يکشنبه 30 آبان 1389 - 22:0



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 19:48

فرزندان انسان


اميدوارم پرونده اين شماره مجله فيلم‌ام درباره فرزندان انسان باشد. ديده‌ايد اين فيلم آلفونسو كوآرون را؟ يك علمي تخيليِ انگار خياباني با كلي ارجاع به ضد فرهنگ دهه 1970، و يك حاشيه صوتي درست و حسابي و بالاخره فيلمبرداري امانوئل ليوبسكي. هيچ وقت عاشق يك فيلمبردار نشده‌ام، تحسين‌شان كرده‌ام، ولي عاشق‌شان نشده‌ام. و حالا يك فيلمبردار داريم در مايه‌هاي يك نوازنده راك. با شور و هوسي كه از درون لنز بيرون مي‌زند. دوربين روي دست در اوج. گاهي وقت‌ها فكر مي‌كني فيلم را با وجود همه ارجاع‌ها و ايده‌هاي اجتماعي فراوان‌اش، اين سبك فيلمبرداري است كه مي‌سازد و جلو مي‌برد. فاصله زيادي بين نوع فيلمبرداري ليوبزكي و قطعات كينگ كريمسون حاشيه صوتي فيلم وجود ندارد. ايشا... پرونده‌اش تا همين چند روز آينده.
راستي فرداي هم‌ميهن را بگيريد بخوانيد. يك خاطره – قصه اساسي درباره فرد زينه‌من. راستي، كي گفته من از زور و بدبختي و رودربايستي اين جا مي‌نويسم؟

بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

علی
سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 21:5
-1
موافقم مخالفم
 

یکی از فیلم های خوب سال گذشته. منم مطلبی نوشته بودم در مورد این فیلم.

سهند خانوم
سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 21:53
-14
موافقم مخالفم
 

دو بار برای روزرنوشت قبلی کامنت گذاشتم و موقع ارسال پریدند ... درباره این یکی فقط باید مشتاقانه منتظر بود تا هم پرونده فیلم در بیاید و هم همیهن فردا ...

امیررضا نوری پرتو
سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 21:54
5
موافقم مخالفم
 
به امید آن روز امیر جان !

با سلام خدمت همه ی دوستان خوبم .

خب خدا رو شکر امیر جان هم چیزی نوشت .

امیر جان کسی نگفته که شما به زور می نویسی . اصلا اگه دلت می خواد ننویس . برای ما مهم اینه که تو اینجا بحثهای ترجیحا سینمایی راه بیندازی و ما هم شرکت کنیم . فکر کنم اینجا برای همین راه افتاد . از روزی هم که شروع کردی به نوشتن روز نوشت ( که من از اول مثل کارهای سابقت دنبالش می کردم و بنا به دلایلی نمی خواستم کامنت بذارم ) ظاهرا قصد بر این بوده . اما الآن یه نگاهی به روز نوشتهای این چند وقته ات بینداز . فقط شده معرفی کارهای آینده ات . خب به نظرم این یه جوریه ! تو چه بگی و چه نگی ما هم میهن رو می خریم و نتیجه ی زحمات تو و سایر رفقا رو دنبال می کنیم . پس نیازی به این نوع تبلیغ ها نیست . امیر جان برای بار چندم می گم : به شخصه با عشق و علاقه میام و کامنت پربار بچه ها رو دنبال و باهاشون بحث و کلی تجربه ی معرکه کسب می کنم . ولی می دونم که همه دوست داریم تو هم پای ثابت باشی . فکر نکنم ایرادی داشته باشه . پس امیر جان منتظریم .

غرولند امروز : چرا کامنتهای امروز آنلاین نشد ؟!! ((:

آرزومندم در پناه عشق بی کران اهورای پاک باشید .

خیلی مخلصم .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

مانا
سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 21:59
0
موافقم مخالفم
 
و مادرت هم...

فرزندان انسان را هنوز نديدم.اما از فيلم قبلي كوآرون(ومادرت هم )خيلي خوشم مي آد.راستي الان ياد اين افتادم كه تو مراسم اسكار وقتي ايناريتو و كوارون و دل تورو پيش هم ايستادن و عكس گرفتن خيلي ذوق كردم.شما يادتون مي آد؟

مصطفی انصافی
سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 22:48
17
موافقم مخالفم
 

1.این همه اعتراض به روزنوشت ها کار اضافیه. من که دیگه اعتراض نمی کنم. هوا سرده؟ باشه. گرمای وجودتون. بودن ها و نفس کشیدن ها کمک می کنه که بتونیم صبر کنیم. به این فکر کنیم اگه اینجا نباشه... من که دیگه آن لاین نمی شم...

2. حرف های علی تهرانی صفا آدم رو بدجوری فکری می کنه... واقعا مرغ همسایه غازه؟

3. در مورد امید و نظرش در مورد پرسپولیس. امید جون فکر نمی کنم من و تو مسایل خونوادگیمون رو جایی غیر از خونه مطرح کنیم. ما هم خوبه یه کم شعور داشته باشیم و مشکلات مملکتمون رو نبریم تو مملکت غریبه جار بزنیم. چرا ما منتظریم اروپا و امریکا ناجی ما باشند؟ اون فیلمساز احمق اگه شعور داشت می اومد تو مملکت خودش فیلم می ساخت ما هم از هر گونه انتقاد و اعتراض به جا حمایت می کنیم.

vahid
سه‌شنبه 15 خرداد 1386 - 23:52
-8
موافقم مخالفم
 

فیلم فوق العاده ای است که به خاطر مواضع ضد کاخ سفیدی اش در اسکار بایکوت شد . دیدگاه فیلم راجع به تروریسم و گروه های تروریستی بسیار موازنه شده است و حاکی از حقیقتی ناب . فیلمبردار فیلم هم همونطور که اشاره کردی واقعن دست به کار بزرگی زده خصوصن لحظاتی که خون بر شیشه دوربین او هم می نشیند . در آوردن فضای اسلیپی هالو فقط از همچین فیلمبرداری بر میاد .

farshid
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 1:24
13
موافقم مخالفم
 
طعم شیرین

به نظرم نوشتن کار مقدسی هست که طعم شیرین ان را تنها کسانی احساس می کنند که با نوشتن به شهودی دست پیدا می کنند که لذت ان را با هیچ عیش و نوش مادی قابل قیاس نمی دانند.

انتظارات من و دوستان عزیز از یک سایت سینمایی شاید زیادی بالا رفته و یادمان رفته که در هر صورت هر امکان ارتباطی ظرفیت های خودش را دارد.

هر چند بنده در کامنت های گذشته انتقاداتی داشتم و دارم ولی این به معنای زیر سوال بردن کلیت سایت نیست و به نظرم قرار نیست از یک سایت سینمایی انتظار معجزه داشت و بخش های موفق سایت را نباید نادیده گرفت.

نوشتن دوستان اهل قلم چه به مذاق ما خوش بیاید یا نه کار مقدسی هست که قابل تقدیر است اطلاع رسانی نویسنده اثر به مخاطبان در مورد چاپ کارش در فلان مجله یا روزنامه هم در جهت اگاهی و توی دنیای سریع اطلاعات امروز منطقی است.

****

متاسفانه فیلم مورد نظر را هنوز ندیدم ولی مگر همیشه بحث بر سر این نیست که بهترین فیلمبرداری ان است که به چشم نیاید و زیاد دیده نشود چون در غیر این صورت توجه بیننده بیش از اندازه معطوف حرکات دوربین است تا ان چه در درون صحنه جریان دارد هر چند منتقد بیننده عادی سینما به حساب نمی اید نمی دانم شاید خودم به جواب خودم رسیدم

در راه باریکی که از ان میگذشتیم

تاریکی بی دانشی بیداد می کرد

ایمان به انسان شب چراغ راه من بود

شمشیر دست اهرمن بود

تنها سلاح من در این میدان سخن بود

farshid

امید غیائی
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 1:43
-18
موافقم مخالفم
 
من که گیج شدم!!!!!!!!

سلام.

یه مطلب تو روزنوشت قبل بود مربوط به رضا:روزگار غریبی است نازنین. من نفهمیدم اون مطلبه بر له من بود یا علیه من.اگر بر علیه من بود که من هم همین ها رو گفته بودم.موافق این ها بودم.اگر به مخالفت من بود که فکر کنم نوشته من احتمالا گیج کننده بوده که برای اثبات حرفهای خودم از حرفهای خودم استفاده کرده. حالا چرا عدل باید رضا دست رو همین ها بذاره یا جای تعجب داره یا تشکر.تعجب از این بابت که اصلا نوشته من رو ندید گرفته و تشکر از بابت اینکه شاید با نوشته من موافق بوده و اومده یه حالی هم به من بده.در هر صورت من که نفهمیدم.

حاج عطص چرا پس ننواختی ما رو تا حال کنیم.بابا من و تو هم اگه قرار باشه جواب هم دیگه رو ندیم که نمیشه. این از آوانگاردی به دور بود ها::::)))))) شوخی کردم.من هنوز تعریف درستی از آوانگارد برای خودم پیدا نکردم ولی منتظر جوابت هستم.

و اینکه واقعا یعنی کسی اینجا تجربه دیدن 9/11/2001 رو هنوز حس نکرده تا با هم در موردش حرف بزنیم؟؟؟؟!!!!!! اگر نگید خودم همش رو براتون تعریف میکنم بی مزه بشه دیگه بهتون نچسبه.حالا از من گفتن.

همین.

یاحق.

سعيد هدايتي
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 8:32
0
موافقم مخالفم
 
انتظار

سلام جناب قادري من هم بي صبرانه منتظر پرونده فرزندان انسان هستم اما اين روزها اونچه تعجب داره نوشتنه حالا زوركي ورودربايستي وغيره هم نداره.ننوشتن .نخواستن .نديدن .حتي فرياد نكشيدن عادتمان شده .انگار احساس و اعصابمان هم فلج شده باشند .همينه كه به هر بهانه وترفندي .يودن وديدن وگفتن غنيمت شده امروز.دوستتان داريم چون از خودماني رفيق حتي اگر فاصله مان از ابي اسمان باشه تا تخت جمشيد وپرسپوليس شما.يا حق

منگ
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 11:5
-27
موافقم مخالفم
 
عقده ی حقارت ...

سال ها پیش رفیقی داشتم که عادت جالب و مزخرفی داشت ، همیشه وقتی وارد یک جمع دوستانه می شد ، موقعیت را می سنجید ، اگر جمع فضای خوش و خرمی داشت ایشان خودش را می گرفت و ضد حال می زد ، و اگر می پرسیدی چه شده است می گفت حوصله ندارد ! ، و اگر جمع فضای گرفته و نا خوشی داشت عالیجناب خوشحال می شد و زِرت و زِرت جوک می گفت و شوخی های مسخره می کرد و کاملا در مقابل موقعیت و فضا قرار می گرفت ...(عاقبت هم سر یک موضوع مزخرف با ایشان بحث کردم و با یک فقره کتک کاری دبش با این رفیق شفیق ، قطع رابطه کردم) ، نمی دانم چرا من هم وقتی در مقابل شما هستم دلم می خواهد آن عادت مزخرف آن انسان مزخرف را پیاده کنم ، یعنی زمانی که گل می گویید و گل می شنوید ، دلم می خواهد فحش بدهم و مسخره کنم و همه را بر ضد خود بشورانم و ضد حال بزنم ، اصلاً زمانی که می بینم همه چیز مرتب است آنارشی وجودم آزاد می شود و هوس شکستن به سرم می زند ، و زمانی که می بینم همه ی شما افسرده از زمان و مکان هستید و همه در حال مرثیه خوانی هستید و مرتب گلایه می کنید ، دلم می خواهد بخندم و جوک بگویم ، خود را جدی بگیرم و مانند بچه ی آدم بحث های روشنفکرانه ی شما را پی بگیرم ، دلم می خواهد فقط از سینما بگویم و از"بحث های سطح پایین" دوری کنم ، و نشان دهم که همه چیز مرتب است ، در کل اگر همه چیز مرتب باشد دوست دارم به هم بریزم و اگر همه چیز نامرتب باشد دلم می خواهد بسازم و بپرورانم ، وای که چه انسان مزخرفی هستم ، مطمئن باشید اگر فردا خوب شدید من بد می شوم ، (به نظر شما به این می گویند ...عقده ی حقارت...).....یاد آن دیالوگ در فیلم "هفت" افتادم که در سکانس ماقبل آخر گفته می شود ، همانجا که براد پیت و مرگان فریمن همراه با کوین اسپیسی به سوی بیابان می روند و آنجا ، داخل اتوموبیل براد پیت رو به قاتل سریالی می کند و می گوید که " می دونی ، برای من همیشه یه سوال وجود داشته ، اینکه شما دوونه ها ، یعنی شما انسان ها که دوانه هستید ، هیچ وقت متوجه نمی شید که دیوانه هستید ، یعنی هیچ وقت از خودتون نمی پرسید که ، هی مرد این کاری که من می کنم دیوونگیه .... ؟!"

حالا شما از من سوالی ندارید که بپرسید ......؟

ساسان.ا.ك
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 11:21
-19
موافقم مخالفم
 
حسرت

لام اميرخان . اول اينكه نمي دونم چرا چندوقتيه كه هر چي نظر مي دم وارد قسمت نظرات نميشه شايد بي ربط مي نويسم شايد سيستم خرابه . اشكالي نداره ما خسته نمي شيم . دوم اينكه اينقدر از فيلمهاي خوب صحبت نكنين . آخه ما كه تو شهرستانيم اين صحبت ها عطش ما رو زياد تر مي كنه ( بابا همه كه امكانات فضانوردي ندارند )

تلخ زبون
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 12:9
5
موافقم مخالفم
 
مشارکت در قتل

تا حالا آدم کشتین ؟؟؟دروغ نگین حتی سعی نکنین مخفی کنین ......

شوخی نمیکنم واقعا میگم چند نفرتون در دریای درون موافق اون خودکشی بودین ودوست داشتین توش مشارکت کنین .بگید نترسید .ما جنس همیم ما اونقدر تو فیلم قرق میشیم که ...که بعد از فیلم میفهمیم با اونا عاشق شدیم همراهشون جنگیدیم ...گاهی مثل اونا تنها شدیم یا بایکتمون کردن...قهرمان شدیم و تمام اون روز با خودمون مثل یه قهرمان رفتار کردیم ولی هیچ کس نفهمید ما چه قهرمان بزرگی شدیم .و تو اون دو ساعت فیلم چه تجربه ها که نکردیم با این وجود بعضی اوقات بعضیاتونو تو خیابون دیدم که هنوز توی فیلمی که دیدین هستین ...پله ها رو دو تا یکی بالا میرید یا رنگتون از اتفاقای تو فیلم حسابی پریده این جور مواقع دلم میخواد بیام جلو دستتونو بگیرم وبگم میفهمم اما...افسوس که ما هممون جدا جدا میفهمیم ..

همه اینا رو گفتم تا بگم ...اعتراف کنم فقط پیش شما ها ..من دیشب ادم کشتم ...دیشب وقتی بیمار انگلیسی و میدیدم ...وقتی تمام فیلم همراهیش کردم منم توی تزریق اون سرنگ شرکت کردم مبادا پرستارش پشیمون شه واونو متهم به تحمل اون همه درد روحی کنه .میدونم که میفهمین ولی حالم خیلی بده....راستی سلام

کاوه
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 13:22
-15
موافقم مخالفم
 
روشنگری

دوستان عزیز ما اینجا دوتا کاوه داریم یکی من که سالهای قبل فعال بودم (دوره امیرقادری دات کام)یکی آقای اسماعیلی عزیز که الان خیلی فعالتر از منه.خواستم روشنگری کنم

ضمنا من پرسپولیسی و طرفداره آلمانم و به استقلالی های عزیز هم بگم تیمی که چهارم میشه و دور اول جام حذفی حذف میشه و ضمنا یک دستگاه فکس هم نداره خیلی ضایعتر از این حرفاست که ادعایی داشته باشه

مصطفی جوادی
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 13:24
-13
موافقم مخالفم
 
مکزیکی ها می آیند

آلفونسو کوارون شاید همیشه اسمش بعد از ایناریتو ،رودریگز و یا حتی گیلرمو دل تورو بیاید ، ولی دلیلش این نیست که سطحش خیلی با بقیه فاصله دارد. مشکل این جاست که آنها زیادی گنده اند. مکزیکی ها دارند جای پایشان را محکم می کنند. بعد از هزارتوی پن دل تورو ، این می تواند یک فیلم خوب دیگر از این نسل باشد که امسال می بینیم. گرچه از آخرین فیلم هایی که از او دیده ام دل خوشی ندارم. هر پاتر را که کلا دوست ندارم و یک فیلم دیگر که زیاد نمی شود درباره اش صحبت کرد. ساخته 2001 است و بقیه اش را خودتان پیگیری کنید. همه می گویند این فرزندان انسان بهترین فیلمش خواهد بود. ببینیم...

بعد از تحریر: حرف و حدیث های پیش آمده نگرانم کرده است. نکند این گپ و گفت هایمان خراب شود. حواستان که هست؟

ریحانه
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 17:20
17
موافقم مخالفم
 

آقای قادری خیلی وقته که تقریبا نقد فیلم نکردید.میتونم نظرتون رو درباره فیلم پارک وی بدونم.اگه میتونید مطلبی را در باره فیلم اختصاص بدید.

ممنونم.....

مهدي
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 17:38
28
موافقم مخالفم
 

آقاي امير قادري عزيز

سلام

مرد مومن ! يكبار آمدم مجله ي فيلم براي كاري و شما را اتفاقي آنجا ديدم و گفتم كه بازيگر فيلم هامون بازان هستم و گفتم كه وبلاگي دارم و اگر دوست داشتيد بياييد سر بزنيد و براي مطلبي كه در مورد محسن چاووشي و سنتوري نوشته ام نظر بدهيد و نيامديد و....نفسم گرفت.

آن مقاله از نيامدن شما يتيم ماند و چشمش به در پيامها خشك ماند.

حالا اگر زحمتي نيست ايندفعه يك رنجش قدمي بفرماييد و به وبلاگم سر بزنيد...مقاله ي تندي در مورد حواشي سنتوري و چاووشي نوشته ام...مغرور مي شوم و مي گويم اگر بخواني حتما خوشتان مي آيد...و مهمتر از آن دوست دارم كه راهنمايي و تشويقم كنيد كه آيا نويسنده هستم يا نه؟...بابا چه طور بگم كه پاشو بيا...بيا ديگه پسر خوب!...اين همه من مطالب تو رو توي فيلم و سينماي ما و هزار تا نشريه ي ديگه خوندم،يه بار هم تو ما رو بخون...عين ديالوگهاي فيلمهاي مسعود كيميايي شد...حتما بيا...منتظرم....مطلب چهاردهم خردادماه

امیررضا نوری پرتو
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 19:18
-12
موافقم مخالفم
 
کلافگی من و مرغ همسایه و غاز و ...

سلام . خوبین ؟ الآن هیچی به ذهنم نمی رسه . از خیلی چیزها خسته ام . نمی دونم چرا همه ش اینجوریم . کار روی این پرونده ی سینمایی رو هم دارم با علاقه انجام میدم ( الآن در مرحله ی تایپه ) . دعا کنید این دفعه بشه . در زمینه ی فیلمنامه چون پارتی ندارم به در بسته می خورم ( بهم میگن خوب می نویسی اما ... ! ) . خدا کنه حداقل در نوشتن مطلب های سینمایی برای مجله ها و روزنامه ها موفق بشم . هر چند که ...

راستی نظرم را در مورد " پارک وی " در کامنت دیروز خواندین ؟ من با مصطفی انصافی موافقم . دوباره این کامنت رو اینجا میارم تا نظرم رو خدمتتون عرض کرده باشم :

" در مورد خنده ی بینندگان به صحنه های " پارک وی " تا حدی با مصطفی انصافی عزیز موافقم . البته فیلم را هنوز در اکران ندیده ام و همان یک بار که در جشنواره موفق به تماشای آن شدم ایرادهایی رو هم به فیلم وارد می دونستم و هنوز هم می دونم . ایرادهایی که همچین کم هم نیستند . اما به جز به یکی دو دیالوگ به هیچ صحنه ی فیلم نخندیدم که هیچ بلکه در تعجب بودم که چرا فیلمبرداری فرج حیدری و موسیقی آریا عظیمی نژاد و بازی رعنا آزادی ور از دید داوران پنهان ماند . حتما فیلم را یکبار دیگر خواهم دید و اگه خدا بخواد نقدش رو می نویسم اما بدونیم که این سیاه مشق ها که در پروسه ی آزمون و خطا قرار دارد باید ساخته و نقد شوند تا بتوان در ژانرهایی مثل وحشت و جنایی حرفهایی داشته باشیم . خدا وکیلی اگه همین صحنه ها رو در یک فیلم هالیوودی می دیدیم بهش نمی خندیدیم که هیچ می گفتیم عجب تکنیکی ! نمونه اش تاخت و تاز برخی از خوانندگان وبلاگم به قلم بنده در رابطه با فیلم مشمئز کننده ی " اره ی 3 " که واقعا اسمش رو نوار سلولوئیدی می ذارم تا فیلم . بابا در این وانفسای فیلمهای خزعبل کمدی جسارت جیرانی برای آزمودن چنین ژانرهایی جای تقدیر داره . این قدر مرغ همسایه برامون غاز نباشه ! "

پی نوشت : امشب آلمان با اسلواکی بازی داره . خدا کنه ببره و با اقتدار در صدر بمونه .

در پناه مهر اهورای پاک باشید .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

مصطفی انصافی
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 19:34
0
موافقم مخالفم
 
به بهانه ی مطلب مصطفی جوادی در هم میهن

حرف های من خیلی تناسبی با حرف های مصطفی جوادی نداره. حرف های مصطفی فقط بهونه بود تا این مساله رو مطرح کنم. امیدوارم مصطفی این حرف ها رو به خودش ربط نده و برداشت بد از صحبت های من نکنه. روی صحبت من با همه است.

« ضدروشنفکري يعني به نوعي طرفداري از جهالت و اين همان چيز مضحک است و نمي‌دانم کجای جهالت براي بعضي‌ها افتخار است که زير پرچمش سينه مي‌زنند. » این تعریف مصطفی جوادی است از ضد روشنفکری. همیشه به این فکر می کردم که نقطه ی مقابل روشنفکری چیه و چون جوابی واسه اش پیدا نمی کردم روشنفکری رو یه ژست احمقانه می دونستم. با این تعریف مصطفی جوادی مساله حل که نشد هیچ، بدتر هم شد. تو مملکت ما همون طور که گفتم روشنفکری یه ژست احمقانه است ( این صفت رو به خودتون نگیرید، فقط یه صفته برای توصیف بهتر ). نمی تونم آدمای خاموش فکر رو تصور کنم! چی کار کنم؟ ببینید حرف من اینه. روشنفکری تو مملکت ما تعریف درستی نداره و فرق می کنه با روشنفکری در غرب. روشنفکری غرب یک جریان منسجمه که زیر سایه ی پرچم منطق و ایمان به عقاید، روشنفکر در کنار مردم می ایسته و حرفش رو بدون این که شعار بده می زنه و چون حرفش منطق داره مردم به درستی با روشنفکر همراه می شوند. اما اینجا به تو می گن اگه می خوای روشنفکر باشی باید بی دین باشی چون دین عوام گراییه، سنت گراییه. بحث سنت و مدرنیته رو پیش می کشن و آخرش از من که می خوام روشنفکر بشم یه آدم پوچ و توخالی و بی دین می سازن و می فرستن تو اجتماع که شعار بدم برای مردم که مردم عامی فلان اند و بیسار. حال طرف نمی دونه که دین مظهر تجدده چون هیچ وقت کهنه نمی شه. چرا کهنه نمی شه؟ چون از جنس فطرت انسانه. آره اینجا مردم عامه نقطه ی مقابل روشنفکرها هستند. اینجاست که آوینی تو یکی از مقاله هاش از روشنفکرها با عنوان (جماعت از غرب مانده و از مردم رانده) یاد می کنه. ماندن از غرب همون چیزیه که گفتم. آیا عامه ی مردم احمق اند و جاهل و اون یه مشت روشنفکر که خودشون هم به حرف های خودشون عمل نمی کنند عاقل و بالغ؟

قرآن می گه:

و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله

و این صراط مستقیم است. پس از آن پیروی کنید و از راه هایی که شما را از راه خدا متفرق می کند پیروی نکنید.

من فکر می کنم روشنفکری امروز مملکت گل و بلبل ما همون راهیه که آدم رو به انحطاط فکری می کشونه. من هم به خدا امیدوارم روشنفکری اینجا به یه مکتب تبدیل بشه و در کنار مردم قرار بگیره. اون روز خودم اولین نفری خواهم بود که فکرم رو با کبریت بی خطر روشن می کنم!

سیاوش
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 21:5
-4
موافقم مخالفم
 
سه رنگ و یک دنیا احساس

درباره سه رنگ که رضای عزیز سوال کرده بود، برای من آبی نماد احساس و قرمز عقل و سفید چیزی بین این دو که در نهایت احساس پیروز که نه ولی قوی تر است.

هر سه فیلم را به شدت دوست دارم با اینکه شاید خیلی ازشان سر در نیاورم ولی در هر دیدار آنها ، مخصوصا آبی نکات جدیدی برای حال کردن پیدا میکنم.

در مجموع و اگر قرار باشد به جزیره ای تبعید شوم و فقط یکی از این سه فیلم را بتوانم با خودم ببرم، آبی را انتخاب میکنم.

رضا
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 21:28
-29
موافقم مخالفم
 
تا آخرش راه زیاد مانده ! به خدا

تا آخرش راه زیاد مانده ! به خدا

این روز نوشت ها اول که من آمدم به چلچراغی می ماند ، آنقدر پر نور که همه دنیا را کفایت می کرد . بعد ها کم کم چراغ های این چلچراغ سوخت و.......... از این جا به بعدش هر چه بگویم تکرار مکررات است .

به شخصه بعد از گذاشتن آن همه کامنت ناامید کننده به این نتیجه رسیدم که چراغ های این چلچراغ دوباره دارد به راه می افتد . چرا ؟

به دو دلیل :

اول اینکه همین که ما فهمیده ایم اشکال کارمان سر چیست خودش نصف مسئله را حل می کند .

ما الان می دانیم که روح از این کافه ی مجازی رفته .

نرفته که برنگرده . روح ما همین اطراف است .فقط باید خوب به دنبالش بگردیم .

دوم اینکه امیر قادری حد اقل به من ثابت کرد ، خیلی نسبت به قبل بهتر شده . کامنت ها را نگاه کنید . می بینید چه قدر نسبت به گذشته باز تر و راحت تر شده .

اوایل که کامنت ها را می خواندم همه تعریف بود ( حتما کلی هم کامنت بوده که به خاطر انتقاد های تند حذف می شده ) ولی حالا می بینیم کامنت های مخالف هم در سایت گذاشته می شوند .

می دانید دوستان ، خیلی به این موضوع فکر می کنم که سینماگران این نسل ما ( منظورم نسل قبل از ما است ) بیش از حد بچه هستند . این عمل خانوم بیتا فرهی که تقریبا سن مادر اکثر ما را دارد مهر تاییدی است بر این قضیه .

محسن مخملباف هم که استاد این بچه بازی ها هستش . یا حسادتی که در سینمای این نسل وجود دارد نشانگر همین امر است .

جمله ی معروف جعفر پناهی را به خاطر می آورید که می گوید :

وقتی 5000 دلار جایزه گرفتم کسی به من گفت حالا 5000 تا دشمن پیدا می کنی .

این است همان امید مرده . ولی من به نسل خودمان به شدت امیدوارم . ما جمع عاشق سینمایی هستیم که هر کدام از ما دوست دارد به نوعی در سینما کار کند .

وقتی عده از دوستان در روزنامه ی هم میهن شروع به نوشتن کردند ، سیل تقدیر و تبریک ها ( نگفتم تبریکات که فارسی پاس داشته شود ) برایشان روانه شد . و این بهترین صحنه ای بود که من در طول عمرم دیده بودم . این رفاقت . یک دلی گر چه شعار پدران ما است اما ما آن را به معنای واقعی کلمه ثابت کردیم .

به همین خاطر است که این کافیه مجازی اینقدر برایم جذاب است و تک تک دوستان را عاشقانه دوست دارم .

همه را ، چه خانوم میری را که با دعوا با هم آشنا شدیم و بعد ها فهمیدم چه کسی است ؟ ( همین جه قدر خوب است) و چه دیگر دوستان را که بعضی وقت ها با هم ساز مخالف می زنیم ولی در نهایت همه برای یک گروه می نوازیم آن هم چه یک دل .

راستی مهدی پور امین که مثل خودم یک کمی به سانسور معترض هستی ولی بهت می گم اخوی ( اگه همه اش فارسی بگم عربی را کی پاس بدارد )

اینجا تو تموم دنیا پیدا نمی شه . سانسور که عیبی نداره تو هنوز بهش عادت نکردی ؟

یا حق

ليلا طاهري فر
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 22:47
-2
موافقم مخالفم
 
انتقاد

به نام خالق زيباييها با سلام و خسته نباشيد، 1- درباره جشنواره بين المللي كن بسيار ضعيف اطلاع رساني كرديد،چرا؟ 2- بخش اطلاعات فيلمهاي در حال اكران، از فيلمهاي در حال اكران عقبتر است، چرا؟ 3- بخش نقد فيلم و يادداشت هاي اختصاصي فيلمهاي روي پرده نيز خيلي دير به روز ميشود يا اصلا نميشود!!................. شايد اگر شما عزيزان دلسوز كمي از دلسوزي خود كم كنيد و بجاي انتقادهاي تخريب كننده از بعضي كارگردانهاي..... به كارهاي سايت خود بپردازيد بهتر باشد، زيرا به عنوان يك منتقد از شما نقد منصفانه كردن انتظار مي رود نه تخطئه و يا در مواردي بي شمار طرفداري بي چون و چرا از بعضي كارگردانهاي...... چون ممكن است شما نيز به عاقبت منتقد كبير جناب آقاي جواد طوسي دچار شويد، كه حتي ديگر آقاي مسعود كيميايي( مصلح اجتماعي ) نيز از حرفهاي ايشان نسبت به خودشان شرمنده و متعجب است! يا آقاي شادمهر راستين كه يك لحظه آقاي عباس كيارستمي را راحت نمي گذارد و هزاران نفر مثل او.........البته نسبت به سينماي ايران انتقادهاي جدي اي وارد است اما ، آيا بهتر نيست از ادبيات بهتري استفاده كنيم!؟ پيشاپيش از توجه شما سپاسگزارم.......

حنانه سلطانی
چهارشنبه 16 خرداد 1386 - 23:29
27
موافقم مخالفم
 
زنگ خطر

فرزندان انسان را با سحر در آخرین جمعه پارسال دیدم.ای کاش همان موقع درباره اش حرف زده بودیم.الآن مغزم کار نمی کند.یک زمانی بخصوص در کارتون ها وقتی می خواستند آینده را به تصویر بکشند ماشین ها،روبات ها،زیردریایی ها،سفینه ها و دستگاه های آنچنانی را نشانمان می دادند.آن زمانها همیشه فکر می کردم مثلاً 100 سال دیگر این خیابان چه شکلی می شود.وقتی هم که اول فیلم نوشت سال 2027 با خودم گفتم جان،قرار است دوباره یکی از خیالاتمان را نشانمان بدهند،نمی دانستم کوارون زنگ خطر را به صدا در آورده و قرار است آینده نه چندان دور از ذهن ما را مثل پتک توی سرمان بکوبد.اینکه جهان با روندی که دارد طی می کند سرنوشتی جز جنگ و کشت و کشتار و در نهایت انقراض ندارد.اینکه انسان سال 2027 نه به فکر آن زیردریایی ها و سفینه ها که به فکر جان سالم به در بردن از مهلکه ای است که به دست خود ساخته و آرزویش نه دستیابی به تکنولوژی برتر که نجات دادن تنها نوزاد روی این کره خاکی است.

یک ماه پیش من و مصطفی انصافی از اینکه اینجا مثل قبل نیست حسابی نالیدیم اما دوستان هیچ عکس العملی نشان ندادند.تعجب می کنم که حالا چه شده بعد از یک ماه همه به این حس دچار شده اند؟!یعنی آن موقع همه چیز خوب پیش می رفت؟!اما بحث این حرفها نیست.با اینکه به نظرم حال و هوایمان کمی بهتر از یک ماه قبل شده،حالا که همه به این نتیجه رسیده ایم باید فکری بکنیم.فقط غر زدن فایده ای ندارد.هر کس برای بهتر شدن اوضاعمان ایده ای ارائه دهد.مثلاً می شود در کنار بحث های دیگری که با هم می کنیم یک سوال هفته هم داشته باشیم که هر هفته نوبت یکی باشد که این سوال را مطرح می کند.اما مهمترین چیز این است که از خودمان شروع کنیم.اول خودمان برای بهتر شدن اینجا تلاش کنیم.خودم را می گویم که اگر آدم اکتیوی باشم باید بروم این فیلم فرزندان انسان را گیر بیاورم و دوباره ببینم و یک کامنت خوب برایش بنویسم مثل کاری که با آخرین پادشاه اسکاتلند کردم.

نمی دانم چرا در کامنت قبلی ام به جای منصور نوشتم کامران!خلاصه اینکه تصحیح بفرمایید:منصور و آیدا.

Reza
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 2:48
8
موافقم مخالفم
 
پارک وی

من پارک وی رو تو جشنواره دیدم و خنده هایی که میشد یه جورایی حالت هیجانی داشت نه اینکه برای مسخره کردن فیلم باشه . وقتی بیننده شریفی نیا رو میبینه که از پشتش خون داره فواره میزنه مسلما میخنده چون عادت نداره . ببینید ژاپن ( مثل بقیه چیزهاش ) تو سینما و ساخت فیلمهای ترسناک، تقلید نکرد و سبک خودش رو به کار برد که برای مردم خودش قابل قبوله اما بازسازی اونا تو هالیوود و برای مردم دیگه دنیا جالب نیست ( و یا زمان میبره تا جا بیفته ) .

در مورد نظر آقای نوری پرتو در مورد فیلم اره موافق نیستم . صفت مشمئز کننده رو تو فیلمهای پارسال مثلا میشه به فیلم تپه ها هم چشم دارند داد نه اره که بیننده رو اذیت نمیکنه و درست یا غلط یه فکری پشتش هست .

در پاسخ به اون یکی رضا هم به ترتیب قرمز ، آبی و سفید رو انتخاب می کنم . هر چند تو فیلمهای کیشلوفسکی به نظر من شانس کور چیز دیگه ایه .

امیررضا نوری پرتو
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 8:40
-7
موافقم مخالفم
 
فکر روی پیشنهادهای بهتر برای بهبود کیفی کار

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان نازنینم . امیدوارم که حالتون خوب باشه.

کامنتهای دوستان رو مو به مو خواندم . مطلبها و نکته های خوبی در آنها دیدم . دیالوگی که جناب منگ از فیلم " هفت " فینچر کبیر نقل کرده بود کلی حالم رو بهبود بخشید . البته با ایده ی ایشان اصلا موافق نیستم ( ساز مخالف زدن در یک جمع صمیمی ) اما خب به هر حال اون دیالوگ محشر از اون فیلم محشر روی همه چیز را پوشاند . در ضمن باید بدونیم که غرولند کردن ما فقط از روی دلسوزیه و بس ! بهتره خودمون بحث راه بیندازیم . شاید از این بحران خارج شدیم . پیشنهاد خانم سلطانی هم خوبه : این که هر کدام از ما هفته ای یک سوال مطرح کنیم . راستی در مورد پارک وی که در کامنت قبلی نوشته بودم چطوره صحبت کنیم ؟ این که تماشاگران غریب پرست ما برخی اوقات بی جهت به صحنه هایی از فیلمهای ایرانی که براش زحمت کشیده شده و چندان هم بد در نیومده با صدای بلند می خندند ؟ دیگه الآن چیزی به ذهنم خطور نمی کنه برای پیشنهاد کردن . کسی پیشنهاد بهتری نداره ؟

مصطفی جوادی عزیز مطلبت را در هم میهن خواندم . من هم از رفتار جواد هاشمی بدجور کفرم در اومد . به خصوص اونجایی که گفت : " آل پاچینو آل پاچینو است ! چارلی چاپلین هم چارلی چاپلین است ! " البته انتظار بیشتری ازش نمی ره . برادرش ( مهدی هاشمی ) آن قدر استاد و متواضع و افتاده و این یکی .....

امیر جان قادری عزیز مطلب دیروز هم میهن در رابطه با استاد زینه مان خیلی خوب بود . ممنون .

پی نوشت : دیشب هم اسلواکی رو 1-2 بردیم . اگر چه بازی به خصوص در نیمه ی دوم چنگی به دل نمی زد اما مهم اینه که ما ژرمنها الآن با 5 امتیاز بیشتر از چک قدرتمند در صدر جدول هستیم ! جمشید سعیدی عزیز و آقا کاوه تبریک ! به امید قهرمانی ما در یورو 2008 ! ( در ضمن هیچ کس خوب بازی نکردن آلمانها رو در بازی دیشب یادش نمی ماند . عشق است 3 امتیاز ! به قول هیتلر : " به هیچ وجه مهم نیست ! وقتی ما فاتح شدیم هیچکس در این باره سوالی نخواهد کرد ! " این هم دیالوگ این دفعه ! )

راستی بیایم دوباره دیالوگها و نقل قول های دوست داشتنی رو راه بیندازیم . چطوره ؟

خیلی مخلصیم .

در پناه عشق بی نهایت اهورای پاک باشید .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

amirreza_3385@yahoo.com

مانا
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 11:32
30
موافقم مخالفم
 
پارك وي.

اين نظر من درباره ي پارك وي(ديدم بحثش داغه،منم شركت كردم.)صحبتهاي فريدون جيراني در باب ژانر اسلشر و الزامات آن در دفاع از پارك وي مصداق بارز ضرب المثل با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود است.

كافي بود بجاي اين ميزان اصرار در ياد آوري قواعد ژانر وحشت ، پارك وي كمي باور پذير تر آن چيزي كه الان هست در مي آمد.همين.

اگر اين اتفاق مي افتاد ديگر لازم نبود يكي از بازيگران فيلم مرگ هنري خود را به سبب خنده هاي تماشاگر در واكنش به صحنه هايي كه به طبع در جهت ايجاد رعب و وحشت نمايش داده مي شود اعلام كند.بارز ترين نقطه ضعف پارك وي فيلمنامه ي آن و نقاط عطفش كارگرداني،فيلمبرداري و موسيقي خوش ساخت آن است.اما از آنجا كه به قول هيچكاك شرط ساخت يك فيلم خوب تنها و تنها فيلمنامه ي قوي است پس لاجرم نوآوري آريا عظيمي نژاد در خلق يك موسيقي تاثير گذار و فضا سازوفيلم برداري حرفه اي فرج حيدري خصوصا در سكانس هاي روي پل نتوانسته كمك چنداني به فيلم كند.

پارك وي مي خواهد خيلي زود برود سر اصل ماجرا و اين به خودي خود عيب نيست اما به شرط آنكه نويسنده موفق شود در همان دقايق ابتدايي با شخصيت پردازي مناسب و خلق فضاي دلهره مخاطب را با خود همراه سازد.اتفاقي كه در لحظات ابتدايي پارك وي آن طور كه بايد با قوت اتفاق نمي افتد.مخاطب نمي داند چرا رها بايد به اين سرعت و بدون دليلي موجه تنها به خاطر خوش قيافگي و رمانتيك بودن عاشق كوهيار شود آنهم در شرايطي كه مثلاّقرار است رها نقطه مقابل دوست صاف و ساده ي خود باشد.

اين مسئله زماني عجيب تر مي شود كه با خانواده ي رها آشنا مي شويم و اين آشنايي نه تنها به شناخت بهتر او كمكي نمي كند بلكه خود عملاْ به كلافي سردر گم تبديل مي شود.چرا ناما دري جوان رها كه روانپزشك قابل و زني تحصيلكرده و روشنفكر محسوب مي شود حاضر شده با مردي دائم الخمر و بي خيال ازدواج كند؟

حال از رفتار غير عادي كوهيار و مادرش در روز خواستگاري حرفي نمي زنم!

حتي اگر كارگردان فيلم مصر باشد كه بروز اين رفتارها به عنوان يك پيش آگاهي براي مخاطب و فضاسازي صحنه لازم و جزء ملزومات ژانر است با اين حال همين عدم ارتباط و باور تماشاگر نسبت به شرايط موجود كه براي چنين فيلمي متعلق به سينماي بدنه و ژانر وحشت يك الزام محسوب مي شود نشان مي دهد كه او در خلق فضاي مورد نظر ناموفق بوده است. اين مسئله عدم باور پذيري خصوصاْدر سكانس هايي كه در خانه ي كوهيار مي گذرد به اوج مي رسد وظهور ناگهاني صحنه هاي فوران خون و انگشتهاي قطع شده و...هم نمي تواند تاثير گذار باشد.از آن بدتر حذف ناگهاني بعضي از شخصيت ها مانند صدراودوست رها و از طرفي ورودبي منطق پليسها و خدمتكار است.خدمتكاري كه بايد باشد تا مبادا فيلم بدون پيام اخلاقي بماند و پليس هاي كاغذي و مصنوعي كه در پايان داستان لاجرم بايد سر و كله شان پيدا شود.تلاش جيراني در تجربه ي خلق فضاهاي امتحان نشده در سينماي ايران ،سينمايي كه اثر شاخص ژانر وحشتش همچنان شب بيست و يكم است ، ستودني است اما به شرط آنكه با سنجيدن بضاعت اين سينما و در نظر گرفتن شرايط موجود كاري ارائه شود كه مخاطب پس از ديدنش واقعاْاحساس رعب و وحشت كند ،چيزي كه به خاطر تماشاي آن به سينما مي آيد و اين مسئله با نمايش صحنه هاي فوران خون كه موجب اشمئزاز مي شود و نه وحشت كه اين دو با هم بسيار فرق دارند ،حاصل نمي شود.

مانا.

مهدی پورامین
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 11:32
-3
موافقم مخالفم
 
محور "تعادل"

راستش تصمیم گرفته بودم یک مدتی کمتر کامنت بذارم و بیشتر شنونده صحبت های دوستان باشم.اما بعضی از کامنت های بچه ها آنقدر برایم حیاتی و مهم آمد که نتوانستم،در موردش حرف نزنم.مشخصا منظورم کامنت "علی طهرانی" (راههای افتخار) و امیررضا(مرغ همسایه غاز)، کامنت اخیر "منگ" (عقده حقرت) و نیز مصطفی انصافی (ضد روشنفکری) است.حال شاید بگویید اینها چه ربطی بهم دارند؟؟----- اما محور تاکید هر سه شان بر محور "تعادل" است.-----

علی طهرانی چه زیبا از "درس آزادگی" میگوید.... امیر رضا همان حرف را درمورد موضوعی دیگر با ضرب المثل (این قدر مرغ همسایه برامون غاز نباشه!) یادداوری میکند..... وحتی آن خاطره ای که تلخ زبون از خود و دوستش میگوید،بیش از آنکه "عقده حقارت باشد" بنظرم گرایش به یک "تعادل روحی" است.که افراد در جمع های یک بعدی از خود بروز میدهند.

اما مصطفی خوبم چقدر فصیح در مورد روشنفکری و ضدش صحبت کرد.امید غیایی هنرمند عزیز. اگر دنبال جواب "آوانگارد" میگردی،کامنت مصطفی را بارها بخوان!! آوانگارد و پیشرو بودن تنها در نفی نظرات و سنت های پیشین و آوردن تفکرات و ابتکارات جدید نیست.گاهی اوقات خلاف جریان آب شنا کردن،حرکت به سمت همان ارزش هایی است که مورد تحریف و فراموشی واقع شدند.

از زاویه دیگر میگویم... تمام پدیده ها و نظریات در صورت افراط و تفریط ،عاقبت به "ضد خود" تبدیل میشوند.آن بحث "تز-آنتی تز-سن تز" مارکس را که به یاد دارید.چگونه دو پدیده متضاد میتوانند منجر به شکل گیری یک "سنتز" متعادل شود.شکل دیگر آن نظریه نیز صادق است. یعنی همانگونه که تئوری ها بر مبنای یکسری اصول و ارزش هایی شکل گرفته اند،در پی سطحی نگری در طول زمان،ناخواسته تمام آن ارزش های خود را با اعمال خود زیر سوال میبرند.نمونه روشن آن در مورد "مذهب" و در پی آن افراد مذهبی نما که ریا کارانه و یا جاهلانه آنرا به انحراف میکشانند برای همه مان ملموس است.حال همین انحراف نیز در مبحث "روشنفکری"(خصوصا از نوع ایرانی اش) اتفاق می افتد.یعنی به جای آنکه روشنفکر در دل توده مردم باشد اما دچار "عوام گرایی" نشود.روشنفکر نما خود را با عقاید و تفکراتش منزوی میکند و همواره به آراء اکثریت طعنه میزند.مانیفست شان نیز شعار "هگل" است :اکثریت نادان-اقلیت دانا.

مصطفی این بحث را با تعبیر کامل قرآنی "صراط مستقیم" ختم کرد.حال من در ادامه اش از نظریات روان شناختی "فروید" میگویم.

بر مبناي نظريه‌اي از فرويد، درون آدمي به سه بخش تقسيم مي‌شود و تمامي كارهاي او بر مبناي اين سه بخش شكل مي‌گيرد: نهاد (id)، خود (ego) و فراخود (super ego) به وجه منفي آدمي اشاره دارد و فراخود به وجه مثبت آدمي. و اين همان چيزي ست كه در بينش مذهبي، "نفس اماره" و "نفس مطمئنه" نام دارد. حد وسط اين دو هم، حد تعادل ست كه «خود» ناميده مي‌شود. هرگاه يكي از دو وجه خوب يا بد وجود انسان قوي‌تر باشد، آدمي به آن سو گرايش پيدا مي‌كند و خوبي و بدي عملكرد او تعيين مي‌شود. وظيفة «خود» هم ايجاد تعادل ميان خوبي و بدي و رساندن انسان به يك زندگي عادي و واقعي عاري از خطاست. اين نظريه به عنوان نقد روان‌شناختي مورد استفاده قرار مي‌گيرد و مي‌توان در بسیاری از امور، معادل‌هاي اين سه وجه را پيدا كرد.

ببخشید که خیلی افاضات کردم!! ولی بنظرم گاهی اوقات این مباحث میتواند مکملی برای نظرات سینمایی مان باشد.در ضمن "داش رضای" گل،حرفات برای ما حجت!! اخوی!!

کاوه
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 11:52
-9
موافقم مخالفم
 
مشکلات سایت

بنظر من یه مقدار بحثها پراکنده شده و مطالب مرتبط با هر موضوع پیدا نمیشه مثلا خودم جواب یکی از بچه ها توی دو مطلب قبل تر را اینجا دادم. شده مثل چت روم که هر 2-3 نفری با هم حرف میزنن و به هم جواب میدن اینجوری دنبال کردن مطالب سخته

پیشنهاد من اینه که همه درباره همه موضوعات نظر ندیم تا بحث مفیدتر و خلاصه تر باشه و راحتتر بشه چیزی فهمید.(بماند که مگه میشه آدم در همه موارد نظر صائب و بدرد بخور داشته باشه)

محمدرضا اسدی
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 16:1
16
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری. امیدوارم حالتان خوب باشد.

من از نوشته های شما بسیار لذت می برم. از جمله نوشته تان درباره الیزابت تاون و میامی وایس و شریک جرم و ...

بابت پرونده پالپ فیکشن هم دستتان درد نکند. ولی خواستم بگویم این در حد و اندازه یک پرونده نبود. چون فقط یک مطلب از خودتان داشت، با یک ترجمه و یک مصاحبه. نمی گویم بد بود، خیلی هم عالی بود. اما چرا این قدر کم؟ این همه عاشق سینه چاک پالپ فیکشن، چند تا از آنها را نمی توانستی صدا کنی مطلب بنویسند تا این پرونده پربارتر شود؟ آقای معززی نیا دوست و همکار شما در چند جلسه، نکات زیادی از این فیلم برای ما بیان کرد که می توانیت خلاصه آن را در یک مقاله، برای این پرونده بنویسد. خیلی از منتقدان دیگر هم همین طور. این پرونده که حرام شد، رفت پی کارش؛ امیدوارم در پرونده های بعدی، این مسئله تکرار نشود. هیچ عذری هم پذیرفته نیست. مگر هر چند سال یک بار می توانی درباره پالپ فیکشن پرونده در بیاوری؟ ما خواننده های مطالب تو با همه علاقه ای که به تو و قلمت داریم هم حقی داریم خب.

جسارتم را ببخشید آقای قادری عزیز. با همه این حرف ها دوستت دارم و همچنان منتظر مقالات پروپیمانت درباره فیلم های محبوبم هستم. جالب اینکه سلیقه من خیلی به شما نزدیک است.

Good luck & good bye

محمدرضا خالقی زاده
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 18:21
1
موافقم مخالفم
 

من هم با مطالبی که نوشته بودید موافقم.

در این چند ساله که کارهای چندان شاخصی را در سینمای جهان ندیده ایم. یکی از فیلمهای خوب بود.

khaleghizadeh
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 18:50
-20
موافقم مخالفم
 

سلام

جدی توی سایت دارین خوب کار می کنین! خسته نباشین!

منم در مورد فرزند انسان با شما هم عقیده ام اما فکر نمی کنم تا دیالوگ و موسیقی ویران کننده بعضی فیلمها هنوز وجود دارن بتونم عاشق یه فیلمبردار بشم!

مرسی!

اگر وقت کردی به بلاگ ما هم یه سری بزن!

ب_شریعتی
پنجشنبه 17 خرداد 1386 - 19:43
-4
موافقم مخالفم
 
کی گفته...؟

سلام.من خیلی وقته که اینجا سر می زنم ولی تا حالا کامنت نذاشته بودم.اول اینکه خیلی وقته فیلم نمی بینم ولی با این نوشته دلم خواست که فرزندان انسان ببینم.باید برم دنبالش و پیداش کنم.بی خیال امتحانات ترم آخر.دوم اینکه کی گفته شما به زور مینویسی؟لااقل من نمی تونم باور کنم که به زور می نویسی.اصلا این کلمه زور چه کلمه مزخرفیه!

سحرهمايي
جمعه 18 خرداد 1386 - 10:21
18
موافقم مخالفم
 
فيلمنامه

اینها که گفتید درست ولی فیلمنامه را فراموش نکنید .بعد از دیدن فیلم چند روز به این موضوع فکر می کردم که این فیلمنامه های قوی از کجا می آیند و اینها چه ذهن های خلاقی هستند که این قیلمنامه ها را در می آورند .به خصوص که همان موقع ها بود که هزار توی پن را هم دیدم که به نظرم باز هم از فیمنامه عجیبی برخوردار بود.همین دیگر ... راستی داشت یادم می رفت فرزندان انسان به جز اینها یک چیز دیگر هم داشت .یک مایکل کین هیپی که آدم یادش نمی رود .

سعيده
جمعه 18 خرداد 1386 - 11:5
-6
موافقم مخالفم
 
كمي منصف باشيد

سلام به همه ي دوستان . من بار اول كه اينجا كامنت ميذارم ولي بيشتراوقات كامنتاتونو ميخونم خيلي از شما خوب مينويسيد ولي يه ايرادي بيشتر شماها دارين البته جسارت نشه ولي بيشتر شما سطح توقعتان از امير قادري خيلي بالاست و همش در حال غرزدنيد.شما خودتون با اينهمه شكايت نوشتن روزنوشتو براي امير به يه تكليفه اجباري تبديل كردين هيجكدوم از شما يه روز هم نميتونيد جاي اميرقادري باشيد با اون همه مشغله اي كه داره علت اينكه جو اينجا با همه جا فرق ميكنه و اينكه اينقدر شما با هم صميمي شدين از روز اول خود امير بوده يادتون كه مياد؟ در حال حاضر هم كه از طريق هم ميهن راه بيشرفت خيلي از شمارو باز كرده بعد از اين كمي منصفانه تر قضاوت كنيد.شما خودتون ميتونيد خيلي بحث كنيد در مورد خيلي از موضاعات فضاي صميميتونو با اين كامنتايي كه سراسر شكايته سرد نكنيد .موفق باشيد

علی طهرانی صفا
جمعه 18 خرداد 1386 - 13:4
-22
موافقم مخالفم
 
سینه زنان بی پرچم

« ضدروشنفکري يعني به نوعي طرفداري از جهالت و اين همان چيز مضحک است و نمي‌دانم کجای جهالت براي بعضي‌ها افتخار است که زير پرچمش سينه مي‌زنند. »

متن مصطفی جوادی در هم میهن را نخوانده ام. متأسفانه!. اما با تماشای جمله نقل قولی فوق در کامنت مصطفی انصافی کل مطلبم دستگیرم شد. اینکه آقایان تعریفی از روشنفکری ندارند، اول از همه این را ثابت می کند که حضرات خودشان در فهم وجود خودشان به مرض ناقص العقلی مبتلا هستند و لذا دست به دامان تعریف ضد روشنفکری می شوند و از آنجایی که با منطق و هندسه و ریاضیات هم سر و کله نزده اند، گمان می برند که هر قضیه ای را می توان با برهان خلف قورت داد و به تبع همان حدس و گمان پوچ اولیه به این نتیجه می رسند که روشنفکری یعنی یک چیزی شبیه سینه زنی، آن هم به زیر پرچمی به غیر از جمود و جهالت.

آقای مصطفی جوادی. دوست روشنفکر جوان. این را می دانی که علاقه خاصی به تو و سبک نوشته هایت دارم. اما این را هم بدان که بعضاً از باطن نوشته هایت متنفرم. در نظر من متعصب جاهل و روشنفکر بی ریشه یکسانند. تو در کدامین سرزمین ریشه دوانده ای که حالا (مرده) ریگ ته رود شدی؟

امیررضا نوری پرتو
جمعه 18 خرداد 1386 - 15:0
26
موافقم مخالفم
 
قضیه ای ریشه دار و مرموز

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان نازنینم.

واقعا ناراحت شدم ! خیلی هم ناراحت شدم ! بیچاره تهیه کننده ی بدبخت با هزار تا سختی و مشکل یه فیلم رو روانه ی اکران می کنه اونوقت CD فیلم یک روز پس از اکران میاد . قضیه خیلی ریشه دارتر و عمیق تر از این حرفهاست . یکی باید فکری به حال این سینمای فلک زده بکنه . این سینمایی که به اندازه ی کافی موانع بر سر راهش داره و بی تعارف مثل بیدیه که بدجور با این بادها می لرزه ! کاش یکی پیدا می شد که دلش می سوخت ! واقعا دلش می سوخت و مثل خیلی ها شو بازی نمی کرد . به امید روزی که سینمایی حرفه ای داشته باشیم . سینمایی که صنعت باشه نه اینکه گردش مالی سالیانه اش به سختی به مرز پانزده میلیارد تومان برسه !

کاوه اسماعیلی
جمعه 18 خرداد 1386 - 16:31
-19
موافقم مخالفم
 
مستطاب

دیشب وقتی آمدم خانه صدای عزیز فهیمه راستکار توجهم را جلب کرد.تلویزیون را که دیدم برق از سرم پرید.نجف دریابندری در برنامه بیژن بیرنگ آنهم درباره کتاب مستطاب آشپزی....عزیزترین کتاب سالهای اخیرم.آشپزی را با آن یاد گرفتم و لحظه لحظه کتاب را دوست دارم.کتابی که به راحتی میتوانید آن را مثل یک رمان دلپذیر در دستتان بگیرید و از خواندن طرز پخت اقسام غذای موجود در کتاب خسته نشوید.نثر شیرین دریابندری اسیرتان میکند.مثلا به یک جمله کوچکی که درباره ارجحیت گوشت بزغاله است دقت کنید:"قصاب ناجوانمرد کسی است که گوشت بز ماده را به جای بزغاله بفروشد."

ممنون...آقای بیرنگ

نويد غضنفري
جمعه 18 خرداد 1386 - 19:32
14
موافقم مخالفم
 
Tomorrow Never Knows

سلام رفقا

با خواندن روزنوشت امير، اول مي خواستم اين كامنت رو در قالب يه مطلب براي فروشگاه! خودم بنويسم اما ديدم بايد حرمت نگه داشت، بالاخره امير جان اين بحث را راه انداخته و قضيه امام زاده و متولي و اين ها پيش مي آيد!

امير، رفيق، ديده ايم اين فيلم آلفونسو كوآرون را و چقدر حال داد وقتي خواندم كه نوشتي فيلمي است «انگار خياباني با كلي ارجاع به ضد فرهنگ دهه 1970...» اصلا همان قطعات آلبوم In the court of crimson king كينگ كريمسون تكليف مان را مشخص و معلوم مي كند.

حالا اما آن نكته اي كه مي خواستم راجع به يكي از بي شمار ارجاع هاي فيلم بنويسم:

شخصيت جسپر (مايكل كين) كه از نظر ظاهري بي شباهت با جان لنون نيست، اشاره مستقيمي است به يكي از شخصيت هاي مخلوق تالكين در كتاب «ارباب حلقه ها» كه در فيلم اش نبود و اتفاقا يكي از شخصيت هاي محبوب هيپي هاي دهه 1960 شد. تام بامباديل را مي گويم، او به راهيان حلقه در خانه اش پناه مي دهد. اين پيرمرد در بدترين شرايط فقط مي خندد. خانه اش محصور در باغي پنهان است و از در و ديوار آن شير و عسل مي ريزد و موقعي كه اشباح به راهيان حلقه حمله مي كنند، انقدر با سازش مي زند و آواز مي خواند كه شر اشباح كم مي شود. ديديد كه جسپر چه طور و كجا زندگي مي كرد و چقدر همسرش را دوست داشت اوضاع موسيقي اش هم كه رديف بود، نبود؟! او احتمالا آخرين لنون آدميان بود كه رفت!

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 1.8335108757 seconds.