کم شدن یکی از روزنامه های کشور خبر خوبی نیست ولی به نظرم راه هنوز باز است زیاد فرقی نمی کند که چقدر طول می کشد مهم این است که به قول مارکز زندگی به یاد اوردن است و هم میهن می تواند بخشی از خاطره های مردمان این سرزمین باقی بماند و ایمان دارم که هیچ قدرتی نمی تواند اندیشه هایمان رویاهایمان و روحمان را از ما بگیرد .

ما فکر می کنیم پس هستیم واین یعنی پایان یک روزنامه پایان زندگی نیست به یاد دیالوگ پایانی فیلم 7 افتادم که از قول همینگوی نقل می کندکه زندگی جای بسار خوبی هست و ارزش جنگیدن دارد نمی دانم راستی شما هم با بخش دومش موافقید؟

farshid

chon migozarad ghami nist......

آقا دروغ سوم جولای هم مگه داریم؟؟؟!!!!

نه آقا دروغ نیست.واقعیته.

آخه چرا گولّه، چاقو نه؟!*

*رئیس:مسعود کیمیائی(1385)

اصلا نمی دانم چه بگویم.خشکم زده.سرم دارد می ترکد.برای هزارمین بار به امید روزنوشت جدید آمدم توی کافه خودمان و می بینم...چرا همیشه باید عمر گل کوتاه باشد؟

بیشتر به یک شوخی شبیه است .

فردا که به دکه میرم مطئنم با یک نیم صفحه ی تمام عکس مواجه میشم .

مطمئنم .

امیدوارم......

شما هم بنویسید ...

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ما هم بنویسیم ...؟!

از کجا بنویسیم ...؟!

از چی بنویسیم ...؟!

از کی بنویسیم ...؟!

اصلا چطور بنویسیم ...؟!

ول کن تو رو ___ .................

((زندگي همين است. همه چيزش درست همان موقعي كه بايد اتفاق مي‌افتد.)) خوب پس جای شکایتی نیست. حتما این یکی هم باید همین موقع اتفاق میافتاد دیگه.دوست گرامی چند تا توصیه برات دارم:

میتونی یکی از اون آهنگهای راک دهه 80 رو گوش بدی. همون ها که مثل یه کاسه سوپ مقوی و خوشمزست. یا میتونی مهمان مامان رو برای بار چندم تماشا کنی و ببینی استاد چطوری با حفره های خالی مغز شعبده بازی میکنه. یا اینکه به یاد اسکار گرفتن اسکورسیزی یا قهرمانی ایتالیا جیغ بکشی و بپری هوا. هر کاری میکنی یادت باشه که این زندگی روزمره عجب چیز محشریه. سعی کن تمام این لحظات رو به تمام و کمال طی کنی. عصاره ی هر لحظه رو بکش بیرون و تزریقش کن توی رگهای زندگی. این طوری بیشتر و بیشتر میتونی شبیه کالین فارل بشی. حتما تا بحال

فهمیدی که سیبیل گذاشتن و تقلید راه رفتن گوست داگ به تنهایی فایده نداره.

یاد باد آن روزگاران یاد باد

روزنامه ی خیلی باحالی بود. البته از هم میهن 2 خوشم نمی اومد که اگه یه روزی دوباره هم میهن قرار شد رفع توقیف بشه می گم چرا. خیلی باحال بود.

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان نازنین کافه ی خودمون .

واقعا نمی دونم چی بگم ؟! می خوام حرف دلم رو بنویسم اما می دونم که بنا به مصلحت هایی آنلاین نمی شه ! حق هم دارند ! چون ممکنه در اینجا هم مثل هم میهن تخته بشه و بره پی کارش و ما ....

صبح بابام بهم اس ام اس داد که هم میهن توقیف شد ! هر چی فکر کردم نتونستم دلیل محکمی برای این توقیف پیدا کنم . آیا نقد رفتارهای سیاسی و اجتماعی مسئولین مملکتی که ادعای انتخاب شدن از سوی مردم را دارند کاری خلاف قانون و شرع است ؟ طبق این ادعا خود مردم این انتخاب را انجام داده اند و حالا خود مردم می توانند کسانی را که به دست خود بر صندلی قدرت نشانده اند نقد کنند . این معنای دموکراسی واقعی است . اگر مدعی دموکراسی هستیم پس باید نقدپذیری را که از اصول لاینفک آن است با جان و دل پذیرا باشیم . هم میهن هم توقیف شد ! بدون دلیلی محکم ! حتما به خاطر تشویش اذهان عمومی ! ولی آرزو به دل مانده ایم که برای یکبار هم که شده جزییات این دلیل کلی و جامع برایمان بررسی شود . آخه تشویش اذهان عمومی در چه مورد ؟ کاش مصداقی برایش آورده می شد . اصلا این حرفها را بی خیال ! کاش فکری به حال کسانی می شد که از کنار کار در این روزنامه و سایر مطبوعات مشابه امرار معاش می کردند .

امیر جان هیچ دوست نداشتم بعد از مدتها که روز نوشتت را آپدیت کردی به این نحو نوشته ی جدیدت را می خواندیم . کاش مثل همیشه کامنتها را خوانده بودی و جواب می دادی و ... کاش هم میهن توقیف نمی شد ! کاش .......

اهورای پاک به همه ی ما رحم کند .

سلام واندوه والبته بي تعجب.فاصله اندوه وشادي كه زود هم ميگذرند چيزيست مثل خلا .توي اين اتمسفر قدم گذاشتن صبر ايوب ميخواهدو اعصاب فيل .دارم نفس كم ميارم اساسي كوله هوا برداريم وكوه وقله ويه عالمه فرياد كه حاصلش يه هواي پاك تنفس باشه واسه چند روزي كه اينم ميگذره. هرچند كند وتند امروز يه معني دارند .نميدونم بيخودي چرا ياد فضاي سگ كشي ميافتم اين روزها .چه دايره اي؟

جمیعا سلام

چی میشه گفت جز اظهار تاسف

جمیعا سلام

چی میشه گفت فقط متاسفم برای خودم که ..... ( چون باقیش رو سانسور میکردی خودم زحمتت رو کم کردم )

سلام

خوب این اتفاقی بود که میافتاد.ایندفعه خیلی زودتر از حد انتظار.وقتی سدی استاندارد ساخته نشود هر سوراخی که نشان غیره اصولی بودن ان است به سرعت باید بسته شود هم میهن هم سوراخی بود که با وجود خود خیلی مسائل را اشکار میکرد پس بسته شد تا کسی نفهمد که زیر یک سد شکسته خانه می سازد.

واقعا بايد تاسف خورد واقعا حيف شد

راستش را بخواهید هیچ چیزی برای گفتن ندارم. استخوان خورد کرده ها و باران دیده ها شاید بتوانند. قوچانی ها شاید بتوانند. من نمی توانم. تا حالا این موقعیت را تجربه نکرده بودم. این که تو بشینی و فکر کن و نقشه بریزی و هزار تا غلط دیگر و آن وقت یکی از بیرون بیاید و تمام. مثل بک تیم قعر جدولی هستیم که تازه سرنوشت رفتن و ماندنش هم با خودش نیست. بازی آخر است و اگر صد تا هم بزنی ...

حق با منگ است. حال ادامه دادن ندارم. نمی خواهم یک دور سیزیف وار دیگر را تجربه کنم. هیچ چیز اینجا دست خودت نیست. فردیتت مرده و از این جور چیزها.

توی دفتر هم میهن بودیم و همه چیز گل و بلبل بود. بچه ها می خواستند بروند توی کار نون و پنیر و سبزی عصرانه. من نماندم و فکر می کردم نهایت اتفاقی که ممکن است بعد از من آنجا بیفتد یخ کردن چایی است. نمی دانستم... بی خیال رفقا یعنی اگر همین بی خیال را هم نگوییم چی بگوییم. فقط همین را بگویم و تمام. وودی آلن می گفت دو تا پیرزن توی آسایشگاه بودند. اولی می گه غذای اینجا هیچ تعریفی نداره. دومی می گه : آره ، ولی همون هم کم به آدم می دن.

بعداز تحریر: آخرین مطلبی که به امیر دادم همین دیروز بود و فکر می کردم بهترین مطلبم بود و هم میهن تمام! می ترسم اگر دوباره بخواهم چیزی بنویسم و سعی کنم بهتر باشد...احتمالا زندگی تمام. فعلا تعطیل . آدم حسابی بودن به ما نیامده.

حیف....

همین،فقط...

من که بعد از تعطیلی جامعه، نشاط، طوس، ایران فردا، عصر آزادگان، صبح امروز ، تماشاگران و شرق و ... به این چیزا عادت کردم.عجیبه شما عادت نکردید

خلاصه به چیزی که دل نداره دل نبندید

سلام دوستان عزیزم که تو این مدت خیلی دلتنگتون شده بودم.متاسفم که سلام دوباره من با توقیف هم میهن قرین شد.نمیتونم بگم چقدر ناراحتم،چقدر کلافم...حالا ناراحتم که چرا هر روز به هم میهن سر نمیزدم.که چرا رفتم سراغ امتحانام،که ....

خبر توقیف رو که شنیدم تازه از آخرین امتحانم فارغ شده بودم و میخواستم راجع به کاندیداهای جشن دنیای تصویر بنویسم.ولی دیگه خیلی دیر شده بود.چراش برای اولین بار اصلا برام مهم نبود.مهم فقط این بود که دیروز هم میهن رو خریده بودم و فردا دیگه نمیتونستم بخرم.مهم عصر جمعه هاش بود.مهم این بود که هر چند من خیلی تو این چهل و خورده ای شماره همکاری نداشتم ولی هم میهن برام یکی از دوست داشتنی ترین تجربه های زندگیم بود.مهم رفقایی بودن که به دیدنشون توی هم میهن عادت کرده بودم.مهم امیر و شادی و گلاویژ تو تحریریه فرهنگی و نیما و آرزو توی اتق بغلی بودن.حتی خیلی های دیگه هم تو ذهنم اومدن.قوچانی که دفعه ی اول که دیدمش اصلا شبیه تصوراتم از نویسنده پدر خوانده و چپهای جوان نبود.مهدی یزدانی خرم که با اینکه از کتابش چیزی نفهمیده بودم ولی به عنوان یه روشنفکر دوستش داشتم و مقاله هاشو تو صفحه ی ادب وهنر همیشه میخوندم.خیلی های دیگه م بودن حسین یاغچی،زید آبادی،عربی و...خیلیها رو فقط یه بار دبده بودم.با بعضیهاشون اصلا سلام و علیک هم نداشتم ولی همشون جزو هم میهن بودن.حالا دلم برای اون کوچه ی بن بست تنگ شده.نمیدونم چه جوری باید این تجربه تلخ رو از سر گذروند.بلد نیستم.نمیدونم ندا و مصطفی جوادی و مهدی پورامین چه میکنن ولی میدونم که همه ی ماها،همه ی ما که اینجا کامنت میذاریم،توی این غصه با هم شریکیم.این یکی از کوتاهترین و احساساتی ترین روز نوشتهای امیر بود در ادامه ش یه جمله از ناپلئون فکر کنم یه جایی خوندم که:

"عادت کنید که عادت نکنید.وقتی خوشبخت هستی روزها کوتاهترند."

احترام برای همه...

هنوز هم به زندگی سگیمان ادامه می دهیم و با شکمهای گرسنه امان توهم پارادیزو را می لنبانیم.در وجود تارانتینو ،لینچ،جارموش،کاروای،آمنابار،ایناریتو،برتون و دیگر محبوبانمان ذوب می شویم و اطرافمان را کوهستانی سرد فرا گرفته.درست احساس ارابه پولانسکی را داریم در خوناشام کشان شجاع و با وی سی دی چینی امان می کوبیم بر سر گرگهای دنبالمان.

حال آنکه در دهکده کودکان کرمخوار راهی برای گریز نیست....

احترام برای همه...

دیالوگ عکس فکر کنم این بود:

این لباسا چیه تنتون؟دارین می رین مسابقه والیبال؟

حیف....فقط همین.

سلام بعد از مدت ها

1.خدا به همه ما صبر بده بابت توقیف هم میهن عجب روزگاری شده همین 2 روز پیش بود به مهدی پور امین تبریک چاپ شدن مطلبشو تو هم میهن زدم که 24 ساعت بعد پیام توقیف هم میهن رو بهم داد.

2.تبریک به امیرضا نوری پرتو عزیزم که نقد بر مدار صفر درجه اش تو حیات نو چاپ شد همچنین از اینکه نقد امیرضا و مصطفی انصافی رو تو صحفه اول سایت سینمای ما دیدم خیلی خوشحال شدم دست امیر قادری درد نکنه که به بچه میدون میده.

3.سایت قبلی منم که با هنرنمایی میهن بلاگ به رحمت خدا رفت.فعلا اینجایم http://fincher.persianblog.com/

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید

توقيف هم ميهن همان اندازه قابل پيش بيني بود كه سهميه بندي بنزين همان اندازه عجيب بود كه اكران مكس همان اندازه ناراحت كننده است كه تهمت به خاتمي و همان اندازه كمدي است كه...... ما نبايد تعجب كنيم! نبايد ناراحت بشويم !نبايد بخنديم!ونبايد فراموش كنيم كه اينجا.......

با سلام خدمت همه ی دوستان خوب خودم .

خانم ها و آقایان ! امشب بین ساعت 9:30 تا 9:45 برنامه ی " یک فیلم یک تجربه " به بررسی شاهکار مسعود کیمیایی - فیلم " سرب " - می پردازد . خدا کنه دیگه این دفعه خبر درست باشه که من شرمنده نشم . البته در جام جم نوشته بود که فکر می کنم میشه به صحت و سقم آن مطمئن بود . فردا هم ساعت 13 تکرار برنامه است . راستی برای دوستانی که تا به حال این برنامه را ندیده اند باید عرض کنم که از کانال 4 پخش میشه .

جمله های این دفعه :

1- از حادثه بلرزند به خود کاخ نشینان

ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم

------------------------------------------------------

2- " ...

من آن خاکستر سردم که در من

شعله ی همه ی عصیان هاست

من آن دریای آرام ام که در من

فریاد همه ی توفان هاست

من آن سرداب تاریک ام که در من

آتش همه ی ایمان هاست "

" شبانه " از مجموعه " هوای تازه " - احمد شاملو - 1331

---------------------------------------------------------------

در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید

amirreza_3385@yahoo.com

"میبندیم ، باز میکنیم، میبندیم..."

این توقیف هم بد جوری حالمان را گرفته است البته من زیاد هم شوکه نشدم از بس که در این چند سال روزنامه ها و مجلات مورد علاقه ام تعطیل شدند. حالا فهمیدم که چرا هم میهن رفع توقیف

اين دوست ما تو يك چيز اشتباه كرده ،روزهاي بد هميشه خيلي بيشتر از روزهاي خوبه!جوري كه روزهاي خوب ديده نمي شه

ناراحت کننده ست ... ولی واقعا شما هنوز به این تو-فیف ها عادت نکردین؟

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان .

چه کیفی داشت ! عجب عیشی بود ! نزدیک هشت سال بود که دیگه سرب را ندیده بودم ( به جز سکانس معرکه ی ملاقات دو برادر در زندان که در مستند آقای کیمیایی به تماشا نشسته بودم ) ، اما این برنامه یک فیلم یک تجربه با همین چند سکانس و عکسی که از فیلم نشان داد کلی بهم انرژی بخشید . سر برخی از نماها آرام گریه کردم تا اشکهایم را کسی نبیند . موقعی که ناصر چشم آذر از مرحوم گیتی پاشایی ( همسر مسعود خان ) صحبت می کرد جدا از من ، مادرم که به این خواننده و آهنگساز و هنرمند علاقه ای خاص دارد بسیار متاثر شد . شنیدن صدای استاد منوچهر اسماعیلی به جای مرحوم جلال مقدم ، مرحوم هادی اسلامی و جمشید مشایخی و دیدن و شنیدن صدای استاد خسروشاهی ، تماشای سکانس معروف کتک خوردن نوری مقابل سینما ، تماشای رنج و محنت جگرسوز در چشمان فریماه فرجامی ، پنبه ی خونین گوشه ی دهان امین تارخ و در نهایت ملاقات دو برادر در زندان همه سیگنال های مثبت پیوسته ای بودند که از ورای جعبه جادویی به سمت من تابیده می شد . خلاصه این یک ساعت کلی حال داد و داغ دل ما را در حسرت تماشای چنین فیلمهایی از مسعود کیمیایی در این روزگار مزخرف و بی در و پیکر تازه کرد .

----------------------------------------------

" بهار آمد ، نبود اما حیاتی

درین ویران سرای محنت آور

بهار آمد ، دریغا از نشاطی

که شمع افروزد و بگشایدش در !

" بهار خاموش " از مجموعه ی " هوای تازه - احمد شاملو - 1328

پرواز را به خاطر بسپار ... پرنده مردنیست ...

این روزها وبلاگ محسن - امیر - نیما هر سه در سوگ "هم میهن " عزیز مطلب نوشته اند. جرم شکستن دل این سه عزیز منتقد کمتر از جرم بستن آن روزنامه وزین نیست. خدا را شکر که اینترنت زنده است و حداقل درد دلهایمان را می توانیم به گوش دیگران برسانیم... خیالی نیست. ما بیصبرانه در انتظار یک نام جدید می مانیم و تا آن موقع دلمان به "شرق" خوش است.

آقا این دوستات کم می نویسن.همکار خوب خواستی ما رو خبر کن

بیا لب واکنیم هم غصه ی من...

aghaye ghadery bastan roz name adatemooon shode dighe

rasty shoma naghoftid man film aghaye kimiayee ro chetory pida konam

ey kash! amma goman nemikonid,in,tanha, yek harf ast?

خبر توقیف روزنامه هم میهن، برای دوستداران سینما و هنر خیلی شوک بر انگیز بود، بوجو شما و بقیه دوستان بخش های سینمایی و هنری این روزنامه کاملاً ار بقیه روزنامه ها مستثنا شده بودید، بهتون خسته نباشید می گم، به قول حضرت حافظ: آنچنان نماند و اینچنین نیز نخواهد ماند

1.کیومرث پوراحمد تو شب شیشه ای گفت:"خدا رو شکر هنوز حساسیتمو به سانسور از دست ندادم."نمیخوام دوباره این بحث کهنه رو پیش بکشم.اما من هم هنوز این حساسیتو از دست ندادم.به همین خاطر کامنتم درباره توقیف هم میهن رو 4 بار فرستادم(با کمال پررویی) و امیر جان تو هر بار با کمال متانت حذفش کردی از بیخ و بن.بیشتر از اینکه از حذف کامنتم ناراحت باشم از حذف خوی بدوی و وحشیگریمون ناراحتم.دوست نداشتم من هم بیام بگم که امیر قادری عزیزم.واقعا متاسفم و حتما در روزنامه های بعدی جبران کن.نمیتونم اینقدر پاستوریزه باشم.خدایا ..منو هیچ وقت با امیر قادری روبه رو نکن که شرم حضورش زبانم رو ببنده.خدایا من رو همیشه در موضع اپوزیسیون نگه دار که همیشه اعتراض کنم....خدیا به امیر یادآوری کن که قلمش را به زور از او گرفتند و او از طرفدارانش فقط متاسفم طلب نکند...

2.دوستان من یادآوری میکنم که امیر قادری در روزنامه هم میهن بزرگترین ریسک حرفه ای خودش را کرد.در روزنامه ای که صفحات دیگرش(سیاسی .اقتصادی.ادبی و و و )در قرق شهیرترین نویسندگان این مملکت بود صفحه تحت سرپرستیش در اختیار چند جوانی که هیچ نامی در بین انبوه سینمایی نویسهای این کشور نداشتند رسید.از جمله دوستان همین کافه.....من همان صادق کثیف حسودی هستم که یکبار مکنونات قلبی خودم رو نسبت به همین بچه ها گفته بودم.اما این حرکت امیر قادری هرگز از ذهنم نمیره و برام همیشه قابل ارزشه.(فراموش نکنید که خودش یکبار گفت که شماره 300 فیلم رو برای پیدا کردن همکار برای روزنامه میگشت اما هیچ کدوم رو ندیدیم.)

3.حداقل نکته آخر کامنتم را که به تو مربوط بود بگذار باشد.

"و بالاخره دبیر صفحه سینماییش آدم جالبی ست.او به هر کسی که بلد بود چطور یک مطلب سینمایی بنویسد حتا اگر معروف هم نباشد میدان داد ولی جایی برای ژاور باز نکرد.ضمنا این آقا عاشق فیلمی است که در آن فردی را به خاطر ماساژ پا از پنجره طبقه چهارم ساختمان پرت می کنند..........باورتان می شود؟فقط به خاطر ماساژ پا................."

bazam salam

amir jan khaste nabashi

vali nemidonam chera comenthaye mano nemizari?

albate shayad bekhatere khode man ya shayadam bekhatere khideton

vali ino bedon age shoma ham sansor konid dige vay be hal baghiye

hala ke roznama ro bastan hadeaghal inja benevis

shayad badan afsos bokhori ke che rozayi ro az dast dadi

bazam nemizarish bala vali eybi nadare man baraye khodet minevisam

rasti darbareye akharin filme ostad chizi naneveshtiha

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان خوبم .

چون شما مثل برادرها و خواهرهایم هستیم میگم : مادرم از دیروز حالش به هم خورد و دیروز را در ccu و امروز را در بخش عادی بیمارستان ... بستری بود و بدجور حالم گرفته شد . البته خدا رو شکر یه کم بهبود پیدا کرد و همین بعد از ظهر مرخص شد و اومدیم خانه . دارم از خستگی می میرم ! اما گفتم بیام سرمو از لای در بکنم تو کافه ببینم چه خبره ؟ یه کم چشمم به دود سیگارهای تو کافه عادت کرد تازه با خودم گفتم دست مریزاد ! فکر نمی کردم بچه ها این قدر صراحت لهجه داشته باشند و فکر هم نمی کردم چنین کامنتهای آتشینی آنلاین بشه ! و اینکه از خودسانسوری خودم کلی حرص خوردم که چرا بخش عمده ی از حرف دلم را که باید می زدم نزدم . بعدش گفتم حرف دل من حرف دل بچه ها بود . پس ولش کن ! فقط نگرانم در اینجا هم تخته نشه ! ولی چه خوب میشه اگه همگی با انرژی خودمان نشان بدهیم که هنوز هستیم و بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم .

در پناه عشق اهورای پاک باشید و امیدوارم تنتان به ناز طبیبان نیازمند نباشه !

amirreza_3385@yahoo.com

www.cinema-cinemast.blogfa.com

سلام امير جان . گله مندم براي حذف حرف حساب .ميخواي جو عوض كنم؟ تو بيا بگو اين جادوي موريكونه دست از سرم بر داره .چرا هي چشم گاويه ساز دهني ميزنه واون طفلك معصوم تو بغل دنيرو جون ميده:هي نولدز من سر خوردم.كاش يكي بياد وبگه اينا همه كابوسه.روزي روز گاري در آمريكا هيچ هم ميهني توقيف نشد؟اما اين لئونه بد شبيه مسعود خان كيمياييبوده ها روحش شاد.درضمن حالا كه بيربط ميگم .بذار اينم بگم كه لال از دنيا نرم.سبيل بهت نمياد.حالا حذف كن امير جان!

خیلی حیف است که فصل بعد از فردا شروع نمی شود.