دوشنبه 1 آذر 1389 - 8:18



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 



يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 11:44

هم‌میهن و فصل بعد


ممنون که این قدر خبر گرفتید و ببخشید که روزنوشت‌ها دیر شد، ولی راست‌اش گذاشت‌ام که روزنامه هم‌میهن دربیاید که بعد خبرش را این جا به شما دوستان عزیزم بدهم. با خودم قرار گذاشته بودم روزنوشت جدید در این باره باشد. این هم یکی دیگر از روزنامه‌هایی که من و رفقا و بعضی همفکرهایم درآوردیم، تا باز کی تعطیل شود و بساط‌‌مان را برویم کجا پهن کنیم. جمله قصار امروز را هم به همین خاطر از خوزه مورینیوی کبیر نقل می‌کنم، وقتی بالاخره کم آورد و قهرمانی لیگ برتر را از دست داد. بعد از بازیگرهایش تعریف کرد و این که حالا در بهترین شرایط قرار دارند و این که: « خیلی حیف است که فصل بعد از فردا شروع نمی‌شود. » دمش گرم. هم میهن برای ما تا اطلاع ثانوی، یکی از همان فصل‌های بعدی است. بعد‌التحریر: نظرهای‌ این دفعه‌تان را بگذارید درباره هم‌میهن، که از امروز چاپ شده، و این که خوب است یا بد یا این که باید چطور باشد و این‌ها. راستی اگر بد و بلایی پیش نیاید پرونده پالپ فیکشن، سایه خیال این شماره چاپ می‌شود. البته پرونده برای یکی از قطرات اقیانوس پالپ فیکشن.
بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

نظرات

سعيد هدايتي
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 12:2
-21
موافقم مخالفم
 
پالپ فيكشن

سلام دوجدد. بي صبرانه منتظر قصه هاي عامه پسندتونم.واي كه چه معركه اي بود ده بار ديدمش وهر دفعه عين اب تازه اس.خيلي در حقش ظلم شده (در قياس با فارست گامپ).عيني ميشه يه روز مثلا مهرجويي هم راحت وبي در دسر قصه هاي خودشو تعريف كنه؟(بي خود سانسوري)

رضا
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 12:45
7
موافقم مخالفم
 
قهر ما و کامنت آخر

یک هفته ای بود که منتظر کامنت جدید امیر قادری بودم ، با خودم فکر می کردم می شه چه بحث داغی درباره ی فیلم های برترمون می کنیم .

تازه با خودم گفتم این ایده رو به نویسنده ، بازیگر و کارگردان مورد علاقه هم ربط بدیم . اون موقع بود که عیشم کامل می شد ، بحث سینمایی اون هم درباره ی بهترین فیلم های عمرمون .......

به هر حال امروز وقتی این صفحه رو باز کردم به چیزی برخوردم که نه تنها باعث تعجبم شد بلکه موجبات دلگیریم را از امیر قادری فراهم کرد .

چند وقت پیش تو یک کامنت نوشتم ، اینجا هر کی حرف خودش رو می زنه،

و نصف کامنت ها ربطی به بحث ها نداره ، ولی انتظارش نمی ره وقتی همه کامنت ها حول چیزهای مشترکی می گرده تو از کار جدیدت حرف بزنی .

به هر حال دوستان من در همین لحظه اعلام ترک سایت می کنم ، راستش شاید اهمیتی نداشته باشه ولی مهم اینه که دوست دارم با کسی حرف بزنم که به حرفهام گوش بده .

خلاصه ما رفتیم ، راستی کس دیگری هم اینجا به اسم رضا می نویسد ولی از این به بعد بدانید هر چه رضا است من نیستم .

راستی در جواب یکی از دوستان ( خانوم سحر همایی ) باید بگویم :

خانوم همایی به راستی امیر قادری منتقد محبوب کدام یک از ماست ؟ و اینکه آیا امیر قادری ما را به اینجا جمع کرده یا اگر به جای امیر قادری منتقد دیگری مثل امیر پوریا بود همچین جمعی شکل نمی گرفت . برای مثال وبلاگ شهزاد رحمتی را نگاه کنید . در یکی از روز نوشتهایش بیش از 200 نفر نطر داده اند ........

یه جمله ی با حالم از یکی از بچه ها ( فکر می کنم تلخ زبون بود ) :

اگه کامنت ندادم بی خیال ....... اه کسی جوابم رو نداد بی خیال ..... اگه کسی دلش برام تنگ نشد بی خیال ......

بدرود

حامد اصغری
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 12:52
-9
موافقم مخالفم
 
سلام هم میهن

خیلی خوب شد جای یه روزنامه توپ خالی بود شنیدم شرق هم منتشر میشه خدا رو شکر منتظر مزه کردن پرونده پالپ فیکشن هم هستیم .راستی دو تا عکس از کارتون های دوران کودکی دهه 60 گذاشتم بچه ها اگر دوست داشتن برن تو سایتم ببینن.

www.7thart.mihanblog.com

مصطفی انصافی
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 13:15
-10
موافقم مخالفم
 
شب شیشه ای پالپ فیکشن!

امیر! یه چیزی بگم؟ وقتی برای یک فیلم پرونده در می آری خیلی فوق العاده ای. ولی درباره ی شخصیت ها نه. خیلی معمولیه. هنوز مزه ی پرونده ی بوچ و ساندنس زیر دندونمه. چه پرونده ای بشه پالپ فیکشن. راستی اسم فیلم پالپ فیکشنه نه قصه های عامه پسند!

راستی شب شیشه ای فوق العاده بود. بهرام رادان به هر جا که برسه حقشه. کیف کردم وقتی آخر برنامه اجرا رو به دست گرفت. بچه های شهرستانی هم که شب شیشه ای رو نمی تونن ببینن تو سایت شبکه 5 فکر کنم بتونن متن مصاحبه رو بخونن.

مصطفی
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 13:16
6
موافقم مخالفم
 

در جنگ همیشه زمانی فرا می رسد که دلیرترین سربازان هم فرار می کنند.

فکر کنم جمله ی ناپلئون بود.

siavash
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 15:9
39
موافقم مخالفم
 

Banoo: yani ta akhare omr mosaken bokhore?

khob behazine ke hamash dard beleshe.

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 15:14
27
موافقم مخالفم
 

سلام . امیر جان تبریک می گم . امیدوارم که تو و همکارانت موفق باشی . البته هنوز هم میهن را نگرفتم و نخواندم که بخوام نظر بدم . منتظر سایه خیال هم می مونم . کاش یه موضوع سینمایی رو واسه ی بحث راه می انداختی تا همه در موردش صحبت می کردیم . راستی اون جمله ی مورینیو هم فوق العاده بود .

پاراگراف زیر را در کامنت قبلی که صبح فرستادم دوباره اینجا بازگو می کنم . شاید کسی نخوانده باشه . ضمن اینکه خیلی داغه . مربوط به برنامه ی دیشب میشه که کلی حال داد :

"خدمت دوستان عزیزم هم سلام عرض می کنم . دیشب برنامه ی " شب شیشه ای " رو دیدین ؟ خیلی از راحتی و جسارت بهرام رادان خوشم اومد . رشید پور که داره یه جورایی شومن خوب و مسلطی میشه کاملا جلوی بهرام کم آورده بود . راستی وقتی بهرام رادان جمله ای را از " امیر قادری " نقل کرد ( راه رفتن بازیگر هم یک نوع بازی است ) با به میان آمدن اسم امیر قادری پدر و مادرم و برادرم ( که البته این یکی نقدهای امیر رو گهگاهی می خونه ) و خواهرم همه با هم به سمت من برگشتند و لبخندی به من زدند و من هم مثل این بچه هایی که ته کلاس معلم صداشون می کنه و همه به سمتش بر می گردند نمی دونستم چه کار کنم و لبخندی تصنعی زدم . نمی دونم به خاطر جی بود ؟ شاید برای اینکه اسم امیر و سایت سینمای ما رو زیاد از دهان من شنیده اند . "

راستی یه سری به وبلاگ حامد اصغری هم بزنید . عکسهای خوبی از کارتونهای باحال دهه ی شصت قرار داده . البته چند سال قبل این عکسها رو یکی از دوستان برام میل زده بود . اما به هر حال قضیه ی همون حس نوستالژیکه .

----------------------------------------------------------

جمله ی این دفعه را از اس ام اس ای که همین الآن به دستم رسیده انتخاب کرده ام :

" مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آب نبات کوچکش شیرین کند ... "

خیلی مخلصیم .

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 15:16
-7
موافقم مخالفم
 

راستی ویژه نامه ی بهار مجله " فیلم " را از دست ندهید که یه پرونده ی خوب در مورد سینمای گانگستری داره .

امیررضا نوری پرتو
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 15:22
14
موافقم مخالفم
 
آرزویی تححقق ناپذیر

یه فکر خوب همین الآن به ذهنم رسید که بیشتر شبیه آرزوست تا فکر :

کاش می شد بچه های پای ثابت اینجا که با کامنتاشون نشون دادن خیلی چیرها حالیشونه ( البته به جز من ) یه امکانات مختصری در اختیارشون گذاشته می شد یا خودشون سرمایه ی لازم را داشتند تا یه مجله ی سینمایی - فرهنگی عرضه کنند . مطمئنم اینجوری مثل توپ بازار کساد مطبوعات رو می ترکاندیم !

البته از قدیم گفته اند که آرزو بر جوانان عیب نیست !!

مهدی ح
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 16:17
7
موافقم مخالفم
 
تبریک ورود روزنامه هم میهن

سلام خدمت امیر خان قادری

تاخیر شما هم ایندفعه در نوشتن روز نوشت زیاد شود امیدوارم از امروز دیگه این همه تاخیر نداشته باشید .

ورود روزنامه هم میهن به عرصه مطبوعات رو تبریک میگم به آقایان کرباسچی بخصوص آقای قوچانی و شما و همه همکارانتون در روزنامه هم میهن و پیشاش خوشحالی خودم را بابت بازگشت روزنامه شرق به عرصه مطبوعات اعلام می دارم

در مورد اولین روز هم میهن باید بگم امیدوار کننده بود بخصوص مطلب آقای نیما حسنی نسب در مورد دست خدای مارادونا و آن جمله قصار کانتونا که در سر فصل مطلب زده بود و براستی جهان فوتبال آیا بازیکن مثل مارادونا بخود می بینه !!!

از مقاله آقای فرمان آرا هم خیلی لذن بردم براستی که جمله ابوالحسن خرقانی را ما در جامعه امروز خود عکسش را می بینیم

بی صبرانه منتظر مطالب آقای قادری هم در روزنامه هم میهن هستیم شاید آقای قادری هم در افتتاحیه کارش در هم میهن این بار نه از استاد اسکورسیزی بگه نه از پالپ فیکشن بگه نه از محسن چاووشی و سنتوری وشاید نه از میامی وایس شاید فردا روزنامه را که ورق زدیم امیر خان هم مثل نیما با چیزی غیر از سینما کارش را شروع کند مثل رسوایی کالچو پولی در ایتالیا یا بازنده ای جالب مثل مورینیو

خوش باشید

مریم
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 17:20
-8
موافقم مخالفم
 

هم میهن،شرق،اعتماد...خوب است!هوای مطبوعات دوباره دارد بهاری می شود.امیدوارم هم میهن خنکمان کند در این روزهایی که گرما می بارد نه فقط از آسمان که از خود خود زمین...

*راستی،معروف شدین ها!!!شب شیشه ای و اینا...:دی

ندا میری
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 19:28
4
موافقم مخالفم
 
هم میهن!

تنها ترس اینکه عادتمان دهد و به اجبار ترکمان کند! که اونوقت تا شروع فصل تازه دوباره صبر و صبر و صبر

راستی امیر جان ببین این بهرام رادان هم از اسمت استفاده می کنه بلکه معروف بشه ها! اما از شوخی گذشته عجب برنامه ای بود، امیدوارم از دست نداده باشین!

کاوه اسماعیلی
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 21:48
-11
موافقم مخالفم
 
آن امیر قادری گفتنش

1.قصه صدا و سیمایمان قصه غریبیست.ما ومسوولان فرهنگیمان در آغاز انقلاب همه چیز را واقعا از صفر شروع كرديم.تلویزیون هم یکی از آنهاست.

تلویزیون ما در این سالها همه تجارب را خودش با آزمون و خطا به دست آورد و حالا بعد از این همه سال کم کم این واقعیت که تلویزیون یک رسانه به منظور سرگرمی سازیست در ذهن عالیجنابان شکل گرفته .تلویزیون تا سالها نقش قیم ملت را بازی کرده.از یاد نمیبرم سالهایی که در ماه رمضان برنامه های تلویزیونی راس ساعت 10 شب قطع میشد با این توجیه که مردم روزه دار وقت کافی برای استراحت داشته باشند تا هنگام سحر به راحتی بیدار شوند و چقدر یک ماه ندیدن ارتش سری سخت بود.......

در سالیان اخیر هم اگر فردوسی پور و عمو پورنگ و تیم مهران مدیری را از تلویزیون میگرفتیم چه از آن باقی میماند.اما گویا بعد از این همه سال آزمایش چیزهای تازه ای میبینیم.برنامه دیشب شب شیشه ای با بهرام رادان از آن برنامه بود.نمبدانم چند سال صبر کردیم تا برنامه ای از جنس برنامه دیشب ببینیم.با اینکه بهرام رادان خیلی سعی کرده بود دیشب متفاوت از سایر مهمانها باشد و این تلاش گاهی اوقات کاملا به چشم میامد اما همینکه ترس مسوولان از دعوت یک پسر خوش تیپ محبوب که بتواند فضای صحنه را در اختیار خودش قرار بدهد ریخت مرا ذوق زده کرد.با آدمی طرف بودیم که دوربین تلویزیون را بدون اینکه تا الان جلوی آن قرار گرفته باشد خوب میشناخت و نگاه کردنش و خم و راست شدنش و بازی کردنش با صدای قویی که در اختیار دارد و البته امیر قادری گفتنش همه نشان میداد این پسر الکی ستاره نیست.

2.این کلمه کبیر را مثل نقل و نبات استفاده میکنی؟این مورینیو ارزشش را دارد؟ما را بگو که بعد از بابی رابسون حتا میترسیدیم به آلن شیرر و فرگوسن هم کبیر را اضافه کنیم که مبادا شکوه اولی را کم کند.حالا که اینطور شد...مازیار زارع کبیر...احمد زاده کبیر......کاوه اسماعیلی کبیر... امیر رضا نوری پرتو کبیر......

3.سحر همایی و ندا میری عزیز....آهان از اون نظر؟؟

4.دیالوگ امروز

بسیم(روزی روزگاری):"خین..خین...چه خین سرخ خط خطی هوسناکی.."

حمید قدرتی
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 22:27
19
موافقم مخالفم
 
هم میهن همسایتی

هم میهن افتتاح شد و در مرحله اول باید به امیر قادری و بقیه دوستان که افتخار همکاری تو این روزنامه رو دارن تبریک گفت . و در مرحله دوم به همه بچه های سایت ، چون اون رو یه جورایی ( البته اون صفحه رو ) متعلق به بچه ها می دونم . چون بچه ها اون رو می خرن ، می خونن ، نظر می دن ، طرح می دن و اگه لازم شد کمک یدی یا قلمی میدن و از نظر فکری پوشش میدن .

هم میهن رو خریدم و خوندم کاری به عکس قالیباف و بقیه ماجرا ها ندارم قسمت ویژه نامه نقد آرزو فراهانی رو خوندم مطلب بهمن فرمان آرا را هم . فعلاً نمره قبولی داره اما هنوز یه صفحه معمولیه و می شه اون را تا خیلی جا ها پیش برد . همین که مجبور نیستم مطلب امتیاز رو دوباره بنویسم خیلی خوبه .

اما ازبچه ها هم یه خواهش دارم اونم این که طرحهای جدید و اضافه و کم کردنها را نگه دارن تا چهار چوب روزنامه ( این صفحه ) شکل بگیره و روی غلطک بیفته بعد گاماس گاماس شروع می کنیم . و باز هم تبریک .

حنانه سلطانی
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 22:50
-10
موافقم مخالفم
 

اول از همه تبریک و خسته نباشید بابت هم میهن. البته امروز پیدایش نکردم ولی فردا از زیر سنگم که شده گیرش می آورم.خیلی کنجکاوم بدانم چی از آب درآمده.

در مورد ده فیلم برتر هم می خواهم صورت سوال را برای خودم ساده کنم.ده فیلم برتر سینمای بعد از انقلاب آن هم بدون ترتیب:1-هامون 2-لیلا 3-درخت گلابی 4-نفس عمیق 5-بوتیک 6-شب یلدا 7-شوکران 8-مادر 9-از کرخه تا راین 10-آژانس شیشه ای.دوست دارم یک انتخاب یازدهم هم داشته باشم که شاید انتخاب نامتعارف و عجیبی هم باشد:نان،عشق و...موتور1000 .در مورد سینمای جهان من را هم معاف کنید.این یکی دیگر خیلی سخت است.

در مورد رفقای کارتونیمان هم من که قبلا ارادتم را ثابت کرده بودم.فقط اینکه چرا کسی اسم کایوت و پرنده سریع را نیاورد(همان بییب خودمان)؟دلتان آمد یادی از آن فلک زده بدبخت نکنید؟

آقا رضا می دانم که بر می گردی.این موهایم را توی آسیاب سفید نکرده ام!سابقه ندارد کسی اینجا قهر کند و بر نگردد.هر چند سحر باید جوابت را بدهد.فقط این را بگویم که اینجا روزنوشت امیر قادری است.او هم این روزها در حال و هوای روزنامه هم میهن است.همین.اینکه دیگر قهر کردن ندارد.راستی شما که امیر قادری را قبول نداری این همه وقت اینجا چه کار می کردی؟!

mOHAMMAD
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 22:53
28
موافقم مخالفم
 
PULP FICTION

سلام امیر جان.

آقا مشتاقانه منتظر اکران دوباره پالپ فیکشن هستیم !

چند وقتی خبرش رو شنیدم همچین که مجله رو میبینم سریع میرم سراغ سایه خیال و بعدم که ....

دیگه بیش از این منتظرمون نگذار !

کاشکی یه ویژه نامه چاب می کردین مختص تارانتینو. بنظرت یکی دو صفحه واسه کسی که سینما رو بعد از سگ های انباری و بخصوص پالپ فیکشنش دگرگون کرد کم نیست.

بیا و در حق تارانتینو جون نامردی نکنید و یک شماره ویژه رو بهش اختصاص بدید.

خوشحال میشه ها

خوشحال می شیم ها

صوفیا
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 23:46
-12
موافقم مخالفم
 

اول از همه باید یه تبریک مفصل به همه بگم بابت روزنامه های هم میهن و شرق و تبریک مخصوص هم به امیر قادری با آرزوی اینکه هم میهن عمر طولانی آبرومندانه ای داشته باشه.همه باید مراقب باشیم که از این یکی دیگه خوب محافظت کنیم،چون این تیم و کادر خوبی که در هم میهن جمع شدن آدمو از آینده ش نگران میکنه. نباید رفیق نیمه راه برای هم میهن باشیم همونطورکه برای شرق و یاس نو و... بودیم.

امیررضا نوری پرتو کامنت جالبی نوشته.راست میگه.از بس هر وقت میان میبینن ما یا داریم روزنوشتهای امیرقادری رو میخونیم یا داریم براش کامنت میذاریم به محض اینکه بهرام رادان اسم امیر رو آورد همه برگشتنو نگاه کردن.حس جالبیه ها!مثله اینکه با فلان رییس جمهور که حالا دارن تو اخبار ازش حرف میزنن ملاقات داشتی.

امشب میخوام جمله م امیدوار کننده باشه.هر چی باشه الان 2تا روزنامه خوب جدید به خانوادمون اضافه شده:

لینگ:امیدواری فضیلته.واجبه که آدم امید داشته باشه.

مایک:امید به چی؟

لینگ:خود امید مهمه.

مایک:یعنی این امید به خودی خود واجبه؟سوژه نداشت هم نداشت؟

لینگ:امید یعنی باز گذاشتن در.این طوری چیزهای خوب میتونن وارد بشن.شاید وقتی تو اصلا حواست هم نیست.(خوبی خدا-مارجوری کمپر)

محسن
يکشنبه 23 ارديبهشت 1386 - 23:50
7
موافقم مخالفم
 
رادان یا هم میهن یا شهروند شایدم پالپ فیکشن

1-بچه معروفا رو میگیرن آقا!! رادان کم اورد از بعضی ها مایه گذاشت

2-آقا خیلی حال داد دیدن روزنامه ی هم میهن مخصوصا صفحه ی 1 با اون عکس

3-مجله ی شهروند هم جالب بود این دفعه

4-آقا خدایی در مورد دیالوگ های این فیلم زیادتر از همیشه بنویس خیلی خیلی عالی هستن

5-یه دفعه کم نیاری که تازه داریم کیفور می شیم

رضا
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 0:43
12
موافقم مخالفم
 
به انتظارش می ارزه

ای بابا امیر خان. این همه منتظر یادداشتت بودم حالا ما رو پاس میدی به اون نشریه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوندن نقدها و پرونده های تو فقط توی نشریه فیلم حال میده. اینو به خودت هم گفته بودم. یادته؟ هر چند که به قول خودت نشریه فیلم یک دهم کار شماست اما تقصیر من چیه؟

از همین الان بی صبرانه منتظر سایه خیال پالپ فیکشن هستم. می دونم کار جالبی میشه. اونهم از منتقد محبوب من. دمت گرم و سرت خوش باد.

Reza
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 0:53
7
موافقم مخالفم
 

شماره اول روزنامه هم میهنو ندیدم اما بابت پالپ فیکشن حسابی خوشحال شدم . حرف سعید کاملا درسته و من هم چند بار به طور کامل و بعضی از سکانس هاشو ده ها بار دیدم ( رقص تراولتا با اوما تورمنو با اون شعر و آهنگ باحالش نمیدونم چند دفعه دیده ام ! ) ولی باز هم برام تازگی داره .

م.رضا
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 1:46
0
موافقم مخالفم
 
این رضا و اون رضا

رضا جان دوست ندیده من. قهر چرا؟

اتفاقا حرفهای دوستان دیگه بد جور داشت تکراری می شد.

بحث درباره فیلمهای محبوب هر کدام از ما زمانی جالبه که غیر منتظره باشه نه با پس زمینه. امیر بیچاره-به قول مادربزگم دور از جون- چه جوری باید این همه سلیقه رو جوابگو باشه؟

درضمن شما که دیگه باید امیر قادری رو شناخته باشید.

تا یادم نرفته بگم که من هم از این به بعد به یه اسم دیگه می نویسم. تا همه کامنت های به اسم رضا مال تو باشه.

خوبه باوفا؟؟

سعید
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 8:50
-3
موافقم مخالفم
 
هم میهن

سلام امیر

انتشار روزنامه هم میهن را تبریک میگم و معلومه که با حضور تو یک صفحه سینمایی زنده و پر شور را شاهدیم اما وقتی که اسمت را به عنوان دبیر صفحه دیدم راستش نگران شدم نگران اینکه با این عنوان درگیر کار اجرایی صفحه خواهی شد و احتمالا کمتر فرصت خواهی کرد که مطلب بنویسی امیدوارم که اینچنین نشود البته انرژی ات بیشتر از اینهاست موفق باشی.

سهند خانوم
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 10:2
14
موافقم مخالفم
 

خوش خبر باشین جناب قادری ... خوشحالم . اما نمی دانم آن ترس لعنتی اینکه خدای نکرده خدای نکرده ... را چکارش کنم ؟

حامد اصغری
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 10:21
8
موافقم مخالفم
 
یه مجله ی سینمایی - فرهنگ

من هم با نظر رفیق شفیق ام نوری پرتو موافق ام بودجه اش هم می تونیم با پول گذاشتن روی هم تامین کنیم یا یک سایت درست کنیم که همه بچه ها اونجا فعالیت کنند.واقعا هم آرزو بر جوان عیب نیست.

ميترا
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 10:36
12
موافقم مخالفم
 
شب شيشه اي

بهترين شب شيشه اي بود!!

من هم موافق هستم كه بهرام رادان بي نظيـــــــــــرش كرد" هر چي تعريف كنم كم گفتم!! فوق العاده بود!! بعد كلي انتظار براي حضور ايشون واقعا غافلگير شدم:))

---به اميد پيشرفت هاي چشمگيرتر آفاي رادان ----

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 14:9
34
موافقم مخالفم
 

سلام خدمت امیر خان عزیز و همه ی دوستان خوب خودم .

کامنتها رو خواندم . بیشتر حول و حوش تبریک و تهنیت به مناسبت انتشار روزنامه " هم میهن " بود ( از جمله یکی از کامنتهای خودم ) و انتظار همه برای پالپ فیکشن و سایه خیال ماهنامه ی عزیز " فیلم " . این روزها از در خونه بیرون نرفته ام و به شدت درگیر نوشتن یه پرونده ی سینمایی ام برای مجله ....؟؟؟ . اگه به جاهای خوب خوب برسه خبرتون می کنم . دعا کنید این دفعه دیگه بشه . یه شیرینی حسابی هم پیش من دارین ! ((: البته اگه دوستان آن مجله بنده و مطالبم رو قابل بدونند . خلاصه کلی وقت و انرژی روش دارم میذارم . خدا کنه مورد پسند اساتید خودم واقع بشه . بنابراین طبیعی است که هنوز دستم به روزنامه ی هم میهن نرسیده که بخوام اظهار نظر کنم .

در بین کامنتها کامنت آقا رضا ناراحتم کرد . رضا عزیز بیخیال ! چه زود دلسرد شدی ؟! بنویس ! تو کاریت نباشه که امیر چه گرایی برای نوشتن می ده . البته تا حد بسیاری با گله مندی هایت موافقم . اما حیفه که انرژی ات الکی هدر بره . وقتی این همه علاقه داری و این همه دوست مجازی پیدا کرده ای و همه هم انتخاب فیلمهاتو خواندیم و از حسن انتخابت در اغلب موارد حظ بصر بردیم حیفه که بذاری بری . البته مختاری . از قدیم گفتند صلاح مملکت خویش را خسروان دانند اما به عنوان یک دوست ازت می خوام که اینجا رو ترک نکنی . آقا رضا گل شایان ذکر است که امیر قادری هم منتقد محبوبی است . هم برای من هم برای خیلی ها . کاری هم به این ندارم که دیگه انرژی سابقش را برای روز نوشتها نمیذاره . اما ما همه دوستش داریم . اون هم از نوع اساسی اش !!!! ((: ولی آقا رضا خودمونیم تو هم مثل من چقدر زود جوش میاری ! به امید کامنت بعدی آقا رضا گل !

--------------------------------------------------------

جمله ی محبوب این دفعه :

" خورشید باش تا اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی " : زرتشت

مخلص همگی هستم . یا علی مدد .

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 14:12
10
موافقم مخالفم
 

باز یه چیزی یادم رفت مجبور شدم بلافاصله یک کامنت دیگه بدم ! روی آرزوی تحقق ناپذیر من فکر کردین ؟ خیلی دوست دارم نظراتتون رو بخوانم . منتظرم .

ماندانا جباري
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 14:34
15
موافقم مخالفم
 
هم ميهن و بهرام رادان

سلام

1.هم ميهن روز اول رو متاسفانه نتونستم بخونم چون دكه هاي اين دورواطراف تموم كرده بودند(اين تموم شدن خودش خيلي خبرخوبيه.اگرچه من بي نصيب موندم.)

2.اين يكي دوروز هرجا مي ريم صحبت از برنامه فوق العاده شب شيشه اي بهرام رادانه.تازه همه با شوروشوق به من نگاه مي كنن و ميگن:ديدي.......ديدي از امير قادري تون حرف زد؟(امير قادريمون؟!).......در هرصورت برنامه خيلي خوب شد.من كه از بهرام رادان خيلي بيشتر خوشم اومد.

3.جمله اين دفعه رو هم از همون برنامه مي نويسم:

رشيدپور:اصلآ نميذاري من حرف بزنم

رادان:آخه قراره من حرف بزنم.

4.يه حرف تكراري كه اين دفعه ديگه فقط سوال نيست اعتراض هم هست:DVD آقاي كيميايي چي شد؟

مصطفی جوادی
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 16:2
12
موافقم مخالفم
 
آب و شوق و چشم

هم میهن همه شرایط را برای خوب بودن دارد. انگیزه و شوق ... می دانید! چشمم بد جوری آب می خورد. همین

hamidehamoon@yahoo.com

محمد حسین اجورلو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 16:6
39
موافقم مخالفم
 
یک تجربه

جمیعا سلام

1_هیچ وقت برای خرید کتاب آخرین روز نمایشگاه رو انتخاب نکنید چون کتاب های به درد بخور تموم شده

2_تبریک بابت انتشار مجدد هم میهن و شرق. یادداشت نیما حسنی نسب درباره مارادونا عالی بود.

3_در مورد نحوه شرکتتون در نمایشگاه رسانه های دیجیتال هم یه آماری بده

مخلص همگی هم هستیم

محمد حسین اجورلو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 16:18
12
موافقم مخالفم
 
یک خبر خفن

همین الان یک اتفاق نادر افتاد نیما حسنی نسب یک روز نوشت جدید نوشت اون هم در مورد دیه گوی افسانه ای اگر کسی یادداشت نیما رو تو هموطن نخوانده این روز نوشت رو از دست نده

بابک جهانبگلو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 17:49
-25
موافقم مخالفم
 
تبریک به خومون !

آقای قادری عزیز سلام !

به همه از بابت انتشار هم میهن تبریک میگم و به همه سینما دوستها هم تبریک میگم که دبیر بخش سینمائی اقای قادریه .

امید غیائی
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 18:40
-20
موافقم مخالفم
 
هم میهن و شب شیشه ای و دوتا فیلم دیگه.

سلام.اگه چیزی نگفتم و نبودم به خاطراین بود که اول برم هم میهن رو بخرم و بعد بیام نظرم رو بگم.خوب امیر خان بهت تبریک میگم و امید وارم حرکتتون استمرار داشته باشه.البته به استناد حرف حمید بهتره فعلا خیلی در مورد کم و کاستی هاش حرفی زده نشه تا روزنامه چهار چوبش شکل اصلی خودش رو پیدا کنه.امروز شماره دومش رو خریدم و مثل همه بچه ها اول پریدم سر صفحه سینماییش. مطلب خود امیر خان که خوب بود و اشاره های به جا و درستی هم در کار بود.ولی در مورد مطلب نوید غضنفری و اشاره اش به اینکه چرا انقدر فیلم برداری شب شیشه ای عجیب غریبه و(بقیه دیگه از خودمه) و جینگیلی مستونه و دیگه کم مونده از روی سر مهمونها یه پرش ارتفاع هم بزنن تا متفاوت بودنشون رو نشون بدن خیلی جای بحث هست.بابا این برنامه اپرا وینفری که بهرام رادان هم بهش اشاره کرد از ساده ترین نوع فیلمبرداری برخورداره و نوید هم همین رو گفته بود.اما امان از خود برنامه که کاش اون جمله اول رو از بهرام رادان نشنیده بودم که گفت بازیگری اولش برام سرگرمی و شبیه شوخی بود.حالا اگه بخوای از دید صادق بودن بهش نگاه کنی باید کلی باهاش حال کرد ولی از دید حرفه ای و اونهم تو این نقطه نباید این رو میگفت.حالا اگه من خدایی ناکرده بازیگر بشم و یه روزی بلا تشبیه برسم به جای بهرام رادان از همون اول با فکر و ایده بازی کردن تو کار بزرگترین ها پا به عرصه میذارم و از اینکه فکر کنم تو کاره آدمهای بزرگتر از مهرجوئی(مصطفی جان شرمنده ها همین طوری گفتم به جون خودم) هم ممکنه بازی کنم، در اون موقع ابایی ندارم.آدمی به امید زنده ست و آرزو بر جوانان عیب نیست.ولی تسلطش رو به برنامه و اون دفتر چه ای که همراهش آورده بود رو خیلی پسندیدم.به عنوان آدمی که برای هر کاریم یه طرح کلی مینویسم و بعد بسم الله، خیلی آموزنده بود.اون حرفهای حرفه ای در باب ngo هم که دیگه فوق العاده بود.اون تیکه ای که ماندانا جباري هم گفته بود روهم باید به رشید پور میگفت.اینکه من اومدم حرف بزنم.در ضمن این خوش تیپ تر و خوش لباس تره یا کامبیز دیرباز؟؟!!!ساعتش که من رو کشت با اون برق معرکه اش.

حالا در مورد پالپ فیکشن که همه میدونیم از فیلمهای محبوبه امیر خانه باید منتظر یکی از بهترین پرونده های سایه خیال باشیم.

و اینکه دو تا فیلم دیدم این سه روزه.1old boy و 2- the prestige هر دوتا خوب بود.مصطفی جان چون فیلم رو ندیده بودم اون مطلبت رو نخونده بودم تا سه شب پیش که چهار دفعه خوندمش.عالی بود.هر چی خواستم یه چیزی بنویسم دیدم همه رو با همون مختصر نویسی خاص خودت گفته بودی.ممنون.ولی در مورد پرستیژ دارم مینویسم و هنوز اونی نشده که دوست دارم.یه چیزی تو مایه های بادست پس زدن و با پا پیش کشیدنه که خب سخته.(امروز برای نمیدونم بار چندم مطلب امیر پوریا تو شماره 104"فیلم" در مورد "کاغذ بی خط" رو خوندم و از شادی دو سه جا داد زدم.میخواستم بگم سهل و ممتنع که یاد اون نوشته افتادم). حالا اگه دنبال بحث فیلممی میگردین بد موضوعی نیست همین دو تا فیلم.

همین.

یاحق.

رضا
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 19:26
23
موافقم مخالفم
 

بجه ها کسي سايت روزنامه هم ميهن رو مي شناسه؟

امیررضا نوری پرتو
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 19:36
8
موافقم مخالفم
 
ما و نمایشگاه رسانه های دیجیتالی

با سلام خدمت امیر عزیز و همه ی دوستان خوبم .

خانم ها و آقایان ! این هم از نمایشگاه رسانه های دیجیتالی ! امیر جان دیگه هم هیچ بهانه ای نداری که ما رو بپیچونی ؟! دو سه روز را در این هفته مشخص کن که همه بتونن بیان و زیارتت کنند . خواهشمندم خبرش رو تا آخر امشب یا در نهایت فردا صبح به همه ی ما برسان . منتظریم . دوستان عزیز هم اگه بشه همه یه ساعت و یه روز اونجا جمع بشیم که دیگه خیلی معرکه است ! چقدر خوبه مقایسه ی چهره ی واقعی دوستان با چهره ای که در ذهنم پرورانده ام .

کامنتها هم خیلی خوب بود و حول و حوش دو سه موضوع واحد می چرخید .

خیلی مخلصیم . امیر جان منتظریم .

سحر همائی
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 21:56
-13
موافقم مخالفم
 

هم میهن به دستمان نرسید.همین.

دوست عزیز رضا جان متوجه منظورتان نشدم.کاش بیشتر توضیح بدهید.متوجه نشدم به کدام کامنتم اشاره کردید.البته من همیشه گفته ام که امیر قادری برایم خیلی محترم است و منتقد محبوبم است چون از نوشته هایش لذت می برم و اصولا سلیقه اش را قبول دارم و این حرفها.

به هر حال دوست خوب من به فرض هم که امیر قادری فرصت نکند جوابمان را بدهد دلیل نمی شود که بگوییم به حرفمان گوش نمی دهد.تازه ما خودمان اینجا داریم با هم حرف می زنیم.قبل از خداحافظی نهایی کاش یک بار دیگر کامنت می گذاشتی و توضیح می دادی.من زیاد باهوش نیستم رفیق.

sahar_homaee@yahoo.com

رضا
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 22:10
21
موافقم مخالفم
 
عنصر های سست و درهای ما !!!

حکایت عنصر سست و وسوسه های دل ما داستان تازه ای نیست ، به هر حال ما هم از طیف آدم های همین دنیا هستیم و بدون اینکه به روی خودمان بیاوریم دیروز قهر کردیم امروز بر می گردیم .

البته که این کار شرم نداره ، پروین کبیر هم پارسال در ظرف 48 ساعت یه دور از پرسپولیس رفت و برگشت ، تازه اون جلوی این همه دوربین بود حالا ما یه اعلام خدا حافظی کوچکی کردیم .....

دوستان باور کنید دیروز با خودم گفتم باید جایی باشم که کسی به حرفام گوش بده ، هنوز هم همین رو می گم ولی نمی دونستم تو یه روز این همه دلم برای بچه ها تنگ می شه خلاصه به دلیل عنصر سستم و موهای سفید حنانه خانوم ما برگشتیم ......

البته شایان ذکر است این عنصر سست بلا ها سر ما درآورده ، به گمانم جمعه بود با غرور در جواب مادرم که می گفت بریم بیرون شهر گفتم :

نه بابا کلی کار عقب مونده دارم که باید انجام بدم .

اما یه ساعت نگذشته بود که چشمم به فیلم زندگی دوگانه ی ورونیکا افتاد ، آقا عنصر سست ما هم گفت بی خیال کارها و بشین فیلم استاد رو نگاه کن ، بعد از دیدن فیلم به عادت بدم رفتم یه گوشه نشستم سرم رو گرفتم و به فیلم فکر کردم ، این عادت باعث شد بعد از دیدن راننده تاکسی تا 6 صبح فکر کنم و اصلا نخوابم ...........

کامنت رو خلاصه کنم به هر حال اومدم بگم هرکار کردم تحمل دوری دوستان رو ندارم به هر حال از همه به خاطر اعصاب خوردم که این چند وقته حالش خیلی خرابه عذر می خواهم .

راستی به حرف آقای نوری پرتو فکر کردید ، عالی می شه فقط حیف که خیلی بعیده در ضمن اگر کسی زندگی زندگی دوگانه ی ورونیکا رو دیده یه نظری بده

شرمنده کامنتم خیلی طولانی شد هر چی باشه من یه روزی نبودم .....

یا حق

امید غیائی
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 0:37
8
موافقم مخالفم
 
نشست وبلاگ نویس ها با عوامل اخراجی ها در کافه تیتر برگزار می شود

سلام رفقا.

.در روز 5شنبه 27اردیبهشت ماه ساعت شش در کافه تیتر به نشانی :چهارراه ولیعصر- خیابان برادران مظفرجنوبی- نرسیده به بیمارستان مداین- جنب ساختمان علاالدین نشستی با حضور بازیگران و عوامل فیلم اخراجیها برگزار میشود. ورود برای عموم آزاد است.

جمشید سعیدی
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 0:42
40
موافقم مخالفم
 
هر روز بهتر از دیروز

شماره دوم هم میهنم خوندم نوشته های سینمایی اش نسبت به روز اول جذاب تر و به روزتر بود . یک فرق اساسی هم با روز اول داشت و اونم یادداشت خود امیر قادری بود یک نوشته تند و تیز درباره فیلمهای جشنواره پسند ایرانی(قابل توجه هواداران عباس کیارستمی و دوستان)

حالا هم که صحبت پالپ فیکشن شد یک نقل قول از یکی از خوره ی فیلم ترین آدمهای دنیا میارم:وقتی فهمیدم رئیس جشنواره کن شدم خیلی خوشحال شدم چون با خیال راحت می توانستم بشینم وکلی فیلم با حال ببیننم.

امید غیائی
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 0:44
4
موافقم مخالفم
 
وعده ما 5 شنبه.

سلام.این عین متنی که تو صفحه اصلی سایت اومده.برنامه ریزیش با شما.

سينماي ما- اعضاي تحريريه و نويسندگان و مديران سايت «سينماي ما» در غرفه سايت‌هاي «تهران ما» و «سينماي ما» در اولین جشنواره و نمایشگاه رسانه های دیجیتالی حضور خواهند داشت. پس وعده ملاقات ما با دوستداران و كاربران عزيز سايت در نمايشگاه بين‌المللي و غرفه سايت. امير قادري و نيما حسني‌نسب روز پنجشنبه (27 ارديبهشت) در اين غرفه پذيراي حضورتان خواهند بود. همچنين در غرفه سايت در روز جمعه (28 ارديبهشت) مي‌توانيد با نويسندگان و اعضاي تحريريه سايت ملاقات كنيد و گپ بزنيد. فهرست دوستان و همكاراني كه روز جمعه در غرفه سايت حضور دارند، از اين قرار است:مهدي عزيزي، حامد احمدي، گلاويژ نادري، نويد غضنفري، شادي طلوعي و آرزو فراهاني. در ضمن همكار تازه ما امير كاظمي كه پيش از اين در سايت «سينماي ايران» فعاليت ميكرد، روز جمعه در غرفه سايت حاضر خواهد بود.

مصطفی جوادی
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 1:26
-4
موافقم مخالفم
 
می دونی؟

امید جان ، خشوحالم که بالاخره یکی درباره oldboy صحبت کرد. امیر گفته بود که یک روز نوشت را به آن اختصاص می دهد ولی... خلاصه ما نوشتیم و ممنون که خواندی. آن هم چهار بار.

از بابت بازگشت دوستمان رضا هم خوشحالم. کلا خوشحالم و این خیلی هم خوب نیست. می دانید...

منگ
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 10:16
-30
موافقم مخالفم
 
در مدح سینمای ایران ... دیدار با کیومرث پور احمد

چند روز پیش خبر آوردند که در مقر حوزه ی هنری تبریز در سینمای قدس ، قرار است فیلم "اتوبوس شب" آخرین کار کیومرث پرو احمد نشان داده شود و بعد از آن نشستی خواهد بود با حضور کارگردان و بازیگر فیلم ،جناب آقای خسرو شکیبایی . بعد از چند مدت دوری از شهر و اجتماع و بعد از چندین سال دوری از فیلم های مزخرف سینمای ایران ، قصد کردم در این نشست حضور داشته باشم تا هم یک گردشی کرده باشم و از طرفی هم رو دست به دوستان سینمایی بزنم و افه ی این را بیایم که اولاً من پور احمد و شکیبایی را از نزدیک دیده ام !!! و دوماً من فیلم اکران نشده در سینماهای مملکت را زود تر دیده ام !!! و سوماً من انسانی هنری و فرهنگ دوست و اصولا سینما دوستی هستیم که به چنین نشست هایی می روم!!! ، پس با این پشتوانه ی فکری قصد هدف کردم و یک ساعت با می نی بوسی زهوار در رفته ،همراه با تحمل بوی پهن و عرق و گازوئیل و گرما سفر کردم تا به تبریز رسیدم . " فکر می کنم خود جناب هیتلر زمانی که سرباز صفر بود با این می نی بوس ها تریپ کرده بود و اصلا فکر می کنم سر چشمه ی بنیاد های فکری نازیسم همین می نی بوس های بنز بوده است " با کمی پیداه روی در شهر تبریز به محل برگزاری نشست رسیدم ،وارد سالن شدم و گوشه ای نشستم ، بدون معطلی فیلم را نمایش دادند ، و از همان اول دل را به دریا زدم که هر کوفتی که باشد باید تا آخرش دوام بیاورم ، خوش بختانه تصویر سیاه سفید بود و اگر نه باز همان هارمونی رنگی برقرار بود که چند سال پیش "آخرین بار که به سینما رفتم ، البته همین آخرین بار هم بعد از ده سال دوری از سینما اتفاق می افتاد" در حین دیدن فیلم دوئل برایم پیش آمده بود باز تکرار می شد ، کنار گوش بنده دستگاه پخش صدای سینما قدس تا آخرین لحظات نمایش فیلم نعره می زد و کِر کِر می کرد ولی چون عهد کرده بودم فیلم را تا آخر ببینم ،بِلاجبار دوام آوردم ، مسئول سینما هم هی فیش صدا را قطع و وصل می کرد تا شاید صدا تلطیف شود ،(به نظر شما نمی شود این کار ها را قبل از نمایش فیلم انجام داد ؟؟! ) البته بنده سال ها پیش خلق و خوی مسئولین سینما قدس تبریز را تجربه کرده بودم ، زمانی که در این محل هنرجوی سینمای جوان بودم ، خلاصه فیلم را با هزار مشکل و به زحمت تماشا کردیم ، چراغ ها را روشن کردند و جناب مجری بر روی صحنه حاضر شدند و بلافاصله جناب پور احمد را از ته سالن بر روی صحنه دعوت کردند ،آقای مجری ، قبل از هر چیز از ما میهمانان عزیز پوزش طلبید که جناب شکیبایی نتوانسته اند تشریف بیاورند و عیش ما امشب منقوص شده است که آه از نهاد شکیبایی دوستان برخواست ، میکروفون را در اختیار جناب پور احمد قرار دادند که مقدمه ای در مدح تبریز بسراید (پور احمد : بنده خوشحالم که در میان شما تبریزی ها حضور دارم و خوشحالم که فیلم اتوبوس شب در این شهر نمایش داده شد ، ولی متاسفم که در شهری به قدمت تبریز با آن فرهنگ و تاریخ و هویت فیلم را مانند تهران بی هویت می بیینند ، بنده آن پشت که نشسته بودم می دیدم که تا دقایق چهل و پنجاه هنوز آقا و خانم وارد سالن می شد ، و این به این معنی هستش که بنده چهل دقیقه زِرِ زیادی زده ام !!!!!!!!! ) بنده که آن پایین دور از همه نشسته بودم و اینها را شنیدم کمی جا خوردم ، چون اعتقاد داشتم که باید جناب پور احمد از تماشاگران تشکر می کردند که به هر نحوی شده در سالن حاضر شده اند و فیلم را از هر دقیقه ای که باشد تحمل کرده اند ، خلاصه انتظار نداشتم که فیلمسازی اینچنین با فیلمی اینچنین بی حال چنین انتظاراتی از مخاطب داشته باشد که شاید گردن کلفت تر از ایشان ، برای مثال برگمان کبیر این انتظار را از مخاطب ندارد و اگر دارد دیگر به زبان نمی آورد و اگر هم به زبان می آورد موقعیت را می سنجد و خد و اندازه ی خود و فیلمش را نیز می داند ، خلاصه که از همان مقدمه دریافتم که جناب پور احمد کمی تبختر در چنته دارد که لطافت فیلم هایش در انعکاس این تبختر وجودی ایشان فرسایش یافته و از بین می رود ، بحث ها پیرامون فیلم شروع شد و بنده تنها تا چهار سوال که از طرف حضار پرسیده شد دوام آوردم ، اولی که خانمی جوان بود ،از فیلم ستایش کرد و فرمود که :( خوشم اومد که محیطی مانند جنگ رو اونقدر لطیف کردین " مانند فیلم های پیشین خودتون" که آدم احساس میکنه جنگ محیطی دوست داشتنی داره ) !!!! جل الخالق !!!! دومی که پسری جوان بود پرسید ( در طول فیلم بنده احساس کردم شما از سمبل ها استفاده کردین که که نشون بدین جنگ می تونه اتفاق نیفته و شما با اون نگاه روشنفکرانه ای که دارین این نشانه ها رو درست پرداخت کردین و فیلمی سمبلیک ساختین ، در ضمن بنده یکی از طرفداران شما هستم ) در جواب جناب پور احمد فرمودند ( به نظر بنده که فیلم اصلا سمبلیک نیست و اصلا هیچ نشانه ای درش وجود نداره ، و در ضمن من هم انسان روشنفکری نیستم ) "بیچاره جوان چنان مالید که نگو ..." (این فعل مالیدن را هم از خود آقای پور احمد یاد گرفتم) سوال سوم را مردی مسن پرسید که جالب بود ( جناب پور احمد به نظر میاد شما به جنگ نگاهی کاملا لطیف داشتید و جنگ رو بیشتر محیطی روایت کردید که اصلا نشانی از کشتار درش وجود نداره ، بعدشم شما ادعا می کنید به دو سوی جنگ ایران و عراق پرداختین که به نظر من زیاد درست نیست ، چون در فیلم شما آدم بدا بازم عراقی هستن و اون اسیر عراقی " فَروخ " هم که بعداً آدم خوبه میشه ،مادرش ایرانیه و پدرش عراقی ) در جواب جناب پور احمد فرمودند: ( ههمممم .... همممم .. ) و در پی این آوا ها یک مشت حرف پیرامون مسائل ایران و عراق را که اصلا به سوال آن بنده خدا ربط نداشت ردیف کردند!!! ، در طول این پرسش و پاسخ ها دو خاطره هم روایت شد که گفتن یکی از آنها خالی از لطف نیست ، چون ممکن است دیگر در جای دیگر روایت نشود ،خود جناب پور احمد می گویند که انگار قرار بوده یکی از بازیگران برتر تلویزیون در این فیلم نقش راننده ی اتوبوس را بازی کنند که جناب شکیبایی آن را بازی کرده اند خود آقای پور احمد اینگونه توضیح می دهد که ( بعد از اینکه فیلمنامه رو بهش دادم خواند و زنگ زد و گفت که " بازی در این فیلم افتخار بزرگیه برای بنده است ، ولی چند مدت بنده در شمال هستم و بعد چند روز با شما همراه می شوم" ولی بعد یک ماه هیچ خبری از ایشان نشد و ما رو سر کار گذاشتن ، حتی به یکی گفته بود که "خود پور احمد به من گفته که این فیلم ساخته نمیشه" ، خوب منم گفتم اگه ساخته نمیشه مگه من دیوانه ام این سناریو رو بدم بخونی ، خلاصه ایشون ترجیح داد زیر کولر بشینه و سیگار بکشه تا بیاد تو گرمای جهنمی کویر فیلم کار کنه ، بعداً تو مراسم تدفین ملاقلی پور من و کیانیان ایستاده بودیم که این آقای بازیگر پیش اومد و گفت که جناب پور احمد اون یه سوء تفاهم بوده ، منم بهش گفتم که " تو فیلم اتوبوس شب رو دیدی ؟، دیدی ؟ ، برو ببین ....من از تو ممنونم که نیومدی بازی کنی ، من از تو متچکرم که نیمودی بازی کنی ، من از تو سپاسگزارم که نیومدی بازی کنی....!!! ) خلاصه بعد از شنیدن این حکایت شیرین از سوی آقای پور احمد "که متاسفانه نگفتند این جناب بازیگر تلویزیونی چه کسی بوده " خود را جمع و جور کردم که جلسه را ترک کنم ، لحظه ای که می خواستم بلند شوم ، مکث کردم ، خواستم دستم را بلند کنم و سوالی را از آقای کارگردان بپرسم ،بپرسم که آقای پور احمد ...چرا فیلم می سازید ، چه هدفی را دنبال می کنید ، آیا هدفتان تنها این است که فیلم بسازید و بگویید که ساختم ، آیا این تنها یک هوس نیست ، یک هوس برای ساختن یک فیلم ، شما که حرفی برای گفتن ندارید چرا فیلم می سازید ، چرا کارگردانان ایرانی فقط عادت کرده اند که فیلم بسازند ، امروز در ایران فیلم ساز ها فیلم می سازند چون دلشان می خواهد فقط فیلم بسازند ،این مصرف نگاتیو تنها شور فیلمسازی است که این ها را کارگردان کرده است ، تنها و تنها یک شور است ، یک جو گرفتگی ، من این را در چهره ی کیومرث پور احمد دیدم ، او تنها اتوبوس شب را ساخته بود که از آن دفاع کند ، فقط می خواست از آن و از خود دفاع کند ، اهمیتی نداشت که فیلمش تنها یک درام سطحی مانند هزاران فیلمی است که این سالها در ایران ساخته می شود ، نمی گویم باید فلسفه ای پشت نگاه فیلمسازان ایران باشد تا آنها هم برگمان و تارکوفسکی و کیشلوفسکی شوند نه ، می خواهم حداقل یک نگاه پشت این درام های فله ای ببینم ، یک نگاه ساده از جنس هزاران نگاهی که پشت فیلمهای متوسط جهان است، یک نگاه ساده ،فیلمسازانی از جنس کیومرث پور احمد اصلاً دغدغه ی گفتن ندارند ، تنها می خواهند فیلم بسازد و می خواهند مردم فیلم های آنها را ببینند ، و دیگر نپرسند چرا و به چه علت ، فقط داستانی را دراماتیزه کنند و سپس تصویر کنند ، هر چقدر تلاش کردم که سوالی پیرامون اتوبوس شب بپرسم ، نتوانستم ، یعنی اصلا به نظر می آمد که من فیلمی را ندیده ام ، هیچ چیز تغییر نکرده بود ، همانگونه بودم که قبل از دیدن فیلم بودم ، هیچ چیز تکان نخرده بود ، این مصداق همان حرافی هایی است که کردم ، اتوبوس شب و امثال اتوبوس شب ، هیچ هستند ، به معنای واقعی کلمه هیچ .........هیچ .. ،هیچی که نمی تواند ضعیف ترین شاخه ها را بلرزاند ، اینها می آیند و می روند و احساس نمی شوند ، همه اینها را می خواستم بگویم وبپرسم ، اما ترسیدم ، ترسیدم باز عده ای از میان جمع برخیزند و بنده را به باد کتک بگیرند ، بلند شدم و پشت به پور احمد و پشت به پرده ی نقره ای از سالن سینما خارج شدم و سینمای ایران را با تمام مستقلاتش به پور احمد و امثال پور احمد سپردم ،

*"مخمل آبی" فیلم مزخرفی بود ... ولی یک دیالوگ شنیدنی دارد که فرانک برای جفری می گوید ..."همسایه ی خوبی براش نباش ....من برات یه نامه ی عاشقانه می نویسم ...درست از طرف قلبم...تو میدونی نامه ی عاشقانه چیه ؟ اون یه گلوله از یه اصلحه است ... اگه از طرف من نامه عاشقانه برات برسه ... اون وقت مُردی" ...

(دنیس هاپر توی این فیلم واقعاً یه آشغال کثافته !)

امیررضا نوری پرتو
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 11:7
6
موافقم مخالفم
 

با سلام خدمت امیر عزیز و همه ی دوستان خوب خودم .

دیگه برنامه ردیف شده . اگه خدا بخواد و اتفاقی پیش نیاد پنجشنبه امیر و نیما عزیز و همه ی دوستان خوبم رو زیارت می کنم . من که با امید غیایی همین الآن قرار گذاشتیم برای پنجشنبه عصر ساعت بین 3 تا 5 . دوستان هم اگه مایل به این ساعت هستند بفرمایند تا دیگه یه ساعت مشخصی رو ببندیم برای دور هم جمع شدن . پس فعلا قرار شد : پنجشنبه بعداز ظهر بین ساعات 3 تا 5 .

منتظرم .

سهند خانوم
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 11:23
-20
موافقم مخالفم
 
هم میهن رسید

هم میهن را دیدیم و لذت بردیم ....امیدوارم بدون فراز و نشیب به کارتون ادامه بدین. یه امیدواری دیگه اینکه حنانه و سحر هم به همین زودی گیرشون بیاد

كاوه
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 13:1
-4
موافقم مخالفم
 

هم ميهن عالي بود،دوباره شده مثل چند سال پيش كه دو سه تا روزنامه پهن مي كردي جلوت و دو سه ساعتي حال مي كردي.مطلب مارادوناش عالي بود!

اما جمله قصار از زبان توكوي خوب بد و زشت:

وقتي بايد شليك كني،شليك كن......حرف نزن!

آزاد
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 13:37
-2
موافقم مخالفم
 

به به

می بینم که بامزه ترین و رون نویس ترین و جوون ترین نقد نویس های کشور یادداشت می نویسه. کلی سورپریز شدم. اولین بار که تو دفتر ماهنامه فیلم نگار دیدمت فکر می کردم یه پسر بچه ی 17-18 ساله ای بعد که بهم گفتن امیر قادریه کرک و پرم ریخت. خوشحالم از آشنایی با این روزنوشته هات. تو پست های اولی وبلاگم سکانس پیش از تیتراژ پالپ فیکشن رو بی سانسور ترجمه کرده ام که کلی واکنش له و علیه برام داشته! فیلترم هم کردن به خاطرش!!! خوشجال می شم یه نگاهی بهش بندازی. من این کار تارانتینو رو می پرستم...

با اجازت لینکت رو گذاشتم رو وبلاگم.

حمید قدرتی
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 16:21
-5
موافقم مخالفم
 
من و من درون ذهن شما

حالا وقتش شده ما همدیگر رو ببینیم . تا بحال ما دوستان مجازی بودیم . دوستانی که همه چیزشان آنطور بود که می خواستم به جز اسمشان . هر کس را هر جور که دلم می خواست فرض می کردم . خیلی خوب بودید چون ایده آلهای ذهنم روی شماها بود . دوستان مجازی . حتی قیافه هاتان ، حتی لهجه هاتان ، حتی سن هاتان و قد و وزن و علائقتان . شما فقط یک اسم سخنگو بودید که همانطور که دوست داشتم می دیدمتان ، اما حالا اگر همدیگر را ببینیم مجبورم آنطور که هستید ببینمتان . نه آنطور که دوست دارم . ا اگر همدیگر را ببینیم شاید معانی تازه ای پیدا کنیم اما دنیایی که یک سال در ذهنمان ساختیم را اجباراً باید دور بریزیم . باید با اسمهای سخنگوی دوست داشتنی خداحافظی کرده و جایشان را به واقیتها بدهیم . یادم نمی رود وقتی سحر همایی و حنانه سلطانی را برای اولین بار که دیدم هم من و هم آنها چقدر متعجب بودیم از فاصله زیاد تصورمان تا واقعیت . شاید نیایم تا به واقعیتها نرسم . این واقعیت گس و تلخ . شاید بیایم بد باشد مثل اولین بار که امیر قادری را دیدم و می تواند خوب هم باشد مثل اولین بار که امید غیایی را دیدم و آنجا بود که فهمیدم او همزه ندارد و درهای دوستی بین ما باز شد . راستی من چقدر با من درون ذهن شما فرق دارم .

امیر
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 17:30
-15
موافقم مخالفم
 
دانشگاه قم

آقای قادری سلام

مرسی بابت حضور در دانشگاه .خیلی خوش گذشت.خاطره خوبی تو ذهن من باقی موند.منتظر پرونده پالپ فیکشن می مونم .امیدوارم خوب بشه .راستی میامی وایس هم حرف نداشت .دوباره مرسی

امیر
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 17:33
-9
موافقم مخالفم
 
دانشگاه قم

ایمیل رو اشتباه نوشته بودم.شرمنده


سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 20:56
13
موافقم مخالفم
 

ببابا دمتون گرم جه ها کسي سايت روزنامه هم ميهن رو مي شناسه؟

سحر همائی
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 23:6
13
موافقم مخالفم
 

رضا جان سلام.خوشحالم که برگشتی.خیالت هم راحت باشد.ما داریم به حرفهایت گوش می دهیم.خوش باشی.

جمله:نهایت پختگی یک مرد این است که به جدیتی که در کودکی هنگام بازی داشته است برسد.نیچه

علیرضا
سه‌شنبه 25 ارديبهشت 1386 - 23:59
21
موافقم مخالفم
 
نظر

کلمه محبت را حذف کن .

ندا میری
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 0:12
11
موافقم مخالفم
 
کارت دعوت

سلام به همه!

دوستان خوب خوب از آنجایی که مشغله بچه ها این روزها حسابی زیاده و به کل یادشون رفته اعلام کنن کی و کجا و اصلا" چرا یه سر به این نمایشگاه رسانه های دیجیتالی بزنیم از طرف من قبول دعوت کنید و در جریان باشید که از حدودای ساعت 11، 12 روز پنجشنبه، امیر و نیما و احتمالا" یکی دو نفر دیگه از دوستان، تو غرفه حاضرن و روز جمعه هم باقی بچه ها به همین منوال میزبان مخاطبین محترم سایت (یعنی ماها!) هستن، که البته به احتمال زیاد دیگه امیر و نیما نداریم. اصلا" هم غر نزنید، صفحه هم میهنو شما می بندین برای شنبه؟

پس فعلا" دیدار به قیامت .... نه ببخشید دیدار ما نمایشگاه بین المللی تهران، سالن 14، غرفه 77

مصطفی انصافی
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 10:16
22
موافقم مخالفم
 

1.خیلی نامردید... من نمی تونم بیام. اون وقت شما همتون می خواید دور هم جمع شید؟ نامردا... من که نباشم عیبشتون خود به خود تعطیل می شه... من که نباشم می تونید تصور کنید ضیافتتون چه رنگی می شه؟

2. نوشته ی منگ رو خوندید؟ با نگاه نیهیلیستی که به فیلم سازی تو این خراب شده مهد تمدن و فرهنگ!داره موافق نیستم ولی نثر خیلی خوبی داره. هرچند انگار حوصله نداشته جزئیات بیشتری رو وارد خاطره اش کنه.

3. امروز چهارشنبه. شرق با کیارستمی مصاحبه کرده. بریم بخونیم.

4. آخ چه پرونده ای بشه پالپ فیکشن.

5. نوشتن با دوربین رو خوندم و تموم شد. چیه؟ 1750 تومن داشتم. 1250 تومن هم قرض گرفتم. پول اون بابا رو هم دیگه نمی دم! ولی واقعا لذت بخش بود.

مصطفی انصافی
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 10:25
5
موافقم مخالفم
 
جواد طوسی در شرق از استاد می گوید...

جواد طوسي؛ چهارشنبه هفته گذشته به همت گروه هنري جامعه اسلامي دانشجويان دانشگاه گيلان، فيلم حکم در محل اين دانشگاه به نمايش درآمد و مسعود کيميايي و رضا يزداني خواننده تصنيف هاي اين فيلم و بنده، ميهمان اين دوستان بوديم.

نکته مهم و قابل ذکر، استقبال چشمگير دانشجويان و جوانان علاقه مند از اين برنامه و ميهمان اصلي آن و همچنين رضا يزداني بود. همان جا خطاب به جمع حاضر گفتم که هيچ فيلمساز ديگر ايراني از اين محبوبيت مردمي برخوردار نيست. قبلاً نيز به اتفاق کيميايي در چند سخنراني و بزرگداشت ديگر در دانشگاه ها و مجامع فرهنگي تهران و بعضي از شهرها شرکت کرده بودم و همواره شاهد اين استقبال درخور توجه بودم. اما شور و حال جوانان در اين مراسم، حکايت ديگري داشت.

راستش براي خودم اين سوال پيش آمد که به رغم افت و خيز کارنامه اين دوران کيميايي و عدم دستيابي او به دوران اوج پيش از انقلابش، علت تداوم اين موج هاي مثبت و همدلي و همراهي چيست؟ يکي از افرادي که پشت سرم نشسته بود و جزء علاقه مندان قديمي کيميايي بود، به من گفت که از قول من به کيميايي بگو همه اين ابراز علاقه ها و تشويق ها براي همان فيلم هاي قديمي و ماندگارش مثل قيصر و رضا موتوري و داش آکل و خاک و گوزن ها است، وگرنه اکثر اين جماعت با بيشتر فيلم هاي اين دوران او نمي توانند ارتباط برقرار کنند. اين حرف مرد ميانسال را در طول اين سال ها از خيلي ها شنيدم. هيچ وقت فکر نمي کردم که دل سپردن به دنيا و آدم هاي يک فيلمساز که بيش از حد برايش «مساله» درست مي شود و خودش هم

-بعضاً- به پيشباز مساله مي رود و همواره در کانون خبر و حرف و حديث قرار دارد، اينقدر مصائب و مشکلات داشته باشد. سنگ صبور اين و آن شدن و مخاطب قرار گرفتن عاشقانه و از سر غيظ حقير سراپا تقصير که مي داني ما و پدرانمان با بعضي از فيلم هاي استاد زندگي کرده ايم، پس چرا او اين مشتاقانش را سال هاست توي خماري گذاشته و چرا اغلب فيلم هاي اين زمانه اش ديگر آن حس و گرما و صميميت را ندارد و هزار حرف و گلايه ديگر...

جدا از همه اين داوري ها و مطالبات منصفانه و غيرمنصفانه، يک واقعيت را نبايد از نظر دور داشت. اينکه کيميايي در برابر اين خيل مشتاق، مسووليت سنگيني به عهده دارد. او بايد قدر خودش و شخصيت هنري و اجتماعي اش را بداند.

شخصيت فرهنگي و حقوقي «مسعود کيميايي»، ديگر وابسته به خودش نيست و نبايد شخصيت حقيقي زمينه ساز خدشه دار شدن اين شخصيت حقوقي شود. قصد نسخه پيچيدن براي فيلمسازي که هفت خاجش را رفته نداشتم و مي دانم اگر کيميايي اين يادداشت را بخواند بر پايه همان بدگماني افراطي اين دورانش توصيه هاي دوستانه مرا به خيلي چيزها ربط مي دهد. اما خيالي نيست، عزمم را جزم کرده ام در نوشته هايم کمي با فيلمساز محبوبم رک و صريح باشم. مگر خودش براي ما از زبان بازپرس جلالي تيغ و ابريشم از عمر مفيد و پرتي هاش نگفت؟ اين صراحت لهجه را مي خواهم خرج عمر مفيد او کنم و جلوي پرتي هايش را بگيرم. ما که سيبل مخاطبين «رئيس» بوديم و آخرش بوي «دوايي» نصيب کس ديگري شد. هر چند که واقعيتش دوايي يکي بود و ديگر تکرار نشد و نسخه ژنريک خلق کردن براي آن عزيز گرانمايه شوخي و تعارف است و اساساً ديگر دوره آن نوع نگاه و ادبيات سينمايي نيست. پس بهتر است بي خود همديگر را سرکار نگذاريم.

با اين اوصاف و به قصد قربت مي خواهم سيبل خود «رئيس» هم بشوم تا ظرفيتم تکميل شود. من از آن ملامتي هايي هستم که به عمر مفيد شيخم فکر مي کنم.

راستي از فيلمنامه واخورده ها که قرار است به پايين شهر و «سينماي خياباني» در زمانه اي تغيير يافته که نامردي حرف اول را مي زند نزديک شود، چه خبر؟ آيا تحقيق و جامعه شناسي معاصر، اوج و فرود قصه و... در آن رعايت شده است؟ آيا رئيس خسته و بدبين ما خيال ندارد به اين بهانه مثل يک شهروند عادي سري به مناطق جنوب شهر و محله هاي قديمي خودش بزند و ببيند چه بلايي سرشان آمده و مناسبات و طبقه بندي اجتماعي در اين مناطق را از نزديک بررسي و تجزيه و تحليل کند؟

مبصر خوب من، تو که عاقل بودن را پس مي زدي، چرا سري به ديار غريب عدالتخواهي نمي زني؟ هيچ مي دوني که ديگه تو چشات عشق نيست؟

امیررضا نوری پرتو
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 11:53
-9
موافقم مخالفم
 
به امید دیدار تا فردا !

سلام .

قرار برای همون پنجشنبه بعد از ظهر شده . بین ساعتهای 3 تا 5 احتمالا . دوستانی که می تونن تشریف بیارن هماهنگ کنن . فقط امیر جان خواهشمندم در غرفه باش ! چون خانم میری نوشته تو و نیما از ساعت 12-11 در غرفه هستین . یه وقت خسته نشین بذارین برین . اگه خدا بخواد و اتفاقی ناگوار پیش نیاد ( که در این دنیای بلبشو احتمالش هست ) میایم خدمتتون و زیارتتون می کنیم . دیدن دوستان که برای هر کدام یک چهره در ذهن الکنم متصور شده ام احتمالا با لحظات دلپذیری همراه خواهد بود . من و امید غیایی که سعی می کنیم با هم بیایم . به امید دیدار تا فردا .

راستی برنامه شب شیشه ای ( مصاحبه با حمید گودرزی ) را دیدین ؟ به نظرم خیلی ساده و بی تکلف اومد . اما یه جورایی معذب نشون میداد .

حنانه سلطانی
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 12:14
3
موافقم مخالفم
 
نود سینمای ما

سهند جان هم میهن به دست ما هم رسید.گفتم که از زیر سنگ هم که باشد...البته خدا را شکر لازم نشد زیر سنگ را هم بگردم.خواستم چند شماره بگذرد بعد نظرم را بگویم.حالا فقط شماره 1 و 2 را خواندم که 2بهتر از 1 بود.به امید اینکه هم میهن نود سینمای ایران شود.مطمئنم که این قابلیت را دارد.

آقا رضا خوشحالم که موهای سفیدم این بار هم درست گفتند.

امیررضا نوری پرتو
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 15:49
-8
موافقم مخالفم
 
خدا فردا رو بخیر کنه !

سلام . یه جورایی برای فردا استرس دارم . اینجا رو نگاه نکنید که زیاده گویی می کنم . در روابط رو در رو آدم تعارفی و خجالتی ای هستم . نمی دونم وقتی فردا با بچه ها روبرو میشم چه میشه و چه باید بگم ؟ حالا باز خوبه یه بار امیر رو بعد از مستند آقای کیمیایی دیده ام . وگرنه الآن دیگه از استرس سکته می کردم ! نمی دونم به نیما چه باید بگم ؟! می ترسم این همه که منتظر همچین لحظه ای بودم کار خرابی کنم همه با خودشون بگن این بابا فقط در لفافه بلد بود حرف بزنه . خدا فردا رو بخیر کنه.

ندا میری
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1386 - 21:50
18
موافقم مخالفم
 

سلام

امید جان، نوشته امیر رضا را خواندم، کامنتی هم که تو وبلاگم نوشتی خواندم اما با کمال شرمندگی نمی توانم 3 تا 5 بیام! پس فکر کنم که دیدار ما همون به قیامت!

من با صوفیا حدودای 11، 12 به بعد تا 2 اونطرفاییم....

تلخ زبون
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 12:5
-8
موافقم مخالفم
 
سایت... اشغال شده

سلام به همگی

امروز روز رونمایی مخاطبین محترمه...امیدوارم خوش بگذره.اقا مصطفی انصافی شما هم غصه نخور .منم مثل شما نمیتونم برم دوستان به جای ما.بدون شما هم که گفتید خوش نمیگذره پس بیخیال .اما یه نکته با حال بگم دلت خنک شه .....الان سایت مال خودمونه ده تا ده تا کامنت بزار...سوت بزن...یا به جای پولی که برای کتاب (نوشتن با دوربین)گرفتی کلی از طرف تو سایت تعریف کن...فکر میکنم دیگه دلداری کافیه .........

کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 13:44
-6
موافقم مخالفم
 

برای نیامدنم هزار دلیل موجه دارم.جایم را خالی کنید.همانجا که رفتید برای دیدمانهای بیشتر برنامه ریزی کنید.

پوچ مغز
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 17:46
-10
موافقم مخالفم
 

آقای امیر قادری چرا توی برنامه ی سینما 4 جلوی دوربین نمیری؟!

محمد
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 18:5
13
موافقم مخالفم
 

هگل : حرف آخر وجود ندارد, حرف آخر ابتدای حرف بعدی است

هم میهن می تونه به همه این پیام رو برسونه که دنبال حرف آخر نباشن. "امروز دیروز فرداست"

تلخ زبون
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 20:12
-16
موافقم مخالفم
 
سایت... اشغال شده

سلام به همگی

امروز روز رونمایی مخاطبین محترمه...امیدوارم خوش بگذره.اقا مصطفی انصافی شما هم غصه نخور .منم مثل شما نمیتونم برم دوستان به جای ما.بدون شما هم که گفتید خوش نمیگذره پس بیخیال .اما یه نکته با حال بگم دلت خنک شه .....الان سایت مال خودمونه ده تا ده تا کامنت بزار...سوت بزن...یا به جای پولی که برای کتاب (نوشتن با دوربین)گرفتی کلی از طرف تو سایت تعریف کن...فکر میکنم دیگه دلداری کافیه .........

تلخ زبون
پنجشنبه 27 ارديبهشت 1386 - 20:15
5
موافقم مخالفم
 
که من رستمم کش مماناد نام......

حالا که کسی نیست پس میشه پر حرفی کرد .

ظرف چند روزه گذشته اینقدر مسکن خوردم که سرم قد یه سینمای خانگی شده دیشب فکر کردم یه فیلم با حال ببینم .-گل های پژمرده جیم جار موش- مدتها بود میخواستم این کارو بکنم اما نمیشد جاتون خالی ...خیلی خوب بود .

از منگی اون همه مسکن در اومدم....مخصوصا اونجا که دان سعی داره از پسره اعتراف بگیره که دنبال پدرشه.خیلی با حال بود خواب از سرم پرید .

چی میشد رستمم(رستم خودمونو میگم) اینقد قد بازی در نمی اورد وخودشو معرفی میکرد.هم خودش راحت میشد هم این همه سال اشک ما رو در نمی اورد.

این جمله رو از فیلم داشته باشید:((گذشته تموم شده...آینده هر چه که باشه هنوز نیومده...پس هر چی هست همین حالاست.))...........

مهدی پورامین
جمعه 28 ارديبهشت 1386 - 1:11
5
موافقم مخالفم
 
یه بوس کوچولو

شرح عشق نامه ای برای "کاوه" و تمام غایبین موجه وغیر موجه....

کاوه جان سلام

میخوام برات از ضیافتمون بگم.جمعی که جای خیلی از شما توش خالی بود.جای تو،حامد اصغری،منگ،تلخ زبون،سعید،جمشید،آجرلو،رضا*2 ،فرهاد ترابی،...ماندانا،حنانه،سحر،بنفشه،میترا و.... خیلی های دیگه...کاشکی بودین و شما رو هم میدیدیم و عیشمون کامل میشد...

وقتی میگم عیش،فکر نکنی پذیرایی و ریخت و پاشی در کار بودا...نه!! نه جون خودم. غیر از شکلاتی که نیما به بچه ها تعارف کرد،کور شم اگه چیزه دیگه ای دیده باشم.تازه اون شکلات رو هم نخوردم .یادگاری نگرش میدارم..!!

آخ که عجب ضیافتی بود.... ساده و بی ریا ..... بی غل وغش .... صمیمی و بی تکلف .... وای وای.... از کجاش بگم ... از کدومشون بگم که دلم واسه بقیشون تنگ نشه ؟؟؟... مزه ماچی که از بچه ها کردم هنوز زیر زبونمه.... اگه بدونی چقدر مزه داد ...!!!

کاشکی تو هم بودی میدیدی... نمیدونم برات از مدیران بامرام سایت بگم یا کاربران با صفاش... امیر ونیما که حسن هاشون عیان است و چه حاجت به بیان؟؟ فقط ذکر یک نکته حیاتی است.اونم اینکه : نیما حسنی نسب رو که میدونی چه قدر خوب و با احساسه؟؟!! خانومش از خودش ده برابر بهتره... اینشالا که به پای هم پیر شن... نیما هم خیلی قدر خانومش رو بدونه..!!

هر چه قدر این مصطفی جوادی کم حرف و تو داره وساکت... از اون طرف مصطفی انصافی شیطون و پر انرژی. یه دفعه که مصطفی زد زیر خنده، ستون های آلمینیومی غرفه شروع کرد به لرزیدن...

از امیر رضا بگم که سر تا پاش وعشقه... عشقش به سینما از تمام وجودش میباره... دوست دارم تا بینهایت براش بنویسم : خیلی مخلصم !

امید غیایی رو باید با بروبچز میدیدی... امید غیایی و امید جعفری یکی از یکی گل تر ... مکمل های خوبی میشن برای همدیگه... تو سینما،تو زبان، تو رفاقت...

احسان و حمید قدرتی که خیلی کم حرف بودن.نمیدونم از نجابت اونا بود یا پر حرفی من؟؟!! شاید هم حمید از "من درون ذهن شما" شوکه بود... نمیدونم،فقط حسرت میخورم که چرا بیشتر باهاشون حرف نزدم...

کل ملاقات ما یکی دو ساعتی طول کشید. اما برای من انگار چند ثانیه بیشتر نبود... به اندازه "یه بوس کوچولو" از رو گونه بچه ها...!!

اینقدر زود گذشت که من کلی از حرفام رو یادم رفت به رفقا بگم.میخواستم با ندا کلی راجع به عکاسی حرف بزنم که نشد...یادم رفت به صوفیا بگم من هم عاشق دو تا شب هستم. شب یلدا و شب های روشن.

علی طهرانی صفا رو که میشناسی؟؟ رفیق شفیقم رو میگم... هرچی ملاقاتم با بقیه کم بود،تلافیش رو سر علی در آوردم...کنار اتوبان چمران اینقدر تو مخش حرف زدم که دسته آخر موقع خداحافظی گفت : نمیدونم چرا سرم داره گیج میره...!!!

خلاصه که جای تو و همه رفقایی که نبودن خالی بود...این ضیافت ها باید باشه اما... کم باشه.نباید تازگی و طراوتش از بین بره...باید هر چند دفعه رخ هم رو ببینیم اما... نذاریم تکراری ولوث بشه... دفعه بعد که باید شهرستانی ها هم باشن.حتماَ حتماَ. اصلا بدون شما لطفی نداره...

وه که کاش بودی و میدیدی...

عليرضا شيرنشان
جمعه 28 ارديبهشت 1386 - 12:25
-2
موافقم مخالفم
 
تبريكات

تبريكات فراوان به خاطر ورود دوباره هم ميهن و شرق

امید جعفری
شنبه 29 ارديبهشت 1386 - 10:56
-5
موافقم مخالفم
 
سلام

چرا نیومدین همه؟جای خوبی رو از دس دادین.پنجشنبه روز خاطره انگیزی شد برای همه اونهایی که اونجا بودن.نیما جان خیلی حال کردم با شخصیتت.آقا و با مرام.با دقت و حوصله به سووالای بچه ها جواب میداد.گفتی که برای چی دور هم جم شیم؟بزارین خاطره ها ذهنی و مجازی بمونه.ولی نه اینطور نبود.خودم با دیدنت بیشتر مجذوب شخصیتت شدم.باور کن.شاید هم راست میگی اگه بیشتر همدیگه رو ببینیم دیگه تحویلت نگیرم!! ولی بهر حال همدیگه رو دیدیم وحالا راحتتر میتونیم با هم رفیق بازی و مجازبازی دربیاریم.امیر قادری هم گل.مهربون و دوست داشتنی.فقط ما نفهمیدیم چرا اینقد حواس پرته.تا حالا چند بار جاهای مختلف دیدمش و هر بار که داری باهاش حرف میزنی یا اصلا گوش نمیده یا اصلا ول میکنه میره.از نیما پرسیدم چرا اینجوریه گفت ذهنش زیاد مشغوله.راستی از سبیلای میامی وایسی هم خبری نبود.

تلخ زبون
يکشنبه 30 ارديبهشت 1386 - 21:42
-18
موافقم مخالفم
 
نه امیدامیر حواس پرت نیست نه امیییید

سلام امید جان خوشحالم که روزخاطره انگیزی شد.از این فرصتا بازم پیش میاد.

شاید بد نباشه گروهی تشکیل بدیم وهر از گاهی یه جا جمع شیم وبا هم فیلم ببینیم.تا لذت دیدن یه فیلم خوب در کنار هم برامون بیشتر شه .البته وصد البته روی حضور امیر نیما آرزو وبقیه بچه هادست اندر کار(چه کلمه دمده ای) بعلت کار زیاد نمیشه حساب کرد.

راستی امیر اینقد حواس پرت نیست.یه کم فقط یه کم حواس پرته اونم بخاطر دریای ازآدما ...فیلما...عکسا....وچیزای زیادی که تو سرش رژه میرن هیچ کدومشم دور ریختنی نیست.وگرنه نمیتونه نقدی بنویسه که من وشما باهاش بریم فضا.فکر کن اون نقدای اکس مانندی رو که ما رو میبره تو فیلم همش اونجاست.

تا یادم نرفته مهدی پورامین مرسی که جای ما رو خالی کردی.

قربان همگی

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.20422291756 seconds.