. مثل من... منم بعد از هم میهن و شرق... 3. به امید: پیراشکی نخور عزیز من. مثل من... 4. پرستیژ رو دیدم. به این نتیجه رسیدم که شعده بازی خیلی خوبه... اند هیجان... ای کاش می تونستم شعبده باز بشم! 5. از زبان امیررضا: وبلاگم با نقدی بر بانوی انتامجو آپدیت شد. همچنین نقدی بر روز سوم از اینجانب در صفحه ی اخر روزنامه ی حیات نو چاپ شده که خوندنش خالی از لطف نیست. در پناه عشق بی کران اهورای پاک باشید!
|
مرجان
يکشنبه 21 مرداد 1386 - 15:12
-9 |
|
|
|
یه معذرت خیلی بزرگ از امیر.واقعا شرمندم.من فکر کردم کامنتهای من سانسور شده ولی واقعا شرمندم که زود قضاوت کردم.کامنت های من فقط یه خورده دیر رو سایت اومد.امیر عزیزم امیدوارم من رو ببخشید.!!
|
ارتش سايه ها
دوشنبه 22 مرداد 1386 - 1:46
-14 |
|
|
|
اين بار اما از ملويل گفتي...( ارادتم به استاد سكوت سينما از اسم منتخبم پيداست...انگار...) ................ ملويل بزرگ شاهكاري داره به اسم " كلاه " اون موقع ها كه توي دانشگاه درس مي خوندم دانشگاه بزرگ صنعتي اصفهان كه قرار بود تا مغز استخونمون و از درس پر كنه بپوسونتمون...اون موقع ها بود كه داشتم ميومدم تهران... اونايي كه از اصفهان اومده باشن ميدونن كه سه راه سلفچگان يه ايست بازرسي وحشتناك داره كه از قضا اون روز 3 سوت ما رو دستگير كردن ( دليلش بماند كه طولانيه )... و به به بفرماييد بازداشت...كي؟ 5 شنبه...بدون قاضي كشيك دوراه داشتيم بمونيم بازداشت يا وثيقه اي پيدا كنيم...كرديم...موبايل + سيم كارت و برگشتيم خوابگاه... جمعه د و ديديم شاهكار استاد و نشون دادن...اعصاب خوري كه داشتمو و اين كه اين تلويزيون الانه كه فيلم و نابود شده نشون بده بماند... چند دقيقه كه از فيلم گذشت...شروع شد...ديدم اون سكوت جادوويي ژان پير ملويل داره كارشو ميكنه...آرومم كرد...اين بار تو جلد ژان پل بلموندو رفته بود...و من انگار يه جاي ديگه بودم...تو اين دنيا نبودم.... يه سكانس معركه اي كه فيلماي استاد دارن اغلب سكانسيه كه قهرمان اصلي توي ماشين زير بارونه و اين برف پاك كنها دارن كار مي كنن و دوربين داره يه فول شات از شيشه ماشين ميگيره و اينا هنوز دارن كار ميكنن انگار اين زمستون نمي خواد تموم ه...و كار اين برف پاك كنها... ( استاد هم همچون من عاشق اين فضاي گرفته و مه آلود زمستان بوده انگار...اصلا آدما دو دستن اونايي كه عاشق زمستونن و اونايي كه نيستن ) حالا همه اينا رو گفتم واسه اين يكي... يه روز طبق معمول هميشه مونده بودم تو ترافيك اين اتوبان همت لعنتي و ايم مردم و كه انگار هميشه عجله دارن و نيگا ميكردم...شيشه رو كشيدم بالا ...بارون ميومد...برف پاك كن رو درجه متوسط بود و صداي آهنگاي "secret garden" رو زياد كردم ( قديما سينما 4 از آهنگاش ميذاشت ) تو خلسه بودم كه يهو انگار يه صداي جادوويي اومد...بين دو تا آهنگي كه مي خوان شروع بن هميشه يه وقفه هست اين يكي يه كم طولاني بود...و اون صدا...شيشه ها چون بالا بود صداي خيابونم نميومد...برف پاك كنا كه روي شيشه ميغلطسدن و اون اصطكاكي كه با اون داشتن...واي...توي اون سكوت...توي ترافيك يه صداي عجيب...ضبط خاموش شد و اونچه بود صداي كشيده شدن تيغه برف پاك كن بود روي شيشه ماشين.... حالا بود كه فهميدم ملويل استاد سكوت جرا تو اغلب فيلماش اين نما رو داره از بارون و شيشه و برف پاك كن.... كار خودتو كردي استاد...فقط نبايد جور ديگري نيگاه كرد اين بار جور ديگري شنيدم....تو اين كارو كردي...شنيديش ؟ ------------------------------------------ كتاب جالبي رو تموم كردم... " گذران روز " از " يوديت هرمان " هرمان رو خوشم مياد به خاطر يك جمله : ازش پرسيده بودن تو كه كتاب اولت جوايز خيلي زيادي برده بود چرا فاصله انداختي بين كتاب اول و دوم؟ جواب فوق العاده اي داد.... هرمان: بعد از كتاب اول حامله دم و چون براي بچه ضرر داشت نمي تونستم سيگار بكشم تا 2 سال.پس ننوشتم...براي من نويسندگي مترادفه با سيگار كشيدن... خوب وقتي يه زن اينجوري حرف ميزنه پس بايد داستان نويس خدايي باشه ديگه... خوندينش حرف ميزنيم اين 2 تا داستان و پسنديدم... " خانه ييلاقي..بعدا" و " فكر و خيال" ----------------------------------------- گاهي ردپايي گذاشتنم بد نيستا...نه؟ www.alinavaser.blogfa.com
|
ارتش سايه ها
دوشنبه 22 مرداد 1386 - 1:50
-10 |
|
|
|
آقا بي خيال غلطاي املايي بشيد نيگاهي به ساعت كامنت بذاريد مي فهميد منم عجله داشتم تازه مي خوام ذو تا فيلم خدا ببينم... " زندگي ديگران "...ديدينش كه...معركس... بعدشم فيلم 2 ساعت و 39 دقيقه اي فينچر عزيز فينچر بازي و هفت و ببينم... ---------------------------------- دفعه بعد از سارق مي نويسم...شاهكار بي بديل مايكل مان.... كسي ديدتش كه تو لذتش سهيم بشيم... صاب كافه چي؟ ----------------------------------
|
سیاوش پاکدامن
دوشنبه 22 مرداد 1386 - 20:1
-3 |
|
|
|
"گمشده" دو جوان رعنا، یکی سی و چند ساله و دیگری بیست و چند ساله ، پس از یک گرد گیری دوستانه ناپدید شده اند ، از یابندگان تقاضا میشود با تحویل این دو به یکدیگر و در نهایت به ما، از جوایز بیشمار ما برخوردار شوند. جوایز ما: یک نسخه سنتوری با صدای محسن چاوشی، کتاب نقدی بر فیلمفارسی نوین، سی دی مناظره جنجال بر انگیز در رابطه با اثر سنتوری بر سایت سینمای ما و هزاران جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر
|
pianist
سهشنبه 23 مرداد 1386 - 8:35
5 |
|
|
|
سلام... یه بار شده فکر کنی من آدمم؟ یه زنم؟ دوست دارم شوهرم بالای سرم باشه؟ ها... واسه چی زندگیمو جوونیمو زندگی آینده ی بچه هامو همه رو بریزم به پای تو؟ تو که نه شوهری نه آدمی نه مسئولیتی سرت میشه که چی ... که فقط یه عشق داری بدبخت بیچاره دوا... جنس...
|
آلفردو
سهشنبه 23 مرداد 1386 - 17:13
1 |
|
|
|
دیروز سالروز تولد سر آلفرد هیچکاک بود...
|
omid jafari
سهشنبه 23 مرداد 1386 - 18:21
-18 |
|
|
|
سلام مرجان خانم مجله شهروندامروز بخون.معرکه س.مخصوصا یادداشتهای محمد قوچانی عزیز.خیلی از نویسنده هاش هم شرقی هستن.مدیر بخش سینمای ایران و تلویزیونش هم که امیر قادری خودمون هست.راستی از دوستان عزیز چه خبر؟تو چطوری امید غیایی عزیز؟امتحاناتو پاس کردی یا...؟!! تو چطوری مصطفی انصافی عزیز؟احوالی نمی پرسی! اینقدر هم پشت سر امیررضا صفحه نذار.مطمئنم که برمیگرده و حالتو میگیره.از ما گفتن.راستی سووال ما رو کسی جواب نداد.نظرتون در مورد کوله پشتی و مجری سابقش چیه؟
|
خاطره آقاِِیان
سهشنبه 23 مرداد 1386 - 20:4
-18 |
|
|
|
یه پیشنهاد:دوستان نمیدونم شماها با مجموعه کتابهایی که نشر نی داره به نام 100 سال سینماو100 فیلمنامه آشنایی دارید یا نه ولی اونایی که باهاش اشنان میدونن که چقدر این کتابا کتابای خوبین مخصوصا اگر این کتابها رو بخونید و بعد فیلم مربوطه رو ببینید می تونید تاثیر شگرف اونو در تغییر زاویه ی دیدتون نسبت به همون فیلم قبل از خوندن کتاب مشاهده کنید...
|
مصطفی انصافی
چهارشنبه 24 مرداد 1386 - 11:0
2 |
|
|
|
دیشب هامون رو می دیدم و داشتم به این فکر می کردم که اگر سینمای قبل از انقلاب رو که با فیلم های گلستان و غفاری شروع شد و به قیصر رسید بر سینمای بعد از انقلاب ایران منطبق کنیم به طرز شگفت آوری از لحاظ تاریخی قیصر بر هامون منطبق می شه. نقطه ی مشترک این دو فیلم هم فقط نحوه ی ادای دیالوگ ها توسط بازیگرانشه. اون ریتم تند فوق العاده زیبا. در ضمن تاثیری که این فیلم ها بر نسل خودشون و فیلم های بعد از خودشون گذاشتند جالبه. اما هنوز به نتیجه نرسیدم که آیا هامون مثل قیصر شاهکار هست یا نه. چه غیاث!! احمقانه ای کردم من! نیما که تعطیل کرد. مهرزاد خان هم تعطیل کرد. این نیز بگذرد.
|
محمد
چهارشنبه 24 مرداد 1386 - 11:36
-14 |
|
|
|
بابا ایول pianist!!چند بار دیدیش مگه که اینجوری حفظی!!
|
محمد حسین آجورلو
چهارشنبه 24 مرداد 1386 - 15:6
-2 |
|
|
|
از طرف امیررضا نوری پرتو : با سلام خدمت امیر خان و همه بر و بچز باحال کافه . به خدا من قهر نکردم. مگه من بچه ام؟ من هر روز میام سر می زنم و شرمنده بچه ها و اظهار محبتشون میشم. من حتی از دست امیر هم ناراحت نشدم. اینو از ته دل میگم اینقدر همتونو دوست دارم که اصلا دلم نمیاد بزارم برم فقط با خودم گفتم با زیاد نوشتنم حال همه رو به هم زده بودم این نظر خودمه بهتره یه مدت کنار باشم. مخلص همه ی دوستان نازنینم و امیر عزیز . در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید . www.cinema-cinemast.bfa.com amirreza_3385@yahoo.com
|
خاطره آقایان
پنجشنبه 25 مرداد 1386 - 0:43
10 |
|
|
|
هر چی فکر میکنم به هیچ نتیجه ای نمی رسم که چرا اینقدر نظر قبلی منو سانسور کردین.آخه چرا؟می شه علتش رو بگین؟
|
مصطفی انصافی
پنجشنبه 25 مرداد 1386 - 12:38
-13 |
|
|
|
می دونید که امشب departed از سینما یک پخش می شه. فقط امیدوارم فیلم تو تدوین مجدد!!!!!!!! از ریتم نیفته که فیلم فیلم ریتمه. راستی دقت کردید تو این روز نوشت من هفت هشت ده تا کامنت داشتم؟
|
farshid
جمعه 26 مرداد 1386 - 3:16
31 |
|
|
|
نیمه شب جمعه هست بد جوری بی خوابی به سرم زده چند ساعت پیش فیلم جدا افتاده اسکورسیزی از سینما 1 نمایش داده شد و هنوز طعم خاص دیدن فیلم حس می شد که میز گرد عجیبی همه چیز را خراب کرد. هنوز هم فکر می کنم کاش دکمه خاموش تلویزیون را می زدم تا شاهد حرفهای عباس اکبری نبودم که نه در نقد جدا افتاده بلکه از زاویه دید یک عالم جامع سینما!!! به تخریب بی محابای اسکورسیزی پرداخت طوری که او را در حد یک بیمار روانی با فیلمهای سطحی و ... بگذریم چیزی نگویم سنگینتر است این چیزی از ارزشهای فیلمهای اسکورسیزی کم نمی کند فقط دلم به حال این سوخت که اگر این ویترین نقد فیلم است حسابش را کنید چه بلایی سرمان امده و شاید خودمان خبر نداریم. نمی دانم این برنامه (سینما1) تکرار می شود یا نه؟ ولی اگر تکرار شد خودتان ببینید و قضاوت کنید . و اما یک سوال از امیر قادری از نیما چه خبر؟ farshid
|
مصطفی انصافی
جمعه 26 مرداد 1386 - 17:40
-5 |
|
|
|
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/cinema/c5c1187166554p1.php 1.این لینک مطلب امیررضا نوری پرتو درباره ی پارک وی که در سایت آفتاب پابلیش شده. 2.دیشب جدامانده!!!!!!! یک فیلم بر باد رفته بود. سکانس فوق العاده ی آسانسور هیچی ازش نمونده بود. قضیه حاملگی مادولین هم کاملا حذف شده بود!!! به قول یارو گفتنی عجیب است! 3.آیا من جای امیر رضا هم دارم کامنت می گذارم و حق او را دارم می خورم؟ یکی توضیح بده! 4.امروز earth & heaven رو دیدم. یه فیلم خیلی عالی و تاثیر گذار که باعث شد نظرم نسبت به الیور استون 179 درجه تغییر کنه! 5. به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمیاید...
|
رضا کاظمی
شنبه 27 مرداد 1386 - 7:35
-1 |
|
|
|
زودیاک را دیشب دیدم. چند روزی بود که دی وی دی اش را داشتم ولی حال و حوصله دیدن فیلمی دو و نیم ساعته را نداشتم . به هر حال دیدمش ونظرم این است: فیلم متوسطی است و به هیچ روی در چند قدمی باشگاه مشت زنی هم نمی ایستد. همه چیز در اجرا عالی و بی نظیر است. فیلمبرداری،نورپردازی بازیها و... ولی فیلم روح ندارد آنی نیست که باید باشد.اینکه می دانیم زودیاک هرگز هویتش فاش نشده در جریان دیدن فیلم تعلیقی ایجاد می کند که دوستش دارم. من عاشق تعلیق .و سوسپانس و اینجور چیزهام ولی انگار دو ساعت و نیم هنوز هم کم بوده تا فینچر عزیز بخواهد همه زوایای این داستان را نشانمان بدهد.راستش خود داستان زودیاک اصلی هم داستان بیهوده بزرگ شده ای است و امریکایی ها خیلی شاخ و بال به آن داده اند تا خوراک تبلیغاتی رسانه های خود را تامین کنند پسر اول که جان سالم به در برده-ماژو- زودیاک را دیده . در احمقانه ترین فیلمهای پلیسی دنیا حتی از انواع ایرانی و هندی اش پلیس بر اساس توصیفات فردی که مجرم را دیده چهره ای از او ترسیم می کند ولی در این فیلم باید کورکورانه بپذیریم که آن فرد رفته و در دسترس نیست!!! باید بیست سال طول بکشد تا او بیاید .گیریم در واقعیت هم همینطور بوده. چنین داستانی که بیشتر حاصل حماقت پلیس محلی بوده چه طور ما را با خود باید همراه کند و تازه خیلی هم ماجرا را راز امیز و انچنانی ببینیم. جالب تر این است که پلیس های دو شهر مجاور هم از هم خبر ندارند . پلیس فدرال هم که اصلا در جریان نقشی ندارد آنهم جریانی که خانواده ها را به وحشت کشانده و کسی امنیت جانی ندارد. مناسبات این داستان کودکانه و برای گروه سنی دال است . واقعا امریکایی ها همه چیز را ساده انگارانه می بینند. ...زودیاک فیلم بسیار خوش ساختی است. فینچر نوار را خیلی خوب می شناسد ولی خود داستان حتی اگر در واقعیت هم درست همینقدر ابلهانه بوده تماشاگر را سرخورده می کند چون بیش از انکه رازی در میان باشد انگار پلیسهای ابله در بختکی گرفتار بودند که وای ما نمی توانیم ماژو را پیدا کنیم چون اصولا پلیس نمی تواند فردی که از ایالت یا کشور خارج شود را پیدا کند! !!حکایت آن مردی است که پوست موز می دید و می گفت وای باز هم باید سر بخورم! هر فیلمی چیزی برای کشف کردن دارد. من یکی که شیفته تیپ بامزه و بازی خوب بازیگر نقش تاسکی مارک رافلو شده ام. درورد پروردگار بر او.
|
nima
شنبه 10 شهريور 1386 - 0:30
0 |
|
|
|
سلام اقای قادری چاکرم فقط میخوام بگم خیلی با نوشته هات حال میکنم نوکرم
|
peiman
جمعه 16 شهريور 1386 - 17:49
-3 |
|
|
|
salam aghaian ghaderi va hasani hala ke saite shoma ja oftade behtare ke khabaraye honari va ba sanad tari ro roie sait biarid ma mardaye bozorgi to sinema darim ke kamtar be onha pardakhte mishe mamnon
|