دوشنبه 1 آذر 1389 - 7:57



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



دوشنبه 1 مرداد 1386 - 10:15

و سفرنامه ما از این جا آغاز می‌شود


( این بار اول‌نوشت به جای پی‌نوشت: آقا یا خانم هایکو، درباره اینفانته حق با شماست. از کجا می‌شناختیش؟ توی عنوان‌بندی فیلم هم که با اسم مستعارگیلرمو کین ازش نامبرده شده.  تو کی هستی که فیلم VANISHING POINT رو این جوری می‌شناسی؟ این آدرس ای میل من است: AMIRGHADERI@CINEMAEMA.COM. هر چه زودتر به‌ام خبر بده لطفا. )

چیزها همیشه آن طور که آدم دل خودش می خواهد پیش نمی رود. فرق اش این است که زمانی این چیزها را باور نمی کردیم و حالا انتظارش را داریم. شما اسم اش را تجربه بگذارید…

سفرنامه 1
شب قبل از سفر هر کاری کردم خوابم نبرد، بس که این یک ماه زیاد خوش نگذشته بود و حالا می خواستم کاری کنم که بگذرد. از صبح دنبال کارهای ماشین بودم بعد چند ماه. دادم سرویس اش کردند، بیمه اش را تمدید کردم، 206 ماشین خوبی است، ولی در جریان هستید که خرج و مخارج اش زیاد است. با این وجود این قدر به این سفر امید داشتم که فکر این چیزها هم نبودم. وحید هم که رسید، دیگر همه چیز جور بود. یک ساک هم بستم پر کتاب و یادداشت، با یک ام پی تری، پر از جانیس چاپلین و یوریا هیپ و جفرسن ایرپلین. ( بعدا برای‌تان تعریف می‌کنم که اتفاقا آن ترانه‌هایی که سفرمان را تحت تاثیر قرار داد، این‌ها نبودند ) ناسلامتی قرار بود خاطره الیزابت تاون را زنده کنم، با همه ماشین ها و پنجره ها و بزرگراه هایش، و دلم قرص بود که این سفر به خانه، همراه برادر، جبران همه ناکامی های این یکی دو ماه را می کند. ضمن این که می خواستم از بعضی صبر و انتظارها بگذرم. این که مثلا مستند "آقای کیمیایی" که بالاخره نسخه نهایی اش را برای مجوز دادیم، مجوز می گیرد یا نه، این که هم میهن دوباره باز می شود یا نه، این که سرور سینمای ما ( که به خاطر بازدید بالا، جواب کرده بود ) بالاخره به خیر و خوشی ارتقا پیدا می کند یا نه، این که گرفتاری چند تا از رفقا ختم به خیر می شود یا نه، این که این چند روز تا اکران سنتوری می گذرد یا نه، این که بالاخره زودیاک و گرایند هاوس به بازار ایران می رسند یا نه… خلاصه همه چیز سفر جور بود، این قدر که می دانستم یک چیزی می شود...

سفرنامه 2
یکی از جذاب ترین نعمت هایی که خدا به ما داده، یک ساعت اول هر سفری است. که اگر با وسیله شخصی باشد، معمولا سر صبح است. این همان دو ساعتی است که زندگی روزمره را ترک می کنیم و امید به چند روز خوب آینده داریم، و جاده ای که خودش، از مقصد قشنگ تر است. زود اگر حرکت کنید، خورشید و نور روز را می بینید که همراه شما از دل شب و شهر بیرون می آیند و آسمان که دم به دم روشن تر می شود. شکل چیزها سر صبح تغییر می کنند و اگر مثل من روزها دیر از خواب بیدار شوید، این جور موقع ها همه چیز برای تان تازگی دارد. به خصوص اگر از جاده چالوس سفرتان را شروع کرده باشید. قطعاتی هم هستند که انگار ساخته شده اند برای ساعت اول سفر. مثلا آوای سکوت سایمن و گارفنکل ( راستی دیده اید امیلیو استوز، در بابی چه استفاده توپی از این آهنگ، سر سخنرانی بابی کندی کرده؟ ) این قدر همه چیز قشنگ بود که تصمیم گرفتم برای اولین بار به عمرم، این عادت تند رفتن را فراموش کنم. آدم حیف اش می آید…

سفرنامه 3
وحید همیشه سر حال نیست. روزی معمولا دو تا "چهار ساعت" سر کیف است. در این روی هم هشت ساعت، می توانیم برویم سراغ کاری که از بچگی با هم تمرین کرده ایم تا بتوانیم زنده بمانیم. از وقتی من راهنمایی می رفتم و وحید دبستان. این که پشت سر هم حرف بزنیم و یاد گرفته ایم که به همه چیز بخندیم. حتی چیزهایی که دوست داریم. ( که خندیدن به چیزهای محبوب اصلا کیف اش هم بیش تر است ). این وسط چیزهایی را هم که در این مدت جدایی بدون هم دیده ایم و شنیده ایم و خوانده ایم به گوش همدیگر می رسانیم. ( اه - همین نصفه شبی که دارم این چیزها را برای تان می نویسم، آمده بالای سرم و گیر داده که بروم سر وقت لب تاب اش که یک چیز جدید دیده:
-چیه باز وحید؟
-مووی وب قاط زده. ده فرمان سیسیل ب دمیل را نوشته پرفروش ترین فیلم این هفته.
-مگه می شه؟
-خودت بیا ببین… )

سفرنامه4
شمال وحشتناک است، به خصوص روزهای جمعه. نمی دانم چرا مردم برای تفریح می آیند این جا. هوا بد و شرجی نیست که هست، آفتاب اش کم نیست که هست، جاده اش شلوغ نیست که هست… شمال جای ماندن و اطراق کردن نیست، اما جاده اش می چسبد برای رانندگی. به خصوص تا چالوس اش، با آن جاده تنگ مار مانند که همین طور از کوه می رود بالا و رانندگی در آن مثل نشستن پشت فرمان بازی های کامپیوتری است. داشتم برای تان می گفتم که حرف ها با وحید گل انداخته بود، جاده قشنگ بود، قره قوروت و ماست محلی خریده بودیم و افرید تو استرنجرز هم از توی پخش داشت صدایش می آمد. رویای الیزابت تاون و سفر به ریشه ها تکمیل بود که یک پلیس باتومش را برد بالا ( این به جز ماموری بود که به دلیل سبقت غیر مجاز چند لحظه پیش، بیست هزار تومان جریمه ام کرده بود ):
برگردین، از این جلوتر نمی شه رفت.
ما و ده تا بدبخت دیگر: چرا؟
چون جاده شلوغه و از بالا به پایین یه طرفه اش کردیم.
ما و ده تا بدبخت دیگر: چرا از اول نگفتین که این قدر راه نیایم؟
می خواستین زودتر راه بیفتین.
ما و ده تا بدبخت دیگر: یعنی برای وقت و کار ما هیچ ارزشی قائل نیستین؟
- عجب آدمایی هستین. بده ما نگران جون تونیم؟ به هر حال ما که یه طرفه کردیم. برین بالا، تصادف می کنین دخل تون می آد.
طبعا به این زودی جا نزدیم. خودمان را به پررویی زدیم تا یادمان برود ضد حال خورده ایم. تر زده شده بود به سفر و الیزابت تاون. پس سر و ته کردیم. یک رودی ته دره ای پیدا کردیم و کنارش نشستیم. این کتاب درجه یک خاطرات راجر کورمن را که با خودم آورده بودم. با چند تا از رفقا، موبایلی گپ زدم. ماست خوردم و دست و صورت ام را با آب شستم. وحید هم که تخت گرفته بود و خوابیده بود... دیدم اوضاع مان چه قدر شبیه همان چیزی شده که هر روز تجربه می کنیم: تخت گاز راه می افتیم و ته اش با صورت برمی خوریم به دیواری مانعی چیزی. بعد می نشینیم به حرف زدن و کتاب خواندن و خوابیدن. دیدم این کارها را تهران هم می توانستیم انجام دهیم؛ چه حاجت به سفر. تصمیم گرفتم برگردیم. لنگ را از روی صورت وحید برداشتم و استارت زدم. موقع برگشتن، توی ترافیک شب جمعه اتوبان کرج افتادیم و بدجوری خسته بودیم. داشتم حال مان را با سر صبح مقایسه می کردم و ماجرا را تعمیم می دادم به کل زندگی مان. آن وقت بود که تازه فهمیدم باز هم فاصله بین سینما و زندگی را رعایت نکرده ام. دفعه بعد که خواستم مثل الیزابت تاون و لیتل میس سان شاین به سینه سفر بزنم، یاد این فاصله بین سینما و واقعیت امروزمان باشم تا مثل امروز، دی وی دی الیزابت تاون، به قول نیما، وسط قصه گیر نکند. این دفعه بعد هم که برای ما آدم های سرتق فردای همان روز بود...

ادامه دارد

پی‌نوشت: برای دوستانی که می‌خواستند ای میلم را اول یادداشت نوشتم. بحث درباره بازی ایران و برنامه کوله پشتی هم باشد برای ادامه سفرنامه. هنوز به آن جا نرسیده‌ایم.

 


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

جواد رهبر
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 2:23
-19
موافقم مخالفم
 

I can’t take it no more baby,/ And furthermore, I don’t intend to./ I’m just tired of hanging from the end of a string, honey,/ You expect me to fight like a goddamned mule./ Wah, wah, wah, wah, honey...

فکرشو بکن. تو باشی و این ترانه و صدای گیتار و پیچ و خم های جاده چالوس...

حالا بقیه اش بماند

سعید
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 2:29
10
موافقم مخالفم
 

آقا گفتی برنامه کوله پشتی بنویسید دکور برنامه از شبکه فرانس 24 کپی شده بدمن هیچ تغییری

راستی امیر آقا میخواستی بری مشهد سر از جاده چالوس درآوردی

سفرنامه خوبی بود.

مصطفی سیفی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 4:39
61
موافقم مخالفم
 

خیلی خستم دلم می خواست یه وز دیگه باشه ، همش باید نگران بود روزگار بدی شده . پگاه آهنگرانی سقوط می کنه ، سیمین داشور میره بیمارستان ، برخورد جدید طرح امنیت اجتماعی ، آمریکا ، سنتوری اگه دلیل نگرانیهامو بنویسم یه شاهنامه نه ببخشید یه بدبختی نامه س . خدا به دل بیچاره ما رحم کنه... همش شور میزنه . عروسی یکی از دوستامه برم کمی برقصم شاید حالم خوب بشه ، جاتون خالی بچه ها عروسی منطقه ما خیلی با حاله ( کردستان ) . خلاصه اینکه فعلا همه جور نوع دردی تو دل ما هست ...

1- دارم صید قزل آلا در آمریکا رو می خونم خیلی خوبه کسای که نخوندنش بخونن که وافعا شاهکار براتیگن . البته ترجمش خیلی بده

2- این پروژه انسانهای کوبریکی هم تموم نمیشه ، تا آخر مرداد هم باید تحویل بدم بازم خدا رحم کنه ...

حنانه سلطانی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 6:27
-8
موافقم مخالفم
 

به مهدی:دمت گرم پیرمرد!

حالا که حرف موسیقی شد بد نیست یک خبری هم به دوستداران استاد شجریان بدهم هر چند که حتما خودشان می دانند.کنسرت استاد شجریان روزهای 8،9،11،12،14،15 مرداد در تالار بزرگ کشور برگزار می شود.برای خرید بلیط هم فردا از طریق اینترنت اقدام کنید.یکی نیست به من بگوید بیکاری تبلیغ می کنی یک کاری می کنی که گیر خودت هم نیایدها!

می دانستم می بازیم.اصلا یادم نمی آید توی پنالتی برده باشیم.چند وقت است به این نتیجه رسیدم که فوتبال ایران ارزش حرص خوردن ندارد.این طوری است که وقتی گل می خوریم ککم هم نمی گزد و وقتی کاپیتانمان پنالتی را گل نمی کند می خندم!فوتبال مان هم مثل سینمایمان شده کمدی ناخواسته.از شما چه پنهان یاد علی دایی و سالی که کره را 6-2 بردیم هم افتادم.یادش به خیر.فقط همین.

یک چیزی بگویم؟بنزین از کجا آوردید؟!پالایشگاهی چیزی تصرف کردید؟!

حامد ایمانی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 7:20
-10
موافقم مخالفم
 

ارتباط نزدیک و جونداری بین بچه های اینجا احساس نمی شه (حیف ) و امیر آقا شاید شما مقصر باشین!!!!

- تد !

- یه دقیقه صبر کن عزیزم ....

.........

- عزیزم ، خواهش می کنم ! نمی شنوم .

تو چیزی گفتی ؟

- تد من دارم ترکت می کنم !

امید غیائی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 7:36
-1
موافقم مخالفم
 

سلام.

اینکه نبودم و چرا انقدر کمرنگ شدم هیچ دلیلی نداره جز تنبلی. دلم برای هیچ کدومتون تنگ نشده بود........ چون هر روز سر میزدم و قبل از تعطیلی چند روزه سایت همه نوشته ها رو میخوندم و خودم هم البته یه کامنت گذاشتم که احتمالا تو این تقویت سرورها پریده.

همین الان "حس و حساسیت" آنگ لی رو دیدم. نمیدونم پاس کردن چند واحد در پیت ادبیات انگلیسی تو دانشگاه چقدر تونسته بهم کمک کنه یا اینکه کلا جین آستین و پیچ های روائی داستانهاش و گره گشائیهای شاهکارش رو انقدر دوست دارم که هر دو تا اقتباس از کتابهاش رو خیلی دوست داشته باشم هم "غرور و تعصب" جو رایت و هم این یکی رو.

نویسنده فیلمنامه اش "اما تامپسون"ه که خودش یکی از نقش های کلیدی رو بازی میکنه و "کیت وینسلت" هم که یکی از بهترین بازیهاش رو داره. اما خب اصلا نمیتونم از بازی کنترل شده و حساب شده "هیو گرانت" بگذرم.خیلی عالی بود. اصلا بعضی وقتها میزدم تو سرم که مگه میشه این همه مدیریت نقش.

اما کارگردانی کار واقعا شاهکار بود و انتخاب قابها و دکوپاژ مثال زدنی. البته میشه تاثیر این فیلم رو رو ی کار جو رایت دید.اما هر دو کار قابل بررسی کردن هستن. این از این.

و اما سفر و گیر و گرفتهای همیشگی اش تو این وضعیت جاده ها که گنجایش یک دهم این همه مسافر رو هم ندارن و با اصرا تازه از مردم میخوان مسافرت برین و خوش بگذرونین خودش چند تا سفرنونمه است.

چشم میریم مسافرت ولی جون مادرتون چوب لا چرخمون نذارین کمک پیش کشتون.

آهان راستی چوب رو که گذاشتن.سهمیه بندیش میخوان بکنن.

همین.

کاوه اسماعیلی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 7:36
14
موافقم مخالفم
 

1.آیدا گفته بود که جاده چالوس را از جاده رشت بیشتر دوست دارد.....من هم...اما این جور مواقع وقتی چاره ای نداری بیا سمت ما.

2.مهدی پور امین نیامدنت را دقیقا دلیل بر بی معرفتیت گذاشتم...امتحان و پروژه اینها را هم نمیپذیرم.در مورد موسیقی در روزنوشت نوید برایت مینویسم شاید اینجا هم گذاشتم.اما در مورد آب و هوا....این امیر خان قادری با این وحشتناک خواندن شمال کلا صنعت توریسم را در این نقطه مختل کرد و از آمدن ارز به سرزمین ما جلوگیری کرد..تو هم که میگویی خوش به حال ما و از تهران (آن هم با ت دسته دار) مینالی...بر و بچه های تیم ملی هم که از آب و هوای مالزی مینالند....یکی به ما جایی را پیشنهاد کند.

3.کاوه:سلام آقای خسروی...این گریند هاوس و زودیاک نیامد؟

آقای خسروی:نه..نه..نه..گفتم هر وقت اومد بهت میگم.خفه ام کردی

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 8:46
-4
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت امیر حان گل و همه ی دوستان نازنینم .

1- امیر جان سفر نامه ات را با اشتیاق خواندم . خیلی خوب بود و مثل همیشه مرتب به جاده خاکی زدی برای بیان علایقت . آن هم با زبانی که برای همه شیرین و جذابه . اما هر چی فکر کردم نفهمیدم چرا برای رفتن به مشهد از جاده ی چالوس رفتی ؟ به وحید هم سلام برسون .

2- سنتوری اکران نمی شه . اینو دیگه همه فهمیده اند . نمی دونم باید ناراحت باشم یا نه ؟ آخه همونطور که قبلا هم خدمتتون عرض کردم زمان جشنواره هر چی زور زدم نتونستم با فیلم استاد عشق و حال کنم . یه جوری بود ! بعضی جاها به فیلمفارسی هم پهلو می زد که البته من خیلی نفی کننده ی فیلفارسی ها نیستم ( چون معتقدم لابلای آنها هم می توان لحظات خوب پیدا کرد . شاید یه روز بنشینم و این لحظات را در بیاورم . ) اما این ترانه ی " سنگ صبور " چاووشی در بدترین لحظات جسمی و روحی ام که البته در کنارش کلی کار سینمایی باحال انجام دادم سنگ صبور لحظاتم شد و مجبور شدم بنشینم و دست زیر چانه بگذارم و منتظر اکران عمومی فیلم بشم شاید این دفعه نظرم رو جلب کنه . خلاصه بعد از این همه کش و قوس اکران نمی شه و بزرگترین ناراحتی ام از بابت سه ماه زحمت و تحقیق و دوباره فیلم دیدن جهت تنظیم پرونده ی " تصویر اعتیاد در سینمای ایران " برای ماهنامه ی وزین " فیلم " است که نتیجه اش فعلا مسکوت می ماند و چاپ نمی شود و خستگی به تنم می ماند . البته کار کردن برای مجله فیلم به خودی خود خیلی لذتبخش است اما به هر حال فعلا انرژی صرف شده هدر رفته به نظر می رسه .

3- قراره " محاکمه " ایرج قادری اکران بشه . ایرج قادری قهرمان بزن بهادر و محبوب دوران کودکی و نوجوانی ام بود که حتی از بهروز وثوقی و فردین و ناصر ملک مطیعی هم بیشتر دوستش داشتم . در این دوران یاد شده سوای فیلمهای خارجی زیادی که دیدم مرتب در سینما به تماشای فیلمهای ایرانی می نشستم و از کمتر فیلمی بدم می آمد . فیلم زیاد می دیدم اما سینمای سالم و جدی چندان برایم مطرح نبود . تا اینکه " می خواهم زنده بمانم " ایرج قادری بعد از ده سال مجوز نداشتن برای کارگردانی اکران شد و غوغایی به پا کرد . پس از تماشای فیلم یه حس خوبی پیدا کرده بودم . معنی کارگردانی درست و حرفه ای در سینمای تجاری و فیلمفارسی را فهمیدم و از آن به بعد بود که یاد گرفتم نکات چشمگیر و یا ایرادات محتوایی و به خصوص ساختاری را در فیلمهای ایرانی دنبال کنم و همین امر سبب شد که سینمای متعالی را کشف کنم . همین امر و حس نوستالژیکم به ایرج قادری - قهرمان فیلم فارسی یکه بزن - باعث شد که همیشه به تماشای فیلمهایش بنشینم اما نظرم چندان جلب نشد به جز آکواریوم که دیدن ایرج خان با آن محاسن سفید و چاقوی ضامن دار کلی تجدید خاطره برام بود . خلاصه اینکه میگن محاکمه در مایه های میخواهم زنده بمانم قادری است و البته دیدن دوباره او هم این بار به عنوان نقش اول کنجکاوی برانگیز است . دوست دارم مسخره ام نکنید اما خیلی مایلم تا محاکمه در حد می خواهم زنده بمانم باشد . از قادری بیشتر از می خواهم زنده بمانم هم توقع ندارم . اما خیلی دوست دارم عیشی که در 14 سالگی با آن فیلم در سینما داشتم بار دیگر تکرار شود . البته چشمم چندان آب نمی خوره !!!

4- حادثه ای که خبرش را در سایت خواندم بدجور حالم رو گرفت . همان مجروح شدن شدید آن جوان دستیار فیلمبردار که یه عاشق بوده و حالا باید تاوان عشق خود را یک عمر با قطعی دو دست و انگشتان پایش بدهد . کاش کسی پیدا می شد جوابگو باشه . کاش ... ! فکرش را کنید این بیچاره در آینده چه می تواند بکند ؟

------------------------------------------------

دیالوگ این دفعه :

رضا سلطان ( فریبرز عرب نیا عزیز ) در سلطان کیمیایی :

من سر راستی و تمیزی رو از سینما یاد گرفتم . بدی تو کار ما نیس . اما من یه جایی یه وقتی واسه تون می گم که چه جور شد آدم حواسش مال خودش نیست . آدم باهاس زرنگ باشه . چه جوری زندگی کنه . که چه جوریا درست و حسابی کلکش کنده بشه .

-----------------------------------------------------------

خیلی مخلصم .

در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

رضا
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 9:49
-34
موافقم مخالفم
 

سلام امير جان واقعا حال كردم با تابلوي سفرنامت خوشم مياد هميشه پر از ايده اي

حالا چرا 1520 كيلومتر مگه كجايي؟

هر جا كه باشي تا اينجا هستي پيش مايي

ehsan
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 10:44
-5
موافقم مخالفم
 

می خواستین بیان مشهد؟ چی شد دیگه نمیان اینجا هوا ناجوانمردانه خنک و لطیف است

مصطفی انصافی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 10:58
-4
موافقم مخالفم
 

1.جالبه! حالا به سفرنامه ی من گوش کنید. جمعه ظهر با بر و بچه های فامیل خیی اتفاقی تصمیم گرفتیم مجردی بریم شمال. ساعت 5 راه افتادیم و چشمتون روز بد نبینه. اتفاقی که برای امیر افتاد برای ما هم افتاد. ساعت حدود شش یا هفت بود که گفتند جاده چاولس بسته است و ساعت 12 باز می شه. خیی ضد حال خوردیم. برنلمه ریخته بودیم تا خود صبح دم ساحل بشینیم. حیف شد.

و امروز من برگشتم. با کوله باری از تجربه.

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

تمام بدنم سوخته...

ادامه ندارد

2. موقع خداحافظی از دریا:

مصطفی- دریا! رویاهامو می خری؟...

دریا- چی داری؟

مصطفی بساط رویاهایش را بر ساحل می گسترد. دریا تعجب می کند. در بساط مصطفی به غیر از دوربین و سه پایه ساچلر و کرین و سیمرغ و نخل طلا و اسکار و یه مشت فیلم و دی وی دی و نگاتیو 35 میی متری نمی یابد.

دریا- این ات و اشغال ها چیه؟

مصطفی- دریا! تو دیگه چرا؟

مصطفی ناراحت می شود و با دریا خداحافظی می کند. بدنش سوخته... پاهایش خسته... چشمانش رو به دریا... غوغای سکوت...

و دریا هم مصطفی را نفهمید...

3- موقع برگشتن... جاده چالوس... 35 کیومتری کرج

امیر رضا اس ام اس می فرستد که سنتوری اکران نمی شود...

ما ان شقایقیم که با داغ زاده یم

مصطفی جوادی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 11:20
2
موافقم مخالفم
 

برای امیر قادری

لنی: اونا ما رو میکشن. می دونی؟

جس: خوب بکشن. یه دفعه زندگی چی پیداکرد که برات اینقدر عزیز شد!؟

لنی: هیچی، فقط تو رو

(( خداحافظ گری کوپر ))

termeirany
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 11:46
14
موافقم مخالفم
 

aghaye amir ghadery khosh halam ke belakhare mosatanad aghaye kimiayee dare miayee birooon

belakhare javabamo az shoma ghereftam ba inke shoma javabamo nadaidn vali eyby nadare

man bazam raziam

besyar safar bayad ta [pokhte shvad khamy

hala in che rabty dasht nemidoonam vali tanha shery ke az safar midooonestam hamine aghe bazam balad shodam khobveshoo minevisam rasty inam khob boda

ye zare!

rasty khami in sher be shoma rabty nadasht mr. ghadery

سیاوش پاکدامن
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 12:53
15
موافقم مخالفم
 

" تخته کنید در این جاده رو..."

یک بار از جاده چالوس عبور کردم و توبه کار شدم، آخه دیدن زیبایی به چه قیمت، با ان جاده بیست و پنج سانتی و پیچ های افتضاح، نمیدانم این ساکنان تهران(فرقی هم ندارد کجایی باشند) چه خیری از این جاده دیدند، جاده فیروزکوه هست مثل مرد، نشد ، هراز.

و احسنت باید گفت به فرزاد حسنی، حرف دل آن بیست درصد !!!! را خوب زد. درباره حسنی چندین درصد تجدید نظر میکنیم...

کاوه اسماعیلی
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 14:54
-5
موافقم مخالفم
 

و اما در پاسخ به مهدی عزیزم.اینجا کنار امیر و نوید خجالت میکشم افاظات موسیقیایی کنم...اما فقط خواستم این رو یادآوری کنم که در هیچ هنری پایبند ژانر و سبکی نیستم(که البته به اعتقاد خودم یک نقطه ضعفه)...همانطور که مثل خیلیهای دیگر موسیقی راک را با پینک فلوید شناختم خیلی قبل از آن مثل خیلی از خانه های دیگر با صدای شجریان بزرگ شدم.به گوشم هم گفتم هر صدایی که برایت خوش آمد در آن غرق شو...هنوز آواز چهار گاه شجریان در آلبوم دستان (دوش دور از رویت ای جان...) موسیقی آغاز هر صبحم است.تازه اگر از کتک خوردنم به خاطر بلیت کنسرت دو سال قبل شجریان جلوی شهر کتاب نیاوران بگویم چه میگویی؟با این سواد ابتداییم شباهت های زیادی بین پراگرسیو راک و نوآوریهای حسین علیزاده پیدا کرده ام.همین آقای لطفی که بداهه نوازیهایش صدای همه را درکنسرت اخیرش در آورده بود به موسیقی غربی علاقه زیادی دارد و خودش گفته استینگ و التون جان و پیتر گابریل و فیل کالینز را مشتاقانه گوش میدهد.(هیچ میدانی همین راحت بودن بیش از حد لطفی در کنسرت اخیرش را که حتا وسط کنسرت مضرابش از دستش افتاد بیخیال ورش داشت و از اول نواخت را با دوران اوج سید بارت مقایسه کرده اند؟)

چرا جدایمان میکنی؟...حالا اگر میخواهی تو هم به هر دو علاقه مند باشی من یک پیشنهاد میکنم که خیلی دم دست است.تصویری هم هست...همه اش هم دارد از کانالهای مختلف پخش میشود.کلیپ november rain گروه گنز اند روزز را خوب ببین.برس به آنجا که گیتاریستشان "اسلش باد" از کلیسا بیرون میاید شروع میکند به ساز زدن .عاشقش میشوی و تا آخر با ما همراه میشوی.من هم که دارم بلیت کنسرت شجریان را میگیرم.منتها ما جامون عقبه.بوفه......

Reza
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 15:12
-26
موافقم مخالفم
 

سفرنامه جالبی بود . همینه دیگه من خودمم چند بار با برنامه ریزی میخواستم مسافرت برم همین جوری شد . ( اصولا اینجا کاری با برنامه ریزی پیش نمیره )

زودیاک هم تا چند روز دیگه میاد اما گرایندهاوس هنوز دی وی دیش تو آمریکا هم نیومده . ( مثل اینکه حالا حالاها باید منتظر باشیم ) بابت سنتوری هم متاسفم هر چند به جز دایره مینا و اجاره نشین ها فیلمهای مهرجویی رو دوست ندارم اما امیدوارم مشکلش حل بشه و بتونم ببینم ( از شانس من بلیت جشنوارش رو هم داشتم ولی نتونستم ببینم )

ارتش سايه ها
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 21:11
3
موافقم مخالفم
 

" نمير تا برگردم..."

نمي دونم اما وقتي حرف از سفر و سفرنامه جدي شد چرا حس كردم خداحافظي طولاني تو از اين شهري كه داره به وجود همه ما گند ميزنه حداقل يكي ازين 2 تا جمله رو به همراه داره...اما هيچ كدوم نبود....

برات ايميلي زدم امير جان شايد يك نوع مشورت....بدم نمياد اگه نگاهي بش بندازي....

راستي....

جمله دوم:

"عزيزم راه كوتاهي ست و ما بايد با قطار لرزاني سفر كنيم"

( وايلدر كبير )

---------------------------

عجيبه حس مي كردم از اون مردهايي باشي كه رانندگي تو شب و ترجيح مي دن...چيزي از اون گل و سبزه اي كه همه ميبينن پيدا نيست اما...اين سكوت مرگبار شب...اون كورسوي دهاتي در ميان كوهها و انكه انگار تو سلطان جاده ها شده اي...

تازه وقتي كه داره سپيده ميزنه و حالت ازينكه اون شب عزيز چه كوتاه است ( ملاقاتهاي معشوق در ادبيات و كه از بري ديگه) اون وقت مي توني يه مرثيه بذاري به اسم...

" staitionary traveler"

ما هم هستيم.....

pianist
دوشنبه 1 مرداد 1386 - 21:38
-11
موافقم مخالفم
 

salam

G. Cabrera Infante

http://www.imdb.com/name/nm0127788/

محمد حسین اجورلو
سه‌شنبه 2 مرداد 1386 - 3:25
-32
موافقم مخالفم
 

جمیعا سلام

می دونم که اکثرتون عاشق ماهنامه فیلم هستین و به احتمال زیاد دشمن دنیای تصویر اما این شماره دنیای تصویر رو از دست ندین که یک ویژه نامه خفن داره.

علي
سه‌شنبه 2 مرداد 1386 - 14:18
-8
موافقم مخالفم
 

آقا دي وي دي زودياك كه اومده

مهدی پورامین
سه‌شنبه 2 مرداد 1386 - 15:11
2
موافقم مخالفم
 

خوشحالم که هم امیر سرذوق اومده و هم بچه های اینجا حسابی کیفورند!عیش تان پاینده! امیر جان سفرت را خوب شروع نکردی اما سفر نامه ات را خیلی جذاب کلید زدی! مخصوصا "جامپ کات" هایی که وسط سفرنامه میایی!هر کاریت که بکنند فیلمساز پست مدرنی دیگه!از اصول روایت خطی تبعیت نمی کنی!خیلی خوبه!همین رو برو جلو...

حنانه خانوم دستت درد نکنه.چقدر بجا و به موقع خبرمان کردی!ممنون رفیق.هر چند من بازهم موقع اجرای کنسرت تهران نیستم!ولی امیدوارم شما دوستان بهتان خوش بگذره!جای من پیرمرد رو هم خالی کنید! پیر شی جوون...!

کاوه جان!ممنون بابت جواب مفصل و استدلال های جذابت.میدونستم خیلی خوش سلیقه ای ولی فکر نمیکردم اینقدر زیبا مقایسه تطبیقی انجام بدی!من که سواد و اطلاعات موسیقی ندارم ولی از توضیحاتت استفاده کردم.پیشنهادتم به چشم.پیگیری میکنم،به خاطر تو هم شده عاشقش میشم!!ولی اینجوری نمیشه! باید قول بدی یک سی دی سلکت شده از آهنگهای محبوبت برام بیاری!اگه پایه باشی میخواستم چند تا سوال فنی موسیقی هم ازت بپرسم!البته تو کافه "نوید".برای اینکه اونجا هم رونق بگیره...نوید هم اگه دوست داشت شرکت کنه...

راستی خوب شد این کاوه و سیاوش جای اساتید من تو دانشگاه نبودند!وگرنه بدلیل تعدد غیبت های غیر مجاز تا حالا برگه اخراجم رو داده بودند دستم....! اجازه آقا اسماعیلی... اجازه آقا پاکدامن.... قول میدیم دیگه تکرار نشه!.. ایندفعه رو ببخشید آقا..!!

صوفیا نصرالهی
سه‌شنبه 2 مرداد 1386 - 19:55
18
موافقم مخالفم
 

سنتوری اکران نمی شه، بعد ار یک ساعت تو صف بانک بودن و کارت خرید گرفتن و ثبت مشخصات فردی برای کنسرت شجریان دقیقا 2روزه که سایت دل آواز ما رو مسخره ی خودش کرده و مساله ای که به سادگی و با مشورت با یک متخصص کامپیوتر به سادگی یه آب خوردن حل می شد حالا داره برام تبدیل به یه مسئله ی حاد در حد ملی می شه، هم میهن هنوز باز نشده، امیر هم که قرار بوده بره سفر و بهش خوش بگذره قسمت اول سفر نامه ش اصلا بوی خوشگذرانی نمیده(تازه باز همین که امیر دوباره با یه ایده ی جدید اومده و با اون تابلوی خوشگل کیلومتر شمار از نقطه های روشن زندگیه!)،امروز دلم میخواست برای سالگرد استاد برم امامزاده طاهر ولی به جاش مجبور بودم برم کارآموزی...

در حالت عادی هیچ کدوم از اینا میتونه انقدر مهم نباشه ولی در حالت غیر عادی(مثل الان)که قرار بوده اینها وسیله ای برای تخلیه ی روانی باشه( مثل کشیدن یه نفس عمیق توی یه هوای تمیز و البته خنک)کنسل شدنش بدجوری آدمو داغون میکنه.حالا از همه یه راه حل میخوام برای این که دو ساعت خوش بگذرونی و انرژی های منفیتو بخوای تخلیه کنی(با یه هرینه ی متوسط البته!)چه راه حلی سراغ دارین؟

مهدی پورامین عزیز آخر حرفام میخواستم اینو راجع به آهنگ های مورد علاقه ی خودم بگم(البته بنظرم مفصل این بحث رو باید تو کافه ی نوید راه بندازیم).از وقتی خیلی بچه بودم فقط عاشق موسیقی کلاسیک بودم و از خواننده های ایرانی هم فقط فرهاد و فریدون فروغی و کوروش یغمایی(و البته محمد نوری همیشه عزیزم).اصلا فکرشم نمیکردم یه روز بخوام برای کنسرت شجریان یا آهنگهای شهرام ناظری سر و دست بشکنم ولی حالا....حالا احساس می کنم انگار همه ی موسیقی های خوب دنیا یه گام یا یه ملودی مشترک دارن که یه روز که حسش باشه می شنوی و لذت می بری ازش!نیازی هم نیست خواستگاه مشترک داشته باشن.(مثلا خیلی از دوستان متال باز من میخوان به من بقبولونن که تار هم خودش نوعی متال هست!برای من که تار دوست دارم ولی معمولا از متال چیزی نمیفهمم خوب یه خورده ثقیله!)بنظرم اون نوایی که دوست داری معمولا آهنگ اون لحظه از زندگیته!میتونه راک باشه یا کلاسیک یا سنتی یا...حتی ممکنه در تمام عمرت فقط یک آهنگ باشه مهم اینه که آهنگ خوبی باشه.

(راستی مصطفی مرسی از جمله ت هر چند که برای امیر بود ولی خوب بود.یه دفعه هوس کردم برم مغولستان خارجی!)

شریعتی
شنبه 6 مرداد 1386 - 7:37
-13
موافقم مخالفم
 

این روز ها من و دل نگرانی برای مادری که نیست.بهم قول داده که وقتی بیاد میریم سفر.اون عقب میشینه و من رانندگی میکنم.بهم قول داده میذاره تو جاده رانندگی کنم.قبلا هم تو جاده نشستم اما اینبار فرق میکنه. یه الیزابت تاون مادر و فرزندی.حتم دارم بهمون خوش میگذره اگر بیاد .زود زود.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.80442810059 seconds.