سلام به همه، و اگر براي خواندن مطلبي از امير آمديد، شرمنده.
فكر كردم براي خبر بازگشايي روزنوشتم اين جا آگهي بدهم و خلاصه اينكه «آغاز برنامههاي ما از هماكنون شروع شد!» مدتها اين مثنوي تاخير شد تا اين كه ديدم هيچ بهانهاي براي تنبلي نمانده، مگر اين كه دوباره اقدام به خودزني كنم و استخواني چيزي را بشكنم و دو سه ماه ديگر هم به اين بهانه بپيچانم. ولي به جاي اين كار پردردسر ترجيح دادم روزنوشت را راه بيندازم و بيخود به سلامتي خودم لطمه نزنم. پس از اين به بعد هر روز منتظرتان هستم. حالا اگر هم يك روز روزنوشت جديدي نديديد، ميتوانيد كامنت جديد بنويسيد و خجالتم بدهبد. كامنتهاي خوبي مينويسيد كه يكي از انگيزههاي نوشتن ما شده است. سعي ميكنم هر بار يك سوژه هم براي بحث و نظر پيدا كنم تا كامنتها منظمتر بشود. اين شكلي شايد زودتر به چيزهايي كه دنبالش هستيم برسيم.
خب، بيشتر از اين از امير فضا نميگيرم. شما هم اگر خواستيد سوال اول را جواب بدهيد، در شعبه ديگر اين بخش، مغازه آن طرف خيابان، منتظرتان هستم. http://www.cinemaema.com/nima.html
فعلاً ...
نيما حسنينسب
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری
امید غیائی
شنبه 29 ارديبهشت 1386 - 21:17
-8 |
|
|
|
کدام مغازه؟؟؟؟آهان یادم افتاد.
اندر افاضات شیخ ما میرزا مطرب الدوله سرو چمانی آورده اند که پیج را به چه ماند؟ شیخ لب بگشایید و گفت:به هیچ.گفتند ای شیخ هیچ را به چه ماند؟ گفت: به پیچ. شاگردان که حسابی گیجشان را بپیچانده بودند معترض شدند و عرض کردند یا شیخ مسئلتن*؟؟این همه پیچ و هیچ را به چه کار آید؟گفت؟ به کار اینکه جماعت را به لینچ پاس دهی و حسابی کیفتان با رفیقتان بیچ* شود. حال احوال ما پس از باز کردن اوراق مربوطه ی امیر خان و دیدن عکسی درشت از نیما خان حسابی به همان شاگردان ماند. اینکه ربط هیچ و پیچ را ما پیدا کردیم.دقیقا به همان ماند.در ضمن از آن مغازه اگر ممکن است به من فقط پنیر تبریز و بادنجان ورامین ندهید ما بقی را در خدمتم.از 35 م م گرفته تا دوربین بتا کم و دیجیتال و پارادیزو و مالهالند و شازده کوچولو. فقط از این توپ گرد و زمین دراز ننویسید خواهشا که قضیه مان درست همانند بیچ و پیچ میشود. پ ن:*اول:به علت معذورات عربیک خودتان با ة و تنوین بخوانید. پ ن:*دیم:به معنای ساحل و استعارا خنکای دلچسب آن است. همین. یاحق.
|
ندا میری
شنبه 29 ارديبهشت 1386 - 23:54
-5 |
|
|
|
هم امیر ... هم نیما .... از روزنوشت هم که خبری نیست!
تو این وانفسایی که امیر انقدر سرش شلوغه که ما کم کم دلمون برای این که یک چیزی بنویسه تنگ شده، برگشتن نیما (البته اگه واقعا" تنبلی رو کنار گذاشته باشه) غنیمت بزرگ و خبر دلچسبیه! امیر جان اینجا که نمی نویسی و هم میهن هم که کم می نویسی و سرت که شاهدیم چقدر شلوغه و بی خیال بچه ها که دلشون می خواد هر روز یه چیزی ازت بخوانن ........
|
صوفیا
شنبه 29 ارديبهشت 1386 - 23:55
5 |
|
|
|
خوب این روزها همش خبرهای خوب میشنویم.منتشر شدن و شرق و همشهری و جمع شدن و دیدن مسئولین و نویسندگان عزیز و دوست داشتنی سایت(امیر و نیما و آرزو و شادی و گلاویژ و مهدی عزیزی و نوید غضنفری)و دیدن دوستان خیلی عزیز کامنت گذار که همراهان همیشگی سایت بودن(البته همون طور که مهدی پور امین عزیز هم در کامنتش نوشته بود جای خیلی ها هم خالی بود.از همه مهمتر حنانه و سحر عزیز و ...).حالا هم که نیما حسنی نسب دوباره به روز نوشت هاش برگشته.(البته چون تا این چندمین سلام دوباره ی نیما هست نمیدونم میشه امید داشت روزنوشت هاش همیشه که نه ولی دو بار در هفته به روز بشن یا نه!)به هر حال که امیدوارم عمر همه ی این خبرهای خوب زیاد باشه.این وسط یه خبر بد برای من و ندا این که منچستر عزیزمون به چلسی باخت.البته حق مارو خوردن.گل رایان گیگز واقعا گل بود.به لطف ندای عزیز میامی وایس رو هم دیدم که اینم یه خبر خوب دیگه برای منه.راجبش باید تو یه کامنت دیگه مفصل صحبت کنم.فقط بگم که بعدش مثله دیوونه ها 2-3تا داد بلند زدم تا حالم جا بیاد!!!محشر و عالی کافی نیست باید دنبال کلمات دیگه باشم! جمله ی امروزمو از توی روزنامه ی 3-4روز پیش شرق پیدا کردم.فکر کنم خیلی هام ممکنه باهاش موافق نباشن ولی من واقعا بهش اعتقاد دارم.(وقتی میخونین واقعا به عمق جمله نگاه کنین احتمالا با من موافق میشین.بدون اینکه خیلی از دوستان فکر کنید که این جمله رو طالبی نژاد نوشته.واقعا نظرشو قبول دارم): آثار فاخر هنری توسط کسانی خلق می شود که خود فاخر باشند. (خوب شد یادم اومد:اسم امیر کاظمی نازنین رو نزدیک بود فراموش کنم.حالا دیگه جزو سینمای ماست.)
|
یحیی
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 1:48
-7 |
|
|
|
پیشنهاد
من می گم اصلا وبلاگاتونو متحد کنید، جفتتون یه جا مطلب بذارید! اینطوری لااقل ماهیانه یک مطلب منتشر می شه...
|
سعيد هدايتي
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 8:47
7 |
|
|
|
رنگ عشق
سلام. ديگه داشتيم شكلتو فراموش ميكرديم اميدوارم اين دفعه شروع هم اكنونت ديگه تداوم داشته باشه! فضاي سايت بدون تو آبي اسماني بد جوري گوگردي شده بود خوبه سايت هم كمي استقلال داشته باشه .امروز آخرالزمانه ديگه .موفق باشي وآبي بماني دوستت داريم وسر ميزنيم هنوز!
|
مهدی
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 12:13
3 |
|
|
|
نیما و حرکتی جالب
سلام مثل اینکه بالاخره نیما می خواهد یک حرکتهایی بکنه امیدوارم تداوم داشته باشه . در مورد امیرم فکر کنم کم کم داره یادش میره یک زمانی کامنت می گذاشت . راستی کن هم که افتتاح شد ولی خیر ناامید کننده عدم استقبال از فبلم زودیاک بوده یعنی فینچر خراب کرده ایندفعه ؟ صوفیا حرف از منچستر زد یادم بعد بازی منچستر وتاتنهام که یک گلی تاتنهام از خط دروازه منچستر گذشت و داور ندید مورینیو مصاحبه کرد و گفت باید به چشم پزشک مراجعه کنم تا از سلامت چشمام مطمئن شم که داور همچین گلی را ندید حالا باید ببینیم مورینیو چی می گه ؟ عجب خشمی داشت فرگوسن موقع دریافت نشان در جایگاه ورزشگاه ومبلی یاد رابرت دنیرو در فیلم گاو خشمگین افتادم . راستی امروز سایا یا استقلال ؟
|
کاوه
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 12:38
5 |
|
|
|
امیر کم گرفتار بود حالا دبیر بخش سینمایی هم میهن هم شده فکر کنم بهتره اینجا را اجاره بده بقیه مثل نیما بیان پیام بازرگانی پخش کنن ما هم کامنت بذاریم فقط امیر پورسانت ما یادت نره. از شوخی گذشته شغل جدید مبارک. اما هنوز بنظرم شرق بهتره من که فعلا هر دوتا را میخرم
|
ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق! )
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 15:9
24 |
|
|
|
کلی حرف با ربط و بی ربط !
با سلام خدمت امیر خان گل و نیما عزیز و همه ی بر و بچز باحال کامنت گذار . 1- ببخشید که این چند روز سرم خیلی شلوغ بود وقت نکردم برای عرض ارادت کامنت بذارم . رو اون پرونده ی سینمایی کار می کردم که بچه ها در جریانش هستند . 2- هنوز در عیش زیارت امیر و نیما و بچه های با صفای سایت سینمای ما، خانم فراهانی پر انرژی و با شخصیت و با معلومات و مهدی عزیزی عزیز و فروتن و دوست داشتنی و صد البته دوستانی که واقعا منتظر زیارتشون بودم و نمی دونید که چقدر شیفته ی همگی شما شدم . خیلی باحالین ! دست و روی ماه همگیتان را از دور می بوسم. اولش آنقدر استرس داشتم که یادم رفت چهره هاتونو با ذهنیتم تطابق بدم . خلاصه امید غیایی - مصطفی انصافی - مهدی پور امین - امید جعفری - حمید قدرتی - علی طهرانی صفا - مصطفی جوادی - احسان عزیز و خانمها ندا میری و صوفیا خیلی خیلی خیلی مخلصیم !!! ((: ( کس دیگه ای که نبود . نکنه یه وقت جا انداخته باشم ؟ ) 3- مهدی پور امین عزیز ممنون از اظهار لطفت در آخرین کامنت . 4- جای دوستان عزیز و خوبم مثل آقای کاوه اسماعیلی و حامد اصغری و مهدی ملک زاده و سایر بر و بچز کامنت گذار غایب خیلی خالی بود . 5- نیما جان خیلی خوشحالم که صفحه روزنوشته هایت دوباره راه افتاد . 6- امیر قادری عزیز . فرصت نشد که زیاد باهات حرف بزنم اما تو هم بدجور بی قرار بودی و همه ش از دستمون فرار می کردی ! ((: اما یه گله ی کوچولو ازت دارم . من یه شوکران بازم . اینو همه می دونن و تو هم می دونی . در ضمن می دونم که خودت هم شیفته ی شوکران هستی . من قبول دارم که نوشته هام در وبلاگم خیلی طولانیه . اما منتظر یه همچین فرصتی بودم که نظرتو درباره ی تحلیلم بر شوکران بدونم . تحلیلی که در لابلای همه ی خطها و جمله ها و پاراگرافها از عشقی وافر به این شاهکار بهروز افخمی خبر می داد . اما تو خیلی راحت با شوخی گفتی که نوشته هات ماشاا... مثل سه تفنگداره ! من اصلا ناراحت نشدم که هیچ بلکه خندیدم . اما توقع داشتم یه نگاهی بهش می انداختی . من نقدت را بر شوکران که در شماره خرداد سال1379 نوشته بودی بارها و بارها خوانده ام و جملات آخر آن را از بر هستم و همیشه زیر لب می گم ( اون روز برای بچه ها هم گفتم. می تونی ازشون بپرسی ) . نوشته ات اینه : " متشکرم آقای افخمی . سه شنبه شب ششم اردیبهشت تجربه جالبی را از سر گذراندم . شوکران داستان زندگی خیلی از ما بود " قصدم از این روده درازی این بود که بهت بگم خیلی خودت و نوشته هاتو دوست دارم و براشون ارزش قائلم اما گاهی اوقات بد نیست آدم حرفهای دیگران رو هم بخونه و بشنوه . آن هم حرفهایی از جنس دل و عشق . با همه ی این اوصاف امیر جان خیلی مخلصیم . اما همانطور که در پارکینگ نمایشگاه بهت قول دادم چون نوشته هام طولانی و خسته کننده هست و برای جلوگیری از نفوذ فرهنگ بیگانه به جای اسم " الکساندر دوما " همانجا به ذهنم رسید نام مترجمش رو رو خودم بذارم : " ذبیح ا... منصوری " !! تا زمانی که تو و سایر دوستان تشخیص بدین که طول نوشته هام استاندارد شده . ولی خداییش پنجشنبه بعد از ظهر گذشته خیلی حال کردم . به شخصه برای من یک روز به یاد ماندنی بود . به امید تداوم چنین دیدارهایی. جمله کلیشه ای همیشه ام : خیلی مخلصیم ! ارادتمند همگی دوستان : ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق )
|
ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق! )
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 15:10
-3 |
|
|
|
کلی حرف با ربط و بی ربط !
با سلام خدمت امیر خان گل و نیما عزیز و همه ی بر و بچز باحال کامنت گذار . 1- ببخشید که این چند روز سرم خیلی شلوغ بود وقت نکردم برای عرض ارادت کامنت بذارم . رو اون پرونده ی سینمایی کار می کردم که بچه ها در جریانش هستند . 2- هنوز در عیش زیارت امیر و نیما و بچه های با صفای سایت سینمای ما، خانم فراهانی پر انرژی و با شخصیت و با معلومات و مهدی عزیزی عزیز و فروتن و دوست داشتنی و صد البته دوستانی که واقعا منتظر زیارتشون بودم و نمی دونید که چقدر شیفته ی همگی شما شدم . خیلی باحالین ! دست و روی ماه همگیتان را از دور می بوسم . اولش آنقدر استرس داشتم که یادم رفت چهره هاتونو با ذهنیتم تطابق بدم . خلاصه امید غیایی - مصطفی انصافی - مهدی پور امین - امید جعفری - حمید قدرتی - علی طهرانی صفا - مصطفی جوادی - احسان عزیز و خانمها ندا میری و صوفیا خیلی خیلی خیلی مخلصیم !!! ((: ( کس دیگه ای که نبود . نکنه یه وقت جا انداخته باشم ؟ ) 3- مهدی پور امین عزیز ممنون از اظهار لطفت در آخرین کامنت . 4- جای دوستان عزیز و خوبم مثل آقای کاوه اسماعیلی و حامد اصغری و مهدی ملک زاده و سایر بر و بچز کامنت گذار غایب خیلی خالی بود . 5- نیما جان خیلی خوشحالم که صفحه روزنوشته هایت دوباره راه افتاد . 6- امیر قادری عزیز . فرصت نشد که زیاد باهات حرف بزنم اما تو هم بدجور بی قرار بودی و همه ش از دستمون فرار می کردی ! ((: اما یه گله ی کوچولو ازت دارم . من یه شوکران بازم . اینو همه می دونن و تو هم می دونی . در ضمن می دونم که خودت هم شیفته ی شوکران هستی . من قبول دارم که نوشته هام در وبلاگم خیلی طولانیه . اما منتظر یه همچین فرصتی بودم که نظرتو درباره ی تحلیلم بر شوکران بدونم . تحلیلی که در لابلای همه ی خطها و جمله ها و پاراگرافها از عشقی وافر به این شاهکار بهروز افخمی خبر می داد . اما تو خیلی راحت با شوخی گفتی که نوشته هات ماشاا... مثل سه تفنگداره ! من اصلا ناراحت نشدم که هیچ بلکه خندیدم . اما توقع داشتم یه نگاهی بهش می انداختی . من نقدت را بر شوکران که در شماره خرداد سال1379 نوشته بودی بارها و بارها خوانده ام و جملات آخر آن را از بر هستم و همیشه زیر لب می گم ( اون روز برای بچه ها هم گفتم. می تونی ازشون بپرسی ) . نوشته ات اینه : " متشکرم آقای افخمی . سه شنبه شب ششم اردیبهشت تجربه جالبی را از سر گذراندم . شوکران داستان زندگی خیلی از ما بود " قصدم از این روده درازی این بود که بهت بگم خیلی خودت و نوشته هاتو دوست دارم و براشون ارزش قائلم اما گاهی اوقات بد نیست آدم حرفهای دیگران رو هم بخونه و بشنوه . آن هم حرفهایی از جنس دل و عشق . با همه ی این اوصاف امیر جان خیلی مخلصیم . اما همانطور که در پارکینگ نمایشگاه بهت قول دادم چون نوشته هام طولانی و خسته کننده هست و برای جلوگیری از نفوذ فرهنگ بیگانه به جای اسم " الکساندر دوما " همانجا به ذهنم رسید نام مترجمش رو رو خودم بذارم : " ذبیح ا... منصوری " !! تا زمانی که تو و سایر دوستان تشخیص بدین که طول نوشته هام استاندارد شده . ولی خداییش پنجشنبه بعد از ظهر گذشته خیلی حال کردم . به شخصه برای من یک روز به یاد ماندنی بود . به امید تداوم چنین دیدارهایی. جمله کلیشه ای همیشه ام : خیلی مخلصیم ! ارادتمند همگی دوستان : ذبیح ا... منصوری ( امیررضا نوری پرتو سابق )
|
ندا میری
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 21:26
-11 |
|
|
|
امیر: مهمان ناخوانده
سلام پنجشنبه خوبی بود و از اینکه دیدمتون و گپ زدیم خیلی خوشحالم، هر چند که زمان کوتاه بود و نتوانستیم درست حسابی به درد دل هم برسیم. و اما صوفیا به نکته ای اشاره کرده که اصلا" نمی توانم از کنارش بگذرم .... از آنجایی که مورینیو متاسفانه از اون دسته آدمهاییه که اعلام نفرت که سهله احساس نفرت ازش کار خیلی سختیه! مجبورم تمام نفرتم را که متاسفانه داره سرریز هم می کنه نثار تمام طرفداران گرامی خودش و چلسی بکنم .... و اما مصطفی انصافی عزیز: بابا دوست من تو چه اصراری داری که من یا خودم دروغگو ام یا شعرهام؟ آدم ها هزار و یک لایه دارن ... کی می گه نمیشه در اوج درونگرایی آدم برونگرایی هم بود؟ امید جان: نظرت چیه فعلا" بین خودمون بمونه کجا منو دیدی؟ اون کسی هم که دیدی از بر و بچه های همونطرفهاست، تو یه زمینه دیگه اما، طاقت بیار سر در میاری و در آخر نظرتون چیه اصلا" دیگه امیرو راه ندیم؟ خودمون اینجا با هم گپ بزنیم ؟ اصلا" چه اصراریه امیر یه چیزی اینجا بنویسه؟ احساسم میگه اینجا بیشتر خانه ماست، امیر مهمانه، تازه بعضی وقتها ناخوانده هم هست!
|
مهدی پورامین
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 0:2
29 |
|
|
|
روشنگر سایت ما، نوری پرتو...
راستش من شاعر که نیستم هیچ.صحبت یومیه ام هم زورکی انجام میدم.اما نمیدونم چرا دلم خواست در وصف دوست عزیز تازه رویت شده ام،شعر بگم!! پس در "مثنوی پرتوی" زیر دنبال وزن وقافیه نباشید،که در آن غلط بسبار است.ولی مجموع اطلاعات مجازی ام را که از "امیر رضا نوری پرتو" میدونستم،توی شعر آوردم.مرور کردن کامنت های قبلی امیررضا با من .... حالا پیدا کردنش با شما.... گرچه تو امیر و ما امین*ایم ------- گرچه تو رضا و ما غمین ایم ای سرو روان و گلبن نو ---------- روشنگر سایت ما، نوری پرتو روشنفکر بی بدیل مایی ----------- از گریه و اشک و آه رهایی در جمع اساتید، پر توانی ----------- از مهر خرد تا گلمکانی دیوید فینچر هم بگفته با شور ------- هفت گنه بود ز شیخ ما دور تر کرده لبم ز شوکرانت ---------- صد نکته به نقد بیکرانت محمود بصیرت بی جهت جست ----- سیمای ریاحی لایق توست !! هرچند نثر تو بحرالطویل است ------ لکن نقد تو عین الیقین است الکساندر دوما، نشاید نامت --------- ذبیح الله نرسد به گرد پایت تو فدرت برق چند واتی ------------ تو مهندس مخابراتی وز آندوسکپی تو را چه باک است؟ ---- آنگه که تو را حساب پاک است ؟ یک لوله و یک شلنگ باریک -------- دنیا که برات نگشته تاریک هر چند شوی کمی ملامت ----------- لیکن،سر خم می سلامت جسمت چو بر تنگنای درد است ------ روحت چو غریو شیر مرد است کندوی تو این، شرایط سخت ---------- آهنگ ابی تو را شود بخت خیلی مخلصم بود شعارت ------------- صد بوسه کم است، کنم نثارت ارچه شعر من نبود نافذ --------------- گوشی را بذار بگو خدافظ -------------------------------------------------------------------------- *-امین:تخلص شاعر !!
|
ذبیح ا... منصوری
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 13:11
-24 |
|
|
|
با سلام خدمت امیر خان گل و همه ی دوستانم . شعر مهدی پور امین را خواندم و کلی خندیدم . باب دمت گرم به این ذوق هنریت و طبع شعرت . اما من واقعا ارزششو نداشتم که در وصف من شعر بگی . ولی خداییش کلی خندیدم . خیلی هم خندیدم . به هر حال من مخلص امیر خان قادری گل و تو دوست خوبم و همه ی بر و بچه های باحال اینجا هستم . از خواندن کامنتها و نظراتتون همیشه و همیشه حس دلپذیری به من دست میده . حالا هم که اغلب شما دوستان رو زیارت کرده ام بیشتر شیفته ی همگیتان شده ام . مهدی پور امین عزیز باز هم ممنون از بابت اظهار لطفت. واقعا شرمنده ام کردی . خیلی مخلصیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
|
امید جعفری
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 13:53
8 |
|
|
|
سلام
احوالات عزیزان؟بحث در مورد اون روز غرفه رو به این زودیا تموم نمیکنیم.شایدغایبان بگن چقد بدجنس ولی... ندا میری:شاد و سر حال .وقتی که به غرفه رسیدم بعد از سلام و احوال پرسی با امیر و نیمای عزیز اولین کسی بود از بچه های سایت که باهاش آشنا شدم.تشکر کرد از اینکه یادداشتهاشو میخونم.(من کی گفتم خوندم؟!!)البته نزدیک بود سر کرکری فوتبال انگلیس و ایتالیای کبیر و منچستر و رم جنگ مغلوبه بشه. ذبیح ا... منصوری:تابلوی سایت.خوشتیپ آبی پوش(اه اه)راه برگشت با هم بودیم وبعد از کلی درددل بهش یاد دادم که چه جوری توی سینمای ایران سری تو سرا در بیاره.شاگردی رو پذیرفت. مهدی پورامین:ماه ماه.سر بحث هامون که ما هامونبازا داشتیم تو سرو کله هم میزدیم یهو پرید وسط بحث و همه رو شگفتزده کرد.دلنشین و در عین حال کوبنده صحبت میکرد مصطفی انصافی:بامرام.کشتم خودمو که راضی بشه علی عابدینی هامون کارش درسته.ولی من من کنان قبول نکرد.قرار شد تلفنی و اسمسی با هم در تماس باشیم.دیگه دیر شد امیر قادری حتی اگه بخواهی با تهدید سایت رو هم تعطیل کنی ما دیگه از هم انشالا جدا شدنی نیستیم احسان:کم حرف ولی باسلیقه در مورد فیلم.حرفایی در مورد فیلمای نوآر زد که فک هممون آویزون شد. امید غیایی:عشقست.مخصوصا که گروه خونیمون هم یکیه(همرشته ای هستیم محض اطلاع)اونهم شاد و سر حال(من نمیدونم چرا اونروز همه شاد بودن؟البته منهای احسان و مستر قدرتی) حمید قدرتی:دپ ولی با نظرات جالب خاص خودش.مینالید چرا تصورات ذهنیمون رو بهم ریختیم و همدیگه رو ملاقات کردیم.نیما هم همینو میگفت.بیخیال بابا.یه بارش که طوری نمیشه.شماکه اینجوری تونستین منو زیارت کنین وبقیه دوستانی که همه اونجا حاضر بودن.شرمنده اگر کسی رو جا انداختم.حواس پابرجایی ندارم.به امید ارتباط بیشتر
|
حمید قدرتی
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 14:16
-2 |
|
|
|
مورینیو
من در روز ملاقات نتوانستم با خیلی ها صحبت کنم . اونهایی که بیشتر تو اولیت بودن رو تونستم اما بعضی هاشون رو نتونستم مثل امیر و یا پور امین یا جماعت انوث سایت و امیر کاظمی ( که خیلی خوشم اومده ازش می تونید از امید و مصطفی جوادی بپرسید ) . به خاطر همین با شخصیت من آشنا نشدند خیلی ها اما دلیل نمی شه به مورینیو ی بزرگ هر چی دلشون خواست بگن مخصوصاً جماعت انوث . مورینیو یه مرد کامله . همین که شاخ فرگوسن بی ادب رو شیکوند اون هم دو بار معلومه که شخصیت و انسانیتش چقدره . فرگوسنی که اینجا طرفداری می شه و فرگوسنی که تخته وایت برد رو سر گیگز به خاطر گل نکردن توپ تو دربازه خالی خورد کرد و فرگوسنی که با کفشش زد تو سر بکهام و ابروش رو پاره کرد و فرگوسنی که استام بزرگ کین بزرگ و خیلی های دیگه رو چون تو دلشون خوششون نیومد از روشهاش انداخت بیرون از تیم . به هر حال هم بی ادبه هم پر رو .
|
رضا
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 14:58
-1 |
|
|
|
مایکل مور در نقش فرگوسن
ندا خانوم همش تقصیر مایه ی که از برد چلسی حرف نزدیم که شما ابراز نفرت می کنی . شما از هر نظر حساب کنی تو اون بازی و کل لیگ ما سر تر بودیم عادل هم چند بار گفت منچستر این فصل بیش از اندازه شانس آورده . شما اومده بودید از چلسی یه مساوی بگیرید و تو پنالتی به امید شانی باشید اما کور خوندید ، مورینو کبیر ( در این یه مورد خاص دم امیر گرم ) که الکی نیست بگذاره هر کری می خواهید بکنید . راستی می دونی قراره فیلمی از زندگی مورینیو بسازند و نقشش رو جرج کلونی بازی کنه ، اما اگه یه روزی بیکاری پیدا شد که خواست فیلم زندگی فرگوسن رو بسازه باید نقشش رو مایکل مور بازی کنه !!!!!!!!!! دوست عزیز یه کم آروم تر داد بکش که از طرفداران چلسی م متنفری ، حالا من که می دونم از من متنفری ولی فکر کسانه دیگه باش یهوقط دیدی دوستان هم چلسی بودن . تازه اگه شما تنفرت رو پس نگیری یا حد اقل قبل از نشست های بعدی این حرفت رو تعلیق نکنی من هم نه تنها تو رو تحریم می کنم بلکه می گم مید رو کجا دیدی . اولش " ک " داره
|
مصطفي انصافي
دوشنبه 31 ارديبهشت 1386 - 16:24
-5 |
|
|
|
آقا مهدي دمت گرم. خيلي شعرت با حال بود. كل اميررضا رو خلاصه كردي تو شعرت. چه قدر گرفتي از اميررضا؟ اون روز تو نمايشگاه داشتي با امير سر همين مساله معامله مي كردي؟ ايول. حسوديم شد. حالا كه ذوق شعر داري چرا وزن و بحر عروضي ياد نمي گيري اين جوري گند نزني به ادبيات فارسي. مرد حسابي زبون فارسي مگه اسباب خنده است؟ شوخي با ادبيات فارسي؟ خجالت داره. زشته. وقتي تو اين كارو مي كني من ديگه از برادران وارنر چه انتظاري مي تونم داشته باشم؟ بيا يه فيلم 300 هم بساز! خائن!
|
reza
سهشنبه 1 آبان 1386 - 13:1
2 |
|
|
|
بد نيست
|