كامنتهاي اين «روزنوشت» خودش دارد به يك جور روزنوشت جديد تنديل ميشود (چه خوب)؛ حالا كه اينطور شده، و حالا كه چندتا نظر را خواندم، فكر كنم فرصت خوبي است تا همين اول كار چيزهايي را مشخص كنيم و بعد ادامه بدهيم. موافقيد؟
1- شرط اول و آخر در اين سايت و كامنتهايش رعايت حرمت آدمها، جايگاهشان و ادب و نزاكتي است كه برازندهي يك بيننده و علاقهمند جدي سينما باشد؛ چه دربارهي فيلمسازان و فيلمها و چه هر كس ديگري كه دربارهاش مينويسيد. اگر ميبينيد كه بعضي كامنتها روي سايت نميآيد دليلش قطعاً ادبيات ناپسندي است كه در نوشته وجود داشته. مثالش هم همين يادداشت آقاي مصطفي جوادي (كه متاسفانه ديگر نميتوانم دوست خطابش كنم). اين يكي را چون به خودم توهين كرده بود، استثنائا روي سايت گذاشتم تا نمونهاي براي حرفزدن داشته باشيم. كامنت «داستان هي شرمندگي ها و هي سر ذو ق آمدن ها» نوشتهي آقاي جوادي را يك بار ديگر بخوانيد تا بدانيد منظورم چيست و ما از اين به بعد چه جور نوشتهها و كلماتي را حذف ميكنيم. ماجرا اين است كه من در برنامهي« سينمايك» درباهي فيلم فوقالعادهي حضور (هال اشبي) چند جملهاي حرف زدم كه الان يادم نيست چيها گفتم، اما بالاخره از فيلم تعريف كردم. حالا نميدانم اين خوانندهي محترم سايت چرا فكر كرده كه اگر از فيلم خوشش نيامد، بايد به حرفهاي من بگويد «لا تا الات» (تازه املاي اين واژهي توهينآميز را هم غلط نوشته). شايد هم ايراد از من و ما باشد كه به قولي «نوشابه نخورده پسرخاله ميشويم». غير از اين، در اين يادداشت كوتاه، واژههاي زشت ديگري هم هست:«گَند»، «گُنده بك»، «گاو نفهم» و و و... بگذريم.
2- دوست عزيز ديگري (جمشيد خان) جوري نوشته كه انگار ما فقط تعريف و تمجيدها را روي سايت ميگذاريم. ابداً اين طوري نيست. همين چند تا روزنوشت من و امير پُر است از انتقادها و حرفهاي مختلف (منتها نه با كلمهي لاتاالات!). اگر چيزي نوشتيد و فكر ميكنيد دليلي براي حذفش نبوده، مطمئن باشيد به دست ما نرسيده يا... بگذريم.
3- اين روزها درگير كار با ماني حقيقي روي فيلم مستند داريوش مهرجويي و هامون(آخ از اين هامون) هستم. ماني حقيقي كارگردان اين دو فيلم است و من هم به عنوان مشاور تحقيق با اين دوست عزيزم همكاري ميكنم. خيلي خوشحالم كه اين سايت و روزنوشت هم مكاني براي نوشتن دربارهي آن فراخوان استثنايي هامون باشد. از نوشتن و فرستادن نظرهاي خودتان و ترغيب همهي دوستان و آشنايان به اين كار غافل نشويد كه هامون و مستندش بايد چيز اساسي و خوبي بشود، آنهم با حضور شماها. من و ما و شما حالا حالاها با هامون كار داريم (آخ از اين هامون)
4- به سيامك . ا .ك سلام ميكنم، از سر شوق و دوستي. خوشحالم كه اينقدر سينما را دوست داري. همهي دوستداران سينما هر جاي دنيا و آخرت كه باشند، رفيق و همدل هستند (مگر كار به لاتاالات بكشد)... بگذريم.
5- حالا كه اين همه گذاشتيم و گذشتتيم، از اين يكي هم بگذريم كه گذشتن هميشه لازم است... اما شما لطفاً از نوشتن و كتمنتگذاشتن نگذريد (البته بدون لاتاالات)
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
علی طهرانی صفا
چهارشنبه 5 مهر 1385 - 15:24
-5 |
|
|
|
پوزش
ببخشید اگر احیاناً مطلب من موجب دردسر شما شد. فکر می کنم ما در این مکان دو هدف اولی داریم. چگونه از هم یاد بگیریم و چگونه با هم دوست باشیم؟ آخ از این گذشت!
|
احسان
چهارشنبه 5 مهر 1385 - 17:39
3 |
|
|
|
هامون,ما نیستیم
همیشه فیلمهای داریوش مهرجویی رو به امید لذت بردن دیدم. راستش به غیر از "اجاره نشینها"و"مهمان مامان"که گرم و دوست داشتنی از آب درآمدن,بقیه فیلمها اونی که باید بشن نشدن.حتی"گاو"که نتونستم تا آخر ببینم.وقتی که جمشید ارجمند گفت که "شاهکاره" دوباره دیدمش که.........خیلی خیلی دوست دارم ببینم کجای فیلهای مهرجویی انقدر تو رو جذب کرده.فقط جسارتا عین هوشنگ گلمکانی نگو که:"بعضی چیزا ثابت کردنی نیست"."هامون"هم که ...چشمت روز بد نبینه...خیال کردم یه فیلم دیگه رو به ما قالب کرده اون آقاهه.
|
مصطفی جوادی
چهارشنبه 5 مهر 1385 - 17:42
-1 |
|
|
|
رانده شديم.اما حوا خودش بهشت است.
آقاي حسني نسب که ديگر نمي گذاريد دوست خطابتان کنم تو را به خدا کمي از ابرها فاصله بگير .توي دنيايي که لجن سر تا پايش را گرفته کلمه ای مثل ((گند)) از نظر شما اينقدر زشت است.مي توانم برايتان از دل شاهکار هاي ادبي واز درون فيلم هاي اسطوره هايي مثل تارنتينو کلماتي را برايتان بياورم که سرخ شويد. البته يک فرقي که هست اين است که آثار آنها ارزشهاي ديگري دارد و اراجيف ما از اولين کامنت اين بخش تا همين آخري جز فحش و بد و بيراه نيست. به خدا معني لا تا الات اين قدر ها هم بد نيست و اصلا نيازي به پسر خاله بودن ندارد. که در هر صورت عذر مي خواهم . چطور وقتي آقاي ايکس ميگويد از ((غرور فلاني حالم به هم مي خورد )) قند و شکر بيرون پرانده اگر ما بگوييم گنده بک مي شويم نمونه افساد.تو را به خدا ببين معني گنده بگ چيست .ين را مي تواني با جمله اي مثل ما پخي نيستيم که يکي از بچه ها نوشته بود مقايسه کني؟آفاي حسني نسب پاستوريزه نوشتن را باب نکنيد.لعنت به اين کلمه دوست عزيز که به روال هميشه توي اين نوشته ده بار پشت اسمت تايپ کردم وبعد يادم آمدکه بايد پاکش کنم. اگر هنوز اميدي به آدم شدنم هست مي مانم واگر نه...خوب بگو شر مان را کم ميکنيم ميرويم همان قزل آلايمان را صيد مي کنيم. (که در اين صورت لطف ميکني اگر اجازه بدهي ايميل را بگذارم تا حد اقل رفقايمان را گم نکنيم:khiabanekhali@yahoo.com)يک چيز را بگويم .فکر کنم خودت فهميده اي که اهل خودشيرينی نيستم(که اگر بودم اين جوري لينچ نمي شدم) اما خدا وکيلي اين نوشته (هم)قشنگ بود اثر گذار بود خودم هم يک لحضه فکر کردم عجب اسبي هستم.اگر رفتني شديم اين را فراموش نکن:هر واژه ای وقتي به گوش ميرسد از جانب شما موسيقي و ترانه و آهنگ مي شود باآن که ما شما را(( کم ))ديده ايم اما برايتان دلمان تنگ ميشود...
|
حميدرضا
چهارشنبه 5 مهر 1385 - 19:0
-3 |
|
|
|
پيشنهاد
باسلام خيلي خوبه كه ميخواين درموردهامون كاركنيد. يه نظري داشتم و اون هم اينه كه درمورد فيلمهاي كلاسيك وقديميتر ايراني هم كار كنيد(يابصورت نوشته وپرونده يابصورت فيلم) . بطورمثال: گوزنها-قيصر-سوته دلان-كندو-تنگنا-فرارازتله-صبح روزچهارم-داش آكل- زيرپوست شب-سه قاپ و.....
|
sara
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 2:56
5 |
|
|
|
برایم خیلی جای تعجب بود که بین اسم های اولین دعوت امیر قادری اثری از اسم مصطفی جوادی نبود.به نظر من ( صرفا با استناد به کامنت ها که به جز آن ها هیچ گونه شناخت دیگری از او و دیگران ندارم ) از همه ی کسانی که در هر دو وبلاگ می نویسند با سواد تر به نظر میرسید.÷س چرا اسمش نبود؟ نه برایش نوشابه باز می کنم نه به قول خودش قصد چوب کاری دارم. در ضمن به جز خودم وکیل مدافع هیچ احد الناسی نیستم. فقط اگر دلیل نبودن اسمش بین بقیه ی اسم ها این حرف هایی است که شما در آخرین روزنوشت تان اشاره کردید در حقش(البته فقط یه کمی) بی انصافی شده.بهتر است میزان صحت این حدس را از آقای قادری ب÷رسم.
|
میثم
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 7:15
6 |
|
|
|
سینما یعنی زندگی
سلام آقا نیما فقط میخواستم بگم سینما فراتر از یه هنر. سینما به اهلش آرامش میده .چطور زندگی کردنو یاد میده .روزنه ای یه که هر کسی سعادت نگاه کردن داخلشو نداره با توجه به آخرین روز نوشت شما باید بگم واقعا متاسفم از اینکه کسی سینمایی باشه اونوقت سینما مقدس جای عقده گشایی نیست
|
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 9:23
8 |
|
|
|
سلام مي كنم به آقا نيما كه منو سيامك خطاب مي كنند .و سلام به همه دوستاني كه در اينجا مطلب مي نويسند ( ببخشين اگه شما رو دوست مي خوانم عادته ديگه ) باخودم گفتم بد نيست چند سطري در مورد اتفاقات افتاده در اينجا بنويسم . خدمتتون عرض كنم كه من فيلمهاي آقاي كيميايي رو خيلي دوست دارم ولي چند تا از دوستانم نظري غير از اين دارند .و نظراتشون رو به بدترين شكل ممكن بيان مي كنند مثلآفيلم رضا موتوري رو آي مسخره مي كنن مخصوصآاون سكانس تيمارستانش رو . من سعي مي كنم براشون كمي توضيح بدم كه فيلم در مورد چيه و چي مي خواد بگه ولي بيشتر مسخره مي كنند . خب من ديگه به اين افراد كاري ندارم ميذارم هر چي دلشون خواست بگن ولي واسه خودم يه درسي شده كه اگه از فيلمي بدم اومد نا جوانمردانه بهش حمله نكنم .
|
ساسان.ا.ك
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 9:30
-5 |
|
|
|
دوباره سلام آقا نيما دوتا از شماره هاي ماهنامه فيلم رو مي خوام 351و ويژه نامه دوبله . اصلآنمي دونم كه آيا اين ويژه نامه ها به دكه هاي مطبوعاتي هم ميان يا نه ولي تو شهر ما كه مشهد باشد از اين خبرا نيست .
|
tanya
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 10:16
-3 |
|
|
|
yek dar va del sade.
salam,man emrooz baraye avalin bar omadam to ghesmate shoma.esme shoma ro ham az naghdhayee ke dar majaleye film kardid midonestam.man az shoma faghat ye soal daram:shoma ke in ghadr motaghed hastid ke bayad be adama ehteram gozasht va az harfhaye aghaye Mostafa Javadi narahat shodid,lotfan ye bare dige naghdi ro ke to majaleye Film rajebe film "HOKM"gozashtid bekhonid ta ba maniye bi ehterami ashna shavid.................lotfan age momkene javabe mano be E_mailam mail konid.ba tashakkor.,Tanya Ahmadi
|
ali
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 13:9
1 |
|
|
|
گفتوگو بدون درد و خونریزی! *
آقاي حسني نسب عزيز لطفآ و خواهشآ با اون عينك خوب اين نوشته رو بخونيد -------------------- روزهاي اول گفتيد ، براي اولين بار است كه در فضاي مجازي مينويسيد و بازخوردهايش را ميبينيدخوب روي همين حساب تا حالا كامنتي نگذاشتم حتي آنموقع كه خيلي دوست داشتم چيزي بنويسم(جسارتآ من اينجا را مدام ميخوانم و پيگير هم هستم اما امروز احساس كردم بايد بنويسم..) 1- اين درست كه شما از ايشان رنجيده ايد اما چرا لحنتان اين قدر عوض شد ه است چرا مدام حرف او را(كه املايش غلط است!) تكرار ميكنيد . آيا اين يادآوري به قصد تخريب او و به يك معناي خاص نيست. شما كه نوشتي بعضي كلمات معاني بدي دارند حتمآ خوب ميدانيد كه اين تكرار به چه معناست ...نه؟! 2- اول و آخر نوشته شما غلط تايپي دارد...( خط اول" تنديل" كه يعني تبديل و خط آخر "كتمنت" كه يعني كامنت ) به نظر شما آيا اين براي يك وبلاگ نويس(روزنويس) اشكال دارد يا نه؟ البته من فكر ميكنم فقط به دليل تند نويسي و عصبانيت قابل دركتان بوده است. 3- شما توانائي تان را در نوشتن، به بزرگتر از امثال من ثابت كرديد و در اين شكي نيست ...اشاره ام به اينكه شما اولين بار است كه وارد اين فضا ميشويد هيچ معناي خاصي ندارد جز اينكه تجربه اين فضا را قبلآ نداشته ايد.همه ما چه من ِ كوچك و چه دوستان سينمايي نويس شما مثل ( خسرو نقيبي، بابك غفوري آذر و حتي همين امير قادري) حتمآ در اين فضا دچار مشكل شده اند ...اين رنجش شما هم يكي از مشكلات اين فضا هست. شما از دوستانتان بپرسيد و خودتان ببينيد كدام وبلاگ معروف هست كه كامنتهاي ناسزا و كاملآ دري وري نداشته باشد؟؟ اما اين كامنت آقاي جوادي اصلآ جزو آنها نيست جزو آزار و اذيت به حساب نمي آيد ...ايشان فقط نظر خودش را بي پرده و راحت بيان نموده است ..اصلآ از كجا معلوم ادبيات روزانه ايشان همين نباشد ايا ميتوانيم بر ايشان اشكالي بگيريم؟؟ 4- يادم هست مطلبي از شما خواندم (يكي از شماره هاي فيلم كه يادم نيست) در مورد يكي از گزارشگران فوتبال بي پرده و راحت فقط بدون نام بردن از ايشان( كه گمان ميكنم بدتر از نام بردنش بود!) هر نقد و نظري نسبت به او داشتيد بيان كرده بوديد. خب اين حق طبيعي شما هست شما منتقد هستيد اما حرف من اين است آدم ها حق دارند از چيزي بدشان بيايد ..بعضي آن را در پوست شكلات ميپيچند و تحويل طرف ميدهند و بعضي آن را پوست ميكنند و تحويل ميدهند....مشخص است كه نفس هر دو يكي است فقط شكلش فرق ميكند گمان نميكنم شما با نفس انتقاد و حرفهاي آقاي جوادي مشكل داشته باشيد بلكه شكلش از نظر شما ايراد دارد و اينكه مرسوم نيست در فضاي مجازي به كسي بگوئيم چه طور برايمان كامنت بگذار و...! در اين زمينه خوابگرد همين چند وقت پيش اين را نوشته است: { از چیرگی ناگواریهای فرهنگی و هنری در عرصهی عمومی و دولتی رها شوید و به اصل ماجرا توجه کنید. به این بنگرید که گفتوگو مگر تنها به بهبه کردن و سفره انداختن و در هزار پرده سخن گفتن و نقد کردن است؟ در همین مورد تازه، اگر از تکهپراکنیهای غیراخلاقی هر دو طرف به هم بگذریم (که البته حسین این بخشها را پاک کرده و پوزش هم خواسته)، مگر چه بلایی فرود آمد؟ چه فاجعهای رخ داد؟ من یکی که میپندارم نفس همین گفتوگوهای تند، کمک بزرگی به بالندگی آدمها و نوشتههایشان میکند؛ منتقد یا نویسنده فرقی نمیکند. نکته این است که وقتی در چنین موقعیتی قرار میگیریم، چون در فضایی رسانهای این اتفاق بازمیتابد، همواره داوری را به مخاطبان وابگذاریم. } لينك نوشته خوابگرد : http://khabgard.com/?id=1938056505 5-اگر اين فضا يعني روزنوشت شما و بعدآ كامنتهاي ما بشود فضاي جدل كه توان همه (چه شما و چه فرد پاسخ دهنده و چه كساني كه اينجا را ميخوانند) صرف بد چيزي ميشود و اين قطعآ هدف شما نيست.. * نام كامنت تيتر نوشته مذكور خوابگرد است ... با احترام
|
امير پارسامهر
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 14:48
4 |
|
|
|
دودورودودو هــــــــــــامون
سلام و "آخ از اين هامون" استاد؛ وقتي فراخوان هامونو خوندم زير و رو شدم: اول به خاطر نكته سنجي و تيز هوشي ماني حقيقي و شما كه بالاخره مي خوايد به داد داغ كشيده هاي هامون برسيد و تكليف اين "درد و راز و رنج و عشق" رو روشن كنيد. دوم به خاطر جنوني كه هامون تو دل و فكر و روح و زندگي ماها انداخت و حالا فرصتي هست تا اين جنون خوشمزه رو با كلمات براي شما بنويسم. اميدوارم بتونم،بنويسم.و يه جايي تو هامون شما پيدا كنم.
|
حميد قدرتي
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 15:24
6 |
|
|
|
لات آلات
اقا نيما سلام دوست دارم درمورد هامون بننويسم و نظرم را بدهم ان هم بعد از اين غيبت بلند مدتي كه داشتم اما برخورد تندي كه با مصطفي جوادي عزيز ( از اولين و پر فعاليت ترين بچه ها و به قول خودش اولين كسي كه در اين لينكستان كامنت گذاشته ) كرده بودي به چشم من خورد و آخ كه چه محكم هم توي حالم هم خورد . اتفاقاً من چند روز پيش كه مطلبي بسيار بي ادبانه ( كه اصلا جاي اين كامنت در سايتي كه خانمها هم عضو آن هستند نيست ) از دوست ديگري كه به حكم ادب اسمش را نمي برم خواندم خواستم اين مطلب را خيلي تند جواب بدهم اما گفتم بگذار كلماتي مشابه يا بدتر پيدا شود آنوقت حركتي ميروم . اما امروز در عين نا باوري ديدم مصطفي را اخراج كردي . من تقريباً هر روز مطلب بچه ها را مي حوانم . از همان روز اول . جوادي عزيز مطالبي را كه نوشته هم در كامنت مربوط به هال اشبي و هم در ديگر كامنتها از كلمات محاوره اي و كوچه خياباني استفاده مي كند . اصلا جذابيت نوشته هايش به همين نوع نوشتار است كه بسياري از نويسندگان بزرگ استفاده مي كرده اند و مي كنند . به عنوان مثال جمالزاده در داستان از ماست كه بر ماست ببينيد چه ها گفته تازه اين داستان در كتاب ادبيات دبيرستان چاپ هم شده . به نظر من مصطفي اشتباهش آنجا بوده كه در موردشما نظر داده كاري كه منهم ميخواستم به نحو ديگري بكنم اما اشتباه بزرگتر از شما بود كه او را از دايره دوستانمان بيرون كرديد فكر نمي كرديد كه شايد او ميخواسته مطلبي رابه شما يادآور بشود . پسر فكرش را بكن يكي مراد آدم باشد و تو به خاطر اينكه او را از اشتباه در بياوري مطلبي متذكر بشوي و او تو را از دايره دوستان اخراجت كند . مرا كه ياد آقاي شگفت انگيز و شگفت بچه مي اندازد . به هر حال مصطفي حالا ميتواند زنگ بزند به دكترشان بيايد قلبش را معالجه كند چون ديگر مي تواند قلبش را پس بگيرد و موتور كولر را دور بياندازد و قلبش را سر جايش بگذارد . ديگر فكر مي كنم زيادي نوشتم بهتر است بروم آهنگم را گوش كنم : ما مي خواستيم از درختها كاغذ و ...
|
رهگذر
پنجشنبه 6 مهر 1385 - 23:28
0 |
|
|
|
توصیه
ما که داشتیم رد میشدیم و قصد موندن نداشتیم.یه وب گردی همیشگی! خودم هم نفهمیدم چی شد گذرم این وری افتاد.نا خواسته در جریان این روز نوشت ها و کامنتها قرار گرفتم. ولی یه پیشنهاد برا اون دوست عزیزمون دارم.سعی کن تو محیط شخصی این اقا نیما زیاد جریان ساز نشی.شاید زیاد به مزاج ایشون خوش نمیاد که از نظرات شما این قدر استقبال میشه. میدونی که چی میگم(نون مردم رو اجر نکن داداش)
|
علیرضا شیرنشان
جمعه 7 مهر 1385 - 0:16
7 |
|
|
|
هامون ما
نیمای عزیز نوشته ام در مورد هامون را با عنوان ((هامون ما)) برای ای میلی که توی فراخوان اورده بودید فرستادم تا من هم لااقل از سهمی در ابراز علاقه به فیلم محبوبمان داشته باشم.
|
جمعه 7 مهر 1385 - 4:6
-4 |
|
|
|
غیبت صغری
|
حنانه سلطانی
جمعه 7 مهر 1385 - 10:53
-5 |
|
|
|
حبیبه ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دیشب ÷رویز ÷رستویی مهمان دانشگاه ما بود. خسته بودو از دلزدگی اش نسبت به سینما حرف می زد که اگر ممکن بود دست از سینما می کشید و به تئاتر می ÷رداخت. از سریال های تلویزیون گفت واظهار تاسف کرد و اینکه خاک بر سر سینمایی که با صدای بنیامین می خواهد بفروشد. به به نام ÷در رسید و از حاتمی کیا دفاع کرد وگفت که در عین حال معایب فیلم را هم می داند. حرف های دختری همه از جمله ÷رستویی را هم تحت تاثیر قرار داد. گفت که او خود حبیبه است با این تفاوت که هنوز ÷اهایش قطع نشده . ÷درش هشت سال جبهه بوده و وقتی بر گشته او حتی به گفتن کلمه ÷در هم عادت نداشته. حالا هم مشغول مین خنثی کردن است و آیا این بار نوبت بقیه نیست که این کار را انجام دهند؟ حرف آخر : به نام ÷در علی رغم همه عیب هایش آیا بخاطر موضوعی که به آن می ÷ردازد در خور ستایش نیست؟ مگر ما چند تا حاتمی کیا و ÷رستویی داریم؟ چرا در مقابل فیلم های تجاری سکوت می کنیم؟ چه بلایی دارد سر سینمای ما می آید؟
|
میثم
جمعه 7 مهر 1385 - 11:4
8 |
|
|
|
بسوی ناکجا آباد
دیشب 90دقیقه از زندگیم فنا شد .1500تومانم حروم شد .اعصابم داغون. عروسک فرنگی این شاهکارررررر آقای صبا .از این 90 دقیقه که تو سیاه چال بودم فقط اینو فهمیدم که باید روی آمال و آرزوهای سینماییم یه تجدید نظری بکنم . آقا نیما یاد روز نوشت شما درباره فیلم جدید ملا قلی پور افتادم با خودم گفتم چرا شما بجای اینکه درباره فیلمی که هنوز حتی پخش نشده اینجوری تماشگر ازش نا امید میکنی چرا درباره کسایی که فکرمیکنن چون تکنک بلدن تدوین میدونن و.... باید اینجوری با اعصاب آدما بازی کنن . واقعا که!!!!!!! این فیلم و ببینید مطمئنم تا یه هفته به سینما وییار پیدا می کنین.
|
آلوچه خانوم
جمعه 7 مهر 1385 - 15:6
8 |
|
|
|
هامون هامون هامون ...
هیچ میدونی نوشتن درباره اینکه چرا هامون رو دوست دارم این روزهاتبدیل شده به سخت ترین کار دنیا . فراخوان رو توی مجله دیدم . هی صفحه جی میل رو باز می کنم ... بعد هی فکر میکنم آخه از کجا شروع کنم . بعد شک میکنم که آخرش به حتی يک جمله منسجم می تونم برسم یا نه !!!! حکايت غریبیه این هامون . و کار ما باهاش تمومی نداره . حس من نسبت به هامون مثل همون" آخ " های حمید هامونه وقتی به عکس های دوران بچگی هاش , عکسها ی مامان و باباش دست می کشید . به اين مانی حقيقی بی انصاف بگو آخه مرد مومن این " آخ " رو چه طوری بنویسيم !!!
|
مصطفِي جوادي
جمعه 7 مهر 1385 - 15:51
-5 |
|
|
|
چه كسي مي خواهد من وتو ما نشويم؟
نوشته اين آقاي رهگذر كه هر رهگذري مي تواند باشد الا محمد رضا سرشار خلقم را تنگ كرده.چرا ايشان بايد اين چنين فكر كنند.اين حرفها چيست.ما را چه داخل آدميزاد .جريانسازي ديگر چه كوفتي است رفيق.نفست از جاي گرم بلند ميشود .عزيز جان اينجا محل سگ ما هم نمي گذارند.حتما شوخي كرده اي نه؟يك چيزي نگوييد كه ما رويمان نشود توي چشم ايشان نگاه كنيم.بگذار اين نيم جو آبرويمان حفظ شود.فعلا كه توي شهر راه مان نمي دهند.كدخدايي پيش كشمان: شبي كه ماه مراد از افق طلوع كند بود كه پرتو نوري به بام ما افتد ملوك را چو ره خاك بوس اين در نيست كي التفات جواب سلام ما افتد
|
پویان عسگری
شنبه 8 مهر 1385 - 1:28
-10 |
|
|
|
زندگی
برو بچه ها، تورو خدا بی خیال جواب دادن به هم دیگه بشین.بیاین درباره ی چیز های عزیزی که دوست داریم صحبت کنیم.راجع به فیلم ها، کتاب ها و زندگی هایی که کردیم. حیفه به خدا، خیلی وقت نداریم ها...
|
منصور صفايي
شنبه 8 مهر 1385 - 5:22
14 |
|
|
|
اشنايي
نيما سلام به تازگي با وبلاگت آشنا شدم . سعي مي كنم پيگير مطالبت باشد . بعدن با هم بيشتر آشنا خواهيم شد .
|
سحر همائی
شنبه 8 مهر 1385 - 8:42
-2 |
|
|
|
به امید باز گشت به روزهای خوب
با سلام خدمت آقای حسنی نسب و آقای جوادی. حق با آقای عسگری است ولی بذارید در این روزنوشت برای اولین و آخرین بار از چیزهایی که ناراحتمون کرده حرف بزنیم و بعد پرونده رو ببندیم و بریم برسیم به چیزهایی که دوست داریم. راستش من پای کامپیوتر خشکم زد! نمی خوام طرف کسی رو بگیرم و بگم چی درسته چی غلطه هر چی بوده گذشته.ولی خب خیلی ناراحت شدم انتظار نداشتم...به هر حال دلخوری ها پیش می یات.نمی خوام مادربزرگ بازی در بیارم ولی چه خوب که آقای حسنی نسب حرف از گذشت زدن.امیدوارم درست حدس زده باشم و ته دلتون هنوز با هم دوست باشین.بیاین برگردیم به حالت سابق و دلخوری ها رو فراموش کنیم... (علی رقم اعتقادی که به حرف آقای عسگری دارم یه توضیح کوچیک هست که می خوام خدمت آقای جوادی عرض کنم. اصلا هم نیازی به جواب نیست.فقط خواستم از نوشته م دفاع کنم.دیدم که یکی از جمله های من رو شاهد مثال آوردین.اون کلمه اون قدرها هم بد نبوده معنیش اینه که من عددی نیستم خواسته بودم بگم من آدم با سوادی نیستم بلد نیستم قشنگ حرف بزنم یا نقد بنویسم و کو چیکتر از اونی هستم که بخوام با دوستان همکاری کنم. و فراموش نکنید که من اون جمله رو خطاب به خودم گفتم . اگر هم جمله بدی بوده و تصویر بدی در ذهن خواننده ایجاد کرده من از همه دوستانم عذر می خوام.موفق و پیروز باشید.)
|
عماد نصيرديواني
جمعه 18 خرداد 1386 - 18:41
-5 |
|
|
|
يكي از هامون بازها
من با 1000 شوق و ذوق در فيلم هامون بازهاي آقاي حقيقي بازي كردم ولي كو مرهمي فكر مي كردم سر از كن يا اسكار در مي آورم البته من مخالف خوان بودم و از حاتمي كيا طرفداري كردم ولي فكر كنم اخر سر از شبكه 4 در بياورم ان هم ساعت 12 شب به بعد راستي من طرفدار ايرون ميدن هم هستم به شهزاد رحمتي سلام برسان بگو البوم موضوعي راجب مرگ و زتدگي ايرون ميدن رو گير اوورده يا نه من دارمش
|
رضا کاظمی
شنبه 23 تير 1386 - 2:4
7 |
|
|
|
چرا فقط شکلک هامون بازی را در می آری؟ اکه هامون باز بودی خودت با عشق واسه اون فراخوان نامه می نوشتی. ..منی که ناخواسته مسیر زندگیم مث هامون شده. همونقدر مثل هامون از طرف شما شکلکها طرد میشم.البته من سرتغ تر از این حرفام . اونقد تیزهوش هستی که تا حالا اینو گرفته باشی. مطمئنم. من یکی معادله خفه شدن از طرف شماها رو به هم میزنم. ... داشتم فکر می کردم نکنه مث هامون واسه اینکه خودشو نشون بده منم باهاس شیشه وردارم و در به در بدوم دنبال یکی که خون بده تا دستگاه رو راه بندازم!! نیما حسنی نسب! واسه من تو همون پرستاری هستی توی اون حلقه که هاج و واج به هامون نگاه میکنه و پس می افته انگار که هامون می خواسته بهش تجاوز کنه!!تو هامون بازی؟ خیلی دوسه ت دارم. فکر می کنم اینم تابحال فهمیده باشی. وقتی دوسه ت دارم کاریش نمی تونم بکنم. واسه همین اینقد راحت بهت میگم شکلکو از صورتت وردار باد بخوره. رفیق هامون باز من! من خود هامونم. این افتخار نیست. در محضر شما ننگه .تو هامونو دوس نداری. درد و رنجو توی فیلم دوس داری؟ بیا کمی با ما پرسه بزن جوون. با همون موهای بلند فرفریت که تو باد پریشون شه. وسط بلوار ملک اباد....زنده باشی.
|
makan
جمعه 6 ارديبهشت 1387 - 22:21
6 |
|
|
|
faghat cinama eshgh ast
|