يکشنبه 30 آبان 1389 - 22:19



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



جمعه 18 خرداد 1386 - 21:23

براي كامنت‌هاي روزنوشت‌ها


گيرم همه حرف‌هاي‌تان قبول. درباره اين كه دير به دير روزنوشت جديد مي‌نويسم ( حالا البته مدتي است دست جنبانيده‌ام ها! ) و بحث‌هاي داخل كامنت‌ها نظم و نسق درست و حسابي ندارد و اين كه اين كافه ديگر آن شور و حال قديم را ندارد و ديگر اين جا هم مثل قديم نيست...
گيرم همه حرف‌هاي شما قبول. ولي من الان خيلي سرحالم دقيقا چون كامنت‌هاي شما را خوانده‌ام. اين دفعه 40 تا كامنت داريم كه مي‌توانيم به‌شان افتخار كنيم. از علي كه دلم مي‌خواهد مطلب‌اش درباره فرزندان انسان را بخوانم تا مانا كه درباره پارك‌وي خوب نوشته ( اگر شد، يك اي‌ميل به من بزن GHADERI_68@YAHOO.COM يا AMIRGHADERI@CINEMAEMA.COM ) و وحيد كه خيلي خوب به خون روي لنز فرزندان انسان اشاره كرده، و واكنش منگ و يادداشت خوب تلخ زبون و بحث‌هاي اميد غيايي و كاوه "جديد" و مهدي پورامين و علي تهراني صفا و محمدرضا اسدي و خبري كه كاوه اسماعيلي داد و جمله قصارش كه فراموش كرده بوديم و از روزنوشت و كامنت‌هاي بعدي، اين جمله‌هاي قصار را اگر موافق هستيد ادامه ‌دهيم، و مهدي كه رفته بودم و مطلب‌اش درباره محسن چاووشي را خوانده بودم و يادم رفته بود به‌اش بگويم و آن چه ريحانه درباره فيلم گفت و قوت‌ قلب‌هاي فرشيد و ساسان و محمدرضاخالقي‌زاده و شريعتي و سعيد هدايتي ( راستي چرا همه اسم كامل‌شان را نمي‌نويسند؟ ) و كامنت‌هاي نوري‌پرتو و رضا و سياوش و ليلا طاهري‌فرد و Reza و حنانه و سحر، و آن چه سعيده گفت كه كاش همه‌تان بخوانيد و حرف دل من هست و بالاخره نويد غضنفري خوشگلم كه اين دم غروبي به وجدم آورد وقتي اسم تام تامباديل را برد كه واقعا دمش گرم. از يك روزنوشت مگر ديگر چه مي‌خواهم؟
راستي مي‌داني نويد كه اين شخصيت خيالي ارباب حلقه‌ها، عشق بر و بچه‌هاي 1960 و 1970 بود با آن چارديواري/آرمان‌شهرش؟ و آن روياهايي كه مهمانان‌اش آن شب ديدند؟ وقتي درخانه‌اش اطراق كرده بودند؟

بعدالتحرير: اين عكس هم هديه من به همه شما براي اين غروب خوب.


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

محسن
جمعه 18 خرداد 1386 - 22:6
12
موافقم مخالفم
 
هم میهن

خاطره و مطلب زیبای هم میهن را خواندم. در مورد زینه مان کبیر واقعا عالی بود به امید اینکه در آن صفحه بیشتر از بزرگان بنویسید همان طور که مینویسید. مقاله نیومن هم به شدت جذاب و گیرا بود.

کاش در این جا و هم در روزنامه بیشتر در مورد الفبای فیلم دیدن می نوشتید منظورم فیلم دیدن و یا به قولی فیلم خواندن هست طوری که هم لذت برد و هم درک کرد. چیزی شبیه سلسله مقالات دنیای تصویر در مورد درک فیلم.

به انتظار مطالب خوبتان...

کاوه اسماعیلی
جمعه 18 خرداد 1386 - 23:6
-4
موافقم مخالفم
 
آی امیر...چهره آشنایت پیدا شد

یا امیر....تو که میتونی به راحتی دل این همه آدم رو به دست بیاری چرا اینقدر کم.....حالا تو این فظای لطیف و گل و بلبلی که درست کردی چی میتونم بگم.تو هم با این روزنوشتت خستگیمونو در آوردی.

دیشب فهیمه راستکار گفت مردها نصف زندگیشون تو شکمشونه.بیژن بیرنگ گفت نصف دیگه تو چشمشونه.امشب علی نصیریان از عشقبازی بازیگرای مرد و زن گفت.چقدر راحت.

امروز هم داداش کوچیکم که هنوز به سن بلوغ نرسیده وقتی بارون بهاری شدید رشت رو دید کنار مادر و خواهرم یه ضرب المثل گیلکی گفت که کلی خندیدیم.حتا خانمهای خونه...

باران بهاری مره بخوره با می اسبه....

باران پاییزی می زنه بخوره با می سگه....

فردا هم رئیس جمهور نرخ سود بانکها رو باز بالا میکشه.باز هم میخندیم....

امیررضا نوری پرتو
شنبه 19 خرداد 1386 - 0:14
-8
موافقم مخالفم
 
انرژی امیر و جناغ شکستن با جیبهایمان !

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان نازنینم .

خدا رو شکر امیر جان که حداقل با کامنت بچه ها (کامنتهای من که به درد لای جرز دیوار می خوره ! ) سر ذوق اومدی و انرژی گرفتی . امیر جان حالا با این انرژی ای که گرفتی منتظر مطلبهای خوب همیشه ات چه در مطبوعات و چه در سایت هستم .

دوستان بهتره یه موضوع برای شروع یه بحث خوب پیدا کنیم .

به امید اینکه CD قاچاق فیلمها دیگه در بازار نیاد . البته اگه خودمون هم کمی همت به خرج بدیم و با جیبمون جناغ نشکونیم و بریم از گیشه بلیت بخریم نه اینکه رو سر دستفروش خراب بشیم . واقعا لذت دیدن فیلم در سالن تاریک سینما و در کنار نفس صدها آدم دیگر بیشتر از فیلم دیدن در خانه نیست ؟

در پناه عشق بی کران اهورای پاک باشید .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

سعيد هدايتي
شنبه 19 خرداد 1386 - 13:27
14
موافقم مخالفم
 
فرشته

سلام امير جان.هميشه خوش باشي برادر كه امروز بودي ظاهرا .ما براي خوشي خيلي وقته كه دنبال بهانه ايم وهمين كه هستيم اينجا وبا هميم بهانه خوبي است انگار ممنون كه حسابمان ميكني واما عكس چه عرض كنم والا اگه ايشون هم ماموريتشون يك بوس كوچولو است :نخير من امادگيشو ندارم.(روز فرشته)

امید جعفری
شنبه 19 خرداد 1386 - 14:31
10
موافقم مخالفم
 
سلام

بعد از یکی دو هفته وقت کردم بیام روزنوشت بنویسم(چه افتخار بزرگی برای سایت!!) امیر خان در گیر ساخت یه فیلم کوتاه برای صداسیما بودم.اینو هم بگم که اصلا ازت انتظار ندارم بهم تبریک بگی یا به آدرسم دسته گل بفرستی.همین که از این موضوع ذوق مرگ بشی کافیه.راستش اونجا کار میکنم و به محض دیدن اعلان فیلم سازی برای افراد علاقه مند این پیشنهاد رو تو هوا قاپیدم.برای شما هم اعتبار میشه که یه کارگردان بزرگ بالقوه(وباالفعل در آینده)تو سایتتون بیاد!

بعد هم اینکه سعی نکن الکی همه چی رو گل و بلبل جلوه بدی.اوضاع سایت خوب نیس و شما به جای صرف کردن ده دقیقه برای روز نوشت کردن راحت از زیر این کار در میری.نظم گریزی حرف اول و آخر این سایته.

جملات قصار:رونالدینهو وقتی دو سال پیش جایزه فیفا رو گرفت در جواب مجری مراسم که پرسید آیا خودتون هم فکر میکنین بهترین فوتبالیست دنیا هستین گفت:من فک میکنم تو همون تیم بارسلون هم بهترین بازیکن نباشم.

آخ که چه اعجوبه ای هست این بازیکن

راستی کسی نمیدونه این پسر یه ساله چش شده؟

فیلم قرمز کیشلوفسکی و ایده پشت اون به دلم نچسبید.راستی شما به جبر که تو فیلم جار زده میشد چقد اعتقاد دارین؟

خودم اصلا دوس ندارم یه لحظه هم بهش فکر کنم.شاید احمقانه بنظر بیاد ولی بذار بیاد.مهم نیس.هیچ وقت دوس ندارم یه لحظه از آزادی اندیشه و عملم رو برا خودم زیرسووال ببرم

---
شنبه 19 خرداد 1386 - 16:22
-4
موافقم مخالفم
 

ممنون خیلی زیاد .

آزاد
شنبه 19 خرداد 1386 - 16:48
7
موافقم مخالفم
 
گیر

چند روز پیش یه مجلس ترحیم بودم که به زور تا تهش رو تحمل کردم. امان از رودرواسی! حالا غرض از ذکر این مساله اینکه با خوندن این یادداشتت یه لحظه احساس کردم اونجام! دیدی مصیبت رو که می خونن تموم میشه یه لیست بلند بالا می خونن از اونایی که اومدن و قدم رنجه فرموده اند و مجلس را به قدوم خود مزین نموده اند و التماس دعا رو که می گن تا همه پاشن برن و بیشتر نخورن تازه یه لیست دیگه می رسه و طرف باز شروع می کنه به خوندن!

امیر جان فکر نمی کنی این اسامی وقت گذاشتن برات کامنت گذاشتن و متقابلا انتظار دارن بهشون سر بزنی و براشون وقت بذاری؟ خوب شایدم انتظار ندارن یا شایدم تو سر می زنی بهشون و فقط به ما سر نمی زنی! من چی کاره بیدم اصلا؟!!!

موفق باشی چشمک هم که نداری بذاریم برات از دلت دربیاد!

رضا
شنبه 19 خرداد 1386 - 17:22
17
موافقم مخالفم
 
همیتان را دور زدم تا به وحشت برسیم !

پارک وی رو همین چند ساعت پیش دیدم ، نمی دونم چرا حس می کنم موظفم نظرم رو بنویسم . البته از همین الان به خاطر غلط های املایی و نگارشی و..... عذر می خوام چون سه روزه نخوابیدم و الان بیشتر از هر چیزی یاد فیلم بی خوابی افتادم.

پارک وی فیلمی است به واقع خوش ساخت . توجه کنید خوش ساخت نه خوب .

به شخصه چنین کارگردانیه حرفه ای را به یاد نمی آورم . نه که از فریدون جیرانی کارگردان بزرگتر نداریم ولی مهم این است که این آدم جرات ساخت چنین فیلمی را دارد .

البته فکر می کنم جیرانی استاد دست گذاشتن روی موضوعاتی است که عمرا قابل نمایش نیست . ابتدا قرار بوده در ستاره می شود عزت ا.... انتظامی سر اندیشه ی فولادوند رو در قابلمه کند که من هرچی فکر کردم به نتیجه نرسیدم چه جوری می خواسته همچین صحنه ای رو نشون بده ..

به هر حال جیرانی این بار بعد از سه فیلم ستاره ها ( که ستاره می شود و است رو دیدم ) دست روی ژانر مورد علاقه ی خود گذاشت و پارک وی رو ساخت .

موقع دیدن پارک وی بیش از هر چیز مشکل بزرگ فیلمنامه اش بود که خیلی آزار می داد . اون قدر که می تونی با همین مشکل فیلمنامه کل فیلم رو زیر سوال ببری .

ولی من ایراد فیلمنامه را در رئال نبودنش نمی دونم بلکه این فیلم دغدغه ی پایان رو داره در صورتی که اصلا این یک فیلم داستان گو نیست .

وقتی در پانزده دقیقه ی اول فیلم تمام مراسم دوستی و عقد و عروسی رو با اون سرعت نشون می دیم یعنی جیرانی می گه دنبال داستان نرو . در واقع جیرانی تمام داستان و شخصیت ها را دور می زند تا برسد به هیجان . ولی ایراد کار این است که این پیچ را بد رد می کند .

بعضی منتقدان صحنه های فیلم رو به روانی هیچکاک شبیه دونسته بودند و برای همین می گفتند جیرانی این تیپ رو خوب در نیاورده ولی به نظرم می رسه اصلا این جا شخصیت قرار نیست وجوه پنهان تری داشته باشه . مثالش هم صحنه ی دفتر ازدواج طلاق که جرو سکانس های اولیه ی فیلم است ولی ما از همان جا قرار است بفهمیم این پسر خوشگل پولدار یک ریگ که نه چیزی شبیه قلوه سنگ در کفشش است . ولی در اکثر فیلم های هیچکاک مثل سایه ی یک شک شخصیت اصلی تا لحظه ی آخر قرار نیست شخصیت پلیدش را به نمایش بگذارد .

این فیلم بر مبنای تعلیق ساخته شده به گونه ای که شخصیت ها فقط موظف به خلق چنین صحنه هایی هستند . در اوایل فیلم می بینیم سر میز شام کوهیار به زور می خواهد تکه گوشتی را به دهن نامزدش کند . جیرانی از همین صحنه ی به این سادگی برای خلق دلهره استفاده می کند . و باید گفت تا حدودی هم در این کار موفق بوده اما این را به دست خودش با چند شخصیت اضافی و یک سری دیالگ مزخرف خراب می کند .

قبلا هم گفتم در این فیلم شخصیت اصلی اش نه تیپ است و نه اصلا شخصیت . فقط دلهره ی محض .ولی بعضی شخصیت های دیگر این فیلم همواره به تیپ های کلیشه ای تبدیل شدند .

برای مثال شخصیت شریفی نیا و زنش همان تیپ مرد بد و مست و زن روشنفکر که گویا جیرانی به این تیپ خیلی علاقه دارد است . شاید این تیپ برای همان شام آخری خوب است که یک ملودرام عاشقانه ی آبکی است نه فیلمی مثل پارک وی که در آن نباید چنین تیپ هایی باشد .

و این ایراد اصلی پارک وی است . اینکه شما هر لحظه بگی فقط می خواهم هیجان ایجاد کنم ولی بخواهی ازش نتیجه ی اخلاقی بگیری.

آن پلیس ها و خدمتکار و خواستگار قبلی رها ( آلزایمر گرفتم اسمش رو یادم نمی یاد ) منظور همون مهدی احمدی و ........ باعث شدند این تریلر جنایی روانشناسانه به یک صحنه ی تئاتر که توش پر از پند برای زندگی بود تبدیل بشه. شخصیت هایی که جیرانی آنها را برای تمام کردن داستانش آفرید در صورتی که به نظرم همان پایان آخرش بدون آن همه شخصیت اضافه جوابگوی تماشاگر بود .

البته از سیر نزولی فیلم هم نمی شه گذشت . کارهایی که اوایل فیلم به ایجاد دلهره کمک می کرد در آخر فیلم ( منظور همان سکانس های خاموش کردن سیگار روی دست نامزد دختر و........) باعث خنده و تفریح تماشاگران شده بود . و این دغدغه که جیرانی برای جمع کردن سر وته داستان داشته باعث شد این فیلم هم مثل بقیه ی فیلم های جیرانی به اثری نافرجام تبدیل بشه .

با این همه معتقدم سینمای مریض ایران به این سبک فیلم ها هم به شدت نیاز دارد . سلیقه ی سینما بیش از حد کلیشه ای شده و کسی باید جرات داشته باشد این ها را بشکند . شاید در ابتدا آثار خوبی به عمل نیاید ( در صورتی که پارک وی به نظرم حد اقل کارگردانی استادانه ای داشت) ولی به هر حال باید از جایی شروع کرد .

می دونم کامنت خیلی طولانی شد ولی فقط چند نکته در باره ی کامنت های این روز ها بگم و برم :

اول اینکه امید غیابی عزیز سوالی از من پرسیده بود با این مضمون که اخوی من هم که همین حرف ها رو زده بودم چرا کامنت حروم می کنی .

راستش فکر کردم شما با محسن نامجو و حافظ به روایت کیارستمی مخالفی . اگر اشتباه می کنم که پوزش ( نثر ادبی رو توجه کنید ) و اگر هم واقعا مخالفی که حرف هام همونه که بوده .

دوم : امیر قادری عزیز شما بیش از حد تیز هوشی ، فکر کنم وقت خیلی خوبی چنین روزنوشتی گذاشتی و اسم تک تک بچه ها رو آوردی تا روحی دوباره بدی . ما هم امیدواریم اینگونه بشه . و در ضمن پرسیدی چرا بعضی ها اسم و فامیل کامل نمی گذاردند . باید بگم این کافه برای من مجازی بودنش خیلی جذابه . یعنی من که هر روز اینجا می یام و همه ی کامنت های بچه ها رو می خونم دوست دارم از هرکس یه تصویری در ذهنم بسازم . این مجازی بودن خیلی خوبه ولی فکر می کنم با اسم و فامیل و این جور حرف ها به دنیای واقعی نزدیک می شیم ( چه تیم برتونی شدم من )

سوم : فکر کنم همه ی دوستان پارک وی رو دیده باشند . بیایید این بار که شرایط مهیا است همه در باره ی این فیلم نظراتمون رو بدهیم بلکه این کافه یه چیز دیگه ای هم به لیستش ( نگفتم منو که بدونین نوه ی فردوسی ام ) اضافه بشه .

می دونم خیلی حرف زدم اگر کارت سهمیه ی کامنت بگذارند دیگه اینقدر حرومش نمی کنم

دیالوگ این دفعه : در 21 گرم وقتی پدر خانواده می زند تو سر بچش و می گوید : تو این خونه هیچ کس نباید کسی رو بزنه فهمیدی؟

یا حق

امیررضا نوری پرتو
شنبه 19 خرداد 1386 - 19:7
13
موافقم مخالفم
 
به دنبال فرصتی برای فیلم درمانی

با سلام . دارم از خستگی می ترکم ! مطلب ماهنامه ی فیلم رو دارم از صبح تا شب تایپ می کنم . امروز هم یه مطلب برای یه روزنامه داشتم می نوشتم . بدو بدو رفتم کلاس و حالا برگشتم و دوباره شروع کردم به تنظیم و تایپ مطالبم . گفتم قبلش بیام یه سری بزنم و کامنت بر و بچز رو بخوانم . الآن یه چیزی می چسبه که خستگی آدم رو در کنه مثل یه فیلم خوب ! مثل شوکران ! مثل هفت ! مثل نفس عمیق ! مثل پدر خوانده 1و2 ! مثل بوتیک ! مثل دکتر ژیواگو ! مثل کندو ! مثل آوای موسیقی ! مثل گوزنها و سرب ! مثل فیلمهای استاد هیچکاک ! مثل ..... کاش وقت داشتم و یکی از اینها رو می دیدم و کلی کیف می کردم . البته نوشتن برای ماهنامه ی فیلم هم لذتی کمتر از تماشای این آثار دلپذیر نداره . لذتی که به این خستگی هم می ارزه .

خیلی مخلصیم .

در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

سرپيكو
شنبه 19 خرداد 1386 - 19:10
-6
موافقم مخالفم
 
اميدوارم اين غروب ها تكرار بشن!

سلام امير خان

خسته نباشي... اين عكسي كه گذاشتي از بهترين عكس هايي كه تا به حال ديدم... مرسي. دوست دارم.

مهدی پورامین
شنبه 19 خرداد 1386 - 19:54
3
موافقم مخالفم
 
"علی عابدینی" را یافتم !!

حال که امیر خان این روزنوشتش را به ما اختصاص داده،خواستم یک سوء استفاده ای از آن کرده باشم.این کامنت طولانی که ملاحضه می فرمایید،شرح خاطره ای سینمایی-دانشگاهی است که با شما در میان میگذارم.موضوع در رابطه با ارائه سمینار دانشگاهی بنده است که خواسته یا نا خواسته با فیلم "هامون" مخلوط شد.برخی از دوستان در جریان این سمینار هستند و انتقاداتی به آن داشته اند.پس اگر شرح این ماجرا برایشان ملال آور است بر ما و سایر "هامون بازان" جمع ببخشند. از طرف دیگر نقد ونظرات شما بزرگواران نیز برایم راهگشا و روشنگر است.

اینکه من در کجا و چه رشته ای و چه مقطعی درس میخوانم بماند برای بعد ، فقط نکته مهم در این بین آنست که بنده بر خلاف بسیاری از دانشجویان عاشق رشته و دانشگاهم هستم. و در ترکیب شکلی-محتوایی پروژه های درسی با عشق دیگرم(سینما) تمام تلاشم را میکنم. اما دقیق نمیدانم این عشق مشترک از کجا نشات گرفت! بقول حمید هامون "باید تیکه‌های زندگی‌مو کنار هم بذارم تا ببینم از کجا شروع شد؟"

البته قضیه همیشه هم به این سادگی ها نیست. شما که میدانید در این اتمسفر دانشگاهی آدمهای گوناگون بسیارند...از امثال "هنرمندان روشنفکر نمایی" که مانند "مهشید" با آفتابه رنگ روی بوم میریزند.... تا افرادی چون "عظیمی" که تمام هنر را با پول می سنجند.مصداق کامل : "انفجار رنگ آبی روی زمینه سفید" !!

اساتیدی که مثل "رئیس هامون" مدام در گوش ما می خوانند: دست از این عقاید کهنه و پوسیده بردار....!! ...ببین دنیا داره کجا میره؟ ژاپن به کجا رسیده؟... کره کجا میره؟ ....مالزی و چین و تایوان کجا میرند؟؟ ----- من هم توی دلم میگویم : کجا میرند؟!... عین یک مشت سوسک دارند لابه لای صنعت و ماشین و آهن دست وپا میزنند!! ...البته خیلی از دانشجویان هم در پی رسیدن به دروازه های خوشبختی دانشگاههای اروپا مدام در تایید فرمایشات استاد (به سبک همکار هامون) میگویند:

!!Very Intresting ..... Very Intresting !!

بعد از کلی درس خوندن و سر و کله زدن با اساتید رنگ و وارنگ..... این ترم با استاد باسابقه ای آشنا شدم که تا به حال نمی شناختمش.اولین جلسه از درس "انسان ومحیط" پیرمرد خوش سیمایی وارد کلاس شد که کل دانشجویان از دیدنش شکه شدند!فکرش را بکنید بعد از سلام و علیک معمول به جای آنکه سراغ لیست کلاس و حظور و غیاب را بگیرد، بی مقدمه گفت:

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما ------------------------------ چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

رو به سوی کعبه چون آریم چون --------------------------------- رو به سوی خانه خمار دارد پیر ما

بعد هم به جای گفتن از روش تدریس و جزوه و منابع درسی ،... یکسری کاغذ مابین کل بچه ها پخش کرد تا هرکس نظرش را در مورد نحوه اداره کلاس و روش تدریس و ارائه سمینار بنویسد.دانشجویان هم شروع کردند به ارائه مبسوط نظریاتشان....اما من فقط دو بیت شعر برایش نوشتم:

عمری به در مدرسه ها بنشستم ------------------------------ با اهل ریا و کبر و کین پیوستم

از یک نظر عاشق رندی آخر ------------------------------ هم از خود و هم زغیر خود وارستم

استاد ما دانشجوی انقلابی قبل از انقلاب، که مدرکش را همان زمان از دانشگاه تهران گرفته بود و بعد هم دکترایش را در فرانسه تحصیل کرده بود... مطالعاتش گسترده و عمیق و دارای "ذهنی زیبا" .استادی که آدرس منزل و شماره تلفنش را در اختیار شاگردانش میگذارد تا صبح جمعه ها با او به پیاده روی روند و فارغ از هر دغدغه ای مباحثه فلسفی،اجتماعی ،سیاسی و… کنند.خلاصه که پیر مراد ما یک "آرشیتکت صاحبدل" است. ومن تازه فهمیدم که او را کجا دیده ام : او خود "علی عابدینی" بود!!

القصه... بخت با ما یار شده بود و یار با ما همراه.... پس طبیعی است که بتوانید موضوع پیشنهادی سمینار من را حدس بزنید!! برای ارائه کنفرانس کلاسی با داشتن سوء نیت قبلی ،موضوعی که به استاد پیشنهاد دادم،این بود:"عشق و ایمان در ادیان ابراهیمی". البته بعد ازآن به اصرار استاد کمی از موضع خود کوتاه آمدم و موضوع شد : "فلسفه اگزیستنسیالیسم کیر کگورد"و کتاب "ترس و لرز" . البته میدانید که در اصل قضیه و هدف پلید من که نمایش "هامون" در سمینار دانشگاهی بود خللی وارد نشد.هر چند هم که خانواده و همکلاسی هایم مدام به من گفتند از این "سینما" دست بردار و بچسب به درس ات.من فقط میگفتم :"..این سینما حق منه... سهم منه...عشق منه ... طلاقش نمیدم!!"

خب من که تقریبا تمام اطلاعات فلسفی و سینمایی و اجتماعی ام را آرشیو کرده بودم و مشکلی از بابت کمی و کیفی اطلاعات نداشتم.فقط برای اطمینان از آنکه نکته ای از این بابت از دستم در نرود مزاحم "گوگل" شدیم.در بین تمام حرف های تکراری که مستر گوگل در اختیارمان گذاشت،روایتی بود از یک زوج وبلاگ نویس که عاشق "هامون" بودند و کتاب اینترنتی آنان به نام "آلوچه خانوم" . خلاصه که ما شب سمینار چشممان به روایتی افتاد که تا آمدیم از آن چشم برداریم؛دیدم ساعت دو نصفه شب است و نمیدانم تری و سوزش چشمم از داستان آنان بود یا خیره ماندن شش ساعته به مونیتور!! از بس که تحت تاثیر قرار گرفته بودم،همان شب چند پاراگراف از نوشته اش را در پاورپوینت سمینارم آوردم....

اما جایتان خالی که عجب سمینار پر رونقی شد... سه برابر آمار کلاس در آمفی تئاتر دانشگاه جمع شدند!!هنگام ارائه سمینار آنقدر هیجان زده شده بودم که در برابر چشمان حیرت زده استاد و بیش از هفتاد دانشجویی که تنها هفت نفرشان (آنهم یکبار) هامون دیده بودند،داد میزدم: " ما آویختگان به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده و کپک زده خود را!! "

سمینار که تمام شد برق شعف تو چشمان استاد،فقط "علی عابدینی" را برایم تداعی میکرد.آمد روی سن و بعد از خسته نباشید، توی گوشم گفت: امیدوارم این شور و عشقی که تو داری تا انتهای عمر برات زنده بمونه...

گفتم : ممنون...ولی با این "عقل معاشی" که ما داریم.... مگه میشه استاد؟!

گفت : چرا که نه!! فقط نذار عقل تکنیک گرا تمام ذهنت رو تسخیر کنه...

گفتم : "آزمودم عقل دوراندیش را....... بعد از این دیوانه سازم خویش را...... آی دکتر!! "

مهدی پورامین mpouramin@yahoo.com

سحر همائی
شنبه 19 خرداد 1386 - 20:1
-4
موافقم مخالفم
 
جادوی ادری/جاسپر/روشنفکری/ملویل

آقای قادری عکس ادری را گذاشتی و حالمان خوب شد. مثل پنجشنبه شب که قاط زده بودم از اینکه هم میهن چهارشنبه گیرم نیامد و بعد ناگهان چشمم افتاد به عکسش در تعطیلات رمی و یادم رفت که چه قاطی زده بودم.نمی دانم این زن کیست ؟بازیگر است فرشته است یا جادوگر است؟ ادری هپبورن ...ادری عزیز.

درباره مایکل کین فرزندان انسان هم که گفتم از آن شخصیت هایی است که آدم یادش نمی رود .این شخصیت خیالی ارباب حلقه ها را نمی دانم کیست ولی این جمله نوید غضنفری کافی بود تا کل مطلب را بگیرم .پیرمردی که به مشکلات می خندید .مثل آن جایی که می خواهند جاسپر (مایکل کین ) را بکشند و انگار نه انگار که چند دقیقه بعد دیگر در این دنیا نیست....انگشتم را بکش ( جمله اش همین بود؟) بچه ها این صحنه را دیده اید ؟ این تصویر یک انسان ایده آل است .کسی که می تواند هر چیزی را به سخره بگیرد حتی مرگ.

به جای جمله قصار هم یک پیشنهاد قصار دارم آقای قادری . بیا و یک سایه خیال برای ژان پیر ملویل ردیف کن .البته نمی دانم شاید قبلا همچین پرونده ای در کار بوده و من خبر ندارم ولی اگر نبوده بهش فکر کنید. یک چیزی توی مایه سام یاغی .

در مورد روشنفکری نظر من این است:دلیل این همه مخالفت با روشنفکری چیست؟ می گویید با روشنفکری ای مخالف هستید که در مقابل دین داری است و من نمی فهمم چرا تا کلمه روشنفکر بیان می شود یا یاد روشنفکر نماها می افتیم یا یاد بی دینها . و مشکل اصلا همین است .هیچ جای این جمله (جمله مصطفی جوادی) اسمی از روشنفکرهای ضد دین نیامده ولی ما تا می شنویم جبهه می گیریم واین تلقی در ذهنمان ایجاد می شود: روشنفکری در مقابل دین داری. واصولا این ضعیف ترین تلقی است که از روشنفکری وجود دارد.نقطه مقابل روشنفکری کوته فکری است که به کل زندگی آدم مربوط است نه فقط دین. در حوزه دین هم آدم می تواند روشنفکر باشد یا کوته فکر .من فکر می کنم بحث کل زندگی است . از زندگی خانوادگی بگیر تا اجتماعی و سیاسی و البته مذهبی.و من باز هم نمی فهمم چرا بعضی از دوستان با شنیدن کلمه روشنفکر دلخور می شوند و نویسنده یا گوینده (حالا هر کسی که باشد) را متهم میکنند که منظورش روشنفکر بی دین است. من که داعیه روشنفکری ندارم و هنوز خیلی مانده این فکر من پرورش پیدا کند ولی می شناسم کسانی را که دنیای فکرشان آن قد ربزرگ است که آدم حیران می ماند و اتفاقا آدم های دین داری هم هستند ولی جرات ندارم بگویم طرف روشنفکر است چون می دانم که واکنش های بعدش چیست . ای کاش روی این کلمه حساس نبودیم و چنین برداشت هایی نمی کردیم.

ریحانه
شنبه 19 خرداد 1386 - 20:18
-2
موافقم مخالفم
 

سلام.نمیدونم چی بنویسم....حتما میگید تو که نمیدونی چی میخوای بنویسی پس چرا میای نظر میدی

خب از اینکه به نظرها هم توجه کردید خیلی ممنون....اگه به غیر از این بگیم هم شاید ........بگذریم.البته خوب فکر کنم دل خیلی از اون هایی که همیشه نظر میدند رو شاد کردید.خیلی حرف ها دارم....ولی فکر کنم چون سنم شاید زیاد نباشه البته از نظر آدم بزرگا....مطلبام به نظرتون بچه گونه باشه...البته آدم بزرگا هم حق دان به هر حال کسایی که تو سن و اندازه من هستن شاید واقعا به اندازه حداقل سنشون هم بزرگ نشدن...نه اینکه بگویم خودم خیلی بزرگ شدم...نه...ولی حداقل این سعی رو کردم که بزرگ بشم...ولی یه تجربه ای به دست آوردم که هرگز تو زندگیم مغرور نشم....چون آدم رو خیلی پایین میکشه....حتما با خودتون دارید میگید اینجا جای این حرفا نیست....اینجا یه سایت سینمایی هست که باید درباره سینما بنویسیم....ولی هنوز آنقدر اطلاعات سینماییم زیاد نیست و اونقدر تو طرز دیدن فیلم ماهر نشدم که بتونم حداقل کمی از ظرایف و اشکالات یک فیلم رو مثلا بگم...البته چند باری به همراه کسانی توی کلاس نقد فیلم نشسته ام و از اون موقع دیدم یه کوچولو بهتر شده...

بعضی وقت ها بهتون حسودیم میشه....دوست داشتم حداقل مثل مانا میتونستم بعضی نکات رو اشاره میکردم...خیلی حرف زدم نه؟؟آخه تقریبا اولین باره که نظر میدم...قبلا هم یه بار نظر داده بودم خواسته بودم که نظرتون رو درباره فیلم بگید....

میدونید از برنامه آقای طالبی خوشم اومد...میگفت ما همش میگیم سینما در سطح دنیا..ولی بیایم یه سینمایی بسازیم که بر اساس انقلابی که کردیم...جنگی که کردیم بسازیم....من خودم تو اون زمان ها که نبودم ولی نمیدونم.....الان همش وقتی یه فیلم میسازیم میگیم تو دنیا این جوری میکنن اون جوری میکنن....چرا همش باید تقلیدی باشه...چرا خودمون یه چیز نو ابداع نکنیم....نمیدونم شاید من چون تو سینما و....نیستم نمیفهمم ولی حداقل که به عنوان یک مخاطب میتونم نظرم رو بدم؟؟؟زیاد حرف زدم....ببخشید....خوبه اولش گفته بودم نمیدونم چی بنویسم و اینقدر زیاد شد...

فعلا جمله قصاری تو ذهنم نمیاد که یادم باشه...باشه برا دفعه بعد...اگر دفعه بعدی وجود داشت....

مهدی
شنبه 19 خرداد 1386 - 20:51
-16
موافقم مخالفم
 

امیر عزیز

سلام

ممنونم که مطلبم را رفتی و خواندی...خوشحالم کردی...ولی عزیز! جسارت می کنم و می پرسم نظرت در مورد قلمم چیست!؟

دوستت داشتم،محبوب تر شدی!

.

مصطفی جوادی
شنبه 19 خرداد 1386 - 21:29
18
موافقم مخالفم
 
امان از دست آن باورها

مطلب آخرم که توی همی میهن چاپ شد یک ماجرای بامزه ای دارد. وقتی صفحه را باز کردم دیدم یک چیزی چشمم را زد. دیافراگم را بستم و دوباره نگاه کردم. بله آدری هپبرن بود و چند قدم آن ور ترش یک نفر که خودش توی عکس جا نشده بود ولی اسمش را نوشته بودند. اسم من بود . تا آنجایی که من شمرده ام ، اگر تار موی شماره 1567802 آدری هپبرن را بگیری می رسی به اسم من. داشتم بال در می آوردم بابت این اتفاق. هیچ وقت از دیدن یک صفحه روزنامه اینقدر خوشحال نشده بودم. حتی موقع کنکور که اصلا مهم نبود پیش این. راستش داغ بودم و زنگ زدم به امیر. گفتم پسر دمت گرم. اسم من کنار آدری... می دانید امیر چی گفت: حالا اون هیچی زینه مان رو بچسب. ..این یعنی یک ضد حال اساسی با برنامه ریزی قبلی!

راستی از همه رفقا که لطف کردند و در مورد مطلبم، چه خوانده و چه نخوانده نظر دادند ممنوم. یک بحث هایی مطرح شده که به نظرم زیاد جای کار ندارند. اینقدر سعی نکنید با قرار دادن آدمها در تیپ های شناخته شده تان ، کار خودتان را راحت کنید. (( دوست روشنفکر جوان )) که علی خطاب به من می گوید یک همچین چیزی است. در ضمن این را هم می دانم که این روزها مخالف روشنفکری بودن بیشتر مد است. اما من با مد کار ندارم. مصطفی انصافی یک عبارتی را جا اندخته است. من گفته ام اگر مدهای فکر را کنار بگذاریم ضد روشنفکری یعنی فلان. شما هم هین کار را بکنید. این مهم نیست که امروز روشنفکری چیست و در جامعه ما چه شکلی است و این چیزها. مشکل شما این است( جسارتا) که روشنفکری را یک نظام ساختار مند و تعریف شده می بینید. یک چیزهایی را به عنوان مصادیقش در نظر می گیرید و چون از آنها خوشتان نمی آید تف و لعنتش را به روشنفکری می فرستید. حقیقت روشنفکری چیزی ورای این هاست. هر کس می تواند نظام فکری خودش را تعریف کند. حقیقت با واقعیت فرق می کند رفقا. این چیزهایی که شما می گویید واقعیت روشنفکری اند . آن هم از نوع دم دستی اش.حوصله ادامه دادن ندارم. روی هوشتان حساب می کنم و می گذارم که بقیه اش را خوتان بروید. آخرش این است که به معنای لغوی روشنفکری فکر کنید.ها!

توی آن نوشته یک چیز دیگری هم داشتم که به خاطر محدودیت های ستون بی خیالش شدیم. یک نقل قول بود از آقای کیارستمی( اگر فردا نمی گویید (( مصطفی عشق کیارستمی )) ! آن هم به خاطر یک نقل قول.)) او می گوید کسانی که از کلیشه ها پیروی می کنند احمق اند و کسانی که می خواهند کلیشه ها را بشکنند از آن ها احمق ترند. من می گویم این کلیشه شکستن نباید به هر قیمتی باب شود. مگر روشنفکری هم کلیشه است که بخواهیم بشکنیمش.؟ آخرین ورژن روشنفکری شاید خودم باشم. فکر می کنم و تصمیمات احمقانه می گیرم. می بیینید روشنفکری چقدر جای مانور دارد.

هیچ وقت دوست ندارم زیاد بنویسم. ببینید مار ا به چه کارها که نمی اندازید رفقا.

hamidehamoon@yahoo.com

عطص
شنبه 19 خرداد 1386 - 23:5
11
موافقم مخالفم
 
آپوکالیپتو

یک جورایی حسودی ام می شود. به همه آنهایی که شاد و پر انرژی اند. به همه آنهایی که زندگی را آن طور که هست می بینند. ساده و بی غل و غش. دیوارۀ این شخصیت معوج فعلی هر لحظه ممکن است از هم بپاشد. من چه کنم با این آجرهای تقلبی که هر کدامشان را از جایی کش رفته ام. شما می دانید یکدستی و زلالی را از کجا باید گدایی کرد؟

چند وقت پیش داشتم آپوکالیپتو را می دیدم. تجربه اش آنقدر برایم لذت بخش بود که حد و حصر نداشت. دست مل گیبسون درد نکند. داشتن یک زندگی بدوی چیزی است که بعضی وقت ها بدجوری آرزویش را می کنم. زندگی در اعماق جنگل با یک لباس حداقلی با یک وسیله ساده شکار و جمعی یکدست و یک جور و همفکر و شاید هم بی فکر. آخ که چه حالی می دهد جمع شدن به دور آتش. دل می دهی و قلوه می گیری و به حرف های رئیست گوش می کنی. به داستان هایش. به همان اسطوره ها و حرف هایی که در طول تاریخ تکرار شد و هیچ کدام به اصالت نسخۀ اولیه اش نرسید. خدا را شکر که سینما هست و معجزه می کند. از دل این تکنولوژی عجیب و غریب و پیچیده چیزی بیرون می زند شبیه و بی شباهت به یک سفر. ابتدای تاریخ را در انتهای آن تجربه می کنی. حالا بگو ببینم. دیگر چه می خواهی حضرت انسان آخر الزمانی؟

حنانه سلطانی
شنبه 19 خرداد 1386 - 23:27
-12
موافقم مخالفم
 
جرقه ای برای گداختن

دیروز ظهر وقتی سحر sms زد که سعیده رفیق شفیق مان کامنت گذاشته داشتم از تعجب شاخ در می آوردم آن هم چی نوشته،که چرا غر می زنید؟!گفتم کامنتش را می خوانم اگر مخالف باشم خودم حسابش را می رسم!ولی نه،حالا می گویم دمت گرم سعیده جان،خیلی ماهی.بله،ما هم یادمان است.همان اوایل هم در یکی از کامنت هایم نوشتم که ما که سرمان به کار خودمان گرم بود،این امیر قادری بود که ما را دور هم جمع کرد.چند وقت پیش با سحر بین حرف هایمان به این سوال رضا رسیدیم که اگر اینجا روزنوشت فلانی بود باز هم دور هم جمع می شدیم؟و بی معطلی با هم گفتیم نه.اما یک وقت هایی هم بد نیست بایستیم و نگاهی به پشت سر و جلویمان بیاندازیم و ببینیم کجاییم.داریم به جلومی رویم یا یک مسیر بسته را دور می زنیم و دوباره به جای اولمان بر می گردیم.بد نیست به همدیگر هشدار بدهیم که نکند سرد شویم و از هم فاصله بگیریم و بی تفاوت شویم.نکند کافه ما سوت و کور شود و نکند...دیشب حسابی حالم گرفته بود و خسته از یک جمعه پر کار اما همین که آمدم سراغ این روزنوشت و کامنت ها همه چیز عوض شد.مگر از یک روزنوشت چه می خواهیم؟گرما و شور و حرارت را.

و اما در مورد روشنفکری.ببینید،چرا با تعریف غلط روشنفکری با قضیه برخورد می کنید؟خود روشنفکری به معنای واقعی کلمه،نه تحریف هایی که وجود دارد، را که قبول دارید؟چنین تعریفی که نه مغایرتی با دین دارد نه سنت.بله،من هم می دانم که در مملکت ما تا اسم روشنفکر می آید آدمی با تیپ و منش و دیدگاه خاص در ذهن همه نقش می بندد ولی بی خیال این ذهنیات.آن تعریفی که از نظر خودمان درست است را مورد نظر قرار دهید.

دم امید جعفری هم گرم که اسم رونالدینهو را آورد.فوتبال واقعاً بازی عجیبی است.هر فصل نوبت یک تیم و یک بازیکن است که یکه تازی کند و چه حیف که این فصل نوبت او و بارسلون نبود و چه حیف که حالا هم در زمین نیست.

راستی صوفیا و ندای عزیزم کجایید؟

نويد غضنفري
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 1:27
-7
موافقم مخالفم
 
سرفه توت فرنگي!

سلام امير جان. شرمنده كردي رفيق!

ممنون از توجه ات به تام پير آوازه خوان. به خاطر همين مشخصه هاي ظاهري تام بود كه بر و بچ هيپي و رها دهه 1960 و هفتاد شيفته اش بودن. حتي حلقه هم رويش تأثير نگذاشت! فقط آواز مي خواند. ديدي استاد، چوب هايي كه در بخاري ديواري خانه اش مي سوخت بوي خوش مي داد، انگار كه با چوب درخت سيب افروخته باشندش! مثل سيگارهايي كه مرتب جسپر (مايكل كين) به همه تعارف مي كرد و بعد از اولين پك مي گفت:« حالا سرفه كن! توت فرنگي نيست؟! سرفه توت فرنگي!» زندگي يعني همين.

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 13:32
29
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان خوبم .

رضا یادداشت خوبی در مورد پارک وی نوشته بود . البته اگه نظم و ترتیب خوبی میان نکته های یاد شده در نوشته اش به وجود می آورد الآن با یک نقد درست و حسابی و حرفه ای طرف بودیم . رضا جان خسته نباشی .

در ضمن خدمت دوستان عرض کنم که نوشته ای از بنده ی حقیر در مورد سی دی های قاچاق در شماره ی امروز روزنامه ی " حیات نو " چاپ شد . در روزهای آینده در وبلاگم قرار خواهم داد تا نظراتتان را بفرمایید . الآن هم دارم یه مقاله در مورد پارک وی و ژانر وحشت می نویسم . این یکی رو نمی دونم چاپ بکنن یا نه !

در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید .

خیلی مخلصیم .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

سیاوش پاکدامن( سیاوش خالی سابق)‏
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 14:6
-7
موافقم مخالفم
 
پارادوکس

پیش نوشت‏‎ :‎

در راستای فراخوان امیر قادری برای نوشتن نام کامل و در جهت روشن شدن اذهان عمومی و با توجه به ‏اینکه نام خانوادگی من نه راز است و نه در صورت افشا شدنش به کسی آسیب میرسد، لذا از امروز با نام ‏کامل در این دکان شرکت میکنم‎.‎

نوشت‎:‎

فیلم بچه های انسان را بعد از روزنوشت امیر قادری و با دقت بیشتر به فیلمبرداری اش نگاه کردم.در فصل ‏پایانی – دستگیری دخترک توسط آن گروه خشن و نجات مجدد دخترک و کودک توسط تئو از آن ساختمان ‏کذایی (ببخشید ، این قسمت از فیلم به همین اندازه نفس گیر و طولانی است – مسئول بازبینی فیلم) به ‏یک پارادوکس رسیدم.در این سکانس تقریبا هفت دقیقه بدون قطع داریم که فکر میکنم کارگردان قصد ‏داشته تا با این کار به لحن مستند نزدیک بشود و تا حد زیادی هم موفق بوده ولی در عین حال راه رسیدن به ‏این لحن بسیار واضح و توی چشم است ( یک درجه پایین تر از گل درشت – توضیح مصحح ادبی ) . من ‏موقع تماشای فیلم بیش از اینکه در فضای فیلم قرار بگیرم و یا بخواهم به دنیایی که کوارون ترسیم کرده ‏نزدیک شوم به تحسین کارگردان و عوامل فیلم وادار شدم که همچین برداشت سنگینی را- با آن همه ‏جزییات و انفجار و فیلمبرداری سخت( توضیح مصحح سینمایی)- گرفته اند‏‎. ‎

حالا در باره این صحنه چه احساسی باید داشته باشم؟ آیا این کار در جهت تقویت فیلم بوده یا تضعیف ‏آن؟ من بیشتر فکر میکنم که این صحنه با این نوع پرداخت، بیشتر نوعی قدرت نمایی بوده تا نیاز فیلم‎.‎

شاید راه بهتری هم وجود داشت که کارگردان هم به این تاثیر برسد و هم باعث قطع ارتباط مخاطب از ‏دنیای فیلم نشود. فصل آغازین نجات سرباز رایان به نظر من اینگونه است‏‎. ‎

پا نوشت‏‎ :‎

‎ ‎بی صبرانه منتظر پرونده فیلم هستم تا نکاتی که امیر قادری درباره ضد فرهنگ دهه هفتاد مطرح کرده را ‏پیدا کنم‏‎.‎

سعیده
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 14:26
10
موافقم مخالفم
 
پارک وی

سلام . بنظر من هدف سازندگان فیلم پارک وی فقط نشان دادن صحنه هایی از خشونت بود که تا حالا در سینمای ایران سابقه نداشته وبشه از این طریق تماشاگران رابه سینما کشاند اونم در حالیکه چندسال فیلم های طنز مردمو به سینما میکشوند بعد از دیدن فیلم تنها صحنه های خشنه که تو ذهن میمونه نه بازی خوب و نه فیلم نامه ی درست .ساخت چنین فیلم هایی میتونه شروع خوبی برای سینمای ما باشه اما بشرطی که فیلم نامه بازی بازیگران و صحنه های این چنینی همه با هم تماشاگرو جذب کنه نه فقط دیدن صحنه هایی که ما کمتردر سینمای ایران دیدیم .

علی طهرانی صفا
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 16:40
-10
موافقم مخالفم
 
دیگر حالم به هم خورد

*) خوب است این همه گلویمان را جر دادیم و حالا این جوری قضاوت می شویم. آقای جوادی. دوست عزیز و روشنفکر. از اینکه به من یاد دادی حقیقت و واقعیت با هم متفاوتند واقعاً ممنونم! و از اینکه گفتی روی معنی لغوی روشنفکری فکر کنم باز هم ممنونم، آنهم به شکل مضاعفی. بندۀ خدا ما را گرفتی یا خودت را به کوچه مش حسن چپ زده ای! کجای کاری عمو. بیدار شو. همۀ دعواها بر سر همین متفاوت بودن حقیقت و واقعیت است. همه داد و بیداد ها بر سر این است که کی راست (مطابق حقیقت) می گوید. اگر تو خواسته ای در مقاله ات صرفاً به معنای لغوی روشنفکری و خوب بودن آن بپردازی که باید بگویم حرف از واضحات زده ای! مثل اینکه مقاله بنویسیم در مذمت نفس دروغ و ریا. راستش را بخواهی این جور قضاوت کردن ها و نوشتن ها نشان از بی حوصلگی دارد و می دانم و نمی دانی که بلای جان من و امثال توست.

**) آقا مهدی! آیا امکان دارد آن سمینارتان را برای ما تکرار کنید. می خواهیم کمی دستت بیاندازیم رفیق. آخ که جای من خالی بود.

***) پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش ------------------ که مگو حال دل سوخته با خامی چند

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 17:35
-1
موافقم مخالفم
 

سلام .

مهدی پور امین عزیز کامنتت را خواندم ( علاوه بر کامنتهای دیگر دوستان ) . نمی دونی چقدر حال کردم ! ولی جدا از عشق خالص و پاکت به هنر والای سینما و فیلم هامون ، از دل این نوشته ات به راحتی میشه یه فیلمنامه ی کوتاه توپ نوشت ! فیلمنامه ای با غافلگیری و نقاط عطف خوب ! اگه خواستی و اگه فرصت کنم برات می نویسم . روی جلد هم می نویسم :" سمینار یک عشق هامون / نوشته ی امیررضا نوری پرتو / ملهم از یک ماجرای واقعی " راستی این وسط اسم تو چی میشه ؟؟؟ ((: مگر اینکه بنویسم بر اساس طرحی از مهدی پور امین . چقدر رویا پردازی خوبه !

مخلص همه ی دوستان خوبم .

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 17:52
18
موافقم مخالفم
 

با سلام مجدد .

راستی مبارکه آقا سیاوش ! چه خوب شد که تو هم به فراخوان امیر لبیک گفتی !!! ((: مخلص آقای سیاوش پاکدامن ! چه اسم و فامیل قشنگی هم داری .

ساسان.ا.ك
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 18:33
-2
موافقم مخالفم
 

ميخوام جمله قصار بگم ولي از خودي هاست نه از غريبه ها

(( من بينهايت دليل دارم دلايل همه زشتند يا براي محكوم كردن مي آيند يا براي تبرئه ))

جسدهاي شيشه اي مسعود كيميايي

محمد
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 18:35
-8
موافقم مخالفم
 
یک بار دیگر نقاب را ببینید

نقاب را بردارید

همیشه یک فیلمنامه خوب به یک فیلم خوب منتهی نمی شود. این را نقاب خیلی خوب به ما نشان می دهد. فیلمنامه نقاب می توانست در پایین ترین حد تاثیر خود ذائقه تما شاگر عام ایرانی با عناصری مانند تعلیق و ضربه و درهم ریختگی زمانی تغییر دهد. اما فیلم نقاب پا را از تیزر تبلیغاتی دبی فراتر نگذاشته است. روایت داستان نقاب مخاطب را فقط برای اطلاع از سرانجام قصه منتظر نگذاشته بلکه با تعلیق , ابهام هنرمندانه و تلنگرهای متعدد به مخاطب درباره حدسیات اشتباهش او را تا پایان نگه می دارد. فیلمنامه نقاب گر چه شباهت بیشتری به فیلمهای تلویزیونی دارد امابرخلاف آنها گاف لفظی و منطقی ندارد , اتفاقها از آسمان نازل نمی شوند و روابط و رفتارها با فضا و محیط نا همخوان نیست.. اما نقاب همان ملغمه ژانری سالهای اخیر ما شد. همان داستان همزیستی ناموفق پول و عشق با ته مایه های دراماتیک و البته طنز و کمی چاشنی معما گونه پلیسی که این بار فقط کمی فهم و هضمش دشوارتر شده بود. اینکه آیا می شد بجای تصاویر تکرار شونده برجها و اتومبیلها انتخاب دیگری داشت و یا نقش تئورسین پشت پرده نامردیها را به کسی غیر از پاسا پیروزفر سپرد جای بحث بیشتری دارد. ما اگر فقط سئوالهایمان را درست مطرح کنیم کار بزرگی کرده ایم. "آیا واقعاً مشکل سینمای ایران نبود فیلمنامه خوب است؟"

ساسان.ا.ك
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 18:36
12
موافقم مخالفم
 

امير خان قضيه چيه كه ديگه فروش فيلمها مثل قبل نيست ؟

راستي چند روزي هم ميهن منتشر نشده بود فكر كردم بازم يه روزنامه ديگه كه واسش مطلب مي نويسي توقيف شد.

امید غیائی
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 19:0
15
موافقم مخالفم
 
عقاید نو کانتی و شقایق نرماندی، شده اند پونز ته کفشمان.

سلام. مطلبم در این گیر و دار سند و رسیو پریده وخودتون هم خوب میدونید که دیگه حالش اصلا نیست که بخوام همه رو دو باره بنویسم. فقط توش در مورد این گفته بودم که مصطفی انصافی عزیز کلاه خودت رو قاضی کن و ببین در این هاگیر واگیری که فیلمهای خیلی معمولی تر ازاین اجازه ساخت یا اکران نمیگیرن چه کسی حاضره روی یه همچین قضیه ای سرمایه گذاری کنه و فیلمی مثل پرسپولیس بسازه تو ایران.

2- دیروز با خوندن اون مطلب از حضرتکمان نامجو کلی کیفمان کوک شد و آنقدر سر حال شدیم که از ونک تا نمیدانم کجا ولی خیلی دور را با دوستان پیاده آمدیم و البته دلیل خوش بودمان چیز دیگیری هم بود،معاف کنید از گفتنش که مثنوی هفتاد منی می شود.از آنهایی که دستی داشتند ممنون.

3-این قضیه روشنفکری بد جوری دار بیخ پیدا میکنه. این قضیه هم مثل قضیه تعریفهای دیگه ایه که هر کی برای خودش داره. من که اصلا در حد و اندازه گفتن نکته ای هم در این باب نیستم.

4-دیدن دوباره و چند باره و هزارباره "کله پاک کن" هیچی رو براتون روشن نمیکنه.میگین نه امتحان کنید.اون فضای دیوانه کننده و جهنم وار فیلم برای من که یادآور کابوسهای شبهای تب دار مه.ای دیوید لینچ،ای هلو،ای آبنبات کشی، ای فیلم،ای دوربین، خدا تورو برای ما نگه داره.

5- مهدی پور مین خیلی بی معرفتی که من رو برای اون سمینارت خبر نکردی.انقدر خوب بوده که نمیشه دعا کرد الهی اون درسه رو بیفتی دوباره مجبور شی سمینار بدی ایندفعه بیام.ولی یکی طلبت.

یاحق.

مصطفی جوادی
يکشنبه 20 خرداد 1386 - 23:11
-11
موافقم مخالفم
 
برای عطص

دفعه قبل فکر می کردم حرفت را فهمیده ام و تا آنجایی که می توانستم سعی کردم توضیح بدهم. این بار نمی دانم دقیقا مشکلت چیست. باور کن خیلی تلاش کردم ولی نفهمیدم. گرچه نمی توانم چیزی به حرفهای قبلی ام اضافه کنم. راستی بعضی جاها ... یک کمی عصبانی بودی ، زیاد در تشخیص اینکه چه چیزی توهین است و چی نیست متبحر نیستم. ولی گمان کنم .. . به هر حال ببخشید که حالت را به هم زدم!

مصطفی انصافی
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 3:35
-12
موافقم مخالفم
 

1. من همه ی نظرات رو در مورد روشنفکری خوندم. همه شون شرح و بسط کامنت خودم بود.

2. مطلب مهدی پورامین درباره سینمای دفاع مقدس تو هم میهن عالی بود. مطلب امیررضا هم خیلی خوب بود. اون چیزی که همیشه تو نوشته هاش آدمو آزار می ده تو این مطلبش جایی نداشت.

3. خیرمقدم به همه ی دوستان تازه وارد. تازه واردها ییهو چه قدر زیاد شدند! به هر حال خوش اومدند.

4. حمید قدرتی کجاست؟ امید غیایی کجاست؟ ندا میری کجاست؟ حسنک کجایی؟

مهدی ملک زاده
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 8:59
-21
موافقم مخالفم
 
به روز کردن ستاره دادن به فیلمها

با سلام و احترام.

1-قسمت ستاره دادن به فیلمها در بالای صفحه سایت مدتهاست که به روز نشده است.علت چیست؟؟؟؟

2-پارک وی تجربه ای نو در گونه سینمای دلهره است(نه وحشت)با وجود تمام ضعف های فیلمنامه، ساخته شدن این فیلم را برای ورود به عرصه های جدیدتر به فال نیک می گیریم.

تلخ زبون
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 11:31
6
موافقم مخالفم
 
همه برگ وبهار در سر انگشتان توست

سلام و یه جیغ بلند از هیجان......

خوشحالم که همتونو زنده میبینم.وقتی روز نوشت اخیر امیرو خوندم .گفتم خوب (با بد جنسی)ببینم بچه ها چه برداشتی میکنن.حالا بعد از دو روز میبینم که چقد همه زنده شدن وپر هیجان ...بهتر مینویسن یا در مورد بهتر ها مینویسن ...غرو لوندا کم شده وهمه خیلی زیبا شدن .من که مملو از عشق به همتون شدم.باید به امیر گفت :همه برگ وبهار در سر انگشتان توست.....وقتی میتونی با یه مطلب کوتاه (کاری ندارم که واقعا از کامنتا این انرژی و گرفته یا نه) این همه شور ایجاد کنی .

بچه ها هر کدومتون تو دنیا یه دونه اید خیلی خوب مینویسید روز به روزم دارید بهتر میشید.

مهدی پور امین عزیز: از انجا سخن اغاز کن.....از ان دم که تنت را....رعشه فرا گرفت و پیاله ات به زمین ریخت.(منوچهر اتشی)همون کاری که تو سمینارت کردی .موفق باشی

اما در مورد روشنفکری واقعی و عکس العمل های ادم های ضعیف در مقابلش همین شهر حافظ بسه

یا رب ان زاهد خود بین که بجز عیب ندید .....

دود آهیش در آیینه ادراک انداز....................

وشاملو که میگه:آن که دانست زبان بست....وان که میگفت ندانست.

منگ
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 12:4
15
موافقم مخالفم
 
دویدن یا کشتن

عادت مزخرفی دارم ..............زیاد فحش می دهم ، اما بی خودی فحش نمی دهم ، همه ی نوشته هایم فحشنامه هستند ، پس بی خودی نمی نویسم ، اما عده ای بی خودی پاک می کنند ، گور پدرم ...نمی خواستم بنویسم تا ببینی که نمی نویسم ، اما نشد ، چون می خواستم که بشنوی نجوای دهان گندیده ام را ، گوش کن...

روشنفکر .... اگر مشکل این است ، گند بزنند به این مشکل...اگر با شنیدن این هفت حرف ، حالتان بد می شود ، فکر می کنید که مظلوم شده اید، فکر می کنید که تاریخ را جعل کرده اند ، فکر می کنید که باید نعره بکشید ، فکر می کنید که باید قمه بکشید ،فکر می کنید که بهشت خلوت است ، فکر می کنید که باید مانند من فحش دهید ، آنوقت است که باید این هفت حرف را زیر مدفوع سگ چال کرد و ... دَوید ، تا به حال بی خودی دویده اید ؟! ، من تا به حال بی خودی ، خیلی کارها کرده ام ،به استثنای فحاشی هایم ، خود این تحمل ها که زیر سایه ی توالی روز و شب پیش می آید ، اما دویدن مجال حرافی را از انسان می گیرد ، دویدن مهلت تفکر را می گیرد ، دویدن از درون گرم و از بیرون خنک می کند ، از من می شنوید ، یا بِدَوید ، یا خود را بُکُشید ....

"روشنفکر کسی است که خود را قسمت می کند ، از زندگی لذت می برد و زندگی کردن خود را می نگرد ." این جمله را آندره موروا در مورد کامو گفته است ، حال مهم نیست که در مورد چه کسی گفته است ، ولی بی خود گفته است ، چون من واژه ی روشنفکر را مدتی قبل تر ، زیر کثافتها چال کرده ام .

جمله های مزخرف ..

همه ی عقاید کلی نادرستند و این یک عقیده ی کلی است . -آلن-

منگ
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 12:17
-15
موافقم مخالفم
 
تصویر یک مازوخیست ...

اگر کسی می خواهد فحشم دهد ، می تواند دنبالم بیایید ، www.dumb.blogfa.com

امید جعفری
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 13:33
-15
موافقم مخالفم
 
سلام

عشق گلی است که اگر آنرا به قصد تجزیه و تحلیل پرپر کنید هرگز قادر نخواهید بود که آنرا دوباره جمع کنید(ناشناس)

دستم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ کس فکر نکرد که شایدمن یک گل کاشته باشم(ارنستو چه گوارا)

امید غیائی
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 13:48
-8
موافقم مخالفم
 
تقدیم به دوستی که این تکه فیلمنامه ها را مدیون اویم: پورج عزیزم

مدرسه‌ی هنر... مزرعه‌ی بلال نیست آقا... که هر سال محصولِ بهتری داشته باشد.

در کواکبِ آسمان هم یکی می‌شود ستاره‌ی درخشان؛ الباقی سوسو می‌زنند.

کمال الملک (علی حاتمی)، 1367

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 15:26
-11
موافقم مخالفم
 
مهدی ملک زاده و موتور بچه ها و مطالب آزار دهنده من و بحث روشنفکری

سلام .

1- خوشحالم که مهدی ملک زاده ی نازنین دوباره به جمع ما برگشت . دو بار باهاش تلفنی صحبت کرده ام و کلی از هم صحبتی با چنین انسان وارسته و فیلم بینی لذت برده ام .

2- با نظر تلخ زیتون عزیز موافقم . موتور بچه ها خوب راه افتاده . امیر خان گل فکر می کنم حالا دوباره داره یه اتفاقهایی می افته !

3- مصطفی انصافی عزیز ممنون که مطلبم را در روزنامه خواندی . اما یه سوال ؟ چی تو نوشته های من تو رو آزار میده ؟ تا حالا حرفی در این باره نزده بودی . خیلی دوست دارم بدونم . شاید برای مطالب آینده ام مفید باشه که مطمئنم هست .

4- وارد بحث روشنفکری نمی شم . چون قبلا یکبار در کانون این مباحث کسل کننده قرار گرفتم و جز اینکه یک روشنفکر خودنما لقب گرفتم و کلی هم انرژی صرف کردم سود دیگری برام نداشت .

5- در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید . خیلی مخلصم !

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

مانداناجباري
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 18:48
-6
موافقم مخالفم
 
صوفياوسنتوري

سلام

4تا كامنت گذاشتم وديگه دستم به نوشتن نرفت.وقتي قرار گذاشتيد كه دور هم جمع بشين خواستم غربزنم كه نمي تونم بيام.وقتي آروم آروم بچه هاي اينجا شروع به نوشتن تو هم ميهن كردند خواستم بيام و به همه تبريك بگم اما........

حالا كه همه دوباره شوروشوقشون برگشته و "از كامنتها انرژي ميگيرن"به چند دليل دارم كامنت ميذارم اولين و مهمترينش اينه كه اومدم از صوفيا تشكر كنم.ممنون ممنون خيلي ممنون به خاطر مطلبي كه درباره سنتوري نوشتي.

ممنون كه حس همه مارو تو يه ستون نوشتي و مرسي كه همه خوانندگان هم ميهنو دعوت كردي به جشن باشكوه اكران سنتوري.بي شك با سينمارفتن ها ركورد ميزنيم.با زور هم كه شده صدر نشينش مي كنيم .مگه ما چندتا سنتوري داريم؟

من امسال كنكوردارم.هميشه از درس خوندن متنفر بودم و امسال كه همه زندگيم شده چيزي كه ازش متنفرم سنتوري اومده تا منو نجات بده.يا به قول تو صوفياي عزيز اومده نجات بخش هممون باشه.باور كنيد هنوز نمي دونم تاريخ كنكور هشتمه يا نهم اما 3/مرداد همش تو ذهنم بالاو پايين مي پره. .............مرسي صوفيا. مطمئن باش در دوباره ودوباره ديدن سنتوري تنهات نميذاريم .(آخه مگه ما چند تا سنتوري داريم؟)

اينهمه سال درباره كندو وگوزنهاورضا موتوري و تنگناو سرب و دندان مار و دختردايي گمشده وهامون و نفس عميق حرف زديم حالا بعد از چند وقت ميتونيم يه فيلمي كه ميشه سالها ازش حرف زدو ببينيم .مگه ولش مي كنيم؟

سیاوش پاکدامن
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 19:22
1
موافقم مخالفم
 
معنا گرا میشویم!!!

اول : ممنون از امیر رضا نوری پرتو عزیز به خاطر اظهار لطفش

دوم : مطلب جدید محمدرضا شریفی نیا در شرق 20 خرداد را خوانده اید، ایشان به سادگی فیلم نقاب را ‏به عنوان فصل مشترک دو سینمای معنا گرا و بدنه قرار دادند،معتقدم که نقاب در استاندارد های سینمای ما ‏فیلم خوبی است و میتوانست به خیلی خوب هم تبدیل شود، ولی خداییش معنا گرا بودنش خیلی ‏خنده دار است.

دست شریفی نیا درد نکند که با تیم فیلمسازی اش کار کارگردانان را راه میندازد ولی ‏اظهاراتش درباره اخراجی ها و این مطلب اخیرش من را به کل از او نا امید کرد.

‏ و یک مشکل همیشگی، چرا فیلمسازان ما( خیلی هایشان) به جای اینکه به سینما فکر کنند دنبال انجام ‏کارهای ژانگولر مفهومی با فیلم هستند و یا دوست دارند از فیلمشان همچین برداشت هایی شود؟؟

کاوه اسماعیلی
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 19:28
14
موافقم مخالفم
 
ستاد

سنتوری را ندیدم.حدس میزنم فیلم خوبی باشه اما همیشه سعی کردم تحت تاثیر تبلیغات قبل از دیدن فیلم قرار نگیرم کما اینکه میکس را بعد از همه هجمه های منفی که بر علیه فیلم به وجود آمد دیدم و اتفاقا خیلی از فیلم خوشم آمد.در مورد سنتوری یک قضیه چند وقتیه آزارم میده و اون هم اینکه سایت سینمای ما و تا حدودی روزنامه هم میهن به نوعی تبدیل به ستاد تبلیغاتی فیلم شدند و این به اعتقاد من در شان روزنامه نگاری نیست.مطلب امروز سوفیا تنها بهانه ای بود برای این کامنتم.اینکه یک سایت و یک روزنامه که از قضا یکی هستند تمام تلاش و تبلیغاتش را برای پرفروش کردن یک فیلم انجام بده کمی تو ذوق میزنه.امیدوارم فیلم پرفروش بشه.میدونم که به نفع سینماست آما.......

فرهاد ترابی
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 20:7
15
موافقم مخالفم
 
چاه تنهایی

سلام.شاید باورتان نشود که من بعد از پنج سال دوری از تهران چند روز پیش برای همیشه عطای غربت هزار کیلومتری را به لقایش بخشیدم و بار سفر به این شهر پر از هیاهو بستم.گاهی از همان فاصله هزار کیلومتری با شما حرف می زدم و گاهی هم از تهران بزرگ اینها مهم نیست مهم این است که من امروز بعد از جابجایی اسباب خانه اول از همه دلم هوای اینجا را کرد و بیدرنگ خودم را پرتاب کردم درون این هزار توی فکر و خیال تا مگر خود را بیابم.اگر مثل یک راننده ناشی شهرستانی از پشت بزنید به اتوبوس شرکت واحد و بعد راننده مدارکتان را بگیرد و شما دنبالش راه بیفتید تا شرکت واحد و بعد پشت چراغ قرمز بمانید و او برود تا ظهر دنبالش بگردید و بعد کل خسارت پنج هزار تومان باشد چه حالی پیدا می کنید؟ یادتان هست از تصادف کامنت نویسان گفتم و خدا سرم آورد کاش راننده کامنت نویس بود تا برای پنج هزار تومان پنج ساعت وقتم را نمی گرفت....چقدر آرام شدم....این چاه تنهایی ماست درونش درد دل کنیم تا آرام شویم.....

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 21 خرداد 1386 - 22:44
-4
موافقم مخالفم
 
من و کیومرث پوراحمد و بی بی

با سلام خدمت همه ی دوستان خوبم .

همین الآن از دیدن یک ساعته ی مصاحبه ی لذتبخش با کیومرث پور احمد در برنامه ی شب شیشه ای از پای تلویزیون بلند شده ام و اومدم بگم که واقعا حال کردم ! چقدر این مرد دوست داشتنیه ! درست مثل فیلمهایش ! چقدر گریه کردم وقتی بی بی را با دهانی بدون دندان مصنوعی دیدم که مجید و کارآگاه امیر حسین اوصیا را به یاد نمی آورد . از خداوند سلامتی ایشان را خواستارم . بی بی ، بی بی همه ی ما ایرانیها و به خصوص نسل ما بچه ها بود . نسلی که همدمش کارتونهای جورواجور ( و البته دوست داشتنی ) ژاپنی بود که یهو با قصه های مجید و یه بی بی ایرانی ، دوست داشتنی و معرکه مواجه شد و او را به عمق دلهای پاک خود راه داد . برای من که هر دو پدر بزرگ و هر دو مادر بزرگم را قبل از تولد از دست داده ام و هیچگاه آنها را ندیده ام ، بی بی قصه های مجید ، بی بی من بوده و هست .

در پناه عشق بیکران اهورای پاک باشید .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

امیر پارسا
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 0:12
-9
موافقم مخالفم
 

1-بدبختانه نوشتن خیلی حوصله و هوش میخواد که شما دارید و من نه،بنابراین من همیشه فقط خواننده این وبلاگ و کامنتاش هستم.ببخشید که یهو ظاهر شدم و فضولی میکنم.

2-بریزید دور این جدالهای صد میلیارد ساله رو سر این "روشنفکر"چیستی بی صاحاب.که چی؟راحت نشستین دارین حالتونو می برین با این دورهمی،به اونی بچسبین که همه نابودشیم.اگه سرکی میکشین به بعضی جاهای هم دیگه چرا یهو میرین تو کار تئوری صادر کردن؟بذا هر کی هر جوریه حال کنه با خودش و کتاباشو و فیلماشو موسیقیش.

3-این یادداشت دوستمون آقا رضا در مورد پارک وی راه خوبیه واسه درست راه رفتن تو این وبلاگ.و به همین منظور:

آقا جون یعنی چی که فیلم خوش ساختیه ولی فیلم خوبی نیست؟خودت داری ایرادایی تو نوشتت از فیلم میگیری که درستن و خیلی بیشترن،پس دیگه خوش ساخت کجاست.ساختار یعنی چی؟نماها/عکسهای عالی که هیچ کارکردی ندارن خوبن؟ساختار مگه فرم نیست و فرم مگه همه چیز نیست؟اگه فرمه خوب باشه (اگه فرم رو به معنای ساختار فرض کنیم)یعنی همه چی خوب بوده؛یعنی فیلمنامه،کارگردانی،تصویر،بازیها،دکوپاژ؛.....در خدمت فرم خوب،خوب بودن.در خدمت فرم،در خدمت حال و هوا،در خدمت کارکرداشون.خوب بودن هر کدومشون بدون اینکه درخدمت کل فرم باشن،به همه چی گند میزنه.تو میگی فیلمنامه مشکلات داره من چار تام میذارم روشو میگم اصلا فیلمنامه بو و خاصیت نداره فضا نداره،یعنی فاتحه خوش ساخت بودن خوندست.

اگه منظورت از خوش ساختی ساختار فنی فیلمه،منظورت کیفیات تکنیکی که دیگه بدتر چون این یکی دیگه تو این سطحی که امروز سینما داره_حتی تو ایران خودمون_نبودش اصلن معنی نداره.

فعلن

مصطفی جوادی
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 1:28
9
موافقم مخالفم
 

جمله سینمایی امشب:

بوووووووووووووووو ...

( تکنوازی شیپور آدری تاتو/ نامزدی طولانی مدت)

محمد حسین اجورلو
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 9:52
19
موافقم مخالفم
 

جمیعا سلام

دیدی کاوه اسماعیلی انقدر توی سینما انقلاب رشت کارای بد بد کردی که سینما رو تعطیل کردن رفت

برای شادی روح سینمای ایران جمیعا CD سنتوری رو وقتی همون روز اول اکران دراومد بخرید و حالشو ببرید

ندا میری
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 9:56
1
موافقم مخالفم
 
امیر بدو این کامنتو UP کن!

آنگاه که انسانی دروغ می گوید

بخشی از جهان را به قتل می رساند

اینها مرگهای کمرنگی هستند

که انسانها به اشتباه زندگی می خوانند

نمی توانم اینهمه را تحمل کنم

و بیش از این شاهد باشم

که قلمرو رستگاری

نمی تواند مرا به خانه ببرد.....

سلام

به خدا اصلا احتیاجی نیست بپرسین دختر کجایی و چرا نیستی و می دانم دلتون چقدر برام تنگ شده و بگذریم.

اول ماجرا فقط اینکه خوشحالم می بینیم حسابی سر حال و بر پایید.

حنانه و سحر خوبم از بوی بهار نارنج چه خبر؟ لذتشو بردید حسابی؟ سال دیگه کی مرده کی زنده ..... که البته با شادابی ای که از شما سراغ دارم مطمئنم حالا حالا ها استوار و سر حال و .... در کنار هم به تورق تمام صفحات زندگی خواهیم نشست....

و بعد از آن دو تا کار مهم دارم که یا علی اگه نگید دلم می شکنه!

1) بر و بچه هایی که وبلاگ سینمایی دارید (البته بعضی ها رو می دونم و وبلاگ هاشونم خواندم و .... ) یک ایمیلی به من بزنید که کار اساسی دارم باتون و آدرس ایمیل هاتون را لازم دارم بدجوری.

2) کاوه اسماعیلی، حنانه و سحر نازنین، امیررضا نوری پرتو، مصطفی انصافی ( که تو این شلوغی خوش آیند نیروهای تازه سراغمو گرفت) منتظر ایمیل شما هستم بنا به دلایلی! (شاید سر یک سفره ای با هم یک نون و پنیری خوردیم) آدرس ایمیلتان را ندارم و کارتون دارم و به امیر هم که امیدی ندارم زودتر از 3 ماه آینده آدرس به من بده!

امیدوارم چراغ اینجا رو روشن و پر نور نگه داریم و برای اینکه این اتفاق بیافته منتظرم به سرعت نور این کامنت UP بشه و شما هم به همون سرعت به من ایمیل بزنید! منتظرم

Neda_Miri_1981@yahoo.com

صوفیا نصرالهی
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 15:11
2
موافقم مخالفم
 

بعد از مدتها سلام دوستان(البته سلامی که آخرش باید خداحافظی هم بکنم برای مدتی.یعنی دقیقا تا11 تیر.چون امتحانات هفته آینده شروع می شه و دوباره منم و درسهای یک ترم!)

اول میخوام با این نکته شروع کنم که این کامل نوشتن اسم خیلی هم ایده ی بدی نیست!لااقل برای من که اسم و فامیلم هر دو رو دو جور می شه نوشت.شاید خود امیر هم بالاخره اسم منو یاد بگره که هر دفعه یه جور ننویسه!باور کنید 3تا یادداشت منو بذارین کنار هم هر دفعه اسممو یه جور نوشته!!!(البته چون ایشون سردبیره،مختاره و من دیگه حرفی نمیزنم!!!!!!!)

دلم برای همه دوستان عزیز تنگ شده بود.کامنتهای همتونم دنبال میکردم ولی درسها وقت گذاشتن کامنت نمیداد.این بحث روشنفکری بنظرم واقعا بحث عجیبی داره می شه!نه فقط اینجا.کلا در اجتماع جوان!نمیتونم فکرشو بکنم که زمان پدرامونم بحث بر سر خوب وبد بودن روشنفکری بوده یا نه!انگار اونا منطقی تر با قضیه برخورد میکردن.قشر تحصیلکرده ی اون زمان گونه های مختلف روشنفکری رو مورد نقد قرار میدادن.ولی الان حتی تحصیلکرده های ما خود واژه ی روشنفکری رو مورد نقد قرار میدن.من فکر کنم دیگه همتون بدونین طرفدار این واژه هستم.حتی گاهی طرفدار کسانی هم هستم که هنوز روشنفکر نشدن ولی دارن برای رسیدن به این رتبه تلاش میکنن.

یادمه دفعه ی اولی که نقد امیر رو درباره ی ارباب حلقه ها خوندم اونجام حرف از تام بامبادیل بود.بعد که کتابو خوندم دیدم این پیرمرد سرخوش که فقط چند صفحه هم هست دقیقا انگار همه جوهر و روح کتاب رو داره.یادآوریش باعث شد دوباره سراغ ارباب حلقه ها برم و این بخش رو بخونم.اگه یه روزی امیر یه روزنوشت راجع به تام بنویسه مطمئنم عالی میشه.

خوب دوستان فعلا از حضور همتون مرخص میشم تا به امتحاناتم برسم.(البته همیشه احتمال اینکه دوباره بنویسمم هست ولی مطمئن باشید روزنوشتها و کامنتها رو حتما میخونم!)طبق معمول همتون رو در اینجا حافظ منافع خودم قرار میدم تا11 تیر.همگی شاد باشید.

امید غیائی
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 18:12
8
موافقم مخالفم
 
این اهانت نیست.

اینکه نمی آئیم بگوئیم "فلانی تبریک که در روزنامه مطلبت را چاپ کردند" را که دلیلی بر نخواندنش نمی دانید؟!

و مصطفی جوادی خرابمان کردی با آن جمله سینمائیت. با آرزوی چاپ مطلبت کنار عکس............... خودت که می دانی.

واین هم باز به یاد دوست عزیزم پورج:

- مطربِ بی رقّاص عین شرابِ نگیر می‌مونه...

شرابِ نگیر هم باهاس داد به چاهک.

داش آکل (مسعود کیمیایی)، 1351

همین.

امید غیائی
سه‌شنبه 22 خرداد 1386 - 18:15
-1
موافقم مخالفم
 
راستی نیما را فراموش نکرده اید که؟؟!!!

هیچی همان که بالا می بینید.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.41231107712 seconds.