دوشنبه 1 آذر 1389 - 6:19



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



جمعه 4 خرداد 1386 - 20:18

پنجره هواپيما


بچه‌هاي كانون فيلم دانشگاه صنعت نفت دعوت كرده بودند كه ديروز بروم پيش‌شان اهواز. دور هم بودند و بحث مي‌كردند و « رفتگان » نمايش مي‌دادند و از همه مهم‌تر مجله سينمايي درمي‌آوردند براي خودشان. نشستيم و حرف زديم و دوستان خيلي پايه‌اي بودند. حال‌ام بد شده بود و به روي خودم نمي‌آوردم. يادم افتاده بود به هفت هشت ده سال پيش كه ما هم چنين كانون فيلمي داشتيم. با اشكان و بهنام و محمد و رضا و صابر و حسن و مسعود. همين طور با هم بحث مي‌كرديم، همين طور فيلم نمايش مي‌داديم براي جماعت و از همه مهم‌تر مجله سينمايي درمي‌آورديم به اسم "سينما بهشت".
راست‌اش را بخواهيد، از اين دانشگاه به آن دانشگاه زياد مي‌روم. مسافرت هوايي خسته كننده است و ترسناك، ولي جدا از بعضي انتخاب‌هاي اشتباه، روي هم رفته مي‌ارزد. اين بار اما چرا دل‌ام گرفته بود؟ به خاطر سينما بهشت بود يا چيز ديگر؟ شايد به اين خاطر بود كه حالا مدت زمان زيادتري از آن روزها مي‌گذرد، شايد چون دل‌ام براي بچه‌ها بيش‌تر تنگ مي‌شود. شايد هم چون دارم مي‌فهمم بزرگ‌تر شدن يعني چي. ديويد فينچر يك بار گفت: از 35 سالگي كه رد شديد، ديگر حقيقتي دور و برتان نمي‌بينيد. حالا كو تا سي و پنج سالگي؟ ديگر چيزي نمانده.
براي‌شان گفتم زياد وقت ندارند، كه همه‌گي چنين فرصتي به دست نمي‌آورند كه در چنين فضايي ادامه حيات دهند. دل‌ام وقتي بيش‌تر گرفت كه در فضاي دانشگاه‌شان قدم زدم. در ميان آن ساختمان‌هاي يك شكل وحشتناك. يك سر به خوابگاه‌شان زدم و آشغالدان‌هايي كه توي راهروهايش گذاشته بودند و دم‌پايي‌هايي كه وقتي از اتاق مي‌آ‌مدند سلف، پاي‌شان مي‌كردند. ياد دانشگاه خودمان افتادم و اين كه كانون فيلم، عجب تنفس‌گاهي بود و اين كه اين‌ها هم حالا دارند با نمايش رفتگان و درآوردن آن مجله نفس مي‌كشند؛ ضربه به ديوار تاريك. خدايا ديگر نمي‌خواهم برگردم دانشگاه، گيرم كه به قيمت بيست ساله شدن باشد.
داشتم به همين چيزها فكر مي‌كردم و وقت برگشتن، از پنجره يك نگاه به بيرون انداختم. وقتي براي اولين بار چراغ‌هاي تهران را از پهلوي بال هواپيما مي‌بينيد. با خودم گفتم زير چند تا از چراغ‌ها، چند نفري منتظر برگشتن من‌اند. همان‌ها كه سينما بهشت‌ها و جلسه‌هاي جديد را با حضور هم درمي‌آوريم و مي‌خوانيم و گوش مي‌دهيم. كيف كردم. شايد توانسته بودم بعضي چيزها را حفظ كنم، بعضي چيزها آن هم بدون دانشگاه. اين سي و پنج سالگي ديويد فينچري، حالا ديدي هيچ وقت نرسيد.


بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

مصطفی جوادی
جمعه 4 خرداد 1386 - 21:36
11
موافقم مخالفم
 
میهمانی غول ها

جمله امروز: کوریسماکی در به در دنبال فندک می گشت و آخر سر از وندرس گرفت. ( گزارش کن / هم میهن)

mohammad
جمعه 4 خرداد 1386 - 23:55
25
موافقم مخالفم
 
cinema aria

salam khob hastin aghaye gaderi?

man ye filmnameh be nam hamsayeh ferestadam daftare donyaye tasvir ta ham shoma bekhonin va ham aghaye moallem/mikhastam bedonam ke khondinesh ya na?age khondin nazare khodeton ro be man begin be vasileie email man . mamnon misham. khodahafez.

مصطفی انصافی
شنبه 5 خرداد 1386 - 0:11
22
موافقم مخالفم
 
ببخشید دارم نامربوط می نویسم

الان صد فیلم داره دلشدگان رو نشون می ده. با ذوق و شوق نشستم دوباره فیلم رو ببینم. اما... اعصابم خورد شد. فیلم مونتاژدوباره شده! تلویزیون ما صحنه های سکس رو از فیلم های خارجی در می آره. صحبت های طاهر و لیلا رو هم درباره ی عشق حذف می کنه. وای خدایا حماقت تا چه قدر؟ حتی سکانس ضبط موسیقی هم نصفه نیمه پخش شد. شما که نمی خواهید صحنه ی ساز رو نشون بدید چرا این فیلم رو پخش می کنید؟ وای خدایا ما کی آدم می شیم؟

ایها الشاعر تو هم از شعر گفتن لال باش

شعر یعنی چه برو رمال شو حمال باش

چشم بندی کن میان معرکه نقال باش

حقه بازی کن تو هم مانند رندان ای قلم!

نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم!

حمید دهقانی
شنبه 5 خرداد 1386 - 9:23
7
موافقم مخالفم
 

منم یاد در و دیوار دانشکده ام افتادم که در و دیوارشم آزارم می داد. یاد اتاق کوچیک کانون فیلممون افتادم که با سیاوش و مرتضی می گفتیم و می خندیدیدم و فیلم می دیدیم. یاد اولین نمایش فیلممون افتادم که سکوت بره ها رو پخش کردیم و ایستاده بودم پشت در سالن و از نفس نفس زدن بچه هایی که اون تو بودند و داشتند آخرای فیلمو می دیدند، کیف می کردم. اتفاقا دیشب داشتم فیلم جلسه نقد درخت گلابی را که از شما دعوت کرده بودیم می دیدم. یاد اون خوشی هایی که غنیمتی بود. منم دیگه حاضر نیستم به اون چهار دیواری دانشکده برگردم حتی اگه ....

مهدی پورامین
شنبه 5 خرداد 1386 - 13:56
-6
موافقم مخالفم
 
معجزه عشق مجازی

آخ آخ... از دانشگاه گفتی و کردی کبابم!!! عجب دورانیه، این روزگار دانشجویی... من الان که هنوزم دانشجوی دوره فوق لیسانسم، حسرت دوران لیسانس رو میخورم....آدم هرچقدر بزرگتر میشه، آرزوهاش کوچکتر میشه... هرچی میخواد خودش رو برسونه اون بالا ها،بر عکس زمینی تر میشه.... عجب دنیای وارونه ای شده..... (این جمله های قصار از خودم بود ها!!)

... بگذریم.... ولی امیر خان ما که خیلی دوست داریم.ولی خدا وکیلی اصلا بهت نمیخوره سن ات نزدیک 35 سالگی باشه، بزنم به تخته !! خوب موندی ها!! ... راستی کسی از رفقا نمیدونه امیر دقیقا چند سالشه؟؟ تاریخ تولدش رو هم بدونیم، خوب میشه ، شاید برایش "جشن تولد" گرفتیم!! مطمئنم یکی از این "خانومها" حتما جواب این سوال رو میدونه!!

امیر قادری که جای خود داره، من قلبم برای تمام بچه های اینجا میتپه... هر دفعه که یکی از رفقا کم پیدا میشوند... دل ما هم برای یکی یکی شون تنگ میشه،تا اسمشون رو میارم... کامنت های خوشگلشون پیدا میشه... تا حالا برای مصطفی و تلخ زبون و کاوه این اتفاق تکرار شده... حالا هم میخواهم به سبک و سیاق گذشته "احضار کامنت" کنم!!!

آهای "حمید رضا" دوست خوب نوستالژیک دهه شصتی کجایی؟؟ یه رخی به ما بنما....

آهای "خشایار" رفیق گل نوجوان!! پیدات نیست... بیا هرکسی وراجی میکنه،بهش شلیک کن...!! تو هم یه رخی به ما بنما....

چشم بندی در کار نیست... اگر دیدید سرو کله حمید رضا و خشایار بعد از چند وقت پیدا شد، به "معجزه عشق مجازی" ایمان بیاورید...

ذبیح ا... منصوری
شنبه 5 خرداد 1386 - 14:29
8
موافقم مخالفم
 
استاد فینچر و مهدی پور امین و بچه ها و مجله فیلم خرداد

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان نازنینم .

امیر جان نوشته ات را خواندم . خیلی خوب و با حس و حال بود . یه جورایی باز همون قضیه ی حس نوستالژیک و از این حرفها بود . ضمن اینکه یه سخن باحال از استاد فینچر کبیر نوشته بودی که سریع برای خودم نوشتم و الآن کنار دستمه و داره بهم لبخند می زنه . پس من یه 8-7 سالی وقت دارم که یه سری چیزای دور و برم رو حقیقی ببینم .

مهدی پور امین عزیز نوشته ات را در مورد سینمای پلیسی و جنایی در تاریخ سینمای ایران را امروز در هم میهن خواندم . خیلی خوب و جامع بود. اتفاقا دیشب در لابلای مجله " فیلم " های قدیمی که داشتم می گشتم برای پرونده ی خودم یه مطلب چند صفحه ای در این باره از تهماسب صلح جو خواندم که شاید به درد کار من هم می خورد و شاید برای کارت مفید بود . هرچند که نوشتی و دیگه چاپ شد . نمی دونم شماره ی چند مجله بود اما اگر اشتباه نکنم مال سال 72-1371 بود . منتظر نوشته های دیگرت در روزنامه هستم . دیگه پای بچه های اینجا داره کم کم به هم میهن و دنیای حرفه ای باز میشه . خدا رو شکر. با اشتیاق کار حرفه ای دوستان را دنبال خواهم کرد . راستی " صحنه جرم ورود ممنوع " را دیدم و پسندیدم . نقدش را در وبلاگم می ذارم .

مجله فیلم خرداد هم در اومد . ذره ای از اقیانوس " پالپ فیکشن " هم در سایه ی خیال نتیجه ی کار و زحمت و علاقه ی امیر خان انتظارتون رو می کشید . ضمن اینکه در صفحه نقد خوانندگان نقد " مصطفی انصافی " بر " خون بازی " هم چاپ شده .

راستی چرا کامنتهای دیروزمان آنلاین نشده ؟

خیلی مخلصم .

یحیی
شنبه 5 خرداد 1386 - 14:32
-3
موافقم مخالفم
 

باز خوش به حال امثال شما که دوران دانشجویی، یه کاری کردید.

ذبیح ا... منصوری
شنبه 5 خرداد 1386 - 14:32
20
موافقم مخالفم
 

راستی امیر جان گفته بودی که از کنار بال هواپیما پایین رو می دیدی و با خودت گفتی که ..... منو اون پایین دیدی که واسه ات دست تکون می دادم و منتظرت بودم؟! در بالکن اتاقم ایستاده بودم . ((: ولی دور از شوخی امیر جان من همیشه منتظر خودت و مطالب خوبت هستم حتی اگه تحویلم نگیری !!!

مصطفی انصافی
شنبه 5 خرداد 1386 - 14:47
13
موافقم مخالفم
 
یک تبریک رسمی و عصا قورت داده!!!!!!!!!!!

اومدم یه تبریک بگم و برم. خیلی رسمی و به دور از محاوره و رفاقت بازی...

به همه ی آنانی که برای هم میهنشان در هم میهن می نویسند. مهدی پور امین/ ندا میری و صوفیای عزیز ! ( آن روز چه قدر دیر شناختیمت ) و همه ی کسانی که فراموشتان کرده ام صمیمانه به شما تبریک می گویم و پله پله صعودتان را به اوج موفقیت از پاینده سلطان دربار ابدیت خواستارم که این تازه اولین پله است و دست در دست های امیر دارید که مبادا بیفتید. دست هایتان را می فشارم... ( چه قدر احساسی و رسمی شد. این جوری حرف زدن به من می آد؟ از این به بعد می خوام این جوری حرف بزنم. (اه... چندش!))

حميدرضا
شنبه 5 خرداد 1386 - 16:3
-28
موافقم مخالفم
 
اساتيد ارجمند

مي تونم يه خواهشي ازدوستان عزيز بكنم؟ لطفابه همه دوستان واطرافيانتون لقب استادرونديد!!.به نظرمن بعضي هاتوي اين سايت ديگه زياده از حدشيفته اميرقادري ونيما حسني نسب هستند.اين دوعزيزودوست داشتني هستندولي دليل نميشه كه اين جوري همش اونهاروستايش كنيم!الان منتقدهايي مثل پرويزدوايي-جمشيدارجمند-پرويزنوري-هوشنگ كاووسي لقب استادرويدك ميكشن.لطفايه لقب خودموني ترودوست داشتني تر براي اين دوعزيزپيداكنيد.

سهند خانوم
شنبه 5 خرداد 1386 - 16:9
-10
موافقم مخالفم
 

من حتی به قیمت 1ساله شدن هم دیگر حاضر نیستم به دانشگاه برگردم ...اگردانشگاه برای شما "سینما بهشت "را داشت ، لااقل، برای ما هرچه داشت .......... بگذریم ...اصلا هیچ چیز نداشت انگار

ندا میری
شنبه 5 خرداد 1386 - 19:48
16
موافقم مخالفم
 
امیر کم کم داری تو هم مثل وحید خوب می نویسی ها! .....

سلام

دیشب قرار بود روزنوشت وحید به روز بشه که نشد، و جالب اینکه من بدجوری منتظر نوشته اش بودم و ان آرامش خاصی که هر بار بعد از خواندن هر مطلبش از راه می رسه را بدجوری می طلبیدم و اما خواندن مطلب امیر که نمی دانم چرا اولهاش احساس کردم که آهای اینهمه غر غر نکنید این هم روزنوشت و خلاصه از سر باز کنیم و این حرفها و .... جلو تر که رفتم یه جورایی یادم رفت که اصلا" حوصله ندارم و حالم زیاد خوب نیست .....چسبید، حسابی هم (دقیقا" تعریفی که من از غم و شادی توامان دارم توی این نوشته حس می شه )..... من اما می ترسم زود تر از 35 سالگی اتفاق بیافته ..... البته بگذریم رو مود نیستم، خماری ام هم انگار مسریه، شبیه این دله دیوونه نا امید ها شدم .... زیر لب اما زمزمه " نومیدان را معادی مقدر نیست" که ادمو رو پا نگه می داره .....

کامنت مصطفی خیلی به دلم نشست. فقط امیدوارم قاعده های غیر منتظره بازی و اتفاقات نا خوشایند فرصت در کنار هم بودنها و در کنار هم ساختن ها رو ازمون نگیره و حالا حالاها در کنار هم، صمیمانه و صبورانه قدمهای بلند برداریم و اوج بگیریم .... و پرواز که رویای دیر و دوری هم نیست ......

مرسی از همه تون بخاطر ابراز احساساتتون، چه اینجا و چه تو وبلاگم و ایمیل ها و SMS ها، صادقانه بگم خواندن تک تکشون یک دنیا انرژی منفی دور و برم را پاک کرد ... دوباره دارم سبک می شم و اینکه احتمالا" سر یه ماجرایی خیلی هاتون رو لازم دارم و مطمئنم همه تون هستین، پس بسم ا....

مصطفی جوادی
شنبه 5 خرداد 1386 - 20:23
14
موافقم مخالفم
 
هم سایتی، هم میهن

بچه ها دارند توی هم میهن پا میگیرند. باید از امیر ممنون بود که اسباب این کار را فراهم کرده. با این که این که خیلی چشمشان به کار امیر قادری است ، ریسک کرده و دوستان هم انصافا پشیمانش نکرده اند. روزهای بهتری انتظار همه مان را می کشد. یادتان که نرفته: روزهای بد استثناء هستند...

مصطفی انصافی
شنبه 5 خرداد 1386 - 21:51
18
موافقم مخالفم
 
به حمیدرضا

خدا خیرت بده حمیدرضا... جانا سخن از زبان ما می گویی...

سحر همائی
شنبه 5 خرداد 1386 - 22:16
-36
موافقم مخالفم
 

همه اش که درس و دانشگاه نیست.زندگی پر از مشکلات و ناخوشایندی هایی است که باید راهی برای تحملشان پیدا کرد.وای بر ما اگر سینما نبود.اگر مجله و روزنامه نبود.اگر همین تلویزیون که این همه بدوبیراه بهش می گوییم نبود.اگر ژان پیر ملویل نبود.اگر کانون فیلم دانشگاه علوم پزشکی شیراز نبود.اگر...

آقای پورامین دوست عزیز آمده بودم به شما و بقیه دوستان تبریک بگویم ولی...واقعاً درباره حضور خانم ها در این روزنوشت ها چنین فکرهایی می کنید؟متاسفم.

حنانه سلطانی
شنبه 5 خرداد 1386 - 22:30
17
موافقم مخالفم
 
نفس عمیق

می شود خیلی کارها کرد که دانشگاه رفتن خوش بگذرد که یکی اش همین کانون فیلم است.رؤیای شب های روشن درباره اتاق پر از کتاب استاد می گوید اینجا آدم احساس می کند نویسنده ها مراقبش هستند.کانون فیلم هم همین طور است.احساس می کنی کارگردان ها مراقبت هستند.جای خوبی برای یک نفس عمیق آخر هفته است.فیلم می بینیم و درباره همه چیزهایی که دوستشان داریم حرف می زنیم.

بعد از این همه سال مدرسه و دانشگاه رفتن دیگر می دانم چطور می شود خوش گذراند و نفس کشید.اگر نمی دانستم که خیلی وقت پیش صدق الله ام را هم گفته بودم.علاوه بر این همیشه فکر می کنم خوشی ها در کنار سختی هاست که معنا پیدا می کند.

امید غیائی
شنبه 5 خرداد 1386 - 22:48
9
موافقم مخالفم
 
"غیبت کردیم هیچ کس ککش هم نگزید"یا"اون شب که امید نیومد" و 9/11/ 2001 و داغون شدن.

سلام.

دو شب وحشتناک سرم شلوغ بود و اصلا نتونستم بیام.

ندا میری ، صوفیانصراللهی و مهدی پورامین عزیز تبریک.قلمتان پر دوات.

(از این به بعد تا آخر نوشته همه وقایع رو با دوست خوبم مازیار همراه بودم.) پریشب یه فیلم فوق العاده دیدم از یه مجموعه فیلمسازی و مخصوصا از ایناریتو که اگه هر کدومتون تیکه ایناریتو رو ببینه مطمئنا مثل من دومین سوال فلسفی زندگیش بعد از اینکه اول مرغ بوده یا تخم مرغ این میشه که"این آدم چطوری این ایده معرکه(صفتهام در کلام نمیگنجه) رو پیدا کرده.فیلم 9/11/2001 که 11 تا کارگردان هر کدوم 9 دقیقه و 11ثانیه و 1فریم فیلم درست کردن. که از همه بهتر و شاهکارتر همین ایناریتو و بعدش شون پن بود.جمله آخر فیلم ایناریتو با خاک یکسانتون میکنه.پریشب که فیلم رو دیدم داشتم کنج دیوار رو گاز میگرفتم.از دستش ندین. و حسرت خوردن بابت این قضیه که فیلمهای بقیه کجا و فیلم سمیرا مخملباف کجا.ای داد بیداد.

دیشب رفتیم کنسرت ایثار مجید انتظامی که اصلا خوب نبود فقط قسمت خوب ماجراش دیدن استاد عزت الله خان انتظامی بود.

امروز عصر هم که طی خبر واصله از استادامیرپوریا رفتیم خانه هنرمندان که قرار بود فیلمهای مستند "استاد کامران شیردل"(اون هم چیزهایی که کمتر کسی باورش میشد،)رو نشون بدن. کسانی که مثل من با دیدن کمترین فیلم ممکن از سینمای مستند، این نوع سینما رو دوست دارن اگه نیومدن چیز بزرگی رو از دست دادن."ندامتگاه،تهران پایتخت ایران است،قلعه ،اون شب که بارون اومد و تنهایی قسمت اول".که کار قلعه اش و تنهایی اش حرف نداشت.از طنز لطیف و مثال زدنی اون شب ............ هم نمیشد گذشت. "تهران انار ندارد"مسعود بخشی با تاثیر از روی همین فیلم ساخته شده یود.

و اینکه القاب رو ما به آدمها میدیم و در نظر هر کس یه نفری استاده.از نظر همسایه ما میرزا پور و از نظر استاد من جان کیت و از نظر همه اون آدمهایی که در بالا از قصد با نام استاد خطابشون کردم.این درگیریها و دست و پا گیری ها رو بگذارید کنار و به همه به دید استاد نگاه کنید.دنیا لذت بخش تره.

و اینکه دلشدگان رو خدا رو شکر به اجبار ندیدم تا از اون مثله کردن یکی از فیلم ایرانی های محبوب زندگیم سر درد میگرنی نگیرم.

حنانه جان هر چی فکر میکنم میبینم از این هجوم

همین.

یا حق.

مریم کراری
شنبه 5 خرداد 1386 - 23:13
-32
موافقم مخالفم
 
امان از این نوستالژی

سلام، ای بابا! شما هم آره آقای قادری؟! امان از این خاطرات سنگین گذشته بخصوص دانشگاه و کانون فیلم و مجله سینمایی و نقد دانشجویی و ...!! دست از سر آدم بر نمی داره که ;)

نوشته تون من رو هم یاد دوران دانشجویی خودم و کانون فیلم عزیزمون انداخت.یه مجله داشتیم به اسم فیلم-نامه... حیف که خاک کویر وفا نداشت. الان که اینا رو توی ذهنم مرور می کردم یاد شون پن توی U-turn افتادم و گیر افتادنش بین گدشته و کابوسهای حال و آینده اش.

بزرگ می شیم یه درده.نمی شیم یه درد دیگه...

صوفیا
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 0:23
5
موافقم مخالفم
 

1)امیر قادری وقتی دچار حس نوستالژیک میشه نوشته هاش واقعا محشر میشه!البته من که اکثر نوشته هاشو دوست دارم ولی نوشته های نوستالژیک و احساساتیش واقعا موندگاره!هر چقدر هم بخوای جلوی خودتد بگبری ولی سفر با هواپیما وقتی اون بالایی تورو یاد خیلی چیزها میندازه.اغلب هم انقدر خاطرات خوب و بدمون به هم نزدیکن و مرتبط که قاتی میکنی این واقعا خاطره ی دوست داشتنی من یا نه!انقدر خوب هست که بخوام تکرارش کنم؟!خدا رو شکر که انتخاب برگشتن به گذشته با ما نیست و در یک جبر سیزیفی باید رو به جلو بریم.

2)من غلاف تمام فلزی رو از بقیه خیلی بیشتر دوست دارم.وقتی برای اولین بار دیدمش تا مدت ها با گروهبان درگیر بودم و نگاه ابلهانه سرباز پایل جلوی چشمم بود.

3)جمله ی مصطفی جوادی رو هم به شدت پایه هستم.این بخش گزارش کن محمد باغبانی از اون ستون های دوست داشتنیه.حیف که کن فردا تموم می شه!دوران جشنواره ها رو خیلی دوست دارم چه کن باشه چه اسکار چه فیلم فجر!

4)به ما قول نوشته های وحید رو داده بودن.پس کجاست این وحید قادری؟دلمون برای اون نثر سانتی مانتالش کلی تنگ شده!

(از حنانه عزیز و مصطفی انصافی و امید غیایی و امیررضا نوری پرتو و بقیه دوستان هم به خاطر توجهشون یک دنیا ممنونم.در ضمن جالبه که نقد حنانه و مصطفی انصافی رو تو ماهنامه فیلم بخونید.من البته با نظر حنانه بیشتر موافقم راجع به خون بازی.بنظرم در کنار خیلی چیزهای خوب باید یه گرمی و حسی داشته باشه که نداره!)

راستی خوشامد به مهدی پورامین و مطلبش در هم میهن.برای من خیلی جالب بود.چون من یکی انقدر از این فیلم بدم اومده بود که یک خط هم یه زور میتونستم در راستا تحلیلش بنویسم!

صوفیا
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 0:31
-11
موافقم مخالفم
 

این یکی ربطی به سینما نداره(نه اینکه ما فقط اینجا از سینما حرف میزنیم!)ولی اگه تونستین مصاحبه شرق با شهرام ناظری رو بخونین.به طرز عجیبی دلم رو به درد آورد.انگار این روزها خیلی ها حال شهرام ناظری رو دارن.یعنی رویاهاشونو از دست دادن و دیگه خسته شدن از اینکه بجنگن و تلاش کنن.

شهرام ناظری گفته: طاقت هنر هم دیگر جایی سر می آید.

وای از روزی که هنرمندهای ما کسانی مثل شهرام ناظری خسته بشن و بخوان همه چیزو رها کنند.آن زمان:

ما در کجای جهان ایستاده ایم؟

سیاوش
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 11:37
-11
موافقم مخالفم
 
دانشگاه من

حمید دهقانی راست میگه، اون اتاق تنگ کانون فیلم که دو نفر و نصفی آدم بیشتر تویش جا نمیشدند و جنگ اعصابی که با مسئولان بیسواد داشتیم، اما با اینکه هنوز در جای دیگری تحصیل میکنم و هنوز آخر شبها در خوابگاه برای یک لقمه نان ده ها اتاق را میگردم ولی هنوز معتقدم که دانشگاه جای خوبی است، جایی که فکر ما میتواند از هر لحاظ آزاد باشد، جز یک ماه امتحانات بقیه وقت ها مال خودمان است و میتوانیم هر طور که میخواهیم با آنها برخورد کنیم، نمیدانم، شاید دیگران که از دانشگاه خلاص شده اند در بیرون زندگی بهتری ببینند ولی برای من با تجربه یک وقفه شش ماهه بین دو دوره تحصیلی، دانشگاه با تمام دردسرها و دوری از خانواده و جیبهای خالی، هنوز باطراوت است.

سعید
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 12:25
-24
موافقم مخالفم
 
میزری

سلام

جمله امروز از فیلم میزری که جمعه شب و شنبه شب از برنامه سینما چهار پخش شد .

آن پس از اینکه دستش به طور اتفاقی جام نوشیدنی را روی میز برمیگرداند با دستپاچگی خطاب به آقای نویسنده می گوید: "می تونی وانمود کنی اصلا این اتفاق نیفتاده" . چهره نویسنده با بازی جمیز کان در این صحنه برای ما که قبل از آن شاهد تلاش طولانی او برای جمع آوری کپسول ها و خالی کردن محتویات آن داخل جام نوشیدنی بوده ایم واقعا دیدنی است

سعيد هدايتي
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 15:43
-4
موافقم مخالفم
 
دلشدگان

دوستان عزيز چرا بي خيال فيلم ديدن از سيما نميشين.اگه قرار بود سوته دلان پخش بشه چند ثانيه ازش باقي ميموند؟ فيلم ديدن از سيما براي اعصاب شريف عاشقان سينما شديدا مضر اعلام ميشود وخدا رحمت كنه علي حاتمي رو كه نموند ونديد داستان امروز مارو. اقاي قادري جون مادرت توي اين اوضاع واحوال يه كمي مثبت ومشعوف بنويس اي برادرجان تو كجايي؟

سجاد
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 18:46
11
موافقم مخالفم
 

سلام آقای قادری. منم سجاد، یادتون که هست ؟

محض اطلاعتون باید بگم که نشریه رو تجدید چاپ کردیم. یه سری مشکل ویرایشی داشت، کمال طلبی ما هم وادارمون کرد که دوباره چاپش کنیم.

راستی نشریه رو خوندید؟ مطالبش چطور بود؟

نويد غضنفري
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 19:33
2
موافقم مخالفم
 
كانون فيلم دانشگاه علوم پزشكي شيراز

سلام به همه رفقا

بحثي رو كه امير عزيز راه انداخته، احتمالا نوستالژي خيلي از ماهاست و يا در آينده خواهد شد. يعني ميشه يه روز يه پرونده اي چيزي راجع به اين مهم رفت؟!

شما خانم سلطاني، براي من نوشتيد كه اهل شيراز هستين اما خانم همايي انگار درست زد وسط خال. شما اسمي از كانون فيلم ما و تمام خاطرات من آورديد، «كانون فيلم دانشگاه علوم پزشكي». جايي كه من خيلي چيزها رو اون جا جا گذاشتم و آمدم.

از رفقاي ما علي، پيمان، فؤاد، حسام، اشكان خبري داريد. آخ كه چقدر «دختر خداحافظي» نمايش داديم. واي كه چقدر روي سانسور يكي از اعضاي خانم سوفيا لورن در «آرابسك» اشكان زجر كشيد. به قول بچه ها من ميرزا بنويس شون بودم! فؤاد هنوز از دوبله حرف ميزنه. ويدئو پروجكشن فكسني مون بالاخره عوض شد، تالار مطهري هنوز همون قدر تاريكه...چقدر دل ام هواي بچه ها رو كرد. سلام من رو به همه برسونين. مخلص همگي.

رضا
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 19:33
19
موافقم مخالفم
 
وردی که بره ها می خوانند !

کلا در کتاب خوندن آدم کندی هستم کتاب 600-500 صفحه ای را که شروع کنم ( اصولا حال خواندن کتاب بزرگ را ندارم مگر صد سال تنهایی باشد ) یه دو هفته ای طول می کشه ، ولی روز پنجشنبه کتاب جدید رضا قاسمی

" وردی که بره ها می خوانند " رو دانلود کردم و همین امروز صبح ( یعنی شنبه ) تمام شد .

چه کتابی ، محشر ، مخت رو له می کنه . یه داستان حرفه ای با روایتی بسیار جالب و هزار تا حسن دیگه که اگه بخوام بگم صبح می شه .

راستی تا یادم نرفته باید به خانوم ندا میری / صوفیا خانوم ( که با عشق سگی ما رو دوباره دیوانه کرد ) و مهدی پور امین عزیز تبریک بگم ، راستش هم میهن رو تا حالا نخوندم دلیلش هم این بوده که کلا آدم روزنامه ای نیستم . مجله فیلم هم برای هیجانش می خرم تا فکر کنم شاید این سری یه مطلبی توش باشه که همچین یقتو بگیره ( با عرض پوزش از مجله فیلم پرست های عزیز ) .

البته شاید دلیل دیگرش هم افسردگی شدیدی است که این روز ها ( البته داره به ماه ها می رسه ) دچارش شدم ، خیلی عجیبه، نسبت به تمام چیز هایی که قبلا برام ارزش داشت و جالب بود بی تفاوت شدم . داشتم مصاحبه ی تارانتینو رو می خوندم . واقعا برای خودم دلم می سوزه وقتی می بینی آدم هایی هستند که چه قدر به شرایطی که دارن ( اصلا بحث تارانتینو نیست مووضوع سر این طیف از آدم هاست ) می بالند

خلاصه کامنت رو کوتاه کنم ، فقط اومدم بگم این کتاب رو از دست ندید واقعا کتاب خوبیه خیلی .............

راستی در باب دوستان استقلالی :

اگه از این فصل دیدید پرسپولیس مهاجمی اش رو انداخت بیرون همچین بدو بدو نکنین برین بگیرینش که نشه براتون علیزاده ی 2 .

یه جمله ی باحال هم بگم از نمی دونم کی ( شاید مارکز ولی اگه نبود به روم نیارین ) :

عشق وقتی به پایان می رسه غم انگیزترین چیز دنیاست .

یا حق

مجری
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 20:32
0
موافقم مخالفم
 
از اهواز با عشق

چه خوب می فهمی این دلگیری غروب های لعنتی این جا را...من منتقد این جوری دوس دارم منتقدی که با موبایلش بازی کنه..وسط جلسه پاش بخوه به پای مجری..به بچه ها بگه منم زیادی فیلم رو نفهمیدم..حالم از این منتقد های شیک و پیک و از دماغ فیل افتاده به هم می خوره...یادته که استاد جان فورد بعد از تموم شدن هر فیلمش با عوامل فیلم چه سرودی رو تکرار می کردن!..الان یاد اون افتادم

ذبیح ا... منصوری
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 21:2
9
موافقم مخالفم
 

سلام .

برای تکمیل و بهبود پرونده ی سینمایی زیر دستم تمام مجله فیلمهای قدیمی تا به امروز را دارم مرور می کنم . نمی دونید چه حالی پیدا می کردم وقتی مطالب قدیمی و مورد علاقه ام رو بعد از سالها دوباره مرورو می کردم . واقعا مجله " فیلم " یه چیز دیگه است ! هر صفحه اش و هر مطلبش رو که دوباره می خوانی یه تجربه ی معرکه ی جدید سینمایی کسب می کنی .

خیلی مخلصیم .

ذبیح ا... منصوری
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 21:6
-21
موافقم مخالفم
 

راستی باز یه چیز یادم رفت !

جمشید سعیدی عزیز نمی دونم کامنت مربوط به روز نوشت قبلی را خوانده ای یا نه ؟ پس برای محکم کاری عرض می کنم . ما که قبلا هم به علایق مشترک فوتبالی مون پی برده بودیم . خوشحالم که تو با جمله ی فوتبالی من حال کردی . پس دوباره می گم : عشق است : آلمان - بایرن مونیخ - استقلال ( نمی دونستم طرفدار استقلال هم هستی! ایول ! ) . راستی جمشید جان هایل هیتلر !

مهدی پورامین
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 21:18
16
موافقم مخالفم
 
طرح افزایش امنیت اجتماعی

1-نمیدونم چطور میتونم از تمام دوستان خوب و بزرگوارم تشکر کنم.رفقایی که ظرف چند ساعت از چاپ غیرمنتظره!! چند خط سینمایی،سیل تبریک و تشویق اس ام اسی و کامنتی را نثار ما کردند.خودم هم مونده بودم که مگر اتفاق مهمی افتاده!! باورکنید همین بحث های ساده ای که ما تو کامنت هایمان داریم،اگر شکل جدی و منظم به آن بدهیم... و با مساعدت امیر خان مواجه شود (بدلیل مشغله ایشان این احتمال ضعیف است! ) ، میتواند از مطالب جذاب روزنامه ها باشد.مثلا یادداشت امروز "صوفیا" در مورد کیارستمی،که خیلی ساده و در عین حال روان بود... حالا دیگر مدیریت و سازماندهی آن با "امیر قادری"

2-دوستان توجه دارند که عمل خارق العاده بنده در "احضار کامنت" برای چندمین بار به وقوع پیوست!! حمید رضا که پیدا شد.خشایار هم احتمالا در گیر امتحانات پایان ترم است و چند وقت دیگر...

نکته اساسی در این قضیه "تله پاتی مجازی" آن است که دوستان گرامی که غایب میشوند.بدون آنکه کامنت من را ببینند،همزمان با آپ شدن کامنت بنده،کامنت جدید آنها نیز رویت میشود.نمیدانم حواستان بوده یا نه... ولی وقتی من در یک کامنتم سراغ تلخ زبون،کاوه یا حمید رضا را میگیرم.... همزمان با آپ شدن کامنتم،کامنت آنها نیز آپ میشود.... جل الخالق!!

3-خدمت دوست حسسساس شیرازی : سحر خانوم همائی : سلام علیکم... بقول رفیق شفیقتون : کجای حرفم بوی توهین میداد؟؟ اینکه یکی از بچه ها تاریخ تولد امیر رو بدونه،جای تاسف داره؟؟!! نمیدونم چرا به عقل ناقصم رسید که احتمال یافتن جواب نزد خانومها درصدی بیش از آقایان است!! (که البته فقط بدیل اطلاعات عمومی بیشتر!! )... حالا خوب شد من محض شوخی، اسم کسی را نیاوردم،وگر نه که...

از آن گذشته،میدونید چرا جو اینجا صمیمی و دوستانه پیش میره؟؟ فکر میکنم چون رفقا از نظرات مختلف و شوخی های مجاز همدیگر خوشحال هم میشوند. خود من قبل از اینکه با کاوه ، امیر رضا و علی طهرانی و مصطفی و... اینقدر عاشقانه حرف بزنیم،کلی شوخی ومتلک به هم انداخته بودیم(بازهم میگویم مجاز!!)... شوخی مصطفی در "نوش دارو پس از..." یادتان هست؟؟ یا مثلا بنده به دعوای پسر و دختر های عشق فوتبال به شکل کلی (بدون اشاره به فرد) تکه انداخته بودم... میزان مجاز بودن شوخی ها راهم آن کسی تعیین میکند که،کامنت ها را بعضا سانسور میکند.!!

اما اگر شما خواهران گرامی از این بابت ناراحت میشوید.... ما را اصراری بر آن نیست... از بابت فقره پیش آمده نیز از جمیع نسوان پوزش میطلبم... از این به بعد بنده در راستای "طرح افزایش امنیت اجتماعی" از هرگونه شوخی و حتی صحبت غیر رسمی با خواهران مجازی معذورم.

4-خدمت سرکار خانم ح.سلطانی : یادداشت در خور جنابعالی در نشریه وزین ماهنامه فیلم رویت شد.اشارات حضرتعالی در باب فیلم خون بازی بسیار بجا و درخور تامل بود. بنده به نوبه خود کمال سپاسگذاری را نسبت به این مهم اعلام میدارم.امید آنکه شاهد پیشرفت روزافزون جنابعالی در مدارج بالاتر باشیم. ومن الله توفیق ازطرف خوانندگان نشریه: م.پورامین

حامد اصغری
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 21:43
-24
موافقم مخالفم
 
تبریک

تبریک به مصطفی انصافی و حنانه سلطانی بابت چاپ شدن مطلبش در مجله فیلم اقتخار بزرگی است.

مصطفی انصافی
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 22:43
3
موافقم مخالفم
 

صوفیا ! چه حرف قشنگی زدی... در مورد شهرام ناظری. حرفاش حس نابودی مطلق رو منتقل می کرد. سراسر حسرت و نوستالژی ایام بر باد رفته! خدا حفظش کنه. اون جایی که گزارشگر از گل صد برگ گفت و در گلستانه و آتش در نیستان آتیش به جونم نشست. شده عین بهرام بیضایی... وای از این درد بی قراری!

روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

...

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

.

.

.

حنانه سلطانی/سحر همائی
يکشنبه 6 خرداد 1386 - 23:7
-6
موافقم مخالفم
 
بوی جوی مولیان

آقای غضنفری همشهری و هم کانونی عزیز سلام

از آن چند نفری که اسم برده اید فقط سه نفر مانده اند،آقای علی آذری،آقای دهقان که اسم کوچکشان را نمی دانیم و نفر سوم هم ببخشید اسمشان را نمی دانیم.البته ما دو تا آنجا فقط مستمع آزادیم.فقط خوش می گذرانیم ولی قرار است از این به بعد تنبلی را کنار بگذاریم و کمککی هم به کانون عزیزمان برسانیم.راستش آن قدر بهمان خوش می گذرد که تا حالا به این فکر نکرده بودیم که تالار مطهری تاریک است یا روشن.جای آن پروجکشن فکسنی را هم دی وی دی و تکنولوژی جدید و این حرفها گرفته که البته هفته پیش سوخت و مصیبتی بود اما چیزی که نسبت به قبل هیچ فرقی نکرده همان قضیه سانسور است و دیگر اینکه جایتان خالی است.دست بروبچه های سینمای ما را بگیرید و همه با هم بیایید شیراز و خوشحال مان کنید.

کاوه
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 10:38
-22
موافقم مخالفم
 

به همه بچه ها که دارن برای هم میهن مقاله می نویسن تبریک میگم فکر میکنم برای بچه های این سایت و فرزندان معنوی امیر قادری عزیز جالب باشه که اسم شما که با هم اینجا دورادور دوست بودیم بالای مقاله های یکی از مهمترین روزنامه های ایران باشه.

راستی میشه امروز پرسپولیس قهرمان بشه حال کنیم البته اگه نشه هم مهم نیست مهم اینه که وقتی بازیکنها و طرفدارای استقلال هر روز دارن از خجالت هم در میان تیم ما مثل یک تیم قهرمان بعد از بازی میره با همه تماشاگرها خداحافظی میکنه مثل آلمان جام جهانی 2006

سحر
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 10:59
6
موافقم مخالفم
 
پرسپولیس

دعا کنید پرسپولیس قهرمان شه.

محمد حسین اجورلو
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 12:44
7
موافقم مخالفم
 

جمیعا سلام

اگر کسی خبری از سایت هم میهن داشت یه آماری بده

ثواب داره

حمید قدرتی
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 15:46
-12
موافقم مخالفم
 
رأی و نظر

در حوزه معنی کلمات من رأی دادن با نظر دادن تفاوتهایی دارد . رای دادن مثل انتخابات نمی گوئیم چه کسی و به چه دلیلی محق است می گوئیم من این را میخواهم یا آین را دوست دارم . اما نظر دادن علت دوست داشتن را هم ذکر می کنیم . متأسفانه ما اینجا اکثراً در مورد مطالب رأی می دهیم ( نظر ) مهم است که نمی دهیم . و من در مورد خدایگان سینما نظر خواهی نکردم . اگر دقت کنید این سوال هم مثل سوال قبلی ام ( چارلی ، کیتون ، لوید ) بهانه ایست برای سبک ها . هر کدام از این فیلمها اگر دقت وارد جزئیات شویم از یک دیدگاه خاص به مسئله جنگ می پردازد . بحث هجو سینمای جنگ ، سینمای پایداری و غرب و شرق و سرباز بد بخت و فرمانده بد اخلاق و خوشبخت و ... مطرح است . من می خواهم در مود اینها بحث و گفتگو شود و گرنه که بقیه را در نقدهای منتقدان خواندیم و شنیدیم .

اما رأی ها ذبیح منصوری ، امید غیائی ، مهدی پور امین ، حنانه سلطانی و صوفیا به غلاف تمام فلزی رأی دادند که فقط امید غیائی و حنانه سلطانی درست رأی دادند و بقیه نظر دادند . و مصطفی جوادی ، جمشید سعیدی ، سحر همائی و کاوه اسماعیلی به دکتر استرنج لاو رأی داده بودند که از آنها جمشید و کاوه دلیل برای حرف شان آوردند و خودم هم که به راههای افتخار یا مدالهای افتخار هم رای دادم هم نظر و هم دلیل آوردم برای حرفم هرچند کم .

در ضمن مهدی پور امین ، ندا میری ، صوفیا ، نوید غضنفری تبریک و آرز برای موفقیتهای بیشتر .

امید غیائی
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 18:33
2
موافقم مخالفم
 
به مصطفی جوادی و حنانه سلطانی

سلام امیر خان و بروبچز.

مصطفی مطلبت خیلی خوب بود تو هم میهن.تبریک بهت میگم.انشاالله مستدام باشی.تبریکم رو از ته قبم نثارت میکنم.

نمیدونم چرا بقیه جمله ام رو ننوشته بودم.

حنانه جان هر چی فکر میکنم میبینم از این هجوم نوشته ها و نقد های شاهکاری که هرزچند گاهی میخونم نمیتونم دست به انتخاب بزنم و یه چند تایی رو ردیف کنم. پس بدون اگه جواب ندادم فقط به این خاطره.

هیچ کس تو این جمع میلیونی اون فیلمه که من گفتم رو ندیده بود یعنی؟؟؟؟!!!!11/9/2001!!!!!!! عجیب!!!!!

همین.

یاحق.

قاسم
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 18:54
7
موافقم مخالفم
 
تبریک

تبریک به مصطفی جوادی به خاطر چاپ شدن مطلبش در روزنامه هم میهن (اونم کنار مطلب امیر فادری)

حنانه سلطانی
دوشنبه 7 خرداد 1386 - 22:32
-10
موافقم مخالفم
 
تبریکات متقابل خدمت برادر پورامین

برادر محترم حاج آقا پورامین سلام علیکم.پیام پر مهر شما به بنده ابلاغ شد.جنابعالی هم متقابلاً تبریکات این حقیر را در باب مطلب وزین و پرمایه تان در روزنامه هم میهن پذیرا باشید.توفیق روزافزون شما را از خداوند متعال مسالت دارم.

جان هرکسی که دوست داری دیگر این شکلی ننویس.راستش وقتی جمله ات را خواندم به اندازه سحر ناراحت نشدم.خیلی بی تفاوت از کنارش گذشتم.مثل هزاران جمله ای که هر روز آقایان و خانم ها نثار هم می کنند و دیگر به این جور متلک پرانی ها عادت کرده ایم.البته اصلا مخالف شوخی کردن نیستم.فقط دسته بندی هایی با عنوان نسوان و رجال،آقایان و خانم ها،خواهران و برادران را نمی پسندم.دوست ندارم ما هم اینجا با چنین لحنی با هم برخورد کنیم.

از لطف و توجه صوفیا و حامد اصغری عزیز هم خیلی خیلی ممنونم.

z_is_death
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 0:50
4
موافقم مخالفم
 
من هنوز زنده ام!

شاید دوستان خوبی بشیم،شاید!

امیر جان میدونی نقد فیلم کار صد در صد بیهوده ایه؟!

میدونم که داری از این راه نون میخورزی ولی باور کن دوست من که تمامی این صحبت کردنها در مورد همه ی استاتیکهایی که ذهنت رو مشغول کرده همه اش سرکاریه، برا یه بار هم که شده بیا و به حرف یه دوست خوب گوش کن و عمرتو در مورد باز کردن اندیشه ها و ساختار فیلمهای بقیه تلف نکن دوست من.یه بار قبلا جایی گفتم که سینما ماکزیمم دوام بیاره 50-60 سال ذیگه است.بعدش چی؟

فکر میکنی چه چیزهایی بتونه مردم رو مشغول کنه؟

یه فیلمنامه دارم که حدودا" سه ساله که روش کار میکنم.

اگه دوست داشتی بهم ایمیل بزن تا در موردش خصوصی باهات صحبت کنم.اگه رابطی اونطرفا و با حتی اینطرفا!!داشته باشی فکر میکنم با کمک من به شدت علاقه مند به ساختنش بشی.منتظرت میمونم.فعلا.

ایمیل من:z_is_death@yahoo.com

امید غیائی
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 14:32
-1
موافقم مخالفم
 
چهار شنبه ساعت 11:30 دانشگاه علامه طبابائی تحلیل جامعه شناختی فیلمهای کیمیائی

سلام.

این بهتر فرصت برای اونهاییکه "آقای کیمیایی" رو تو جشنواره از دست دادن و مشتاق دیدن دوباره "خاک"هستند.

من فردا 11 دانشگاه علامه طباطبائی هستم.

همین.

یاحق.

ذبیح ا... منصوری
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 15:0
5
موافقم مخالفم
 
پس از یک روز غیبت

با سلام خدمت امیر خان عزیز و همه ی دوستان نازنینم .

از پریشب تا حالا آنفلوآنزای شدید گرفته ام که البته کم کم داره حالم خوب میشه خدا رو شکر. به همین خاطر دیروز نتونستم سری بزنم و جیره ی هر روزم ( منظور همان کامنت خودمونه ) را بنویسم . اما خب حالا می بینم از کامنتهای پریشب تا الآن خبری نیست . احتمالا امروز بعد از ظهر همه شون آنلاین میشن .

دوستان امید جعفری عزیز پیشنهاد داده که پنجشنبه بعد از ظهر ساعت 5 بعد از ظهر در پارک لاله دور هم جمع بشیم که برخی از دوستانی که باهاشون در تماسم مثل اینکه نمی تونن بیان . حالا نمی دونم این قرار قطعیه یا نه ؟ اما امیر جان اگه این کامنت رو دیدی و اگه تونستی بیای( که می دونم سرت شلوغه حالا ) خوشحال میشیم . اگه قطعی شد فردا در همین صفحه ی کامنتها اطلاعیه اش صادر میشه !

آقایان و خانمها من اغلب کتابهای مرجع تاریخ سینمای ایران رو دارم . برای تحقیقم می خواستم ببینم کتابی رو سراغ دارین که شامل گفتگوها و نقدهای آن روزها بر فیلمهای پیش از انقلاب باشه . گفتگوها و نقدهایی که از مجله هایی مثل ستاره سینما و فیلم و هنر و ... انتخاب و بیرون کشیده شده ؟

تیم مورد علاقه ام هم که چهارم شد . خدا واسه ی شانسورهایی مثل این پرسپولیسی ها ساخت که خوابش رو هم نمی دیدن که سوم بشن ! از اول فصل بین پنجم تا هفتم داشتن دست و پا می زدن ! نگین یارو آتیش گرفته که خودتون هم می دونید حق با منه ! بی عرضگی استقلال هم که دیگه کفر آدم رو در میاره ! 2 امتیاز از چهار بازی خانگی ! واقعا شاهکاره برای تیمی که ادعای قهرمانی داره !

خیلی مخلصیم . وبلاگم شاید فردا و پس فردا با نقدی بر " صحنه جرم ورود ممنوع " آپدیت بشه . البته اگه من تنبلی رو کنار بذارم و اگه خداوند متعال بخواد .

www.cinema-cinemast.blogfa.com

حنانه سلطانی
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 15:52
-8
موافقم مخالفم
 

هر روز جلوی دانشکده دو تا هم میهن می خرم.همان دم در تا برسم به کلاس عین اینهایی که دارند دنبال قبولی های کنکور می گردند بازش می کنم تا به صفحه سینمایی برسم و اسم یکی از بچه ها را ببینم و کیف کنم.کار دومم هم این است که فورا یک sms به سحر بزنم که مطلب فلانی چاپ شد.بگذریم که این وسط هم هر کسی رد می شود متلکی،چیزی می پراند.خب،باز هم می خواهم تبریک بگویم،این بار به مصطفی جوادی عزیز و ایول به همگی.

نويد غضنفري
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 18:28
-22
موافقم مخالفم
 
از ما كه ديگر گذشت!

سلام به حميد قدرتي عزيز

از اين كه به من لطف داري ممنونم اما راستش دليل تبريكت به من رو نفهميدم...اما از روي باقي اسامي رفقاي عزيز، فكر كنم منظورت نوشتن در روزنامه هم ميهن باشه.

باز هم ممنونم اما دوست عزيز من مدت هاست زير سايه امير و نيماي عزيز مشغول خدمت هستم. اول از كتاب سال دوبله مجله فيلم شروع شد؟! (نه راست اش رو بخواهي، چهار سال پيش! واي خدا يعني چهار سال گذشت؟ مطلبي آماتوري براي پرونده پينك فلويد امير در مجله يك هفتم نوشتم! چه حالي داشتم) بعد هم كه كار در همشهري جوان و نسيم و خلاصه حالا كه در خدمت شما و رفقا هستم. البته به شدت موافق اين اصل هستم كه هر لحظه از هر كاري، شروع دوباره ايست براي اون كار. به هر حال از اين كه به من هم لطف داشتي بسيار ممنونم رفيق.

...

پ.ن: ضمنا بنده هم آن طرف خيابان مغازه فكسني اي دارم كه اگر گاهي اتفاقي رد مي شويد، سري بزنيد، خوشحال مي شوم. درست پايين مغازه نيما!!

امید غیائی
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 21:25
-7
موافقم مخالفم
 
ای میل من رسید؟؟؟!!!!

سلام.

امیر خان من در مورد فیلم"آرامش در میان مردگان" یه ای میلی به شما زدم.رسیده یا نه قربانت؟؟؟؟!!!!

نکنه فردا نیایی دانشگاه علامه خیط بشیم.

دوستان این از وظیفه اطلاع رسانی من.فردا رفتنم حلال شد.

همین.

یا حق.

مصطفی انصافی
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 22:27
-5
موافقم مخالفم
 

امر خان چرا مطلب منو حذف می کنیمی کنی؟ فقط یه شوخی بود. جدی می گم.

مهدی پور امین! اگه بدونی چی نوشته بودم؟ یه آتیشی روشن می شد که بیا و ببین. البته گفتم که شوخی بود. حالا امیر قادری هم ادای صدا و سیما رو در می آره. یادش رفته ما خودجوش تو نمایشگاه با هم جمع شدیم و تجدید میثاق کردیم و این حرف ها... اگه قرار بود با این متلک ها کسی ناراحت بشه که ما الان اینجا نبودیم.

خوشم می آد علی دایی یه یا علی می گه و هیکل تمام منتقدانش رو وحشیانه به گند می کشه. خیلی حال کردم تیم علی دایی ( نه سایپا ) قهرمان شد.

ندا میری
سه‌شنبه 8 خرداد 1386 - 22:56
17
موافقم مخالفم
 

امیر جان نظرت چیه برای اینکه حداقل یک کمکی به کاهش معضل ترافیک شهری کرده باشی به این مشتاقان آقای کیمیایی خبر لغو شدنش رو بدی که فردا تا علامه نرن؟؟؟؟

من که حسابی رودست خوردم .... به بقیه برس اما

منگ
چهارشنبه 9 خرداد 1386 - 10:47
-17
موافقم مخالفم
 
یه غلاف تمام فلزی .......

دانشگاه .! کانون فیلم .! وای که دلم گرفت ....

حیف نیست سایه سار سبز درختان گردو را رها کنی و در گیر و دار مکتب ، روحت را زندانی معرفت اندوزی کنی ، آن دیوار ها ، آن سطل آشغال ها، با چراغهای صد ولتی با نور زرد ، خوابگاه های تنگ و نمور ،گذشته از اینها تحمل یک مشت انسان ... "دانشجو" ، من نه آن را تجربه کرده ام و نه کانون فیلم یا هر مکان دیگری را و نه می خواهم تجربه کنم ، یعنی اصلا با در و دیوار رابطه ای ندارم ، عادت کرده ام روزهایم را با قدم زدن بر روی خاک نرم و خشک به هیچ و پوچ پینود زنم ، زمان را با مکان در هم آمیخته ام و آزاد از هر زندان خود ساخته ، رها راه می روم ، من آزادم تا همیشه تفکر کنم ، با آنکه هیچ کس زیر هیچ چراغی منتظرم نیست ، باز آزادی خود را با با تلخ کامی می پرستم

*حمید قدرتی باز یک سوال خوب پرسید که باید جواب بدهم .

غلاف تمام فلزی نه تنها با فیلم های پیشین کوبریک که در ژانر جنگ ساخته بود قابل مقایسه نیست ، بلکه با هیچ فیلمی در این ژانر قابل قیاس نیست ، فرم روایت نامتعارف فیلم ،همراه با نوع آوری های بصری فیلم ،و همراه با نگاهی تلخ و زننده نسبت به جنگ ، و از همه مهمتر بی پروایی شخصی به نام کوبریک در استفاده از اسلوموشن "کوبریک به مثال پکین پا خشونت را چنان صریح و ظریف به روخ می کشد که مخاطب در مقابلش بی حس می شود(دقت کنید که گفتم بی حس..)" غلاف تمام فلزی را تبدیل می کند به فیلمی ماندگار .در این فیلم نکته هایی بسیاری وجود دارد که مرور آنها ثابت می کند کوبریک یک شاهکار خلق کرده است . برای مثال در این فیلم تصویر کاملا در خدمت دیالوگ است ، چنان که تو نمی توانی فاصله ای بین دیالوگ ها و موقعیت ها ببینی و این تا حدود زیادی به تصویر وابسته است ، یا فضا سازی در فیلم که به غایت هوشمندانه است ، و از همه مهمتر دکوپاژ بدیع فیلم که تنها از عهده ی یک نابغه بر می آید چنین کند ،زاویه ها ، ارتفاع ، و حرکت دوربین حساب شده و بی نظیر هستند . غلاف تمام فلزی سندی است که نشان می دهد که کوبریک زمان ساختن این فیلم یک استاد بود ، کوبریک زمانی که راه های افتخار را می ساخت تنها بااستعداد بود ، اما وقتی غلاف تمام فلزی را می ساخت او یک استاد با استعداد بود ، استادی که می دانست چه می کند ، و گیرایی فیلم غلاف تمام فلزی این را ثابت می کند ، لحظات و سکانس هایی در فیلم وجود دارد که تا ابد از ذهن مخاطب پاک نمی شود ،سکانس قتل فرمانده به دست لئونارد لاورنس و سپس انتحار او واقعا کوبنده است ، با آن دیالوگ طوفانی سرباز که در سکوت آسایشگاه طنینی وهمناک دارد ، در این سکانس فرمانده ، جوکر و لاورنس واقعا بی نظیر هستند و خشونت و طنز تلخ این صحنه به آن کیفیت خاص می دهد ، یا صحنه ی دویدن سربازان در میان گل و لای در نیمه ی اول فیلم که با اسلوموشن نشان داده می شود ، این صحنه همه یحرفی است که کوبریک می زند ، یا سکانس گیر افتادن "جوکر" و همرزمانش در بین ساختمان های ویران که منجر به اسلوموشن های طوفانی فیلم می شود ، دقت کنید که خود این سکانس در لحظات غروب خورشید اتفاق می افتد و چگونه آن نور سرخ ، بیش از پیش فضا را متشنج می کند و در ادامه کوبریک به چه نحو زیبا و استادانه ای روز را به شب پیوند می زند .

به واقع چه کسی جز خود کوبریک می توانست این فیلم را بسازد ، او یک هنرمند واقعی بود ...تنها و یگانه...

جمله ی امروز از یک انسان گم نام است ....

زمانی که زندگی را به هیچ می گیری و از آن می گذری باز به هیچ می رسی ، مانند آن است که تو به آزادی مطلق می رسی و تازه در می یابی که تو اثیرتر از گذشته هستی ، چون تو اثیر خود هستی ، نه اثیر زمان و مکان ...تو خوده اثارت هستی . .....................

www.dumb.blogfa.com

امید غیائی
چهارشنبه 9 خرداد 1386 - 16:43
4
موافقم مخالفم
 
یعنی میشه خدایا این هم شایعه باشه!

سلام.

اصلا حوصله ندارم.با بدترین خبر هنری زندگیم از خواب بیدار شدم.دوستم زنگ زد و فرتی پشت تلفن گفت:استاد شجریان مرد. همبن.به همین راحتی.مگه خبر به این بدی رو این طوری میدن شاهکار خبر رسانی؟؟!!! تنها واکنش هم سر درده فعلا.از صحت و ثقم قضیه پرسیدم گفت خیلی مطمئن نیستن ولی بین شاگرداش خبر پیچیده. از یکیشون پرسیدم گفت داره میره سمت دفتر حضرتش. خدایا یعنی میشه این یکی هم تو این هجوم شایعات اس ام اسی دروغ باشه. تروخدا اگه کسی خبری گرفت به من حتما خبر بده.من لحظه به لحظه ای میلم رو ریفرش میکنم.

omid_ghiyaei@yahoo.com

آهای خدا این همه آدم، باید همدم تنهایی ما رو ببری! این همه آدم به درد نخور، این همه آدم مضر، این همه آدم بی مصرف مصرف کننده! عدل باید این یکی.این موجود مرمرین صدای معجزه کننده.این شاهکار حنجره موسیقی سنتی ایران! بابا به خدا ظلمه.به خدا این رسمش نیست.

خدایا میشه این هم دروغ باشه.خدایا میشه این هم دروغ باشه.خدایا میشه این هم دروغ باشه.خدایا میشه این هم دروغ باشه.خدایا میشه این هم دروغ باشه.

همین واین یعنی خیلی.

یا حق.

محمد
چهارشنبه 9 خرداد 1386 - 19:36
4
موافقم مخالفم
 

سیاوش و حمید دهقانی از خوبیهای بودن در دانشگاه گفتند از اینکه چه شبهای خوبی بود شبهای دانشگاه, پخش فیلم و فیلم رد و بدل کردن اما ... اما من احساس می کنم نمیشه در مورد خوبیهای دانشجویی گفت چون وقتی صحبت به اینجا می رسه انگار نمکی روی زخم پاشیده می شه و عقل فرار می کنه!

احساس من و امثال من به دانشگاه که حالا از تحصیل فارغ شده ایم احساس کسی است که در گذشته جا مونده کسی که می دونه غیر از دانشگاه به هیچ جا تعلق ندلره. احتمالا حمید این رو بهتر در ک خواهد کرد. دانشگاه روح خیلی از ماها رو تسخیر کرده هنوز بعد از دو سال انگار هنوز دانشجو هستم خبرهای دانشگاه و دانشجویی رو پیگیری می کنم. و بیشتر از دانشگاه به حس دانشجویی احساس نیاز می کنم.

به هر حال فیلم تو جمع دانشجویی مزه دیگه ای داره. احتمالا به همین خاطر امیر قادری دست از سر دانشگاه بر نمی داره اما لذت فیلم تو خوابگاه رو باید چشید تا فهمید خندیدن سر یک فیلم ترسناک یا جک گفتن وسط یک فیلم سنگین!!(سنگین که ترجمه نمی خواد , می خواد؟) چه حالی می ده!


پنجشنبه 10 خرداد 1386 - 10:0
14
موافقم مخالفم
 

"I hate television. I hate it as much as I hate peanuts. But I can't stop eating peanuts."

- Orson Welles

تلخ زبون
پنجشنبه 10 خرداد 1386 - 10:59
-14
موافقم مخالفم
 
ای بابا

سلام به لیدی ها وجنتلمن های عزیز خودم

حال وکار و احوال بر مراد .یه تبریک شدید هم برای اون بچه هایی که هم میهن نویس شدن .دست مریزاد.

از مهدی پور امین هم ممنونم که به یاد غایبان هست.

این پیشنهاد و قبلا هم دادم کسی تحویل نگرفت.از وقتی که بعضی ها تو نمایشگاه همدیگرو دیدن بقیه رو فراموش کردن.....

اما پیشنهاد ......بابا بیاین هر از گاهی یه جا جمع شیم و با هم فیلم ببینیم .موافقید یا مخالفید؟؟؟؟؟

ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق )
پنجشنبه 10 خرداد 1386 - 14:49
-7
موافقم مخالفم
 
بی حالی ما و مطلب مصطفی جوادی و کامنت کاوه در مورد آلمان و شایعات روز افزون

با سلام . این دو روز فرصت نکردم بیام سری به این محیط مجازی با صفای سابق بزنم . می گم اینجا مثل سابق نیست ! شاید چون احساس می کنم اینجا هم مثل خیلی از گردهمایی ها و پاتوق های ما ایرانی ها داره رنگ و بوی کهنگی می گیره . خیلی زود . شاید هم ایراد از من باشه . نمیدونم . شاید . اما واقعا داره کم کم این احساس بهم دست میده . نه اینکه ایراد از ماها باشه ... نه ! نمی دونم اون حرفهای چند ماه قبل دیگه زده نمی شه و شاید اون طراوت سابق رو اول در خودم و بعد در بقیه و حتی امیر عزیز نمی بینم . به هر حال اینجا کلی دوست پیدا کرده ام که البته برخی از آنها از حالت مجازی به حالت واقعی هم تغییر شکل داده اند و این برای من افتخار بزرگیه . از خود امیر گرفته که سالها با نوشته هاش کلی حال می کردم و می کنم و افتخار زیارتش را در نمایشگاه پیدا کردم تا دوستانش و حتی دوستان خوب کامنت گذارم که الآن دیگه بعضی هاشون رفیق فابریکم شده اند ! از این منظر به خود می بالم . اما خب ... اصلا ولش کنید ...! من که به طور متوسط دارم هر روز میام اینجا سر می زنم و با عشق و علاقه هم کلی اراجیف تحویل این جماعت بدبخت می دم و به عضویت در اینجا افتخار هم می کنم و تازه خود امیر هم اون دفعه گفت که باید سند سایت رو به اسمم بزنن !!!! ((: پس دیگه این گلایه ها نباید محلی برای وجود و خودنمایی داشته باشه . اما کلا خدمتتون عرض کردم .

مرتب هم میهن را خریده ام به جز یکی دو بار که گویا در همان باری که نخریده ام ( آن هم به دلیل بیماری ) مصطفی جوادی عزیز مطلب نوشته . آقا مصطفی همین الآن از کامنت بچه ها فهمیدم . کلی خوشحال شدم . ایول ! مبارک باشه ! حالا در مورد چی نوشته بودی ؟ خلاصه دمت گرم .

با کامنت آقا کاوه هم کلی حال کردم ( نمی دونم همون کاوه اسماعیلی خودمونه یا یکی دیگه است ) . البته با قسمت آلمانش نه با اون قسمت پرسپولیسش ! کاوه جان زدی وسط خال ! آلمانها واقعا قهرمان واقعی 2006 بودند . این را خیلی از کارشناسان فوتبال هم بهش اذعان داشتند . چه شب باشکوهی بود وقتی بعد از خرد کردن پرتغالیها رفتند و با تماشاگران ژرمن به مثابه ی قهرمانان جام جهانی خداحافظی کردند . چه شبی بود ! باز حس نوستالژیکم گل کرد !

امید جان خاطر مبارکت را با این شایعات خزعبل مکدر نفرما ! الآن یه دو هفته ای هست که مرتب واسه ام اس ام اس میاد و تمام اساتید و اهل فن سینما و موسیقی متاسفانه شب گذشته به دلیل سانحه ای که شب پیش از ارسال آن اس ام اس در مقابل منزلشان رخ داده از خواب پریده اند ! پس بی خیال امید جان !

خیلی خیلی مخلصیم . در پناه عشق و محبت اهورای پاک باشید . یا حق.

ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق)
پنجشنبه 10 خرداد 1386 - 15:6
4
موافقم مخالفم
 
ستاره سینما و فیلم و هنر و ....

راستی آقایان و خانمهای عزیز و محترم ممنون از این همه کمکی معنوی که بابت پیدا کردن مجله های سینمایی قدیمی به من کردید ! بابا هیچ کس را نمی شناسید که مجله های قدیمی داشته باشه مثل ستاره سینما و فیلم و هنر و ... یا حداقل کتابی که گردآورنده ی نقدها و مقاله های آنها باشه ( که این یکی رو مطمئنم به جز منابعی که دارم چیز دیگه ای گیر نمیاد ) ؟

محمد حسین اجورلو
پنجشنبه 10 خرداد 1386 - 16:39
0
موافقم مخالفم
 

جمیعا سلام

امید غیایی چرا با سلامتی ملت بازی می کنی نمی گی شاید قلبمون ضعیف باشه؟ نکن از این کارا

امید غیائی
پنجشنبه 10 خرداد 1386 - 18:18
0
موافقم مخالفم
 
خدایا شکرت.

سلام به همگی.

از شوک دیشب در اومدم.

خدا بخواد مثل اینکه شایعه ای بیش نبوده. محمد حسین آجرلوی عزیز از متن نوشته ام معلوم بود که من هم مثل شما در حال قبضه روح شدن بودم. پس در این درد شریک بودیم. که خدا رو شکر مثل اینکه دروغ بوده.من دستم به اون دوستم برسه، پوستش رو میکنم.

در ضمن این چند وقته امتحانها میخواد بیداد کنه. کمرنگی من رو از همین الان ببخشید.

امیر رضای عزیز به جون خودم من یکی از این منابع کاملا به دورم.

احتمالا تموم شدن دانشگاه مثل تموم شدن خدمت باشه.یعنی بعدش مثل خیلی های اینجا حسرت روزهاش رو می خوری. من خدمت رو تجربه کردم ولی دانشگاه رو هنوز نه. یه دو ترمی مونده خدا بخواد. پس خیلی هم حرفم برای خودم مستند نیست. شما چطور؟؟

همین.

یاحق.

ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق)
جمعه 11 خرداد 1386 - 16:25
-14
موافقم مخالفم
 
وبلاگم آپدیت شد

با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستان نازنینم .

وبلاگم با نقدی بر فیلم " صحنه جرم ورود ممنوع " آپدیت شد . سعی کردم تا بنا به انتقاد و پیشنهاد دوستان خوبم در این پست یک مطلب قرار بدهم تا مطالعه برای دوستان آسانتر باشد و در ضمن شبیه " سه تفنگدار " هم نشود ! ((: ( امیر جان خیلی مخلصم )

باز هم بنا به خواسته ی دوستان التماس نمی کنم که بیاین و وبلاگم رو ببینید ( هر چند اون دفعه اون خواهش و تمنا رنگ و بوی شوخی داشت ) . خلاصه اگه اومدین و دیدین و نظر دادین که باعث افتخار منه اگر هم دوست نداشتید و نیامدید که فدای سرتان ! چیزی از دست نمی دهید ! یک سیاه مشق کوچولوی دیگر در وبلاگم اضافه شده!

مخلص همه ی دوستان خوب خودم . در سایه ی عشق بیکران اهورای پاک باشید .

Minoo
شنبه 12 خرداد 1386 - 0:39
-20
موافقم مخالفم
 

Kheili ahmaghane va birabt va khandedar va harchike esmesho mizarin...

Mikham begam yeki beman bege site'ee Id'ee ya chizi az HAMED BEHDAD kasi inja nadare.....

Midoonam ahmaghanas,lazem daram vali nemidoonam azkoja gir biaram

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 1.70039701462 seconds.