دهمين جشن خانه سينما هم برگزار شد. ميگفتند تلويزيون با يك ساعت تاخير قرار است مراسم را پخش كند. طبيعي بود كه خيلي نبايد منتظر اين اتفاق ميمانديم (به قول مجري مراسم احتمالاً جشن در اخبار شصت ثانيه پخش خواهد شد). كساني كه در تالار وحدت نبودند خيلي ناراحت نباشند. مثل هميشه چيز زيادي را از دست نداديد. تازه اگر پاي سايت «سينماي ما» نشسته بوديد گزارش و عكسهاي لحظه به لحظه را ميديديد، در خانه و جلوي كولر، با خيال راحت، با چاي و شام و آخرين قسمتهاي سريال نرگس. همهي كساني كه سهشنبه در تالار وحدت بودند همهي اينها را از دست دادند.
در عوض اما چيزهايي هم بود كه حضور چهار ساعته در سالن گرم و كوچك تالار وحدت را توجيه كند؛ امسال اغلب برندهها هماني بود كه انتظار ميرفت. نه باجدادن و تعارف در كار بود و نه تقسيم جايزه و پيشكسوتي و هزار و يك ملاحظهي ديگر. انگار مثل هر مسابقه متمدنانهي ديگري فقط براساس راي داوران و شمارش و درصد و عدد و رقم تنديس دادند. به اين ترتيب از به نام پدر و پرويز پرستويي و [...] و ... خبري نبود. تقاطع، چهارشنبهسوري و كافه ستاره برندههاي اصلي جشن دهم بودند كه الحق بهترينهاي سال سينماي ايران هم بودند. سنتوري هم كه لحظههاي آخر كنار رفت (چه حيف). اگر در سالن بوديد، حتماً مثل خيليهاي ديگر از اهداي تنديس قدرداني از ماهنامه فيلم و حضور هوشنگ گلمكاني، مسعود مهرابي و عباس ياري روي صحنه احساساتي ميشديد و كلي خاطره جلوي چشمتان رژه ميرفت...
... اما ريتم مراسم مثل فيلمهاي شبه هنري بود؛ كند و ملالآور و بيهدف. بعضي از مدعوين و اهداكنندههاي جايزه هم با اينكه خودشان فيلمسازند، اصلاً حواسشان به ريتم و زمانبندي نبود؛ انگار مراسم سخنراني آنها در تالار وحدت با حضور اين همه آدم نشسته و ايستاده در حال برگزاري است.
گزارش و شرح و تفسيرهاي جشن را حتماً در نوشتههاي مختلف خواهيد خواند. فقط اينها را گفتم تا مقدمهاي باشد براي نوشتن اين حرف كه چندتا جشن و جشنواره و مراسم اينچنيني بايد برگزار كنيم تا آسيبشناسي كار دستمان بيايد و جلوي اين همه اتلاف وقت و هدر رفتن زحمتهاي زياد را بگيريم؛ تا به اين نتيجه برسيم كه برنامهها را بيخود طولاني و كشدار برگزار ميكنيم؛ كه انتخاب مجري خوب شرط مهم و حياتي است؛ كه سالن جاي محدودي دارد كه از ظرفيت اين جشنهاي شلوغ خيلي كمتر است؛ كه هميشه مهمترين جايزهها در حالي داده ميشود كه مهمانان يا دارند ميروند يا خميازه ميكشند؛ كه ... (باز هم بنويسم. آخر آنقدر طولاني ميشود كه حيفم ميآيد حقالتحريرش را نگيرم!)
واقعاً كوتاهكردن بخشهاي مختلف جشن و توجيه افراد براي حرفزدن در زمانبندي معين و كوتاه اينقدر سخت است؟ اگر هست به ما هم بگوييد تا ديگر اين همه غُر نزنيم.
لطفاً شماها هم اگر چيزي ميدانيد مرا بيخبر نگذاريد. كامنت بگذاريد و بنويسيد آره پدرجان، تو اصلاً خيلي از مرحله پرتي كه دنبال اصلاح ضرباهنگ مراسم اهداي تنديس برندگان جشن خانه سينما هستي. برو به كار و زندگيات برس...
بازگشت به روزنوشتهای نیما حسنی نسب