سينماي شرق دور و آسياي جنوب شرقي دارد غوغا ميكند. جهش تازه اين فيلمها و موج بلند و عظيم استعدادهاي يگانه و ناب اين سينما اين روزها كاري كرده كه سينما روح تازهاي گرفته. شوق تماشاي محصولات چين و ژاپن و كره و ديگر كشورهاي منطقه دارد به لذت اصلي اين روزهاي سينمادوستهاي دنيا تبديل ميشود. جشنوارهها و اكران جهاني هم به اين فيلمها روي خوش نشان دادهاند و انگار بعد از چند سال توجه به سينماي ايران، حالا نوبت بازگشت پر فروغ چشمباداميها بر پرده نقرهاي است.
اين قضيه مال امروز و ديروز هم نيست. روزهايي كه دلمان به حضورهاي سينمايي جهاني چند فيلمساز ايراني خاص گرم بود و به غلط فكر ميكرديم در مناسبات مهم جهاني سينما نقش جدي و مهمي داريم، چشم باداميها با پشتوانه فرهنگ خاصشان و تنوع بصري حيرتانگيز و موضوعهاي ملي و تاريخي منحصربهفردشان مشغول كار بودند، و حالا كه تق سينماي ساده و صميمي ايران و ژانر بچههاي سمج دماغوي وطني در آمده، دنيا دوربينش را به سمت ديگر آسيا چرخانده و دارد حالش را ميبرد. ما هم اين وسط بينصيب نيستيم و فيلمهاي كشفشده را ميبينيم و به قول معروف «كف» مينماييم!
اينها را به اين دليل نوشتم كه ديشب فيلم Bad Guy ساخته كيم كي دوك كرهاي را ديدم. فيلم مال پنج سال پيش است. همان روزهايي كه داشتيم فهرستهاي بلندبالاي حضورهاي جهاني و جوايز سينماي ايران را دوره ميكرديم و آن طرف قاره كساني مشغول روايت داستانهاي غريبي با تكنيكها و اجراهاي غريب بودند.
Bad Guy يك عاشقانه بيمارگونه عجيب و غريب است؛ از آن تجربههاي بصري كه ممكن است طاقت تماشايش را نداشته باشيد و ديدنش واقعاً دل ميخواهد. لحظهلحظه اين تجربه مريضاحوال از يك عشق افسرده، با خلاقيت و ايدههاي بصري و روايي پُر شده است. گيرم عدهاي اين همه ايدههاي سادومازوخيستي ذهن كارگردانش را نشانه بيماري و جنون بدانند! (فيلم «جزيره» هم كه سال بعد ساخته، همين قدر غيرعادي است.) خودِ فيلم نشان ميدهد كه مرز بين عشق و جنون از مو هم باريكتر است، و بعضي از فيلمهاي اين روزهاي كره تلفيق ناب همين عشق و جنون به سينماست. شخصيت اول فيلم در 100 دقيقه فقط يك جمله كوتاه حرف ميزندف ولي پيچيدهترين و ظريفترين احساسهايش را با كمك سينما ميبينيم و حس ميكنيم، گيرم اين احساسات آنقدر نامعقول و عجيب باشد كه فيلم به يك كابوس كامل تبديل شود...
... روزنوشت كه جاي نقد فيلم نيست. اين چند خط را نوشتم كه شما هم در لذت فيلم شريك باشيد و اگر هم فيلم را ديديد، حستان را بنويسيد.
خيلي دلم ميخواهد بدانم در اين سالهايي كه فيلمهاي رنگارنگ كرهاي ساخته ميشده، ابوالفضل جليلي و جعفر پناهي و سميرا مخملباف و بهمن قبادي و عليرضا اميني و و و و چندتا جايزه جهاني گرفتهاند؟!
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
امید غیائی
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 19:51
4 |
|
|
|
در جا زدن.
سلام. سینمای شرق آسیا را خوشبختانه و از روی تصادف با "در حال و هوای عشق" کشف کردم و هنوز در شوک قدرت سحر کننده آنم و با "old boy" که رحمت بر آن کسی که نامش یادم نیست ولی آنرا "همکلاسی قدیمی" ترجمه کرده بود، به نهایت تجربه رساندم. حالا این فیلمی که شما می گید رو ندیدم ولی مطمئن باشید حتی اگه سال دیگه هم ببینم برایتان مینویسم، که خودم میدانم طاقت ندیدنش هفته دیگر در بحبوحه ابن امتحانها طاق می شود و دیدنش را به خواندن تمام درسها ترجیح میدهم تا مغزم را ریفرش کنم. این آدمهایی که داعیه سینمای وطنی را دارند و ادعا میکنند سینما را می شناسند دوست دارم بدانم حسشان بعد از دیدن همان دو فیلم فوق الذکر چیست.باز هم فکر میکنند از مدیوم آن با خبرند.باز هم خیال میکنند میتوانند ادعا کنند ما هم فیلم می سازیم. آن حرکات خارق العاده دوربین و آن دکوپاژهای شاهکار و آن میزانسن های دیوانه کننده را کدام یکی از این بچههاي سمج فهمیده اند و باز هم خیال میکنند فیلم میسازند. اما در این بین یک نکته را نادیده نگیرید و آن همان پایبندی به فرهنگ و انتخاب آن برای بستر خوب فیلم ساختنشان است که حسابی جواب داده و آنها هم به خوبی از آن استفاده میکنند. آن قاب بندیهای شاهکار را در فیلمهایشان مدیون کدام دید و ادراک اند؟ ماهم میتوانستیم به آنجا برسیم، ولی حیف که در کَل کَل "کداممان بهتر است" گیر کردیم و هی در جا زدیم. همین.
|
farshid
سهشنبه 22 خرداد 1386 - 3:33
30 |
|
|
|
مثل سینما
کاش این قدر بی رحمانه پنبه سینمای خودمان را نمی زدیم هر چند می دانم بسیاری از فیلمسازان عزیز وطنی به دنبال نشانی غلط رفتند که راه به جایی نبرد و تاثیری در جریان سینما نداشت . به نظرم روزنوشت جای نقد یا معرفی فیلم هم هست هر چند محدود به این حرفها هم نیست روزنوشت می تواند فیلم نقد کند میتواند درد دل کند می تواند از شادی ها بگوید یا همه را غمگین کند شاید یک جوری شبیه سینماست شبیه زندگی گاهی جدی و گاهی مثل شوخی های دوستانه که همه ان را دوست داریم. یک بار کامنتی برای امیر قادری گذاشتم که بخشی از ان مربوط به بازگشت روزنوشت های نیما بود و گله کردم از روزنوشتهایی مثل مارادونا (که ستاره محبوب خودم هم بود)و مسابقه تصویری که به نظرم سطحی امد ولی امروز می خواهم اعتراف کنم که شاید روزنوشت را زیاد هم نباید با صفحه مباحث تئوریک مقایسه کرد . در هر حال خواستم بگویم از این که نیما روزنوشت هایش را دوباره شروع کرده خوشحالم هر چند از نوروز دیگر حرفی نزد و از سفره هایی که با طرح ابتکاری او چیدیم بی اعتنا گذشت. کاش از تجربه هایش در تدوین فرش ایرانی می گفت و کاش اجازه نمی داد توهین مستقیم به مهرجویی روی کامنت نظرات قرار می گرفت هر چند ممکن است بعضی دوستان این را نشانه ازادی عقاید بدانند ولی یادمان باشد ازادی که به حرمت اشخاص اهانت شود خودش را نقض میکند ازادی ان است که با دلیل و برهان دیگران را نقد کرد و با حفظ حرمت. farshid
|
تلخ زبون
سهشنبه 22 خرداد 1386 - 11:56
14 |
|
|
|
در التهاب سرودن فرصتی برای گریستن نیست
سلام به همه بخصوص نیما ی عزیز اه از نهادم بلند کردی.راستی که ما یا تو خوابیم یا رو آبیم . حالا حسرت خوردن و نق زدن مثل خواب خرگوشی اون موقع بیفایده است.باید کاری کرد؟ به قول منوچهر آتشی:در التهاب سرودن فرصتی برای گریستن نیست.
|
چهارشنبه 23 خرداد 1386 - 1:19
-5 |
|
|
|
ونگ کار وای-کیم کی دوک- ژانگ ییمو- پارک چان ووک- چن کایگه- تاکشی کیتانو- آنگ لی
Bad Gay با زیرنویس فارسی تازه دراومده.داغه داغه.از دستش ندید.راستی آقا نیما به موسیقی های این فیلمها هم دقت کردی شاهکارند.
|
مصطفی اتنصافی
چهارشنبه 23 خرداد 1386 - 3:40
-6 |
|
|
|
این کارگردان هایی که نام بردی یک روزی تموم می شن. با این که کیارستمی رو خیلی دوست دارم اما وقتی کار و زندگی وفیبم سازی رو ول می کنه می چسبه به این که حافظ رو به مردم بشناسونه اعصابی واسه آدم نمی مونه. جوون ایرانی حافظ رو با اون وزن و موسیقی قدرتمند نمی خونه اون وقت کیارستمی حرف از حذف وزن برای توجه بیشتر به عمق شعر می زنه. پناهی و قبادی هم از یادها می رن. چون فیلماشونو برای اینجا نمی سازند. اینا با کیمیایی و مهرجویی فرق دارند. فرقشون هم بین فیلماشونه. حالا که سینمای ایران رو می شه به همین سادگی حذف کرد چرا معطلیم؟ چرا اجازه بدیم سرمایه های بیشتری هدر بروند؟ رفتگان رو به یاد بیارید که کالین تمام اطلاعات بیلی رو حذف کرد و نمایی که یک علامت قرمز با یک ضربدر بر صفحه آشکار شد: deleted.
|
جواد رهبر
چهارشنبه 23 خرداد 1386 - 10:50
5 |
|
|
|
در حال و هوای سینمای چشم بادامی ها
با سلام خدمت آقای حسنی نسب گرامی. راستش فیلم را که دیدم حسابی من را هم به فکر واداشت. انتظار چنین اثری عمیق و جسورانه از لحاظ مضمون و تکنیک، آن هم از سینمای کره جنوبی، نداشتم. به خصوص آن سکانس تلخ و گزنده پایانی اش که به قول شما واقعا دل می خواهد تماشایش. راستی راستی عجیب و غریبه. کمی بعد وقتی "در حال و هوای عشق" را که دیدم به قول رفقا برق از سرمان پرید. پس از "هیروشیما عشق من" و "سال گذشته در مارین باد" (هر دو از آلن رنه) این اولین فیلمی با حال و هوای مشابه بود که من را شیدا کرد. چقدر کاروای ظریف و شاعرانه حرفش را می زند. چه موسیقی شگرفی. چه فیلمبرداری عجیبی با استفاده عالی از رنگ داره. و چه بازی های زیبایی. حقیقت همیشه تلخ است. سینمای ما کمی به بیراهه رفته. فقط باید امیدوار بود و برای آینده ای بهتر تلاش کرد. راستی تا یادم نرفته بابت مطلب کافکا و جانورشناسی که برای شماره 300 ماهنامه فیلم نوشته بودید یک دست مریزاد حسابی خدمتتان تقدیم کنم. خیلی خیلی جالب بود و در عین حال آموزنده. مرسی. www.barrylyndon.blogfa.com
|
امید جعفری
شنبه 26 خرداد 1386 - 16:28
-17 |
|
|
|
سلام آقا جواد رهبر تازه مطلب نیما در شماره مخصوص 20سالگی مجله فیلمو خوندی یا نه که در مورد سیگار کشیدنه؟از خنده ترکیدم.اونجا توضیح داده که چطوری این دوتا ناقلا(خودش و امیر قادری) با هم رفیق شدن.این مطلبو از دس نده
|
amir
شنبه 6 مرداد 1386 - 4:18
-1 |
|
|
|
فیلم bad guy رو دیدم بشدت تحت تاثیر قرار گرفتم از فیلمنامه . از کارگردانی از بازیهای درخشان مخصوصا نقش اول مرد که محشر بود و یاد بهروز وثوقی را زنده کرد پرسشم این است که ایا این فیلم جایزه ای از فستیوالی کسب کرده؟ در ضمن با دیدن فیلم یاد زنده یاد فریدون گله افتادم .
|
پوریا
دوشنبه 5 فروردين 1387 - 1:19
6 |
|
|
|
فیلم رو دیدم.فیلم خیلی قشنگی بود ولی به پای old boy نمی رسید.وقتی که من فیلم old boy رو دیدم،واقعاً بدنم لرزید و اشک تو چشام جمع شد!در مورد این فیلم هم(bad guy) یه صحنه بود که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد و اونم صحنه ای بود که بازیگر نقش اصلی تنها دیالوگش رو گفت! با سپساس
|
محبوبه راد
سهشنبه 25 فروردين 1388 - 12:32
-4 |
|
|
|
Bad Guy، بچههاي سمج دماغو و سينماي پر افتخار ايران!
فیلم فوق العاده ایه محشر پایان بندیش عجیب بود یادمه بعد از دیدنش هنگ کردم یه روزه کامل old boy اونهم تکان دهنده بود داستان مورچه ها...
|
جواد
پنجشنبه 23 مهر 1388 - 16:7
2 |
|
|
|
bad guy فیلمی درباره تباه شدن انسان. یعنی واقعا سراسر زندگی ادمی رو شرارت فرا گرفته؟ یعنی ادمی هرگز نمیتونه پاک زندگی کنه؟
|