«دست خدا» به همراهت
چند نكته به بهانه آن اس ام اس كذايي مرگ مارادوناي بزرگ
هر روز چندتايي «اس ام اس» درباره موضوعهاي مختلف براي همهمان ميرسد. نگاهي به آنها ميكنيم و اگر خوشمان بيايد نگه ميداريم و شايد براي بقيه هم بفرستيمش. اما اغلبشان را بيتفاوت ميخوانيم و ميگذاريم و ميگذريم. در يكي از اين «اس ام اس»ها كه چندوقت قبل براي خيليها فرستاده شد، نوشته بودند مارادوناي بزرگ رفته است. خبر اشتباهي كه گويا در تاريخ 21 آوريل از تلويزيون آرژانتين هم پخش شد و براي مدت كوتاهي خيليها را شوكه كرد و خيلي دلها را فرو ريخت؛ اما...
اسطوره ما از اس ام اس خيلي بزرگتر است. اسطوره جايش در منوهاي حقير اين اسباببازيهاي مسخره امروز نيست. او آن بالا بالاها نشسته؛ روي قلهاي كه بعيد است تا آخر دنيا كسي بتواند پرچمش را كنار پرچم شماره 10 افسانهاي ما نصب كند...
به همين دليل بود كه وقتي آن اس ام اس مسخره عجيب را ديدم، ثانيهاي ترديد نداشتم كه شوخي بيمزه حقيرانهاي است. شوخي هم اگر نباشد، حتماً از آن شايعههاي بيارزشي است كه كوتولهها درست ميكنند كه همقد بزرگترها بشوند. گفتم كه، اسطوره در منوي موبايل نميگنجد. پس ثانيهاي ترديد نكردم. حتي به خودم اجازه ندادم زنگ بزنم و از دوستان عاشق ديگر سراغش را بگيرم. چككردن اخبار سايتها هم لازم نيست. خودت را نباز پسر، مارادونا كه به اين راحتي نميميرد.
اصلاً مگر ميشود همين جور بيهيچ مقدمهاي اتفاق بيفتد؟ حتي فكرش را هم نميكنم. منتظر ميمانم كه خبر دروغبودن مرگ افسانه را از همين موبايل بشنوم و به حقارت واقعيت در برابر عظمت اسطوره بخندم و نفس راحتي بكشم؛ اتفاقي كه خيلي زود افتاد. اما قبل از اس ام اس دوم هم خيالم راحت بود. گفتم كه، مارادوناي ما اهل اين قرتيبازيها نيست. كه اگر بود، هر چه كه بود، ديگر ديهگوي رويايي نبود. يكي مثل من و ما و شما كه خيلي هنر كنيم، ميتوانيم اين جور خبرهاي شوم راست و دروغ را با ابزارهاي دمدستمان به ديگران send all كنيم.
***
به قول گروچو ماركس:« اين كه چهطور شد كه به اينجا رسيديم، خودش قصه مفصلي داره... ولي من نميخوام اين قصه رو براتون تعريف كنم!» همهمان كم و بيش، روزي روزگاري، به دلايل مختلف عاشق شماره 10 آرژانتيني شديم و اسمش را نه كنار بيشمار نام و آدم ديگر، بلكه در يك جاي ويژه و در شان استاد، در ذهن و قلبمان ثبت كرديم. قصه ميتواند از بوكاجونيورز شروع شده باشد كه حالا در مستندها و فيلمهايي كه دست به دست ميگردد، ميتوانيم هنر مارادونا را در جواني در آنها ببينيم و آب گلويمان را با چند ثانيه مكث قورت بدهيم. شايد بازي آرژانتين – انگليس جام 86 بود، يا حضور تاريخي در 1990 ايتاليا. شايد هم نزديكتر، مثلاً در 1994 و بازي با يونان و آن فريادهاي اسطورهاي بعد از گل كه تور و توپ و دوربين و شيشههاي تلويزيون را با هم تَرَك داد و باعث شد تا كوتولهها براي مهار شير غران دست به كار شوند و با مثبت اعلامكردن آزمايش دوپينگ مارادونا كوتولگيشان را جار بزنند...
اما اسطورهشدن به اين چيزها نيست. حكايت زمين چمن و پا به توپي و گلزني گوشه كوچكي از اين حكايت مفصل است. مارادونا وقتي پروازش را شروع كرد كه پا را از خط فراتر گذاشت. زماني كه فهميد نميتواند خودش را در چارچوب ابزارهاي مجاز و قانوني اسير و گرفتار و كوچك نگه دارد. پس به اين نتيجه رسيد كه ابزارهايش را خودش خلق كند، بيخيال همه آنچه قبل از او بوده و بعد از او هم خواهد بود. اينطوري بود كه مارادونا انتقام همه كشورش را از انگليسيها در آن لحظه تاريخي استاديوم آزتك، نه با پا بلكه با دست گرفت؛ «دست»ي كه تا پيش از آن به دليل همكاري هميشگي حروف سربي و انديشههاي حقير «خطا» محسوب ميشد، اما بعدِ آن لحظه جادويي همه چيز عوض شد. ديهگو در كنار پيتر شيلتن پير پرواز كرد و دستش را قبل از دستكشهاي او به توپ رساند. نگاهي به داور و كمكش كرد و بياعتنا به فريادها و جيغ و دادهاي شيلتن كه داشت به دستش ميكوبيد تا به داور بگويد چه اتفاقي افتاده، سردار فاتح يك لشكر تكنفره شد و به تاريخ پيوست و اين تركيب «ارتش يكنفره» در مقابل نام مارادونا وارد فرهنگ وبستر هم شد. براي همين است كه هميشه فكر ميكنم بزرگترين گل تاريخ فوتبال، اين يكي است، و نه آن بعدي كه مارادونا با تحقير محض هفت بازيكن انگليس وارد دروازه كرد و همه تماشاگرهاي سراسر دنيا مجاب شدند كه ارزش دو گل را دارد. هماني كه گزارشگر آرژانتيني بازي را مجبور كرد جملهاي بگويد كه از آن به بعد وردزبان خيليهايمان شد: «خدايا! از خلقت مارادونا متشكريم.»
در يكي از عجيبترين طعنههاي دنيا، يك بازيكن فوتبال به خاطر دستش افسانه شد. همان «دست راست»ي كه خودش ميگويد در زدن آن گل دخالتي نداشته و دستي كه توپ را به تور چسبانده «دست خدا» بوده است.همان دستي كه روي بازويش تصوير يكي از همقبيلههايش را خالكوبي كرد؛ شك نكنيد كه تصوير صورت چهگوارا روي بازوي راست مارادونا تا ابد خواب هر انگليسي متكبر و اتوكشيدهاي را آشفته خواهد كرد.
مارادونا خوب ميدانست براي اسطورهشدن بايد كارهاي غيرعادي و نشدني كرد. مثلاً بايد بين اين همه تيم باشگاهي كه افتخار ميكردند مارادونا با پيرهن تيمشان عكس بگيرد، ناپل را انتخاب كرد. يك تيم كاملاً معمولي كه براي تحقق روياي افسانهاي قهرمانشدن، فقط و فقط به معجزه نياز داشت، و اسطوره هم خوراكش اعجاز بود. اگر دنبال مثال و الگوي سينمايي باشيد، ناپل قبل از مارادونا را بايد شبيه يكي از آثار نئوراليستي ويتوريو دسيكا تصور كنيد و جشن قهرمانياش را مثل يك روياي قشنگ فلينيوار. فقط اسطورهها ميتوانند فاصله دسيكا و فليني را در طول يك فصل از ميان بردارند! مارادونا يكتنه ناپل را به جام قهرماني رساند تا زنجيره فتوحات اين ارتش يك نفره به اين زوديها پاره نشود.
ترديد نكنيد كه اسطورهها بايد خودويرانگر باشند، بايد غيرمعمول رفتار كنند و بايد براي بچهمثبتها و شارحان قانونها و مقررات بخشنامهاي دردسرساز باشند. به اين ترتيب، هر حركت و رفتار مارادونا در دنياي معموليِ بيرون به يك جنجال عجيب و پرسروصدا ختم شد. دنيا كه تاب همجواري بزرگان را ندارد، پس بايد نابودشان كند تا دلش خنك شود كه همه آدمها شبيه همند، كه نميشود يكي كنار ما باشد و اين همه بزرگ و متفاوت و غيرعادي باشد، كه اينهمه با بقيه فرق كند. ديهگو هم انگار براي اين بخش از داستان زندگياش برنامه مفصلي داشته و دارد و از هيچ كوششي فروگذار نكرده و از نفس نيفتاده است. او هنوز چند تا كار نكرده ديگر دارد تا نامش را بيش از حالا به تاريخ بدهد... اين شكلي بود كه وقتي آن اس ام اس كذايي را ديدم، دلم نريخت و داغ نشدم و ننشستم. دنيا پرِ اين اخبار لوس و سطحي و مسخره است. اصلاً شايد به همين خاطر است كه براي تابآوردن دنيا به امثال مارادونا احتياج داريم.
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب
محمد حسین اجورلو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 16:29
-18 |
|
|
|
افسانه
سلام اقا نیما قبلا از نقد های سینماییت خوشم می امد اما حالا با خودت خیلی حال میکنم اره من هم با تو هم عقیدهام اگر بنا بود دیه گو هم مثل بقیه بمیره پس فرق افسانه و واقعیت چی بود؟ خیلی حال دادی بیشتر بنویس خیلی مخلصیم یا علی
|
وحید جلالی
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 19:37
13 |
|
|
|
شما فقط بنویس
فوتبالی سینمایی ادبی موسیقی ای! (تکراری) شما فقط بنویس.
|
هاله
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 20:7
-10 |
|
|
|
به به سلام ن ح ن عزيز.اين طرف ها؟!!خيلي عالي بود مثل هميشه.بله مارادوناي كبير بخشي از زندگي همه ما است.چه عشق فوتبال باشيم چه نه.اون ادم لوس و بي مزه اي كه چنين شوخي كرد را در اولين فرصت درBLACK LIST قرار بده كه انتقام همه دلهره هاي لحظه اي را بگيري.
|
مهدی
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 22:49
11 |
|
|
|
حبر ندارید که طرف درBLACK LIST قرار گرفته
|
امید غیائی
سهشنبه 25 ارديبهشت 1386 - 0:4
1 |
|
|
|
سلام رفیق.بابا مردیم از نخوندت اینجا.خدا رو شکر.منتظر زیارتتون تو نمایشگاه رسانه ها هستم. همین. یاحق.
|
م.رضا
سهشنبه 25 ارديبهشت 1386 - 1:26
1 |
|
|
|
بابا گلی به گوشه جمالت. نمی دونستم که تو هم مارادونایی هستی!!!!!!!! اوضاع جالب شد. همیشه این صفحه رو با ناامیدی باز می کردم. اوضاع دستت چه طوره؟
|
امیررضا نوری پرتو
سهشنبه 25 ارديبهشت 1386 - 11:23
7 |
|
|
|
نیما جان دوباره سلام / فقط ژرمنها !!!!
نیما جان سلام . خوبی ؟ فکر کنم خدا رو شکر دستت دیگه خوب شده باشه ؟ خیلی خیلی خیلی خوشحالم که دوباره صفحه ی روزنوشته هایت راه افتاده و حالا دیگه با خیال راحت هر روز به این صفحه سر می زنم . در مورد مارادونا نوشته ای. در این که اعجوبه ی فوتبال هم هست شکی نیست . اما اینو یادت نره : من یک آلمانی دو آتشه هستم که هیچ وقت با تیمهایی مثل آرژانتین و انگلستان و ایتالیا میانه ی خوشی که نداشتم هیچ بلکه به شدت از این تیمها نفرت دارم !!!!!!! ((: ( حتما میگی این دیگه کیه بابا ؟ ) اما به عنوان یک آلمانی متعصب هیچگاه زخم پیروزی آرژانتین بر آلمان رو در ورزشگاه آزتک مکزیک زمانیکه تنها 5-6 سال داشتم و کلی گریستم فراموش نمی کنم . زخمی که با قهرمانی سزاوارانه ی ژرمنها در فینال 90 و پیروزی تاریخی بر آرژانتین در 9 تیر ماه 1385 کاملا خوب شد . نیما جان خیلی دوستت دارم و خیلی برای خودت و نوشته هات ارزش و احترام قائلم اما یادت باشه که فقط عشق است آلمان و اسطوره های فوتبال این کشور !!! به دوستان فوتبالی ضد آلمان هم از همین تریبون اعلام جنگ می کنم !!!! ((: ((: ((: البته مخلص همگی هم هستم . نیما جان در نمایشگاه رسانه های دیجیتالی زیارتت می کنم . منتظر روز نوشته های جدیدت هستم . به امید دیدار تا پنجشنبه .
|
منگ
سهشنبه 25 ارديبهشت 1386 - 11:42
2 |
|
|
|
چه کتک ها که نخوردم
یادش بخیر ، وقتی که کوچیک بودم هر بار که با بچه های محله می رفتیم فوتبال بازی کنیم ، بحث مارادونا و پله راه می افتاد و من که تنها طرفدار مارادونا و آرژانتین توی محله بودم وقتی اونهمه پله باز و برزیل پرست رو می دیدم آتشی می شدم ، همیشه کار به فحش و فحش کاری می کشید ، و نهایتاً درگیری ، فرض کنید وسط زمین خاکی به خاطر اینکه به دیگو گفتند "معتاد" با شش تا بچه سرتق درگیر می شدم و همیشه هم کتک می خوردم ، اما از رو نمی رفتم که .. و هر روز این کار من بود ، اصلا همیشه آماده ی دعوا بودم ، اونا به مارادونا فحش می دادند و من به پله ، بعد درگیر می شدیم و نیم ساعت تمام مشت و لگد می زدیم ،انگار اصلا نیومدیم که فوتبال بازی کنیم ...فقط می اومدیم که همدیگرو لت و پار کنیم ، یادش بخیر که از دیوار همسایه بالا رفتم و همه ی پوستر های دیگو را از زیر تخت پسر همسایه بیرون کشیدم (چقدر بی شعور بود ..با اینکه فوتبال بازی نمی کرد و اصلا اهل این کارا نبود اما پوستر همه ی بازیکنان فوتبال رو داشت) ، خوب چاره ای نبود ، پول تو جیبی من به زور کفایت می کرد ، حالا اضافه کنید هر هفته قرار بود یک توپ پلاستیکی هم بخرم ...یادش بخیر اون زمان ها از آدامسهای فوتبالی عکس بازیکنان فوتبال در می اومد ، اون روزها آرزو داشتم فقط یک بار عکس دیگو از آدامس من در بیاد، اما هیچ وقت نشد ، فرض کنید یک جا ده تا آدامس می خریدم که شاید عکس این مرد از توش در بیاد .یادش بخیر ، یادم میاد دویست تومن دادم پیرهن شماره ی ده آرژانتین رو خردیم و همونجا توی مغازه کشیدم رو تنم و وقتی توی کوچه ها می دوییدم ، احساس می کردم که دارم پرواز می کنم ، اما چه بد بختی بود که فرداش وقتی شستمش همه اون خطای آبی و سفید ور پریدن و من تا شب یه ریز گریه کردم ، چه کنم که همیشه بد شانس بودم ..... زیاد بدبختی کشیدم اما دیگو آرماندو مارادونا ارزش اینهمه عشق رو داشت ...نه؟!
|
ندا میری
سهشنبه 25 ارديبهشت 1386 - 12:32
-21 |
|
|
|
حتی من انگلیسی هم دوستش دارم
به به ! گل بود به سبزه نیز آراسته شد! چه عجب! آخ که چه آتیشی به دل من انگلیسی زد مطلبت و مساله اینه که مطلبت اینقدر خوب بود که مجبور باشم دو سه باری بخوانمش و هر بار دلم از این عشق انگلیسی فوتبالی ام هری بریزه و خوب چی بگم ؟؟؟؟ حرف حساب مگه جواب هم داره؟
|
ندا میری
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 0:14
10 |
|
|
|
کارت دعوت
سلام به همه! دوستان خوب خوب از آنجایی که مشغله بچه ها این روزها حسابی زیاده و به کل یادشون رفته اعلام کنن کی و کجا و اصلا" چرا یه سر به این نمایشگاه رسانه های دیجیتالی بزنیم از طرف من قبول دعوت کنید و در جریان باشید که از حدودای 11، 12 روز پنجشنبه، امیر و نیما و احتمالا" یکی دو نفر دیگه از دوستان، تو غرفه حاضرن و روز جمعه هم باقی بچه ها به همین منوال میزبان مخاطبین محترم سایت (یعنی ماها!) هستن، که البته به احتمال زیاد دیگه امیر و نیما نداریم. اصلا" هم غر نزنید، صفحه هم میهنو شما می بندین برای شنبه؟ پس فعلا" دیدار به قیامت .... نه ببخشید دیدار ما نمایشگاه بین المللی تهران، سالن 14، غرفه 77
|
تلخ زبون
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 10:57
-10 |
|
|
|
اعجازه مارادونا
سلاااااااااااام بابا چه عجب.با مرگ ملاقلی پور رفتید وبا زنده بودن مارادونا برگشتید. خوب این هم معجزه مارادوناست دیگر.این کار فقط از دست او بر می امد. خدا شما ومارادونا را حفظ کند......
|
کاوه اسماعیلی
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 22:47
4 |
|
|
|
یه جا قبلا هم گفتم.مارادونا دوست داشتنی ترین تنه لش تاریخه.
|
بابک جهانبگلو
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 19:10
-14 |
|
|
|
در خواست
با سلام و خسته نباشید خواهش میکنم در به روز رسانی سایت وقت بیشتری بگذارید به خصوص در ارتباط با نقد فیلمهای روی پرده و فیلمهای در حال اکران. حیف است با اینهمه بازدید کننده فعالیت شما انقدر کند باشد . درست است که دارید برای روزنامه " هم میهن " زحمت میکشید ولی کاش دو شغله شدنتان تبعات دو شغله شدن مدیران دولت را نداشته باشد.
|
رضا خاندانی
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 20:30
-12 |
|
|
|
دیگو ارماندو خدا مارادونا
سلام نیما جان خیلی خوشحالم که دوباره واسمون مینویسی نوشته های سال جدید رو هم با یکی از خدایان دنیا شروع کردی که واقغا دمت گرم. من هم از بچگی همیشه سر مارادونا و پله دعوا داشتم. به نظرم پله ادم فیفا و دار و دسته ی مافیاست وگرنه اصلا قابل مقایسه نیست. اگر هم کسی رو بخوایم نزدیک به مارادونا بگیم اون کسی نیست جز پادشاه اولدترافورد اریک کانتونا.
|
aiday
شنبه 29 ارديبهشت 1386 - 9:45
3 |
|
|
|
nima aali bud,man footbali nistama,vali ina adam vasam arzesh dare.mr30
|
سعيد هدايتي
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 8:53
-4 |
|
|
|
ديگو افسانه ميماند
سلام نيما جان .چقدر استقلالي ها شبيه هم فكر ميكنند .ما كه مخلصيم دربست .خيلي مطلب با حالي بود .جون هر چي آبيه اينقدر يه خط در ميون (6 ماه يه بار ) مطلب ننويس.ميترسم به سلامتيت خيلي آسيب برسونيا.
|
سهشنبه 22 خرداد 1386 - 9:53
0 |
|
|
|
هامون نه حاتمی کیا
من با 1000 شوق و ذوق در فيلم هامون بازهاي آقاي حقيقي بازي كردم ولي كو مرهمي فكر مي كردم سر از كن يا اسكار در مي آورم البته من مخالف خوان بودم و از حاتمي كيا طرفداري كردم ولي فكر كنم اخر سر از شبكه 4 در بياورم ان هم ساعت 12 شب به بعد راستي من طرفدار ايرون ميدن هم هستم به شهزاد رحمتي سلام برسان بگو البوم موضوعي راجب مرگ و زتدگي ايرون ميدن رو گير اوورده يا نه من دارمش
|
هادی دمرچلی
پنجشنبه 10 آبان 1386 - 14:52
17 |
|
|
|
دیگو بهترین.نه به این خاطر که سریعترین بود.دیگو بهترین چون محبوب ترین. انسانها1000ان سال درمورد او مینویسند.جاودانگی ازان اوست.
|