خشم هیتلر یا کلفت پرو
نیما جون برگشتی..... وقتی رفتی نفهمیدم کی داره میره.حالا که اومدی میفهمم کی اومده....ای .... هنوزم کم (مینویسی)!! .... هنوزم ماتی .... هنوزم تو چشات عشقه.... حتماَ هنوزم (خالی میبندی)!!! در مورد سوالی که کردی... اینکه موضوع صحبت ها چی باشه؟؟؟ میخوام جوابش رو در ادامه جمله اول خودت بگم. (آغاز برنامههاي ما از هماكنون شروع شد!!). میدونی ادامه اش چی؟؟ ... عجله کنید... عجله کنید... برنامه های امشب و هر شب " روز!!نوشت های" امیر و نیما : نمایش کمدی-موزیکال "خشم هیتلر" یا "کلفت پرو" با صدای خواننده محبوب "نعیمه"(فاطی)!!... عجله کنید... عجله کنید... ولی از شوخی گذشته،هر چی مینویسید،هم صحبت هاتون رو هم در نظر بگیرید.علاقه شون رو ،کامنت هاشون رو و محور گفتگو ها رو.... خلاصه هرچی دلتون خواست از "خشم هیتلر" گرفته تا "کلفت پرو" سرهم نکنید.!!.... خلاصه که دوست نداریم مثل این اواخر بچه ها یکی یکی دلسرد و دلزده بشند... باورکن ما هم اینقدر ها بیکار نیستیم که میبینی همش اینجا پلاسیم.... دلیل اصلی گردهم اومدن رفقا تو این پاتوق فقط و فقط یک چیز است.""عشق به سینما"" کامنت قبلی ام رو چون دوستش دارم و "همه شمول" است.جسارتاَ دوباره اینجا میاورم... "یه بوس کوچولو" شرح عشق نامه ای برای "کاوه" و تمام غایبین موجه وغیر موجه.... کاوه جان سلام میخوام برات از ضیافتمون بگم.جمعی که جای خیلی از شما توش خالی بود.جای تو،حامد اصغری،منگ،تلخ زبون،سعید،جمشید،آجرلو،رضا*2 ،فرهاد ترابی،خشایار،...ماندانا،حنانه،سحر،بنفشه،میترا و.... خیلی های دیگه...کاشکی بودین و شما رو هم میدیدیم و عیشمون کامل میشد... وقتی میگم عیش،فکر نکنی پذیرایی و ریخت و پاشی در کار بودا...نه!! نه جون خودم. غیر از شکلاتی که نیما به بچه ها تعارف کرد،کور شم اگه چیزه دیگه ای دیده باشم.تازه اون شکلات رو هم نخوردم .یادگاری نگرش میدارم..!! آخ که عجب ضیافتی بود.... ساده و بی ریا ..... بی غل وغش .... صمیمی و بی تکلف .... وای وای.... از کجاش بگم ... از کدومشون بگم که دلم واسه بقیشون تنگ نشه ؟؟؟... مزه ماچی که از بچه ها کردم هنوز زیر زبونمه.... اگه بدونی چقدر مزه داد ...!!! کاشکی تو هم بودی و میدیدی... نمیدونم برات از مدیران بامرام سایت بگم یا کاربران با صفاش... امیر ونیما که حسن هاشون عیان است و چه حاجت به بیان؟؟ فقط ذکر یک نکته حیاتی است.اونم اینکه : نیما حسنی نسب رو که میدونی چه قدر خوب و با احساسه؟؟!! خانومش از خودش ده برابر بهتره... اینشالا که به پای هم پیر شن... نیما هم خیلی قدر خانومش رو بدونه..!! هر چه قدر این مصطفی جوادی کم حرف و تو داره وساکت... از اون طرف مصطفی انصافی شیطون و پر انرژی. یه دفعه که مصطفی زد زیر خنده، ستون های آلمینیومی غرفه شروع کرد به لرزیدن... از امیر رضا بگم که سر تا پاش وعشقه... عشقش به سینما از تمام وجودش میباره... دوست دارم تا بینهایت براش بنویسم : خیلی مخلصم ! امید غیایی رو باید با بروبچز میدیدی... امید غیایی و امید جعفری، یکی از یکی گل تر ... مکمل های خوبی میشن برای همدیگه... تو سینما،تو زبان، تو رفاقت... احسان و حمید قدرتی که خیلی کم حرف بودن.نمیدونم از نجابت اونا بود یا پر حرفی من؟؟!! شاید هم حمید از "من درون ذهن شما" شوکه بود... نمیدونم،فقط حسرت میخورم که چرا بیشتر باهاشون حرف نزدم... کل ملاقات ما یکی دو ساعتی طول کشید. اما برای من انگار چند ثانیه بیشتر نبود... به اندازه "یه بوس کوچولو" از رو گونه بچه ها...!! اینقدر زود گذشت که من کلی از حرفام رو یادم رفت به رفقا بگم.میخواستم با ندا کلی راجع به عکاسی حرف بزنم که نشد...یادم رفت به صوفیا بگم من هم عاشق دو تا شب هستم. شب یلدا و شب های روشن. علی طهرانی صفا رو که میشناسی؟؟ رفیق شفیقم رو میگم... هرچی ملاقاتم با بقیه کم بود،تلافیش رو سر علی در آوردم...کنار اتوبان چمران اینقدر تو مخش حرف زدم که دسته آخر موقع خداحافظی گفت : نمیدونم چرا سرم داره گیج میره...!!! خلاصه که جای تو و همه رفقایی که نبودن خالی بود...این ضیافت ها باید باشه اما... کم باشه.نباید تازگی و طراوتش از بین بره...باید هر چند دفعه رخ هم رو ببینیم اما... نذاریم تکراری ولوث بشه... دفعه بعد که باید شهرستانی ها هم باشن.حتماَ حتماَ. اصلا بدون شما لطفی نداره... وه که کاش بودی و میدیدی...
|